Montag, 30. November 2009


هشدار به فعالین و هواداران سازمان


برطبق گزارشاتی که به سازمان رسیده ، اخیرا دیده شده است، افرادی که خود را در ایران، مرتبط با سازمان معرفی می‌کنند، ضمن تماس با فعالین سیاسی که ممکن است در میان آنها هواداران سازمان نیز وجود داشته باشند، پیشنهاداتی برای همکاری و حتا رد و بدل کردن سلاح می‌کنند. سازمان هرگونه چنین رابطه‌هائی را تکذیب می‌کند. اکیدا توصیه می‌شود از ارتباط با افرادی که شناخت دقیقی از آنها ندارید، خودداری نمائید. هرگونه ارتباطی با سازمان فقط از کانال‌های رسمی و تایید شده صورت خواهد گرفت. برای اطمینان از تماسهائی که با شما گرفته می‌شود، از طریق تلفن و یا ای- میل سازمان با ما تماس بگیرید


دانشجویان مبارز




۱۶ آذر، روز دانشجو در پیش است. رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی که از اعتراضات و مبارزات دانشجویان در ۱۶ آذر امسال، بیش از هر زمان دیگر در هراس به سر می‌برد، پیشاپیش اقدامات سرکوب‌گرانه خود را علیه دانشجویان تشدید کرده است. ارگان‌های پلیسی و اطلاعاتی رژیم، در روزهای اخیر ده‌ها تن از فعالان جنبش دانشجویی را دستگیر کرده، تا مانع از اعتراضات و تظاهرات بزرگ دانشجویان دانشگاه‌های سراسر کشور در روز دانشجو گردد. اما به ویژه تجربه چند ماه اخیر، آشکارا نشان داده است که این اقدامات سرکوب‌گرانه و ارتجاعی قادر نیست مردمی را که به نبرد برای رهایی از یوغ ستم‌گران حاکم بر ایران برخاسته‌اند، از ادامه مبارزه بازدارد و رژیمی را که سر تا پا در بحران فرو رفته است، نجات دهد
دانشجویان مبارز

امسال، ۱۶ آذر در شرایطی متفاوت از سال‌های گذشته فرا رسیده است. بحران‌های متعددی که جمهوری اسلامی با آن‌ها رو به روست، بن‌بست این رژیم را در تمام عرصه‌ها برملا کرده و پی‌آمد آن بحران سیاسی‌ست که از اواخر خرداد ماه سال جاری در ابعادی گسترده رخ نموده است. لذا بحرانی نیست که با سرکوب‌های وحشیانه جناح مسلط و حاکم و یا ادعاهای به اصطلاح اصلاح‌طلبانه جناح دیگر از طریق حک و اصلاح در قوانین و نهادهای نظم ارتجاعی موجود و جا به جایی مهره‌های حکومت اسلامی، برطرف گردد. این بحران، برخاسته از نیازهای انباشت شده اجتماعی‌ست که بدون تغییر و تحولی ژرف در نظم موجود و در هم شکسته شدن سدی که مانع تحقق آن‌ها و تحول اجتماعی و سیاسی شده است، امکان دست‌یابی به آن‌ها وجود ندارد. از همین روست که امواج مبارزه توده‌ای، گاه در ابعادی میلیونی، برای در هم شکستن موانع موجود از سر راه تحول اجتماعی به حرکت درآمده و جمهوری اسلامی را که مانع اصلی و بلاواسطه تحقق نیازهای تحول اجتماعی و مطالبات توده‌ای‌ست، زیر ضربات مداوم قرار داده است
جمهوری اسلامی که برآمده از ضد انقلاب اسلامی برای نجات نظم موجود در جریان انقلاب توده‌های مردم ایران در سال ۵۷ است، از همان آغاز رسالتی جز سرکوب انقلاب و به بند کشیدن توده‌های مردم نداشت. لذا موجودیت این رژیم با اختناق، زندان، سرکوب و کشتار بنا گردید. این رژیم، وظیفه‌ای برای حل تضادهای اجتماعی و تحقق نیازهای تحول اجتماعی و سیاسی نداشت. بلکه تنها رسالت‌اش به عقب راندن توده‌های مردم و مبارزات آن‌ها به سطحی حتا عقب‌تر از دوران رژیم شاه بود. گرچه در اجرای این وظیفه ارتجاعی خود موفق شد، اما فقط به این شرط که تمام تضادهای جامعه موجود را در عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تشدید کند و زمینه را برای بحران‌های عمیق‌تر هموار سازد
جمهوری اسلامی، صرفا دولتی نیست که تحت شرایط معینی برای پاسداری از نظم طبقاتی سرمایه‌داری و حفظ منافع طبقه سرمایه‌دار، به اختناق و دیکتاتوری عریان روی آورده باشد. جمهوری اسلامی یک دولت دینی نیز هست و هر دولت دینی بنیادش بر اختناق و سرکوب، تبعیض و نابرابری، اسارت و بندگی انسان‌ها در برابر قدرتی که نماینده خداست، قرار گرفته است. دولت مذهبی در ذات خود دشمن آشتی‌ناپذیر آزادی و برابری مردم است. دولت مذهبی ذاتاً رژیم ترور و خفقان، رژیم دیکتاتوری عریان و عنان گسیخته تروریستی‌ست. جمهوری اسلامی، جز آن‌چه که بوده و هست، هرگز نخواهد بود. لذا جمهوری اسلامی، علاوه بر سرشت طبقاتی، بنا به خصلت مذهبی خود، جز این نمی‌توانست بکند که با سرکوب، زندان، ترور و شکنجه، اختناقی وحشتناک را بر ایران حاکم سازد و عموم توده‌های مردم را از آزادی‌های سیاسی و حقوق دمکراتیک و حتا حقوق مدنی و انسانی‌شان محروم سازد
