Samstag, 14. April 2007

تلاش برای تبرئه "اکثریت" بی ثمر است
ماهیت طبقاتی و اهداف هر حزب و سازمان سیاسی، تعیین کننده مشی سیاسی، تاکتیک‌ها و شیوه برخورد آن به قدرت حاکم و طبقه و توده‌های تحت ستم است.
یک سازمان سیاسی که از منافع طبقه سرمایه دار، ملاکین واقشار مرفه میانی جامعه دفاع می‌کند، هدف آن، تحت هر شرایطی، حفظ نظام اقتصادی- اجتماعی موجود و تضمین فرمانروائی سیاسی طبقه حاکم است.
اما این بدان معنا نیست که تمام سازمان های مدافع نظم موجود، تاکتیک‌های واحدی دارند و یا تحت هر شرایط سیاسی، یک نقش را ایفا می‌کنند. طبقه سرمایه دار، در همان حال که یک طبقه با اهداف و منافع واحد است، در عین حال، متشکل از سرمایه دارانی است که هر یک نفع ویژه و مختص خود را نیز دنبال می‌کنند. احزاب مختلف بورژوازی ، با تاکتیک‌های متفاوت، بازتاب این منافع و گرایشات درونی این طبقه اند. اما این که چه نقشی آنها در حفظ نظم موجود و در قدرت سیاسی بر عهده می‌گیرند، وابسته به تناسب قوای طبقاتی، در مبارزه طبقات متخاصم و در درون خود طبقه حاکم در اوضاع سیاسی متفاوت است. یک حزب سوسیال- رفرمیست که مثلا رادیکال‌ترین احزاب بورژوائی‌ست، می‌تواند بسته به تناسب قوای طبقاتی، موقعیت طبقه حاکم و اوضاع سیاسی داخلی و بین‌المللی، نقش‌های متفاوتی را بر عهده گیرد و موقعیت‌های متفاوتی داشته باشد. یک بار نقش مستقیم سرکوب طبقه کارگر را برعهده گیرد. بار دیگر در نقش حزب به اصطلاح اصلاح اجتماعی ظاهر شود و در شرایطی دیگر، حتا به کلی از صحنه سیاسی جامعه بورژوائی حذف شود.
اگر به یک نمونه آن بخواهیم اشاره کنیم، حزب سوسیالیست- دمکرات آلمان را مثال می‌آوریم. این حزب در اوائل قرن بیستم، در جریان انقلاب کارگری ۱۹۱۸ آلمان، نقش سرکوب مستقیم جنبش کارگری و انقلاب کارگری آلمان را برعهده داشت. همین حزب، در شرایط دیگر، در دوران تسلط فاشیسم، از صحنه سیاسی جامعه آلمان حذف گردید و حتا با سرکوب نیز روبرو گردید. در تناسب قوای داخلی و بین‌المللی پس از جنگ جهانی دوم، همین حزب، با یک رشته اصلاحات، پاسدار نظم سرمایه‌داری حاکم گردید. اکنون نیز در جایگاه یک حزب لیبرال عمل می‌کند. اما هیچیک از این موارد تغییری در نقش‌هائی که این حزب در مراحل و دوره‌های متفاوت، درخدمت تحکیم نظم سرمایه‌داری ایفا نموده است، پدید نمی آورد. این حزب، در هر دوره‌ای، وظیفه‌ای داشته و آن را انجام داده است. ما در ایران، با سیستم جاافتاده و مرسوم حزبی نظیر کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری با سیستم های سیاسی پارلمانی، مگر در لحظاتی استثنائی رو به رو نبوده‌ایم. اما، احزاب و سازمان‌های مختلفی همواره وجود داشته‌اند و درمقاطعی از تاریخ یک صد سال اخیر، نقش ایفا کرده‌اند. حالا یا به نفع نظم موجود و یاعلیه آن، یا در جانبداری از طبقه حاکم، یا در ضدیت با آن.
هرکس، هر نظری در مورد سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران داشته باشد، این واقعیت را هیچکس نمی‌تواند انکار کند که این سازمان علیه نظم موجود بود و برای برافکندن آن جنگید. پس از قیام به عللی که در اینجا فرصت پرداختن به آن نیست، دو گرایش در این سازمان شکل گرفت. یکی خواهان تداوم مبارزه سازمان برای برانداختن نظم موجود بود ودیگری حفظ این نظم. یکی، مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی را در دستور کار قرار داد و دیگری دفاع و حمایت از جمهوری اسلامی و تلاش برای تثبیت و تحکیم آن.
