Montag, 28. Dezember 2009


شورش جوانان ومردم دلیر تهران علیه رژیم



ازساعات اولیه بامداد امروز، خیابان های مرکزی شهرتهران ، باردیگربه صحنه مبارزات آشکار توده های مردم علیه رژیم دیکتاتوری

حاکم مبدل گردید. به رغم آنکه رژیم جمهوری اسلامی، نیروهای سرکوب خودرا، ازروزها وهفته هاقبل، برای مقابله بامردم وسرکوب اعتراضات آنان در روز “عاشورا” آماده ساخته بود، ودراین روز نیز تلاش های زیادی به کاربست تاجلوی اعتراضات مردم رابگیرد، اما مردم مبارز تهران ازهمان ساعات اولیه، تمام این تلاش هاراخنثاساخته و خروشان و موج وار،به خیابان هاریختند
حملات وحشیانه نیروهای سرکوب، پرتاب گازاشک آورو گازفلفل وحتاتیراندازی وکشتارمردم نیز نتوانست دربرابرسیل خروشان وتوفنده جمعیت اعتراض کننده سدی ایجادکند. جوانان ومردم شجاع تهران دربرابراقدامات سرکوب گرانه مزدوران رژیم، شجاعانه دست به مقاومت زدند . مردم با آتش زدن سطل های زباله، لاستیک و استفاده ازهروسیله ای که دردسترس بود، راه رابر وسایل نقلیه نیروهای سرکوب مسدود نمودند و در یک چشم به هم زدن، چندین سنگرخیابانی ، درخیابان آزادی، انقلاب ودیگرخیابانها ومیادین وچهارراه های مهم منطقه مرکزی تهران برپاساختند.درگیری، زد و خورد و جنگ و گریز، بین مردمی که درابعادصدهزارنفره به خیابان هاآمده بودند، بانیروهای سرکوب رژیم درخیابانها ونقاط مختلف تهران ساعت ها ادامه داشت. درجریان این درگیری ها،جوانان ومردم شجاع تهران، قهرمانانه بامزدوران مسلح رژیم جنگیدند ، وسائل نقلیه متعلق به نیروهای ضدشورش را به آتش کشیدند وبرخی ازمزدوران ونیروهای سرکوب رژیم راخلع سلاح نموده وبسیاری از آنها را نیزواداربه فرارساختند
اگرچه دراثرتیراندازی مزدوران حکومت وحملات وحشیانه آن ها تعدادزیادی ازمردم اعتراض کننده ، کشته وزخمی شده اند که تااین لحظه ، ازرقم دقیق آنها اطلاعی دردست نیست ، وهمچنین شمار زیادی ازمردم وجوانان، توسط نیروهای سرکوب واطلاعاتی ، دستگیر وبه اماکن نامعلومی انتقال داده شده اند، که ازسرنوشت آنها نیز اطلاعی دردست نمی باشد،بااین وجود ، اعتراضات گسترده توده های مردم تهران ورودرروئی آنان بانیروهای سرکوب وتابه دندان مسلح رژیم، یکبار دیگرنشان دادکه صبر وتحمل مردم ستم کشیده ایران به پایان رسیده است ونه فقط حاضرنیستند این رژیم ارتجاعی راتحمل کنند، بلکه برای تعیین تکلیف نهائی باآن، به خیابان می ریزند وبرای مقابله بارژیم، خیابان هارانیز سنگربندی می کنند وبه نبرد قهرمانانه باآن برمی خیزند.شورش وسیع مردم وجوانان مبارزتهران، یکباردیگرنشان دادکه، تاسرنگونی رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی، راه درازی نمانده است ، این رژیم رفتنی ست ومردمی که به خیابان آمده اند، تاسرنگونی آن ازپای نخواهند نشست
سازمان فدائیان (اقلیت) ضمن پشتیبانی ازمبارزات آزادی خواهانه مردم تهران، مردم سراسر ایران را به تشدید مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی فرا می خواند
سازمان فدائیان ( اقلیت ) تیراندازی وکشتارمردم به دست مزودوران حکومتی را قویاًمحکوم می کند وخواستارآزادی تمام دستگیر شدگان است

پیروزباد مبارزات قهرمانانه مردم ایران
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی – برقرار باد حکومت شورائی
زنده بادآزادی- زنده باد سوسیالیسم
سازمان فدائیان(اقلیت)
یکشنبه ششم دیماه ١٣٨٨
کار – نان – آزادی – حکومت شورائی


Mittwoch, 23. Dezember 2009


زنده باد قیام شجاعانه مردم سیرجان


روز گذشته، پس از آن که دادگستری شهرستان سیرجان اعلام نمود حکم اعدام دو تن از اهالی این شهر، به نام‌های اسماعیل فتحی‌زاده و محمد اسفندیارپور، در ملاء عام به اجرا گذاشته می‌شود، مردم ناراضی و به خشم آمده این شهرستان، ضمن اعتراض شدید نسبت به اقدامات سرکوبگرانه و ضد انسانی رژیم، در یک اقدام شجاعانه، به محل اجرای حکم اعدام و استقرار نیروهای انتظامی یورش بردند و در طی یک درگیری و زد و خورد با این نیروها، به رغم تیراندازی و وحشیگری نیروهای سرکوب، دو اعدامی را از طناب‌های بسته شده به جرثقیل پایین کشیدند و آنها را نجات دادند
رژیم و مزدوران آن در منطقه که از این اقدام شجاعانه مردم سیرجان به وحشت افتاده بودند، تمام نیروهای خود رابرای مقابله با مردم بسیج نمودند. دستگیری‌های وسیعی در سطح شهر آغاز گردید، کنترل شدیدی در ورودی‌های شهر برقرار شد و هلی‌کوپترهای نظامی نیز، گشت‌زنی بر روی شهر و جاده‌های اصلی را آغازکردند
در حالی که شهر سیرجان همچنان در حالت التهاب بود، مقامات پلیسی و امنیتی شهر اعلام کردند که، دو اعدامی همراه با چند تن دیگر از مردمی که این دو را نجات داده بودند، در روستای اکبرآباد سیرجان دستگیر شده‌اند و مجددا به دار کشیده می‌شوند. اما این بار نیز مردم شجاع و ناراضی سیرجان به حکومت‌گران مهلت ندادند و پیش از آن که افراد اعدامی به محل اجرای حکم برسند، به محل تجمع و استقرار نیروهای سرکوب رژیم حمله کردند که نیروهای سرکوب در کمال بیرحمی، مردم به جان آمده را به رگبار گلوله بستند. در اثر این اقدام وحشیانه و جنایتکارانه، تعدادی از مردم به قتل رسیدند. منابع دولتی، تعداد مردمی را که در اثر گلوله به قتل رسیده‌اند، دست کم دو نفراعلام کرده‌اند. حدود ٨٠ نفر ازمردم اعتراض‌کننده نیز زخمی شده‌اند که به بیمارستان‌های سیرجان و شهر کرمان انتقال یافتند. وضعیت کسانی که به بیمارستان‌های کرمان انتقال یافته‌اند، وخیم اعلام شده است
پس از این کشتار و دستگیری‌ها و بگیر و ببندهای وسیع و تشدید جو خفقان در شهر، اگرچه عوامل رژیم ادعا نموده‌اند اوضاع شهر به حالت عادی بازگشته است، اما وضعیت شهرستان سیرجان مانند بسیاری از شهرهای دیگر، همچنان ناآرام، متلاطم و به گونه‌ایست که در آن از هر جرقه‌ای می‌تواند حریقی بزرگ برپا شود. قیام شجاعانه مردم سیرجان به عنوان یک نمونه، نشان داد که صبر و تحمل مردم به انتها رسیده است و مردم، دیگرنه فقط نمی‌خواهند این رژیم ارتجاعی و نهادهای سرکوب آن راتحمل کنند، بلکه برای تغییر وضعیت موجود، عملاً پا به میدان گذاشته‌اند
جمهوری اسلامی، سرکوب و کشتار می‌کند، مردم را گروه گروه بازداشت می‌کند و به زندان می‌اندازد، بساط دار و اعدام در ملاء عام راه می‌اندازد تا از این طریق در دل مردم ترس و وحشت ایجاد کند و مردم را از دست زدن به اعتراض و مبارزه بازدارد. اما مردم هر روز بی باکانه‌تر و شجاعانه‌تر از روز پیش، به نبرد رودررو با رژیم دیکتاتوری و ارتجاعی جمهوری اسلامی برمی‌خیزند. نمونه قیام مردم شجاع سیرجان و برچیدن بساط نمایش آدم‌کشی رژیم و اقدام ضد انسانی اعدام در ملاء عام، نه فقط مویّد بی اثر بودن ترفندهای ارعاب‌گرانه رژیم است، بلکه این رویداد در عین حال نشان‌دهنده این است که مردم زجرکشیده ایران تا چه میزان برای برچیدن بساط کلیت رژیم خود را آماده ساخته‌اند
سازمان فدائیان (اقلیت) قتل عام مردم بی دفاع سیرجان را توسط آدم‌کشان حکومت اسلامی محکوم می‌کند
سازمان فدائیان (اقلیت) توده‌های مردم زحمتکش مردم ایران را به تشدید مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی فرا می‌خواند


زنده بادقیام شجاعانه مردم سیرجان علیه رژیم

رژیم جمهوری اسلامی را باید با یک اعتصاب عمومی سیاسی و قیام مسلحانه برانداخت

سرنگون بادرژیم جمهوری اسلامی – برقراربادحکومت شورائی
زنده باد آزادی – زنده باد سوسیالیسم