جمهوری اسلامی که بنیادش بر تبعیض و نابرابری قرار گرفته است، رسما و علنا برابری حقوق را برای نیمی از اعضای جامعه نفی و انکار نمود و زنان را در معرض بیرحمانه‌ترین تبعیض، نابرابری و ستم قرار داد. جمهوری اسلامی با سرکوب و کشتار، برابری ملیت‌های ساکن ایران را نفی و رژیم تبعیض و ستم ملی را حاکم ساخت. جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت شیعه مذهب، از آن‌جایی که در ذات خود نفی‌کننده‌ی هر گونه حتا عقیده مذهبی دیگر است، نه فقط پیروان ادیان دیگر، بلکه فرقه‌های درونی دین اسلام را مورد تبعیض، فشار و سرکوب قرار داد. جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت دینی، وظیفه خود می‌داند که حتا در زندگی خصوصی افراد جامعه دخالت کند و لذا این دخالت پلیسی خود را حتا به آن‌چه که در منازل مردم نیز می‌گذرد، بسط داد. بدیهی‌ست که این وحشیانه‌ترین شکل استبداد، بی حقوقی، اختناق، تبعیض، زندان، شکنجه، ستم‌گری و کشتارهای هولناک، می‌بایستی تضاد توده‌های وسیع مردم را با روبنای سیاسی ارتجاعی حاکم و در محور آن رژیم جمهوری اسلامی، تشدید کند، مبارزه برای سرنگونی آن را مدام وسعت دهد و میلیون‌ها تن از مردم را به نبردی علنی و مستقیم با رژیم استبدادی حاکم برای به دست آوردن آزادی‌های سیاسی و حقوق مدنی و دمکراتیک خود سوق دهد. واقعیتی که هم اکنون به و ضوح شاهد آن هستیم
جمهوری اسلامی با اختناق، سرکوب و کشتار توانست انقلاب توده‌های مردم ایران را در هم کوبد و نظم اقتصادی – اجتماعی موجود را عجالتا نجات دهد، اما نمی‌توانست تضادهای شیوه تولید سرمایه‌داری را حتا تخفیف و بحران اقتصادی را تعدیل کند. بالعکس خصلت مذهبی دولت، تضادهای روبنای سیاسی را حتا با مناسبات تولید سرمایه‌داری تشدید کرد و این خود باعث تشدید تضادهای شیوه تولید سرمایه‌داری و عمیق‌تر شدن بحران اقتصادی به عنوان یک بحران مزمن ۳۰ ساله گردید. در طول تمام این سال‌ها، رکود و تورم، توأمان بیماری اقتصاد سرمایه‌داری ایران بوده است. در نتیجه این بحران، وضعیت مادی و معیشتی توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران سال به سال وخیم‌تر شد، تا جایی که نه فقط هیچ‌گاه دیگر لااقل به سطح پیش از قیام سال ۵٧ نرسید، بلکه هم اکنون فرسنگ‌ها از آن فاصله دارد و اکثریت بزرگ مردم یعنی تقریبا عموم کارگران و زحمتکشان با فقر مطلق رو به رو هستند
آن‌چه که در این میان منجر به وخامت هر چه بیش‌تر شرایط معیشتی کارگران و زحمتکشان گردید، اجرای سیاست موسوم به نئولیبرال بود که توسط انحصارات بین‌المللی و مؤسسات مالی آن نظیر صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی به رژیم حاکم دیکته شد. این سیاست که در محور آن خصوصی‌سازی، آزادسازی قیمت‌‌ها، حذف به اصطلاح رایانه‌ها و محروم ساختن کارگران از ابتدایی‌ترین حق و حقوق کارگری قرار دارد، در حالی که برای طبقه حاکم سود و ثروت هنگفتی به بار آورده است، برای توده‌های کارگر و زحمتکش، جز تشدید فقر، کاهش مداوم دستمزدهای واقعی، بیکاری، گرانی روزافزون کالاها و به طور اخص برای کارگران، تشدید استثمار را در پی نداشته است
این گسترش فقر و فلاکت عمومی، به رغم این واقعیت زندگی زحمتکشان را تباه کرده است، که در طول این ۳۰ سال فقط درآمد دولت از فروش نفت و گاز صدها میلیارد دلار بوده است. اما این درآمد هنگفت، صرف هزینه‌های کلان دستگاه نظامی و بوروکراتیک ماشین دولتی رژیم دیکتاتوری عریان و توسعه ‌طلب اسلامی شد و بخشا مستقیم به جیب طبقه حاکم سرازیر شده است
در نتیجه تمام سیاست‌های ارتجاعی جمهوری اسلامی، شکاف فقر و ثروت در جامعه ایران، در ابعادی حیرت‌آور عمیق و وسیع شده است. در حالی که ده‌ها میلیون تن از مردم کارگر و زحمتکش حتا قادر به تأمین حداقل معاش خود نیستند، ثروت انباشت شده گروه کوچکی انگل، به نام سرمایه‌دار و ثروتمند، ابعاد ده‌ها و صدها تریلیونی به خود گرفته است
این همان نظم ضد انسانی‌ست که جمهوری اسلامی به توده‌های کارگر و زحمتکش تحمیل کرده و خود را حافظ و نگهدار آن می‌داند. طبیعی‌ست که کارگران و زحمتکشان دشمن این نظم و رژیم سیاسی پاسدار آن باشند
