ایران در هفتهای که گذشت
هیئت دولت در این هفته اولین جلسه خود را در سال ٨۷ برگزار کرد. احمدینژاد در این جلسه با اشاره به ادعای خامنهای مبنی بر این که سال ٨۷، "سال جهش بزرگ به سمت قلههای افتخار" است. "بر ضرورت تسریع و سامان در انجام کارهای بزرگ، از جمله تحولات اقتصادی، اصلاح ساختارها، به روز شدن کارها و فعالیتها و برنامهی کاهش هزینههای دستگاه اجرایی تاکید کرد." گزافهگوییهای خامنهای را در پیام نوروزی در سخنرانیاش در مشهد شنیدهاید. وی از پیشرفتهای عریض و طویل کشور در سالی که گذشت در عرصههای علمی، فنآوری و اجتماعی و ارائه خدمات عظیم و انبوه به مردم، سخن گفت. ادعا کرد که سال جدید، سال حرکت به سمت علم و تحقیق، گسترش فرهنگ و در یک کلام سال شکوفاییست. لذا نباید آرام و معمولی حرکت کرد، بلکه با نهایت شتاب به جلو رفت و دست آخر این که سرمایهگذاری سرمایهداران یا به گفته وی ثروتمندان یک عبادت و ثواب است که باید بر آن ارج نهاد.
حالا، احمدینژاد در اولین جلسه هیئت دولت، عزم خود را بر اجرای رهنمودهای خامنهای اعلام میکرد. رهنمودهایی که پوچاند و جز یک ادعای بیمحتوا چیز دیگری نیستند. چرا که علم و فنآوری، تحقیقات علمی و شکوفایی در معنای مرسوم آن، رابطه لاینفکی با تولید در هر شکل اجتماعی دارند. علم و تکنولوژی برخاسته از تولیدند و به آن یاری میرسانند. پیشرفتها و دستآوردهای علمی و تکنولوژی بشریت در دوران سرمایهداری، با وضوح بیشتری این حقیقت را نشان داده است. ادغام علم، تکنولوژی و تولید، در اتوماسیونهای پیشرفته کنونی، قاعدتاً نباید حتا بر کودنترین افراد هم این حقیقت را پوشیده بدارد که پیشرفت علمی و تکنولوژی در یک کشور و تحقیقات متناظر با آن، نمیتواند از سطح پیشرفت تولیدی آن کشور جدا باشد. بنابراین دل بخواهی و تابع فرامینی که امثال خامنهای صادر میکنند، نیست. از این رو به حق باید، اظهارات و ادعاهای خامنهای را به تمام معنا گزافهگویی دانست.
احمدینژاد هم به نوبه خود تلاش کرده است، با ادعاهای دیگر، گزافهگوییهای خامنهای را تکمیل کند. وی در جلسه هیئت دولت، از "ضرورت تسریع و سامان در انجام کارهای بزرگ" سخن به میان آورد. کارهای بزرگ او در دو نکته خلاصه شد. تحولات اقتصادی و اصلاح ساختارها، و نیز کاهش هزینههای دستگاههای اجرایی. تحولات اقتصادی و اصلاح ساختارهایی که وی به آن اشاره دارد چیزی فراتر از آن چه که اکنون هست، نخواهد بود. احمدینژاد مجری برنامهایست که صندوق بینالمللی پول به کشورهای سرمایهداری دیکته کرده است. جمهوری اسلامی هم آن را پذیرفته و به صورت یک برنامه مدون در مجلس ارتجاع به تصویب رسیده است. این "تحولات اقتصادی و اصلاح ساختارها" از دوران رفسنجانی به مرحله اجرا درآمده است و دستآورد آن هم چیز دیگری جز یک بحران اقتصادی رکود- تورمی مزمن نبوده است. جمهوری اسلامی هیچ برنامه و سیاست دیگری هم به جز ادامه همان که در گذشته بوده، نداشته و نخواهد داشت. افزایش روزافزون درآمد نفت هم معجزه نخواهد کرد و گرهی از مشکلات ساختاری اقتصادی جامعه ایران نخواهد گشود. واقعیتهای اقتصادی سال گذشته به وضوح نشان داد که برنامه به اصطلاح انبساطی احمدینژاد برای غلبه بر رکود، نه تنها چارهساز مشکل رکود نشد، بلکه تورم موجود را لااقل به دو برابر افزایش داد. بنابراین از زاویه منافع اکثریت بزرگ مردم ایران یعنی کارگران و زحمتکشان نه فقط هیچ بهبودی در اوضاع رخ نداد، بلکه وضعیت مادی و معیشتی آنها به ویژه در نتیجه فشار تورم وخیمتر گردید.