دوم دی‌ماه ١٣۸۸
کار- نان آزادی- حکومت شورائی
کنفرانس دوازدهم سازمان فدائیان (اقلیت) برگزار شد
کنفرانس دوازدهم سازمان به مدت سه روز در اواسط آذر سال ۸۸ برگزار گردید. کمیته اجرایی سازمان اسنادی را برای بحث و بررسی در این کنفرانس تهیه کرده بود که طبق ضوابط اساسنامه ای، سه ماه قبل از کنفرانس در اختیار اعضاء و کاندیداها عضویت قرار گرفته بود، تا رفقای شرکت کننده در نشست امکان بررسی و بحث پیرامون این اسناد را داشته باشند و با آمادگی بیشتری در کنفرانس حضور یابند. در عین حال به منظور انعکاس مباحث سیاسی، تشکیلاتی و ارائه نظرات و قطعنامه های پیشنهادی رفقای تشکیلات، چندین شماره بولتن مباحثات درونی ویژه کنفرانس دوازده، انتشار یافت. در همین دوره، با سازماندهی یک سلسله جلسات اینترنتی با حضور اعضاء، یک رشته بحث های مقدماتی پیرامون قطعنامه های پیشنهادی کمیته اجرایی نیز صورت گرفت
اسناد تهیه شده توسط کمیته اجرایی، شامل گزارش عملکرد تشکیلات در فاصله کنفرانس یازدهم تا دوازدهم، سه قطعنامه پیشنهادی شامل قطعنامه در مورد اوضاع سیاسی و وظایف تاکتیکی ما، قطعنامه در مورد جنبش کارگری و قطعنامه در مورد جنبش زنان بود. علاوه بر این ها، دو قطعنامه نیز که از سوی رفقای تشکیلات پیشنهاد شده بود، در اختیار اعضاء و پیش عضوها قرار گرفت. پس از اتمام دوره ارائه مباحثات و طرح دیدگاه ها و قطعنامه های پیشنهادی، دوازدهمین کنفرانس سازمان، در اواسط آذر، کار خود را آغاز کرد
در ابتدا یکی از رفقای کیمته اجرایی ضمن خوش آمد گویی به رفقای حاضر، توضیحاتی نیز پیرامون دعوت شدگان و معدود رفقایی که هنوز به محل اجلاس نرسیده بودند، ارائه داد. آنگاه با اعلام یک دقیقه سکوت، به پاس بزرگداشت رفقای جانفشان سازمان و همه جانباختگان راه سوسیالیسم و آزادی کنفرانس را افتتاح نمود. با انتخاب یک هیات رئیسه، کار کمیته اجرایی به پایان رسید. هیات رئیسه، ابتدا می بایستی ضوابط و مقررات حاکم بر اجلاس را روشن کند. در همین رابطه، آئین نامه ای که از سوی کمیته اجرائی به اجلاس پیشنهاد شده بود، مورد بحث و بررسی قرار گرفت و پس از یک دور بحث و افزوده شدن برخی نکات تکمیلی، به اتفاق آراء به تصویب رسید
نخستین بحث کنفرانس، بررسی گزارش عملکرد تشکیلات بود. در این بخش ابتدا، توضیحاتی توسط رفقای کمیته اجرایی پیرامون گزارش عملکرد تشکیلات به نشست ارائه شد. سپس به سوالاتی که در این مورد مطرح گردید، پاسخ داده شد. آنگاه بررسی و بحث درباره عملکرد تشکیلات آغاز گردید. بحث ها و نظرات ارائه شده در این مورد، عموما دو جنبه از عملکرد تشکیلات را در بر می گرفت. هم جنبه های مثبت و هم جنبه هائی که به نقائص کار در این دوره اشاره داشت. پس از انجام دو دور بحث، هیات رئیسه یک جمع بندی کوتاه از بحث هایی که توسط رفقا مطرح شده بود به عمل آورد و برای تصمیم گیری و تصویب آن را به نشست ارائه داد. جمع بندی هیات رئیسه از بحث های ارائه شده پیرامون گزارش عملکرد تشکیلات به شرح زیر است
کنفرانس دوازدهم سازمان، ضمن تایید کلیت گزارش تشکیلاتی کمیته اجرایی، در جزئیات بر موارد زیر تاکید می نماید
در ارتباط با سازماندهی تشکیلات خارج کشور مصوبه کنفرانس یازدهم در این مورد، این مصوبه مرحله اجرا گذاشته نشده است و یکی از نقاط ضعف عملکرد تشکیلات در دوره دو سال گذشته بوده است. کنفرانس خاطر نشان می سازد، تعدادی از رفقای تشکیلات طی این دوره، نقش فعالی در همکاری با کمیته اجرائی و پیشبرد وظایف تشکیلاتی نداشته اند، در حالیکه وظیفه هر عضو تشکیلات است که در پیشبرد مصوبات کنفرانس های سازمان و فعالیت های تشکیلاتی، نقش فعال داشته باشند. رفقای کمیته اجرایی دوره آتی باید این مساله را در نظر بگیرند تا از تکرار و ادامه آن خودداری شود
در ارتباط با فعالیت رادیو نیر، اگر چه کمیته رادیو در این دوره برای تداوم کار و فعالیت رادیو تلاش نموده است، معهذا هم آهنگی لازم را در درون این بخش ایجاد ننموده است
کنفرانس دوازدهم، بر این نکته تاکید دارد که در سازماندهی نیروهای تشکیلات؛ باید کارائی نیروهای تشکیلات را در انجام وظایف تشکیلاتی مدنظر قرار داد. کنفرانس همچنین تاکید دارد، در دوره گذشته یکی از نقاط ضعف تشکیلاتی سازمان، عدم حضور فعال و متشکل در مبارزات جاری محل زندگی رفقا بوده است
این جمع بندی به رای گیری کنفرانس گذاشته شد و با اکثریت مطلق آراء به تصویب رسید
سپس قطعنامه پیشنهادی یکی از رفقا در مورد چند بند اساسنامه ای پیرامون جایگاه و حدود اختیارات کمیته مرکزی از جمله حذف حق برگماری کمیته مرکزی در ارگان های پایین تر که در بولتن مباحثات ویژه کنفرانس نیز انتشار یافته بود، در دستور کار کنفرانس قرار گرفت. در این مورد علاوه بر رفیق پیشنهاد دهنده قطعنامه، رفقای دیگر نیز به بحث و اظهارنظر پرداخته و عموما بر ضرورت وجود این بندها در اساسنامه تاکید نمودند. پس از انجام یک دور بحث در این مورد، این قطعنامه، پیش از رای گیری توسط رفیق پیشنهاد دهنده، پس گرفته شد و به این ترتیب از دستور کار کنفرانس خارج شد
در بخش بعدی بحث های مفصلی پیرامون سازماندهی تشکیلات در دوره دو ساله آتی صورت گرفت. در کنفرانس دوازدهم سازمان و در بحث ها و پیشنهادات رفقا برای سازماندهی، جابه جا بر اهمیت مبارزات داخل کشور و ضرورت دخالت گری سازمان تاکید می شد. کنفرانس؛ با توجه به اوضاع سیاسی و روند تحولات داخل کشور بار دیگر بر تمرکز تمام امکانات و فعالیت‌های بخش‌های مختلف تشکیلات در خدمت مبارزات توده‌های مردم و سازماندهی طبقه کارگر تاکید نمود
در بحث های مربوط به سازماندهی، کنفرانس دوازدهم مصرا تاکید نمود که همه رفقا باید در فعالیت های سیاسی در محیط زندگی خود حضور فعال داشته باشند
پس از پایان بحث های مربوط به سازماندهی تشکیلات، پیام مکتوبی که از رفقای داخل برای کنفرانس ارسال شده بود قرائت گردید که مورد استقبال رفقای شرکت کننده در کنفرانس قرار گرفت
آخرین موضوع در بخش مربوط به امور تشکیلاتی، انتخاب رهبری سازمان بود و کنفرانس ، اعضای کمیته اجرائی جدید را نیزانتخاب نمود
نیمه دوم کنفرانس، به قطعنامه های سیاسی و تاکتیکی اختصاص داشت که با حضور مهمانان برگزار گردید. در این بخش ابتدا “قطعنامه در مورد اوضاع سیاسی و وظایف تاکتیکی ما” مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در آغاز، یکی از رفقا توضیحاتی پیرامون این قطعنامه به کنفرانس ارائه داد. سپس دو دور بحث در مورد آن انجام گرفت و پس از آن کلیت قطعنامه به رای گذاشته شد که با اکثریت قاطع آراء به تصویب رسید. پیشنهاداتی نیز در جزئیات عنوان گردید که قرار شد این پیشنهادات در قطعنامه وارد شوند. سپس قطعنامه در مورد جنبش کارگری به بحث و بررسی گذاشته شد. در این مورد نیز یکی از رفقا توضیحاتی پیرامون قطعنامه ارائه داد و پس از دو دور بحث، کلیت قطعنامه با اکثریت قاطع آراء به تصویب رسید. در اینجا نیز پیشنهاداتی در جزئیات مطرح گردید که قرار شد این پیشنهادات در قطعنامه گنجانده شوند
در بحث های مربوط به قطعنامه جنبش کارگری، به این موضوع مهم نیز اشاره شد که با توجه به ارزیابی از اوضاع سیاسی و چشم انداز گسترش اعتصابات، به ویژه طرح شعار اعتصاب عمومی سیاسی که نیروی اصلی آن طبقه کارگر است، طبقه کارگر برای روی آوری به اعتصابات وسیع و دراز مدت، به یک پشتوانه مالی قوی نیاز دارد که برای آن باید چاره ای اندیشیده شود. در همین رابطه بر ضرورت حمایت مالی از کارگران و به ویژه بر ضرورت ایجاد یک صندوق اعتصاب توسط نیروهای مدافع و معتمدین طبقه کارگر، تاکید شد
قطعنامه بعدی که در دستور کار کنفرانس قرار گرفت، قطعنامه در مورد جنبش زنان بود. در این مورد نیز ابتدا یکی از رفقای کمیته اجرایی توضیحات مختصری ارائه داد. در بحث هایی که در طی دو دور پیرامون این قطعنامه توسط رفقا در کنفرانس ارائه گردید، بر این مساله تاکید شد که باید تغییراتی در شکل و نحوه تنظیم قطعنامه و بیان مطالبات زنان ایجاد شود. پیشنهادات دیگری نیز در جزئیات مطرح شد. کلیت قطعنامه با اکثریت مطلق آراء به تصویب رسید و قرار شد این قطعنامه مجددا تنظیم شود و پیشنهادات مطروحه نیز در آن وارد شوند
سپس نوبت به قطعنامه پیشنهادی پیرامون آوردن لغو مجازات اعدام در برنامه سازمان رسید که قبلا در بولتن ویژه مباحثات کنفرانس نیز انتشار یافته بود. در این مورد نیز ابتدا رفیق پیشنهاد دهنده قطعنامه توضیحاتی داد. فشرده استدلال ها برای وارد کردن لغو مجازات اعدام در برنامه عمدتا به این مضمون بود که “از آنجا که کمونیست ها برای جامعه ای کمونیستی به منظور رشد و تعالی انسان ها به عنوان یک وظیفه تلاش می کنند و از آنجا که مجازات اعدام و حذف فیزیکی انسان ها توسط نظام های طبقاتی برای حفظ وضع موجود وضع گردیده است و از اعدام به عنوان وسیله ای برای مجازات مخالفین سیاسی استفاده می کنند و بیشتر کشورهای جهان مجازات اعدام را از نظر حقوقی ملغی کرده اند. مجازات اعدام نقض زندگی و حق انسانی برای زیستن است و هیچ طبقه ای هیچ جامعه ای هیچ نیرویی و هیچ کسی حق محروم کردن کسی را از زندگی ندارد و با مجازات اعدام معضلات اجتماعی حل نخواهد شد، از این رو لغو مجازات اعدام باید در برنامه وارد شود
رفقایی که در مخالفت با وارد کردن این اصل در برنامه صحبت کردند، عمدتا تاکید داشتند که مخالف اجرای مجازات اعدام توسط دولت ها هستند و این موضع نیز در اطلاعیه ها و مقالات رسمی سازمان منعکس شده است. این رفقا استدلال می کردند که وارد کردن لغو اعدام در برنامه سازمان می تواند موجب مخدوش شدن مواضع سازمان در مورد مبارزات مسلحانه و نیز ترور سرخ شود و به دستاویزی برای نفی آنها تبدیل گردد
پس از دو دور بحث روی این موضوع، از آنجا که در میان رفقای موافق وارد کردن این اصل در برنامه، نظر یکسانی در مورد قطعنامه پیشنهادی وجود نداشت و برخی از این رفقا، ملاحظاتی نیز روی آن داشتند، از این رو رای گیری به این صورت در آمد که رفقا نظرشان را در مورد وارد کردن لغو مجازات اعدام در برنامه اعلام کنند. بنابراین وارد کردن لغو مجازات اعدام در برنامه به رای گذاشته شد که رای نیاورد
در مراحل پایانی؛ کنفرانس دوازدهم سازمان مقرر نمود، یک پیام خطاب به توده های مردم ایران، کارگران، زنان، دانشجویان، هواداران، خانواده های جانباختگان سازمان و زندانیان سیاسی صادر شود
کنفرانس دوازدهم سازمان فدائیان (اقلیت) با خواندن دسته جمعی سرود انترناسیونال و با عزمی راسخ برای گسترش فعالیت ها و مبارزه در راه سوسیالیسم و آزادی، پس از سه روز، به کار خود پایان داد
قطعنامه در مورد اوضاع سیاسی و وظائف تاکتیکی ما
١- جهان سرمایه‌داری در نخستین دهه قرن بیست و یکم، با یکی از بزرگترین بحران‌های اقتصادی خود، پس از جنگ جهانی دوم رو به رو شده است. این بحران که از ایالات متحده آمریکا آغاز گردید، به سرعت، تمام کشورهای جهان را فراگرفت. هیچگاه در طول حیات شیوه تولید سرمایه‌داری، بحرانی در وسعتی که امروز عموم کشورهای جهان را فراگرفته، وجود نداشته است. نه فقط وسعت و فراگیری بحران، بلکه عمق و ژرفای این بحران در آن حد است که تنها با بحران ٣٣-١٩٢٩ قابل مقایسه می‌باشد.
بر طبق ارزیابی‌های بانک جهانی در فاصله سال‌های ٢٠٠٧ تا ٢٠٠٩، نرخ رشد تولیدات جهانی از ١/۵ درصد به ۴/١- درصد تنزل کرده است. این تنزل نرخ‌های رشد، در پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری در مجموع به ٨/٣- درصد، در مورد ایالات متحده آمریکا ۶/٢-، منطقه یورو ٨/۴- و ژاپن ۶- درصد بوده است. یعنی نه فقط تمام این کشورها با کاهش نسبی نرخ‌های رشد، بلکه با کاهش مطلق، گاه تا ۶- درصد رو به رو شده‌اند.
پی‌آمد این رکود عمیق، کاهش شدید در حجم تجارت جهانی بوده است. مطابق ارزیابی سازمان تجارت جهانی، حجم تجارت جهانی در سال ٢٠٠٩ نیز، ٩ درصد کاهش خواهد یافت.
تلاش دولت‌های سرمایه‌داری برای غلبه بر این بحران، به رغم اتخاذ سیاست‌های مختلف و تزریق چندین تریلیون دلار به اقتصاد از طریق نظام بانکی و کمک به موسسات مختلف مالی، تولیدی و تجاری، تاکنون کارساز نبوده و ده‌ها هزار کارخانه و موسسه کوچک و بزرگ در سراسر جهان ورشکست شده‌اند.
در نتیجه این بحران، ده‌ها میلیون کارگر به صفوف بیکاران پیوسته و صدها میلیون انسان به زیر خط فقر رانده شده‌آند. ارزیابی سازمان بین‌المللی کار حاکی‌ست که در فاصله سال ٢٠٠٧ تا ٢٠٠٩، ۵٠ میلیون کارگر بیکار شده و تعداد بیکاران از ١٨٠ میلیون در ٢٠٠٧ به ٢٣٠ میلیون خواهد رسید. همین سازمان پیش بینی می‌کند که در سال آینده، تنها در منطقه آسیا و پاسیفیک، ٢٣میلیون کارگر، کار خود را از دست می‌دهند. در میان پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری هم اکنون نرخ بیکاری حداقل ١٠ درصد و حداکثر از نمونه اسپانیا ٢٠ درصد است.
٢- بحرانی با این وسعت و ژرفا، بیانگر حدت بی‌سابقه تضادهای نظام سرمایه‌داری‌ست که نمی‌توانند راه‌حلی در چارچوب مناسبات اقتصادی موجود پیدا کنند، بلکه نفی نظام سرمایه‌داری و الغاء مالکیت خصوصی را می‌طلبند که چیز دیگری جز سوسیالیسم نخواهد بود.
بحران اقتصادی نظام سرمایه‌داری جهانی، تنها یک وجه از بحران عمومی و همه جانبه این نظام در عرصه‌های مختلف اقتصادی- اجتماعی و سیاسی‌ست. تمام عرصه‌های نظام سرمایه‌داری با بحران رو به روست. تلاطمات سیاسی، بی‌ثباتی سیاسی در بخش‌هائی از جهان سرمایه‌داری، رشد بنیادگرائی اسلامی در مناطقی از جهان، پدیده تروریسم جهانی، جنگها و لشکرکشی‌های نظامی قدرتهای امپریالیست جهان، ناتوانی قدرت‌های بزرگ از حل معضلات سیاسی جهان، همگی بازتاب پوسیدگی بی‌انتهای نظامی‌ست که سیر زوال را می‌پیماید.
٣- تشدید تضادهای نظام سرمایه‌داری که بحران اقتصادی کنونی، بارزترین تجلی آن است، چشم‌انداز وسیع‌تری را برای بسط مبارزه طبقاتی، رشد مبارزات و اعتراضات توده‌ای در تمام کشورهای جهان گشوده است. تضاد طبقه کارگر با طبقه سرمایه‌دار تشدید شده است. در طول دو سال گذشته، تظاهرات و اعتصابات میلیونی متعددی در تعدادی از کشورهای اروپائی رخ داده است. در منطقه آمریکای لاتین تقویت رشد گرایشات چپ در میان توده‌های کارگر و زحمتکش، عجالتا به سرنگونی رژیم‌های دست راستی و قدرت گیری چپ‌ترین جناح بورژوازی در تعدادی از این کشورها انجامیده است.
مناطق وسیعی از آسیا عرصه کشمکش‌ها و درگیری‌های نظامی‌ست. خاورمیانه در محور این تضادها و درگیری‌ها قرار گرفته است.
تضاد کشورهای بخش عقب مانده‌تر جهان سرمایه‌داری با کشورهای پیشرفته‌تر ، به ویژه در پی بحران اقتصادی کنونی که به فقر و فلاکت گسترده انجامیده، ابعاد شدیدتری به خود گرفته است. در این شرایط،، تضاد میان قدرت‌های امپریالیست جهان نیز، مدام تشدید شده است. اختلافات روزافزون روسیه و چین با قدرت‌های اروپائی و آمریکا و افزایش مسابقه تسلیحاتی، بارزترین نمود این تشدید تضادهاست.
۴- در دوران امپریالیسم، در شرایطی که سرمایه به منتهای درجه بین‌المللی شده است و سیاست موسوم به جهانی‌سازی، تمام کشورهای جهان را هر چه بیشتر به حلقه‌های جدائی ‌ناپذیری از کل سیستم جهانی سرمایه‌داری و ادغام شده در بازار جهانی، تبدیل کرده است، وقوع انقلاب اجتماعی که اکنون بیش از هر زمان دیگر اجتناب ناپذیر شده است، الزاما نخست در پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری رخ نخواهد داد، بلکه در آنجائی رخ می‌دهد که ضعیف‌ترین حلقه در این سیستم است.
جامعه ایران، یکی از نمونه‌های بارز این حلقه ضعیف است. چرا که در اینجا تمام تضادهای نظام سرمایه‌داری، تضاد کار و سرمایه، تضاد قدرت‌های امپریالیست، تضاد میان بخش عقب مانده و پیشرفته جهان سرمایه‌داری، تضاد مناسبات اقتصادی موجود با روبنای سیاسی آغشته به نهادهای قرون وسطائی و در محور آن دولت مذهبی که عموم توده‌های مردم را به مبارزه علیه رژیم سیاسی حاکم و روبنای سیاسی آن، سوق داده است، در حادترین شکل آن، به هم گره خورده و مستعدترین کشور در لحظه کنونی برای یک انقلاب است.
۵- برمبنای همین ارزیابی بود که قطعنامه کنفرانس یازدهم سازمان به درستی نتیجه‌گیری کرد که “محتمل‌ترین حالت، روال عادی تحول اوضاع برخاسته از وضعیت درونی جامعه، تشدید تضادها و بحران‌ها، تشدید مبارزات کارگران و زحمتکشان مردم ایران است. این مبارزه در مرحله‌ای می‌تواند با توجه به شرایط مناسب بین‌المللی، به اعتلاء وسیع و پردامنه جنبش اعتراضی و حتی وقوع یک انقلاب بیانجامد.” روند تحول اوضاع سیاسی، کاملا این ارزیابی کنفرانس یازدهم را تائید نمود.
آنچه که در طول این دو سال رخ داد، تشدید مداوم تضادها، عمیق‌تر شدن بحرانها و رشد مبارزات به مرحله‌ای نوین بود که وقوع یک بحران انقلابی، بارزترین تجلی آن است.
در این فاصله، اوضاع اقتصادی جامعه، بحرانی‌تر از هر زمان دیگر شد. ادامه سیاست اقتصادی نئولیبرال از سوی دولت، رکود را عمیق‌تر و نرخ تورم سالانه را به بالای ٣٠ درصد افزایش داد. بحران اقتصادی جهان نیز چنان تاثیری بر اقتصاد بحران زده ایران بر جای نهاد که در مرحله‌ای بازار بورس عملا از هم پاشید. کاهش درآمد دولت از فروش نفت و راکد ماندن فروش موسسات دولتی در نتیجه بحران، سرمایه‌گذاری‌های دولتی را نیز شدیدا کاهش داد. نتیجتا رکود عمیق‌تر شد. با عمیق‌تر شدن بحران مزمن موجود، صدها هزار تن از کارگران کار خود را از دست دادند. علاوه بر این، جوانانی که به بازار کار سرازیر شدند، اکثر آنها بدون یافتن کار، به اردوی بیکاران پیوستند. به رغم ادعای کذب دولت مبنی بر نرخ بیکاری ۵/١١ درصد و وجود ٢ تا ۵/٢ میلیون بیکار، جمعیت بیکاران به مراتب از ۵ میلیون نیز فراتر است. موسسات آماری رژیم، نرخ بیکاری را در میان جوانان تا ٢۵ درصد و تعدادی از استانها را ١۵ تا ٢٠ درصد اعلام کرده‌اند. این رشد بیکاری، به همراه کاهش دستمزد واقعی کارگران و افزایش سرسام‌آور نرخ تورم در طول دو سال گذشته، شرایط مادی و معیشتی عموم کارگران و زحمتکشان را بیش از پیش وخیم ساخت و منجر به گسترش اعتراضات و مبارزات کارگری گردید.
در حالی که بحران اقتصادی جهان همچنان ادامه دارد، درآمدهای دولت از فروش نفت حدودا ۴٠ درصد کاهش یافته، رژیم با یک بحران سیاسی ژرف رو به روست و در نتیجه این مساله و ایضا تضادها و اختلافات جمهوری اسلامی با برخی قدرت‌های جهان سرمایه‌داری، که دامنه سرمایه‌گذاری‌های خارجی را محدودتر کرده است، هیچ چشم‌اندازی برای بهبود اوضاع اقتصادی و تخفیف بحران مزمنی که همزاد جمهوری اسلامی‌ست وجود ندارد. آنچه که در چشم‌انداز قرار دارد، عمیق‌تر شدن بحران اقتصادی و وخیم‌تر شدن وضعیت مادی و معیشتی توده‌های وسیع کارگر و زحمتکش است.
۶- همانگونه که قطعنامه‌های کنفرانس یازدهم سازمان ارزیابی کرده بود، جمهوری اسلامی در شرایطی که با بحران‌های همه‌جانبه در عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رو به روست و دامنه اعتراض و مبارزه توده‌ها پیوسته وسعت می‌یابد، در طول دو سال گذشته تلاش نمود با تشدید اختناق و سرکوب، موج نارضایتی و اعتراضات توده‌ای را مهار کند. لذا در این دوره، تشدید اختناق و سلب ابتدائی‌ترین حقوق و آزادی‌های مردم به نهایت خود رسید. حتی انتشار مجدد آثار برخی نویسندگان که پیش از این، از مرحله سانسور گذشته بودند، ممنوع گردید. چند هزار سایت و وبلاگ‌های غیردولتی بسته شدند. روزنامه‌های نیمه دولتی و اغلب وابسته به جناح رقیب تحت شدیدترین سانسور قرار گرفتند، یا به کلی تعطیل شدند. روش‌های جدیدی با استفاده از پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌ها و امکانات شرکت‌های انحصاری بین‌المللی برای فیلتر کردن سایت‌های اینترنتی مخالفین، ایجاد اختلال در امواج فرستنده‌های رادیو- تلویزیونی، کنترل تلفن‌های موبایل و شنود، به کار گرفته شد. هر تجمع و اعتراضی به شدت سرکوب گردید. جمهوری اسلامی در طول دو سال گذشته، تقریبا تمام فعالان علنی جنبش‌های اجتماعی، کارگران، زنان، معلمان و دانشجویان را دستگیر و به اشکال و بهانه‌های مختلف محکوم کرد. گروهی را از کار اخراج نمود. گروهی از آنها به حبس محکوم شدند. برخی تبعید گردیدند. اغلب آنها نیز به حبس و شلاق تعلیقی محکوم شدند تا از این طریق مانعی بر سر راه ادامه فعالیت آنها ایجاد شود.
با اجرای پی در پی طرح‌های موسوم به امنیت اجتماعی، به ویژه زنان و جوانان، در کوچه و خیابان و محل کار در معرض شدیدترین و بیرحمانه‌ترین فشار و سرکوب قرار گرفتند. جمهوری اسلامی به بهانه دستگیری اراذل و اوباش، حملات شبانه به منازل مسکونی مردم، همراه با تیراندازی ، تلاش نمود جو رعب و وحشت را در جامعه ایجاد کند. به دار کشیدن صدها تن از مردم به اتهامات مختلف در ملاء عام، نیز در جهت همین سیاست ایجاد رعب و وحشت بود. پس از سال‌های دهه ۶٠، مردم ایران در دوره زمام‌داری احمدی‌نژاد با بیشترین فشار سیاسی، سرکوب و اختناق روبرو شدند. معهذا تمام این فشارها نیز نتوانست، رشد نارضایتی و مبارزه توده مردم را تحت کنترل درآورد، بالعکس تضاد توده مردم را با رژیم تشدید نمود.
٧- تشدید تضادها و بحران‌هائی که جمهوری اسلامی با آنها رو به روست، رشد نارضایتی، اعتراض و مبارزات توده‌های مردم، شکست سیاست‌های دولت، مجموعا تاثیر خود را بر تشدید تضادها و اختلافات در درون طبقه حاکم و هیات حاکمه بر جای نهاد. گروه‌های موسوم به اصلاح‌طلب که در طول دوره چهار سال نخست زمامداری احمدی‌نژاد، موقعیت سیاسی‌شان در دستگاه دولتی مدام تضعیف گردید و نتیجتا منافع اقتصادی آنها نیز لطمه دید، در این دوره، از طریق نفوذی که در برخی نهادها و ارگان‌های رژیم داشتند، و نیز امکانات تبلیغاتی خود، به مقابله با جناح حاکم برخاستند. این تضادها و اختلافات در جریان انتخابات ریاست جمهوری رژیم به اوج خود رسید. گرچه پیشاپیش روشن بود که جناح مسلط اجازه نخواهد داد، جناح رقیب مجددا در راس دولت قرار بگیرد و به هر شکل ممکن می‌بایستی دوره زمامداری احمدی‌نژاد، چهار سال دیگر هم تمدید شود، اما زیر فشار مجموعه‌ای از شرایط داخلی و بین‌المللی، و از جمله برای کشاندن مردم به پای صندوق رای، ناگزیر شد، رقابت بالنسبه آزاد بین دو جناح را در دوره پیش از انتخابات بپذیرد. اما خود این مساله در شرایط حدت تضادها و اختلافات در بالا، به درگیری سیاسی و افشاگری‌هائی علیه یکدیگر انجامید که در طول تمام دوره حیات جمهوری اسلامی بی‌سابقه بود. پوشیده نبود که نتیجه انتخابات هر چه باشد، پی‌آمد آن درگیری حادتری خواهد بود. روند تحول اوضاع نیز در همین جهت سیر کرد و از فردای اعلام پیروزی احمد‌ی‌نژاد، این درگیری ابعاد چنان وسیعی به خود گرفت که حتی به دستگیری و محاکمه برخی از سران جناح موسوم به اصلاح‌طلب انجامید. در حالی که نزاع این دو جناح ادامه داشت، در درون جناح مسلط نیز شکاف‌های تازه‌ای رخ داد. شکست سیاست‌های داخلی و خارجی احمدی‌نژاد که به تشدید تضادهای داخلی و بین‌المللی جمهوری اسلامی انجامید، منجر به اختلافات در درون جناح مسلط گردید. این اختلافات در شکل علنی آن میان مجلس و دولت بروز کرد و ادامه یافت.
اکنون نه فقط جمهوری اسلامی با نزاع و کشمکش دو جناح، بلکه مجموعه‌ای از تضادها، اختلافات، نزاع و کشمکش‌های درونی رو به روست. هیات حاکمه با شکاف‌های عمیق درونی درگیر است. با توجه به تمام شرایط اقتصادی- سیاسی حاکم بر جامعه، هیچ چشم‌اندازی برای غلبه رژیم بر این شکاف‌های درونی وجود ندارد. بالعکس این تضادها و اختلافات در درون طبقه حاکم مدام تشدید خواهد شد و جمهوری اسلامی نه فقط با شکاف‌های درونی طبقه حاکم، بلکه با شکاف‌های عمیق‌تر در سراسر دستگاه دولتی رو به رو خواهد شد.
٨- جمهوری اسلامی علاوه بر بحران‌های داخلی، در طول دو سال گذشته با بحران‌های متعدد در عرصه سیاست خارجی رو به رو بوده است. سیاست خارجی رژیم که ادامه سیاست داخلی ارتجاعی آن در خارج از کشور و در عرصه مناسبات بین‌المللی‌ست، توسعه طلبی پان‌اسلامیستی و تلاش برای تقویت جنبش‌ها و گروه‌های اسلام‌گرا و ایجاد دولت‌های مذهبی از نمونه جمهوری اسلامی ایران در محور آن قرار دارد. این سیاست همواره منجر به تشدید تضادها و اختلافات رژیم با دولت‌هائی شده است که به نحوی درگیر مقابله با این سیاست جمهوری اسلامی شده‌اند. در دوره زمامداری احمدی‌نژاد این سیاست با شدت و حدت بیشتری ادامه یافت و نتیجتا تضادهای جمهوری اسلامی در عرصه بین‌المللی به درجه بحران‌های متعدد رشد کرد. مناسبات جمهوری اسلامی با مهم‌ترین قدرت‌های جهان سرمایه‌داری، بیش از پیش با تنش همراه گردید. مناسبات با اکثریت دولت‌های عربی منطقه نیز در این دوره با وخامت بیشتری رو به رو بوده است. در ظاهر امر چنین به نظر می‌رسد و یا وانمود می‌شود که تمام نزاع بر سر مساله هسته‌ای جمهوری اسلامی‌ست. اما در واقعیت، مساله غنی‌سازی صرفا توجیه و پوششی برای مسائل مورد اختلاف بزرگتر است. این مساله فقط از آن رو برجسته شده است که با دست‌یابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته‌ای، کل توازن نظامی و سیاسی منطقه بر هم خواهد خورد. چیزی که تمام قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای مخالف آن هستند و از حفظ وضع موجود دفاع می‌کنند. اساس اختلاف در همان سیاست خارجی توسعه‌طلبانه پان‌اسلامیستی جمهوری اسلامی‌ست که هم با توسعه‌طلبی امپریالیستی و هم با منافع دولت‌های منطقه خاورمیانه، اصطکاک پیدا می‌کند و به تشدید تضادها و درگیری‌ها می‌انجامد. حتی پیش از آن که دست‌یابی جمهوری اسلامی به تکنولوژی هسته‌ای پیش آید، این تضادها و درگیری‌ها نیز وجود داشت. در نتیجه همین سیاست خارجی‌ست که جمهوری اسلامی در عرصه بین‌المللی، نه با این یا آن کشور، بلکه با یک جبهه گسترده، در مقابل خود رو به روست. مادام که جمهوری اسلامی وجود دارد، این سیاست خارجی جزئی جدایی‌ناپذیر از این رژیم خواهد بود. لذا چشم‌اندازی نیز برای تخفیف تضادهای رژیم در عرصه بین‌المللی وجود ندارد. آنچه که هم اکنون شاهد آن هستیم، تشدید این تضادهاست.
در شرایطی که جمهوری اسلامی با یک بحران سیاسی عمیق در داخل رو به روست، تردیدی نیست که تضادها و بحران‌های بین‌المللی جمهوری اسلامی تشدید خواهد شد.
٩- در طول دو سال گذشته، در شرایطی که بحران‌های متعدد رژیم عمیق‌تر می‌شد، و در نتیجه وخامت روز افزون وضعیت مادی و معیشتی توده‌های زحمتکش و تشدید سرکوب و اختناق، تضاد میان توده مردم با رژیم جمهوری اسلامی ایران بیش از پیش تشدید می‌شد، اقدامات سرکوب‌گرانه رژیم، نمی‌توانست به سدی بر سر راه گسترش اعتراضات و مبارزات تبدیل شود. لذا مبارزات توده‌های مردم ادامه و گسترش یافت.
کارگران نه فقط در طی این دوره در صدها مورد بر سر مطالبات صنفی و اقتصادی خود، به اعتصاب، گرد هم‌‌آئی‌های اعتراضی، راهپیمائی و تظاهرات روی آوردند، بلکه پیگیرتر از گذشته برای اجرای عملی برخی از مطالبات سیاسی خود، نظیر تشکل مستقل کارگری، اقدام نمودند. موفق‌ترین مبارزات کارگری در این عرصه، ایجاد تشکل مستقل سندیکائی کارگران هفت‌تپه بود. فعالان زنان، به رغم این که در این دوره همواره یا در دادگاه یا در زندان بودند، شجاعانه به مبارزات خود برای تحقق مطالبه برابری حقوق اجتماعی و سیاسی زن و مرد و رفع تبعیض‌های کنونی ادامه دادند. معلمان، اعتصابات سراسری برپا نمودند که ده‌ها هزار تن در این اعتصابات شرکت کردند. در مناطقی از ایران که مردم با تبعیض و ستمگری ملی رو به رو می‌باشند، مبارزات علیه تبعیض، نابرابری و ستم ملی ادامه داشت. دانشگاه‌ها یک لحظه آرام نبود و همواره عرصه درگیری دانشجویان با رژیم حاکم بود.
تداوم مبارزات توده‌ای، به بالاترین مرحله خود، در اعتلاء جنبش توده‌ای، پس از “انتخابات” ٢٢ خرداد، رسید. با راهپیمائی‌های میلیونی، گرد هم آئی‌ها و تظاهرات و راهپیمائی‌های ده‌ها و صدها هزار نفره در تهران و برخی شهرهای دیگر نظیر اصفهان، شیراز و ده‌ها شهر دیگر، مرحله کیفیتا جدیدی در مبارزات مردم ایران فرا رسید و به یک بحران انقلابی شکل داد. از آن پس، این مبارزات، در شکل‌های متعدد همچنان ادامه یافته است.
اشکال مبارزاتی توده‌های مردم و ارتقاء مداوم سطح شعارهای آنها، ادامه و بسط مبارزات به‌ رغم وحشی‌گری ارگان‌های سرکوب رژیم، (کشتار ده‌ها تن از مبارزان، دستگیری حداقل چهار هزارتن بر طبق آمار رسمی دولتی، محاکمات فرمایشی، شکنجه و تجاوز جنسی در زندانها) همگی نشان دهنده این واقعیت‌اند که مردم، دیگر به چیزی کمتر از سرنگونی جمهوری اسلامی رضایت نمی‌دهند. تظاهرات توده‌ای در روز قدس و ١٣ آبان، آشکارا این حقیقت را نشان داده است. جمهوری اسلامی هیچ راه حلی برای تخفیف تضادها و بحران‌ها در چارچوب قوانین و نهادهای نظم موجود ندارد. اگر تا پیش از بحران سیاسی اخیر، این امکان هنوز برای جناح موسوم به اصلاح‌طلب، گروه‌های اپوزیسیون بورژوائی و جریانات رفرمیست و قانون‌گرا وجود داشت که در مورد راه‌های قانونی اصلاح امور و تحقق مطالبات فوری مردم توهم پراکنی کنند، اکنون دیگر شکست کامل این گروه‌ها و ادعاهای آنها، بر همگان آشکار شده است.
لذا با توجه به تشدید روزافزون تضادهای موجود و عمیق‌تر شدن تمام بحران‌هائی که پیش از این به آنها اشاره شد، محتمل‌ترین روند تحول اوضاع سیاسی، ژرف‌تر شدن بحران انقلابی، ادامه و اعتلاء مبارزات، تا سرنگونی جمهوری اسلامی‌ست.
١٠- شکل‌گیری یک بحران انقلابی در ایران، به معنای فرا رسیدن یک دوران انقلابی جدید در زندگی سیاسی و مبارزاتی مردم ایران است. در چنین دورانی توده‌های مردم هر روز، به اندازه تمام سال‌های دوران رخوت و رکود سیاسی می‌آموزند، آگاه می‌شوند و به اشکال عالی‌تری از مبارزه برای دگرگونی وضع موجود روی می‌آورند. این، یک دوران اشکال بسیار متنوع مبارزه، تغییر و تحولات سریع سیاسی و نیز تغییر مداوم تاکتیک‌های طبقه حاکم خواهد بود.
موجودیت جمهوری اسلامی، همواره بر سرکوب و اختناق بنا شده است. مادام که ما در نخستین مراحل بحران انقلابی قرار داریم و دامنه جنبش نتوانسته است، وسیع‌ترین بخش توده‌های کارگر و زحمتکش را در بر گیرد، رژیم با توسل به خشن‌ترین تاکتیک سرکوب، تلاش خواهد کرد، اوضاع را تحت کنترل درآورد. اما این بدان‌معنا نخواهد بود که طبقه حاکم تا لحظه قیام مسلحانه توده مردم، همواره همین تاکتیک را در دستور کار خواهد داشت. چنانچه وسعت و اعتلاء جنبش توده‌ای به مرحله‌ای ارتقاء یابد، که واقعا دیگر کاری از دست نیروهای سرکوب رژیم ساخته نباشد، در آن صورت طبقه حاکم تغییر تاکتیک خواهد داد و تلاش خواهد کرد با دادن برخی امتیازات به توده مردم و جا به جائی سیاسی گروهی از طبقه حاکم در قدرت سیاسی، اوضاع را تحت کنترل درآورد. تحت شرایطی، این هر دو تاکتیک را در هم ادغام خواهد کرد. حتی اگر اوضاع از هر جهت غیر قابل کنترل شود، این نیز محتمل است که گروه‌هائی از اپوزیسیون‌های بورژوائی را بر سر کار آورند تا مانع قیام مسلحانه و سرنگونی کلیت ارگان‌ها و نهادهای جمهوری اسلامی گردند. در این دوران، تمام این حالات را بسته به دامنه و وسعت جنبش، اشکال مبارزات توده‌ای، سازمان یافتگی، آگاهی و رهبری جنبش و مطالبات مردم باید محتمل دانست. طبقه حاکم از تمام شیوه‌ها استفاده خواهد کرد تا جنبش توده‌های مردم و انقلاب آنها را درهم شکند.
١١- متقابلا وظیفه هر سازمان کمونیست و انقلابی‌ست که برای خنثی سازی تاکتیک‌های مختلف طبقه حاکم و پیروزی انقلاب تلاش کند.
یکی از نقاط ضعف کنونی جنبش، نه فقط فقدان یک رهبری انقلابی، بلکه اصلا نبود رهبری و هدف روشن است. به عبارتی، علی رغم عمده بودن شکل سیاسی جنبش، جنبشی خود انگیخته است. در این جنبش که هنوز مراحل اولیه یک جنبش بزرگ توده‌ای و سراسری‌ست، نه فقط طبقه کارگر، به عنوان یک نیروی توده‌ای و مستقل حضور ندارد، بلکه در کل، عموم توده‌های زحمتکش هنوز وارد عرصه نشده‌اند. ترکیب کنونی جنبش عمدتا متشکل از جوانان و زنان، بخشی از دانشجویان و گروهی از خرده بورژوازی بالنسبه مرفه‌تر بالای شهرها است. جریانات بورژوائی اپوزیسیون غیرقانونی، قانونی و نیمه قانونی تاکنون تلاش کرده‌اند، با استفاده از امکانات داخلی و نیز تبلیغاتی – سیاسی رسانه‌های بخش فارسی قدرت‌های امپریالیست به ویژه آمریکا و انگلیس، رهبری این جنبش را از هم اکنون به دست بگیرند. اما تاکنون موفق نشده‌اند، چرا که حتی مطالبات جنبش محدود کنونی نیز فراتر از آن چیزی‌ست که این گروه‌ها خواهان آن هستند. این ضعف که ادامه آن حتی می‌تواند به بهای به تعویق افتادن تحولات تمام شود، تنها هنگامی می‌تواند برطرف گردد که توده‌های کارگر و زحمتکش به عرصه مبارزه سیاسی روی آورند.
تضادهای کنونی جامعه ایران و شکل‌گیری بحران انقلابی، البته این نوید را می‌دهد که توده‌های زحمتکش ولو با یک تاخیر فاز به پا خیزند و به جنبش سیاسی کنونی که هنوز مرحله گذار از یک جنبش لیبرال، به جنبشی دمکراتیک را طی می‌کند، شکل و محتوای نوینی بدهند.
١٢- اما حل این مساله منوط است به عمیق‌تر شدن بحران انقلابی و روی آوری طبقه کارگر و توده‌های زحمتکش به اعتصاب عمومی سیاسی. این اعتصاب البته در یک لحظه شکل نخواهد گرفت، بلکه برآمده از یک رشته مبارزات، به ویژه اعتصابات متعدد کوچک و بزرگ، حول مطالبات اقتصادی و سیاسی‌ست که سرانجام به اعتصاب عمومی سیاسی خواهد انجامید. اما کمونیست‌ها و کارگران پیشرو، به ویژه در شرایط بحرانی کنونی می‌توانند، این روند را تسریع کنند و با تلاش برای تشکیل کمیته‌های اعتصاب، نه فقط برای ارتقاء سطح کنونی مبارزه طبقه کارگر بکوشند، بلکه با شکل گیری اعتصاب عمومی سیاسی، مهر طبقه کارگر را بر جنبش و رهبری آن بکوبند.
با شکل‌گیری اعتصاب عمومی‌ سیاسی‌ست که طبقه کارگر به عنوان نیروی پرقدرت جنبش ظاهر خواهد شد و کمیته‌های اعتصاب با ایجاد کمیته هماهنگی اعتصاب، این امکان را می‌یابند که رهبری جنبش را در دست خود بگیرند. از درون همین کمیته‌های اعتصاب و ارتقاء آنهاست که شوراها به عنوان ارگان‌های قیام و اعمال حاکمیت توده‌ای پدیدار می‌گردند و می‌توانند انقلاب را به سرانجام پیروزمندش برسانند.
لذا سازمان ما در دوره پس از کنفرانس دوازدهم باید با تمام قوا تبلیغ خود را بر روی ایجاد کمیته‌های اعتصاب، برپائی اعتصاب عمومی سیاسی، ایجاد کمیته‌ها و شوراهای محلات، قیام مسلحانه، سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار یک قدرت شورائی قرار دهد.
باید این آمادگی را داشت که گام به گام با پیشرفت جنبش و اعتلاء آن، شعارهائی را که به استقرار یک دولت شورائی و برقراری حکومت شورائی کارگران و زحمتکشان خواهد انجامید، مطرح نمود. با اعتلاء جنبش و فراگیر شدن آن، شعارهای بورژوازی، رفراندوم و مجلس موسسان خواهد بود. ما باید شعار و مطالبه کنگره سراسری شوراهای کارگران و زحمتکشان را به عنوان بدیل شعارهای رفراندوم و مجلس موسسان بورژوائی قرار دهیم. بورژوازی در مرحله‌ای دیگر، بدیل سرنگونی جمهوری اسلامی را جمهوری پارلمانی قرار خواهد داد. ما باید در آن شرایط ، در حالی که شوراهای اعمال حاکمیت به درجه‌ای شکل گرفته باشند که توازن قوای طبقاتی، امکان برپائی کنگره سراسری شوراها را پدید آورده باشد، شعار جمهوری شورائی را بدیل آن قرار دهیم. در مراحل مختلفی که جنبش و انقلاب به آن گام خواهد نهاد، یکی از این شعارها به شعار محوری و عمده تبلیغی ما تبدیل خواهد شد.
در این دوران که احتمال عمیق‌تر شدن بحران انقلابی و فرا رسیدن موقعیت انقلابی وجود دارد، سازمان ما باید آمادگی برای گسترش فعالیت‌های خود را داشته باشد. سازمان، برای آن که بتواند وظائف خود را در جریان بحران سیاسی کنونی و تحول اوضاع به نفع طبقه کارگر و توده‌های زحمتکش انجام دهد، باید اتحاد عمل‌های خود را بسط دهد