مبارزات مردم کارگر و زحمتکش، در طول تمام این سال‌های حاکمیت ستم‌گرانه جمهوری اسلامی علیه این نظم ضد انسانی ادامه داشته است. کارگران با صدها مورد از اعتصابات، تظاهرات، راه‌پیمایی‌ها، تجمعات اعتراضی، اشغال کارخانه‌ها، بستن جاده‌ها و خیابان‌ها، این نظم ارتجاعی را پیوسته مورد حمله قرار داده‌اند. معلمان، پرستاران و دیگر زحمتکشان نیز اعتصابات و اعتراضات متعددی علیه این نظم ضد انسانی که آن‌ها را مدام فقیرتر و فقیرتر کرده است، برپا کرده‌اند
مبارزات کنونی کارگران که در هر هفته چندین مورد آن را شاهدیم، بیان این واقعیت است که میلیون‌ها تن از کارگران ایران خواهان برافتادن این نظم ارتجاعی‌اند. مبارزه کارگران اما به تلاش و مبارزه عمومی برای کسب آزادی‌ها و حقوق دمکراتیک محدود نمی‌شود، کارگران خواهان برافتادن نظم سرمایه‌داری و استقرار نظمی سوسیالیستی هستند که در آن انسان‌های آزاد و برابر، در رفاه، سعادت و خوشبختی زندگی کنند
جمهوری اسلامی که تجسم تام و تمام ارتجاع، واپس‌گرایی و دشمنی با هر گونه پیشرفت و ترقی انسانی‌ست، از جنبش کارگری و سوسیالیستی در هراس مداوم به سر می‌برد. جمهوری اسلامی هزاران تن از پیشروان کارگری و طرفداران سوسیالیسم را به جوخه اعدام سپرد. ده‌ها هزار تن را سال‌ها به بند کشید. مبارزات کارگری را سرکوب و به خاک و خون کشید، اما جنبش کارگری سربلند به پیش آمده و امروز سربلندتر از هر زمان دیگر در برابر رژیم حاکم قرار گرفته است. هر چه بحران‌های رژیم عمیق‌تر شده است، بر خصلت تعرضی جنبش کارگری نیز افزوده شده است
اما رو در رویی توده‌های مردم ایران به مبارزات دمکراتیک عمومی برای حصول به آزادی‌های سیاسی، مبارزات طبقاتی کارگران و مبارزات معلمان محدود نیست. زنان در ایران عرصه دیگری را برای مبارزه رو در روی با رژیم گشوده‌اند. مردمی که با ستم‌گری ملی رو به رو هستند، همواره با رژیم ستمگر حاکم درگیر بوده و هستند. دانشجویان در طول تمام دوران موجودیت جمهوری اسلامی، هیچ‌گاه رژیم دیکتاتوری و اختناق را آرام نگذاشته‌اند. جنبش دانشجویی در ایران، همواره یکی از جنبش‌های پیشتاز علیه رژیم‌های ستم‌گر و ضد مردمی حاکم بر ایران بوده است. این جنبش در طول حیات خود نشان داده است که نمی‌تواند با استبداد، بی‌حقوقی و بی‌عدالتی سر سازش داشته باشد. جمهوری اسلامی حتا با سرکوب و کشتار و تعطیل دانشگاه‌ها نیز نتوانست بر این جنبش غلبه کند. سال‌هاست که دانشگاه‌ها عرصه مبارزه آشتی‌ناپذیر و مداوم دانشجویان علیه رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی‌اند. بر کسی پوشیده نیست که در جریان تظاهرات، راه‌پیمایی‌ها و سنگربندی‌های خیابانی چند ماه اخیر نیز، دانشجویان فعال‌ترین نیروی این جنبش بوده‌اند. در همین مدت کوتاهی که از سال تحصیلی جدید می‌گذرد، ده‌ها اعتصاب و تظاهرات در دانشگاه‌های کشور بر پا شده است
به هر عرصه‌ای که نظر افکنیم، با مبارزات علنی، مستقیم و تعرضی توده‌های وسیع مردم ایران، رو به رو هستیم. رژیمی که با چنین موج وسیع نارضایتی، اعتراض و مبارزه‌ای رو به روست، به آخرین لحظات عمر ننگین‌اش رسیده است. این رژیم دیگر نمی‌تواند با وحشی‌گری، مردمی را که به نبردی حماسی برای رهایی از یوغ ستم‌گران و جباران حاکم بر ایران برخاسته‌اند، آرام کند و از تعرض بازدارد
دانشجویان مبارز

تداوم تظاهرات خیابانی در این مرحله، برای پیشروی جنبش حائز اهمیت است. اما بی‌تردید راه‌پیمایی‌ها و تظاهرات، برای در هم شکستن مقاومت یک رژیم ارتجاعی سر تا پا مسلح کارساز نیست. نیاز به اشکال مؤثرتر و کارآتر مبارزه، هر روز بیش از پیش احساس می‌گردد. گام بعدی در ارتقای مبارزات توده‌های مردم علیه جمهوری اسلامی، اعتصاب عمومی سیاسی‌ست
لذا به ویژه بخش آگاه‌تر و پیشروتر جنبش دانشجویی که برای نزدیکی و ارتباط هر چه بیش‌تر جنبش‌های اجتماعی تلاش می‌کند، باید ایده اعتصاب عمومی را در سطحی وسیع به میان توده‌های کارگر و زحمتکش ببرد
چرا که تنها این اعتصاب است که می‌تواند میلیون‌ها نیروی تازه‌ نفس را به جنبش جلب کند، توازن قوا را به نفع جنبش توده‌های مردم بر هم بزند، رژیم را فلج کند و اقدامات نیروی سرکوب رژیم را بی اثر سازد.