معضلات اقتصاد ایران، راه حل سرمایهدارانه ندارد. این را تجربه لااقل سه دهه گذشته به همگان نشان داده است. نخست باید به این مسئله اشاره کرد که برخلاف ادعاهای سران جمهوری اسلامی و تمام نمایندگان سیاسی طبقه سرمایهدار، حتا با فرض تعدیل بحران، هیچ گاه جوامعی از نمونه ایران که یک دوران عقبماندگی تاریخی دارند، دیگر نمیتوانند، با حفظ مناسبات سرمایهداری، قرارداشتن در بازار جهانی سرمایه و تقسیم کار بینالمللی این بازار، به سطح پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری برسند که آرزوی بورژوازی ایران است. طبقه سرمایهدار ایران و نمایندگان سیاسی آن ناتوانتر از آن هستند که حتا بتوانند بحران اقتصادی کنونی را تعدیل کنند، تا چه رسد به بلندپروازیهایی که به لحاظ تاریخی نیز دوران آن سپری شده است. تازه، کعبه آمال آنها، از نمونه آمریکاست که هم اکنون در همین لحظه در چنگال یک بحران وخیم گرفتار است.
راه غلبه بر معضلات و گشودن راه پیشرفت، ترقی و تعالی در تمام زمینههای تولیدی، علمی و فنی دیگر نه به اتکاء سرمایه، بلکه تنها با تکیه به نبوغ، خلاقیت و تلاش انسانهای رها شده از بند ستم سرمایه ممکن است. این یک راه حل سوسیالیستی برای برانداختن همیشگی بحرانهای اقتصادی، پیشرفتهای علمی، تکنولوژی و فرهنگی همه جانبه، رفاه و آزادی انسانهاست.
کار بزرگ دیگری که احمدینژاد وعده آن را به مردم ایران می دهد، کاهش هزینههای دستگاه اجراییست، که آن هم به عنوان ضمیمهای بر سیاست اقتصادی نئولیبرال، از سوی صندوق بینالملل پول به همه کشورهای سرمایهداری دیکته شده است. کار جدیدی هم در ایران نیست. دولت با حذف سوبسیدها، اخراج مستقیم وغیر مستقیم کارگران و زحمتکشانی که در مؤسسات دولتی کار میکردند، سپردن کارها به بخش خصوصی و شرکتهای پیمانکاری، محروم کردن کارکنان دولت از بسیاری حق و حقوق، از نمونه کارهاییست که تاکنون انجام گرفته است. در این عرصهها دست دولت کاملا باز بوده و به آن عمل کرده است. با وجود این، هزینههای دستگاه دولتی، نه تنها کاهش نیافته بلکه هر سال افزایش یافته است. علت آن نیز خصلت استبدادی و سرکوبگرانه دولت مذهبیست. این دولت، مدام باید دستگاههای سرکوب نظامی- پلیسی و امنیتی خود را گسترش داده و تقویت کند. مدام باید بوروکراسی را تقویت کند. بنابراین، مدام با افزایش هزینههای دستگاه دولتی و کسری بودجه روبروست. احمدینژاد بازهم میتواند، آن هزینههای محدودی را که ممکن است توده مردم نفعی در آن داشته باشند، حذف کند، اما نمیتواند هزینههای دستگاه دولتی را کاهش دهد.
