Samstag, 27. Dezember 2008


ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۶ آذر ۱۳۸۷
احمدی‌نژاد در این هفته، لایحه ۶۶۵۷ میلیارد تومانی اصلاح قانون بودجه‌ی سال ۱۳۸۷ را با قید دو فوریت به مجلس فرستاد
به زبانی عامه فهم، معنای اصلاح قانون بودجه سال جاری این است که دستگاه دولت، بودجه‌ای را که قرار بود تا پایان سال جاری مصرف کند، زودتر از موعد مقرر بلعیده است و اکنون با کسری بودجه روبروست. لذا از مجلس خواسته است که با اختصاص مبلغ ۶۶۵۷ میلیارد تومان، این کسری بودجه جاری را جبران کند
از کجا باید این مبلغ تأمین شود؟ آن گونه که از توضیحات این اصلاحیه برمی‌آید، از طریق کلاه‌برداری آشکار مجلس و دولت. چگونه؟
می‌دانیم که بودجه‌ی عمومی سالانه که به تصویب مجلس می‌رسد، مشتمل بر دو بخش بودجه جاری و عمرانی است. هزینه‌های این دو بخش عموماً از طریق درآمد حاصل از فروش نفت و گاز، مالیات و انواع و اقسام عوارض، درآمد دارایی‌های دولت و فروش مؤسسات دولتی تأمین می‌گردد
هزینه‌های بودجه جاری، اساساً خرج دستگاه بوروکراتیک – نظامی ماشین دولتی می‌گردد که وظیفه آن حفظ نظم موجود و پاسداری و دفاع از منافع طبقه حاکم سرمایه‌دار است. از آن جایی که در ایران یک رژیم سیاسی دیکتاتوری عریان حاکمیت دارد، مخارج دستگاه دولتی فوق‌العاده بالاست. مجلس و دولت برای این که مخارج واقعی و هنگفت این دستگاه دولتی انگل را از چشم توده‌های مردم پنهان سازند و در عین حال ادعا کنند که بخشی از حاصل دسترنج مردم کارگر و زحمتکش به طور غیر مستقیم در خدمت خود آن‌ها هزینه می‌شود، به یک کلاه‌برداری و شیادی متوسل می‌شوند و بخشی از هزینه‌های جاری دستگاه دولتی را در بودجه عمرانی جای می‌دهند، تا به توده‌های زحمتکش مردم بگویند، ببینید که ما داریم این درآمدهایی را که حاصل کار و زحمت شماست، صرف کارهای عمرانی و رفاهی شما می‌کنیم
اما آخر سال که شد، رئیس جمهوری لایحه‌ای اصلاحی به مجلس می‌فرستد و بودجه‌ای را که قرار بود تحت عنوان کارهای عمرانی هزینه شود، به بودجه جاری برمی‌گردانند. این همان کاری‌ست که احمدی‌نژاد، امسال نیز به روال سال‌های گذشته انجام داده است و از مجلس ارتجاع خواسته است که رقمی حدود ۶ هزار میلیارد تومان را از بودجه عمرانی به بودجه جاری دولت منتقل سازد و بقیه ان را نیز از طریق دوز و کلک‌های دیگر بودجه تأمین کنند. ناگفته روشن است که مجلس هم به روال گذشته سریعاً این لایحه‌ی با قید دو فوریت را تصویب خواهد کرد. البته باید افزود که کسری بودجه دولت، بیش از این رقم است و این تنها یک راه رسمی و علنی تأمین آن است
هزینه‌های هنگفت و سرسام‌آور دستگاه دولتی بار بسیار سنگینی‌ست بر دوش توده‌های زحمتکش مردم ایران. این واقعیت بر هر کس روشن است که دولت از خودش چیزی ندارد که هزینه‌های یک دستگاه عریض و طویل نظامی و بوروکراتیک را با ارتشی بزرگ از نیروهای مسلح و کارمندان ماشین دولتی را تأمین کند. مؤسسات تولیدی و خدماتی که دولت در اختیار گرفته، متعلق به عموم توده‌های مردم‌اند. درآمدهای دولت از فروش نفت و گاز، حاصل کار کارگران است. مالیات را اساساً توده‌های زحمتکش مردم ایران می‌پردازند. پس روشن است که تمام مخارج این دستگاه عریض و طویل باری‌ست بر دوش توده زحمتکش مردم. اگر جزء کوچکی از این دستگاه، نظیر بخش آموزش و بهداشت را کنار بگذاریم، تمام ارگان‌ها و نهادهای آن نه فقط ضروری نیستند، بلکه حتا برخی از آن‌ها نظیر دستگاه‌های نظامی – امنیتی و پلیسی، مضرند و هیچ نفعی برای توده‌های کارگر و زحمتکش جامعه ندارند. از این‌رو دستگاه بوروکراتیک – نظامی ماشین دولتی را فقط می‌توان به انگلی تشبیه کرد که کارش مکیدن خون توده مردم و بلعیدن بخش بزرگی از حاصل کار و زحمت میلیون‌ها کارگر است. اگر این دستگاه انگل، وجود نداشته باشد، در هر سال حدود صد میلیارد دلار می‌تواند صرف رفاه مادی توده‌های زحمتکش، توسعه نیروهای تولیدی، آموزش و فرهنگ، بهداشت و در یک کلام رشد و ارتقای مادی و معنوی، جسمانی و فکری مردم زحمتکش گردد
خلاص شدن از شر این موجود انگل، آن گونه که طبقات حاکم تلقین می‌کنند، خیال‌پردازی نیست. وقتی که توده‌های کارگر و زحمتکش یک حکومت شورایی را مستقر می‌سازند، توده‌های مردم در هر کارخانه و محل کار، در هر شهر و روستا، در هر منطقه، خود تصمیم‌گیرنده‌اند و امور روزمره را خودشان اداره می‌کنند، وقتی که شوراها خود قانون‌گذارند و خود مجری قانون، وقتی که دیگر نیازی به یک نیروی مسلح حرفه‌ای جدا از مردم نیست و جوانان نباید دو سال از بهترین ایام زندگی خود را در گوشه پادگان‌ها سپری کنند، بلکه توده‌های مسلح مردم، تحت رهبری شوراها قرار دارند، وقتی که دیگر از پرداخت حقوق کلان به مقامات خبری نیست، نیازی به یک دستگاه بوروکراتیک – نظامی که ذاتی دولت‌های کنونی‌ست نخواهد بود. از این رو دیگر، هر سال میلیاردها حاصل دسترنج مردم توسط دستگاه انگل دولتی بلعیده نخواهد شد و هزینه‌های مرتبط با یک دولت شورایی به حداقل ممکن کاهش می‌یابد. توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران، نه فقط برای در دست گرفتن سرنوشت خود، بلکه حتا برای نجات از شر ستم‌گری‌ها و هزینه‌های هنگفت و کمرشکن دستگاه دولتی موجود، می‌توانند و باید، برای سرنگونی و در هم شکستن دستگاه دولتی موجود و استقرار یک حکومت شورایی تلاش کنند