تنها وقتی که جنبش به این مرحله برسد، آن‌گاه تمام شرایط برای رهایی توده‌های مردم از طریق قیام عمومی، سرنگونی رژیمی که تمام موجودیت‌اش بر سرنیزه قرار گرفته است و حاکمیت توده‌های وسیع مردم بر سرنوشت خود از طریق شوراها، فراهم است
راهی برای نجات توده‌های مردم ایران از فجایع و ستم‌گری‌های جمهوری اسلامی، جز سرنگونی قهرآمیز آن از طریق قیام مسلحانه وجود ندارد. این حقیقت را تمام دوران حیات جمهوری اسلامی و فجایع بی‌شمار آن به همگان نشان داده و لحظه به لحظه صحت آن تأیید می‌شود

دانشجویان مبارز

جنبش دانشجویی در شرایط بحرانی و حساس کنونی نقشی مهم‌تر از گذشته بر دوش دارد. دانشجویان همان‌گونه که در چند ماه اخیر عمل کرده‌اند، باید به گسترش و وسعت دادن به جنبش توده‌ای یاری رسانند
روز ۱۶ آذر دیگر نمی‌تواند و نباید به تظاهرات در چهاردیواری دانشگاه‌ها محدود شود. ۱۶ آذر امسال را در خیابان‌ها به عرصه تظاهرات توده‌ای علیه رژیم تبدیل کنید
مبارزات چند ماه اخیر به وضوح نشان داده است که توده‌های وسیع مردم ایران، این آمادگی را برای حضور در این تظاهرات دارند. فراخوان حضور مردم را در تظاهرات ۱۶ آذر، حول شعارهای “مرگ بر دیکتاتور”، “مرگ بر جمهوری اسلامی”، “نه سازش نه تسلیم، نبرد تا پیروزی” صادر کنید
قطعا توده‌های مردمی که در چند ماه اخیر در نبردهای خیابانی حماسه آفریدند، با حضور در تظاهرات ۱۶ آذر، ضربه دیگری بر پیکر پوسیده رژیم استبدادی وارد می‌آوردند
تظاهرات ۱۶ آذر، روز دانشجو را در خیابان‌ها سازمان دهیم
پیروز باد جنبش دانشجویی
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی – برقرار باد حکومت شورایی
زنده باد آزادی – زنده باد سوسیالیسم
سازمان فداییان (اقلیت)
آذر ماه ۱۳۸۸
کار – نان – آزادی – حکومت شورایی
رادیکالیسم جنبش توده‌ای و وحشت پاسداران نظم موجود
با غرّش رعدآسا و انفجار خشم توده‌های مردم ناراضی و به جان آمده در ٢۳ خرداد، که در فضای پایتخت حکومت اسلامی پیچید و بر اندام مرتجعین حاکم لرزه افکند، دور جدیدی در زندگی سیاسی و مبارزاتی توده‌ها آغاز شد. عظمت این حرکت وسیع و اعتراضی و سرریز شدن سیل مردم به خیابان، اگرچه بازتاب دهندۀ سی سال تحمیل فشار و بی حقوقی، سی سال ظلم و ستم بی انتها بر آحاد مردم و خواست آن‌ها برای تغییر وضع موجود بود، اما در آغاز، عمق و ژرفای این پدیده هنوز به طور کامل شناخته نشده بود. فضای مه آلود رقابت‌های انتخاباتی، درگیری جناح‌های حکومتی بلافاصله پس از شمارش آراء و اعلام نتایج آن و درهم آمیزی بخشی از انگیزه اعتراض مردم با خواست کسانی که بعدها “جنبش سبز” را ابداع کردند، هنوز اجازه نمی‌داد، تمام آنچه را که در درون این آتش‌فشان نهفته بود، بطور کامل و روشن، نمود بیرونی پیدا کند و ظواهر بیرونی جنبش نیز، بازتاب تمام ماهیت درون این پدیده، نبود. از همین روست که بورژوازی به این خیال که می‌تواند از جنبش تودۀ مردم، به سود خویش استفاده نماید، خود را به درون آن پرتاب می‌کند. یک جنبش اعتراضی خودبخودی توده‌ای، اما توفنده، قبل از هر چیز نمایندگان جناح‌هائی از بورژوازی خارج از قدرت، خصوصاً جناح موسوم به اصلاح طلب را بر آن داشت که به فوریت خود را به رأس جنبش اعتراضی بکشانند، تا ضمن کنترل این جنبش، در سهم خواهی و دعواهای جناحی، از آن به سود خویش بهره برداری نمایند
همین ویژگی یعنی پنهان ماندن عمق پدیده به اضافه تلاش بورژوازی برای اعمال رهبری خود بر جنبش مردم معترض، و توفیق نسبی آن در جلب برخی از اقشار مردم و بالاخره رواج دادن برخی از شعارهای خود در مراحل اولیه جنبش، به بهانه‌ای برای عدم دخالت برخی از نیروها و گرایش های سیاسی، در جنبش توده‌ای تبدیل گردید. این‌ها با این توجیه که جنبش توده‌ای تحت رهبری بورژوازی قرار دارد، از ورود به صحنۀ مبارزه خیابانی، خودداری نمودند و پاسیفیسم و بی عملی پیشه کردند. نمودهای بیرونی جنبش توده‌ای در لحظات اولیه، هنوز تمام عمق آن را بازتاب نمی‌داد و اینگونه می‌نمود که بورژوازی می‌تواند جنبش را به هر سمتی که خود می‌خواهد، بکشاند
جنبش اعتراضی توده‌ای اما به رغم تمام تلاش‌های بورژوازی برای به انحراف کشاندن و مهار آن، در یک مسیر تکاملی راه پیمود و جوشش درونی آن، نمودهای بیرونی‌اش را اندک اندک دیگرگونه ساخت. با نگاهی دقیق‌تر به سیر تحولی این جنبش، به وضوح می‌توان مشاهده کرد که روندهای عمیق‌تر درونی این جنبش، ظواهر بیرونی آن را گام به گام عقب می‌راند. اکنون دیگر این پدیده با وضوح بیشتری دیده می‌شود که این جنبش آن چیزی نبوده است که بورژوازی تصور می‌کرد می‌تواند از آن به سود خویش بهره برداری نماید. تمام دارو دسته‌های بورژوازی و رفرمیست، اکنون با جنبشی روبرو شده‌اند، که این جنبش، متفاوت با آن چیزی‌ست که آنان در تصور خویش داشته‌اند و یا آنگونه که می‌خواسته‌اند. پیشرفت و تکامل جنبش توده‌ای و رادیکالیسم آن در سطح شعارها و اشکال مبارزه، اکنون به جائی رسیده است که سران جناح موسوم به اصلاح طلب و تمام گروه بندی‌های بورژوائی و رفرمیست حامی آن‌ها را که برای سوء استفاده و به کج راه بردن جنبش توده‌ای دندان تیز کرده بودند، به رو در روئی آشکار با این جنبش کشانده است به نحوی که همگی آن‌ها، یکصدا به فریاد در آمده‌اند که تا دیر نشده است، باید جلوی آن را بگیریم
