Sonntag, 22. April 2007

اول ماه مه و وحشت رژیم از پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران
اول ماه مه، روز جهانی کارگر فرا می‌رسد. در آستانه روز جهانی کارگر، رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی، براقدامات سرکوبگرانه و ضد کارگری خود افزوده است. کارگران پیشرو وفعالین جنبش کارگری را مورد تعقیب و پیگرد قرار می‌دهد، آنها را احضار و تهدید می‌کند و به زندان می‌اندازد تا بلکه بتواند از برگزاری مراسم اول ماه مه، که کارگران چند سال است این مراسم را به طور مستقل و با طرح شعارهای رادیکال وانقلابی برگزار می‌کنند، ممانعت به عمل آورد. کارگران ایران، گرچه از آزادی‌های سیاسی و حق اجتماع و تظاهرات و راه پیمائی محروم‌ بوده‌اند، اما هر ساله به استقبال اول ماه مه رفته اند، روز جهانی کارگر را در اشکال مختلفی گرامی داشته اند وهمبستگی طبقاتی خود را در مبارزه علیه نظم سرمایه و برای نابودی ستم واستثمار، با کارگران سراسرجهان اعلام نموده اند.
امسال نیز علی‌رغم تشدید بیش از پیش فضای اختناق و سرکوب، علی‌رغم تشدید فشارهای سیاسی واقتصادی بر کارگران، علی‌رغم تهدید و ارعاب و بازداشت فعالین کارگری و علی‌رغم تمامی موانع و محدودیت‌هائی که طبقه سرمایه‌دار و رژیم سیاسی آن برسر راه کارگران قرار داده است، کارگران پیشرو وفعالان جنبش کارگری، از مدت‌ها پیش برگزاری مراسم مستقل اول ماه مه را تدارک دیده‌اند و طبقه‌ی کارگر ایران خود را آماده می‌کند تا مستقل از تشکل‌ها و نهادهای حکومتی و به رسم چند سال گذشته، مراسم مستقل اول ماه مه را، هر چه باشکوه‌تر برگزار نماید.
نحوه ی برگزاری مراسم مستقل اول ماه مه طی چند سال گذشته، به ویژه از اول ماه مه سال ۸۳ به بعد، گرچه خود، حاصل ارتقاء سطح آگاهی کارگران و بیانگر رشد جنبش طبقاتی کارگران است، اما این موضوع درعین حال، خود به وسیله‌ای برای رشد وارتقاء آگاهی طبقاتی کارگران و پیشرفت بیشتر جنبش کارگری نیز تبدیل شده است.
مسئله، صرفا این نبوده است که طبقه کارگر با برگزاری مراسم مستقل اول ماه مه، از حق خود برای تجمع و برگزاری مراسم مستقل، جانانه دفاع نموده و با برافراشتن پرچم مبارزه مستقل کارگری، مطالبات سیاسی- اقتصادی خود را وسیعا به میان کشیده است، مسئله فقط این هم نیست که طبقه کارگر ایران در مصاف خویش با سرمایه‌داران و دولت آنها برسر مسئله اول ماه مه، استوار و پی‌گیر به مبارزه ادامه داده و دراین راه تا آنجا پیش رفته که اول ماه مه را به مهم‌ترین رویداد سیاسی جامعه تبدیل نموده است، مسئله حتا فقط این هم نبوده است که با برگزاری مراسم مستقل اول ماه مه، آن هم با خواست‌های رادیکال وانقلابی که مهر کارگران پیشرو و سوسیالیست بر آن حک شده است، حضور سیاسی پر رنگ و چشمگیر جنبش طبقاتی کارگران به عرصه تمام جامعه کشیده شده است. بلکه مسئله مهم، این است که مراسم مستقل اول ماه مه، سر فصل جدیدی را به روی مبارزات کارگری و برای پیشرفت جنبش کارگری گشوده است که در تکرار و توالی مارپیچی خود، جنبش کارگری را رو به تکامل برده است و ضمن تثبیت دستاوردهای پیشین، دستاوردهای جدید دیگری را نیز برای جنبش کارگری در پی داشته است.
امروز کارگران با شعارها، اهداف و مطالبات طبقاتی خود وارد میدان می‌شوند، آگاهی طبقاتی در صفوف کارگران افزایش یافته است، بر آگاهی کارگران به منافع طبقاتی خود به عنوان یک طبقه با اهداف و منافع مستقل از تمام اقشار و طبقات دیگر جامعه افزوده شده است و سطح دانش و تجربه کارگران نیز به میزان قابل توجهی ارتقاء یافته است. موقعیت کنونی جنبش کارگری، با سال‌های قبل از ۸۳ قابل مقایسه نیست. در طول این سال‌ها، ما شاهد تحرک و تلاش بیش از پیش فعالان کارگری و کارگران پیشرو برای ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری هستیم. در بسیاری از کارخانه‌ها و مراکز تولیدی، کارگران آگاه و پیشرو، دست به ایجاد کمیته‌های کارخانه و کمیته‌های کارگری زده‌اند. در برخی از کارخانه‌ها، جمع‌های متشکل کارگری شکل گرفته اند. علاوه بر این، به کوشش کارگران پیشرو و برخی از فعالان کارگری، تشکل‌ها، جمع‌ها و کمیته‌های دیگری نیز شکل گرفته اند که وظیفه اصلی خود را ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری قرار داده‌اند. گرچه این تشکل‌های مجزا از هم واعضای آن‌ها درمعرض سرکوب و پی‌گیری دائمی بوده‌اند وتا این لحظه از عملی ساختن وظیفه‌ی اصلی خود باز مانده‌اند، اما اکنون به این مسئله پی برده‌اند که در برابر تعرضات پی‌درپی و سازمان‌یافته طبقه سرمایه‌دار، راهی ندارند جز آن که نیروی خودرا یک کاسه کنند و در برابر تعرضات فزاینده ی سرمایه‌داران متحدا بایستند.
نمونه برجسته‌ی تشکل یابی کارگری و ایجاد تشکل مستقل کارگری، سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران وحومه است. مبارزات و کوشش‌های خستگی ناپذیر و شجاعانه‌ی کارگران پیشرو شرکت واحد برای ایجاد واحیای سندیکای کارگران شرکت واحد، رویکرد فعالین کارگری شرکت واحد به توده کارگران و اعلام موجودیت سندیکا درمجمع عمومی کارگران که در پیاده رو خیابان و زیرلوله تفنگ و سرنیزه برگزارگردید و بالاخره سازماندهی اعتصابات گسترده‌ی چند هزار نفره، این‌ها پدیده‌هائی است که درتمام طول دو دهه قبل از آن سابقه نداشت. گرچه اعتصاب قهرمانانه کارگران شرکت واحد وحشیانه درهم شکسته شد، اما شکست اعتصاب از اهمیت و دستاوردهای آن نکاست. اعتصاب و کل پروسه مبارزاتی کارگران شرکت واحد نه فقط جنبش کارگری را گام بلند دیگری به جلو سوق داد، بلکه اثرات آگاهی دهنده‌ای نیز بر تمام بخش‌های کارگری و برکل جامعه نیز برجای گذاشت. دور جدید مبارزات کارگری واعتلاء جنبش کارگری که جرقه‌ی آن در اول ماه مه سقز زده شده بود، در تهران وارد مرحله نوینی شد. رودرروئی کارگران با کارفرمایان و سرمایه‌داران، متشکل‌تر و سازمان‌یافته‌تر شد.