Sonntag, 20. Dezember 2009

ایران در هفته‌ای که گذشت
در دوران‌های انقلابی که توده‌های مردم یک کشور برای سرنگونی نظم موجود به پا می‌خیزند، هر حرکت اعتراضی توده‌ای، شکاف درونی طبقه حاکم را عمیق‌تر و تضادهای آن‌ها را تشدید می‌کند. مبارزات دانشجویان و مردم مبارز تهران در ١٦ آذر که در جریان آن، تصاویر خمینی و دیگر سران مرتجع و جنایت‌کار جمهوری اسلامی به آتش کشیده شد، اختلافات و درگیری‌های درونی مرتجعین را در هفته‌ای که گذشت تشدید کرد
از دیدگاه توده‌های مردمی که به نبرد برای برافکندن جمهوری اسلامی به پا خاسته‌اند، خمینی جز یک جنایت‌کار بزرگ تاریخ نبود. او، سر دسته مرتجعین و بنیان‌گذار رژیمی بود که جز استبداد، کشتار، شکنجه، زندان، فقر و بدبختی، بی‌حقوقی و سرکوب، چیزی برای مردم نداشت. خمینی از همان نخستین روزی که در ایران به قدرت رسید، دستور کشتار و سرکوب مردم را صادر کرد. او در همان نخستین روزهای برقراری جمهوری اسلامی، دستور اعدام صدها تن از مردم را صادر کرد. او دستور داد قلم‌ها را بشکنند تا کسی خلاف آنچه که او می‌خواهد و می‌گوید ننویسد. خمینی دستور سرکوب سازمان‌های سیاسی، دمکراتیک و صنفی مردم را صادر کرد و تا اواسط دهه ٦٠ هزاران تن از اعضا و هواداران سازمان‌های سیاسی را به جوخه اعدام سپرد. خمینی در سال ٦٧، دستور قتل‌عام هزاران زندانی سیاسی را صادر کرد. خمینی برای تحقق اهداف ارتجاعی و توسعه‌طلبانه پان‌اسلامیستی ایجاد امپراتوری اسلامی، زیر شعار جنگ، جنگ، تا فتح کربلا، یک میلیون انسان را به قتل رساند و میلیون‌ها تن را معلول کرد
این‌ها فقط گوشه‌های برجسته‌ای از جنایات بی‌شمار خمینی بود. توده‌های مردمی که به مبارزه علیه جمهوری اسلامی برخاسته‌اند، به مبارزه علیه تمام این جنایات و جنایت‌کاران برخاسته‌اند. بنا بر این، مردم ایران تکلیف خود را با تمام این مرتجعین و رژیم آن‌ها روشن کرده‌اند
این واقعیت دیگر حتی بر امثال خامنه‌ای که شب و روز صدای مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه‌ای را می‌شنود، نباید پوشیده باشد. او در هر موضع‌گیری و سخنرانی خود مستقیم و غیر مستقیم به جناح رقیب می‌گوید که مساله مردم ایران، صرفا خامنه‌ای، این یا آن گروه وابسته به رژیم، این یا آن نهاد حکومت نیست. مساله برای مردم ایران، سرنگونی تام و تمام رژیم سر تا پا جنایت جمهوری اسلامی‌ست. او این را به هزاران زبان به جناح رقیب خود می‌گوید و آن‌ها را به اتحاد با خود فرا می‌خواند
جنجال‌های تبلیغاتی این هفته باند خامنه‌ای نیز در خدمت همین هدف است. از آن‌جایی که جناح رقیب خامنه‌ای هم، جنایت‌کار بزرگ تاریخ، خمینی را رهبر و پیشوای خود می‌داند، گروه‌های وابسته به خامنه‌ای در این هفته تلاش کردند، به آتش کشیده شدن عکس خمینی را وسیله‌ای برای حمله به جناح رقیب قرار داده و آن را به تبعیت وادارند. اما نتیجه، بالعکس یک رسوایی دیگر برای جناح خامنه‌ای و تشدید تضادها بود. در تمام گردهم‌آیی‌ها و تظاهرات طرفداران خامنه‌ای گروه اندکی که شرکت داشتند، عمامه به سر بودند و یا مزدوران بسیجی و پرسنل نیروهای مسلح که لباس شخصی بر تن داشتند. دارو دسته وابسته به خامنه‌ای که دیدند تجمعات چند صد نفره آن‌ها به یک رسوایی دیگر تبدیل شده است، به سراغ دوستان سنتی‌شان، بازاریان تهران و تبریز رفتند که حالا یک ساعتی هم که شده تعطیل کنند تا دستگاه تبلیغاتی رژیم از تعطیل بازار سخن بگوید. اما در این‌جا نیز با مشکل رو به رو شدند، چون شکاف در درون طبقه حاکم و جبهه‌بندی‌های درونی آن، پایگاه سنتی رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی را نیز دچار شکاف و تزلزل کرده است
لذا جناح رقیب نیز فرصت را غنیمت شمرد تا دست به حمله متقابل بزند. مجمع روحانیون، به اضافه موسوی و کروبی درخواست برگزاری راه‌پیمایی کردند تا گویا به جناح خامنه‌ای نشان دهند، که پیگیرتر از آن‌ها طرفدار جمهوری اسلامی و خمینی هستند
گروه مجمع روحانیون تحت رهبری خاتمی، در بیانیه‌ای که انتشار داد اعلام نمود که چون این مجمع "افتخار بزرگ‌اش اقتدا به امام خمینی و دفاع از راه و آرمان‌های اوست" "درخواست یک راه‌پیمایی دارد و در این باب، اقدام رسمی و مکاتبه با مسئولان ذی‌ربط را به عمل می‌آورد و نتیجه را به استحضار ملت می‌رساند." روز چهارشنبه نیز موسوی و کروبی درخواست مشابهی را به وزارت کشور دادند. اما این صرفا تاکتیکی برای خنثی‌سازی حملات جناح رقیب بود. چرا که پوشیده نبود وزارت کشور، اجازه برگزاری راه‌پیمایی را به آن‌ها نخواهد داد. در واقع آن‌ها قصدی برای راه‌پیمایی نداشتند، چرا که می‌دانند، هر راه‌پیمایی که برگزار شود، مردم آن را به یک راه‌پیمایی علیه جمهوری اسلامی، سران و جناح‌های آن تبدیل می‌کنند
وزارت کشور باند خامنه‌ای- احمدی‌نژاد هم که نفرت مردم را از رژیم می‌داند، چاره‌ای نداشت جز این که برملا سازد تمام این تبلیغات، تاکتیک طرفین برای غلبه بر دیگری‌ست. لذا وزیر کشور اعلام کرد، اجازه برگزاری راه‌پیمایی را به جناح رقیب حتی تحت عنوان دفاع از خمینی نخواهد داد. مدیر کل سیاسی وزارت کشور گفت: "مطابق با قوانین موجود فقط احزاب با نماینده رسمی خود می‌توانند درخواست برگزاری راه‌پیمایی نمایند و علاوه بر این باید روال قانونی چنین درخواستی طی شود." استاندار تهران نیز اعلام کرد، نیازی به راه‌پیمایی نیست. به جای آن بیانیه منتشر کنند. حالا طرفداران خامنه‌ای تمام نیروهای مسلح، شبه نظامیان بسیجی و حزب‌الهی‌های وابسته به خود را بسیج کرده‌اند، تا در نماز روز جمعه شرکت کنند و علیه جناح رقیب شعار سر دهند. اما تمام این اقدامات، مشکلی از رژیم را حل نخواهد کرد. بالعکس تضادها و کشمکش‌های درونی را تشدید خواهد کرد. به نظر می‌رسد که با توجه به نارضایتی عمیق توده‌های مردم از وضع موجود و نفرت‌شان از جمهوری اسلامی، خامنه‌ای چاره دیگری جز این ندارد که در آینده‌ای نزدیک رسما و علنا حکومت نظامی اعلام کند. اما این نیز سرنوشتی جز حکومت نظامی ازهاری نخواهد داشت و توده‌های مردم ایران، آن را نیز جاروب خواهند کرد