کسی نمی‌تواند این واقعیت را انکار کند که جناح اقلیت سازمان، علیه نظام اقتصادی- اجتماعی موجود و رژیم سیاسی پاسدار آن، جمهوری اسلامی بود واین مبارزه‌ای در دفاع از منافع و خواست‌های نه فقط طبقه کارگر ، بلکه عموم توده‌های زحمتکشی بود که رژیم حاکم، ابتدائی‌ترین حقوق آنها را مورد تعرض و یورش قرار داده بود. اما مسیری را که جناح موسوم به اکثریت، در دفاع از نظم اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری موجود و همکاری، دفاع و حمایت از رژیم فوق ارتجاعی جمهوری اسلامی، در پیش گرفت،علیه تمام توده‌های مردم ایران بود.
آنچه که امثال اکثریت و حزب توده، در آن مقطع از تاریخ جامعه ایران انجام دادند، صرفا همکاری ساده و معمولی یک حزب رفرمیست، با قدرت حاکم نبود. بحث برسر این مسئله نیز که توده‌ای‌ها و اکثریتی‌ها چند نفر را لو داده‌اند و به دست جلادان سپردند، ساده کردن مسئله و لاپوشانی تمام نقشی‌ست که آنها در جنایات بی انتهای جمهوری اسلامی ایفا نمودند.
فرخ نگهدار، یکی از سرکردگان جریان موسوم به اکثریت، اخیرا با نوشتن یک رشته، نامه‌های اینترنتی، تلاش کرده است، با طرح برخی مسائل کم اهمیت و بحث برسر این مسئله که آیا "اکثریت" در ارگان خود، رهنمود لو دادن مخالفان جمهوری اسلامی را داده است یا نه، نه فقط تلاش می کند، بر تمام آنچه که این جریان در اتحاد با جمهوری اسلامی علیه مردم ایران و سازمان‌های سیاسی مخالف رژیم انجام داد، سرپوش بگذارد، بلکه حتا مدعی‌ست که آن چه این جریان انجام داد، درست تر از هر جریان دیگری بود. او می‌گوید: "تحلیل و سیاست سازمان اکثریت با تحلیل و سیاست این گروه‌ها در آن سال‌ها اختلافات جدی و بنیادی داشته است. اما مطلقا در هیچ یک ازعرصه‌های اصلی سیاست گذاری نیست که آنها دیدگاهی مثبت‌ تر از ما ارائه کرده باشند." از همین روست که امروز "حجاریان، داریوش همایون و یزدی "رهبر نهضت آزادی، در زمره تحسین کنندگان "اکثریت" اند.
اما ببینیم که تحلیل و سیاست "اکثریت" چه بود؟ به زبان خود این فرد، رژیم جمهوری اسلامی، رژیمی ضد امپریالیست، انقلابی و مدافع و پیش برنده خواست‌های مردم ایران بود. سیاستی که "اکثریت" بر مبنای این تحلیل در قبال جمهوری اسلامی اتخاذ نمود، نه فقط دفاع و یا حمایت از آن، بلکه اتحاد با آن بود. در اینجا بحث برسر توجیه تراشی نظری به نام تحلیل، برای پیشبرد یک سیاست عملی نیست. حالا دیگر هر آدم کودنی هم فهمیده است که تحلیل "اکثریت" از ماهیت جمهوری اسلامی، صرفا توجیهی برای پیشبرد سیاست دفاع از نظم موجود و رژیم ارتجاعی اسلامی توسط این جریان، بود. تفاوتی هم نمی کرد که جریاناتی امثال نهضت آزادی و بازرگان در راس باشند، یا حزب الهی های موسوم به خط امام.