ایران در هفته‌ای که گذشت
راه‌پیمایی‌ها و تجمعات اعتراضی کارگران به یک پدیده روزمره در ایران تبدیل شده است. در این هفته نیز به روال هفته‌های پیشین، کارگران برخی از کارخانه‌ها در اعتراض به عدم تحقق مطالبات خود با راه‌پیمایی در خیابان‌ها، تجمع در مقابل مراکز دولتی و سر دادن شعار، خواهان رسیدگی به خواست‌های خود بودند
مهم‌ترین این اعتراضات در این هفته، تجمعات و راه‌پیمایی خیابانی کارگران کارخانه آرتاویل تایر در اردبیل بود. کارگران این کارخانه که تعدادشان به حدود ۱۲۰۰ تن می‌رسد، از اواسط آذر ماه در بلاتکلیفی به سر می‌برند. مدیران این کارخانه به بهانه تعمیر ترانس برق، درب کارخانه را بسته‌اند. اما تعمیرات صرفا بهانه‌ای بوده است برای خودداری از تمدید قرارداد کارگران و نتیجتاً اخراج آن‌ها. در عین حال ۴ ماه است که حقوق کارگران نیز پرداخت نشده است. لذا کارگران روز شنبه این هفته در مقابل فرمانداری تجمع کردند و خواستار ادامه کار و پرداخت مطالبات معوقه خود شدند. اما فرماندار جز وعده‌های هفته قبل، پاسخی به کارگران نداد و آن‌ها را به مجاری قانونی حواله داد! کارگران که می‌دانند چنان چه ساکت بمانند سرنوشتی جز بیکاری نخواهند داشت، روز یک‌شنبه نیز در مقابل استانداری تجمع کردند. ظاهراً به کارگران قول داده‌اند که کمیسیونی متشکل از نمایندگان کارگران و کارفرما، وزارت کار و صنایع، مسئله را برای تحقق مطالبات کارگران پی‌گیری خواهد کرد. تا این لحظه نیز هنوز مشخص نیست که سرنوشت مطالبات کارگران، از جمله ادامه اشتغال آن‌ها چه خواهد بود. معمولاً، سرمایه‌داران که از حمایت مقامات دولتی برخوردارند، تلاش می‌کنند، آن قدر، کارگران را سر بدوانند تا آن‌ها را خسته و منصرف سازند. در تعدادی از کارخانه‌ها و مؤسسات دولتی نیز کارگران با وضعیت مشابهی روبرو هستند. در اواخر هفته گذشته بود که صدها تن از کارگران لوله‌سازی خوزستان، با یک راهپیمایی چند کیلومتری از محل کارخانه تا استانداری اهواز و سر دادن شعار، به سیاست دولت که ۴۰۰۰ کارگر این کارخانه را در معرض اخراج قرار داده است، اعتراض کردند و خواهان پرداخت مطالبات معوقه و تضمین شغلی شدند
در اواسط همین هفته، کارگران کارخانه صنایع فلزی ۲، واقع در غرب تهران، یک تجمع اعتراضی در مقابل دفتر صاحبان این شرکت نزدیک پارک ساعی برپا کردند و خواهان حداقل ۱۱ ماه حقوق و مطالبات معوقه خود شدند
در هر هفته‌ای می‌توان نمونه‌های مشابهی از کارگران دیگر کارخانه‌ها و مؤسسات دید. سرمایه‌داران خصوصی و دولت سرمایه‌داران، به انحاء مختلف کارگران را تحت فشار قرار داده‌اند. دولت، گام به گام، تمام حقوق قانونی کارگران را از آن‌ها سلب نموده و چنان شرایطی را به کارگران تحمیل کرده است که در کم‌تر کشوری نمونه آن را می‌توان یافت. مسئله فقط به این خلاصه نمی‌شود که امروزه دستمزدی که به کارگر پرداخت می‌شود، حتا کفاف حداقل معیشت او را نمی‌دهد. مسئله فقط به این خلاصه نمی‌شود که کارگران حتا از ایجاد تشکل‌های صنفی خود محروم‌اند و همان حقوق ناچیزی که در قانون کار وجود داشت آن هم از کارگران سلب شده است، بلکه دستمزد ناچیز کارگر نیز مرتب پرداخت نمی‌شود و گاه چندین ماه به تعویق می‌افتد. به جرأت می‌توان گفت که در هیچ کشوری، کارگران در این وسعت با به تعویق افتادن دستمزدها رو به رو نیستند. وسعت بیکارسازی‌های نیز حد و مرز نمی‌شناسد. دولت و سرمایه‌داران بخش خصوصی، به سادگی حتا کارگرانی را که سال‌ها از عمر خود را در یک کارخانه کار کرده‌اند، اخراج می‌کنند. گاه چندین هزار کارگر یک کارخانه و یا مؤسسه دیگری را به بهانه‌های واهی یکجا، اخراج می‌کنند
این واقعیتی است که بیکاری زاییده نظام سرمایه‌داری‌ست. در هر کشور سرمایه‌داری، همواره ارتشی از بیکاران وجود دارد. سرمایه‌داران تا وقتی که منافع‌شان ایجاب می‌کند و سودهای هنگفتی از قِبل استثمار کارگران به جیب می‌زنند، کارگران را در خدمت خود به کار وامی‌دارند. همین که رکود و بحران باشد، کارگران را اخراج می‌کنند. اما لااقل در اغلب کشورهای جهان، تشکل‌های کارگری مقاومت می‌کنند. در برابر سرمایه‌داران و دولت آن‌ها می‌ایستند و اجازه نمی‌دهند که سرمایه‌داران به سادگی هر کار که خواستند بکنند. در تعداد زیادی از کشورهای جهان لااقل حقوق ایام بیکاری و کمک‌های اجتماعی هست که بیکاران، در حداقل بتوانند زندگی خود را بگذرانند. اما در ایران نه تشکل کارگری‌ست که از حقوق و منافع جمعی و سراسری کارگران دفاع کند، نه بیمه بیکاری و کمک‌های اجتماعی، لااقل در همان حدی که در کشورهای دیگر هست. علت این که وضعیت کارگران در ایران تا به آن حد وخیم است که سرمایه‌داران حتا دستمزد روزانه کارگران را نمی‌پردازند، بی‌سازمانی کارگران و متشکل نبودن کارگر است
مبارزات کارگران پراکنده و منفرد است. کارگران کارخانه‌های مختلف پیوسته مبارزه می‌کنند. همه روزه شاهد حتا مبارزات کارگران در خیابان‌های شهرها و تجمعات آن‌ها در مراکز عمومی و دولتی هستیم. اما پیوند و رابطه‌ای میان این مبارزات وجود ندارد. از همین روست که اغلب این مبارزات به نتیجه‌ای نمی‌انجامد و دولت و سرمایه‌داران خصوصی به سادگی این مبارزات منفرد و پراکنده را تحت کنترل درمی‌آورند
تردیدی نیست که کارگران در جریان همین مبارزات پی می‌برند که یک دست صدا ندارد. باید به رغم فشارها و سرکوب‌های رژیم دیکتاتوری حاکم بر ایران، پیوندی میان مبارزات خود ایجاد کنند. با رفقای کارگر خود در کارخانه‌های دیگر ارتباط برقرار سازند و برای یک مبارزه سراسری تلاش نمایند. اگر رژیم ارتجاعی حاکم حتا اجازه نمی‌دهد که کارگران، تشکل صنفی سندیکایی خود را ایجاد کنند. کارگران می‌توانند در هر کارخانه و کارگاه، کمیته‌های مخفی را برای سازماندهی و رهبری مبارزات خود ایجاد کنند، با کمیته‌های کارخانه در مؤسسات دیگر ارتباط برقرار کنند و در سطحی وسیع‌تر، مبارزه متشکلی را علیه نظم موجود و طبقه حاکم سازمان دهند. هیچ مانعی، حتا مانع دیکتاتوری عریان رژیم اسلامی، نیست که کارگران نتوانند بر آن غلبه کنند. چاره‌ی کارگران، وحدت و تشکیلات است
ایران در هفته‌ای که گذشت
در این هفته، اظهار نظرهای ضد و نقیضی از سوی دولت و مجلس بر سر طرح موسوم به تحول اقتصادی، صورت گرفت. رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس، ادعای پیشین احمدی‌نژاد را مبنی بر پرداخت ۵۰ تا ۷۰ هزار تومان به هر نفر در هر ماه، پایان یافته اعلام کرد و گفت: "به دلیل کاهش شدید قیمت نفت و کاهش درآمدهای نفتی، آن چه که دولت برای پرداخت نقدی یارانه‌ها مد نظر داشت محقق نمی‌شود"معهذا "مقرر شده است که قیمت برخی حامل‌های انرژی افزایش یابد. اما این افزایش به صورتی باشد که آثار تورمی نداشته باشد."
پس از این قرار معلوم، آزادسازی قیمت‌های حامل انرژی، آن چه که مورد نظر مجلس و دولت، هر دو بود، اجرا می‌شود. یارانه‌های ادعایی دولت، حذف می‌گردد، فقط از آن رو، که کمبودِ درآمدِ دولت، ناشی از کاهش از نفت، از طریق انتقال بار آن بر دوش توده‌های زحمتکش مردم تأمین گردد. لذا کمیسیون اقتصادی مجلس می‌افزاید: "بر این اساس، با اجرای طرح تحول اقتصادی و کاهش میزان یارانه‌های پرداختی، سقوط قیمت نفت پوشش داده خواهد شد."
در حالی که رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس، از مذاکرات و توافق مجلس و دولت سخن می‌گوید، احمدی‌نژاد که وعده‌های پوشالی به مردم زحمتکش داده بود، سکوت کرده است. چه می‌خواهد بگوید؟ پیش از این ادعا می‌کرد که برای جبران فشار ناشی از افزایش قیمت‌ها، به اکثریت مردم در هر ماه، یارانه نقدی خواهد پرداخت، اکنون اما می‌‌خواهد بدون پرداخت یارانه نقدی، بهای کالاهای حامل انرژی را که تأثیری زنجیروار بر افزایش بهای تمام کالاها و خدمات خواهد داشت، افزایش دهد. از این رو در حالی که وی سکوت کرده است، سخنگوی "طرح تحول اقتصادی" دولت، ادعا می‌کند که هنوز تصمیم قطعی اتخاذ نشده است و قرار است در اجلاس این گروه با حضور احمدی‌نژاد، "سناریوهای مختلف اجرای طرح تحول اقتصادی با توجه به بودجه سال آینده و نوسانات قیمت نفت مورد بررسی قرار گیرد."
از مدتی پیش که بهای نفت پی در پی سقوط کرد، پوشیده نبود که دولت با معضل مالی رو به رو خواهد شد و برای جبران ورشکستگی مالی خود، تلاش خواهد کرد بار مخارج خود را هر چه بیش‌تر و مستقیم‌تر بر دوش توده‌های مردمی بیاندازد که در دوران رونق بازار نفت نیز یک ریال از درآمدهای هنگفت آن، عاید نشد. جالب این جاست که دولت در حالی هنوز ادعای پرداخت یارانه بر کالاهای حامل انرژی را دارد که یارانه‌ای پرداخت نمی‌کند. اکنون هر لیتر بنزین، حداکثر ۱۵۰ تومان برای دولت خرج برمی‌دارد، اما بهای آزاد آن ۴۰۰ تومان است. یعنی هم اکنون در هر لیتر بنزین ۲۵۰ تومان از مردم باج می‌گیرد، اما هنوز ادعا می‌کند که یارانه پرداخت می‌کند. آن چه روشن است، دولت برای جبران ورشکستگی مالی خود می‌خواهد با افزایش بهای کالاهای انحصاری خود، بار آن را بر دوش توده زحمتکش مردم بیاندازد. رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس ادعا می‌کند که "این افزایش به صورتی باشد که تورم ایجاد نکند."
اما، این یک ادعای پوشالی‌ست. هر افزایش بهای کالاهای حامل انرژی، مستقیماً تمام کالاها را تحت تأثیر قرار خواهد داد و علاوه بر این که هزینه‌های مردم از بابت نفت، بنزین و برق، افزایش می‌یابد، با یک موج تورمی دیگر و افزایش عموم کالاها رو به رو می‌گردند