جناح موسوم به اصلاح طلب و همه دار و دسته‌های بورژوائی و رفرمیست حامی آن، که در آغاز از آمدن مردم به به خیابان خوشحال بودند، تمام سعی خویش را به کار بستند تا جنبش توده‌ای را در محدودۀ دعواهای جناحی محدود ساخته و آن را وسیلۀ دست‌یابی به اهداف خود قرار دهند. اعتراضات توده‌ای نیز اگرچه به بهانۀ تقلب در شمارش آراء آغاز گردید، – موضوعی که مورد اعتراض” اصلاح طلبان” هم بود – اما این اعتراضات حتا از همان لحظات اولیه نیز، هیچگاه در چهارچوب‌ها و محدوده‌های جناحی محدود نماند و مستقل از اراده و خواست گروه بندی‌های مختلف” اصلاح طلبان” و رفرمیست‌ها، چه در سطح شعارها و خواست‌ها و چه در مورد اشکال مبارزه، مسیری رادیکال و تکاملی را پیمود
در حالیکه جناح غالب حکومتی با درنده خوئی کم نظیری به کشتار و سرکوب مردم و اعتراضات خیابانی مشغول بود، جناح مغلوب حکومتی نیز، در هر گام بیش از پیش متوجه غریبه‌گی خویش با این جنبش می‌شد و به این حقیقت پی می‌برد که، جنبش توده‌ای؛ گلوله مومِ نرمی نیست که آن را به هر شکلی که بخواهند، درآورند. به تناسب پیشرفت مبارزات توده‌ای، این گروه بندی‌ها و سران آن‌ها نیز روز به روز بر فاصله خود با مردم معترض و انقلابی افزودند و از اعتراضات و شعارهای رادیکال مردم، تبری جستند. اینان حتا به شیوه جناح مسلط حکومتی، مردم به خشم آمده‌ای را که در برابر نیروهای سرکوب دست به مقاومت زده و به دفاع از خود بر می‌خاستند، “آشوبگر” و “اغتشاشگر” خواندند که با اقدامات “غیر قانونی” خود، نظام را به خطر می‌اندازند
مردمی که اما، مبارزه را تازه آغاز کرده و تصمیم نداشتند و ندارند به کمتر از تعیین تکلیف نهائی با نظام حاکم رضایت دهند، پشیزی برای سخنانی از این دست، ارزش قائل نشدند. جنبش توده‌ای، در جوشش درونی خود، این‌ها را، چون جسم خارجی و زائد به بیرون پرتاب می‌کرد و مستقل از اراده آن‌ها، پیش می‌رفت و مردم نیز در جریان مبارزه، همه مدعیان ریز و درشت آزادی‌خواهی و طرفداری از مردم را بهتر و بهتر می‌شناختند. بازی “سبز” نیز در کنترل و مهار جنبش کارساز نمی‌افتد. سقف شعارها و خواست‌های “جنبش سبز” حتا ازکف شعارها و خواست‌های مردم پائین‌تر است. “راه سبز” نیز از راه مردم جداست. بیراهه‌ای است که تنها به درد رفرمیست‌ها و توجیه کنندگان نظم موجود می‌خورد و از همین رو با بی اعتنائی مردم روبرو شد
نصایح، خطابه‌ها و بیانیه‌های پی در پی امثال موسوی، کروبی و خاتمی به اضافه همه دسته‌های طرفدار و مدافع این‌ها خطاب به مردم که از “اصول قانون اساسی” و شعارهای “راه سبز” فراتر نروید، گوش شنوائی در میان توده مردم زحمتکش پیدا نمی‌کند. شعارها و مطالبات مردم پیوسته شفاف‌تر و رادیکال‌تر می‌شود. وقتی که موسوی از شعارها و خواست‌های رادیکال مردم پیرامون تعیین تکلیف نهائی با کلیت رژیم حاکم بر آشفت و “جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم تر نه یک کلمه بیشتر” را مطرح کرد، اکثریت مردم زحمتکش و معترض، بماند که هیچگاه توهمی نسبت به امثال موسوی و جمهوری اسلامی وی نداشته‌اند و ندارند، بلکه حتا برخی از “سبز”های متوهم نیز آن را نپذیرفتند، صلاحیت‌های وی برای رهبری “جنبش سبز” را زیر سؤال بردند و از وی روی برگرداندند
تمام این رویدادها، نشان از آن داشت که جنبش توده‌ای، مسیری را طی کرده است و طی می‌کند که مطلقاً مورد نظر اصلاح طلبان و گروه‌های حامی آنان نیست. آنان به چشم خود می‌دیدند که علی رغم کوشش‌هایشان برای مهار جنبش، جنبش توده‌ای نه فقط در کنترل آنان نیست و مسیر دلخواه آن‌ها را طی نمی‌کند، بلکه با سرعتی فراترازتصورآن ها و در مسیری خلاف خواست آن‌ها در حرکت است. روندی که آنان را وا می‌داشت هر چه سریع‌تر موضع صریح و شفاف‌تری اتخاذ کنند و تکلیف خود را نه با جناح غالب حکومتی، که با مردمی که به مبارزه رادیکال و رو در رو با کلیت رژیم جمهوری اسلامی برخاسته‌اند، روشن سازند. تظاهرات مردم در روز سیزده آبان، به این روند سرعت بخشید. شعارها، خواست‌ها و شیوه‌های مبارزاتی مردم در روز سیزده آبان، نه فقط بر بیهودگی تبلیغات گسترده اصلاح طلبان و مدافعان آن‌ها، علیه روند رادیکالیزه شدن خواست‌ها و شعارها و شیوه‌های مبارزاتی مردم، مهر تأیید زد، بلکه در عین حال یکبار دیگر وجود دره‌ای فاصله میان “رهبران” “جنبش سبز” و توده مردم معترض را در برابر چشم همگان قرار داد. توده‌های مردم مبارز اعم از جوانان، زنان، دانشجویان و دانش آموزان، در اعتراضات خویش در روز سیزده آبان و طرح شعارها و مطالبات رادیکال و همچنین مقاومت و دفاع از خود در برابر نیروهای سرکوب، راه را بر هرگونه سوء استفاده از جنبش توده‌ای توسط طرفداران نظم موجود در