ایران در هفته‌ای که گذشت

در این هفته دادستان‌های بیدادگاه‌های جمهوری اسلامی از سراسر کشور گرد آمدند، تا رهنمودهای جدیدی از رئیس‌شان برای سرکوب مردم بگیرند
معضلی که آن‌ها اکنون با آن رو به رو شده‌اند این است که هر چه دستگیر و پرونده‌سازی می‌کنند، هر چه محکوم می‌کنند، پایانی بر اعتراضات مردم نیست و روز به روز بر تعداد مردمی که بازداشت می‌شوند افزوده می‌گردد. زندان‌ها دیگر جای خالی ندارند. محکومیت‌های سنگین حبس، زندان‌ها را انباشته از مخالفین کرده است. پلیس و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم، در جریان هر اعتراض مرم، صدها تن را دستگیر می‌کنند. تکلیف چیست و تا کی این اوضاع ادامه پیدا خواهد کرد. این اساس بحث و گفتگوی دادستان‌های رژیم در این اجلاس بود. از تصمیماتی که در این اجلاس گرفته شد و رهنمودهایی که به دادستان‌ها داده شد، خبری انتشار نیافت. اما از سخنرانی‌های سران ارگان‌های سرکوب رژیم چنین بر می‌آید که آن‌ها خواهان ادامه و تشدید سرکوب‌ها بودند. نام اجلاس‌شان را هم " نقش دادستان‌ها در صیانت از حقوق عمومی و تامین امنیت" نهادند. در عین حال این اجلاس به صحنه دیگری برای درگیری‌های جناحی و حملات لفظی به جناح موسوم به اصلاح‌طلب و تهدید آن‌ها تبدیل شد
رئیس دستگاه قضائی جمهوری اسلامی، آملی لاریجانی در سخنرانی خود گفت، دستگاه قضائی "وظیفه دارد که از حقوق نظام دفاع کند." گویا که تاکنون این دستگاه ظلم و ستم‌گری با صدور احکام اعدام برای هزاران تن از مخالفان سیاسی رژیم و به بند کشیدن ده‌هاهزار تن در طول حیات جمهوری اسلامی، از حقوق مردم دفاع می‌کرده که حالا وظیفه دفاع از حقوق نظام بر عهده آن قرار می‌گیرد. وی افزود: "در همین فتنه‌ی اخیر کسانی به نظام ظلم کردند و لطمات جبران ناپذیری به نظام وارد کردند." خطاب به دادستان‌ها گفت: "مسایل سیاسی پیچیده است. باید بصیرتی را تحصیل کنیم. درست است که نباید حکم قاضی سیاسی باشد، اما به این معنا نیست که سیاست را نداند. زیرا موضوع برخی از جرائم سیاسی است. اگر کسی در روزگار ما در امنیت کشور اخلال می‌کند، برخورد کنید. تظاهراتی که این‌ها می‌کردند و مردم را به خیابان‌ها می‌کشیدند، اگر می‌توانستند، نظام ولایت فقیه را تغییر دهند، شک نکنید این کار را انجام می‌دادند. افرادی که از سران فتنه جلوتر می‌روند شعارشان مشخص است که در این مراسم‌ها جمهوری اسلامی به جمهوری ایرانی تبدیل شد. دایره تعقیبات را رها نکنید و تشکیکات موجب نشود که به جرائم مهم توجه نکنیم و فضای کشور را ناامن کنیم. نیروی انتظامی، دادستان‌ها و دادگاه‌ها با هم همکاری کنند. کوتاهی نابخشودنی‌ست." وی سپس مستقیما به سراغ سران جناح رقیب می‌رود، آن‌ها را تهدید به بازداشت می‌کند و می‌گوید: "به سران فتنه می‌گویم که دستگاه قضائی به اندازه کافی از شما پرونده دارد و اگر نظام با شما مماشات و ملاطفت می‌کند، حمل بر نفهمیدن نکنید. رسیدگی به آن‌ها بر عهده دستگاه قضائی است
پس از رئیس دستگاه قضائی، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی که برای ایجاد هم‌آهنگی میان این دو ارگان سرکوب رژیم در اجلاس دادستان‌ها حضور داشت، به ایراد سخنرانی پرداخت. وی نیز در آغاز سخنانش از وخامت اوضاع جمهوری اسلامی سخن گفت و افزود: "این‌ها دو هدف را دنبال می‌کند. اول براندازی نظام از درون حاکمیت و دوم یک نظام سکولار. این جریان دارای وسعت عمل، صاحب امکانات زیاد، برخوردار از نفوذ در دل نظام، بهره‌مندی از همراهی شمار قابل توجهی از تکنوکرات‌ها و هم سوی همه گروه‌های مخالف است و از حمایت بیرونی هم برخوردار است." لذا باید دادگاه‌های ویژه و تخصصی ایجاد کنیم و نباید به مسائل امنیتی با دید حقوقی نگاه کرد. اطاله دادرسی ما را با مشکل رو به رو می‌سازد. باید احکام سریع‌تر صادر شود و تناسب لازم در جرم و مجازات در نظر گرفته شود. که به زبان صریح به معنای تشدید محکومیت‌ها و مجازات‌هاست
افراد دیگری از ارگان‌های نظامی و امنیتی رژیم نیز در این اجلاس حضور داشتند و حرف‌هایشان هم نظیر رئیس دستگاه قضائی و اطلاعاتی رژیم بود
در پایان، وزیر اطلاعات پیشین جمهوری اسلامی که اکنون دادستان کل کشور است، ابراز امیدواری کرد که دادستان‌ها به همراه پلیس و عوامل وزارت اطلاعات، عوامل به اصطلاح مخل امنیت را شناسایی، دستگیر و مجازات کنند
چیزی که از این اجلاس و سخنرانی سران ارگان‌های سرکوب بر می‌آید، این است که ٦ ماه پس از آغاز اعتراضات گسترده مردم ایران و مبارزات علنی و مستقیم آن‌ها، ارگان‌های سرکوب، پوشالی بودن خود را در برابر اراده توده مردم جار می‌زنند. دادستان‌های رژیم سرکوب و کشتار، هر کاری که از دست‌شان برمی‌آمد کردند. در همه جا تقاضای اشد مجازات را کردند. وزارت اطلاعات، پلیس، سپاه و بسیج، هر چه می‌توانستند، انجام دادند، مردم را در خیابان‌ها به گلوله بستند. دستگیر کردند، شکنجه دادند، زیر شکنجه کشتند، تجاوز کردند، اجساد را سوزاندند، حکم اعدام صادر کردند، اما مردم شجاع و جان به لب رسیده به مبارزه خود ادامه دادند و تظاهرات‌های پی در پی بر پا کردند. دیگر می‌خواهند چه کنند؟ تهدیدها، دیگر برای فرونشاندن شعله‌های خشم و اعتراض مردم ایران‌ علیه یک رژیم ستم‌گر و فوق ارتجاعی، کارساز نیست. رژیم، دیگر در موقعیتی نیست که حتی به سادگی بتواند با سران جناح رقیب خامنه‌ای تسویه حساب کند، تا چه رسد به فرونشاندن موج نارضایتی و اعتراض میلیونی توده‌های مردم ایران به نظم حاکم. جمهوری اسلامی، سرنوشتی جز زباله‌دانی تاریخ ندارد

ایران در هفته‌ای که گذشت

احمدی‌نژاد روز پنج‌شنبه این هفته به دانمارک رفت، تا در کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل در کپنهاگ شرکت کند. در میان مقامات کشورهای جهان که در اجلاس‌های بین‌المللی حضور می‌یابند، کم‌تر کسی را می‌توان یافت که حضورش در این اجلاس‌ها همانند رئیس‌ جمهور رژیم مذهبی حاکم بر ایران با واکنش‌های منفی رو به رو باشد. در همه جا مردم ایران که از شر جنایات رژیم جمهوری اسلامی کشور را ترک کرده‌اند، با تظاهرات گسترده علیه رژیم از وی استقبال می‌کنند. او حتی جرات نمی‌کند که محل برگزاری مصاحبه‌های مطبوعاتی‌اش را اعلام کند. چنان در عرصه جهانی منفور است که مردم کشورهایی که این اجلاس‌ها در آن‌ها برگزار می‌شود، نارضایتی خود را از حضور وی علنا ابراز می‌دارند. هنگامی که نوبت به سخنرانی وی فرا می‌رسد، اغلب، اجلاس خالی از شرکت کنندگان می‌شود، چون جز آیه‌خوانی و دعا حرفی برای گفتن ندارد و گاه نیز سران برخی کشورها در اعتراض به حضور وی، اجلاس را ترک می‌گویند
به رغم برف سنگینی که سراسر اروپا را فرا گرفته است، گروه کثیری از ایرانیان ساکن کشورهای مختلف اروپایی با هر امکانی که داشتند، خود را به کپنهاگ رساندند تا این بار نیز با تظاهرات و شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر خامنه‌ای و احمدی‌نژاد، خشم و انزجار خود را از جمهوری اسلامی و حضور احمدی‌نژاد در کپنهاگ ابراز دارند
اما احمدی‌نژاد در کنفرانس کپنهاگ چه حرفی برای گفتن داشت. او رئیس جمهور رژیمی در ایران است که در طول ٣٠ سال گذشته، بیش‌ترین آسیب را حتی از جنبه زیست- محیطی و آلودگی جوی به مردم ایران زده است. سال به سال وضع وخیم‌تر شده، سلامتی مردم در مناطق وسیعی از ایران به خطر افتاده است، میزان مرگ و میر ناشی از این آلودگی مدام افزایش یافته، اما هیچ اقدام جدی برای بهبود اوضاع انجام نگرفته است. روشن است که حرف‌های او در این کنفرانس هم چیز دیگری جز پرت و پلا گفتن‌های گذشته‌اش نباشد. ایشان پیشنهاد کردند که سال ٢٠١١ سال اصلاح الگوی مصرف و کاهش آلودگی در جهان نام‌گذاری شود. و برای توسعه فرهنگ قناعت برنامه‌ریزی شود. از دیگر پیشنهادات احمدی‌نژاد این بود که گروهی از اندیش‌مندان دلسوز، از منظر جهان‌بینی الهی معیارهای سعادت بشر و جامعه بشری را استخراج و در اختیار همگان قرار دهند. می‌شنوید که رئیس جمهور اسلامی ایران چه اراجیفی به عنوان راه‌حل به اجلاس ارائه می‌دهد؟ از کسی که در مصاحبه‌اش با خبرنگار تلویزیون دانمارک در پاسخ به این سوال که چرا مردم را سرکوب می‌کنید، می‌گوید: به همان دلیل که چراغ قرمز در خیابان‌ها هست و هر کس از چراغ قرمز رد شود جریمه می‌شود، راه حل‌اش هم برای کنفرانس اقلیمی سازمان ملل پاسخ در همان حدی باشد که عقل یک رئیس جمهور رژیم اسلامی می‌رسد. اما احمدی‌نژاد کوچک‌تر از آن است که بتواند راه حلی برای یکی از معضلات بزرگ امروز بشریت ارائه دهد، افرادی از او بزرگ‌تر و ظاهرا فهمیده‌تر هم در این اجلاس راه حلی برای این معضل ندارند و نخواهند داشت. چرا که این معضل در اساس ناشی از تضاد خصمانه‌ای‌ست که جامعه طبقاتی میان انسان و طبیعت پدید آورده است
آنچه که در نظام سرمایه‌داری حاکمیت دارد سود است و سرمایه. برای کسب این سود، استفاده بیرحمانه و بی‌حساب و کتاب از طبیعت، ویران سازی طبیعت، آلودگی محیط زیست، آلودگی منابع جوی و آبی، گرم شدن زمین، جنگ‌ها و مسابقه تسلیحاتی، همه مجاز است و جدایی‌ناپذیر از نظام سرمایه‌داری
وقتی که در نظام سرمایه‌داری استثمار انسان از انسان، فقر و گرسنگی و کسب سود هر چه بیش‌تر توسط سرمایه‌داران قانون مقدس نظام محسوب می‌شود، وقتی که با انسان‌ها ذی‌شعور بی‌رحمانه رفتار می‌شود، روشن است که با طبیعت فاقد شعور، هزاران بار وحشیانه‌تر رفتار شود. فقط در یک جامعه سوسیالیستی، جایی که سود، استثمار و نابرابری برافتاده است، استفاده آگاهانه، حساب شده و برنامه‌ریزی شده از نیروهای طبیعت با در نظر گرفتن نتایج دوررس اقدامات انسانی ممکن است. تنها در چنین جامعه‌ای‌ست که می‌توان به تضاد خصمانه میان انسان و طبیعت پایان داد. تنها در چنین جامعه‌ای‌ست که به گفته متفکر و انقلابی بزرگ آلمانی، انگلس در این‌جاست که انسان به واقع می‌آموزد که "به هیچ وجه با طبیعت مانند یک فاتح نسبت به مغلوبین، یا مانند کسی که خارج از طبیعت است" رفتار نکند. و درمی‌یابد که "کل سیادت ما بر آن در واقع ناشی از این حقیقت است که ما بر تمام مخلوق‌های دیگر این امتیاز را داریم که قادریم قوانین آن را یاد بگیریم و آن را به درستی به کار بریم

Mittwoch, 9. Dezember 2009


پاسخ کوبنده جنبش سرخ انقلابی دانشجویان و مردم مبارز به مرتجعین


دانشجویان مبارز دانشگاه‌های سراسر کشور و توده‌های قهرمان مردم تهران، روز ١۶ آذر حماسه آفریدند و بار دیگر پاسخی کوبنده به تمام مرتجعینی دادند که در برابر مردم، مبارزات و مطالبات آنها قرار گرفته بودند
در طول چند روز گذشته ارگان‌های سرکوب رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی پی در پی به تهدید متوسل شدند تا دانشجویان و مردم مبارز ایران را از برپائی تظاهرات در ١۶ آذر باز دارند. روز ١۶ آذر نیز نیروهای مسلح رژیم در خیابانها مستقر شدند، تا مانع از برپائی تظاهرات گردند. با این همه، ١۶ آذر امسال به عرصه قدرت‌نمائی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی تبدیل گردید. دانشجویان در سراسر کشور، در دانشگاه‌های تهران، شیراز، مشهد، سنندج، تبریز، کرمان، کرج، ایلام، همدان، اصفهان، اهواز، قزوین و تعداد دیگری از شهرها، به تظاهرات روی آوردند. این تظاهرات در تهران ابعاد وسیعی به خود گرفت. مردم تهران به رغم لشکرکشی رژیم، تظاهرات ١۶ آذر را در خیابان‌ها سازمان دادند. در حالی که گروه‌های طرفداران موسوی و کروبی برای جلوگیری از تظاهرات مردم تهران در خیابان‌ها از دانشجویان و مردم خواسته بودند که مراسم ١۶ آذر را در سالن‌های دربسته و چار دیواری دانشگاه‌ها برگزار کنند، مردم تهران اما تظاهرات را در خیابان‌ها برگزار کردند و دانشجویان مبارز نیز درب‌های بسته برخی دانشگاه‌ها را شکستند و به تظاهرات مردم در خیابان‌هاعلیه جمهوری اسلامی پیوستند
تظاهرات قهرمانانه توده‌های مردم مبارز تهران و دانشجویان در ١۶ آذر، با شعارهای کوبنده مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه‌ای، مرگ بر جمهوری اسلامی، و به آتش کشیدن عکس‌های خمینی ، خامنه‌ای و احمدی‌ نژاد، بار دیگر نشان داد که جنبش انقلابی مردم ایران هیچ قرابتی با سبز پوشانی که شعار می‌دهند ” جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه بیشتر” ندارد. مردم ایران خواهان برافتادن جمهوری اسلامی در کلیت آن هستند. مردم ایران خواهان جدائی کامل دین از دولت‌اند. مردم ایران خواهان استقرار حکومتی هستند که بدون هرگونه قید و شرط، آزادی‌های ساسی مردم در آن به رسمیت شناخته شود. مردم ایران خواهان به دست گرفتن سرنوشت خود از طریق یک حکومت شورائی هستند. لذا جنبش این مردم، جنبشی انقلابی و سرخ است. تظاهرات ١۶ آذر نیز همین واقعیت را نشان داد
نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، امروز نیز با توحش تام و تمام به رو در روئی با مردم برخاستند. گروهی از مردم مبارز را مضروب و مصدوم کردند و ده‌ها تن را بازداشت کردند. اما این وحشی‌گری‌ها دیگر نمی تواند رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی را نجات دهد. هیچ قدرتی را یارای مقاومت در برابر توده‌های مردمی که به نبردی حماسی علیه یکی از بیرحم‌ترین رژیم‌های استبدای برخاسته‌اند، نیست. سرانجام، این توده‌های مردم‌ ایران‌اند که پیروز می‌شوند. جمهوری اسلامی سرنوشتی جز شکست و نابودی نخواهد داشت


سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی – برقرار باد حکومت شورائی
زنده بادآزادی- زنده باد سوسیالیسم
سازمان فدائیان(اقلیت)
١۶ آذر ماه ١٣٨٨
کار – نان – آزادی – حکومت شورائی

Montag, 30. November 2009


هشدار به فعالین و هواداران سازمان


برطبق گزارشاتی که به سازمان رسیده ، اخیرا دیده شده است، افرادی که خود را در ایران، مرتبط با سازمان معرفی می‌کنند، ضمن تماس با فعالین سیاسی که ممکن است در میان آنها هواداران سازمان نیز وجود داشته باشند، پیشنهاداتی برای همکاری و حتا رد و بدل کردن سلاح می‌کنند. سازمان هرگونه چنین رابطه‌هائی را تکذیب می‌کند. اکیدا توصیه می‌شود از ارتباط با افرادی که شناخت دقیقی از آنها ندارید، خودداری نمائید. هرگونه ارتباطی با سازمان فقط از کانال‌های رسمی و تایید شده صورت خواهد گرفت. برای اطمینان از تماسهائی که با شما گرفته می‌شود، از طریق تلفن و یا ای- میل سازمان با ما تماس بگیرید