اما نتایج عملی سیاست "اکثریت" چه بود؟ چیزی که مرسوم است و در منازعه جریان های مختلف با این سازمان مطرح می شود، لو دادن مخالفین جمهوری اسلامی‌ست. امامسائلی بسیار فراتر از این مطرح است. کسی که از قدرت و جایگاه سازمان چریک های فدائی خلق ایران، در مقطع پس از قیام، آگاهی داشته باشد، این را می‌داند، که چرخش "اکثریت" به دفاع و جانب‌داری از جمهوری اسلامی، تناسب قوا را به نفع جمهوری اسلامی برهم زد. این چرخش در حساس‌ترین مرحله، در شرایطی انجام گرفت که نبرد طبقاتی گسترده‌ای درجریان بود و توده‌های مردم ایران به نحو روزافزونی به رودرروئی با رژیم برمی‌خاستند. دراین شرایط،، چرخش اکثریت به حمایت و جانبداری از جمهوری اسلامی، این امکان را به رژیم داد که سرکوب گسترده خود را به مرحله اجرا در آورد. بنابراین، نقشی که اکثریت در این میان به نفع جمهوری اسلامی و درخدمت سرکوب‌های آن، ایفا نمود، به مراتب حتا بیش از حزب توده و دیگر، گروه‌های طرف‌دار جمهوری اسلامی بود.
و اما در ادامه کار، نتیجه عملی این سیاست چه بود؟ همکاری در کشتار توده‌های وسیع مردم و تحکیم رژیم اختناق و سرکوب. وقتی که جمهوری اسلامی در سال ۶٠، کشتار روزانه دهها و صدها نفر را در دستور کار قرار داد و جریان اکثریت، مردم را به دفاع وحمایت از متحد خود، رژیم سرکوب، کشتار واختناق جمهوری اسلامی فرامی‌خواند، هیچ معنای دیگری جز همکاری در کشتار هزاران تن از مردم ایران و تحکیم رژیم اختناق و سرکوب نداشت.
جلادان دارند همه روزه اسامی دهها و صدها اعدام شده را در روزنامه‌های خود اعلام می‌کنند، جریان اکثریت نه فقط خود از جلادان دفاع و حمایت می‌کند، بلکه مردم را به حمایت ودفاع از جلادان فرامی‌خواند، اگر بر این کار، نام همکاری با جلادان در کشتار مردم نگذاریم،‌ پس چه نامی می‌توان بر آن نهاد؟ جلاد، تنها لاجوردی، موسوی تبریزی، بهشتی، موسوی اردبیلی، رفسنجانی، نبود. این‌ها سرخود، به میل واراده شخصی خود، مردم را کشتار نمی‌کردند. جلاد، جمهوری اسلامی، متحد اکثریت بود. چطور ممکن است، سازمانی شاهد کشتار هزاران تن از مردم باشد، خود را متحد و مدافع رژیم کشتار و سرکوب بداند، از آن پشتیبانی نماید وآنگاه بگوید، در این کشتار نقشی نداشته است.
از تمام این مسائل که بگذریم، به این جا می رسیم که اکثریت و حزب توده، هردو حتا در جریان لو رفتن و دستگیری مخالفین جمهوری اسلامی، دست داشتند. رفیق سیامک اسدیان و همراهان وی که در درگیری با نیروهای رژیم جان باختند، توسط یک اکثریتی شناسائی شدند و لو رفتند. آنها برای انجام یک عملیات به شمال ایران رفته بودند. برنامه آنها اجرا نشد. در بازگشت، در یکی از قهوه خانه‌های شهر، توسط یک اکثریتی که حالا معلوم نیست عضو یا سمپات آنها بوده است، شناسائی می‌شوند و در بین راه، نیروهای سرکوب رژیم راه را بر آنها می‌بندند و آنها را از پای درمی‌آورند. نقش اکثریتی‌ها در جریان دستگیری رفیق سعید سلطان‌پور نیز، از همان آغاز دستگیری وی از جانب اقلیت مطرح شد. حالا سران اکثریت می‌توانند بگویند که ما اعلامیه دادیم و اعدام وی را محکوم کردیم و یا چیزی در نشریات‌مان ننوشتیم که مخالفین را شناسائی و به ارگان‌های سرکوب معرفی کنید. اما سازمانی که ادعا می‌کند، ده هزار عضو داشت و حتما چند برابر آن سمپات، چگونه می‌تواند فریاد دفاع از جمهوری اسلامی و حمایت از آن را سر بدهد، اما اعضاء و هواداران آن، به جان مخالفین جمهوری اسلامی نیافتند و صدها تن را لو ندهند؟ چنین چیزی مطلقا ممکن نیست.