اختلافات درونی خویش مسدود ساختند و تمام محاسبات آنان را در این زمینه برهم زدند. توده‌های مردم معترض، در روز سیزده آبان نشان دادند که جنبش آن‌ها و مطالبات آن‌ها، هیچ ربط و قرابتی با “سبزها” و غیر سبزهای مدافع جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن که از ترس رادیکالیسم جنبش توده‌ای، رنگ چهره‌هایشان پریده و به زردی گرائیده است، نداردشعارها ومطالبات و مبارزات رادیکال مردم در این روز اما نگرانی اصلاح طلبان و حامیان آن‌ها را در پی داشت و صدای همه آنها را در آورد. سران جناح مغلوب، سراسیمه و شتاب زده، بدون استثناء، همگی نه فقط از شعارها و خواست‌های مردم و مقاومت آنان در برابر نیروهای سرکوب تبری جستند بلکه به نفی و مذمّت آن نیز پرداختند. کروبی که پیش از سیزده آبان به مردم توصیه کرده بود ، طوری رفتار نمایند که به “کل نظام” برنخورد، پس از سیزده آبان، شعارهای مردم را “غیر متعارف” و “افراطی” خواند. موسوی که همواره شعارهای رادیکال مردم را “ساختار شکنانه” خوانده و آن را نفی کرده است، این بار نیز شعارهای رادیکال مردم و مبارزه آن‌ها علیه نیروهای سرکوب را متأثر از خشونت نیروهای امنیتی دانست. او که قبل از سیزده آبان، بارها به مردم گفته بود، شعارهای “جنبش سبز” در چهارچوب قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی و مسالمت آمیز است، پس از سیزده آبان نیز بر همین مواضع پای فشرد و بار دیگر بطور تلویحی به شماتت مردمی پرداخت که از اصول قانون اساسی و شعارهای مورد نظر وی فراتر رفته‌اند. موسوی با این توصیه به مردم که :”هر چقدرعلیه شما خشونت شد، شما خونسرد باشید” مقاومت مردم و دفاع آنان در برابر نیروهای سرکوب را نفی کرد و آن را نیز خارج از معیارها و چارچوب های “جنبش” سبزش دانست. خاتمی نیز از شعارهای رادیکال مردم اظهار تأسف کرد و تأکید نمود که هیچیک از گروه‌های مدافع اصلاح طلبان چنین شعارهائی را نمی‌پسندند. سران جناح مغلوب، در حالیکه پیوسته در برابر مبارزات و شعارهای رادیکال مردم موضع می‌گیرند و مستقیم و غیر مستقیم، به نفی آن می‌پردازند، در عین حال نسبت به عواقب “افراط گرائی” جریان حاکم، در سرکوب مردم نیز ابزار نگرانی می‌کنند. محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین حکومت اسلامی و یکی از یاران موسوی، از آن رو نسبت به “افراط گرائی” جریان حاکم در سرکوب توده‌ها نگران شده است که این افراط گرائی “زمینه را برای رادیکالیسم” و عبور جنبش از “همه مرزهای اعتقادی” آنان فراهم می‌آورد. خاتمی، ملتمسانه از جریان حاکم می‌خواهد که “تا فرصت کاملا از دست نرفته است به بازسازی اعتماد عمومی فکر شود و بار دیگر این اطمینان بوجود آید که در چهار چوب همین ساختار، می‌توان به رفع اشکالات اقدام کرد” محمد خاتمی، مانند ده‌ها اصلاح طلب دیگر از روی دل سوزی هشدار می‌دهد که اگر به فوریت فکری اساسی نشود، زمان برای اصلاح امور دیر خواهد بود. سران گروههای مدافع نظام که پیشرفت جنبش توده‌ای آنان را به شدت نگران ساخته است، پی در پی به جناح غالب هشدار می‌دهند که تا دیر نشده است و کل نظام فرو نپاشیده است، آنان را بازی بگیرند تا به اتفاق، نظام را از ورطه سقوط نجات دهند. در همین رابطه حسین مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی وابسته به اکبر هاشمی رفسنجانی نیز در گفتگو با ایلنا، رادیکالیزم جنبش توده‌ای را هشدار می‌دهد. او نیز می گوید “اگر نظام به رهبران فعلی جنبش این فرصت را ندهد که جنبش را مدیریت و رهبری کنند، ممکن است اکثریت قاطع جنبش به تدریج از شعارهای میانه‌رو فاصله بگیرد و رو به رادیکالیسم بیاورد”
البته رادیکالیزم روزافزون جنبش توده‌ای که از جمله در اشکال مبارزه مستقیم و رو در رو با نیروهای انتظامی و امنیتی و نیز در شعارها‌ئی که کل رژیم دیکتاتوری حاکم را به چالش می‌کشند، انعکاس می‌یابد، فقط موجب نگرانی جناح های غالب و مغلوب حکومتی نشده است. این مسأله، به ویژه بعد از تظاهرات مردم در روز سیزده آبان، نگرانی تمامی گروه‌های ریز و درشتی که منافع خود را در حفظ رژیم جمهوری اسلامی می‌دانند، از جمله نهضت آزادی، شورای فعالان ملی- مذهبی و گروه‌های دیگر امثال این‌ها را نیز در پی داشته است. اینها نیز از خارج شدن شعارها و مطالبات مردم از چارچوب قانون اساسی و بیانیه‌های موسوی و از”گرفتار شدن جنبش توده‌ای در دام چپ روی” به شدت نگران و برآشفته شده‌اند و همه‌گان را از نزدیک شدن به خواست‌ها و شعارهای” براندازانه”، برحذر می‌دارند
اگر بخواهیم این وضعیت را بطور خلاصه در یک جمله بیان کنیم، مسأله به این صورت در می‌آید که تمام گروه‌ها و جریان‌های بورژوائی و مدافعان نظم حاکم، از رادیکالیزه شدن جنبش توده‌ای سخت به هراس افتاده‌اند. آنان در حالیکه خازعانه از جریان حاکم می‌خواهند از نیروی‌شان برای کنترل اوضاع و نجات نظام استفاده نماید، در همان حال مردم را نیز از مبارزه و طرح شعارهای رادیکال بر حذر می‌دارند و آنان را به اصرار، به بازی در زمین جمهوری اسلامی و قوانین آن دعوت می‌کنند