دانشجویان مبارز




۱۶ آذر، روز دانشجو در پیش است. رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی که از اعتراضات و مبارزات دانشجویان در ۱۶ آذر امسال، بیش از هر زمان دیگر در هراس به سر می‌برد، پیشاپیش اقدامات سرکوب‌گرانه خود را علیه دانشجویان تشدید کرده است. ارگان‌های پلیسی و اطلاعاتی رژیم، در روزهای اخیر ده‌ها تن از فعالان جنبش دانشجویی را دستگیر کرده، تا مانع از اعتراضات و تظاهرات بزرگ دانشجویان دانشگاه‌های سراسر کشور در روز دانشجو گردد. اما به ویژه تجربه چند ماه اخیر، آشکارا نشان داده است که این اقدامات سرکوب‌گرانه و ارتجاعی قادر نیست مردمی را که به نبرد برای رهایی از یوغ ستم‌گران حاکم بر ایران برخاسته‌اند، از ادامه مبارزه بازدارد و رژیمی را که سر تا پا در بحران فرو رفته است، نجات دهد
دانشجویان مبارز

امسال، ۱۶ آذر در شرایطی متفاوت از سال‌های گذشته فرا رسیده است. بحران‌های متعددی که جمهوری اسلامی با آن‌ها رو به روست، بن‌بست این رژیم را در تمام عرصه‌ها برملا کرده و پی‌آمد آن بحران سیاسی‌ست که از اواخر خرداد ماه سال جاری در ابعادی گسترده رخ نموده است. لذا بحرانی نیست که با سرکوب‌های وحشیانه جناح مسلط و حاکم و یا ادعاهای به اصطلاح اصلاح‌طلبانه جناح دیگر از طریق حک و اصلاح در قوانین و نهادهای نظم ارتجاعی موجود و جا به جایی مهره‌های حکومت اسلامی، برطرف گردد. این بحران، برخاسته از نیازهای انباشت شده اجتماعی‌ست که بدون تغییر و تحولی ژرف در نظم موجود و در هم شکسته شدن سدی که مانع تحقق آن‌ها و تحول اجتماعی و سیاسی شده است، امکان دست‌یابی به آن‌ها وجود ندارد. از همین روست که امواج مبارزه توده‌ای، گاه در ابعادی میلیونی، برای در هم شکستن موانع موجود از سر راه تحول اجتماعی به حرکت درآمده و جمهوری اسلامی را که مانع اصلی و بلاواسطه تحقق نیازهای تحول اجتماعی و مطالبات توده‌ای‌ست، زیر ضربات مداوم قرار داده است
جمهوری اسلامی که برآمده از ضد انقلاب اسلامی برای نجات نظم موجود در جریان انقلاب توده‌های مردم ایران در سال ۵۷ است، از همان آغاز رسالتی جز سرکوب انقلاب و به بند کشیدن توده‌های مردم نداشت. لذا موجودیت این رژیم با اختناق، زندان، سرکوب و کشتار بنا گردید. این رژیم، وظیفه‌ای برای حل تضادهای اجتماعی و تحقق نیازهای تحول اجتماعی و سیاسی نداشت. بلکه تنها رسالت‌اش به عقب راندن توده‌های مردم و مبارزات آن‌ها به سطحی حتا عقب‌تر از دوران رژیم شاه بود. گرچه در اجرای این وظیفه ارتجاعی خود موفق شد، اما فقط به این شرط که تمام تضادهای جامعه موجود را در عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تشدید کند و زمینه را برای بحران‌های عمیق‌تر هموار سازد
جمهوری اسلامی، صرفا دولتی نیست که تحت شرایط معینی برای پاسداری از نظم طبقاتی سرمایه‌داری و حفظ منافع طبقه سرمایه‌دار، به اختناق و دیکتاتوری عریان روی آورده باشد. جمهوری اسلامی یک دولت دینی نیز هست و هر دولت دینی بنیادش بر اختناق و سرکوب، تبعیض و نابرابری، اسارت و بندگی انسان‌ها در برابر قدرتی که نماینده خداست، قرار گرفته است. دولت مذهبی در ذات خود دشمن آشتی‌ناپذیر آزادی و برابری مردم است. دولت مذهبی ذاتاً رژیم ترور و خفقان، رژیم دیکتاتوری عریان و عنان گسیخته تروریستی‌ست. جمهوری اسلامی، جز آن‌چه که بوده و هست، هرگز نخواهد بود. لذا جمهوری اسلامی، علاوه بر سرشت طبقاتی، بنا به خصلت مذهبی خود، جز این نمی‌توانست بکند که با سرکوب، زندان، ترور و شکنجه، اختناقی وحشتناک را بر ایران حاکم سازد و عموم توده‌های مردم را از آزادی‌های سیاسی و حقوق دمکراتیک و حتا حقوق مدنی و انسانی‌شان محروم سازد
جمهوری اسلامی که بنیادش بر تبعیض و نابرابری قرار گرفته است، رسما و علنا برابری حقوق را برای نیمی از اعضای جامعه نفی و انکار نمود و زنان را در معرض بیرحمانه‌ترین تبعیض، نابرابری و ستم قرار داد. جمهوری اسلامی با سرکوب و کشتار، برابری ملیت‌های ساکن ایران را نفی و رژیم تبعیض و ستم ملی را حاکم ساخت. جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت شیعه مذهب، از آن‌جایی که در ذات خود نفی‌کننده‌ی هر گونه حتا عقیده مذهبی دیگر است، نه فقط پیروان ادیان دیگر، بلکه فرقه‌های درونی دین اسلام را مورد تبعیض، فشار و سرکوب قرار داد. جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت دینی، وظیفه خود می‌داند که حتا در زندگی خصوصی افراد جامعه دخالت کند و لذا این دخالت پلیسی خود را حتا به آن‌چه که در منازل مردم نیز می‌گذرد، بسط داد. بدیهی‌ست که این وحشیانه‌ترین شکل استبداد، بی حقوقی، اختناق، تبعیض، زندان، شکنجه، ستم‌گری و کشتارهای هولناک، می‌بایستی تضاد توده‌های وسیع مردم را با روبنای سیاسی ارتجاعی حاکم و در محور آن رژیم جمهوری اسلامی، تشدید کند، مبارزه برای سرنگونی آن را مدام وسعت دهد و میلیون‌ها تن از مردم را به نبردی علنی و مستقیم با رژیم استبدادی حاکم برای به دست آوردن آزادی‌های سیاسی و حقوق مدنی و دمکراتیک خود سوق دهد. واقعیتی که هم اکنون به و ضوح شاهد آن هستیم
جمهوری اسلامی با اختناق، سرکوب و کشتار توانست انقلاب توده‌های مردم ایران را در هم کوبد و نظم اقتصادی – اجتماعی موجود را عجالتا نجات دهد، اما نمی‌توانست تضادهای شیوه تولید سرمایه‌داری را حتا تخفیف و بحران اقتصادی را تعدیل کند. بالعکس خصلت مذهبی دولت، تضادهای روبنای سیاسی را حتا با مناسبات تولید سرمایه‌داری تشدید کرد و این خود باعث تشدید تضادهای شیوه تولید سرمایه‌داری و عمیق‌تر شدن بحران اقتصادی به عنوان یک بحران مزمن ۳۰ ساله گردید. در طول تمام این سال‌ها، رکود و تورم، توأمان بیماری اقتصاد سرمایه‌داری ایران بوده است. در نتیجه این بحران، وضعیت مادی و معیشتی توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران سال به سال وخیم‌تر شد، تا جایی که نه فقط هیچ‌گاه دیگر لااقل به سطح پیش از قیام سال ۵٧ نرسید، بلکه هم اکنون فرسنگ‌ها از آن فاصله دارد و اکثریت بزرگ مردم یعنی تقریبا عموم کارگران و زحمتکشان با فقر مطلق رو به رو هستند
آن‌چه که در این میان منجر به وخامت هر چه بیش‌تر شرایط معیشتی کارگران و زحمتکشان گردید، اجرای سیاست موسوم به نئولیبرال بود که توسط انحصارات بین‌المللی و مؤسسات مالی آن نظیر صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی به رژیم حاکم دیکته شد. این سیاست که در محور آن خصوصی‌سازی، آزادسازی قیمت‌‌ها، حذف به اصطلاح رایانه‌ها و محروم ساختن کارگران از ابتدایی‌ترین حق و حقوق کارگری قرار دارد، در حالی که برای طبقه حاکم سود و ثروت هنگفتی به بار آورده است، برای توده‌های کارگر و زحمتکش، جز تشدید فقر، کاهش مداوم دستمزدهای واقعی، بیکاری، گرانی روزافزون کالاها و به طور اخص برای کارگران، تشدید استثمار را در پی نداشته است
این گسترش فقر و فلاکت عمومی، به رغم این واقعیت زندگی زحمتکشان را تباه کرده است، که در طول این ۳۰ سال فقط درآمد دولت از فروش نفت و گاز صدها میلیارد دلار بوده است. اما این درآمد هنگفت، صرف هزینه‌های کلان دستگاه نظامی و بوروکراتیک ماشین دولتی رژیم دیکتاتوری عریان و توسعه ‌طلب اسلامی شد و بخشا مستقیم به جیب طبقه حاکم سرازیر شده است
در نتیجه تمام سیاست‌های ارتجاعی جمهوری اسلامی، شکاف فقر و ثروت در جامعه ایران، در ابعادی حیرت‌آور عمیق و وسیع شده است. در حالی که ده‌ها میلیون تن از مردم کارگر و زحمتکش حتا قادر به تأمین حداقل معاش خود نیستند، ثروت انباشت شده گروه کوچکی انگل، به نام سرمایه‌دار و ثروتمند، ابعاد ده‌ها و صدها تریلیونی به خود گرفته است
این همان نظم ضد انسانی‌ست که جمهوری اسلامی به توده‌های کارگر و زحمتکش تحمیل کرده و خود را حافظ و نگهدار آن می‌داند. طبیعی‌ست که کارگران و زحمتکشان دشمن این نظم و رژیم سیاسی پاسدار آن باشند
مبارزات مردم کارگر و زحمتکش، در طول تمام این سال‌های حاکمیت ستم‌گرانه جمهوری اسلامی علیه این نظم ضد انسانی ادامه داشته است. کارگران با صدها مورد از اعتصابات، تظاهرات، راه‌پیمایی‌ها، تجمعات اعتراضی، اشغال کارخانه‌ها، بستن جاده‌ها و خیابان‌ها، این نظم ارتجاعی را پیوسته مورد حمله قرار داده‌اند. معلمان، پرستاران و دیگر زحمتکشان نیز اعتصابات و اعتراضات متعددی علیه این نظم ضد انسانی که آن‌ها را مدام فقیرتر و فقیرتر کرده است، برپا کرده‌اند
مبارزات کنونی کارگران که در هر هفته چندین مورد آن را شاهدیم، بیان این واقعیت است که میلیون‌ها تن از کارگران ایران خواهان برافتادن این نظم ارتجاعی‌اند. مبارزه کارگران اما به تلاش و مبارزه عمومی برای کسب آزادی‌ها و حقوق دمکراتیک محدود نمی‌شود، کارگران خواهان برافتادن نظم سرمایه‌داری و استقرار نظمی سوسیالیستی هستند که در آن انسان‌های آزاد و برابر، در رفاه، سعادت و خوشبختی زندگی کنند
جمهوری اسلامی که تجسم تام و تمام ارتجاع، واپس‌گرایی و دشمنی با هر گونه پیشرفت و ترقی انسانی‌ست، از جنبش کارگری و سوسیالیستی در هراس مداوم به سر می‌برد. جمهوری اسلامی هزاران تن از پیشروان کارگری و طرفداران سوسیالیسم را به جوخه اعدام سپرد. ده‌ها هزار تن را سال‌ها به بند کشید. مبارزات کارگری را سرکوب و به خاک و خون کشید، اما جنبش کارگری سربلند به پیش آمده و امروز سربلندتر از هر زمان دیگر در برابر رژیم حاکم قرار گرفته است. هر چه بحران‌های رژیم عمیق‌تر شده است، بر خصلت تعرضی جنبش کارگری نیز افزوده شده است
اما رو در رویی توده‌های مردم ایران به مبارزات دمکراتیک عمومی برای حصول به آزادی‌های سیاسی، مبارزات طبقاتی کارگران و مبارزات معلمان محدود نیست. زنان در ایران عرصه دیگری را برای مبارزه رو در روی با رژیم گشوده‌اند. مردمی که با ستم‌گری ملی رو به رو هستند، همواره با رژیم ستمگر حاکم درگیر بوده و هستند. دانشجویان در طول تمام دوران موجودیت جمهوری اسلامی، هیچ‌گاه رژیم دیکتاتوری و اختناق را آرام نگذاشته‌اند. جنبش دانشجویی در ایران، همواره یکی از جنبش‌های پیشتاز علیه رژیم‌های ستم‌گر و ضد مردمی حاکم بر ایران بوده است. این جنبش در طول حیات خود نشان داده است که نمی‌تواند با استبداد، بی‌حقوقی و بی‌عدالتی سر سازش داشته باشد. جمهوری اسلامی حتا با سرکوب و کشتار و تعطیل دانشگاه‌ها نیز نتوانست بر این جنبش غلبه کند. سال‌هاست که دانشگاه‌ها عرصه مبارزه آشتی‌ناپذیر و مداوم دانشجویان علیه رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی‌اند. بر کسی پوشیده نیست که در جریان تظاهرات، راه‌پیمایی‌ها و سنگربندی‌های خیابانی چند ماه اخیر نیز، دانشجویان فعال‌ترین نیروی این جنبش بوده‌اند. در همین مدت کوتاهی که از سال تحصیلی جدید می‌گذرد، ده‌ها اعتصاب و تظاهرات در دانشگاه‌های کشور بر پا شده است
به هر عرصه‌ای که نظر افکنیم، با مبارزات علنی، مستقیم و تعرضی توده‌های وسیع مردم ایران، رو به رو هستیم. رژیمی که با چنین موج وسیع نارضایتی، اعتراض و مبارزه‌ای رو به روست، به آخرین لحظات عمر ننگین‌اش رسیده است. این رژیم دیگر نمی‌تواند با وحشی‌گری، مردمی را که به نبردی حماسی برای رهایی از یوغ ستم‌گران و جباران حاکم بر ایران برخاسته‌اند، آرام کند و از تعرض بازدارد
دانشجویان مبارز

تداوم تظاهرات خیابانی در این مرحله، برای پیشروی جنبش حائز اهمیت است. اما بی‌تردید راه‌پیمایی‌ها و تظاهرات، برای در هم شکستن مقاومت یک رژیم ارتجاعی سر تا پا مسلح کارساز نیست. نیاز به اشکال مؤثرتر و کارآتر مبارزه، هر روز بیش از پیش احساس می‌گردد. گام بعدی در ارتقای مبارزات توده‌های مردم علیه جمهوری اسلامی، اعتصاب عمومی سیاسی‌ست
لذا به ویژه بخش آگاه‌تر و پیشروتر جنبش دانشجویی که برای نزدیکی و ارتباط هر چه بیش‌تر جنبش‌های اجتماعی تلاش می‌کند، باید ایده اعتصاب عمومی را در سطحی وسیع به میان توده‌های کارگر و زحمتکش ببرد
چرا که تنها این اعتصاب است که می‌تواند میلیون‌ها نیروی تازه‌ نفس را به جنبش جلب کند، توازن قوا را به نفع جنبش توده‌های مردم بر هم بزند، رژیم را فلج کند و اقدامات نیروی سرکوب رژیم را بی اثر سازد.
تنها وقتی که جنبش به این مرحله برسد، آن‌گاه تمام شرایط برای رهایی توده‌های مردم از طریق قیام عمومی، سرنگونی رژیمی که تمام موجودیت‌اش بر سرنیزه قرار گرفته است و حاکمیت توده‌های وسیع مردم بر سرنوشت خود از طریق شوراها، فراهم است
راهی برای نجات توده‌های مردم ایران از فجایع و ستم‌گری‌های جمهوری اسلامی، جز سرنگونی قهرآمیز آن از طریق قیام مسلحانه وجود ندارد. این حقیقت را تمام دوران حیات جمهوری اسلامی و فجایع بی‌شمار آن به همگان نشان داده و لحظه به لحظه صحت آن تأیید می‌شود