اگر طی چند سال گذشته، حق ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری همواره یکی از خواست‌های اساسی و مهم جنبش کارگری بوده است وهمواره در مراسم‌های مختلف اول ماه مه در سراسر کشور از سوی کارگران مجدانه عنوان و پی‌گیری شده است، اکنون کارگران این حق را با چنگ و دندان به چنگ می‌آورند و با اتکاء به نیروی خود عملا درگیر ایجاد این تشکل‌ها شده‌اند. مبارزه بی‌امان کارگران برای تحقق این خواست محوری، با وضوح شگرفی بیانگر این مسئله است که کارگران ایران بیش از پیش بر ضرورت حیاتی متشکل شدن درتشکل‌های طبقاتی خود آگاهی یافته‌اند و برای آن تلاش می‌کنند.
اگر در سال‌های ۸۳ و۸۴ ما شاهد شکل‌گیری تشکل‌ها، جمع‌ها وکمیته‌های مختلف کارگری هستیم وفعالان و پیشروان کارگری نیز از طریق همین جمع‌ها، تشکل‌ها و کمیته‌ها، امر تشکل‌یابی کارگران را دنبال می‌کنند؛ اگر در این سال‌ها مراسم‌های مستقل اول ماه مه در سراسر کشور در اساس توسط همین تشکل‌ها، جمع‌ها وکمیته‌ها سازماندهی و برگزار می‌شود و اگر این تشکل‌ها، جمع‌ها و کمیته‌ها، درمسیر مبارزات طبقه کارگر علیه تعرضات سرمایه، جدا جدا فعالیت می‌کنند و تجربه می‌اندوزند؛ سال ۸۵ اما ما شاهد کوشش این نیروها برای اتحاد عمل در برابر تعرضات سرمایه، کنکاش و ره‌جوئی جمعی آن‌ها برای تشکل‌یابی کارگران هستیم.
با اعلام موجودیت "شورای همکاری تشکل‌ها و فعالین کارگری" در ٢۷ بهمن ۸۵، ما شاهد این هستیم که این "شورا" که خود محصول تجارب عملی و نتیجه‌ی اندوخته‌های مبارزاتی مجزا از هم در طی چند سال گذشته است، در نخستین بیانیه خود مورخ ۹ فروردین ۸۶ ضمن تاکید بر برگزاری مراسم اول ماه مه توسط این"شورا" و تاکید بر حق مسلم طبقه کارگر، به برگزاری مراسم در روز اول ماه مه، همه کارگران را به شرکت در مراسم روز اول ماه مه فراخوانده است.
پیشرفت‌های جنبش کارگری در طول این سال‌ها از جمله در زمینه تشکل‌یابی وارتقاء سطح آگاهی طبقاتی در میان کارگران، انکارناپذیر است.
رژیم جمهوری اسلامی از اتحاد و تشکل کارگران، از برگزاری مراسم‌های مستقل اول ماه مه واز پیشرفت جنبش کارگری به وحشت افتاده است. جنبش کارگری امسال در شرایطی به استقبال اول ماه مه می‌رود که سایر جنبش‌های اجتماعی، مانند جنبش اجتماعی زنان، دانشجویان و به ویژه جنبش اجتماعی معلمان نیز به صحنه آمده‌اند. در صحنه بودن این جنبش‌ها وحمایت متقابل آن‌ها از یکدیگر خصوصا جنبش اجتماعی اعتراضی معلمان که از پشتوانه حدود یک میلیون معلم و فرهنگی وچندین میلیون دانش آموز برخوردار است بیم و هراس رژیم را دوچندان کرده است.
رژیم جمهوری اسلامی به خیال خود دست به اقدامات پیشگیرانه زده است و بر اقدامات سرکوبگرانه خودعلیه فعالان جنبش‌های اجتماعی افزوده است. تعرضات پی‌درپی رژیم علیه فعالان جنبش کارگری، احضار و پی‌گرد و بازداشت کارگران پیشرو نیز در همین رابطه است. این تعرضات و بگیر و ببندها، از یک‌سو به معنی تقاص گرفتن از کارگران پیشرو وانتقام‌گیری از جنبش کارگری و پیشرفت‌های تاکنونی آن است، از سوی دیگر مبین وحشت رژیم از برگزاری مراسم های مستقل اول ماه مه و پیشرفت و گسترش بیشتر جنبش کارگری وسایر جنبش‌های اجتماعی‌ست.
با این همه باید تاکید نمود که جمهوری اسلامی با تمام اقدامات سرکوبگرانه خود، قادر نخواهد بود جلوی پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران راسد کند و این جنبش را به سال ‌های قبل از ۸۳ بازگرداند.
طبقه کارگر ایران نیز علی‌‌رغم تمام تهدیدات و تمهیدات پلیسی- امنیتی جمهوری اسلامی، مشتاقانه به استقبال روز جهانی کارگر می‌رود ومصمم است مراسم مستقل خود را هرچه با شکوه‌تر برگزار نماید. برگزاری مراسم در روز اول ماه مه، حق مسلم طبقه کارگر است. روز اول ماه مه، کارگران، متشکل‌تر از سال‌های گذشته، علیه نظم موجود،علیه تعرضات پی‌درپی سرمایه‌داران و برای کسب آزادی های سیاسی به صحنه می‌آیند و با طرح مطالباتی چون افزایش دستمزد، حق تشکل و تحزب، حق اعتصاب وتجمع نسبت به اخراج و بیکارسازی کارگران، قراردادهای موقت، پرداخت نشدن به موقع دستمزدها، بازداشت فعالین کارگری و فعالین دیگر جنبش‌های اجتماعی، وسیعا دست به اعتراض خواهند زد و خواستار آزادی بی قید و شرط کلیه زندانیان سیاسی خواهند شد. اول ماه مه امسال، گرچه در شرایطی بخشا متفاوت از دو سه سال گذشته برگزار می‌شود، اما مراسم مستقل اول ماه مه امسال نیز به طور قطع از دستاوردهای گشاینده‌ی مسیر پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران بی‌بهره نخواهد بود .