این تلاش‌ها در حالی صورت می‌گیرد که اوضاع سیاسی بطور کلی و وضعیت جنبش توده‌ای بطور مشخص، در عالم واقعی از آن حد و مرزهائی که این جریان‌ها می‌خواسته‌اند و می‌خواهند و یا در آرزوی آن بسر می برده‌اند، بسی فراتر رفته است. هم جریان حاکم و صاحب قدرت و هم توده‌های مردمی که عزم خویش را برای به زیر کشیدن آن جزم کرده‌اند، این را می‌دانند. از نقطه نظر مردم مسأله، مسأله بود و نبود رژیم جمهوری اسلامی‌ست. خواست مردم تغییرات جزئی، حک و اصلاح قوانین ارتجاعی موجود نیست. خواست مردم فراتر از این جزئیات، نابودی استبداد و دیکتاتوری و تعیین تکلیف با کل نظام حاکم است. این نکته‌ای‌ست که نیاز به اثبات ندارد و آن را به وضوح در اعتراضات و شعارهای مکرر توده‌های مردم می‌توان دید. مهم‌ترین دلیل و حجت آن نیز همین هراس مرگ باری‌ست که رادیکالیزم جنبش توده‌ای بر پیکر طیف‌های رنگارنگ نیروهای بورژوائی و رفرمیست و کلیه طرفدران نظم موجود، مستولی ساخته است
از نقطه نظر جریان سرکوب‌گر حاکم نیز مسأله مشخص است. جریان حاکم، اکنون نه می‌تواند در برابر رقبای خود اندکی کوتاه بیاید و سهم ولو اندکی به آنان بدهد و آنان را ساکت نماید، و مهم‌تر از این، نه می‌تواند به برخی از مطالبات مردم گردن نهد. چرا که یک گام کوچک عقب نشینی در این زمینه‌ها، جنبش اعتراضی توده‌ای را چندین گام به جلو خواهد برد و پروسه سرنگونی رژیم را سرعت خواهد بخشید. بنابراین و همانطور که تمام شواهد تا کنونی نیز نشان می‌دهد، جریان حاکم در برابر مردم تا به آخر خواهد ایستاد و با تمام توانِ سرکوب و قوه قهریه، از منافع خویش دفاع خواهد کرد
اکنون زمان آن فرا رسیده است که “راه سبز” و “جنبش سبز” و همه سبزپوشان با خود تعیین تکلیف نموده و راه خویش را مشخص سازند. البته ماهیت این سبز بازی‌ها و سبز سازی‌ها، بر بسیاری از مردم پوشیده نیست. وانگهی شناخت ماهیت “جنبش سبز” نیز کار چندان دشواری نیست. یک خراش سطحی به جامۀ سبز رنگی که بر تن “جنبش” (؟) پوشانده‌اند، کافیست تا رنگ سیاه، به فوریت از زیر پوشش نازک سبز رنگ نمایان گردد، و همه چیز بر ملا شود
“جنبش سبز” و انتهای “راه سبز” را موسوی رئیس سبزها، مشخص کرده است: “جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم تر و نه یک کلمه بیشتر”! آنچه که موسوی، کروبی، خاتمی و دنباله روندگان این‌ها می‌خواهند، همین جمهوری اسلامی، و در نهایت شکل دیگری از استبداد دینی است. بنابر این “راه سبز” و “جنبش سبز”، جز ارتجاع سیاه چیز دیگری نیست
مردم کارگر و زحمتکش ایران اما که سی سال در نکبت جمهوری اسلامی جان کنده‌اند، سی سال مورد تحقیر و تبعیض و ستم قرار گرفته و بیرحمانه استثمار شده‌اند، خواهان نفی دولت دینی و به زیر کشیدن تمامیت رژیم جمهوری اسلامی‌اند. از این روست که آنان به رغم تمام سرکوب ها،موانع و سنگ اندازیها ، به مبارزۀ رو در رو علیه رژیم ادامه خواهند داد. جنبش اعتراضی توده‌ای پیوسته عمیق‌تر و رادیکال‌تر خواهد شد و دور نیست آن روزی که جنبش توده‌ای به یک انقلاب زیر رو کننده نظم موجود فراروید وتمام نظم حاکم را داغان سازد وبه زباله دان تاریخ بسپارد

Sonntag, 15. November 2009

دیکتاتورها، هرگز از تاریخ نمی‌آموزند

نشریه کار ، شماره ۵۶۱- معمولا یکی از اهداف اصلی و بلند مدت تمام حکومت های استبدادی از همان آغاز به قدرت رسیدن، ایجاد قداست برای شخص “رهبر” به عنوان نماد و سمبل نظام حکومتی است. پس از شکل گیری این مرحله، مهمترین وظایف نهادهای تبلیغاتی، امنیتی، اطلاعاتی و ارگان های سرکوبگر اینگونه رژیم ها، حفظ حریم و حرمت “قداست” ایجاد شده برای شخص “رهبر”، به عنوان نماد و سمبل سیستم حکومتی می باشد. در این مرحله است که هرگونه انتقادی به “رهبر”، از طرف کل ارگان های تشکیل دهنده نظام و بطور اخص نیروهای پلیسی، نظامی، امنیتی و قضائی آن، به معنای ورود به حوزه آهنین قداست “رهبر” تلقی گشته و لذا، از طرف دستگاه پلیسی- امنیتی و ارگان های قضائی به شدت سرکوب می گردد
از آنجا که اینگونه نظام های مستبد، در درون خود نیز همواره با فساد، دزدی، تبهکاری و گندیدگی رو به تزاید روبرو هستند، هر گاه که نخستین علائم این گندیدگی از مدار بسته ارگان های حکومت خارج و به میان توده ها درز پیدا می‌کند، تمام نهادهای تبلیغاتی، با بوق و کرنا به یک باره برای نجات “رهبر” به صدا در می آیند، تا به توده های مردم بباورانند که، شخص “رهبر”، کماکان پاک و منزه است و روحش هم از اینهمه کشتار، تجاوز، شکنجه، دزدی و فساد حاکم بر نظام بی خبر است. اگر اشکالی هم در نظام حکومتی وجود دارد، نه از طرف شخص “رهبر” بلکه، گناه از اطرافیان او و ارگان هائی است که اخبار دروغ به رهبری می دهند و اعمال خلاف انجام می‌دهند
البته “رهبر” نیز برای حفظ ظاهر و نشان دادن اقتدار خود، هراز چند گاهی با پز مخالفت با دزدی و فساد و جلوگیری از تجاوزات صورت گرفته به مردم، وارد میدان می شود و نکاتی را به دولت و دیگر نهادهای حکومتی تذکر می دهد