بازداشت فعالین کارگری را محکوم می کنیم


سیاست تعقیب و پیگرد و بازداشت فعالین کارگری از سوی رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی پیوسته تشدید شده است. تازه ترین نمونه از این قدامات سرکویگرانه بازداشت سه تن از فعالین کارگری است
روز دوشنبه دوم دی ماه، بیژن امیری، کارگرکارخانه ایران خودرو، فعال کارگری و عضو هیئت کوهنوردی کارگران، به دلیل درگیری با مزدوران حراست کارخانه دستگیر و تحویل نیروهای امنیتی داده شد. شامگاه همانروز، ماموران امنیتی رژیم برای تفتیش به منزل این فعال کارگری رفته و محسن حکیمی، نویسنده، مترجم، فعال "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" و عضو کانون نویسندگان ایران، را، که برای دیدار به منزل بیژن امیری رفته بود، "خودسرانه و بدون حکم قضایی" بازداشت و به نقطه نامعلومی انتقال می دهند. روز پنجم دی ماه محمد شریف، وکیل محسن حکیمی خبر داد که موکل وی در بند ۲٠٩ زندان اوین در بازداشت به سر می برد. در ادامه این اقدامات سرکوبگرانه بامداد روز چهارم دی ماه، ماموران امنیتی و لباس شخصی ها به منزل پدرام نصراللهی، فعال کارگری و عضو "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری"، هجوم برده و وی را بازداشت نمودند. پدرام نصراللهی به نقطه ای نامعلوم انتقال داده شد و هیچکس، حتا خانوده وی، از محل بازداشت و وضعیت وی اطلاعی ندارد
هدف رژیم جمهوری اسلامی از تشدید بی وقفه اقدامات سرکوبگرانه علیه فعالین کارگری دیگر بر کسی پوشیده نیست. این رژیم تصور می کند که می تواند به اتکای ماشین عریض و طویل سرکوب خود، صدای حق طلبانه کارگران ایران را خاموش سازد. اما نگاهی به تاریخ مبارزه و مقاومت طبقه کارگر ایران علیه این تضییقات به روشنی نشان از بی نتیجه بودن این اقدامات دارد. میلیونها کارگر ایران در شرایطی بسیار دشوار کار و زندگی می کنند. هر گونه تلاش آنها برای برپائی تشکلات مستقل خود و تشدید مبارزه و مقابله دسته جمعی علیه دولت سرمایه داران با پیگرد و زندان و گلوله پاسخ داده شده است. برغم تمام این موانع، فریاد اعتراض کارگران ایران علیه بیکاری، زورگوئی سرمایه داران، بی حقوقی و سرکوب، هیچگاه خاموش نشده و هیچ ماشین سرکوبی نیز قادر به خاموش ساختن آن نخواهد بود. پیگرد و بازداشت این فعالین کارگری جزئی از سیاست سرکوب رژیم جمهوری اسلامی در مواجه با جنبش نارضایتی توده های مردم علیه سرکوب و بی حقوقی سیاسی است
سازمان فدائیان (اقلیت) پیگرد و بازداشت بیژن امیری، محسن حکیمی و پدرام نصرالهی را محکوم نموده و خواستارتوقف پیگرد و دستگیری و آزادی فوری و بی قید و شرط تمام فعالین کارگری و زندانیان سیاسی است که در بند اسارت رژیم جمهوری اسلامی به سر می برند

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی- برقرار باد حکومت شورائی
زنده باد آزادی- زنده باد سوسیالیسم
سازمان فدائیان (اقلیت)
٦/١٠/١٣٨٧