وقتی که عضو مرکزیت "اکثریت" در آستانه انشعاب، به خاطر کینه و نفرت نسبت به "اقلیت" نوشته‌های "اقلیت" رابه جای پخش در تشکیلات تحت مسئولیت‌اش به آتش می‌کشد، روشن است که نیروی آموزش دیده تشکیلات‌اش، باید سر از تن اقلیتی‌ها جدا سازد. مگر در بحبوحه همین سرکوب‌ها، رهبران اکثریت و حزب توده، در دستورالعمل‌های درونی خود، به تشکیلات‌هایشان فرمان ندادند که با کمیته‌ها و سپاه همکاری کنند. این همکاری چه معنای دیگری جز همکاری در سرکوب مخالفان حکومت اسلامی می‌توانست داشته باشد؟
وقتی که سران "اکثریت"، حتا پیش از آن‌که "اقلیت" و "اکثریتی" در سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران شکل بگیرد، تصفیه نیروهای رادیکال و چپ سازمان را باشیوه‌های کثیف توطئه‌گری در دستور کار خود قرار داده بودند، روشن است که پس از انشعاب نیز می‌بایستی در سرکوب آنها با رژیم، متحدا اقدام کنند.
تفکر ومشی توده‌ای- رفرمیستی جریان موسوم به اکثریت، تحت رهبری نگهدار، از همان آغاز، توطئه گرانه بود. نگهدار می‌کوشد، مسائلی از این نمونه را که بر ملا می‌شوند، به عنوان نمونه‌های منفردی در دستگاه فکری "اکثریت" جا بزند. اما نه این نمونه‌ها منفردند ونه صرفا شخص نگهدار، توطئه‌گر. اینها در مدتی کوتاه پس از قیام، به صورت یک باند که در راس آنها فرخ نگهدار، مهدی فتاپور، علی توسلی و عبدالرحیم پور، قرار داشتند، خود را متشکل ساختند. از آنجائی که تلاش برای پیشبرد خط توده‌ای- رفرمیستی‌شان، در سازمانی با ریشه ها و گرایشات چپ به سادگی امکان پذیر نبود، به شیوه‌های مخفی و توطئه‌گرانه روی آوردند.
در اولین انتخابات کمیته مرکزی پس از قیام، که در واقع انتخاباتی هم به معنای واقعی نبود و یک رای‌گیری در خیابان و داخل ماشین بود، کوشیدند، برای گرایش راست خود، آراء جمع آوری کنند و کلیه نیروهای چپ را که از پیش از قیام در سازمان باقی مانده بودند و یا تازه از زندان بیرون آمده بودند، از رهبری سازمان کنار بگذارند. درهر کجا که نتوانستند کاری از پیش ببرند، و رفقائی برخلاف میل آنها آراء لازم را کسب کرده بودند، با دزدیدن آراء و ریختن آنها به حساب هم‌فکران‌شان، مانع انتخاب آنها شدند. مورد رفیق غلامیان لنگرودی (هادی) تنها یک مورد آن است که اخیرا توسط نقی حمیدیان افشاء شد.
آنها با این توطئه‌گری، تلاش نمودند که مسئولیت‌های تمام بخش ‌های سازمان را در دست خود بگیرند و تشکیلات را یک‌سره قبضه کنند. آنها، همین شیوه را در شاخه‌های سازمان، در سراسر ایران به کار بردند. بنابراین، دست‌اندرکاران این شیوه‌های کثیف و توطئه‌گرانه، باندی بودند که برخی از آنها، نظیر علی توسلی، دست کمی از فرخ نگهدار نداشتند. در واقع افرادی مثل مهدی فتا پور، علی توسلی، عبدالرحیم پور، میرموید(بهمن)، علی اکبر شاندیز(جواد)، پیشاپیش عمل می کردند و فرح نگهدار، عمل آنها را برایشان تئوریزه می‌کرد.