دانشجویان مبارز

جنبش دانشجویی در شرایط بحرانی و حساس کنونی نقشی مهم‌تر از گذشته بر دوش دارد. دانشجویان همان‌گونه که در چند ماه اخیر عمل کرده‌اند، باید به گسترش و وسعت دادن به جنبش توده‌ای یاری رسانند
روز ۱۶ آذر دیگر نمی‌تواند و نباید به تظاهرات در چهاردیواری دانشگاه‌ها محدود شود. ۱۶ آذر امسال را در خیابان‌ها به عرصه تظاهرات توده‌ای علیه رژیم تبدیل کنید
مبارزات چند ماه اخیر به وضوح نشان داده است که توده‌های وسیع مردم ایران، این آمادگی را برای حضور در این تظاهرات دارند. فراخوان حضور مردم را در تظاهرات ۱۶ آذر، حول شعارهای “مرگ بر دیکتاتور”، “مرگ بر جمهوری اسلامی”، “نه سازش نه تسلیم، نبرد تا پیروزی” صادر کنید
قطعا توده‌های مردمی که در چند ماه اخیر در نبردهای خیابانی حماسه آفریدند، با حضور در تظاهرات ۱۶ آذر، ضربه دیگری بر پیکر پوسیده رژیم استبدادی وارد می‌آوردند
تظاهرات ۱۶ آذر، روز دانشجو را در خیابان‌ها سازمان دهیم
پیروز باد جنبش دانشجویی
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی – برقرار باد حکومت شورایی
زنده باد آزادی – زنده باد سوسیالیسم
سازمان فداییان (اقلیت)
آذر ماه ۱۳۸۸
کار – نان – آزادی – حکومت شورایی
رادیکالیسم جنبش توده‌ای و وحشت پاسداران نظم موجود
با غرّش رعدآسا و انفجار خشم توده‌های مردم ناراضی و به جان آمده در ٢۳ خرداد، که در فضای پایتخت حکومت اسلامی پیچید و بر اندام مرتجعین حاکم لرزه افکند، دور جدیدی در زندگی سیاسی و مبارزاتی توده‌ها آغاز شد. عظمت این حرکت وسیع و اعتراضی و سرریز شدن سیل مردم به خیابان، اگرچه بازتاب دهندۀ سی سال تحمیل فشار و بی حقوقی، سی سال ظلم و ستم بی انتها بر آحاد مردم و خواست آن‌ها برای تغییر وضع موجود بود، اما در آغاز، عمق و ژرفای این پدیده هنوز به طور کامل شناخته نشده بود. فضای مه آلود رقابت‌های انتخاباتی، درگیری جناح‌های حکومتی بلافاصله پس از شمارش آراء و اعلام نتایج آن و درهم آمیزی بخشی از انگیزه اعتراض مردم با خواست کسانی که بعدها “جنبش سبز” را ابداع کردند، هنوز اجازه نمی‌داد، تمام آنچه را که در درون این آتش‌فشان نهفته بود، بطور کامل و روشن، نمود بیرونی پیدا کند و ظواهر بیرونی جنبش نیز، بازتاب تمام ماهیت درون این پدیده، نبود. از همین روست که بورژوازی به این خیال که می‌تواند از جنبش تودۀ مردم، به سود خویش استفاده نماید، خود را به درون آن پرتاب می‌کند. یک جنبش اعتراضی خودبخودی توده‌ای، اما توفنده، قبل از هر چیز نمایندگان جناح‌هائی از بورژوازی خارج از قدرت، خصوصاً جناح موسوم به اصلاح طلب را بر آن داشت که به فوریت خود را به رأس جنبش اعتراضی بکشانند، تا ضمن کنترل این جنبش، در سهم خواهی و دعواهای جناحی، از آن به سود خویش بهره برداری نمایند
همین ویژگی یعنی پنهان ماندن عمق پدیده به اضافه تلاش بورژوازی برای اعمال رهبری خود بر جنبش مردم معترض، و توفیق نسبی آن در جلب برخی از اقشار مردم و بالاخره رواج دادن برخی از شعارهای خود در مراحل اولیه جنبش، به بهانه‌ای برای عدم دخالت برخی از نیروها و گرایش های سیاسی، در جنبش توده‌ای تبدیل گردید. این‌ها با این توجیه که جنبش توده‌ای تحت رهبری بورژوازی قرار دارد، از ورود به صحنۀ مبارزه خیابانی، خودداری نمودند و پاسیفیسم و بی عملی پیشه کردند. نمودهای بیرونی جنبش توده‌ای در لحظات اولیه، هنوز تمام عمق آن را بازتاب نمی‌داد و اینگونه می‌نمود که بورژوازی می‌تواند جنبش را به هر سمتی که خود می‌خواهد، بکشاند
جنبش اعتراضی توده‌ای اما به رغم تمام تلاش‌های بورژوازی برای به انحراف کشاندن و مهار آن، در یک مسیر تکاملی راه پیمود و جوشش درونی آن، نمودهای بیرونی‌اش را اندک اندک دیگرگونه ساخت. با نگاهی دقیق‌تر به سیر تحولی این جنبش، به وضوح می‌توان مشاهده کرد که روندهای عمیق‌تر درونی این جنبش، ظواهر بیرونی آن را گام به گام عقب می‌راند. اکنون دیگر این پدیده با وضوح بیشتری دیده می‌شود که این جنبش آن چیزی نبوده است که بورژوازی تصور می‌کرد می‌تواند از آن به سود خویش بهره برداری نماید. تمام دارو دسته‌های بورژوازی و رفرمیست، اکنون با جنبشی روبرو شده‌اند، که این جنبش، متفاوت با آن چیزی‌ست که آنان در تصور خویش داشته‌اند و یا آنگونه که می‌خواسته‌اند. پیشرفت و تکامل جنبش توده‌ای و رادیکالیسم آن در سطح شعارها و اشکال مبارزه، اکنون به جائی رسیده است که سران جناح موسوم به اصلاح طلب و تمام گروه بندی‌های بورژوائی و رفرمیست حامی آن‌ها را که برای سوء استفاده و به کج راه بردن جنبش توده‌ای دندان تیز کرده بودند، به رو در روئی آشکار با این جنبش کشانده است به نحوی که همگی آن‌ها، یکصدا به فریاد در آمده‌اند که تا دیر نشده است، باید جلوی آن را بگیریم
جناح موسوم به اصلاح طلب و همه دار و دسته‌های بورژوائی و رفرمیست حامی آن، که در آغاز از آمدن مردم به به خیابان خوشحال بودند، تمام سعی خویش را به کار بستند تا جنبش توده‌ای را در محدودۀ دعواهای جناحی محدود ساخته و آن را وسیلۀ دست‌یابی به اهداف خود قرار دهند. اعتراضات توده‌ای نیز اگرچه به بهانۀ تقلب در شمارش آراء آغاز گردید، – موضوعی که مورد اعتراض” اصلاح طلبان” هم بود – اما این اعتراضات حتا از همان لحظات اولیه نیز، هیچگاه در چهارچوب‌ها و محدوده‌های جناحی محدود نماند و مستقل از اراده و خواست گروه بندی‌های مختلف” اصلاح طلبان” و رفرمیست‌ها، چه در سطح شعارها و خواست‌ها و چه در مورد اشکال مبارزه، مسیری رادیکال و تکاملی را پیمود
در حالیکه جناح غالب حکومتی با درنده خوئی کم نظیری به کشتار و سرکوب مردم و اعتراضات خیابانی مشغول بود، جناح مغلوب حکومتی نیز، در هر گام بیش از پیش متوجه غریبه‌گی خویش با این جنبش می‌شد و به این حقیقت پی می‌برد که، جنبش توده‌ای؛ گلوله مومِ نرمی نیست که آن را به هر شکلی که بخواهند، درآورند. به تناسب پیشرفت مبارزات توده‌ای، این گروه بندی‌ها و سران آن‌ها نیز روز به روز بر فاصله خود با مردم معترض و انقلابی افزودند و از اعتراضات و شعارهای رادیکال مردم، تبری جستند. اینان حتا به شیوه جناح مسلط حکومتی، مردم به خشم آمده‌ای را که در برابر نیروهای سرکوب دست به مقاومت زده و به دفاع از خود بر می‌خاستند، “آشوبگر” و “اغتشاشگر” خواندند که با اقدامات “غیر قانونی” خود، نظام را به خطر می‌اندازند
مردمی که اما، مبارزه را تازه آغاز کرده و تصمیم نداشتند و ندارند به کمتر از تعیین تکلیف نهائی با نظام حاکم رضایت دهند، پشیزی برای سخنانی از این دست، ارزش قائل نشدند. جنبش توده‌ای، در جوشش درونی خود، این‌ها را، چون جسم خارجی و زائد به بیرون پرتاب می‌کرد و مستقل از اراده آن‌ها، پیش می‌رفت و مردم نیز در جریان مبارزه، همه مدعیان ریز و درشت آزادی‌خواهی و طرفداری از مردم را بهتر و بهتر می‌شناختند. بازی “سبز” نیز در کنترل و مهار جنبش کارساز نمی‌افتد. سقف شعارها و خواست‌های “جنبش سبز” حتا ازکف شعارها و خواست‌های مردم پائین‌تر است. “راه سبز” نیز از راه مردم جداست. بیراهه‌ای است که تنها به درد رفرمیست‌ها و توجیه کنندگان نظم موجود می‌خورد و از همین رو با بی اعتنائی مردم روبرو شد
نصایح، خطابه‌ها و بیانیه‌های پی در پی امثال موسوی، کروبی و خاتمی به اضافه همه دسته‌های طرفدار و مدافع این‌ها خطاب به مردم که از “اصول قانون اساسی” و شعارهای “راه سبز” فراتر نروید، گوش شنوائی در میان توده مردم زحمتکش پیدا نمی‌کند. شعارها و مطالبات مردم پیوسته شفاف‌تر و رادیکال‌تر می‌شود. وقتی که موسوی از شعارها و خواست‌های رادیکال مردم پیرامون تعیین تکلیف نهائی با کلیت رژیم حاکم بر آشفت و “جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم تر نه یک کلمه بیشتر” را مطرح کرد، اکثریت مردم زحمتکش و معترض، بماند که هیچگاه توهمی نسبت به امثال موسوی و جمهوری اسلامی وی نداشته‌اند و ندارند، بلکه حتا برخی از “سبز”های متوهم نیز آن را نپذیرفتند، صلاحیت‌های وی برای رهبری “جنبش سبز” را زیر سؤال بردند و از وی روی برگرداندند
تمام این رویدادها، نشان از آن داشت که جنبش توده‌ای، مسیری را طی کرده است و طی می‌کند که مطلقاً مورد نظر اصلاح طلبان و گروه‌های حامی آنان نیست. آنان به چشم خود می‌دیدند که علی رغم کوشش‌هایشان برای مهار جنبش، جنبش توده‌ای نه فقط در کنترل آنان نیست و مسیر دلخواه آن‌ها را طی نمی‌کند، بلکه با سرعتی فراترازتصورآن ها و در مسیری خلاف خواست آن‌ها در حرکت است. روندی که آنان را وا می‌داشت هر چه سریع‌تر موضع صریح و شفاف‌تری اتخاذ کنند و تکلیف خود را نه با جناح غالب حکومتی، که با مردمی که به مبارزه رادیکال و رو در رو با کلیت رژیم جمهوری اسلامی برخاسته‌اند، روشن سازند. تظاهرات مردم در روز سیزده آبان، به این روند سرعت بخشید. شعارها، خواست‌ها و شیوه‌های مبارزاتی مردم در روز سیزده آبان، نه فقط بر بیهودگی تبلیغات گسترده اصلاح طلبان و مدافعان آن‌ها، علیه روند رادیکالیزه شدن خواست‌ها و شعارها و شیوه‌های مبارزاتی مردم، مهر تأیید زد، بلکه در عین حال یکبار دیگر وجود دره‌ای فاصله میان “رهبران” “جنبش سبز” و توده مردم معترض را در برابر چشم همگان قرار داد. توده‌های مردم مبارز اعم از جوانان، زنان، دانشجویان و دانش آموزان، در اعتراضات خویش در روز سیزده آبان و طرح شعارها و مطالبات رادیکال و همچنین مقاومت و دفاع از خود در برابر نیروهای سرکوب، راه را بر هرگونه سوء استفاده از جنبش توده‌ای توسط طرفداران نظم موجود در اختلافات درونی خویش مسدود ساختند و تمام محاسبات آنان را در این زمینه برهم زدند. توده‌های مردم معترض، در روز سیزده آبان نشان دادند که جنبش آن‌ها و مطالبات آن‌ها، هیچ ربط و قرابتی با “سبزها” و غیر سبزهای مدافع جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن که از ترس رادیکالیسم جنبش توده‌ای، رنگ چهره‌هایشان پریده و به زردی گرائیده است، نداردشعارها ومطالبات و مبارزات رادیکال مردم در این روز اما نگرانی اصلاح طلبان و حامیان آن‌ها را در پی داشت و صدای همه آنها را در آورد. سران جناح مغلوب، سراسیمه و شتاب زده، بدون استثناء، همگی نه فقط از شعارها و خواست‌های مردم و مقاومت آنان در برابر نیروهای سرکوب تبری جستند بلکه به نفی و مذمّت آن نیز پرداختند. کروبی که پیش از سیزده آبان به مردم توصیه کرده بود ، طوری رفتار نمایند که به “کل نظام” برنخورد، پس از سیزده آبان، شعارهای مردم را “غیر متعارف” و “افراطی” خواند. موسوی که همواره شعارهای رادیکال مردم را “ساختار شکنانه” خوانده و آن را نفی کرده است، این بار نیز شعارهای رادیکال مردم و مبارزه آن‌ها علیه نیروهای سرکوب را متأثر از خشونت نیروهای امنیتی دانست. او که قبل از سیزده آبان، بارها به مردم گفته بود، شعارهای “جنبش سبز” در چهارچوب قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی و مسالمت آمیز است، پس از سیزده آبان نیز بر همین مواضع پای فشرد و بار دیگر بطور تلویحی به شماتت مردمی پرداخت که از اصول قانون اساسی و شعارهای مورد نظر وی فراتر رفته‌اند. موسوی با این توصیه به مردم که :”هر چقدرعلیه شما خشونت شد، شما خونسرد باشید” مقاومت مردم و دفاع آنان در برابر نیروهای سرکوب را نفی کرد و آن را نیز خارج از معیارها و چارچوب های “جنبش” سبزش دانست. خاتمی نیز از شعارهای رادیکال مردم اظهار تأسف کرد و تأکید نمود که هیچیک از گروه‌های مدافع اصلاح طلبان چنین شعارهائی را نمی‌پسندند. سران جناح مغلوب، در حالیکه پیوسته در برابر مبارزات و شعارهای رادیکال مردم موضع می‌گیرند و مستقیم و غیر مستقیم، به نفی آن می‌پردازند، در عین حال نسبت به عواقب “افراط گرائی” جریان حاکم، در سرکوب مردم نیز ابزار نگرانی می‌کنند. محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین حکومت اسلامی و یکی از یاران موسوی، از آن رو نسبت به “افراط گرائی” جریان حاکم در سرکوب توده‌ها نگران شده است که این افراط گرائی “زمینه را برای رادیکالیسم” و عبور جنبش از “همه مرزهای اعتقادی” آنان فراهم می‌آورد. خاتمی، ملتمسانه از جریان حاکم می‌خواهد که “تا فرصت کاملا از دست نرفته است به بازسازی اعتماد عمومی فکر شود و بار دیگر این اطمینان بوجود آید که در چهار چوب همین ساختار، می‌توان به رفع اشکالات اقدام کرد” محمد خاتمی، مانند ده‌ها اصلاح طلب دیگر از روی دل سوزی هشدار می‌دهد که اگر به فوریت فکری اساسی نشود، زمان برای اصلاح امور دیر خواهد بود. سران گروههای مدافع نظام که پیشرفت جنبش توده‌ای آنان را به شدت نگران ساخته است، پی در پی به جناح غالب هشدار می‌دهند که تا دیر نشده است و کل نظام فرو نپاشیده است، آنان را بازی بگیرند تا به اتفاق، نظام را از ورطه سقوط نجات دهند. در همین رابطه حسین مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی وابسته به اکبر هاشمی رفسنجانی نیز در گفتگو با ایلنا، رادیکالیزم جنبش توده‌ای را هشدار می‌دهد. او نیز می گوید “اگر نظام به رهبران فعلی جنبش این فرصت را ندهد که جنبش را مدیریت و رهبری کنند، ممکن است اکثریت قاطع جنبش به تدریج از شعارهای میانه‌رو فاصله بگیرد و رو به رادیکالیسم بیاورد”
البته رادیکالیزم روزافزون جنبش توده‌ای که از جمله در اشکال مبارزه مستقیم و رو در رو با نیروهای انتظامی و امنیتی و نیز در شعارها‌ئی که کل رژیم دیکتاتوری حاکم را به چالش می‌کشند، انعکاس می‌یابد، فقط موجب نگرانی جناح های غالب و مغلوب حکومتی نشده است. این مسأله، به ویژه بعد از تظاهرات مردم در روز سیزده آبان، نگرانی تمامی گروه‌های ریز و درشتی که منافع خود را در حفظ رژیم جمهوری اسلامی می‌دانند، از جمله نهضت آزادی، شورای فعالان ملی- مذهبی و گروه‌های دیگر امثال این‌ها را نیز در پی داشته است. اینها نیز از خارج شدن شعارها و مطالبات مردم از چارچوب قانون اساسی و بیانیه‌های موسوی و از”گرفتار شدن جنبش توده‌ای در دام چپ روی” به شدت نگران و برآشفته شده‌اند و همه‌گان را از نزدیک شدن به خواست‌ها و شعارهای” براندازانه”، برحذر می‌دارند
اگر بخواهیم این وضعیت را بطور خلاصه در یک جمله بیان کنیم، مسأله به این صورت در می‌آید که تمام گروه‌ها و جریان‌های بورژوائی و مدافعان نظم حاکم، از رادیکالیزه شدن جنبش توده‌ای سخت به هراس افتاده‌اند. آنان در حالیکه خازعانه از جریان حاکم می‌خواهند از نیروی‌شان برای کنترل اوضاع و نجات نظام استفاده نماید، در همان حال مردم را نیز از مبارزه و طرح شعارهای رادیکال بر حذر می‌دارند و آنان را به اصرار، به بازی در زمین جمهوری اسلامی و قوانین آن دعوت می‌کنند
این تلاش‌ها در حالی صورت می‌گیرد که اوضاع سیاسی بطور کلی و وضعیت جنبش توده‌ای بطور مشخص، در عالم واقعی از آن حد و مرزهائی که این جریان‌ها می‌خواسته‌اند و می‌خواهند و یا در آرزوی آن بسر می برده‌اند، بسی فراتر رفته است. هم جریان حاکم و صاحب قدرت و هم توده‌های مردمی که عزم خویش را برای به زیر کشیدن آن جزم کرده‌اند، این را می‌دانند. از نقطه نظر مردم مسأله، مسأله بود و نبود رژیم جمهوری اسلامی‌ست. خواست مردم تغییرات جزئی، حک و اصلاح قوانین ارتجاعی موجود نیست. خواست مردم فراتر از این جزئیات، نابودی استبداد و دیکتاتوری و تعیین تکلیف با کل نظام حاکم است. این نکته‌ای‌ست که نیاز به اثبات ندارد و آن را به وضوح در اعتراضات و شعارهای مکرر توده‌های مردم می‌توان دید. مهم‌ترین دلیل و حجت آن نیز همین هراس مرگ باری‌ست که رادیکالیزم جنبش توده‌ای بر پیکر طیف‌های رنگارنگ نیروهای بورژوائی و رفرمیست و کلیه طرفدران نظم موجود، مستولی ساخته است
از نقطه نظر جریان سرکوب‌گر حاکم نیز مسأله مشخص است. جریان حاکم، اکنون نه می‌تواند در برابر رقبای خود اندکی کوتاه بیاید و سهم ولو اندکی به آنان بدهد و آنان را ساکت نماید، و مهم‌تر از این، نه می‌تواند به برخی از مطالبات مردم گردن نهد. چرا که یک گام کوچک عقب نشینی در این زمینه‌ها، جنبش اعتراضی توده‌ای را چندین گام به جلو خواهد برد و پروسه سرنگونی رژیم را سرعت خواهد بخشید. بنابراین و همانطور که تمام شواهد تا کنونی نیز نشان می‌دهد، جریان حاکم در برابر مردم تا به آخر خواهد ایستاد و با تمام توانِ سرکوب و قوه قهریه، از منافع خویش دفاع خواهد کرد
اکنون زمان آن فرا رسیده است که “راه سبز” و “جنبش سبز” و همه سبزپوشان با خود تعیین تکلیف نموده و راه خویش را مشخص سازند. البته ماهیت این سبز بازی‌ها و سبز سازی‌ها، بر بسیاری از مردم پوشیده نیست. وانگهی شناخت ماهیت “جنبش سبز” نیز کار چندان دشواری نیست. یک خراش سطحی به جامۀ سبز رنگی که بر تن “جنبش” (؟) پوشانده‌اند، کافیست تا رنگ سیاه، به فوریت از زیر پوشش نازک سبز رنگ نمایان گردد، و همه چیز بر ملا شود
“جنبش سبز” و انتهای “راه سبز” را موسوی رئیس سبزها، مشخص کرده است: “جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم تر و نه یک کلمه بیشتر”! آنچه که موسوی، کروبی، خاتمی و دنباله روندگان این‌ها می‌خواهند، همین جمهوری اسلامی، و در نهایت شکل دیگری از استبداد دینی است. بنابر این “راه سبز” و “جنبش سبز”، جز ارتجاع سیاه چیز دیگری نیست
مردم کارگر و زحمتکش ایران اما که سی سال در نکبت جمهوری اسلامی جان کنده‌اند، سی سال مورد تحقیر و تبعیض و ستم قرار گرفته و بیرحمانه استثمار شده‌اند، خواهان نفی دولت دینی و به زیر کشیدن تمامیت رژیم جمهوری اسلامی‌اند. از این روست که آنان به رغم تمام سرکوب ها،موانع و سنگ اندازیها ، به مبارزۀ رو در رو علیه رژیم ادامه خواهند داد. جنبش اعتراضی توده‌ای پیوسته عمیق‌تر و رادیکال‌تر خواهد شد و دور نیست آن روزی که جنبش توده‌ای به یک انقلاب زیر رو کننده نظم موجود فراروید وتمام نظم حاکم را داغان سازد وبه زباله دان تاریخ بسپارد