کار- نان آزادی- حکومت شورائی

Samstag, 13. Dezember 2008



کابينه باراک اوباما
و حدود تغييرات سياست خارجی آمريکا
باراک اوباما از حزب دمکرات آمريکا، حدود ۴٠ روز ديگر، يعنی از بيستم ژانويه سال ۲٠٠۹ ميلادی، بعنوان رئيس جمهور آمريکا، جانشين جرج بوش جمهوری‌خواه می‌شود و در رأس دولت آمريکا قرار می‌گيرد
پرسش اين است که با روی کار آمدن اوباما، سياست خارجی آمريکا، تا چه حدودی دچار تغيير خواهد شد؟
تبليغات مُفصّل انتخاباتی در مديای جهانی، و مجموعه مطالبی که پيرامون تغيير سياست خارجی آمريکا پس از بوش، انتشار يافته است، به اين انتظار، که با نشستن اوباما بر کرسی رياست جمهوری، سياست خارجی آمريکا نيز دچار تغيير خواهد شد، به شدت دامن زده است.هرچندچنین قراری نیست که دراساسِ سیاست های خارجی دولت آمریکا، تغییری ایجاد شود،چراکه اوباما و امثال او نیز، نمایندگان سیاسی طبقه حاکم هستند و تغییرات مورد نظر این ها نیز از چهارچوب منافع طبقه حاکم ، خارج نخواهد بود. اما، ترکيب کابينه اوباما، تعيين هيلاری کلينتون به عنوان وزير خارجه، ابقاء رابرت گيتس در مقام وزارت دفاع و انتصاب ژنرال جيمز جونز به عنوان مشاور امنيت ملی، که تأثيراتِ بلا انکار و نقش مهمی در مورد مسائل امنيتی و سياست خارجی آمريکا دارند، چند و چون اين تغييرات، حتا در همان چهارچوب ها و محدوده های تاکتیکی رانیز در اذهان عمومی قوياً زير سؤال برده است
هيلاری کلينتون، رقيب انتخاباتی اوباما، يکی از حاميان و موافقان جنگ عراق بوده است. وی در جريان مبارزات انتخاباتی، نرمش اوباما در برابر ايران و اعلام آمادگی برای مذاکره بی قيد و شرط با جمهوری اسلامی را مورد انتقاد قرار داد. ژنرال جيمز جونز، فرمانده سابق نيروهای آمريکا و ناتو در اروپا، نماينده ويژه کاندوليزا رايس در مسائل امنيتی فلسطينيان، بارها از طرح افزايش نيروهای آمريکائی در عراق، حمايت نموده و ضمن تأکيد بَر ضرورت پيروزی آمريکا در عراق به هر قيمت، عواقب سنگينِ استراتژيکیِ ناشی از ناکامی در جنگ عراق را هشدار داده است. رابرت گيتس، رئيس پنتاگون، وزير دفاع جرج بوش و از اعضای مؤثر جمهوری خواهان نيز مواضع تقريباً مشابه به اين داشته است. انتصاب اين افراد به پست‌های حساس و تعيين کننده، که وسيعاً موردِ استقبال سياستمداران جمهوری‌خواه نيز قرار گرفته است، می‌تواند تأييدی باشد بر ادامه سياست‌های خارجی و فعاليتهای امنيتی، که دولت آمريکا در عراق و افغانستان و ديگرنقاط جهان داشته است
بی ترديد، انتخاب اين افراد، در تعيين مجموعه سياست‌های خارجی آمريکا بی تأثير نخواهد بود، اما انتصابات اوباما و ترکيب کابينه وی، قبل از هر چيز از شرايطی که آمريکا در آن قرار گرفته است و از نياز دولت آمريکا برای مقابله با چالش‌های درونی برمی‌خيزد. بحران شديد اقتصادی و مالی، اوباما را به هم‌ياری و همکاری با همه‌گونه عناصر و افرادی، اعم از حزب دمکرات و جمهوری‌خواه و يا عناصر به اصطلاح فرا حزبی و فرا جناحی، واداشته است. بيهوده نيست که از سوی سناتور مک‌کينِ جمهوری‌خواه و رقيب انتخاباتی اوباما، برای کمک به دولت اعلام آمادگی می‌شود و ميان آنها، بيانيه مشترک پيرامون اجرای طرح‌های اقتصادی و اصلاحات ضروری به امضاء می‌رسد. بديهی‌ست که اين انتصابات، نه تنها به مذاق بسياری از دمکرات‌های ساده لوح و يا آن بخش از مردم آمريکا، که با رأی به اوباما، چشم به تغيير سياست خارجی دوخته بودند، خوش نيامد، بلکه با حرف‌های وی در جريان تبليغات انتخاباتی و وعده‌هائی که اوباما برای تغيير سياست خارجی داده بود، مغاير شناخته شد
اما تأثير اقدام اوبامای دمکرات و انتصابات وی به اين خلاصه نشد. اقدام اوباما، بسيار کسانی را که تفاوت‌های جزئی و سطحی موجود ميان دو حزب دمکرات و جمهوری‌خواه آمريکا را تا حد تفاوت‌های عميق و ماهوی امتداد می‌دهند و بر اين خيال بودند که با جايگزينی اوبامای دمکرات، به جای بوش جمهوری‌خواه، سياست خارجی دولت آمريکا در عرصه جهان، منجمله منطقه خاورميانه و بالاخص در مورد جمهوری اسلامی نيز دچار تغييرات اساسی و صد وهشتاد درجه‌ای خواهد شد، شوکه و مأيوس ساخت
به‌رغم آنکه اوباما در جريان تبليغات انتخاباتی، جهت مذاکره بی قيد و شرط با جمهوری اسلامی اعلام آمادگی نمود و به رغم اين مسأله که پيرامون مناسبات آمريکا و ايران از "يک آغاز تازه" سخن به ميان آورده است، اما او در عين حال در آخرين اظهار نظرهای خود،حمایت جمهوری اسلامی ازگروهای تروریستی و برنامه‌های "هسته‌ای تسليحاتی" آن را غير قابل پذيرش خوانده است. اوباما، عواقب دست‌يابی جمهوری اسلامی به توانائی هسته‌ای را هشدار داده است وبرتلاش بين المللی برای متوقف ساختن برنامه‌های هسته‌ای ايران نيز تأکيد نموده است
اين نحوه برخورد، در ميان سران جمهوری اسلامی نيز، نسبت به حرف‌های اوباما پيرامون مذاکره بی قيد و شرط و تغيير سياست دولت آمريکا، قوياً شک و ترديد ايجاد کرده است. در همين رابطه، از ميان مقامات و مسئولين جمهوری اسلامی، بيش از هر کس، لاريجانی، که يک دوره، مسئوليت مذاکرات تيم اتمی ايران را برعهده داشته است، پی در پی به اظهار نظر پرداخته است. لاريجانی، در همان حال که اوباما را از "افتادن به چاهی که تيم قبلی اداره کننده امور آمريکا کنده‌اند" برحذر می‌دارد و به اين موضوع اشاره می‌کند که شرايط برای ايران و آمريکا تغيير نموده است که بايد از آن استفاده شود و خواستار تغيير سياست آمريکا و پايان سياست "مهار دو جانبه" می‌شود، اما در عين حال و با توجه به انتصابات اوباما و موضع‌گيری‌های وی در مورد مسأله هسته‌ای، اين موضوع را که اوباما در برابر ايران، "مسير جديدی" را پيش بگيرد، ساده انديشانه می‌خواند و آن را هشدار می‌دهد
البته ترديدی در اين مسأله وجود ندارد که سياست‌های جرج بوش در خاورميانه و در مورد افغانستان و جنگ عراق، تا کنون زيان‌های بزرگی به لحاظ سياسی و اقتدار نظامی بر آمريکا وارد ساخته است و بنابر اين از پاره‌ای جهات بايد تغيير کند. اين تغييرات، حال در هر حد و اندازه، اولاً محصول شرايط کنونی و نيازهای يک دولت امپرياليست است و ثانياً، بطور قطع از چهارچوب منافع اقتصادی و غارتگرانه امپرياليستی خارج نخواهد بود. حتا چنانچه انتصابات و آرايش کابينه اوباما هم به اين شکل نمی‌بود –اگر چه خودِ اين پديده نيز منطبق بر نيازهای لحظه کنونی دولت امپرياليستی آمريکاست- و فرضاً کابينه اوباما، يک کابينه يک دست و همه از اعضای وفادار حزب دمکرات آمريکا می‌بودند، اما باز هم قرار نبود، تغييری در ماهيتِ دولت آمريکا و جوهر سياست‌های آن ايجاد شود و دولت آمريکا، از يک دولت جنگ طلب و تجاوزگر، فرضاً به يک دولت صلح جو و صلح طلب تبديل شود
بنابراين، سياست‌ها و روش‌های برخورد دولت اوباما به مسائل خارجی، منجمله در مورد ايران، می‌تواند از جهاتی با آن چه که در زمان بوش وجود داشته است متفاوت باشد و عين سياست‌ها و روش‌های وی نباشد. اما اين روش‌ها و سياست‌ها هر چه باشند، جدا از منافع و سياست‌های امپرياليستی نخواهند بود. پيروزی دمکرات‌ها در آمريکا، متضمن هيچ تغييری در ماهيت دولت آمريکا و به تبع آن، متضمن هيچ تغييری در مضمون و ماهيت سياست‌های آن نيست. شايد کسانی چنين تصور کنند و يا بخواهند اين فکر را القاء کنند که حزب جمهوریخواه جنگ طلب است و حزب دمکرات آمريکا مخالف جنگ و صلح طلب!؟ شايد کسانی بر اين باور باشند که در هيأت حاکمه آمريکا، جناحی به نمايندگی امثال بوش و مک کين به رهبری حزب جمهوريخواه، طرفدار جنگ و تجاوز و توسعه طلبی‌اند و جناح ديگر به نمايندگی امثال اوباما و به رهبری حزب دمکرات، مبرّا از اين خصوصيات‌اند و صلح طلب!؟
اما اين ذهنيات و تصورات، هيچ انطباقی با واقعيت‌های موجود ندارند. دو حزب ياد شده و جناح‌های حاکمه در آمريکا، علی‌رغم هرگونه اختلاف و تفاوتی که در جزئيات داشته باشند، هيچ فرقی در جنگ افروزی، توسعه طلبی و تجاوزگری با هم ندارند. از قضا، بزرگ‌ترين جنگ ها و تجاوزگری‌ها و فجيع‌ترين جنايات بشری را امپرياليسم آمريکا زمانی مرتکب شده است که دولت در دست دمکرات‌ها بوده است. نمونه‌اش صدور دستور حمله به کوبا و يا جنايات دولت آمريکا در ويتنام و کشتار مردم زحمتکش آن در زمان رياست جمهوری کندی و دولت دمکرات‌هاست. جنگ و تجاوزگری و توسعه طلبی، در ذات امپرياليسم است و دولت‌هائی که سرِ کار می‌آيند، نماينده امپرياليسم آمريکا می‌باشند و بايد به اين وظيفه عمل کنند. اين وظيفه را يک روز، نمايندگان امپرياليسم در حزب دمکرات و جناح هار آن پيش می‌برند، روز ديگر نمايندگان امپرياليسم در حزب جمهوری‌خواه و جناح هارتر امپرياليسم
خلاصه آنکه، در سياست خارجی اوباما و ارتجاع امپرياليستی، در مقايسه با دوران بوش، می‌تواند و ممکن است تغييراتی بوجود بيايد، در برخورد به معضلات عراق و افغانستان و کل مسائل خاورميانه، می‌تواند و ممکن است روش‌های ديگری اتخاذ گردد، نحوه برخورد ارتجاع امپرياليستی با معضل هسته‌ای ايران و ارتجاع اسلامی، می‌تواند و ممکن است دچار تغيير شود و در موضوع اخير، شيوه‌ها و روش‌های ديپلماتيک به فرض پر رنگ‌تر شوند
اين حدود از تغييرات اما، حلال هيچ معضل اساسی نخواهند بود وباآن، هيچ گرهی از کار ارتجاع امپرياليستی و ارتجاع اسلامی، گشوده نخواهد شد