با تمام این اقدامات، در هرج ومرجی که در ماه‌های اول پس از قیام، سازمان با آن رو به‌رو شده بود، آنها در یک لحظه متوجه شدند که یک بخش تشکیلات از دست آنها در رفته است و نشریه کار به کانون نیروهای چپ کمونیست سازمان تبدیل شده است. آنها روش توطئه گرانه خود را برای تسخیر آن نیز به مرحله اجرا در آوردند. به بهانه تقویت تحریریه نشریه کار، تعدادی از اعضای مرکزیت، به این بخش گسیل شدند. اما دیدند که درمبارزه رودررو نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. بنابراین همه آن‌هائی که آمده بودند، رفتند. چاره دیگری اندیشیدند. پلنومی دست چین شده از نیروهای طرفدار خود سازماندهی کردند که هدف اصلی و توطئه‌گرانه آن، تسویه حساب با نیروهای چپ سازمان، به ویژه تحریریه نشریه کار بود. با این پلنوم توانستند، این هدف خود راعملی سازند و با تصفیه جریان اقلیت از ارگان‌ها و مسئولیت‌هائی که هنوز در بخش‌هائی از تشکیلات داشتند، مشی رفرمیستی خود را بر سازمان حاکم سازند و دفاع از جمهوری اسلامی را به سیاست رسمی خود تبدیل کنند. بعد از آن نیز تا روزی که انشعاب رخ داد، انواع و اقسام اتهامات راعلیه اقلیت مطرح کردند. از همان پلنوم، تلاش کردند که در درون تشکیلات و بیرون از آن، اختلاف اقلیت و اکثریت راکه اساسا برسر ارزیابی از ماهیت هیئت حاکمه، استراتژی و تاکتیک‌های سازمان در شرایط جدید بود، به عنوان اختلاف میان طرفداران مشی چریکی ومخالفین آن معرفی نمایند.
اگر قرار باشد، روزی این باند توطئه‌گر، آن‌چه را که پس از قیام در سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران گذشت، بازگو کند، قطعا یک کتاب حجیم و مفصل خواهد بود.
نگهدار نمی‌تواند، با اعتراف ظاهری به آن‌چه که از جانب دیگران افشاء می‌شود، به تبرئه خود و دیگر سران اکثریت بپردازد.
نگهدار تصور می‌کند که چون رژیم جمهوری اسلامی سرانجام، فعالیت آنها را نیز ممنوع کرد و حتا برخی از اکثریتی‌ها را در زندان اعدام کرد، می‌تواند از آن وسیله‌ای برای تبرئه اکثریت، درهمکاری این جریان در کشتار مردم ایران و تحکیم اختناق و سرکوب بسازد.
او به استدلال‌های مضحکی هم متوسل می‌شود و ادعا می‌کند که "ما می‌دانستیم، رژیم، ما را هم سرکوب می‌کند." اما لابد به خاطر فعالیت قانونی و "تلاش برای تاسیس و تقویت تشکل‌های مردمی در جهت تقویت جامعه مدنی و در جهت بسط دمکراسی" با ارتجاع حاکم متحد شدند!
واقعا که این دیگر اراجیف‌گوئی‌ست تا توجیهی برای همکاری با ارتجاع در سرکوب مردم. بله، به ادعای نگهدار، اکثریت می‌دانست که رژیم آنها را نیز سرکوب می‌کند، اما با این وجود، جمهوری اسلامی را متحد خود می‌دانست. می‌دید که رژیم با تقویت ارگان‌های سرکوب، به تحکیم خود می‌پردازد و توسط همین ارگان‌ها، مردم را کشتار می‌کند، اما شعار، پاسداران رابه سلاح سنگین مجهز کنید، سر داد.
این ادعاهای نگهدار، در دفاع از اکثریت، دیگر به تمام معنا، هذیان گوئی‌‌ست. هیچ ادعا وتوجیهی نمی‌تواند، بر نقشی که اکثریت، در همکاری با جمهوری اسلامی درکشتار هزاران تن از مردم ایران، و تحکیم رژیم سرکوب واختناق جمهوری اسلامی، ایفا نمود، سرپوش بگذارد. تلاش‌های امثال نگهدار، برای تبرئه "اکثریت" نتیجه‌ای نخواهد داشت. توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران هرگز، نقشی را که جریان موسوم به "اکثریت" در همکاری با جمهوری اسلامی درکشتار واسارت مردم داشت، فراموش نخواهند کرد.

Keine Kommentare: