Donnerstag, 26. März 2009

هراس مرتجعین از انقلاب و مارکسیسم
معمولاً واکنشی که نسبت به پدیده‌های اجتماعی و رویدادهای سیاسی، نشان داده می‌شود، به درجه اهمیت آن‌ها برای طبقات حاکم یا فرودست، بستگی دارد. خواه این واکنش مثبت باشد یا منفی. هر چه این واکنش شدیدتر و ابعاد آن وسیع‌تر باشد، اهمیت‌اش باز هم بیش‌تر است
جای هیچ‌گونه تعجب نیست که طبقات حاکم و پاسدار نظم موجود جهانی، نه فقط مخالف، بلکه دشمن سرسخت انقلاب و مارکسیسم باشند. بدیهی‌ست که این دشمنی را نه تنها در عمل، بلکه نظراً نیز به اشکال مختلف ابراز دارند. اما هنگامی که حساسیت و واکنش طبقات حاکم، از حد معمول فراتر می‌رود، نشانه‌ی جدی و حساس بودن اوضاع است
به نظر می‌رسد که احتمال وقوع یک رخداد بزرگ سیاسی، یک انقلاب در ایران، بیش‌تر و نزدیک‌تر شده است. چنان نزدیک که تمام پاسداران نظم موجود را هراسان کرده است. این هراس را به وضوح می‌توان از اقدامات و تبلیغات گسترده‌ای که علیه انقلاب و مارکسیسم به راه انداخته‌اند، دریافت. جمهوری اسلامی بر دامنه‌ی اقدامات سرکوب‌گرانه خود افزوده است. هر اعتراض توده‌ای را به شدت سرکوب می‌کند. فعالان جنبش‌های اجتماعی را پی در پی دستگیر و به انواع مجازات‌ها محکوم می‌نماید. گرایش چپ و مارکسیست بیش از همه در معرض تعقیب و سرکوب رژیم قرار گرفته است. جمهوری اسلامی حتا گروه‌های قانون‌گرای طرفدار نظام اقتصادی – اجتماعی و سیاسی موجود را که صرفاً انتقاداتی به جنبه‌هایی از سیاست‌های رژیم دارند، با محدودیت‌های متعددی رو به رو ساخته است. این همه ناشی از حساس بودن اوضاع برای رژیم و بیم آن از تحولات سیاسی است که موجودیت آن را به مخاطره می‌اندازد. اپوزیسیون قانونی و نیم قانونی نیز بیم و اضطراب خود را از روند تحول اوضاع پنهان نمی‌کند و در روزنامه‌ها و دیگر ابزارهای تبلیغی خود، پی در پی انقلاب را نفی و مارکسیسم را محکوم می‌کند
اما جبهه ضد انقلاب، بسی گسترده‌تر از پاسداران نظم موجود در خود ایران است. کافی‌ست که چند برنامه رادیویی و تلویزیونی بخش فارسی آمریکا و بی بی سی را دید و شنید و به وضوح دریافت که چه حجمی از برنامه های جهت‌دار آن‌ها در نفی انقلاب در ایران و کینه و دشمنی با مارکسیسم است
بورژوازی نه فقط در ایران، بلکه در تمام کشورهای جهان مخالف انقلاب است، اما خیلی که بخواهد ظریف برخورد کند، آن را زیر پوشش مخالفت با قهر و خشونت نفی می‌کند. این که بورژوازی مخالف انقلاب باشد، کاملاً طبیعی‌ست. چرا که انقلاب از آن‌رو برپا می‌شود که نظم موجود را دگرگون سازد، طبقه حاکم را از اریکه قدرت به زیر بکشد و قدرت را به دست طبقه‌ای جدید بسپارد. بنابراین کاملاً طبیعی و بدیهی‌ست که طبقات حاکم در طول تاریخ همواره مخالف و دشمن انقلاب بوده باشند، و هر تلاش طبقه نوین و مترقی را برای انقلاب محکوم و سرکوب کنند. اما بورژوازی بیهوده می‌گوید که اولاً – مخالف قهر و خشونت است و ثانیاً – انقلاب را مترادف قهر و خشونت معرفی می‌کند. تمام موجودیت بورژوازی از همان نخستین روزی که قدرت را در دست گرفته است، بر قهر و خشونت متکی‌ست و هم اکنون نیز، عریان‌ترین نشانه آن دستگاه عریض و طویل دولتی با یک ماشین نظامی – پلیسی قهر و سرکوب است که ضامن حفظ نظم موجود می‌باشد و روزمره از آن در مبارزه علیه طبقه تحت ستم استفاده می‌کند. حتا تبعیت از قانونی که بورژوازی آن را نشانه به اصطلاح تمدن و مدرنیسم و دوری از خشونت می‌داند، خود اقدامی قهری از سوی طبقه حاکم و دولت آن است. چرا که قهر و زور معادل کار برد تفنگ، توپ و تانک و جنگ و مبارزه مسلحانه نیست. قهر اشکال متعددی به خود می‌گیرد. وقتی که دولت، قانونی را وضع و همه را موظف به اجرای آن می‌سازد، این خود یک اقدام قهری‌ست. بنابراین، ادعای مخالفت با قهر و خشونت از سوی بورژوازی یک ادعای پوچ و بی اساس است. اساس مسئله، مخالفت با انقلاب است
هر کس که کمی با تاریخ آشنایی داشته باشد، می‌داند که طبقه سرمایه‌دار حاکم کنونی جهان، همواره در طول تاریخ وجود نداشته، بلکه پیدایش این طبقه، محصول دوران معینی از تکامل این تاریخ است. بورژوازی به رغم این که از همان آغاز، طبقه‌ای استثمارگر بوده و موجودیت‌اش با استثمار کارگر گره خورده است، اما در مرحله‌ای از این تاریخ، نقشی مترقی و انقلابی داشت و هنگامی که هنوز نظام فئودالی، شیوه تولید مسلط جهان بود، یک طبقه تحت ستم نیز به حساب می‌آمد. اما سوال این است: چگونه این بورژوازی، طبقه حاکم پیشین را از قدرت به زیر کشید و به طبقه حاکم جهان تبدیل گردید ؟ با انقلاب. سراسر قرن‌های به ویژه ۱۸ و ۱۹ سرشار است از قیام‌ها و انقلاباتی که سراسر اروپا و آمریکا را فرا گرفت و در رأس آن‌ها بورژوازی قرار داشت. هر شکست انقلاب نیز، پی‌آمد آن انقلاب و قیام‌های دیگر بود. خونین‌ترین نبردها و درگیری‌های طبقاتی هم درست در کشورهایی نظیر فرانسه و آمریکا رخ داد که تیپیک‌ترین نمونه دمکراسی‌های بورژوایی از کار درآمدند. بورژوازی که در آن ایام نقشی مترقی داشت و منافع‌اش در دگرگونی نظم موجود بود، گاه تا آن‌جا پیش رفت که حتا در قانون اساسی‌اش، قیام را حق مقدس و تخطی‌ناپذیر مردم اعلام کرد
بورژوازی برای تحقق وظایف تاریخی خود راه دیگری جز قیام و انقلاب نداشت. طبقه حاکم کهنه و ارتجاعی فئودال به هیچ قیمتی حاضر به دست برداشتن از قدرت و پذیرش تحولاتی که منافع اقتصادی و سیاسی آن را به مخاطره می‌انداخت نبود. بورژوازی می‌بایستی با یک انقلاب سیاسی و به زیر کشیدن قدرت حاکم با قیام و جنگ داخلی، قدرت سیاسی را به چنگ آورد، موانع فئودالی و قرون وسطایی را از سر راه بردارد و جاروب کند و انقلاب اجتماعی خود را به فرجام برساند. چنین نیز کرد. این جبر تاریخ بود
بورژوازی که خود برآمده از این انقلابات و قیام‌ها بود، همین که به قدرت رسید و دریافت که طبقه جدیدی، طبقه کارگر، او را چون یک سایه، تعقیب می‌کند و در همان مسیر قیام و انقلاب برای سرنگونی او و نظم‌اش گام برمی‌دارد، قانون‌گرا شد و انقلاب و قیام را نفی و تخطئه کرد. پس روشن است که چرا بورژوازی، مثل تمام طبقات مرتجع و زائد تاریخ، باید مخالف انقلاب باشد، در نفی و مذمت آن با هر وسیله ممکن بکوشد و آن را به عنوان شکلی از خشونت و ناسازگار با تمدن و فرهنگ معرفی نماید. اما انقلاب نه پدیده‌ایست که کسی بتواند دستور صدور آن را صادر کند، و نه دستور توقف آن رابدهد. انقلاب، ذاتی تمام پدیده‌های طبیعی و اجتماعی‌ست. انقلاب در ذات هر پدیده‌ای‌ست که حرکت، پیشرفت و تکامل دارد. هیچ پدیده‌ای را در عالم طبیعی و اجتماعی، بدون حرکت درونی که نیروی محرکه آن کنش و واکنش و ستیز عوامل متضاد باشد، نمی‌توان یافت. هیچ حرکتی را که پیوستگی و گسستگی، ذاتی آن نباشد، نمی‌توان پیدا کرد. این گسست‌ها در پیوستگی‌ها، همان جهش‌های ناگهانی، انقلاباتی‌ست که تمام تکامل و پیشرفت عالم طبیعی و اجتماعی بر آن قرار گرفته است. تا جایی که این واقعیت‌ها به حوزه طبیعت ارتباط پیدا می‌کند، دانشمندان رشته‌های مختلف فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی و غیره از سال‌ها پیش، آن‌ها را به ما نشان داده‌اند و صحت آن‌ها چنان آشکار و غیر قابل انکار است که اساس کتاب‌های آموزشی علمی دانش‌آموزان را در سراسر جهان تشکیل می‌دهند
اما همین که وارد عرصه اجتماعی می‌شویم، تمام واقعیت عینی و اثبات شده، وارونه شده و به اشکال مختلف نفی می‌گردد. بورژوازی در مرحله کنونی پیشرفت علمی بشریت، البته، نمی‌تواند حرکت، عوامل متضادی که نیروی محرکه این حرکت هستند، پیشرفت و تکامل را مستقیماً نفی کند. (استثنائات را که نمونه آن طبقه حاکم بر ایران است و همه چیز را ساخته و پرداخته دست نامرئی نیرویی غیبی، ازلی و ابدی و تغییرناپذیر در شکل عریان آن می‌داند، کنار می‌گذاریم.) بورژوازی حرکت اجتماعی و تاریخی را می‌پذیرد و متخصصین و محققین آن، آثار بی‌شماری هم پیرامون روند پیشرفت اجتماعی و تاریخی بشریت در جریان این حرکت اجتماعی و تاریخی به رشته تحریر درآورده‌اند. این را هم به شکلی پذیرفته‌اند، گیریم، در گذشته‌ها که بورژوازی نقشی مترقی داشت، صریح‌تر و اکنون ضمنی و پوشیده، که عوامل متضادی هم نیروی محرکه این حرکت بوده اند. اما ستیز عناصر متضاد را نفی می‌کنند و بر وحدت آن‌ها تأکید می‌ورزند. در نهایت نیز تا جایی ستیز و درگیری را می‌پذیرند که نافی وحدت نباشد. از این‌روست که می‌بینیم امروزه در کشورهایی که دمکراسی‌های پارلمانی بورژوایی وجود دارد، مبارزه طبقاتی تا جایی تحمل می‌شود که در چارچوب نظم موجود باشد و بر جنبه وحدت غلبه نکند. اما اگر قرار بود که حرکت صرفاً ماحصل هم‌زیستی و وحدت عناصر مختلف باشد، در آن صورت نیازی به عوامل متضاد برای حرکت اجتماعی نبود و در واقع حرکتی هم وجود نمی‌داشت. بنابراین حرکتی که ظاهراً پذیرفته می‌شود، در عمل نفی می‌گردد. بورژوازی ظاهراً پیشرفت و تکامل را هم در شکل عریان‌اش نفی نمی‌کند. پذیرفته می‌شود که حرکت متضمن پیشرفت است. اما این حرکت صرفاً کمی و پیوسته است، بدون گسست در پیوستگی، بدون جهش و انقلاب، و بدون تغییر این کمیت به کیفیتی جدید. اما اگر قرار بود که حرکت بدین طریق انجام بگیرد، در آن صورت بشریت همواره در یک دایره بسته به سر می‌برد. بدین طریق است که اساسی‌ترین قانون پیشرفت و تکامل اجتماعی نفی می‌گردد، انقلاب محکوم می‌شود و هر تلاش طبقه انقلابی و مترقی کارگر برای برپایی انقلاب، سرکوب می‌گردد. با این همه، باید گفت که قوانین تکامل اجتماعی را طبقات حاکمه و اکنون طبقه سرمایه‌دار تعیین نمی‌کنند وهیچ قدرتی را یارای مقابله با آن‌ها نیست. طبقات حاکم مرتجع، البته می‌توانند با توسل به جبر و قهر، تحولات اجتماعی و تاریخی را برای مدتی به تأخیر اندازند، اما هرگز نتوانسته و نمی‌توانند مانع تحولی که جبر تاریخ است گردند و چرخ تاریخ را متوقف سازند. انقلاب نفی شدنی نیست. انقلاب، جزء لایتجزای هر حرکت، پیشرفت و تکامل اجتماعی و تاریخی بشریت است. انقلاب، پاسخی‌ست به نیازهای مبرم اجتماعی. انقلاب، شیوه و راه حل منطقی تضادهای اجتماعی در مرحله معینی از رشد و تکامل آن‌هاست. انقلاب نقطه عطف گذار از جامعه‌ای کهنه، با مناسبات و نهادهای عقب‌مانده و ارتجاعی به جامعه‌ای نوین و مترقی، با مناسباتی جدید و نهادهایی جدید در سیر تعالی بشریت است. انقلاب در ذات تمام پدیده‌های طبیعی و اجتماعی قرار دارد. لذا بورژوازی چرند می‌گوید که انقلاب یعنی خشونت، یا انقلاب مترادف خشونت و قهر است. انقلاب اجتماعی که نیاز ضروری و جبری هر جامعه بشری، طبقاتی یا بدون طبقات، در مرحله معینی از تکامل آن است، تنها در جایی با قهر انقلابی، توأم می‌گردد که همراه با یک انقلاب سیاسی باشد. این انقلاب سیاسی نیز در جایی پدیدار می‌گردد که طبقه حاکم با چنگ و دندان، از قدرت سیاسی، از منافع اقتصادی و سیاسی خود، از نظمی که دوران تاریخی‌اش سپری شده، دفاع می‌کند، حاضر به کنار رفتن نیست. در برابر تحول و پیشرفت تاریخی بشریت می‌ایستد و به مانعی جدی بر سر راه این تحول تبدیل می‌گردد. در این‌جاست که طبقه جدید و مترقی برای به زیر کشیدن طبقه حاکم مرتجع، به انقلاب سیاسی روی می‌آورد و با جبر و قهر آن را از اریکه قدرت به زیر می‌کشد. این اعمال قهر انقلابی نه فقط مذموم نیست، بلکه ستودنی‌ست. چرا که پیشرفت تاریخی بشریت را تسریع می‌کند. با این انقلاب سیاسی که نقش مامای اجتماعی را بازی می‌کند، جامعه‌ای نوین متولد می‌گردد
در این جا باید به نکته‌ای اشاره کرد که امروزه نیروهای ضد انقلاب می‌خواهند از آن وسیله‌ای برای ترساندن مردم از انقلاب استفاده کنند و آن شکست انقلاب ایران و استقرار رژیم فوق ارتجاعی جمهوری اسلامی‌ست
در جریان هر انقلاب و تحول اجتماعی همواره ممکن است، توازن قوا کاملا به نفع طبقه مترقی و بالنده نباشد و مقاومت طبقه حاکم چنان شدید باشد که انقلاب طبقه جدید را در هم شکند. نمونه انقلابات شکست خورده نیز در تاریخ بشریت بسیار است. خود ما نیز در طول یک قرن گذشته با دو نمونه آن در ایران رو به رو بوده‌ایم. اما این را هم تاریخ مکرر نشان داده است که همان نیازهای اجتماعی، همان نیاز به دگرگونی‌های اجتماعی، بار دیگر طبقه جدید را با قدرتی فزون‌تر به برپایی یک انقلاب سیاسی دیگر سوق داده، تا وقتی که سرانجام طبقه زائد و ارتجاعی از اریکه قدرت به زیر کشیده شده و راه تحول اجتماعی هموار گشته است
انگلس که جمع‌بندی‌های درخشانی از انقلابات ۴۹ – ۱۸۴۸ در آثار خود برای ما به یادگار گذاشته است، در این باره می‌نویسد
"دوران آن خرافاتی که انقلابات را به بدخویی عده‌ای مبلغ نسبت می‌داد، دیر زمانی‌ سپری گشته است. امروز، همه جهانیان می‌دانند که هر تلاطم انقلابی باید بر پایه یک نیاز اجتماعی مبتنی باشد که نهادهای فرتوت مانع از ارضای آن می‌گردند. این نیاز ممکن است هنوز آن چنان مبرم، آن چنان برای همگان ملموس نباشد که یک موفقیت فوری را تضمین کند. ولی هر کوششی برای سرکوب قهری، آن را مرتباً نیرومندتر به جلو خواهد راند تا زمانی که بندهای خود را بگلسد. بنابراین اگر یک بار شکست خوردیم، کاری جز این که دوباره از اول بیاغازیم، نداریم و تنفس احتمالاً بسیار کوتاهی که میان پایان پرده اول و آغاز پرده دوم جنبش به ما ارزانی شده، خوشبختانه به ما فرصت بسیار لازمی را می‌دهد، فرصت بررسی عللی که هم وقوع قیام اخیر و هم شکست آن را اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت
در ایران، اما درست در شرایطی که توده‌های کارگر و زحمتکش مردم، دوران تنفس برای جذب و هضم تجربیات شکست انقلاب و علل آن را پشت سر نهاده و برای انقلابی دیگر خیز برداشته‌اند، مرتجعین که دیگر در موقعیتی نیستند که همانند سال‌های نخستین دوران به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، سلطه ضد انقلاب را به عنوان انقلاب، به توده‌های ناآگاه جا بزنند، به شیوه‌ای دیگر به مقابله با انقلاب برخاسته‌اند. به ویژه گروه‌هایی که زمانی پیروان خط امام نامیده می‌شدند و به عنوان سیاه‌جامگان حزب‌اللهی، پاسدار، کمیته‌چی، عضو دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی رژیم، در نقش چماق سرکوب و کشتار، وظیفه ضد انقلابی خود را در شکست انقلاب مردم به انجام رساندند، اکنون که بر خود نام اصلاح‌طلب نهاده‌اند، از تریبون‌های متعددی که در اختیار دارند، در هر نوشته و گفتگو، به ویژه در مصاحبه‌های خود با فرستنده‌های رادیویی و تلویزیونی قدرت‌های امپریالیست، مردم را از روی آوری به یک انقلاب دیگر برحذر می‌دارند. آن‌ها گاه فراتر می‌روند و در نقش سخنگو و قیم توده‌های زحمتکش مردم، ادعا می‌کنند که مردم ایران هر چه بخواهند و هر نفرتی که نسبت به رژیم حاکم داشته باشند، یک چیز را نمی‌خواهند و آن انقلاب است. اما همان گونه که پیش از این گفته شد، این ادعاها تنها یک چیز را نشان می‌دهد، احساس خطر، از نزدیک‌تر شدن انقلاب. والا ضرورتی نداشت که تمام بلندگوهای ارتجاع، این همه علیه انقلاب و پند و اندرزهای سفیهانه در مورد راه مسالمت‌آمیز و قانونی، داد سخن بدهند. انقلاب نه به امر کسی آغاز می‌گردد و نه متوقف می‌شود. جامعه ایران نیازمند تحولات اجتماعی و سیاسی رادیکال و ریشه‌ای‌ست. این نیازها ساخته و پرداخته هیچ فرد و گروه خاصی نیست
جامعه ایران با یک رشته تضادهای حاد و لاینحل در عرصه‌های مختلف اقتصادی – اجتماعی و سیاسی رو به روست. بدون حل این تضادها امکان پیشرفت و تحول اجتماعی وجود ندارد. از آن جایی که این تحول با نیازها، اهداف و مطالبات توده‌های کارگر و زحمتکش انطباق دارد، این توده مردم در سال ۱۳۵۷ به انقلابی روی آوردند که طبقه حاکم را به زیر بکشند و راه را بر تحولات مبرم وضروری جامعه بگشایند. اما در واقعیت، آن‌چه که رخ داد، سرنگونی رژیم سلطنتی و دست به دست شدن قدرت سیاسی از یک فراکسیون طبقه حاکم به فراکسیون دیگر بود. طبقه انقلابی کارگر نتوانست قدرت سیاسی را قبضه کند و با دگرگونی مناسبات اجتماعی و سیاسی، تضادهای موجود را حل و به نیازهای تحول اجتماعی پاسخ گوید. انقلاب با شکست روبرو گردید. اما شرایط پیچیده‌ای که انقلاب برای طبقه حاکم پدید آورده بود و او را ناگزیر می‌ساخت که برای مهار این انقلاب، به پیچیده‌ترین روش‌ها متوسل گردد، به قدرت‌گیری روزافزون دستگاه روحانیت در روبنای سیاسی و استقرار یک دولت مذهبی انجامید. در عین حال از آن جایی که یک قیام مسلحانه در ایران رخ داده بود و دیگر به سادگی امکان کنترل اوضاع را جز با توسل به شدیدترین سرکوب و اختناق نداشت، لذا پیروزی ضد انقلاب بر انقلاب، تنها می‌توانست با یک سرکوب وعقب‌گرد شدید، حتا در مقایسه با سال‌های پیش از انقلاب همراه باشد. نتیجتاً تضادهای اجتماعی در عرصه‌های مختلف، بیش از هر زمان دیگر تشدید شد، تا جایی که از مدت‌ها پیش، این تضادها به درجه انفجارآمیزی حاد شده و هر آن امکان وقوع یک انفجار سیاسی وجود دارد. جمهوری اسلامی که هیچ راه حلی حتا برای تخفیف این تضادها ندارد، به تنها حربه خود، تشدید اختناق و سرکوب روزافزون متوسل شده است. با این همه از آن جایی که نیاز اجتماعی به تحول، بیش از آن مبرم است که رژیم حاکم بتواند با تشدید اختناق و سرکوب، توده‌های کارگر و زحمتکشی را که حامل انقلاب‌اند، از سر راه بردارد، مبارزات توده‌ای پیوسته دامنه و وسعت بیش‌تری به خود گرفته، توده‌های بیش‌تری به مبارزه انقلابی و مستقیم با رژیم روی آورده و این مبارزات، اشکال متنوعی برای از پی درآوردن رژیم به خود گرفته است. اکنون نیز وخیم تر شدن اوضاع اقتصادی و کاهش شدید منابع مالی رژیمی که تمام دستگاه بوروکراتیک، نظامی و پلیسی آن، به اتکای درآمدهای هنگفت نفت بنا شده است، موقعیت رژیم را بیش از پیش تضعیف و قدرت مبارزه توده‌ای را برای دگرگونی نظم موجود تقویت کرده است. واقعیت صف‌بندی موجود در جامعه، نشان می‌دهد که در همین لحظه، در یک سو اکثریت فوق‌العاده عظیم مردم جامعه ایران، کارگران و زحمتکشان، زنان، جوانان و روشنفکران قرار گرفته‌اند که خواهان نفی نظم موجودند و در سوی دیگر رژیمی قرار گرفته است که اساساً اتکایش به سرنیزه و نیروهای مسلح است و با تکیه بر همین نیروی سرکوب، می‌خواهد هم‌چنان قدرت را حفظ کند. در چنین شرایطی، مستثنا از این که کسی موافق یا مخالف انقلاب باشد، انقلاب خود در دستور کار قرار گرفته و تمام شرایط عینی برای روی آوری کارگران و زحمتکشان به انقلاب فراهم است. بنابراین مفهوم است که چرا مرتجعین، این همه نگران اند و در هر نوشته و گفتارشان انقلاب را مذمت می‌کنند و مردم را از انقلاب برحذر می‌دارند. آن‌ها، پیشاپیش، افزایش احتمال و قریب‌الوقوع بودن یک رویداد سیاسی بزرگ را لااقل احساس کرده‌اند. این، آن چیزی‌ست که برای مرتجعین فاجعه هست. نفس انقلاب که برای پاسداران نظم موجود یک کابوس وحشتناک و یک فاجعه است، آن‌گاه به هراسی مرگبار تبدیل می‌گردد که نیروی محرکه این انقلاب، طبقه کارگری‌ست که از شکست انقلاب ۱۳۵۷، درس‌های بزرگی آموخته است. این‌جاست که هراس پاسداران نظم سرمایه‌داری از انقلاب، با هراس از انقلاب کارگری و سوسیالیسم درهم می‌آمیز و به سرحد جنونی می‌رسد که مقالات پی در پی علیه مارکسیسم در روزنامه‌ها و برنامه‌های رادیو – تلویزیونی‌شان، بازتاب‌دهنده آن است. آن‌ها به عینه می‌بینند که سوسیالیسم علمی کارل مارکس به سرعت در میان کارگران، دانشجویان، معلمان، زنان، روشنفکران انقلابی محبوبیت یافته و در حال گسترش است. باید هم که چنین باشد. چرا که مارکسیسم بیان نظری جنبش عملی کارگری‌ست که به نحوی علمی و صریح، خواست‌ها، اهداف و آرمان‌ها، وظایف و رسالت این جنبش را فرمول‌بندی کرده است. استراتژی و تاکتیک‌های جامع و صحیحی برای رهایی طبقه کارگر از چنگ استثمار طبقه سرمایه‌دار و جامعه سرمایه‌داری در اختیار این طبقه قرار داده است. مارکسیسم راه حل روشنی برای نجات تمام بشریت ستم‌دیده از شر تمام مصایب و بن‌بست‌هایی که نظام سرمایه‌داری پدید آورده، ارائه می‌دهد. هر گام در مبارزات توده‌ای، صحت تعالیم مارکسیستی را به همگان نشان می‌دهد. بنابراین، مارکسیسم تنها در میان کارگران ایران محبوبیت و نفوذ روزافزونی پیدا نکرده، بلکه برای تمام انسان‌هایی که خواهان رهایی از فجایع نظم سرمایه‌داری و رژیم سیاسی پاسدار آن هستند، محبوبیت روزافزونی یافته و تنها بدیل و پاسخ علمی برای حل معضلات نظم کنونی نه فقط در ایران، بلکه در سراسر جهان است. بحران اقتصادی کنونی جهان سرمایه‌داری، امروزه حتا برخی از صاحب‌نظران بورژوازی را واداشته که به استحکام تحلیل علمی مارکس از نظام سرمایه‌داری، چشم‌اندازها و راه حل‌های عملی وی برای غلبه بر تضادها و بن‌بست‌های این شیوه تولید، اعتراف کنند. مرتجعین پاسدار نظم موجود در ایران، هرگز نمی‌توانند با نوشتن کتاب‌ها، گفتگوهای رادیو- تلویزیونی و درج مقالاتی در روزنامه‌های یومیه خود که در سطح انشای یک کودک دبستانی‌ست، با سوسیالیسم علمی کارل مارکس مقابله کنند و مانع از گرایش روزافزون کارگران و زحمتکشان، دانشجویان و روشنفکران انقلابی به سوسیالیسم گردند. آن‌ها فقط حقارت و هراس‌شان را از مارکسیسم جار می‌زنند
جامعه ایران آبستن انقلابی رادیکال، توسط طبقه‌ای رادیکال است که یک تئوری رادیکال راهنمای عمل آن می‌باشد. بگذار مرتجعین از شنیدن صدای پای این انقلاب بر خود بلرزند. بگذار، آن‌ها هراس‌شان را با حمله به انقلاب و مارکسیسم، صد چندان نشان دهند. نظام سرمایه‌داری و طبقه سرمایه‌دار، همانند تمام نظام‌هایی که در طول تاریخ دوران‌شان سپری گردید و طبقاتی که به طبقات مانع و زائد تاریخی تبدیل شدند، سرنوشت دیگری جز گورستان تاریخ نخواهد داشت. چشم‌انداز روشنی در برابر طبقه بالنده تاریخ و نظم سوسیالیستی نوینی که طبقه کارگر در پی استقرار آن می‌باشد، قرار دارد. پیروزی این طبقه و شکست و نابودی طبقات دشمن آن، هر دو، به یک سان حتمی و قطعی است

Sonntag, 22. März 2009


ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۳۰ اسفند ۱۳۸۷
در آخرین روز سال ١٣٨٧ و نخستین ساعات آغاز سال ١٣٨٨ قرار گرفته‌ایم. با جمعه‌ی این هفته، زمستان به پایان رسید و سالی نو آغاز گردید
ما مردم ایران، فرارسیدن بهار را جشن می گیریم و به یکدیگر شادباش و تبریک می گوییم
عید نوروز از افسانه، خرافات و شخصیت‌پرستی برنخاسته، بلکه ریشه در تولید، کار و تلاش مشترک انسان‌های زحمتکش دارد. بهار، نماد تغییر و دگرگونی‌ست. بهار، نماد غلبه‌ی نو برکهنه است. این چیرگی نو بر کهنه، نمود عینی خود را با رویش و زایش نوینی در طبیعت آشکار می‌سازد. بهار نشان می‌دهد که همه چیز گذراست. چیزی ثابت و پایدار نیست. همه چیز در حالت حرکت، تغییر و دگرگونی، پیدایش و زوال‌ست. زمستان سپری می‌شود و بهار فرا می‌رسد. اما بهار نوین، بهار سال پیش و سال‌های پیش از آن نیست. آن‌چه که بود تغییر کرده است. این تغییر، گاه کمی و نامحسوس است و گاه کیفی و محسوس. اما، بهار خود، یک انقلاب جوی‌ست. یک دگرگونی جهش‌وار در طبیعت است. از همین‌روست که از دوران باستان، هنگامی که کشاورزی اساس تولید را تشکیل می‌داد، مردم منطقه‌ای که ما نیز در آن به سر می‌بریم، این انقلاب جوی را که نشانه محسوس گذر از زمستان به بهار، به فصل تولید مایحتاج زندگی سالانه آن‌ها بود، جشن گرفتند و بر آن نام نوروز نهادند
نوروز و فرا رسیدن بهار، تنها، رمز و راز قوانین حاکم بر حرکت، پیشرفت و تکامل طبیعت را برملا نمی‌کند، بلکه اساس تمام قوانین حاکم بر هستی طبیعی و اجتماعی را آشکار می‌سازد. لذا در جامعه‌ی بشری هم، به وضوح عملکرد همین قوانین را می‌بینیم. در این‌جا نیز، چیزی ثابت و پایدار، نیست. همه چیز در حال حرکت، تغییر و تکامل، پیدایش و زوال است. بر کسی پوشیده نیست که انسان‌های امروز همان نیستند که سال‌ها پیش بودند و جامعه بشری همان نیست که فی‌المثل ده هزار سال پیش بود. جوامع بشری در جریان حرکتی که ذاتی آن‌ها بوده و هست، پیوسته با تغییر و تحولات روبه رو بوده و نظام‌های نوین، جای نظام‌های کهنه را گرفته و این روند نفی کهنه توسط نو، ادامه داشته و خواهد داشت
اما اگر در طبیعت، هیچ دستی در کار نیست تا مانع از تحول و نفی کهنه توسط نو گردد، در جامعه بشری، از هنگامی که طبقات با منافع متضاد پدید آمدند، طبقه حاکم که نفع اقتصادی و سیاسی‌اش در حفظ وضع موجود بوده است، آگاهانه در مقابل این تغییر از کهنه به نو که جبر اجتناب‌ناپذیر تاریخ است، می‌ایستد، مقاومت می‌کند، و این تحول را به تأخیر می‌اندازد. لذا نبرد میان نو و کهنه، در نبرد میان طبقاتی که یکی پاسدار نظم کهنه و ارتجاعی‌ست و دیگری نیرویی تحول‌طلب که طالب نفی نظم کهنه و استقرار نظمی نوین و مترقی‌ست، رخ می‌دهد. در جریان این نبرد است که سرانجام مقاومت نیروی پاسدار نظم کهنه و ارتجاعی که دوران‌اش سپری شده است، درهم شکسته می‌شود و نظمی نوین، جایگزین نظم کهنه می‌گردد. بنابراین بی دلیل نیست که این جایگزینی، در طول تاریخ بشریت، همواره با خونین‌ترین نبردها میان انسان‌ها همراه بوده است و جهش‌های اجتماعی، انقلاب‌های اجتماعی، همواره با انقلاب‌های سیاسی و به زیر کشیدن طبقه حاکم با جبر و قهر انقلابی همراه بوده است
در هفته‌ای که اکنون به واپسین لحظات آن رسیده‌ایم، به وضوح شاهد انعکاس و نمایش این جبر قانونمند حرکت تاریخ، در حرکت توده‌های مردم ایران بوده‌ایم. از سویی، به رغم تمام فشارها و مصایب مادی و معنوی که توده‌های مردم، زیر یوغ نظم کهنه و ارتجاعی با آن روبه رو هستند، به استقبال سال نو، پیروزی نو بر کهنه شتافتند و با امید و چشم‌انداز زندگی اجتماعی نوین، فرا رسیدن بهار را جشن گرفتند. اما در همان حال، در این هفته، همچون تمام هفته‌ها و روزهای سالی که گذشت، به نبرد بی وقفه خود علیه نظم مستقر کهنه و ارتجاعی و طبقه حاکم پاسدار کهنه‌پرستی و ارتجاع که توده مردم را با جبر و قهر، در انقیاد و اسارت نگهداشته، سد و مانع بزرگی بر سر راه تحول اجتماعی، نو شدن جامعه و ارتقای سطح زندگی مادی و معنوی توده‌های زحمتکش مردم ایران و رهایی آن‌هاست، ادامه دادند. چشم‌انداز روشنی برای پیروزی این مبارزه توده‌های مردم تحول‌طلب و طالب نظمی نوین و مترقی بر نیروهای پاسدار نظم کهنه و ارتجاعی به ویژه در سال جدید از هم اکنون گشوده شده است. چرا که سال جدید برای رژیم، از جهات مختلف اقتصادی – اجتماعی و سیاسی، سالی پر از بحران و نتیجه بلافصل آن، توفان مبارزات توده‌ای خواهد بود
بحران اقتصادی که هم اکنون نیز نظام سرمایه‌داری ایران با آن روبه روست، در سال جدید، وسعت و ژرفای بیش‌تری به خود خواهد گرفت. با تشدید این بحران، که نتیجه‌ی ناگزیر تضادهای شیوه تولید سرمایه‌داری ست، اقتصاد جامعه ایران با از هم گسیختگی‌های جدیدی روبه رو خواهد شد. سرمایه‌داران و دولت آن‌ها از هم اکنون در تلاشند، بار این بحران را تماماً بر دوش کارگران قرار دهند. لذا دستمزد واقعی کارگران، بیش از هر زمان دیگر کاهش می‌یابد. میلیون‌ها تن از کارگران از کار اخراج می‌شوند و به صفوف ارتش میلیونی بیکاران می‌پیوندند. لذا وضعیت مادی و معیشتی کارگران وخیم‌تر از تمام سال‌های گذشته خواهد شد. تضاد طبقه کارگر با طبقه حاکم سرمایه‌دار و رژیم پاسدار آن تشدید و مبارزه این طبقه وارد مرحله نوینی از رونق و اعتلا خواهد شد
تشدید رکود اقتصادی و توأم با آن افزایش نرخ تورم که این خود، نشانه‌ی بارزی از عمق بحران اقتصادی و ابعاد آن در ایران است، نه فقط وضعیت طبقه کارگر، بلکه زندگی عموم توده‌های زحمتکش مردم را تحت تاثیر قرار می‌دهد. و شرایط مادی زندگی آن‌ها را به نحو مشقت‌باری دشوار وغیر قابل تحمل خواهد ساخت. این نیز بر دامنه و وسعت نارضایتی و گسترش دامنه اعتراضات و مبارزات خواهد افزود
بحران اقتصادی جهان سرمایه‌داری، دولت رانت‌خوار نفتی حاکم بر ایران را با بحران مالی روبه رو ساخته است. درآمد دولت از فروش نفت در نتیجه‌ بحران جهانی اقتصاد سرمایه‌داری شدیداً کاهش یافته است. لذا تأمین منابع مالی هزینه‌های دستگاه عریض و طویل و انگل دولت با دشواری‌های جدی روبرو شده است. سند بودجه دولت نشان می‌دهد که رژیم برای نجات خود از ورشکستگی مالی، تمام بار این هزینه‌ها را مستقیماً بر دوش توده‌های مردم ایران قرار داده است. از این جهت نیز فشار بر مردم و شرایط مادی و معیشتی آن‌ها به مرحله غیر قابل تحملی خواهد رسید و بر دامنه اعتراض و مبارزه افزوده خواهد شد
جمهوری اسلامی که تاکنون نیز با اختناق و سرکوب، خود را بر سر پا نگه داشته است، برای مقابله با موج اعتراض و مبارزه‌ای که موجودیت‌اش را جداً تهدید می‌کند، به اختناق و سرکوب شدیدتر متوسل خواهد شد. تشدید اختناق و سرکوب، تضاد عموم توده‌های مردم را با رژیم حاکم، حادتر خواهد ساخت و به تشدید و گسرتش مبارزه عمومی مردم علیه اختناق و سرکوب، منجر خواهد شد. این تشدید تضادها، بحران‌ها و گسترش و اعتلای مبارزات، در درون طبقه حاکم نیز بازتاب خواهد یافت و تضادها و اختلافات درونی آن‌ها را تشدید خواهد کرد. لذا احتمال بروز یک بحران در بالا و حتا ایجاد شکاف در دستگاه دولت وجود دارد. این که تا چه حد مبارزه توده‌های مردم ایران گسترش و اعتلای یافته باشد، تبدیل‌کننده‌ی این احتمال به یک واقعیت، و تسهیل شرایط سرنگونی نظم موجود خواهد بود
جمهوری اسلامی، تنها در داخل ایران با تضادها و بحران‌های جدی رو به رو نیست. بلکه در عرصه بین‌المللی نیز با چالش‌های جدی رو به روست. تحولات سیاسی منطقه‌ای و بین‌‌المللی هفته‌های اخیر نشان می‌دهد که تضادها و بحران‌هایی که رژیم در عرصه بین‌المللی با آن‌ها روبه روست، تشدید می‌شوند و شرایط سیاسی بین‌المللی به زیان رژیم در حال تغییر است. با این همه، جمهوری اسلامی در موقعیتی نیست که بتواند وضعیت بین‌المللی خود را بهبود بخشد. چرا که همواره تلاش کرده است با بحران‌آفرینی‌های بین‌المللی، بحران‌های داخلی خود را تحت‌الشعاع قرار دهد. لذا در شرایطی که در سال جدید، بحران‌های داخلی رژیم، ابعاد جدیدی به خود خواهد گرفت. لاجرم به بحران‌آفرینی‌های جدید بین‌المللی و حتا ماجراجویی‌های جدید نیاز خواهد داشت. اما در هر حال، آن‌چه مسلم است، وقوع و تشدید بحران‌های متعدد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در سال جاری، و چشم‌انداز گسترش و اعتلای مبارزات توده‌های مردم ایران، زیر فشارهای غیر قابل تحمل اقتصادی و سیاسی خواهد بود. سالی توفانی و پر از تلاطمات سیاسی در پیش است
با این امید که توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران، نوروزی دیگر را بر ویرانه‌های نظم موجود، در جامعه‌ای رها شده از بند ستم‌گران، جشن بگیرند و پایکوبی کنند، نوروز و فرا رسیدن بهار را تبریک می‌گوییم

ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۳۰ اسفند ۱۳۸۷
تشدید تضادها و اختلافات درونی هیئت حاکمه انعکاسی از بحران‌ها و بن‌بست لاینحل جمهوری اسلامی‌ست. در هفته‌ای که گذشت اختلافات مجلس و دولت بُعد جدیدی به خود گرفت
احمدی‌نژاد به مجلس اسلامی اخطار داد و آن را به قانون‌شکنی متهم کرد. رئیس مجلس هم اتهامات را به سوی دولت برگرداند و اظهارات احمدی‌نژاد را به طنز تشبیه کرد و به مسخره گرفت. احمدی‌نژاد در اخطارنامه خود به مجلس، نوشت: "به جهت عدم رعایت اصول مختلف قانون اساسی در فرایند رسیدگی به بودجه سال ١٣٨٨" به مجلس اخطار می‌دهد. و ادامه داد که "فرایند رسیدگی و تصویب بودجه به گونه‌ای رقم خورد که عملاً منجر به کنار گذاشتن بودجه پیشنهادی دولت و تصویب بودجه‌ای کاملا متفاوت و جدید و فاقد شفافیت، توازن، انسجام و یکپارچگی گردید که غیر قابل اجرا بوده و به جای آن که نظم‌دهنده عملیات اجرایی دستگاه‌های مختلف باشد موجب تزاحم و تعارض عملیات و بهم ریختگی نظام اداری و مالی کشور خواهد بود." سپس می‌افزاید: در نتیجه تغییراتی که در ارقام درآمدها و هزینه‌های بودجه صورت گرفته است، بخش هزینه‌های بودجه عملاً بدون اعتبار شده که موجب منفی‌تر شدن تراز کلی بودجه گردیده است. با حذف رقم ٢٠ هزار میلیارد تومانی درآمد ناشی از هدفمند کردن یارانه‌ها، از این ناحیه نیز با کسری هفده هزار و پانصد میلیارد تومانی مواجه شده است. درآمدهایی به بودجه افزوده شده است که امکان تحقق ندارند. و بالاخره خرده اختلافات و شکایاتی مبنی بر کاهش اعتبارات دستگاه اداری رئیس جمهور و افزایش بودجه مرکز تحقیقات مجمع تشخیص مصلحت و مجلس
اخطارنامه احمدی‌نژاد، نشان می‌دهد که وی به شدت از آن‌چه که مجلس در جریان رسیدگی به لایحه وی انجام داد، عصبی‌ست و این عصبانیت از آن رو تشدید شده که با خزانه‌ای خالی رو به روست و دست‌های خود را به ویژه در جریان رقابت‌های جناحی بر سر پست ریاست جمهوری، با برنامه‌ای که پیش از این ریخته بود، بسته می‌بیند. اما احمدی‌نژاد عصبانی باشد، یا نباشد، تغییری در این واقعیت نمی‌دهد که حالا سوای رقابت‌هایی که پشت آن منافع اقتصادی و سیاسی باندهای درون هیئت حاکمه قرار گرفته است، بنا به ضرب‌المثل معروف، اسب‌ها در سربالایی یکدیگر را گاز می‌گیرند. وضع خراب است و هر گروهی از درون طبقه حاکم و دار و دسته حاکم، می‌خواهد خرابی اوضاع را به گردن دیگری بیاندازد. دولت با بحران مالی روبروست. احمدی‌نژاد صریحاً آن را می‌پذیرد و از احتمال حتا " بهم ریختگی نظام اداری و مالی کشور" خبر می‌دهد. علت و چرایی مسئله در بحران اقتصادی کنونی و ماهیت و خصلت ارتجاعی یک رژیم دیکتاتوری عریان قرار دارد و تمام نهادها و ارگان‌های رژیم نیز هر یک در این فلاکت مالی نقش داشته و سهیم‌اند، اما حالا احمدی‌نژاد خرابی اوضاع را به مجلس پاس می‌دهد و مجلس هم به دولت. جناح دیگر نیز دولت و مجلس را هر دو مقصر اعلام می‌کند و بر همین منوال تا به آخر. البته، اخطارنامه احمدی‌نژاد، با واکنش شدید رئیس مجلس، روبه رو شد که گفت رئیس جمهور حتا نمی‌داند که در اخطارنامه خود به قانونی استناد کرده است که در بازنگری قانون اساسی، اختیارات مندرج در آن، از رئیس جمهور سلب و به اختیارات خامنه‌ای افزوده شده است. بر این اساس، نتیجه گرفت که تمام اقدامات مجلس کاملاً قانونی بوده، عدم رعایت آیین‌نامه داخلی مجلس هم "ربطی به مرجع بیرونی" یعنی رئیس جمهور ندارد، "آخرین اعتراض هم به طنز شباهت دارد" و نتیجه‌گیری این که نامه احمدی‌نژاد، بی ارزش است و نیاز به اقدامی ندارد
لاریجانی در عین حال، برای این که خط و نشان دیگری برای احمدی‌نژاد بکشد و به او بگوید که حواست جمع باشد، ممکن است کار بیخ پیدا کند، در این هفته، به دیدار مسئولین و کارکنان دیوان محاسبات رژیم رفت که پرونده قطوری از به اصطلاح تخلفات کابینه احمدی‌نژاد تهیه کرده که تنها یک مورد آن ناپدید شدن یک میلیارد دلار از درآمد نفت است. وی برای آن که به سران دیوان محاسبات نیز اطمینان دهد که مجلس مانع از آن خواهد شد که به سرنوشت گروهی گرفتار شوند که هم اکنون در حال محاکمه شدن‌اند، گفت: "جایگاه دیوان محاسبات قابل تخریب نیست. مجلس شورای اسلامی جلوی تخریب دیوان را می‌گیرد. دیوان محاسبات باید با شجاعت و دقت کار خود را انجام دهد
آن‌چه که دراین هفته میان مجلس و دولت گذشت، ادامه و تشدید اختلافاتی‌ست که از مدتی پیش، میان دستگاه اجرایی و قانون‌گذاری آشکارا بروز نموده و با عمیق‌تر شدن بحران‌های رژیم، رو در رویی آشکارتر جناح‌ هیئت حاکمه و گروه‌های درونی این جناح‌ها، باید در ابعادی گسترده‌تر و درگیری‌هایی شدیدتر خود را نشان دهد

ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۳۰ اسفند ۱۳۸۷
تحولات سیاسی در منطقه خاورمیانه، جمهوری اسلامی را شدیداً نگران کرده است. کنفرانس‌ها و اجلاس‌های دوجانبه و چند جانبه‌ی دولت های عربی خاورمیانه که گاه سران قدرت‌های اروپایی و آمریکایی نیز در آن حضور یافته‌اند، آشکارا یک هدف را دنبال می‌کنند و آن بسیج همگانی برای منفرد ساختن هر چه بیش‌تر جمهوری اسلامی‌ست. سران رژیم‌های عربی در اجلاس قاهره، پنهان نکردند که در پی حل اختلافات درونی خود برای مقابله با جمهوری اسلامی و کوتاه کردن دست آن از دخالت در کشورهای عربی منطقه از جمله عراق، لبنان و نیز فلسطین هستند. اما آن‌چه که بر نگرانی رژیم افزود، اجلاس چهارگانه دولت‌های مصر، عربستان، کویت و سوریه بود. گر چه پیش از این اجلاس نیز علایمی از تغییر جبهه‌ی تنها متحد قابل اعتماد جمهوری اسلامی یعنی سوریه در منطقه دیده شده بود، اما با این اجلاس، تقریباً قطعی شد که سوریه لااقل در این مقطع، به جبهه‌ی رژیم‌های رقیب جمهوری اسلامی به ویژه مصر و عربستان سعودی پیوسته و در تدارک بهبود مناسبات خود با دولت آمریکا نیز می‌باشد. این مسئله برای جمهوری اسلامی از آن رو جدی‌ست که بدون سوریه و همکاری نزدیک دولت آن، نفوذ رژیم در لبنان و جنبش مردم فلسطین به شدت لطمه خواهد دید. در مورد تأثیرات این تحولات کافی‌ست که اشاره شود، چند روزی پس از اجلاس بشار اسد با شاه عربستان و رئیس جمهور مصر، حسن نصرالله از نزدیک‌ترین متحدین جمهوری اسلامی در لبنان که تا پیش از این به شدت سران عربستان و مصر را مورد حمله قرار می‌داد و آن‌ها را عامل آمریکا برای تفرقه و ایجاد دشمنی در دنیای اسلام می‌نامید، از وحدت ایجاد شده از طریق سوریه ابراز خرسندی کرد
لذا مسئله برای جمهوری اسلامی، چنان نگران‌کننده شده است که در اوایل این هفته وزیر خارجه‌ی رژیم، سراسیمه به عربستان سعودی رفت تا با ارسال پیام سران جمهوری اسلامی، شاید بتواند رضایت عربستان را جلب کند و خود را از مخمصه انفراد و محاصره‌ای که هر روز تنگ‌تر می‌شود، نجات دهد. خبرگزاری عربستان که روز یک‌شنبه خبر از سفر غیر منتظره وزیر خارجه جمهوری اسلامی به این کشور داد، نوشت که این سفر پس از آن صورت می‌گیرد که وزیر خارجه عربستان خواستار یک استراتژی عربی مشترک برای رویارویی با چالش ایران گردید
گرچه از مذاکرات طرفین و رد و بدل شدن پیام‌های این دو، چیزی به بیرون درز نکرده است، اما یک نکته پوشیده نیست، جمهوری اسلامی برای نجات خود از مخمصه‌ای که در آن گرفتار شده، دست به دامان رژیم سعودی شده است. این که آیا جمهوری اسلامی می‌تواند با یک‌رشته عقب‌نشینی‌ها و تضمین‌ها به شاه سعودی، مناسبات خود را با رژیم‌های عربی متحد سعودی و مصر بهبود بخشد، محل تردید جدی‌ست. چرا که استراتژی عربی مشترک سعودی و مصر، صرفاً یک استراتژی عربی نیست و برخی قدرت‌های جهانی نیز در کنار آن قرار گرفته‌اند. لذا به نظر نمی‌رسد که سفر وزیر خارجه جمهوری اسلامی که به احتمال زیاد حامل پیامی از سران رژیم برای شاه عربستان سعودی بوده است، تغییری در اوضاع پدید آورده باشد. "استراتژی عربی مشترک" در واقعیت ابزار دیگری برای عقب نشاندن جمهوری اسلامی در برابر قدرت‌های اروپایی و آمریکایی‌ست. جمهوری اسلامی در عرصه بین‌المللی با وضعیتی پیچیده و دشوار رو به رو شده است. از دست رفتن سوریه وضعیت رژیم را به ویژه در خاورمیانه دشوارتر خواهد ساخت

Montag, 16. März 2009

فرا رسيدن بهار و سال نو را به مردم زحمتکش ايران تبريک می‌گوئيم
در آستانۀ بهار و نوروز ايستاده‌ايم. سال ۸۷ سپری شد و يک سال ديگر بر عمر نکبت بار جمهوری اسلامی افزوده شد. مرتجعين حاکم بر ايران، اين پاسداران کهنه پرستی و ارتجاع، اين مخالفين سرسخت آزادی و رهائی انسان، توانستند يک سال ديگر، سلطه جابرانۀ خود را حفظ کنند و توده‌های مردم زحمتکش را در انقياد و اسارت نگاه دارند
در سال ۸۷ که اکنون آخرين روزهای آن را می‌گذارنيم، وضعيت اقتصادی و معيشتی توده‌های مردم، به مراتب بدتر و وخيم‌تر شد. فشارهای سياسی و اقدامات سرکوبگرانه رژيم، بيش از پيش تشديد گرديد و بر ابعاد و دامنه مصائب اجتماعی نيز فوق‌العاده افزوده شد
گرانی و افزايش جهشی و چندبارۀ قيمت‌ها، تنگناهای معيشتی را، که اکثريت توده‌های مردم، با آن دست به گريبان بودند، دوچندان ساخت. قيت کالاها و خدمات مصرفی، از اجاره مسکن گرفته تا پوشاک و خوراک و بهداشت و دارو و امثال آن، به طرز سرسام آوری افزايش يافت.قیمت برخی از اقلام خوراکی‌ها بيش از صد درصد افزايش يافت. نرخ تورم، پرشتاب‌تر از سال‌های گذشته، سير صعودی پیمود و به اعتراف منابع دولتی لااقل ۳٠ درصد افزايش يافت. قدرت خريد کارگران و ساير توده‌های زحمتکش به شدت کاهش يافت. فاصله درآمدها و هزينه‌های زندگی اکثريت عظيم مردم جامعه، بيشتر، و شکاف طبقاتی ژرف‌تر و عيان‌تر شد. انبوه ديگری از کارخانه‌ها و مراکز دولتی تعطيل و متوقف گرديد. اخراج و بيکارسازی کارگران، در ابعاد گسترده‌تری ادامه يافت. صفوف چند ده ميليونی بيکاران، کارگران و زحمتکشانی که جمهوری اسلامی، مرگ تدريجی و زندگی در زير خط فقر را برآنان تحميل نموده است، پُرشمارتر و متراکم‌تر شد. در حاليکه بنابه آمارهای انتشار يافته، خط فقر در سال ۸۷ حدود ۸٠٠ هزار تومان درآمد ماهانه برآورد شده است، روشن است که اکثريت قريب به اتفاق کارگران، معلمان، پرستاران و کارمندان جزء دولتی، در زير خط فقر بسر برده‌اند. در سال ۸۷، سطح معيشت و زندگی کارگران و تودۀ مردم زحمتکش، شديدتر و همه جانبه‌تر از گذشته، مورد يورش و تعرض طبقه سرمايه‌دار و رژيم سياسی پاسدار منافع اين طبقه قرار گرفت. در يک کلام، فقر، بيکاری، گرسنگی، فلاکت و بدبختی، در سال ۸۷، ابعاد هولناک‌تری به خود گرفت
بديهی‌‌ست که بيکاری فزاينده، فقر، گرسنگی، بی‌آيندگی و تنگناهای متعدد اقتصادی و معيشتی، اثرات مستقيم خود را بر تشديد و گسترش مصائب اجتماعی برجای گذاشت. اعتياد به مواد مخدر، به طرز وحشتناکی گسترش يافت و صف چند ميليونی معتادان، ده‌ها هزار تن ديگر از جوانان و حتا دانشجويان و دانش آموزان را به درون خود کشيد. به گفتۀ رئيس پليس مبارزه با مواد مخدر، از فروردين تا اسفند ۸۷ يعنی در ظرف يازده ماه، ۵٠۱ تُن (يعنی روزانه بيش از يک و نيم تُن) مواد مخدر کشف شده که به اعتراف وی، نسبت به سال قبل، ۲۵ درصد افزايش داشته و نشان دهندۀ افزايش بازار مصرف مواد مخدر می‌باشد. بيماری ايدز در کل جامعه، بويژه در ميان معتادان تزريقی افزايش يافته است. شمار بيشتری از زنان و دختران جوان، از روی تنگدستی و به حکم اجبار، به فحشا و تن فروشی روی آورده‌اند. کار کودکان و استثمار وحشيانه خردسالان، رواج بيشتری يافته و بر انبوه ميليونی کارتن خواب‌ها و کودکان کار و خيابانی افزوده شده است. آمار خودسوزی‌ها و خودکشی‌ها افزايش يافته است. سالانه متجاوز از ۴ هزار نفر، به علت خودکشی، جان خود را از دست می‌دهند. اين رقم، تنها بيان‌گر مواردی است که به فوت منجر شده است، شمار کسانی که دست به خودکشی می‌زنند، نزديک به سه برابر اين رقم می‌باشد
يورش همه جانبه به سطح معيشت کارگران و زحمتکشان در سال ۸۷ و گسترش مصائب اجتماعی، در عين حال با تشديد سرکوب و اختناق سياسی همراه بود. دور جديد اختناق و سرکوبی که با قرار گرفتن احمدی نژاد در رأس قوه مجريه آغاز شده بود، در طول يک سال اخير، با شدّت و حدّت بيشتری ادامه يافت. به موازات شکست سياست‌های دولت و به تناسب عريان‌تر شدن اين شکست‌ها و ناکامی‌ها در انظار توده‌ها، بر شدت و دامنۀ سرکوب‌ها نيز افزوده شد. هيچ جنبش اجتماعی و فعاليت آگاه‌گرانه‌ای از گزند يورش ارتجاع برکنار نماند. فضای سرکوب و خفقان، در محيط‌های کارگری، مدارس و دانشگاه‌ها تشديد شد. اعتصابات و اجتماعات اعتراضی کارگران، معلمان و دانشجويان، بيرحمانه مورد يورش ارگان‌های سرکوب رژيم قرار گرفت. صدها تن از کارگران، معلمان، زنان و دانشجويان و فعالان جنبش‌های اعتراضی، به دادگاه‌های ارتجاعی احضار شدند، دستگير شدند، مورد شکنجه و محاکمه قرار گرفته و به شلاق و زندان محکوم شدند. صدها تن ديگر مورد ارعاب و پی‌گرد نيروهای اطلاعاتی و امنيتی رژيم قرار گرفتند. در سال ۸۷، اجرای احکام فوق‌العاده ارتجاعی و ضد انسانی مانند شلاق و سنگ‌سار و امثال آن افزايش يافت. شمار اعدام‌ها و قتل زندانيان سياسی در زندان، فزونی گرفت. اقدامات سرکوب‌گرانه عليه روزنامه نگاران، ناشران، نويسندگان و کانون‌ آن‌ها بيش از پيش تشديد گرديد. به بهانه اجرای "طرح امنيت اجتماعی"، فضای خفقان و سرکوب عليه زنان بيشتر و آشکارتر از گذشته تشديد شد. ده‌ها هزار تن از زنان، توسط گشت‌های خيابانی، ايستگاه‌های بازرسی و گله‌های بسيجی مورد اهانت و هتک حرمت قرار گرفتند. مانورهای پی درپی نظامی، گشت‌های عملياتی، رژه يگان‌ها و گروه‌های رنگارنگ وابسته به سپاه و بسيج در خيابان‌ها و شهرها، بيان روشنی از خواست و تصميم حاکميت مبنی بر مرعوب ساختن کارگران و زحمتکشان و سرکوب و خفقان حداکثر بود
به اين ليست، باز هم می‌توان اضافه نمود، اما همين مقدار نيز برای نشان دادن کارنامۀ سياه جمهوری اسلامی در سال ۸۷ کافی‌ست
سال ۸۷، در عين حال حاوی نکات ديگری هم بود. در اين سال، بار ديگر ثابت شد که زور و سرنيزۀ ولو حداکثر، پاسخگو نيست و نمی‌تواند در برابر اعتراضات و مبارزات توده‌ای سدی نفوذ ناپذير ايجاد کند. تاکتيک تشديد سرکوب عريان، هنگامی می‌توانست کارآئی داشته باشد و اعتراضات رو به گسترش را مهار کند که با يک رشته رفرم‌ها و يا لااقل ايجاد شرايطی که بتواند وضعيت اقتصادی و معيشتی توده‌های مردم را بهبود ببخشد، توأم گردد و از حدّت و شدّت تضادها بکاهد. احمدی نژاد بر اين خيال بود که با تشديد سرکوب و چنگ انداختن بر درآمدهای هنگفت نفتی و وعدۀ آوردن پول نفت بر سرسفره مردم، می تواند اعتراضات و مبارزات روبه گسترش توده‌های مردم را مهار کند. اما سياست‌های دولت احمدی نژاد نيز بحران اقتصادی را تشديد کرد، گرانی و تورم را جهش‌وار افزايش داد و نه تنها هيچگونه بهبودی در وضعيت اقتصادی و معيشتی توده‌های مردم ايجاد نشد، بلکه اوضاع اقتصادی و معيشتی توده‌های مردم در سال ۸۷، به مراتب بدتر و وخيم‌تر از سال‌های گذشته شد. تاکتيک تشديد سرکوب و زور حداکثر، نتوانست اعتراضات و مبارزات روبه گسترش توده‌های کارگر و زحمتکش را مهار کند. ده‌ها و صدها اعتصاب و اجتماع اعتراضی کارگری از جمله اعتصابات کارگران کشتی سازی، لاستيک البرز، ذوب آهن، کوره‌پز خانه‌ها، لوله سازی لوشان، اعتصاب کارگران ايران خودرو، اجتماعات اعتراضی کارگران صنايع فلزی، اعتصابات و راه‌پيمائی کارگران شرکت ذغال سنگ شرقی، اعتصابات و اجتماعات اعتراضی مکرر معلمان، اعتراضات زنان و پرستاران، اعتصابات و اجتماعات اعتراضی دانشجويان از جمله اعتراضات پرشور آن‌ها عليه گورستان سازی و پادگان سازی دانشگاه‌ها، تماماً بيان‌گر همين واقعيت است
اين‌ها همه، نشان دهنده اين واقعيت‌اند که، به رغم تشديد بيش از پيش سرکوب و خفقان در سال ۸۷، جمهوری اسلامی، قادر نشده است و هرگز قادر نخواهد شد، خواست توده مردم برای بهبود شرايط زندگی، برای تغيير و دگرگونی وضع موجود، برای آزادی‌ و رهائی را در اذهان آن‌ها زائل سازد و کارگران و زحمتکشان را، از مبارزه برای تحقق اين خواست‌ها بازدارد
کارگران و زحمتکشان، خواهان تحول و دگرگونی‌اند، خواهان آزادی، رهائی و رفاه اجتماعی‌اند و با همين نگرش است که به رغم فقر روزافزون و گرفتاری‌های متعددی که جمهوری اسلامی برايشان ايجاد کرده است، هر ساله به استقبال بهار و نوروز می‌روند. نوروزی که خود، نشانه‌ای از تغيير و تحول و نو شدن طبيعت است. آرزوی مردم، بر اين بوده است و بر اين است که همراه با فرارسيدن بهار و نو شدن طبيعت، در زندگی شخصی و اجتماعی آن‌ها نيز چنين تحولی رُخ دهد و سال نو، با نشاط و شادی و رفاه و خوشبختی مردم زحمتکش همراه باشد. بهبود شرايط و دگرگونی اجتماعی که مردم کارگر و زحمتکش طالب آن هستند، صرفاً يک خواست و آرزو نيست. تغيير و دگرگونی اجتماعی، آزادی و رفاه و تعالی انسان يک ضرورت تاريخی‌ست. اگرچه نيروهای بازدارنده تحول تاريخ، مرتجعين حاکم و پاسداران نظم موجود می‌کوشند اين تحول تاريخی را به تأخير اندازند، اما هيچکس و هيچ نيروئی نتوانسته است مسير بالنده تاريخ را سد کند و چرخ آن را از حرکت به سمت پيشرفت و تعالی بازدارد. بنابراين، کم‌ترين ترديدی در اين مسأله وجود ندارد که تمامی طرفداران سکون و کهنه پرستان و مدافعين نظم موجود، در برابر نيروی بالنده و تحول طلب و دگرگون ساز جامعه که خواهان آزادی، رهائی و تعالی انسان‌ست، از پای درخواهند آمد و آن روز، روز آزادی و رهائی فرا خواهد رسيد
با آرزوی پيروزی کارگران و زحمتکشان برای دگرگونی بنيادی نظم موجود و با آرزوی فرا رسيدن روز آزادی و رهائی، بهار و سال نو را به عموم مردم زحمتکش ايران تبريک می‌گوئيم

صدور احکام زندان برای اعضای هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه را محکوم می کنیم


به دنبال شکست توطئه عوامل مزدور رژیم، جهت ایجاد شورای اسلامی کارگران در شرکت نیشکر هفت تپه، بیدادگاه های نظام سرمایه داری حاکم بر ایران به همراه نیروهای اطلاعاتی رژیم وارد میدان تشدید سرکوب کارگران شده اند.
بیدادگاه های جمهوری اسلامی که در روز ٢٩ بهمن، با دادگاهی کردن اعضای هیئت مدیره سندیکای کارگران هفت تپه اعمال فشار بر کارگران را شدت بخشیده بود، سر انجام با صدور احکام زندان برای کارگران پیشرو هفت تپه، ماهیت ضد کارگری رژیم را به اوج رساندند.
صدور حکم ٤ ماه زندان قطعی، ٨ ماه تعلیقی و ٣ سال ممنوعیت از شرکت در هرگونه انتخابات نمایندگان کارگران، برای فریدون نیكوفرد، علی نجاتی، قربان علیپور، محمد حیدری مهر و جلیل احمدی، پنج عضو هیئت مدیره سندیکای نیشکر هفت تپه، ماهیت ضد کارگری جمهوری اسلامی را بیش از پیش در معرض افکار عمومی قرار داده است.
قابل ذکر است که احکام صادره، توسط اطلاعات شوش و از طریق تلفن به اعضای هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه اعلام شده تا جهت امضاء به دادگاه مراجعه کنند. کارگران محکوم نیز در اعتراض به احکام صادره از رفتن به دادگاه و امضاء حکم امتناع کرده و خواهان ابلاغ حکم به صورت کتبی شده اند.
علاوه بر احکام صادره علیه کارگران پیشرو سندیکای نیشکر هفت تپه، اعمال فشار بر کارگران زندانی و خانواده هایشان نیز شدت بیشتری یافته است.
نیروهای امنیتی رژیم، از روز سه شنبه ٢٠ اسفند، تلفن منزل علی نجاتی را قطع کرده اند تا از اطلاع رسانی خانواده اش نسبت به فشارهای وارده بر علی نجاتی در زندان، ممانعت به عمل آورند.
طبق اخبار دریافتی، علی نجاتی از روز دستگیری تا کنون، تحت فشارهای شدید روحی و جسمی از جمله بی خوابی های مداوم قرار دارد.
تهاجم وحشیانه رژیم ارتجاعی و سرمایه داری حاکم بر ایران به کارگران پیشرو، خصوصا صدور احکام زندان و ممنوعیت شرکت در هرگونه انتخابات نمایندگان کارگران برای اعضای هیئت مدیره سندیکای نیشکر هفت تپه، نشان دهنده خشم و وحشت این رژیم جنایتکار از اتحاد، همبستگی و شکل گیری تشکل های مستقل کارگری است.
سازمان فدائیان (اقلیت)، یورش وحشیانه نیروهای امنیتی رژیم به کارگران، فعالین جنبش کارگری، دستگیری و صدور احکام زندان برای اعضای هیئت مدیره سندیکای شرکت نیشکرهفت تپه را شدیدا محکوم می کند.
سازمان فدائیان (اقلیت)، همچنین بازداشت و شکنجه علی نجاتی ،رئیس هیاًت مدیره سندیکای کارگران نیشکرهفت تپه وهرگونه اعمال فشاروایجاد محدودیت برای اعضای خانواده کارگران را محکوم می کند و خواهان لغو احکام صادره از طرف بیدادگاه نظام سرمایه داری ایران، آزادی فوری و بدون قید و شرط اعضای دستگیر شده سندیکای شرکت نیشکر هفت تپه و پایان یافتن پی گرد و احضار و دستگیری دیگر کارگران است

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی- برقرار باد حکومت شورائی
زنده باد آزادی- زنده باد سوسیالیسم
سازمان فدائیان (اقلیت)
۲۱ / ۱۲ /۱۳۸۷
کار- نان - آزادی- حکومت شورائی

نشانی ما روی اینترنت: www.fadaian-minority.org
آدرس الکترونیکی ما: info@fadaian-minority.org