پیروز باد مبارزه قهرمانانه معلمان
مردم زحمتکش و مبارز ایران

به‌رغم تمام اقدامات سرکوبگرانه‌ی رژیم جمهوری اسلامی علیه معلمان، که تا همین لحظه نیز منجر به دستگیری و اسارت ده‌ها تن از فعالان جنبش معلمان در سراسر کشور شده است،
به‌رغم تمام این بازداشت‌ها و تهدیدهای رژیم، برای مرعوب ساختن معلمان و بازداشت آنها از ادامه مبارزه، اعتصابات دو روز اخیر، تمام تلاش‌های مذبوحانه رژیم جمهوری اسلامی را نقش بر آب کرد. معلمان مبارز، همان‌گونه که در بیانیه ۱۰ فروردین ماه کانون‌های صنفی معلمان و شورای هماهنگی کانون‌ها، آمده بود، در روزهای ٢۶ و ٢۷ فروردین ماه، اعتصاب سراسری خود را به مرحله اجرا در آوردند و از حضور در کلاس‌های درس خودداری نمودند.
این اعتصاب، اغلب شهرها و مدارس کشور را فراگرفت و به یک اعتصاب عمومی معلمان تبدیل گردید. درجریان اعتصاب، ماموران وزارت اطلاعات وعوامل رژیم در مدارس، تلاش نمودند، با دستگیری، تهدید و به راه انداختن جو ارعاب، اعتصاب را در هم شکنند، اما موفق نشدند.
معلمان اعلام کرده‌اند که چنان‌چه مطالبات فوری آنها، از جمله اجرای لایحه هماهنگ پرداخت، برکناری وزیر آموزش و پرورش، آزادی تمام معلمان بازداشت شده و عذر خواهی مقامات دولتی به خاطر سرکوب و توهین به معلمان، تحقق نیابد، به اعتراضات، اعتصابات و سازماندهی گردهم‌آئی‌های اعتراضی، ادامه می‌دهند.
این اعتصاب معلمان، نه فقط از زاویه منافع و مطالبات خود آنها، بلکه از زاویه منافع عموم توده‌های مردم ایران و مبارزات آنها، دارای اهمیتی ویژه است.
این اعتصاب، یک ضربه محکم و جدی به رژیم اختناق وسرکوب بود، چرا که نشان داد، رژیم با تمام وحشی‌گری‌اش، قادرنیست اراده توده مردمی را که برای تحقق مطالبات خود به پا خاسته‌اند، درهم شکند. این خود یک پیروزی مهم و نه فقط برای معلمان، بلکه برای عموم توده‌های مردم ایران است. این پیروزی، روحیه مبارزاتی، ایستادگی و مقاومت را در مقابل ارتجاع حاکم، بالا برد وعموم توده‌های کارگر و زحمتکش، قطعا از این اعتصاب و ایستادگی می‌آموزند و در مبارزات آتی خود آن را به کار می‌بندند.
اعتصاب دو روز گذشته، نقش مهمی در گسترش اعتراضات معلمان واتحاد وهمبستگی آنها در مبارزه ایفا خواهد نمود. معلمان برخی شهرها و مدارس که در این اعتصاب حضور نداشتند، با این پیروزی اعتصاب، در حرکت‌های اعتراضی بعدی، به همکاران مبارزخود خواهند پیوست.
به جز گروه اندگی اعتصاب شکن که جیره خوار حکومت‌اند، بقیه معلمان، دردشان مشترک است و مطالبات واحدی دارند. بنابراین ضروری‌ست که متحدا اقدام کنند.
این حقیقت باید برهمگان روشن باشد که رژیم جمهوری اسلامی رفتنی‌ست. درمبارزه میان توده‌های وسیع کارگر و زحمتکش، با جمهوری اسلامی، بی‌طرفی وجود نخواهد داشت. کسی که جانب مبارزه توده‌های وسیع مردم را نگیرد، از مبارزه آنها حمایت نکند و در این مبارزه مشارکت ننماید، عملا جبهه رژیم ارتجاعی حاکم را تقویت کرده است.
از این‌رو، وظیفه عموم توده‌های کارگر و زحمتکش، زنان، دانشجویان ودانش‌آموزان است که از مبارزات کنونی معلمان حمایت کنند و با سازماندهی و تشدید مبارزات خود، یورش به دژ استبداد وارتجاع حاکم را گسترده‌تر سازند و لحظه سرنگونی جمهوری اسلامی را تسریع نمایند.
پیروز باد مبارزات معلمان
سرنگون باد جمهوری اسلامی -برقرار باد حکومت شورائی
سازمان فدائیان-اقلیت
کار – نان – آزادی – حکومت شورائی

نشانی ما روی اینترنت: http://www.fedaian-minority.org/آدرس الکترونیکی ما : mailto:info@fedaian-minority.org

Sonntag, 15. April 2007

به صدای دمکراسی شورائی گوش کنید
رادیو دمکراسی شورائی، روزهای یکشنبه، سه‌شنبه، پنج‌شنبه و جمعه‌ی هر هفته از ساعت ۵ / ۸ تا ۵ / ٩ شب، روی طول موج کوتاه ردیف ٢۵ متر، فرکانس ١٢١٢۰ کیلو هرتز پخش می‌شود.رادیو دمکراسی شورائی صدای کارگران و زحمتکشان، زنان و تمام ستم‌دیدگانی است که برای آزادی و سوسیالیسم مبارزه می‌کنند.طول موج، روزها و ساعت پخش صدای دمکراسی شورائی را به خاطر بسپارید و به دیگران نیز بگویید.

Samstag, 14. April 2007

تشدید تضادها و عمیق‌تر شدن بحران
همانگونه که انتظار می‌رفت بحران در روابط جمهوری اسلامی با آمریکا و متحدانش به مرحله حادتری وارد شد. روز ٢ ۴ مارس شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۱۷۴۷ را به اتفاق آراء علیه حکومت اسلامی به تصویب رساند. این قطعنامه علاوه بر بسط تحریم‌های مورد نظر قطعنامه ۱۷۳۷ ، تحریم‌های جدیدی را علیه جمهوری اسلامی در نطر گرفته است که مهمترین آن‌ها ممنوعیت پرداخت وام و کمک مالی به رژیم، خرید و فروش اسلحه توسط جمهوری اسلامی و در نتیجه، کنترل نقل و انتقالات زمینی، هوائی و دریایی ایران به منظورممانعت از خرید و فروش سلاح توسط جمهوری اسلامی است. قطعنامه جدید شورای امنیت نیزیک ضرب‌الاجل ۶ ٠ روزه را برای حکومت تعیین کرده و در صورتی که طی این مدت رژیم به خواست آژانس انرژی اتمی و شورای امنیت مبنی بر تعلیق غنی سازی اورانیوم اقدام نکند، تحریم‌ها و اقدامات دیگری در دستور کار قرار خواهند گرفت.