ایران در هفته‌ای که گذشت

جمعه ۲۲ آذر ماه
تظاهرات و تجمعات دانشجویان به مناسبت ۱۶ آذر، روز دانشجو، مهم‌ترین رویداد این هفته بود. در تعدادی از دانشگاه‌ها، از جمله دانشگاه تهران، شیراز و همدان، مراسم این روز، با تظاهرات و سر دادن شعارهایی علیه رژیم برگزار شد
مهم‌ترین این تظاهرات و تجمعات در دانشگاه تهران بود. متجاوز از ۳ هزار دانشجو، گرد آمدند، سخنرانی کردند، سیاست‌های رژیم را محکوم نمودند و سپس با راه‌پیمایی و تظاهرات، نفرت و انزجار خود را از جمهوری اسلامی، با شعار مرگ بر دیکتاتور و شعارهای مستقیم‌تر علیه خامنه‌ای و احمدی‌نژاد، ابراز داشتند
جمهوری اسلامی، که سال گذشته با دستگیری ده‌ها تن از رهبران چپ جنبش دانشجویی، به بند کشیدن و شکنجه آن‌ها به مدت چندین ماه و سپس آزادی‌شان از زندان با سپردن وثیقه‌های سنگین و تهدید به حبس‌های طولانی مدت در صورت فعالیت و دستگیری مجدد، مانع از برگزاری مراسم گردید، امسال تقریباً آسوده خاطر بود و تلاش نمود با تاکتیک‌های جدیدی به مقابله با اعتراضات جنبش دانشجویی در این روز برخیزد
مسئله مهم در این جا برای رژیم به ویژه تهران بود. چرا که نمی‌توانست برگزاری این مراسم را ممنوع کند، چون در آن صورت، دانشجویان، تظاهرات را به سطح خیابان‌ها می‌کشاندند و نتیجه آن برای رژیم، بدتر از برگزاری آن، در دانشگاه می‌بود. بنابراین، راه محدود کردن آن را به چهاردیواری دانشگاه برگزید
از چند روزی پیش از ۱۶ آذر اعلام شد که دو گروه وابسته به دو جناح جمهوری اسلامی برگزارکننده‌ی مراسم روز دانشجو خواهند بود. یکی در نقش طرفدار دولت و دیگری اپوزیسیون آن. یعنی بسیج دانشجویی و دفتر تحکیم وحدت. وزیر علوم اعلام کرد که خامنه‌ای در دانشگاه علم و صنعت حضور خواهد یافت و تحکیم وحدتی‌ها نیز از حضور خاتمی در مراسم خود خبر دادند. اما روشن بود که این، صرفاً یک بازی سیاسی‌ست. چرا که خامنه‌ای جرأت آن را نداشت که بخواهد در جمع دانشجویان حاضر شود. دلیل آن هم روشن است. خامنه‌ای و امثال وی، خوب می‌دانند که جنبش دانشجویی، جنبشی مخالف جمهوری اسلامی‌ست. بنابراین اگر حضور وی در دانشگاه علم و صنعت صحت می‌داشت، یا می‌بایستی بسیجیان را به اسم دانشجو جمع کند، و مانع از حضور دانشجویان در جلسه سخنرانی‌اش گردد که این یک رسوایی دیگر برای وی و رژیم‌اش بود. و یا این که می‌بایستی شاهد وضعیتی بدتر از جلسه احمدی‌نژاد در دانشگاه باشد و از درب عقب دربرود. این هر دو شق، به نفع رژیم نبود. خاتمی هم، هنوز آخرین حضورش را در دانشگاه پلی‌تکنیک که همراه با شعارهای دانشجویان علیه وی بود، فراموش نکرده است
بعداً هم اعلام شد که هیچ یک از این دو، حضوری، در جمع دانشجویان نخواهند داشت. بسیجیان وابسته به دولت که هیچ پایگاهی در جنبش دانشجویی ندارند، بساط‌شان را جمع کردند و از برگزاری مراسم ۵ هزار نفری که وعده آن را داده بودند، خبری نشد. اما رژیم، مانع از برگزاری مراسم ۱۶ آذر در دانشگاه تهران که فراخوان آن را تحکیم وحدت داده بود، به شکلی محدود و تحت کنترل نشد. گرچه رژیم می‌دانست که امسال، جریان چپ دانشجویی و پرچم‌های سرخ در پیشاپیش تظاهرات نخواهد بود، اما این نیز پوشیده نبود که امثال دفتر تحکیم وحدت، در آن حد در جنبش دانشجویی نفوذ ندارند که بتوانند اعتراضات دانشجویی را کنترل کنند و لذا این را هم می‌دانست که رادیکالیسم جنبش دانشجویی، لااقل با شعار مرگ بر دیکتاتور خود را نشان خواهد داد. با این همه در واقعیت امر هر چند غیر رسمی، مانع از برگزاری آن نشد. به علت این مسئله نیز پیش از این اشاره شد. اگر رژیم، دانشگاه تهران را تعطیل اعلام می‌کرد تا مانع از برگزاری مراسم شود. در آن صورت، دانشجویان تجمعات و تظاهرات خود را به خیابان‌های اطراف دانشگاه می‌کشاندند. اتفاقی که پیش از این نیز رخ داده بود و رژیم تجربه آن را داشت. بنابراین با کنترل شدید برای ورود دانشجویان به دانشگاه، تنها اجازه داد که دانشجویان دانشگاه تهران، وارد دانشگاه شوند، از ورود دانشجویان دانشگاه‌های دیگر جلوگیری کرد. خیابان‌های اطراف دانشگاه را بست تا رابطه دانشجویان داخل دانشگاه را با بیرون قطع کند. تحت چنین شرایطی، دیگر نگرانی نداشت که دانشجویان در درون دانشگاه محصور بمانند و حتا شعارهایی مستقیماً علیه خامنه‌ای سر دهند. اما واقعیت این است که بر خلاف پندار رژیم، آن‌چه که در دانشگاه، حتا در محاصره نیروهای پلیس و وزارت اطلاعات می‌گذرد، بازتابی است از آن‌چه که در سراسر جامعه می‌گذرد. شعارهای دانشجویان، شعارهای توده‌های وسیع مردم‌ ایران‌اند. مبارزه آن‌ها، جزء کوچکی از مبارزه وسیع توده‌های مردم است. مطالبات دانشجویان نیز چیزی جدا از مطالبات توده‌های کارگر و زحمتکش نیست. هیچ دیواری نمی‌تواند جنبش دانشجویی را از جنبش عموم توده‌های مردم ایران برای برافکندن رژیم ستم‌گر جمهوری اسلامی جدا سازد