Sonntag, 15. November 2009

دیکتاتورها، هرگز از تاریخ نمی‌آموزند

نشریه کار ، شماره ۵۶۱- معمولا یکی از اهداف اصلی و بلند مدت تمام حکومت های استبدادی از همان آغاز به قدرت رسیدن، ایجاد قداست برای شخص “رهبر” به عنوان نماد و سمبل نظام حکومتی است. پس از شکل گیری این مرحله، مهمترین وظایف نهادهای تبلیغاتی، امنیتی، اطلاعاتی و ارگان های سرکوبگر اینگونه رژیم ها، حفظ حریم و حرمت “قداست” ایجاد شده برای شخص “رهبر”، به عنوان نماد و سمبل سیستم حکومتی می باشد. در این مرحله است که هرگونه انتقادی به “رهبر”، از طرف کل ارگان های تشکیل دهنده نظام و بطور اخص نیروهای پلیسی، نظامی، امنیتی و قضائی آن، به معنای ورود به حوزه آهنین قداست “رهبر” تلقی گشته و لذا، از طرف دستگاه پلیسی- امنیتی و ارگان های قضائی به شدت سرکوب می گردد
از آنجا که اینگونه نظام های مستبد، در درون خود نیز همواره با فساد، دزدی، تبهکاری و گندیدگی رو به تزاید روبرو هستند، هر گاه که نخستین علائم این گندیدگی از مدار بسته ارگان های حکومت خارج و به میان توده ها درز پیدا می‌کند، تمام نهادهای تبلیغاتی، با بوق و کرنا به یک باره برای نجات “رهبر” به صدا در می آیند، تا به توده های مردم بباورانند که، شخص “رهبر”، کماکان پاک و منزه است و روحش هم از اینهمه کشتار، تجاوز، شکنجه، دزدی و فساد حاکم بر نظام بی خبر است. اگر اشکالی هم در نظام حکومتی وجود دارد، نه از طرف شخص “رهبر” بلکه، گناه از اطرافیان او و ارگان هائی است که اخبار دروغ به رهبری می دهند و اعمال خلاف انجام می‌دهند
البته “رهبر” نیز برای حفظ ظاهر و نشان دادن اقتدار خود، هراز چند گاهی با پز مخالفت با دزدی و فساد و جلوگیری از تجاوزات صورت گرفته به مردم، وارد میدان می شود و نکاتی را به دولت و دیگر نهادهای حکومتی تذکر می دهد
البته در این مدار ایجاد قداست برای “رهبر”، فقط ارگان های تبلیغاتی، امنیتی و قضائی نظام حکومتی نیستند که هرگونه ورود انتقادی به حوزه رهبری را با سرکوب، زندان و شکنجه پاسخ می دهند، بلکه خود رهبر و یا رهبران اینگونه نظام های سیاسی نیز، هیچگونه انتقادی را حتا از نیروهای درون حکومت بر نمی تابند
گرچه این ویژگی خاص “رهبر”، در هیچ یک از نظام های استبدادی، امری ثابت و پابرجا نبوده و نخواهد بود، با وجود این حقیقت مسلم، اینگونه رهبران، زمانی از خواب بیدار می شوند که دیگر نه تنها، توده های جان به لب رسیده از مرز انتقاد نسبت به رهبری عبور کرده اند، بلکه با اعتراضات وسیع خود عملا وارد حریم قداست نداشته و کذائی رهبر نیز شده اند
ورود توده ها، به چنین مرحله ای از مبارزه و رو در روئی علنی با کل سیستم حکومتی، در واقع به معنای شکستن اقتدار آهنین “رهبر” به عنوان نماد استبداد حاکم بر جامعه است. گام گذاشتن توده های وسیع مردم و گروه های اجتماعی جامعه، به این مرحله از رو در روئی علنی با نماد اقتدار نظام های مستبد و فاسد، که معمولا با شعار مرگ بر دیکتاتور و یا مرگ بر “رهبر” در سطحی گسترده و توده ای آغاز می شود، عملا نوید دهنده شروع فروپاشی اینگونه حکومت ها و نظام های سیاسی سرکوبگر تلقی می گردد

حال با توجه به خیزش انقلابی توده های مردم ایران در چند ماه گذشته و اعتراضات وسیع گروه های اجتماعی، علیه جمهوری اسلامی و بحران عمیق حاکم بر دولت و کل هیات حاکمه، باید گفت خامنه ای و کل نظام حکومتی حاکم بر ایران، در چنین وضعیتی قرار گرفته اند. اقتدار و قداست کذائی را که جمهوری اسلامی و نهادهای سرکوبگرش با ارعاب، زندان، گسترش اختناق، ترور و کشتار مردم همراه با حاکم کردن فضای شلاق و شکنجه در درون جامعه برای شخص خامنه ای ساخته بودند، اینک به یک باره فرو ریخته است
طبیعتا در یک چنین وضعیت بحرانی و شکننده ای که به وسیله مبارزات علنی و خیابانی توده های میلیونی مردم، برای خامنه ای و کل هیات حاکمه جمهوری اسلامی ایجاد شده است، ادامه حیات برای این رژیم ارتجاعی به سادگی ممکن نخواهد بود
بعد از انتخابات ٢٢ خرداد ٨٨، جوانان و توده های میلیونی مردم ایران، وارد مرحله نوینی از مبارزه با حاکمیت استبدادی جمهوری اسلامی شده اند، که پیش از آن بی سابقه بوده است. خیزش انقلابی توده های میلیونی مردم در تظاهرات خیابانی و مبارزه مستقیم جوانان، دانشجویان، زنان، کارگران ، علیه حاکمیت دینی و ارتجاعی حاکم بر ایران طی چند ماه گذشته، که اغلب با شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای همراه بوده است، خامنه ای و رژیم سرا پا فاسد جمهوری اسلامی را با یک بحران درونی و فروپاشی قدرت مواجه کرده است. در چنین وضعیتی، علاوه بر حضور وسیع توده های مردم در خیابان ها و سر دادن شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای، در مواردی و نمونه‌های دیگر نیز، شاهد رو در روئی اعتراضی مستقیم جوانان با خامنه ای و تعرض به اقتدار پوشالی و در هم شکسته او نیز هستیم
روز چهارشنبه ۶ آبان ٨٨، در مراسم سخنرانی خامنه ای که برای دانشجویان نخبه دانشگاه های کشور ترتیب داده شده بود، دانشجویی از میان جمعیت برخاست و خواهان صحبت شد. این دانشجو که محمود وحید نیا نام داشت، دانشجوی ریاضی دانشگاه شریف و برنده المپیاد جهانی ریاضی بود. او با انتقاد از نحوه انتخاب دانشجویان سخنران این جلسه که متن سخنرانی هایشان از پیش توسط نظام تعیین شده بود، لبه تیز حمله خود را به سمت صدا و سیمای تحت نظارت خامنه‌ای گرفت و گفت: آیا صدا و سیمای ما تصویر درستی از کشور و جهان ارائه می دهد یا تصویری غیر واقعی و کاریکاتور گونه؟
این دانشجو در ادامه صحبت هایش به انتقاد از شخص خامنه ای پرداخت و بی محابا چشم در چشم خامنه ای گفت: من شاید چهار تا پنج سال است که به صورت جدی تر روزنامه می خوانم و مجلات را مطالعه می کنم. این مدت واقعا به یاد نمی آورم که مطلبی را به عنوان نقد رهبری خوانده باشم
سخنان دانشجوی برنده المپیاد جهانی ریاضی، ولوله ای را در جمع حاضران و به خصوص ترتیب دهندگان این مراسم ایجاد کرد. همه آنچه را که خامنه ای و پامنبری‌های‌اش رشته بودند، به یک باره با همین سخنان کوتاه و غیر منتظره محمود وحیدنیا، پنبه شد
خامنه ای، که هرگز تصور نمی کرد با چنین وضعیتی روبرو گردد، در پایان صحبت های تکراری خود، در پاسخ به انتقاد صریح این دانشجو گفت: خیال نکنید من از شنیدن اینجور حرفها ناراحت می شوم. نه، من از اینکه این حرفها زده نشود، ناراحت می شوم
خامنه ای همچنین در واکنش به طرح موضوع انتقاد نسبت به خود گفت: این هم که گفتند از رهبری انتقاد نمی کنند، شما بروید بگوئید که انتقاد کنند. ما که نگفتیم از ما کسی انتقاد نکند؛ ما که حرفی نداریم. من از انتقاد استقبال می کنم. البته انتقاد هم می کنند. دیگر جای توضیحش اینجا نیست. انتقاد هم هست، فراوان هم هست، کم هم نیست؛ بنده هم می گیرم، دریافت می کنم و انتقاد را می فهمم
عجبا! دیکتاتور بزرگ و ولی فقیه آدم کش حاکم بر ایران نیز، صحبت از انتقاد پذیری خود می کند. به راستی که دیکتاتورها چقدر دیر از خواب بیدار می شوند. حالا که خشم فرو خفته انبوه توده های جان به لب رسیده در تظاهرات خیابانی، به غرش رعدآسای مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای تبدیل شده است، این دیکتاتور اعظم هم، انتقاد پذیر گشته و می گوید: “من هم از انتقاد استقبال می کنم”
اما، از آنجا که دروغ گو کم حافظه هست، خامنه ای که همه کشتارها و جنایت های جمهوری اسلامی با نظر و فرمان مستقیم او صورت می گیرد، فراموش می کند که در سخنرانی خود، درست لحظاتی پیشتر از ادای این کلمات، هر گونه اعتراض و انتقاد نسبت به نتایج انتخابات کذائی ریاست جمهوری ۲۲ خرداد را “بزرگترین جرم” خوانده است. چرا که او، در جمع همین دانشجویان نخبه، با لحنی تهدید آمیز گفت: “زیر سؤال بردن اصل انتخابات بزرگترین جرمى بود که انجام گرفت”
در واقع خامنه ای، که می خواست در پاسخ به انتقاد صریح دانشجوی نخبه دانشگاه صنعتی شریف، پز یک دموکرات مفلوک را به خود بگیرد، با گفتن همین یک جمله، نه تنها ماهیت کثیف و سرکوبگرانه خود و نظام جمهوری اسلامی را یک بار دیگرعریان تر ساخت بلکه، عملا دستور تعقیب، دستگیری، شکنجه و آزار توده های میلیونی معترض به نمایش انتخاباتی ۲۲ خرداد را برای چندمین بار به ارگان های سرکوبگر و دستگاه قضائی تحت امرش صادر کرد
البته توده های مردم، به اینگونه فریبکاری های خامنه ای و دیگر سران جمهوری اسلامی به خوبی واقف هستند. بر کسی پوشیده نیست، وقتی نمایندگانی از مجلس ارتجاع رژیم، که خود جزء برپا کنندگان همین نظام هستند، صرفا با نوشتن یک نامه انتقادی به “رهبر” توسط شورای نگهبان منتخب شخص خامنه ای غربال می شوند، شنیدن این جمله از طرف خامنه ای که ” من هم از انتقاد استقبال می کنم”، یقینا در شرایط کنونی باعث تفریح و سرگرمی جوانان و توده ها مردم خواهد بود. توده هایی که هم اکنون مرز انتقاد به نظام و خامنه ای را پشت سر کذاشته و در خیابان ها، شعار مرگ بر خامنه ای را فریاد می کنند. دیکتاتورها کودن‌ هم هستند. آنها هرگز از تاریخ نمی‌آموزند. اگر جز این می‌بود، امثال خامنه‌ای، از سرنوشت شاه و رژیم دیکتاتوری‌اش چیزی می‌آموختند

البته، این اولین بار نیست که خامنه ای زبونانه اینگونه جملات را بیان می کند. بیان این کلمات، از طرف خامنه ای مسبوق به سابقه است. او در قیام دانشجویی تیر ماه ٧٨ نیز، همانند امروز مفلوک گشته بود. تا جائیکه برای آرام کردن دانشجویان معترض، بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و اشک ریزان اعلام کرد که “اگر عکس مرا هم پاره کردند، بگذارید پاره کنند”
در شرایط بحرانی حاکم بر جمهوری اسلامی، تنها خامنه ای نیست که در یک چنین وضعیت مفلوک و تحقیر آمیزی قرار گرفته است. اعتراضات وسیع، عمومی و خیابانی توده های سرکوب شده جامعه، جمهوری اسلامی را به وضعیتی دچار کرده است که عملا اوضاع از دست خامنه ای، دولت و ارگان های سرکوب رژیم خارج شده است.
اگر تا دیروز، خامنه ای، احمدی نژاد و فرماندهان نظامی سپاه از اقتدار بلا منازع و خدشه ناپذیر “رهبر” و نظام صحبت می کردند، اگر تا دیروز خامنه ای و دولت احمدی نژاد هرگونه بحران سیاسی حاکم بر جامعه را تکذیب می کردند و اشاعه دهندگان آنرا، “دشمنان دولت” و “عامل بیگانگان” قلمداد می کردند، اینک که کوس رسوائی خامنه ای، در فریادهای خروشان توده های مردم، با شعار مرگ بر خامنه ای و مرگ بر دیکتاتور به صدا درآمده است، سران و فرماندهان نظامی رژیم، یکی پس از دیگری وارد میدان شده، نسبت به عدم کنترل و گسترش بحران حاکم بر جمهوری اسلامی، هشدار می دهند
تا جائیکه فرمانده کل سپاه پاسداران، به سران و همه دست اندرکاران رژیم یادآور شده است: اشتباه نکنید، نظام در خطر است
هنوز یک روز از سخنرانی خامنه ای در جمع دانشجویان نخبه نگذشته بود که، محمد علی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، در جمع طلاب شهر ارومیه نسبت به فروپاشی نظام هشدار داد و گفت: اگر تصور کنیم که مردم، پشتوانه این نظام هستند و این نظام با صلابت به راه خود ادامه می دهد و حوادثی آن را تهدید نمی کند، اشتباه کرده ایم. خطر بزرگی را پشت سر گذاشته ‌ایم ولی نمی ‌توانیم بگوییم فتنه‌ ها کاملا سرکوب شده و شعله‌ های آتش آن خاموش شده است. اشتباه است اگر تصور کنیم خطراتی نظام را تهدید نمی ‌کند
پس از آن نیز هفته نامه جوان، ارگان سیاسی سپاه پاسداران در مقاله ای ضمن اعتراف به از دست رفتن اعتبار جمهوری اسلامی نوشت: آنچه ما در جریان انتخاب ریاست جمهوری دهم از دست دادیم، اعتبار نظام، اعتبار اسم امام و اعتبار دیدگاه های سیاسی مقام معظم رهبری است
بحران انقلابی حاکم بر جامعه، اعتلای انقلابی ایجاد شده در مبارزات توده های تحت ستم، آنچنان رژیم را به سراشیبی سقوط کشانده است که، دیگر فقط این به اصطلاح رهبران اصلاح طلب نیستند که می گویند ” نظام در خطر است”
همه این حقایق، که اینک از زبان و قلم بالاترین ارگان های سرکوبگر جمهوری اسلامی بیان می شود، از مفلوکی خامنه ای گرفته تا هشدارهای از سر ناامیدی فرماندهان سپاه، از رفتار قلدر منشانه و “رضا خانی” احمدی نژاد گرفته تا واکنش نمایندگان و رئیس مجلس ارتجاع با او، همه گویای این واقعیت هستند که نظام جمهوری اسلامی در مرز فروپاشی قرارگرفته است
در کتار همه این واقعیات، اگر به این نکته نیز تامل کنیم که جملات “اشتباه نکنید نظام در خطر است” و یا “نظام اعتبار خود را از دست داده است”، پیش از خیزش دوباره مبارزات قهرمانانه جوانان، دانشجویان، زنان، کارگران و توده های وسیع مردم در سالروز سیزده آبان گفته شده اند، بهتر می توان شرایط فروپاشی و سردرگمی حاکم بر خامنه ای و جناح مسلط جمهوری اسلامی را دریافت
حضور قهرمانانه و پرقدرت اعتراضی توده های مردم در سیزده آبان علیه کل حاکمیت جمهوری اسلامی، که به رغم ضربات باتوم الکتریکی، شلیک مداوم گاز اشک آور و تیراندازی ماموران مزدور و سرکوبگر این رژیم آدم کش، همچنان در صحنه ایستاده اند، یقینا بحران سیاسی قدرت حاکم و وحشت رژیم از فروپاشی را دو چندان خواهد کرد. توده های بپا خاسته ای که، اینک به صورت مستقیم و علنی وارد میدان مبارزه علیه رژیم تا بن دندان مسلح جمهوری اسلامی شده اند، توده هایی که، پوستر بزرگ خامنه ای را زیر گام های استوارشان لکد کوب می کنند، توده هایی که کوبنده تر از پیش، شعار مرگ بر خامنه ای را فریاد می کنند، یقینا تا سرنگونی این رژیم فاسد و مستبد از پای نخواهند نشست
دیکتاتورها از تاریخ نمی‌آموزند. لذا دیر نیست که همانند “شاه”، حضور مفلوکانه خامنه ای را نیز بر صفحه تلویزیون شاهد باشیم. حضوری که اشک ریزان خطاب به توده ها ی قهرمان مردم ایران خواهد گفت: من هم صدای انقلاب شما را شنیدم