گرچه نفس صدور این قطعنامه نشانی از تعمیق بحران در روابط حکومت با آمریکا و متحدانش است، اما سران حکومت هنوز بر این مساله پافشاری می‌کنند که اتفاق خاصی نیفتاده، تحریم‌های احتمالی تاثیری بر اقتصاد ایران نخواهند داشت، همه چیز تحت کنترل است و جمهوری اسلامی به غنی سازی اورانیوم ادامه خواهد داد. در عین حال هنوز جوهر این قطعنامه خشک نشده است که اتفاق دیگری بر حدت بحران افزود. دستگیری ۱۵ ملوان و تفنگدار دریائی انگلیس توسط جمهوری اسلامی، کشاندن آنان به تلویزیون و واداشتن‌شان به ندامت تلویزیونی، اعتراض شدید دولت انگلیس، شورای امنیت سازمان ملل، و اتحادیه اروپا را درپی داشت. در منطقه نیز دولت دست نشانده عراق و همچنین عربستان سعودی، خواستار آزادی ملوانان و تفنگداران دریائی انگلیس شدند. شکایت رسمی جمهوری اسلامی علیه انگلیس که گویا سفارت رژیم در بصره را مورد حمله قرار داده و اظهارات یکی از فرماندهان سپاه مبنی بر اینکه همزمان با حضور احمدی نژاد در خوزستان، دو جنگنده بمب افکن آمریکا حریم هوائی ایران را نقض کرده و بر فراز خوزستان به پرواز درآمده‌اند، و سرانجام اعلام این خبراز سوی معاون وزارت خارجه آمریکا که یک مامور بازنشسته اف. بی. آی از ماه گذشته در ایران ناپدید شده است، همگی نشانه‌های آشکاری از این واقعیت هستند که طرفین هر چه بیشتر خود را برای یک رودرروئی آماده می‌کنند.
دو ماه و نیم پیش هنگامی که شورای امنیت قطعنامه ۱۷۳۷ را صادر کرد، سران رژیم تلاش می‌کردند هراس‌شان را از عواقب صدور آن قطعنامه مخفی کنند. اظهار نظرهای دو پهلو و گاه متناقض مقامات مختلف رژیم گرچه نشانی از اختلاف درونی حکومت بر سر برخورد به قطعنامه بود، در عین حال دربرگیرنده نوعی تقسیم کار برای طولانی‌کردن پروسه تصویب و اجرای قطعنامه‌ها و اقدامات بعدی شورای امنیت بود. پس از تصویب قطعنامه ۱۷۴۷ ، سران حکومت سیاست جدیدی در پیش گرفته‌اند. خامنه‌ای و به تبع او احمدی نژاد با قاطعیت بیشتری از ضرورت تداوم غنی سازی اورانیوم سخن گفتند و اعلام نمودند که جمهوری اسلامی برا ی مقابله با کلیه عواقبی که این مساله می‌تواند درپی داشته باشد، آمادگی کامل دارد. در پی این موضع‌گیری‌‌ها، هرکدام از مقامات حکومت که درباره چگونگی برخورد به تهدیدات و تحریم‌های شورای امنیت اظهار نظر می‌کنند، به تبع خامنه‌ای و احمدی نژاد از ضرورت ایستادگی بر مواضع قبلی حکومت و تداوم غنی سازی اورانیوم سخن می‌گویند. مانورهای نظامی آبی و خاکی سپاه و سایر نیروهای مسلح رژیم، به همراه تشدید باز هم بیشترجو خفقان و سرکوب، همگی حاکی از این هستند که رژیم جمهوری اسلامی مصصم است تمام امکانات مادی و انسانی جامعه را در جهت تحقق رویاهای بلندپروازانه خود به کار گیرد.
در کمپ مقابل، جورج بوش که علیرغم ایجاد باتلاق خون در عراق، هنوز نتوانسته است "دمکراسی" موعود را در این کشور مستقر کند، علیرغم مخالفت افکار عمومی مردم جهان و از جمله آمریکا با جنگ طلبی و اشغالگری امپریالیستی، هارتر از پیش و زخمی از شکست در عراق و افغانستان، تلاش می‌کند شرایط را به نقطه‌ای سوق دهد که با حملات نظامی به ایران، هم به سران نافرمان و زیاده طلب حکومت اسلامی درسی داده باشد و هم شکست در عراق و افغانستان را جبران نماید. کشاندن پرونده اتمی ایران از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل، وضع تحریم‌ها، تلاش‌های دیپلماتیک شبانه‌روزی برای متقاعد و همراه کردن متحدان متزلزل از جمله چین و روسیه، اعزام ناوهای جنگی و نیروهای نظامی بیشتر به خلیج فارس و تلاش در جهت شکل دادن به اتحادی از کشورهای منطقه علیه جمهوری اسلامی در زمره این اقدامات هستند. فجایعی که اشغال عراق و افغانستان به بارآورده است،‌ سبب شده است که نه تنها در سطح افکار عمومی مردم آمریکا و اروپا بلکه در سطح جناح‌ها و احزاب در قدرت این کشورها نیز با مساله حمله نظامی به ایران، آشکارا مخالفت شود.از این رو طی هفته‌های گذشته ، امپریالیسم آمریکا و انگلیس در کنار تدارکات نظامی و دیپلماتیک، در جهت دادن افکار عمومی در راستای منافع خویش نیز بی‌توجه نبوده‌اند.
جمهوری اسلامی که اهداف و محرکش در تشدید درگیری با آمریکا در جوهر با اهداف ارتجاعی امپریالیسم یکی است و چیزی جز توسعه طلبی-هر چند مدل اسلامی آن- نیست، دستمایه لازم را در این زمینه به بهترین نحو، آماده کرده است. جمهوری اسلامی که تصور می‌کرد الی‌غیرالنهایه می‌تواند از تضادها و تفاوت منافع آمریکا با سایر قدرت‌های بزرگ سرمایه‌داری و عمدتا روسیه و چین بهره ببرد، بااین واقعیت مواجه شد که چین و روسیه نیز علیرغم استفاده از خوان یغمایی که عقد قراردادهای کلان اقتصادی، و صادرات اسلحه و کالاهای مصرفی به ایران برایشان گسترده است، در مقاطع تعیین کننده نه در کنار حکومت اسلامی که در کنار آمریکا و اروپا قرارگرفته‌اند. به هر میزان که سران حکومت از این مساله زخمی باشند اما این واقعیت است. امری که شریعتمداری سردبیر کیهان به عنوان "خیانت روسیه و چین" به جمهوری اسلامی ازآن یاد می‌کند. در سطح افکار عمومی آمریکا و اروپا کدام عامل بهتر از کشاندن ۱۵ ملوان و تفنگدار دریائی دستگیر شده انگلیس توسط جمهوری اسلامی به تلویزیون و واداشتن آنان به ابراز انزجار و ندامت می‌توانست واکنش منفی از اقدامات رژیم اسلامی حاکم بر ایران را دامن زند؟ امپریالیسم آمریکا با اتکاء به قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی خود، و به کارگیری امکانات عظیم تبلیغاتی و با اتکاء به عملکرد جمهوری اسلامی، که با هیچ معیار و مقررات جهانی خوانائی ندارد، زمینه انزوای هر چه بیشتر سیاسی رژیم را فراهم می‌کند و در انتظار لحظه موعود است.