ایران در هفته‌ای که گذشت
حتماً شما نیز در این هفته اظهارنظر و موضع‌گیری‌های مقامات و نهادهای جمهوری اسلامی را پیرامون کشته شدن افراد وابسته به نیروی انتظامی که توسط گروه اسلام‌گرای جندالله اسیر شده بودند، شنیده و یا خوانده‌اید. ماجرایی که از ۴ ماه پیش آغاز گردید و حتا اجساد تعدادی از اسرای رژیم در تلویزیون العربیه، نشان داده شد، با سکوت جمهوری اسلامی رو به رو گردید، تا سرانجام وقتی که همه آن‌ها به استثنای یک تا دو نفر که از قرار معلوم نفوذی بوده و به جندالله پیوسته‌اند، کشته شدند. جانشین فرماندهی پلیس، در یک گفتگوی مطبوعاتی حضور یافت، تا به قتل رسیدن آن‌ها را اعلام کند. وی گفت: "یک گروه تحقیق ویژه متشکل از نمایندگان وزارت کشور، وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی و وزارت خارجه به این نتیجه رسیده است که همه گروگان‌های حادثه سراوان کشته شده‌اند. هم اکنون مسئولان ذی‌ربط مشغول رایزنی و هماهنگی برای تحویل گرفتن اجساد قربانیان است
در این اظهار نظر یک دروغ بزرگ آشکار است و هدف آن پوشاندن واقعیت از چشم مردم ایران و حتا نیروهای مسلح خود رژیم. واقعیت هم این است که وقتی جندالله بلوچ یک پاسگاه مرزی رژیم را گرفت و تمام اعضای مستقر در این پاسگاه را زنده دستگیر کرد، خواستار آزادی ۲۰۰ تن از اعضای وابسته به این گروه از زندان‌های جمهوری اسلامی، در ازای آزادی اسیرشدگان گردید. این گروه تهدید کرد که اگر جمهوری اسلامی زندانیان بلوچ را آزاد نکند، گروگان‌ها را به قتل می‌رساند، اما از آن جایی که جمهوری اسلامی، حتا برای جان نیروهای مسلح خودش نیز ارزشی قائل نیست، هیچ اقدامی انجام نداد و گذاشت تا همه آن‌ها به قتل برسند. گروه اسلام‌گرای جندالله در دو نوبت ۶ تن از افراد اسیر را به قتل رساند و اجساد آن‌ها را از تلویزیون العربیه به نمایش گذاشت. حالا دیگر هر کسی می‌دانست که این افراد به قتل رسیده و چون جندالله اسلام‌گرا از جنس همان حزب‌الله اسلامی‌ست، بعید نیست که بقیه را نیز به قتل برساند. چنین نیز شد
جمهوری اسلامی وقتی ناگزیر به اعلام آن گردید که همه اجساد در نقطه‌ای، حالا خواه با وساطت سران طوایف بلوچ و یا به شکلی دیگر، رها شدند. نماینده سراوان مسئله را به این شکل مطرح می‌کند: "نیروی انتظامی تمام ۱۴ پیکر شهدای سراوان را که همگی از مرزبانان نیروی انتظامی بودند، در منطقه‌ای نامعلوم پیدا کرده است." این اظهارات نیز جنبه دیگری از ساختگی بودن اظهار نظر جانشین فرماندهی پلیس ایران را نشان می‌دهد که هم‌زمان با وی اعلام می‌کند: "مسئولان ذی‌ربط مشغول رایزنی و هماهنگی برای تحویل گرفتن اجساد قربانیان است." در هر حال، جانشین فرماندهی پلیس جمهوری اسلامی، مسئله را به شکلی عنوان می‌کند که گویا رژیم اصلاً از این قتل‌ها بی‌خبر بوده و تازه، گروه تحقیق چند وزارت‌خانه و ارگان رژیم به این نتیجه رسیده‌اند که تمام گروگان‌ها به قتل رسیده‌اند
در پی اعلام کشته شدن اسرای پاسگاه سراوان، از آن جایی که تعدادی از این افراد سرباز وظیفه بودند سران و مقامات رژیم، برای سرپوش گذاشتن بر نقش خود در مرگ این سربازان، یکی پس از دیگری علیه جندالله موضع‌گیری کردند. وزیر اطلاعات و دادستان کل جمهوری اسلامی اعلام کردند که پاسخ دندان‌شکنی به آن‌ها خواهند داد. سپس نوبت به گروه‌های دوم خردادی رسید که آن‌ها هم با صدور اطلاعیه‌هایی جندالله را محکوم کنند و جمهوری اسلامی را تبرئه نمایند
در این که اقدام جندالله در قتل سربازان وظیفه، یک اقدام جنایت‌کارانه است و باید محکوم شود، شکی نیست. سرباز، یک مزدور وابسته به رژیم نیست. سرباز را به زور به خدمت نظام وظیفه وامی‌دارند. سال‌ها جنگ مسلحانه در کردستان ادامه داشت، هیچ سازمان سیاسی، حتا یک سرباز را به قتل نرساند. اگر در میان نیروهایی که رژیم به جنگ مردم کرد و پیشمرگان می‌فرستاد، سربازی به اسارت درمی‌آمد، فوراً آزاد می‌شد. این در ماهیت یک گروه مرتجع اسلام‌گراست که حتا سرباز اسیر را نیز به قتل برساند. تفاوتی هم نمی‌کند که نام آن طالبان و القاعده و جندالله باشد یا حزب‌الله و جمهوری اسلامی. اما محکوم کردن جندالله به تنهایی کافی نیست. باید مقدم بر آن جمهوری اسلامی را محکوم کرد. نه فقط از آن‌رو که با سکوت خود سبب مرگ ۷ سرباز وظیفه گردید، بلکه اساساً، خودِ جندالله محصول جمهوری اسلامی در ایران است. وقتی که جمهوری اسلامی مردم بلوچستان را به بهانه‌های مختلف به قتل می‌رساند؛ آن‌ها را در فقر و بدبختی غوطه‌ور می‌سازد؛ حقوق دمکراتیک آن‌ها را لگدمال می‌کند؛ حتا به لحاظ عقاید مذهبی‌شان در معرض فشار و تضییقات قرار می‌دهد، آن‌گاه جنداللهی را می‌پروراند که خود را مدافع حقوق ملی و مذهبی مردم بلوچ معرفی می‌نماید. در حالی که این گروه اسلام‌گرا نیز هم‌چون خودِ جمهوری اسلامی، به غایت ارتجاعی‌ست و هیچ ربطی هم به مطالبات واقعی توده‌های مردم بلوچ ندارد. نه جندالله و نه جمهوری اسلامی، هیچ یک، راه حلی برای بهبود شرایط مادی مردم بلوچستان و تحقق مطالبات دمکراتیک آن‌ها ندارند
راه حل مسئله فقط در استقرار یک حکومت کارگری در ایران است که بی قید و شرط حقوق دمکراتیک و آزادی‌های سیاسی مردم را به رسمیت بشناسد. به مردم ملیت‌های تحت ستم از جمله مردم بلوچ، این حق را بدهد که از یک خودمختاری وسیع منطقه‌ای برخوردار باشند، به عقیده مردم مذهبی، به عنوان یک امر خصوصی، احترام بگذارد، هیچ مذهبی را به عنوان مذهب رسمی و برتر به رسمیت نشناسد و اقدامات رفاهی گسترده‌ای را برای نجات مردم فقیر بلوچستان به مرحله اجرا درآورد


ایران در هفته‌ای که گذشت
روز دوشنبه این هفته، به مناسبت روز جهانی مبارزه با فساد، همایشی در تهران برگزار شد، با عنوان "ارتقای سلامت نظام اداری کشور"
مقامات فاسد جمهوری اسلامی، در این اجلاس گرد آمدند، تا پیرامون مسئله فساد و ظاهراً راه حل آن بحث کنند. عنوانی که برای این نشست هم انتخاب کردند، واقعاً بی‌همتا بود: "ارتقای سلامت نظام اداری کشور". یعنی که بله! نظام اداری کشور در سلامت به سر می‌برد، و اجلاس تنها به خاطر ارتقای بیش‌تر آن، تشکیل شده است. والا بحثی از فساد در جمهوری اسلامی و نظام اداری آن در میان نیست. خوب! مردم ایران که بهتر از هر کسی از چند و چون اوضاع باخبرند و می‌دانند که حتا در سطوح پایین نیز کارشان در ادارات جز از طریق حق و حساب به یک مأمور دون رتبه نیز پیش نمی‌رود و از دزدی‌های کلان سران و مقامات رژیم نیز آگاهند، وقتی که این خبر را شنیدند، لابد به ریش آقایان خندیدند. اما وقتی که مقامات حکومت وارد بحث شدند، خودشان نیز نتوانستند کتمان کنند که بله چیزهایی هست، منتها نه آن طور که مثلاً مؤسسات جهانی ارزیابی میزان فساد در کشورهای مختلف می‌گویند و جمهوری اسلامی را در قله کشورهای فاسد قرار داده‌اند
وزیر اطلاعات گفت: اگر می‌خواهیم در جهت ارتقای سلامت نظام اداری کمک کنیم، باید اولاً – از خودمان شروع کنیم، ثانیاً – همه دستگاه‌ها باید هماهنگ باشیم. لابد، دیگرانی که در آن جا حضور داشتند با خود گفتند، این که نمی‌شود. چون وزارت اطلاعات هنوز پرونده‌های اقتصادی و فساد مالی درونی خود را جمع و جور نکرده و این هم ممکن نیست که بشود همه دستگاه‌های فاسد را در مبارزه علیه فساد هماهنگ کرد. وزیر اطلاعات که همه چیز در تشکیلات‌اش مخفی است. مأموران وزارت‌خانه‌اش مردم را می‌ربایند، به زیر شکنجه می‌برند و حتا بی سر و صدا به قتل می‌رسانند، حرف‌های دیگری زد که همه را حیرت‌زده کرد. از جمله گفت که "باید رسانه‌ها را درگیر کنیم. ما چه ابایی داریم؟ اگر چنان چه رسانه‌ای خواست وارد شود چه اشکالی دارد؟ متأسفانه بسیاری از مدیران و خود بنده از روزنامه‌ها و رسانه‌ها می‌ترسیم و آن‌ها هم به درستی مسایل را پیگیری و دنبال نمی‌ کنند." و اصلاً "دادگاه‌ها را علنی کنیم."
اولاً – روزنامه و رسانه‌ای در ایران نیست که فرمایشات جناب وزیر را عملی کند. ثانیاً – همین روزنامه‌های وابسته به جناح‌های حکومت، مگر جرأت می‌کنند که کلامی در این مورد بگویند. اولین وزارت‌خانه‌ای که سراغ‌شان را خواهد گرفت، همین وزارت اطلاعات خواهد بود. وزیر اطلاعات گویا یادش رفته است که چند ماه پیش وقتی فردی از درون خودشان در یک سخنرانی به پرونده‌های فساد بالاترین مقامات حکومت اشاره کرد، مأموران وزارت اطلاعات شبانه دستگیرش کردند و گویا هنوز هم مشغول خوردن آب خنک است. اما بالاخره چون وزیر اطلاعات، دستگاه جاسوسی‌اش خوب کار می‌کند و نظر مردم را راجع به رژیم و فساد درونی آن خوب می‌داند، در پایان صحبت‌اش می‌گوید: "متأسفانه نتوانستیم اعتماد مردم را جلب کنیم. هنوز هم مردم این سؤال را دارندکه آیا در امر مبارزه با مفاسد اقتصادی جدی هستیم؟"
رئیس سازمان بازرسی کل کشور هم گفت: "بسیاری از مصادیق فساد مانند رشوه، اختلاس، سوء استفاده به تفصیل در قوانین ما آمده و مجازات‌های متناسبی نیز برای آن‌ها در نظر گرفته شده است." اما "به هر حال آن‌چه ما با آن مواجه هستیم چه به دلیل عدم پیش‌گیری لازم و کافی، چه به دلیل نبود قوانین کافی و عدم اجرای آن است و امیدواریم تلاش‌های جدی انجام دهیم." این هم از وعده‌های رئیس سازمان بازرسی کل کشور. معاون اول قوه قضایی، یک راه حل عملی، برای حل مسئله فساد در جمهوری اسلامی ارائه داد که گوی سبقت را از همه ربود. وی گفت: چون "فساد در شخص و جامعه زمانی صورت می‌گیرد که جدایی از خدا اتفاق بیفتد، لذا راه مبارزه با فساد، خدامحوری، تقوا و دین‌مداری است." اگر باز هم می‌خواهید بشنوید از اظهارات مقامات حکومت اسلامی در نشست مبارزه با فساد در جمهوری اسلامی، این را هم بدانید که مدیر دفتر امور بین‌الملل قوه قضاییه گفت: "به عقیده من نظام مقدس ما، از پاک‌ترین نظام‌هاست، علی‌رغم قبول بخشی از ضعف‌ها باید گفت بخش عمده‌ای از تلقی که در زمینه فساد در دستگاه اداری کشور وجود دارد، زاییده تبلیغات سوء دشمن است." والسلام و نامه تمام. ختم اجلاس. چیزی در جمهوری اسلامی به نام فساد اصلاً و ابداً وجود ندارد. آن‌چه هست، تبلیغات دشمن است
اما واقعیت فساد فراگیر در جمهوری اسلامی دیگر از آن حد گذشته است که مقامات دزد و فاسد جمهوری اسلامی، آن را هم به خارج از مرزها منتسب سازند. فساد ذاتی هر نظامی‌ست که بر استثمار، سود و سرمایه مبتنی‌ست. منتها در کشورهایی که آزادی‌های سیاسی وجود دارد، دامنه‌اش محدودتر است و در کشورهایی که آزادی‌های سیاسی از مردم سلب شده و رژیم‌های دیکتاتوری عریان حاکم‌اند، نظیر جمهوری اسلامی، این فساد در گسترده‌ترین شکل آن وجود دارد
راه حل قطعی فساد مالی دستگاه دولتی، برانداختن دستگاه دولتی موجود با تمام ارگان‌های نظامی - بوروکراتیک و اداری جدا از مردم و مافوق آن‌هاست. وقتی که یک دولت شورایی استقرار پیدا کند که دیگر در آن، ارگان‌ها و نهادهای جدا از مردم و مافوق آن‌ها وجود نداشته باشد، وقتی که مردم خود عهده‌دار امورند، تمام مقامات و مناصب از صدر تا ذیل انتخابی و در هر لحظه قابل عزل باشند، وقتی که مردم از پایین‌ترین سطوح، تا بالاترین آن، ناظر و کنترل‌کننده روزمره اعمال و رفتار نمایندگان خود در شوراها باشند، در این جاست که دیگر فساد مالی دستگاه دولتی نیز از میان خوهد رفت