Freitag, 13. November 2009


تحت هر شرایط سیاسی مفروض، می‌توان موقعیت یک رژیم سیاسی را از طریق رابطه قدرت سیاسی با توده مردم یک کشور، رابطه‌ی این قدرت با طبقه حاکم و رابطه‌ی آن با قدرت‌های دیگر، مورد ارزیابی قرار داد
چگونگی مناسبات قدرت سیاسی حاکم با توده‌های مردم یک کشور، تعیین‌کننده موقعیت سیاسی، ثبات یا بی‌ثباتی این قدرت است و معیار سنجش آن، سطح مبارزه طبقاتی، اشکال مبارزات توده‌ای، سطح مطالبات مردم و متقابلا شیوه‌ها و تاکتیک‌هایی‌ست که قدرت حاکم به آن توسل می‌جوید. این مناسبات تعیین‌کننده‌ی قطعی و اساسی موقعیت سیاسی قدرت حاکم بر یک کشور است
چگونگی رابطه این قدرت با طبقه‌ای که نماینده سیاسی آن است و به عبارت دیگر، مناسبات سیاسی درونی طبقه حاکم، نیز مستقیم و غیر مستقیم بازتاب دهنده‌ی مناسبات این قدرت با طبقات و توده‌های غیر حاکم و تحت ستم است. این واقعیت را نه فقط در غلبه وحدت در شرایط ثبات و آرامش سیاسی، بلکه در تشدید تضادها و اختلافاتی می‌توان دید که در جریان تلاطمات سیاسی ناشی از رشد نارضایتی، اعتراض و مبارزه توده‌ای بروز می‌کند. وقتی که یک قدرت سیاسی دیگر قادر به تأمین ثبات سیاسی نیست، وقتی که حدت تضادها به انفجارات سیاسی می‌انجامد، وقتی که سیاست‌های قدرت حاکم برای مهار این تضادها و مبارزات، شکست و ناکارآیی خود را آشکار می‌سازد، به ناگزیر در درون طبقه حاکم انعکاس می‌یابند و در شرایط بحران‌های حاد به شکاف‌های عمیق در درون طبقه حاکم، بحران در حکومت، و در مراحلی حتا به بحران و از هم گسیختگی در دستگاه دولت می‌انجامد. این نشان می‌دهد که مناسبات قدرت سیاسی حاکم با توده‌های مردم یک کشور تا چه حد می‌تواند بر مناسبات درونی طبقه حاکم تأثیر بگذارد
اما مناسبات یک قدرت سیاسی به عرصه مناسبات طبقاتی در داخل یک کشور محدود نمی‌شود، این مناسبات به خارج از مرزهای یک کشور، به عرصه بین‌المللی نیز بسط می‌یابد و سیاست خارجی و مناسبت با دولت‌های دیگر را پدید می‌آورد. لذا از آن‌جایی که ادامه و بسط مناسبات داخلی در خارج از مرزهای کشوراند، انعکاسی از وضعیت داخلی یک دولت نیز می‌باشند. یک قدرت سیاسی که با بحران‌های سیاسی داخلی رو به روست و دچار بی‌ثابتی سیاسی‌ست، در عرصه بین‌المللی نیز در موقعیتی وخیم و بی ثبات قرار می‌گیرد که دیگر نمی‌تواند بر روی حمایت بین‌المللی برای تثبیت موقعیت خود حساب باز کند. حتا گاه بالعکس عامل بین‌المللی نیز خود به عرصه دیگری برای تشدید بحران‌ها و بی‌ثباتی آن تبدیل می‌گردد
این واقعیتی‌ست کاملاً روشن که جمهوری اسلامی، به عنوان قدرت سیاسی حاکم بر ایران در این هر سه وجه مناسبات، با وخیم‌ترین شرایط رو به روست. رویدادهای سیاسی روزهای اخیر نیز چیز دیگری را جز وخیم‌تر شدن روزافزون وضعیت سیاسی جمهوری اسلامی در عرصه‌های مرتبط با مناسبات سیاسی داخلی و بین‌المللی نشان نمی‌دهد
با نظری به مبارزات توده‌های مردم ایران و واکنش‌های رژیم در طول چند هفته اخیر آشکار است که رابطه جمهوری اسلامی با توده مردم، به مرحله‌ای از وخامت رسیده است که دیگر با هیچ وسیله‌ای قادر به تعدیل و ترمیم آن نیست. حتا استفاده از غیر عادی‌ترین روش‌ها، البته به معنایی که در ایران می‌توان از آن نام برد، یعنی کاربرد وحشیانه شیوه‌های سرکوب و اختناق نیز، نتیجه‌ای معکوس به بار آورده است. جمهوری اسلامی در جریان مبارزات خرداد ماه و تیر ماه مردم ایران، هر چه در توان داشت از سرکوب و کشتار، به گلوله بستن مردم در خیابان‌ها، به قتل رساندن مردم اسیر در زندان‌ها و زیر شکنجه، به بند کشیدن صدها تن، برپایی دادگاه‌های فرمایشی، صدور احکام اعدام ، به کار بست تا با زور تغییری در این مناسبات پدید آورد. اما این اقدامات که در دوره‌های پیشین حیات جمهوری اسلامی توانسته بود، اثرگذار باشد، مردم را مرعوب کند و برای مدتی سکون و سکوت را برقرار سازد، اکنون اما این خاصیت را از دست داده‌اند. به بیان دیگر، ابزاری که قدرت حاکم، از طریق آن می‌توانست رابطه تحکم‌آمیز خود را با مردم حفظ کند، از دست‌اش گرفته شد. ترس از اعمال قهر نیروهای سرکوب، نه در مقیاس افراد، گروه‌ها و محافل، بلکه در مقیاسی توده‌ای فرو ریخت. شکستن اتوریته دولت به عنوان دستگاه قهر و سرکوب، در میان مردم، نتیجه‌ای بود که عاید جمهوری اسلامی شد
این واقعیت را تداوم مبارزات توده‌ای هفته‌های اخیر، در اشکال مستقیم و علنی، تظاهرات، راه‌پیمایی‌ها، درگیری‌های موضعی با نیروهای سرکوبگر حکومت، به همراه مطالبات و شعارهای رادیکال‌تر نشان داد. سران و فرماندهان سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی که همواره در گذشته توانسته بودند با سرکوب، اوضاع را ولو لحظه‌ای و مقطعی، تحت کنترل درآورند، با سرکوب‌های وحشیانه خرداد و تیر ماه، بر این پندار بودند که این بار نیز توانسته‌اند، جنبش را مهار کنند و فعلاً دیگر کسی در مبارزات توده‌ای علنی شرکت نخواهد کرد که زمزمه راه‌پیمایی و تظاهرات روز قدس و ۱۳ آبان به گوش‌شان رسید. در این هر دو مورد، تمام دستگاه‌های سرکوب نظامی، پلیسی، امنیتی و قضایی با صدور بیانیه‌ها و مصاحبه‌های پی در پی، مردم را تهدید کردند. اما روشن شد که این تهدیدات دیگر کارساز نیست. مردم نه فقط به خیابان‌ها آمدند و در برابر چشمان حیرت‌زده سران رژیم و ارگان‌های سرکوب آن تظاهرات کردند، بلکه با شعارهای جدیدی به میدان آمدند. دیگر کسی خیال پس گرفتن رأی‌اش را نداشت. دیگر، شعارهای مذهبی که از سوی عوامل نفوذی رژیم و دسته‌جات وابسته به کروبی و موسوی برای مقابله با شعارهای رادیکال مردم سر داده می‌شد، پژواکلی در جمعیت پیدا نکرد. اصلی‌ترین شعارهای روز قدس، خواه آن‌هایی که برخاسته از مطالبات مردم بودند و رادیکال و خواه برخی شعارهای ناسیونالیستی نامرتبط با مطالبات مردم، همگی علیه رژیم بود. در روز قدس، سوای شعارهای "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر خامنه‌ای"، شعار جدایی دین از دولت و جمهوری ایرانی سر داده شد که به رغم تمام ابهام‌اش، نفی جمهوری اسلامی بود. در ۱۳ آبان، انسجام بیش‌تری در مبارزات و شعارهای مردم وجود داشت. شعارهای کاملاً مشخص و سیاسی، "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر خامنه‌ای"، اصلی‌ترین و فراگیرترین شعارها بود. تمام وحشی‌گری نیروهای سرکوب رژیم در این روزهای تظاهرات نتوانست مانع از تداوم اعتراض و مبارزه گردد. بلکه به رادیکال‌تر شدن هر چه بیش‌تر آن انجامید. در ۱۳ آبان، تظاهرات مخالفین رژیم از محدوده تهران فراتر رفت و در شیراز، اصفهان، رشت، تبریز و تعداد زیادی از دانشگاه‌ها، تظاهرات ضد رژیم، با شعار مرگ بر دیکتاتور، برپا گردید. یک رویداد قابل ملاحظه در تظاهرات مردم تهران در ۱۳ آبان، لگدمال کردن و به آتش کشیدن عکس‌های سران جمهوری اسلامی بود. اهمیت این رویداد، به ویژه هنگامی برجسته می‌شود که آن را با دوران سرنگونی رژیم شاه مقایسه کنیم. در آن ایام، این پدیده فقط هنگامی در سطح توده‌ای ظهور کرد که شاه در آستانه فرار از ایران بود، اما اکنون نفرت توده‌های مردم ایران از رژیم جمهوری اسلامی به درجه‌ای‌ست که حتا با وجود هنوز محدود بودن دامنه جنبس و این که جمهوری اسلامی هنوز مستقر است و سران آن بر سر کار، مردم بی‌پروا تصاویر آن‌ها را به زیر می‌کشند، لگدمال می‌کنند و به آتش می‌کشند
راه‌‌پیمایی و تظاهرات توده‌ای، گر چه اکنون شکل عمده مبارزات مردم ایران علیه جمهوری اسلامی است، اما تنها شکل مبارزه‌ای نیست که در ایران جریان دارد و به علاوه، دامنه جنبش به آن محدود نمی‌گردد. مبارزات کارگران وجه دیگری از مبارزات توده‌های مردم ایران علیه نظم موجود است. تنها در طول چند هفته اخیر، در فاصله دو تظاهرات توده‌ای عمومی بزرگ، ده‌ها اعتراض کارگری در اشکال مختلف رخ داده است. بخش عمده این مبارزات نیز تجمع و تظاهرات در خیابان‌ها بوده است. این اعتراضات البته مستقیماً سیاسی نبوده، بلکه بر سر مطالبات معوقه اقتصادی کارگران و مقابله با اخراج و بیکارسازی‌ها رخ داده است. اما نکته برجسته در این اعتراضات کارگری، کشیده شدن آن‌ها به سطح خیابان‌ها و خارج از چهار دیواری کارخانه است. مبارزه کارگری که به خیابان‌ها کشیده می‌شود، به ویژه در شرایط بحران سیاسی از هر جهت آماده است که به مبارزه مستقیماً سیاسی علیه رژیم تبدیل گردد. نمونه آن هم، چند روز پیش، تجمع اعتراضی کارگران لوله‌سازی اهواز بود که به یک تظاهرات توده‌ای با شعار "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر دولت مردم فریب" در اهواز تبدیل گردید
مبارزات دانشجویان نیز وجه دیگری از مبارزات مردم ایران در طول چند هفته اخیر بوده است. از مهر ماه که سال تحصیلی جدید آغاز شده است، روز به روز اعتراضات و مبارزات دانشجویی وسعت بیش‌تری به خود گرفته است. دانشجویان دانشگاه تهران، سال تحصیلی جدید را با تظاهرات و راه‌پیمایی حول شعار "مرگ بر دیکتاتور"، "نه سازش، نه تسلیم، نبرد با دیکتاتور" آغاز کردند. این مبارزات، سپس به دانشگاه‌های دیگر بسط یافت تا جایی که در ۱۳ آبان، در اغلب دانشگاه‌ها، تظاهرات بود. اصلی‌ترین شعار دانشجویان در تمام دانشگاه‌ها، شعار "مرگ بر دیکتاتور" است
تمام این واقعیات و وجوه مختلف مبارزات توده‌ای مردم علیه رژیم دیکتاتوری و اختناق حاکم بر ایران به وضوح نشان می‌دهد که مناسبات قدرت سیاسی حاکم، با توده‌های مردم در وخیم‌ترین شرایط قرار گرفته و دیگر این مناسبات به هیچ شکلی قابل ترمیم و تعدیل نیست
مادام که این اصلی‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین رابطه در سیاست و اوضاع سیاسی یک کشور، در بحرانی‌ترین وضعیت خود قرار گرفته باشد، مناسبات درونی طبقه حاکم و رابطه قدرت سیاسی با فراکسیون‌های این طبقه، نمی‌تواند از اختلافات، کشمکش‌ها و تنش‌های حاد برکنار باشد. چرا که بحران در مناسبات جمهوری اسلامی و توده مردم به این معناست که سیاست‌های جناح حاکم جواب نداده، با شکست رو به رو شده و اوضاع را بحرانی‌تر کرده است، لذا جناحی از حکومت خواهان تغییر در تاکتیک و اتخاذ سیاستی دیگر است که با رفرم و پاسخ‌گویی به مطالبات آن اقشاری از جامعه که خواست‌های آن‌ها از محدوده نظم موجود فراتر نمی‌رود، از طریق ایجاد شکاف در جنبش، اوضاع را تحت کنترل درآورد
گرچه این سیاست و تاکتیک، پیش از این نیز ناکارآیی خود را نشان داد و با شکست رو به رو گردید، اما جناح موسوم به اصلاح‌طلب حکومت، دلیل شکست آن را نه در مطالباتی که از چارچوب نظم موجود فراتر می‌روند و لذا مبارزاتی که وعده‌های اصلاح‌طلبان را پشت سر می‌گذارد، بلکه در کارشکنی‌ها و انعطاف‌ناپذیری جناح رقیب می‌پندارد. از این‌رو بر این عقیده است که اکنون می‌تواند با عقب راندن و خنثا کردن مقاومت جناح رقیب و به اصطلاح رادیکال‌تر عمل کردن برای اصلاحات، رابطه قدرت سیاسی را با مردم ترمیم کند و آن را از بحران برهاند. این که به هر حال، این راه جز سراب نیست و نمی‌تواند مسایلی را که ریشه‌های عمیق عینی دارد حل کند، یک واقعیت است، اما این که جناح موسوم به اصلاح طلب، گزینه‌های دیگری در مقابل خود ندارد، واقعیتی دیگر. اگر عنان گسیخته‌ترین سرکوب و اختناق پاسخ نداده و با شکست رو به رو شده است، تنها بدیل آنها فقط می‌تواند تاکتیک به اصطلاح رفرم باشد. هر چه دامنه مبارزات مردم وسیع‌تر و رو در رویی آن‌ها با قدرت حاکم حادتر شود، به ناگزیر اختلافات و تضادهای درونی طبقه حاکم شدیدتر و رابطه قدرت حاکم با فراکسیون‌های این طبقه متشنج‌تر و وخیم‌تر خواهد شد. این مسئله هم اکنون تا جایی پیش رفته است که حتا جناحی را که انحصاراً قدرت سیاسی را به دست گرفته است، به ورطه اختلافات و کشمکش‌های مداوم سوق داده است. اختلافاتی که پیوسته به ویژه میان مجلس و کابینه دولت بروز می‌کند، این نیز در واقعیت امر انعکاسی از وخامت روزافزون مناسبات قدرت حاکم و توده مردم است. چرا که در این جا نیز اختلافات دقیقاً بر سر سیاست‌هایی رخ می‌دهد که طرف اصلی آن توده مردم‌اند و راه مقابله با مبارزات آن‌ها. این وخامت مناسبات درونی طبقه حاکم و کشمکش‌ها و ستیزهای درونی قدرت سیاسی ، به نوبه خود، این قدرت را تحلیل می‌برد و فروپاشی درونی آن را سرعت می‌بخشد
در رژیم‌های دیکتاتوری عریان، معمولاً یک نفر از قدرتی برخوردار می‌گردد که از اتوریته امر و نهی در تمام سطوح برخوردار است. مادام که او اقتدار خود را حفظ می‌کند و حفظ این اقتدار، توأم با دوران بی‌تفاوتی سیاسی در میان مردم است، تمام طبقه حاکم و هیئت حاکمه بی چون و چرا از وی تبعیت و فرمان‌برداری می‌کنند. اما به محض این که این اقتدار در هم می‌شکند و در هم شکستن آن همراه است با روی آوری توده‌ها به مبارزه سیاسی فعال، هیئت حاکمه انسجام خود را از دست می‌دهد. چرا که دیگر قدرتی فراتر، برای حفظ این انسجام وجود ندارد. جمهوری اسلامی اکنون در چنین وضعیتی قرار گرفته است. خامنه‌ای که تا پیش از مبارزات اخیر مردم ایران از اتوریته بالایی در میان طبقه حاکم برخوردار بود، اکنون که اتوریته‌اش در هم شکسته است، در چنان وضعیتی قرار گرفته که نه فقط نمی‌تواند بر یکی از جناح‌های اصلی رژیم اعمال اتوریته کند، بلکه در درون باندهای درونی جناح خودش نیز با نافرمانی‌هایی رو به روست که روزمره ناگزیر است درگیر آن‌ها باشدجمهوری اسلامی اما فقط در حیطه مناسبات خود با توده‌های مردم ایران و نیز مناسبات درون طبقه‌ای، با معضلات جدی روز افزون روبرو نیست. هر چه این مناسبات وخیم‌تر و بحران های رژیم، عمیق‌تر شده است، مناسبات بین‌المللی آن نیز به وخامت بیش‌تری گراییده است
گرچه جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت مذهبی که اشاعه اسلام‌گرایی را یک رکن اساسی سیاست خارجی خود قرار داده است، همواره در مناسبات بین‌المللی خود، درگیر تشنج و بحران بوده است، اما در شرایطی که مناسبات آن در داخل ایران با توده‌های مردم و در درون خود به درجه یک بحران، وخیم شده است، مناسبات بین‌المللی‌اش نیز تحت تأثیر این بحران با وخامت و درگیری بیش‌تری رو به رو شده است. بر تعداد دشمنان ریز و درشت جمهوری اسلامی، خواه واقعی یا خیالی در چند ماه اخیر افزوده شده است. اوضاع تا به آن حد وخیم است که جمهوری اسلامی اکنون می‌پندارد تمام دولت‌های جهان برای سرنگونی آن متحد شده‌اند. این البته جز یک خیال‌بافی چیز دیگری نیست. کم‌تر دولتی را می‌توان در جهان سراغ گرفت که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی باشد. آن‌چه که در این میان هست و واقعیت دارد، اختلافاتی‌ست که بر سر سیاست‌های جمهوری اسلامی پدید آمده و بسته به اوضاع سیاسی رژیم، وخیم‌تر شده است. طبیعی‌ست که وقتی جمهوری اسلامی در داخل با بحران‌های سیاسی جدی رو به رو باشد، نمی‌تواند بر مناسبات بین‌المللی آن تأثیر نگذارد و این مناسبات را وخیم‌تر نکند. هر تلاش رژیم هم در این عرصه برای بهبود اوضاع، نتیجه‌ای در پی نخواهد داشت. نمونه آن هم اقدامات سیاسی و دیپلماتیک رژیم در چند هفته اخیر در جهت بهبود این مناسبات بود که به شکست انجامید. برخی جناح‌ها و گروه‌های وابسته به جمهوری اسلامی، چنین می‌پندارند که ریشه تمام تضادها و معضلات داخلی رژیم در خارج است و بنابراین اگر رژیم بتواند اختلافات و بحران‌های بین‌المللی خود را حل کند و مناسباتی نرمال با دیگر کشورهای جهان داشته باشد، معضلات داخلی‌اش پایان خواهد یافت. شالوده افراطی این دیدگاه هم همان چیزی‌ست که اغلب گروه‌ها، ارگان‌ها و سران رژیم بر آن تأکید می‌کنند. آنها چنین می‌پندارند، آن‌چه که در ایران رخ داده و می‌دهد و از جمله همین مبارزات توده‌های مردم، و ایضاً اختلافات و کشمکش‌های درونی حکومت، توطئه ساخته و پرداخته قدرت‌های خارجی‌ست. لذا گروه‌هایی از درون هیئت حاکمه راه حل معضلات را در خارج از مرزها و در مناسبات با قدرت‌ها و دولت‌های دیگر جستجو می‌کنند. احمدی‌نژاد هم وابسته به همین گروه‌هاست. وی در طول چند هفته گذشته تلاش نمود، دو مسئله مهم مرتبط با مناسبات بین‌المللی جمهوری اسلامی را به با یک رشته عقب‌نشینی‌ها و امتیاز دادن‌ها حل کند. یکی مسئله هسته‌ای و دیگری مناسبات با دولت آمریکا بود. اما در حالی که این مسایل به نقطه‌ای رسیده بود که گمان می‌رفت تأثیری تعدیل‌کننده بر مناسبات بین‌المللی جمهوری اسلامی داشته باشد، دقیقاً همان عوامل داخلی که نقش تعیین‌کننده دارند، تمام این اقدامات را خنثا کردند. پی‌آمد این مسئله نیز وخیم‌تر شدن مناسبات بود. چرا که یک بار دیگر نشان داده شد، جمهوری اسلامی نمی‌تواند جز مناسباتی پر تنش و توأم با اختلافاتی حاد در عرصه بین‌المللی داشته باشد و حتا روسیه را که یکی از متحدین ثابت قدم جمهوری اسلامی‌ست، به واکنش، موضع‌گیری و تهدید بر سر مسئله هسته‌ای واداشت
بررسی این سه وجه مناسبات داخلی و بین‌المللی قدرت سیاسی حاکم بر ایران، فقط بیانگر وخامت روزافزون وضعیت سیاسی جمهوری اسلامی نیست. این مناسبات، به ویژه در عرصه مناسبات جمهوری اسلامی با توده‌های مردم به نقطه غیر قابل ترمیم و تعدیل رسیده است. از همین‌روست که دیگر حتا شدیدترین سرکوب و اعمال قهر هیئت حاکمه برای مهار تعرض توده مردم به این قدرت، کارساز نیست. بازگشتی به عقب رخ نخواهد داد. آن‌چه که در پیش است، پیش روی قدرت انقلابی توده‌ای در مقابل قدرت ارتجاعی حاکم خواهد بود. در این مرحله، هر تلاش قهرآمیزتر قدرت سیاسی حاکم علیه جنبش اعتراضی انقلابی مردم، دامنه این جنبش را وسیع‌تر و مضمون انقلابی آن را پررنگ‌تر و رادیکال‌تر خواهد ساخت. از همین‌روست نگرانی جناح موسوم به اصلاح‌طلب و حتا گروه‌هایی از درون جناح حاکم. آن‌ها جناح مسلط را مورد ملامت قرار می‌دهند که با تکیه روزافزون بر قهر و سرکوب، جنبش را به مرحله‌ای از رادیکالیسم سوق می‌دهد که دیگر کسی قادر به کنترل آن نخواهد بود و اگر روزی قرار باشد آن‌ها زمام امور را به دست بگیرند، دیگر بیش از آن دیر شده است که بتوانند کاری از پیش ببرند و سرنوشتی جز بختیار، آخرین نخست‌وزیر و کابینه دوران رژیم شاه نخواهند داشت. آن‌ها اکنون این را در هر تحلیل خود مستقیم و غیر مستقیم بازگو می‌کنند. اما واقعیت این است که حتا امروز، مناسبات توده ‌مردم با قدرت سیاسی حاکم، بیش از آن حاد و وخیم شده و سطح مطالبات مردم فراتر از آن رفته است که امثال موسوی‌ها و کروبی‌ها بتواند آن را تعدیل کنند. این در حالی ست که هنوز کارگران با مطالبات کاملا رادیکال خود، مستقلاً به عنوان یک طبقه در جنبش سیاسی کنونی حضور نیافته‌اند. اما تظاهرات جنبش عمومی مردم ایران، فقط سرآغازی‌ست بر جنبشی که حضور قدرتمند طبقه کارگر را با شکل مبارزه مختص خودش، اعتصاب عمومی سیاسی، نوید می‌دهد. این مرحله، ضرورتاً فرا خواهد رسید. مرحله‌ای که مناسبات توده‌های مردم با قدرت سیاسی حاکم به آن وارد شده است، تأییدی‌ست بر قطعیت آن. وقتی که جنبش به این نقطه از رشد و شکوفایی خود برسد، آن‌گاه دیگر جمهوری اسلامی را به همراه تمام جناح‌ها و گروه‌های ریز و درشت آن جمع خواهند کرد