آن چه مسلم است این حجم از تمرکز نیروی نظامی توسط آمریکا و متحدانش از یک سو و حکومت اسلامی از سوی دیگر، چنین سطحی از تبلیغات طرفین علیه یکدیگر، و صف‌ارائی‌هایی که در منطقه و در سطح جهان بر سر مساله ایران شکل گرفته‌اند، نمی‌توانند در حالت سکون باقی بمانند. این بحران اگر از حالات بسیار بعید و غیرمحتمل صرف‌نظر کنیم،‌ تنها می‌تواند تعمیق و تشدید و در نهایت با یک رودرروئی نظامی به مرحله جدیدتری وارد شود.این که این رودرروئی چه زمانی و به چه شکلی رخ خواهد داد، مساله‌ای است که نمی‌توان از قبل پیش‌بینی کرد، چرا که تابعی از سیاست‌های طرفین این درگیری، و عوامل دیگری است که ممکن است حتی خارج از اراده آنان باشد. در هر صورت نتیجه این امر برای توده‌های مردم ایران تنها یک فاجعه است.
در همین نقطه کنونی و بدون اینکه هنوز مساله درگیری نظامی مطرح باشد، تصویب قطعنامه ۱۷۴۷ و تبعات آن بلاتردید به وخامت بیشتر وضعیت زندگی مادی توده‌های مردم خواهد انجامید. توده‌های مردم ایران تجربه ۸ سال جنگ ارتجاعی حکومت اسلامی با رژیم صدام حسین را به خاطر دارند. در آن زمان منع خرید و فروش سلاح توسط جمهوری اسلامی و محدودیت مبادلات تجاری رسمی میان دول غربی و ایران، سبب شد رژیم بیش از گذشته به مبادلات تجاری با دلالان بین‌المللی روی بیاورد. ‌تاثیر بلاواسطه‌ این مساله افزایش سرسام‌آور قیمت‌ها، جیره‌بندی و گسترش بازار سیاه کالاها بود. همچنین ممنوعیت پرداخت وام و کمک مالی به رژیم و محدودتر شدن سرمایه‌گذاری خارجی، به طور بلاواسطه‌ای بر وضعیت صنایع هم اکنون ورشکسته ایران تاثیرخواهد گذاشت که حاصل آن گسترش بیشتر بیکاری است. در زمینه آزادی‌های سیاسی و فردی، خامنه‌ای در نطق نوروزی‌اش سیاست رژیم را روشن کرده است؛ سیاستی که رژیم از سال گذشته در زمینه تشدید سرکوب هر اعتراض صنفی، اجتماعی و سیاسی در پیش گرفته، باز هم تشدید خواهد شد. بنابراین، به فرض این که اوضاع به منوال کنونی باقی بماند، آن چه در انتظار توده مردم ایران است، چیزی به جز تشدید مشکلات اقتصادی و گسترش بیکاری و گسترش دامنه سرکوب و اختناق نیست.
اما، ٢ ۸ سال حاکمیت جمهوری اسلامی، تحمیل جنگی ۸ ساله به مردم ایران با بیش از نیم میلیون تلفات، صدها هزار معلول و ویرانی ده‌ها شهر و صدها روستا و صرف صدها میلیاردها دلار، اعدام ده‌ها هزار تن از مخالفان به خوبی نشان داده است که حکومت اسلامی از هیچ جنایتی روی‌گردان نیست. چنین رژیمی حاضر است یکبار دیگر مردم ایران را قربانی جنگی کند که اساسا نفعی در آن ندارند. آن چه اساسا برای سران رژیم اهمیتی ندارد،‌این مساله است که توده مردم چه بهایی برای تحقق رویاهای جاه طلبانه و پان‌اسلامیستی سران حکومت خواهند پرداخت، سابقه رژیم در این زمینه شفاف و روشن است.
امپریالیسم آمریکا نیز ده‌ها جنگ تجاوزکارانه و غارت و چپاول‌گری در کارنامه‌اش ثبت شده است. نمونه زنده این مساله افغانستان و عراق است. دولت آمریکا و متحدانش ۵ سال پیش به این بهانه به عراق حمله کردند که رژیم سرکوبگر صدام را با حکومتی دمکراتیک جایگزین کنند که قرار بود دمکراسی را برای مردم عراق به ارمغان آورد. پنج سال از اشغال عراق گذشت. این کشور به قهقرا سوق یافت. هر چه که در این کشور رنگی از مدنیت داشت به انهدام کشانده شد، بیش از ۶ ٠٠ هزار تن عراقی قربانی این لشگرکشی شدند و عراق به جولانگاه نیروهای اشغال‌گر و صحنه زد و خورد دسته‌ها و گروه‌های مذهبی و فرقه‌ای تبدیل شده‌است. دولت آمریکا به رهبری جورج بوش در تدارک اجرای همین سناریو در ایران است که از پیش می‌توان با قطعیت گفت تاثیرات ویرانگر داخلی و منطقه‌ای آن ده‌ها ‌باربیش از آن چیزی خواهد بود که هم‌اکنون در عراق شاهد آن هستیم.
روند تحول اوضاع تا هم‌اکنون نیز، این واقعیت را به عینه نشان داده است که تداوم وضعیت کنونی نه تنها هیچ چشم‌انداز مثبت و امیدوارکننده‌ای را برای طبقه کارگر ایران، توده‌های زحمتکش و همه کسانی که از سرکوب، بی‌حقوقی و تبعیض به جان آمده‌آند، ترسیم نمی‌کند بلکه محتمل‌ترین چشم‌انداز، تشدید فجایعی است که توده‌های مردم ایران هم‌اکنون با آن دست به گریبانند. تنها با یک مبارزه جدی و سازمان یافته علیه سرکوب ، جنگ‌طلبی و اشغال‌گری و بی‌حقوقی و استثمار می‌توان به مقابله با دو نیروی ارتجاعی برخاست که علیرغم تضادهایشان، در یک مساله اشتراک دارند و آن اینکه هر دو تلاش می‌کنند به بهای تحمیل یک فاجعه به توده‌های مردم ایران به اهداف ارتجاعی خود دست یابند. باید این اهداف ارتجاعی را ناکام گذاشت.
تلاش برای تبرئه "اکثریت" بی ثمر است
ماهیت طبقاتی و اهداف هر حزب و سازمان سیاسی، تعیین کننده مشی سیاسی، تاکتیک‌ها و شیوه برخورد آن به قدرت حاکم و طبقه و توده‌های تحت ستم است.