ایران در هفته‌ای که گذشت
باور کنید اگر دیر بجنبیم و هم‌چنان اجازه دهیم که جمهوری اسلامی به حیات ننگین‌اش ادامه دهد، باید منتظر روزی باشیم که در ایران آپارتاید جنسی و جداسازی زن و مرد تا جایی پیش رود که یک طرف خیابان‌ها مختص زنان باشد و طرف دیگر آن مختص مردان
در ادامه طرح‌های ارتجاعی جمهوری اسلامی، در این هفته، فرمانده پلیس استان قزوین دستور داد که از این پس اتوبوس‌های بین شهری قزوین به تهران در پایانه مسافربری این شهر تفکیک شوند و مردانه، زنانه شوند
این اقدام فوق ارتجاعی، البته با اعتراض مردم قزوین رو به رو گردید، اما نیروی سرکوب‌گر پلیس، با زور هم که شده برای اجرای این طرح ارتجاعی تلاش می‌کند. از آن جایی که این اقدامات ارتجاعی رژیم تاکنون با یک مبارزه همه جانبه و گسترده که دستگاه پلیسی رژیم را به عقب‌نشینی وادارد، همراه نبوده است، به رژیم امکان داده که بی‌پروا، اجرای این طرح‌های قرون وسطایی را به مرحله اجرا درآورد. بی‌جهت نیست که رئیس پلیس قزوین با گستاخی می‌گوید: "در ابتدای اجرای هر طرح، ممکن است بعضی از مردم احساس نارضایتی داشته باشند که در ادامه، این نارضایتی نیز برطرف خواهد شد."
اگر توده‌های مردم ایران به اعتراض و مبارزه خود علیه رژیم، جنبه‌ای سراسری ندهند، اگر اجازه دهند که رژیم طرح‌های قرون وسطایی خود را علیه زنان، یکی پس از دیگری به مرحله اجرا درآورد، آینده‌ای وحشتناک‌تر از ۳۰ سال گذشته در برابر ما قرار خواهد گرفت. اعتراض و مبارزه علیه طرح جدید رژیم که اکنون در قزوین آغاز شده، باید به اعتراض و مبارزه سراسری علیه این طرح و تمام طرح‌های ارتجاعی رژیم تبدیل شود. چرا که فردا نوبت شهرهای دیگر فرا خواهد رسید

Sonntag, 7. Dezember 2008


ایران در هفته‌ای که گذشت
در کشورهایی که اعمال حاکمیت طبقه سرمایه‌دار، شکل دیکتاتوری عریان و تروریستی به خود می‌گیرد و حقوق مدنی و سیاسی مردم از آن‌ها سلب می‌شود، پارلمان یا مجلس فرمایشی نیز به تمام معنا یک مرکز انواع و اقسام نمایش‌های خنده‌آور و مسخره است
روز چهارشنبه این هفته، نمایش دیگری در مجلس ارتجاع اسلامی برپا بود. گروهی از بازیگران، جایگاه هیئت رئیسه مجلس را به اشغال درآورده بودند تا با سخنرانی و داد و بیداد، به دیکتاتوری رئیس و هیئت رئیسه مجلس اعتراض کنند
ماجرا از این قرار است که اکنون مدتی‌ست، در میان فراکسیون اکثریت مجلس ارتجاع بر سر سیاست‌های رئیس جمهوری اسلامی، شکاف ایجاد شده است. دسته‌ای از آن‌ها می‌خواهند با استیضاح‌های پی در پی و برکناری وزرای کابینه، این مخالفت خود را تا جایی ادامه دهند که به سقوط هیئت دولت و رأی‌گیری مجدد برای کل کابینه بیانجامد. ماجرای برکناری وزیر کشور پیشین و انتخاب وزیر کشور جدید با اکثریت به اصطلاح نیم درصدی و جنجال‌هایی که بر سر تقلب هیئت رئیسه مجلس پیش آمد، نمونه‌ای از همین شکاف بود. کشمکش ادامه یافت، تا جایی که روز چهارشنبه، کار به اشغال جایگاه هیئت رئیسه مجلس ارتجاع کشید. بالاخره صورت اعتراض قانونی آن‌ها چه بود؟ می‌گفتند سه ماه از طرح استیضاح وزرای آموزش و پرورش، کشاورزی و ارتباطات گذشته است، اما هیئت رئیسه مجلس از اعلام وصول این طرح خودداری می‌کند. آن‌ها بست نشستند و اعلام کردند، تا وقتی که استیضاح اعلام وصول نشود، از حضور در جلسات سر باز می‌زنند. سرانجام با وعده‌هایی که به آن‌ها داده شد، کوتاه آمدند و نتیجه را به روز یک‌شنبه هفته آینده موکول کردند. در این میان نماینده اردبیل نیز تهدید کرد که اگر تا یک‌شنبه طرح‌های استیضاح، اعلام وصول نشود، استعفا خواهد کرد. رئیس مجلس هم که می‌دانست، تهدید توخالی است، پاسخ داد: مواظب قلب ما هم باشید. به نظر می‌رسد که سوای اختلافات جناحی و بازارگرمی معترضینی که روز چهارشنبه، جایگاه هیئت رئیسه را اشغال کردند و اعتراض‌شان این بود که هیئت رئیسه نمی‌تواند خلاف آیین‌نامه عمل کند، کمی هم در مورد دیکتاتوری و دمکراسی دچار توهم هستند. این توهم در کجاست؟
در این جاست که در هر جامعه طبقاتی، طبقه حاکم، اراده خود را بر طبقه یا طبقات فرودست تحمیل می‌کند. شکل این تحمیل اراده برای واداشتن طبقه تحت ستم یعنی دیکتاتوری طبقاتی، می‌تواند به حسب شرایط تاریخی و هر کشور مشخص، تفاوت داشته باشد و گاه نظیر نظام‌های سیاسی پارلمانی، توهم دمکراسی ناب را به همراه داشته باشد. اما در هر حال، طبقه حاکم نمی‌تواند خودش، بر خودش دیکتاتوری اعمال کند. با این همه تحت شرایط مشخص و در کشورهای معین، طبقه حاکم نمی‌تواند سلطه طبقاتی خود را حفظ کند، مگر با استبدادی آشکار و دیکتاتوری عریان در یکی از اشکال آن. مثلاً دیکتاتوری نظامی، دیکتاتوری‌های فردی، از نمونه‌ی رژیم سلطنتی شاه، دیکتاتوری‌های دولت‌های مذهبی از نمونه عربستان و ایران. در این جاست که مسئله کمی پیچیده می‌شود، تا جایی که حتا فراکسیون‌هایی از طبقه حاکم نیز از این دیکتاتوری بی‌نصیب نمی‌مانند. در این جا نظام سیاسی به شکلی سازمان می‌یابد که بر طبق یک سلسله مراتب، تمام مقامات، در حیطه کار خود دیکتاتورند. در ایران، علی خامنه‌ای، بالاترین مقامی‌ست که در رأس هرم دیکتاتورهای کوچک‌تر قرار گرفته است. همه مقامات و ارگان‌ها موظفند بی چون و چرا از وی فرمان‌برداری کنند. در رده بعد، رئیس جمهور قرار می‌گیرد که بر خلاف صورت ظاهر آن، برگزیده، مطیع و فرمان‌بردار بت اعظم است. مادام که این اطاعت و فرمان‌برداری وجود دارد، او هم یک دیکتاتور مطلق‌العنان است که به هیچ کس و ارگانی جز بت اعظم که خامنه‌ای باشد، پاسخ‌گو نیست. در ظاهر امر، وی باید در مقابل مجلس رژیم پاسخ‌گو باشد، اما وی تره نیز برای مجلس خرد نمی‌کند. در همین هفته قرار بود، دو روز به مجلس برود و یک روزش را در مورد طرح اقتصادی‌اش توضیح بدهد، اما نه فقط نمایندگان را سرِ کار گذاشت و نرفت، بلکه حتا برای حفظ ظاهر قضیه، چیزی هم به آن‌ها نگفت که چرا عُصاره امت حزب‌الله را سرِ کار گذاشته است. چندین بار با تمنا و خواهش از وی خواسته‌اند که سری به مجلس بزند و توضیح دهد که ده‌ها میلیارد دلار از درآمد نفت را چگونه خرج کرده؟ چرا به مجلس اطلاع نداده و خارج از بودجه هزینه داشته است، اما کم‌ترین محلی به آن‌ها نگذاشته است
سران دیگر نهادها و ارگان‌های رژیم نیز تیول انحصاری خود را دارند و دیکتاتوری مختص خودشان. مجلس فرمایشی اسلامی هم بر همین منوال. رئیس و هیئت رئیسه‌اش باید در نقش دیکتاتوری‌های مجلس عمل کنند. آن‌چه را که خود صلاح می‌دانند و یا فرموده و اشاره‌ی بت بزرگ‌شان است، پیش می‌برند. نماینده‌ای که خود به لطف حمایت و تأیید دستگاه حاکم به مجلس فرستاده شده، غلط کرده است که بخواهد اعتراض کند. گروه‌های موسوم به اصلاح‌طلب نیز دچار همین توهم شدند که چون بخشی از طبقه حاکم‌اند، باید از گزند دیکتاتوری برکنار باشند و برخوردار از دمکراسی. حال آن که در ایران، دیکتاتوری، عریان است و حتا حرف زدن فراکسیون‌های طبقه حاکم تا آن جا مجاز که خدشه‌ای به دیکتاتوری عریان، به رأس هرم دیکتاتورها و دولت دینی وارد نیاید. والا اگر خیلی به آن‌ها لطف شود و سر و کارشان با وزارت اطلاعات و زندان نیفتد، فِلّه‌ای تصفیه می‌شوند. تا یک‌شنبه باید منتظر ماند و دید که چه پیش خواهد آمد، اما به احتمال زیاد با هم کنار می‌آیند. حتا اگر کار به استیضاح هم بکشد، رئیس مجلس از هم اکنون حرف آخر را زده است و می‌گوید در چند ماهی که به پایان دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد باقی مانده است، دیگر نباید از وزرای وی کسی برکنار شود. تسویه حساب به چند ماه دیگر موکول شده است