در این عرصه نیز راه حلهای سرمایهدارانه حتا در حد تعدیل جواب نداده است. راه حل قطعی هزینههای کلان دستگاه دولتی که بار سنگینی بر دوش تودههای کارگر و زحمتکش جامعه است، در هم شکستن و برانداختن خود دولت بورژوایی و استقرار دولتی شوراییست که دیگر نیازی به دستگاههای انگل نظامی بوروکراتیک با میلیونها پرسنل و پرداخت حقوقهای کلان به مقامات ندارد. هزینه در این عرصهها به حداقل ممکن کاهش مییابد. این نیز یک راه حل سوسیالیستی برای هزینههای کلان دستگاه دولت است.
امثال خامنهای و احمدینژاد، بیهوده گزافهگویی میکنند. نه نظم اقتصادی- اجتماعی سرمایهدارانه و نه نظم سیاسی حاکم بر آن هیچ یک امکان حل معضلات بیشمار جامعه ایران و تودههای زحمتکش مردم را نمیدهند. تنها سوسیالیسم، راه حل تمام این مسایل است و نخستین گام برای استقرار یک جامعه سوسیالیستی، استقرار حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان در ایران است.
ایران در هفتهای که گذشت
در این هفته، بار دیگر دولتهای آمریکا و جمهوری اسلامی، تبلیغات پر سر و صدایی علیه یکدیگر به راه انداختند. دولت آمریکا که در اوضاع پیچیده و دشوار عراق گیر افتاده است، در تبلیغات خود همواره کوشیده است که تمام اوضاع بحرانی و در هم ریخته عراق را نتیجهی فعالیت القاعده و جمهوری اسلامی در عراق معرفی کند. روشن است که این ادعای دولت آمریکا توجیه تبلیغاتی برای سرپوش گذاردن بر شکستهاییست که در عراق متحمل شده است. دولت آمریکا علاوه بر این که میخواهد بدین طریق بر علل واقعی شکست سرپوش بگذارد و از مخالفت و نارضایتی مردم آمریکا بکاهد، با همین تاکتیک تبلیغاتی میخواهد مردم آمریکا را فریب دهد و بگوید که تحت چنین شرایطی ادامه حضور نیروهای اشغالگر آمریکایی در عراق ضروریست. از همین روست که یک پدیده تبلیغاتی را به نام القاعده در عراق ساخته است و تمام فعالیتهای به ویژه نظامی گروههایی که تعدادشان از ده سازمان و گروه نیز متجاوز است و مخالف اشغال عراق هستند، به اسم القاعده معرفی میکند و با همین توجیه به اصطلاح سرکوب القاعده، مراکز مسکونی مردم عراق را نیز بمباران و توپباران میکند. واقعیت اما این است که القاعده نه در عراق پایگاهی در میان تودههای مردم دارد و نه نیروی قابل ملاحظهای. این توده مردم عراق و سازمانهای سیاسی شناخته شده نظیر حزب بعث هستند که عملیات علیه نیروهای نظامی آمریکا را سازماندهی و رهبری میکنند. این یک طرف قضیه و در میان بخشی از مردم عراق است که به آنها سنیهای عراق میگویند. این بخش از مردم عراق به همان اندازه که مخالف نیروهای اشغالگر در عراقاند، با جمهوری اسلامی ایران هم مخالفاند. در صفبندی دیگری که عمدتاً گروههای اسلامگرای شیعه متحد آمریکا قرار دارند، وضع متفاوت است. این گروهها در مجموع به همراه گروههای ناسیونالیست کرد، حکومت تحتالحمایه آمریکا در عراق را ایجاد کردهاند. واضح است که جمهوری اسلامی ایران، در میان این گروههای اسلامگرای شیعه نفوذ دارد و از طریق آنها برای پیشبرد سیاستهای خود در عراق استفاده میکند. علاوه بر این جمهوری اسلامی به علت تضادهایی که با دولت آمریکا دارد، به برخی گروههای اسلامگرا نظیر جیشالمهدی وابسته به مقتدا صدر را که گاه با نیروهای آمریکایی درگیری نظامی پیدا میکنند، از جهت مالی و تسلیحاتی یاری میرساند. اما این بدان معنا نیست که هر درگیری میان چنین گروههایی با نظامیان آمریکایی در عراق، با اشاره جمهوری اسلامی صورت گرفته است. معهذا دولت آمریکا که با جمهوری اسلامی نه فقط بر سر عراق بلکه در مجموعه خاورمیانه اختلاف دارد، سعی میکند که مسبب و عامل اصلی تمام درگیریهای این جبهه را جمهوری اسلامی معرفی کند. در این جا نیز همان گونه که در مورد القاعده در صفبندی قبلی دیدیم، از آن جایی که مردم آمریکا و جهان از جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت مذهبی سرکوبگر و قرون وسطایی نفرت دارند، باز همان اهداف تبلیغاتی و تاکتیکی را دنبال میکند، تا توجیهی برای اشغال عراق و کاستن از دامنه مخالفت مردم آمریکا با ادامه اشغال داشته باشد و در عین حال توجیهی برای تشدید تضادها و درگیریها در شرایط مورد نظر خود را داشته باشد.