یک سازمان سیاسی که از منافع طبقه سرمایه دار، ملاکین واقشار مرفه میانی جامعه دفاع می‌کند، هدف آن، تحت هر شرایطی، حفظ نظام اقتصادی- اجتماعی موجود و تضمین فرمانروائی سیاسی طبقه حاکم است.
اما این بدان معنا نیست که تمام سازمان های مدافع نظم موجود، تاکتیک‌های واحدی دارند و یا تحت هر شرایط سیاسی، یک نقش را ایفا می‌کنند. طبقه سرمایه دار، در همان حال که یک طبقه با اهداف و منافع واحد است، در عین حال، متشکل از سرمایه دارانی است که هر یک نفع ویژه و مختص خود را نیز دنبال می‌کنند. احزاب مختلف بورژوازی ، با تاکتیک‌های متفاوت، بازتاب این منافع و گرایشات درونی این طبقه اند. اما این که چه نقشی آنها در حفظ نظم موجود و در قدرت سیاسی بر عهده می‌گیرند، وابسته به تناسب قوای طبقاتی، در مبارزه طبقات متخاصم و در درون خود طبقه حاکم در اوضاع سیاسی متفاوت است. یک حزب سوسیال- رفرمیست که مثلا رادیکال‌ترین احزاب بورژوائی‌ست، می‌تواند بسته به تناسب قوای طبقاتی، موقعیت طبقه حاکم و اوضاع سیاسی داخلی و بین‌المللی، نقش‌های متفاوتی را بر عهده گیرد و موقعیت‌های متفاوتی داشته باشد. یک بار نقش مستقیم سرکوب طبقه کارگر را برعهده گیرد. بار دیگر در نقش حزب به اصطلاح اصلاح اجتماعی ظاهر شود و در شرایطی دیگر، حتا به کلی از صحنه سیاسی جامعه بورژوائی حذف شود.
اگر به یک نمونه آن بخواهیم اشاره کنیم، حزب سوسیالیست- دمکرات آلمان را مثال می‌آوریم. این حزب در اوائل قرن بیستم، در جریان انقلاب کارگری ۱۹۱۸ آلمان، نقش سرکوب مستقیم جنبش کارگری و انقلاب کارگری آلمان را برعهده داشت. همین حزب، در شرایط دیگر، در دوران تسلط فاشیسم، از صحنه سیاسی جامعه آلمان حذف گردید و حتا با سرکوب نیز روبرو گردید. در تناسب قوای داخلی و بین‌المللی پس از جنگ جهانی دوم، همین حزب، با یک رشته اصلاحات، پاسدار نظم سرمایه‌داری حاکم گردید. اکنون نیز در جایگاه یک حزب لیبرال عمل می‌کند. اما هیچیک از این موارد تغییری در نقش‌هائی که این حزب در مراحل و دوره‌های متفاوت، درخدمت تحکیم نظم سرمایه‌داری ایفا نموده است، پدید نمی آورد. این حزب، در هر دوره‌ای، وظیفه‌ای داشته و آن را انجام داده است. ما در ایران، با سیستم جاافتاده و مرسوم حزبی نظیر کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری با سیستم های سیاسی پارلمانی، مگر در لحظاتی استثنائی رو به رو نبوده‌ایم. اما، احزاب و سازمان‌های مختلفی همواره وجود داشته‌اند و درمقاطعی از تاریخ یک صد سال اخیر، نقش ایفا کرده‌اند. حالا یا به نفع نظم موجود و یاعلیه آن، یا در جانبداری از طبقه حاکم، یا در ضدیت با آن.
هرکس، هر نظری در مورد سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران داشته باشد، این واقعیت را هیچکس نمی‌تواند انکار کند که این سازمان علیه نظم موجود بود و برای برافکندن آن جنگید. پس از قیام به عللی که در اینجا فرصت پرداختن به آن نیست، دو گرایش در این سازمان شکل گرفت. یکی خواهان تداوم مبارزه سازمان برای برانداختن نظم موجود بود ودیگری حفظ این نظم. یکی، مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی را در دستور کار قرار داد و دیگری دفاع و حمایت از جمهوری اسلامی و تلاش برای تثبیت و تحکیم آن.
کسی نمی‌تواند این واقعیت را انکار کند که جناح اقلیت سازمان، علیه نظام اقتصادی- اجتماعی موجود و رژیم سیاسی پاسدار آن، جمهوری اسلامی بود واین مبارزه‌ای در دفاع از منافع و خواست‌های نه فقط طبقه کارگر ، بلکه عموم توده‌های زحمتکشی بود که رژیم حاکم، ابتدائی‌ترین حقوق آنها را مورد تعرض و یورش قرار داده بود. اما مسیری را که جناح موسوم به اکثریت، در دفاع از نظم اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری موجود و همکاری، دفاع و حمایت از رژیم فوق ارتجاعی جمهوری اسلامی، در پیش گرفت،علیه تمام توده‌های مردم ایران بود.
آنچه که امثال اکثریت و حزب توده، در آن مقطع از تاریخ جامعه ایران انجام دادند، صرفا همکاری ساده و معمولی یک حزب رفرمیست، با قدرت حاکم نبود. بحث برسر این مسئله نیز که توده‌ای‌ها و اکثریتی‌ها چند نفر را لو داده‌اند و به دست جلادان سپردند، ساده کردن مسئله و لاپوشانی تمام نقشی‌ست که آنها در جنایات بی انتهای جمهوری اسلامی ایفا نمودند.
فرخ نگهدار، یکی از سرکردگان جریان موسوم به اکثریت، اخیرا با نوشتن یک رشته، نامه‌های اینترنتی، تلاش کرده است، با طرح برخی مسائل کم اهمیت و بحث برسر این مسئله که آیا "اکثریت" در ارگان خود، رهنمود لو دادن مخالفان جمهوری اسلامی را داده است یا نه، نه فقط تلاش می کند، بر تمام آنچه که این جریان در اتحاد با جمهوری اسلامی علیه مردم ایران و سازمان‌های سیاسی مخالف رژیم انجام داد، سرپوش بگذارد، بلکه حتا مدعی‌ست که آن چه این جریان انجام داد، درست تر از هر جریان دیگری بود. او می‌گوید: "تحلیل و سیاست سازمان اکثریت با تحلیل و سیاست این گروه‌ها در آن سال‌ها اختلافات جدی و بنیادی داشته است. اما مطلقا در هیچ یک ازعرصه‌های اصلی سیاست گذاری نیست که آنها دیدگاهی مثبت‌ تر از ما ارائه کرده باشند." از همین روست که امروز "حجاریان، داریوش همایون و یزدی "رهبر نهضت آزادی، در زمره تحسین کنندگان "اکثریت" اند.