ایران در هفته‌ای که گذشت
در این هفته، خبری از یک اقدام ضد کارگری جمهوری اسلامی انتشار یافت که گر چه تحت حاکمیت این رژیم ارتجاعی و ستم‌گر، اتفاقی چندان هم غریب نیست، اما در نوع خود بی‌سابقه است. این را هر کس می‌داند که مجمع تشخیص مصلحت رژیم، خود، وظیفه مستقیم قانون‌گذاری نداشته، بلکه در نهایت، داور نزاع و اختلاف مجلس و شورای نگهبان بر سر قوانین تصویب شده در مجلس بوده است. اما در این هفته اعلام شد که این مجمع، خود، وظیفه تصویب و تغییر برخی از مواد قانون کار را بر عهده گرفته و تاکنون یک بند نیز به قانون کار افزوده است. خوب! دلیل و توجیه‌شان چه بوده است؟ دلیل و توجیه خاصی لازم نیست. مصلحت نظام، ایجاب کرده و این مصلحت، بالاتر از هر گونه قانون و مقررات حکومت اسلامی‌ است. حالا چه مسئله مهمی در میان بوده که مصلحت نظام ایجاب کرده است، به بی‌قانونی رسمی، علنی و رسوای خود متوسل گردد؟
مسئله از این قرار است که در قانون کار، مبحثی وجود دارد تحت عنوان "خاتمه قرارداد کار". در ماده ۲۱ که زیر این عنوان آمده است، مواردی وجود داشت که قرارداد کار، تنها، تحت این موارد خاتمه می‌یافت. اکنون اما تمام این موارد به نفع سرمایه‌داران کان لم یَکُن شده است. ماده ۲۱ می‌گوید: قرارداد کار به یکی از طرق زیر خاتمه می‌یابد: الف – فوت کارگر، ب – بازنشستگی کارگر، ج – از کار افتادگی‌ی کلی کارگر، د – انقضای مدت، در قراردادهای کار با مدت موقت و عدم تجدید صریح یا ضمنی آن، ه – پایان کار در قراردادهایی که مربوط به کار معین است، و – استعفای کارگر. اکنون، مجمع تشخیص مصلحت رژیم یک بندِ "ز" به آن افزوده است که عملاً تمام بندهای بالا را ملغا اعلام می‌کند. در این بند جدید آمده است: "کاهش تولید و تغییرات ساختاری در اثر شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و لزوم تغییرات گسترده در فن‌آوری مطابق با مفاد ماده (۹) قانون بخشی از مقررات تسهیل و نوسازی صنایع کشور." در زمره موارد پایان قرارداد کاراند
چیزی پوشیده نمانده است. با افزودن این بند به ماده‌ی مبحث خاتمه‌ی قرارداد کار، تمام آن‌چه که کارگر بر آن ادعا داشت، از وی سلب می‌شود و به سرمایه‌دار اجازه می‌دهد که هر زمان اراده کرد، مستقل از این که استخدام کارگر رسمی‌ست، یا پیمانی و قراردادی، او را اخراج کند. افزودن این بند، در عمل به این معناست که دیگر چیزی به نام قرارداد کار وجود نخواهد داشت که خاتمه‌ای برای آن باشد. چون سرمایه‌دار هر لحظه می‌تواند با ده‌ها توجیه در مورد "تغییرات ساختاری، در اثر شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی"، "کاهش تولید"، "تغییرات در فن‌آوری"، "تسهیل و نوسازی صنایع" به سادگی کارگران را اخراج کند
البته بیکارسازی گسترده‌ی کارگران از سال‌ها پیش که رفسنجانی آغازگر سیاست فوق ارتجاعی نئولیبرال بود، به طرق و بهانه‌های مختلف ادامه داشت. اما تاکنون این ماده قانون کار، به کارگران امکان می‌داد، با رجوع به مراکز قانونی رژیم، در برابر کارفرما ایستادگی کنند. اکنون این حق نیز از کارگران سلب شده است که در برابر اخراج‌، ادعای قانونی داشته باشند. علاوه بر این، افزودن این بند به ماده ۲۱، منجر به اخراج گسترده کارگرانِ استخدام رسمی خواهد شد که سال‌ها از عمر خود را در یک کارخانه و مؤسسه تولیدی و خدماتی گذرانده‌اند و حالا هر لحظه سرمایه‌دار خصوصی یا دولت اراده کند، آن‌ها در معرض اخراج قرار دارند. این است دلیل این که چرا سران مجلس، شورای نگهبان، وزرای کابینه و گروهی از اعضای مجمع تشخیص مصلحت رژیم، بی سر و صدا و مخفیانه، جلسه‌ای در مجمع تشکیل دادند و تغییراتی را در قانون کار تصویب نمودند که افزودن این بند، تنها یکی از موارد آن است و از بقیه تغییرات، هنوز چیزی به بیرون درز نکرده است. این، ترس و وحشت رژیم از اعتراض گسترده کارگران بود که مصلحت‌اش را در تغییر مخفیانه و بی سر و صدای موادی از قانون کار به زیان کارگران و به نفع سرمایه‌داران یافت. اما کارگران همان گونه که تاکنون به مکرر نشان داده‌اند، در برابر این تلاش‌های ارتجاعی رژیم برای اخراج، محکم و استوار مقاومت خواهند کرد. بدون تردید، هر گام رژیم در حذف و پایمال کردن حقوق قانونی کارگر، آن‌ها را بیش از پیش متقاعد خواهد کرد که کم‌ترین بهبود در وضعیت آن‌ها در چارچوب نظم موجود امکان‌پذیر نیست و تنها راه نجات، روی آوری به انقلاب برای دگرگونی تمام نظم موجود خواهد بود. انقلاب کارگری می‌تواند نجات‌بخش کارگران باشد