بنابراین روشن است که چرا اگر چند روزی از دامنه حملات نظامی به نیروهای آمریکایی کاسته شد، فرماندهان ارتش آمریکا، آن را نتیجه همکاری جمهوری اسلامی معرفی میکنند و همین که مجددا این حملات افزایش یافت، موضعی عکس آن اتخاذ میشود.
در این هفته، چندین موشک کاتیوشا به منطقهی امن در بغداد شلیک شد. هنوز روشن نیست که این موشکباران منطقه امن موسوم به سبز، کار کدام گروه بوده است. فرمانده ارتش آمریکا در عراق اعلام نمود که این موشکها توسط جمهوری اسلامی در اختیار گروه مقتدا صدر قرار گرفته است و در پی آن کنترل مرزهای ایران در عراق توسط آمریکا تشدید شد. مستثنا از صحت و سقم ادعای فرمانده ارتش آمریکا، پوشیده نبوده و نیست که جمهوری اسلامی از ابزارهای مختلفی برای پیشبرد سیاست خود در عراق استفاده میکند. پس، اتفاق خارقالعادهای رخ نداده، اگر جمهوری اسلامی نیز که همچون دولت آمریکا اهداف توسعهطلبانهای را درعراق دنبال میکند، موشک در اختیار گروه اسلامگرای شیعه قرار داده باشد. دولت آمریکا نیز میداند که جمهوری اسلامی هم از طریق طرفداران خود در حکومت تحتالحمایه و هم از طریق سازماندهی و کمک مالی و نظامی به گروههای شبه نظامی شیعه، کار خود را در عراق میکند.
جمهوری اسلامی هم به خوبی میداند که دولت آمریکا در عراق چه میکند و چه اهدافی را دنبال مینماید. لذا اعتراض روز گذشته سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی به انگشتنگاری و اعمال محدودیت علیه ایرانیانی که تحت عنوان زوّار وارد عراق میشوند، به همان اندازه، جار و جنجال تبلیغاتیست.سخنگوی وزارت خارجه، خود را به نفهمی میزند واز دولت عراق میخواهد که برای رفع این مشکلات و "مخالفت با دخالت اشغالگران" اقدام کند. در حالی که هر کس میداند دولت عراق تحتالحمایه و تابع آمریکاست و فرمانروای اصلی کنونی در عراق، دولت آمریکاست. بنابراین هر گاه منافعاش ایجاب کند، اجازه میدهد که موافقتنامههایی از نمونه آنچه که سخنگوی وزارت امور خارجه به آن اشاره دارد، امضا شود و هر گاه که منافعاش ایجاب کند، این موافقتنامهها را نادیده انگارد. البته بعید است که سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی، این مسئله را نفهمیده باشد. اصل مسئله را هر دو طرف ماجرا به خوبی میدانند. هدف، گرم نگه داشتن اختلافات است، تا روزی که این اختلافات به شکلی سیاسی و یا حتا نظامی، به نفع یکی از دو طرف حل گردد