اما ببینیم که تحلیل و سیاست "اکثریت" چه بود؟ به زبان خود این فرد، رژیم جمهوری اسلامی، رژیمی ضد امپریالیست، انقلابی و مدافع و پیش برنده خواست‌های مردم ایران بود. سیاستی که "اکثریت" بر مبنای این تحلیل در قبال جمهوری اسلامی اتخاذ نمود، نه فقط دفاع و یا حمایت از آن، بلکه اتحاد با آن بود. در اینجا بحث برسر توجیه تراشی نظری به نام تحلیل، برای پیشبرد یک سیاست عملی نیست. حالا دیگر هر آدم کودنی هم فهمیده است که تحلیل "اکثریت" از ماهیت جمهوری اسلامی، صرفا توجیهی برای پیشبرد سیاست دفاع از نظم موجود و رژیم ارتجاعی اسلامی توسط این جریان، بود. تفاوتی هم نمی کرد که جریاناتی امثال نهضت آزادی و بازرگان در راس باشند، یا حزب الهی های موسوم به خط امام.
اما نتایج عملی سیاست "اکثریت" چه بود؟ چیزی که مرسوم است و در منازعه جریان های مختلف با این سازمان مطرح می شود، لو دادن مخالفین جمهوری اسلامی‌ست. امامسائلی بسیار فراتر از این مطرح است. کسی که از قدرت و جایگاه سازمان چریک های فدائی خلق ایران، در مقطع پس از قیام، آگاهی داشته باشد، این را می‌داند، که چرخش "اکثریت" به دفاع و جانب‌داری از جمهوری اسلامی، تناسب قوا را به نفع جمهوری اسلامی برهم زد. این چرخش در حساس‌ترین مرحله، در شرایطی انجام گرفت که نبرد طبقاتی گسترده‌ای درجریان بود و توده‌های مردم ایران به نحو روزافزونی به رودرروئی با رژیم برمی‌خاستند. دراین شرایط،، چرخش اکثریت به حمایت و جانبداری از جمهوری اسلامی، این امکان را به رژیم داد که سرکوب گسترده خود را به مرحله اجرا در آورد. بنابراین، نقشی که اکثریت در این میان به نفع جمهوری اسلامی و درخدمت سرکوب‌های آن، ایفا نمود، به مراتب حتا بیش از حزب توده و دیگر، گروه‌های طرف‌دار جمهوری اسلامی بود.
و اما در ادامه کار، نتیجه عملی این سیاست چه بود؟ همکاری در کشتار توده‌های وسیع مردم و تحکیم رژیم اختناق و سرکوب. وقتی که جمهوری اسلامی در سال ۶٠، کشتار روزانه دهها و صدها نفر را در دستور کار قرار داد و جریان اکثریت، مردم را به دفاع وحمایت از متحد خود، رژیم سرکوب، کشتار واختناق جمهوری اسلامی فرامی‌خواند، هیچ معنای دیگری جز همکاری در کشتار هزاران تن از مردم ایران و تحکیم رژیم اختناق و سرکوب نداشت.
جلادان دارند همه روزه اسامی دهها و صدها اعدام شده را در روزنامه‌های خود اعلام می‌کنند، جریان اکثریت نه فقط خود از جلادان دفاع و حمایت می‌کند، بلکه مردم را به حمایت ودفاع از جلادان فرامی‌خواند، اگر بر این کار، نام همکاری با جلادان در کشتار مردم نگذاریم،‌ پس چه نامی می‌توان بر آن نهاد؟ جلاد، تنها لاجوردی، موسوی تبریزی، بهشتی، موسوی اردبیلی، رفسنجانی، نبود. این‌ها سرخود، به میل واراده شخصی خود، مردم را کشتار نمی‌کردند. جلاد، جمهوری اسلامی، متحد اکثریت بود. چطور ممکن است، سازمانی شاهد کشتار هزاران تن از مردم باشد، خود را متحد و مدافع رژیم کشتار و سرکوب بداند، از آن پشتیبانی نماید وآنگاه بگوید، در این کشتار نقشی نداشته است.
از تمام این مسائل که بگذریم، به این جا می رسیم که اکثریت و حزب توده، هردو حتا در جریان لو رفتن و دستگیری مخالفین جمهوری اسلامی، دست داشتند. رفیق سیامک اسدیان و همراهان وی که در درگیری با نیروهای رژیم جان باختند، توسط یک اکثریتی شناسائی شدند و لو رفتند. آنها برای انجام یک عملیات به شمال ایران رفته بودند. برنامه آنها اجرا نشد. در بازگشت، در یکی از قهوه خانه‌های شهر، توسط یک اکثریتی که حالا معلوم نیست عضو یا سمپات آنها بوده است، شناسائی می‌شوند و در بین راه، نیروهای سرکوب رژیم راه را بر آنها می‌بندند و آنها را از پای درمی‌آورند. نقش اکثریتی‌ها در جریان دستگیری رفیق سعید سلطان‌پور نیز، از همان آغاز دستگیری وی از جانب اقلیت مطرح شد. حالا سران اکثریت می‌توانند بگویند که ما اعلامیه دادیم و اعدام وی را محکوم کردیم و یا چیزی در نشریات‌مان ننوشتیم که مخالفین را شناسائی و به ارگان‌های سرکوب معرفی کنید. اما سازمانی که ادعا می‌کند، ده هزار عضو داشت و حتما چند برابر آن سمپات، چگونه می‌تواند فریاد دفاع از جمهوری اسلامی و حمایت از آن را سر بدهد، اما اعضاء و هواداران آن، به جان مخالفین جمهوری اسلامی نیافتند و صدها تن را لو ندهند؟ چنین چیزی مطلقا ممکن نیست.
وقتی که عضو مرکزیت "اکثریت" در آستانه انشعاب، به خاطر کینه و نفرت نسبت به "اقلیت" نوشته‌های "اقلیت" رابه جای پخش در تشکیلات تحت مسئولیت‌اش به آتش می‌کشد، روشن است که نیروی آموزش دیده تشکیلات‌اش، باید سر از تن اقلیتی‌ها جدا سازد. مگر در بحبوحه همین سرکوب‌ها، رهبران اکثریت و حزب توده، در دستورالعمل‌های درونی خود، به تشکیلات‌هایشان فرمان ندادند که با کمیته‌ها و سپاه همکاری کنند. این همکاری چه معنای دیگری جز همکاری در سرکوب مخالفان حکومت اسلامی می‌توانست داشته باشد؟
وقتی که سران "اکثریت"، حتا پیش از آن‌که "اقلیت" و "اکثریتی" در سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران شکل بگیرد، تصفیه نیروهای رادیکال و چپ سازمان را باشیوه‌های کثیف توطئه‌گری در دستور کار خود قرار داده بودند، روشن است که پس از انشعاب نیز می‌بایستی در سرکوب آنها با رژیم، متحدا اقدام کنند.
تفکر ومشی توده‌ای- رفرمیستی جریان موسوم به اکثریت، تحت رهبری نگهدار، از همان آغاز، توطئه گرانه بود. نگهدار می‌کوشد، مسائلی از این نمونه را که بر ملا می‌شوند، به عنوان نمونه‌های منفردی در دستگاه فکری "اکثریت" جا بزند. اما نه این نمونه‌ها منفردند ونه صرفا شخص نگهدار، توطئه‌گر. اینها در مدتی کوتاه پس از قیام، به صورت یک باند که در راس آنها فرخ نگهدار، مهدی فتاپور، علی توسلی و عبدالرحیم پور، قرار داشتند، خود را متشکل ساختند. از آنجائی که تلاش برای پیشبرد خط توده‌ای- رفرمیستی‌شان، در سازمانی با ریشه ها و گرایشات چپ به سادگی امکان پذیر نبود، به شیوه‌های مخفی و توطئه‌گرانه روی آوردند.
در اولین انتخابات کمیته مرکزی پس از قیام، که در واقع انتخاباتی هم به معنای واقعی نبود و یک رای‌گیری در خیابان و داخل ماشین بود، کوشیدند، برای گرایش راست خود، آراء جمع آوری کنند و کلیه نیروهای چپ را که از پیش از قیام در سازمان باقی مانده بودند و یا تازه از زندان بیرون آمده بودند، از رهبری سازمان کنار بگذارند. درهر کجا که نتوانستند کاری از پیش ببرند، و رفقائی برخلاف میل آنها آراء لازم را کسب کرده بودند، با دزدیدن آراء و ریختن آنها به حساب هم‌فکران‌شان، مانع انتخاب آنها شدند. مورد رفیق غلامیان لنگرودی (هادی) تنها یک مورد آن است که اخیرا توسط نقی حمیدیان افشاء شد.
آنها با این توطئه‌گری، تلاش نمودند که مسئولیت‌های تمام بخش ‌های سازمان را در دست خود بگیرند و تشکیلات را یک‌سره قبضه کنند. آنها، همین شیوه را در شاخه‌های سازمان، در سراسر ایران به کار بردند. بنابراین، دست‌اندرکاران این شیوه‌های کثیف و توطئه‌گرانه، باندی بودند که برخی از آنها، نظیر علی توسلی، دست کمی از فرخ نگهدار نداشتند. در واقع افرادی مثل مهدی فتا پور، علی توسلی، عبدالرحیم پور، میرموید(بهمن)، علی اکبر شاندیز(جواد)، پیشاپیش عمل می کردند و فرح نگهدار، عمل آنها را برایشان تئوریزه می‌کرد.
با تمام این اقدامات، در هرج ومرجی که در ماه‌های اول پس از قیام، سازمان با آن رو به‌رو شده بود، آنها در یک لحظه متوجه شدند که یک بخش تشکیلات از دست آنها در رفته است و نشریه کار به کانون نیروهای چپ کمونیست سازمان تبدیل شده است. آنها روش توطئه گرانه خود را برای تسخیر آن نیز به مرحله اجرا در آوردند. به بهانه تقویت تحریریه نشریه کار، تعدادی از اعضای مرکزیت، به این بخش گسیل شدند. اما دیدند که درمبارزه رودررو نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. بنابراین همه آن‌هائی که آمده بودند، رفتند. چاره دیگری اندیشیدند. پلنومی دست چین شده از نیروهای طرفدار خود سازماندهی کردند که هدف اصلی و توطئه‌گرانه آن، تسویه حساب با نیروهای چپ سازمان، به ویژه تحریریه نشریه کار بود. با این پلنوم توانستند، این هدف خود راعملی سازند و با تصفیه جریان اقلیت از ارگان‌ها و مسئولیت‌هائی که هنوز در بخش‌هائی از تشکیلات داشتند، مشی رفرمیستی خود را بر سازمان حاکم سازند و دفاع از جمهوری اسلامی را به سیاست رسمی خود تبدیل کنند. بعد از آن نیز تا روزی که انشعاب رخ داد، انواع و اقسام اتهامات راعلیه اقلیت مطرح کردند. از همان پلنوم، تلاش کردند که در درون تشکیلات و بیرون از آن، اختلاف اقلیت و اکثریت راکه اساسا برسر ارزیابی از ماهیت هیئت حاکمه، استراتژی و تاکتیک‌های سازمان در شرایط جدید بود، به عنوان اختلاف میان طرفداران مشی چریکی ومخالفین آن معرفی نمایند.
اگر قرار باشد، روزی این باند توطئه‌گر، آن‌چه را که پس از قیام در سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران گذشت، بازگو کند، قطعا یک کتاب حجیم و مفصل خواهد بود.
نگهدار نمی‌تواند، با اعتراف ظاهری به آن‌چه که از جانب دیگران افشاء می‌شود، به تبرئه خود و دیگر سران اکثریت بپردازد.
نگهدار تصور می‌کند که چون رژیم جمهوری اسلامی سرانجام، فعالیت آنها را نیز ممنوع کرد و حتا برخی از اکثریتی‌ها را در زندان اعدام کرد، می‌تواند از آن وسیله‌ای برای تبرئه اکثریت، درهمکاری این جریان در کشتار مردم ایران و تحکیم اختناق و سرکوب بسازد.
او به استدلال‌های مضحکی هم متوسل می‌شود و ادعا می‌کند که "ما می‌دانستیم، رژیم، ما را هم سرکوب می‌کند." اما لابد به خاطر فعالیت قانونی و "تلاش برای تاسیس و تقویت تشکل‌های مردمی در جهت تقویت جامعه مدنی و در جهت بسط دمکراسی" با ارتجاع حاکم متحد شدند!
واقعا که این دیگر اراجیف‌گوئی‌ست تا توجیهی برای همکاری با ارتجاع در سرکوب مردم. بله، به ادعای نگهدار، اکثریت می‌دانست که رژیم آنها را نیز سرکوب می‌کند، اما با این وجود، جمهوری اسلامی را متحد خود می‌دانست. می‌دید که رژیم با تقویت ارگان‌های سرکوب، به تحکیم خود می‌پردازد و توسط همین ارگان‌ها، مردم را کشتار می‌کند، اما شعار، پاسداران رابه سلاح سنگین مجهز کنید، سر داد.
این ادعاهای نگهدار، در دفاع از اکثریت، دیگر به تمام معنا، هذیان گوئی‌‌ست. هیچ ادعا وتوجیهی نمی‌تواند، بر نقشی که اکثریت، در همکاری با جمهوری اسلامی درکشتار هزاران تن از مردم ایران، و تحکیم رژیم سرکوب واختناق جمهوری اسلامی، ایفا نمود، سرپوش بگذارد. تلاش‌های امثال نگهدار، برای تبرئه "اکثریت" نتیجه‌ای نخواهد داشت. توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران هرگز، نقشی را که جریان موسوم به "اکثریت" در همکاری با جمهوری اسلامی درکشتار واسارت مردم داشت، فراموش نخواهند کرد.