البته در این مدار ایجاد قداست برای “رهبر”، فقط ارگان های تبلیغاتی، امنیتی و قضائی نظام حکومتی نیستند که هرگونه ورود انتقادی به حوزه رهبری را با سرکوب، زندان و شکنجه پاسخ می دهند، بلکه خود رهبر و یا رهبران اینگونه نظام های سیاسی نیز، هیچگونه انتقادی را حتا از نیروهای درون حکومت بر نمی تابند
گرچه این ویژگی خاص “رهبر”، در هیچ یک از نظام های استبدادی، امری ثابت و پابرجا نبوده و نخواهد بود، با وجود این حقیقت مسلم، اینگونه رهبران، زمانی از خواب بیدار می شوند که دیگر نه تنها، توده های جان به لب رسیده از مرز انتقاد نسبت به رهبری عبور کرده اند، بلکه با اعتراضات وسیع خود عملا وارد حریم قداست نداشته و کذائی رهبر نیز شده اند
ورود توده ها، به چنین مرحله ای از مبارزه و رو در روئی علنی با کل سیستم حکومتی، در واقع به معنای شکستن اقتدار آهنین “رهبر” به عنوان نماد استبداد حاکم بر جامعه است. گام گذاشتن توده های وسیع مردم و گروه های اجتماعی جامعه، به این مرحله از رو در روئی علنی با نماد اقتدار نظام های مستبد و فاسد، که معمولا با شعار مرگ بر دیکتاتور و یا مرگ بر “رهبر” در سطحی گسترده و توده ای آغاز می شود، عملا نوید دهنده شروع فروپاشی اینگونه حکومت ها و نظام های سیاسی سرکوبگر تلقی می گردد

حال با توجه به خیزش انقلابی توده های مردم ایران در چند ماه گذشته و اعتراضات وسیع گروه های اجتماعی، علیه جمهوری اسلامی و بحران عمیق حاکم بر دولت و کل هیات حاکمه، باید گفت خامنه ای و کل نظام حکومتی حاکم بر ایران، در چنین وضعیتی قرار گرفته اند. اقتدار و قداست کذائی را که جمهوری اسلامی و نهادهای سرکوبگرش با ارعاب، زندان، گسترش اختناق، ترور و کشتار مردم همراه با حاکم کردن فضای شلاق و شکنجه در درون جامعه برای شخص خامنه ای ساخته بودند، اینک به یک باره فرو ریخته است
طبیعتا در یک چنین وضعیت بحرانی و شکننده ای که به وسیله مبارزات علنی و خیابانی توده های میلیونی مردم، برای خامنه ای و کل هیات حاکمه جمهوری اسلامی ایجاد شده است، ادامه حیات برای این رژیم ارتجاعی به سادگی ممکن نخواهد بود
بعد از انتخابات ٢٢ خرداد ٨٨، جوانان و توده های میلیونی مردم ایران، وارد مرحله نوینی از مبارزه با حاکمیت استبدادی جمهوری اسلامی شده اند، که پیش از آن بی سابقه بوده است. خیزش انقلابی توده های میلیونی مردم در تظاهرات خیابانی و مبارزه مستقیم جوانان، دانشجویان، زنان، کارگران ، علیه حاکمیت دینی و ارتجاعی حاکم بر ایران طی چند ماه گذشته، که اغلب با شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای همراه بوده است، خامنه ای و رژیم سرا پا فاسد جمهوری اسلامی را با یک بحران درونی و فروپاشی قدرت مواجه کرده است. در چنین وضعیتی، علاوه بر حضور وسیع توده های مردم در خیابان ها و سر دادن شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای، در مواردی و نمونه‌های دیگر نیز، شاهد رو در روئی اعتراضی مستقیم جوانان با خامنه ای و تعرض به اقتدار پوشالی و در هم شکسته او نیز هستیم
روز چهارشنبه ۶ آبان ٨٨، در مراسم سخنرانی خامنه ای که برای دانشجویان نخبه دانشگاه های کشور ترتیب داده شده بود، دانشجویی از میان جمعیت برخاست و خواهان صحبت شد. این دانشجو که محمود وحید نیا نام داشت، دانشجوی ریاضی دانشگاه شریف و برنده المپیاد جهانی ریاضی بود. او با انتقاد از نحوه انتخاب دانشجویان سخنران این جلسه که متن سخنرانی هایشان از پیش توسط نظام تعیین شده بود، لبه تیز حمله خود را به سمت صدا و سیمای تحت نظارت خامنه‌ای گرفت و گفت: آیا صدا و سیمای ما تصویر درستی از کشور و جهان ارائه می دهد یا تصویری غیر واقعی و کاریکاتور گونه؟
این دانشجو در ادامه صحبت هایش به انتقاد از شخص خامنه ای پرداخت و بی محابا چشم در چشم خامنه ای گفت: من شاید چهار تا پنج سال است که به صورت جدی تر روزنامه می خوانم و مجلات را مطالعه می کنم. این مدت واقعا به یاد نمی آورم که مطلبی را به عنوان نقد رهبری خوانده باشم
سخنان دانشجوی برنده المپیاد جهانی ریاضی، ولوله ای را در جمع حاضران و به خصوص ترتیب دهندگان این مراسم ایجاد کرد. همه آنچه را که خامنه ای و پامنبری‌های‌اش رشته بودند، به یک باره با همین سخنان کوتاه و غیر منتظره محمود وحیدنیا، پنبه شد
خامنه ای، که هرگز تصور نمی کرد با چنین وضعیتی روبرو گردد، در پایان صحبت های تکراری خود، در پاسخ به انتقاد صریح این دانشجو گفت: خیال نکنید من از شنیدن اینجور حرفها ناراحت می شوم. نه، من از اینکه این حرفها زده نشود، ناراحت می شوم
خامنه ای همچنین در واکنش به طرح موضوع انتقاد نسبت به خود گفت: این هم که گفتند از رهبری انتقاد نمی کنند، شما بروید بگوئید که انتقاد کنند. ما که نگفتیم از ما کسی انتقاد نکند؛ ما که حرفی نداریم. من از انتقاد استقبال می کنم. البته انتقاد هم می کنند. دیگر جای توضیحش اینجا نیست. انتقاد هم هست، فراوان هم هست، کم هم نیست؛ بنده هم می گیرم، دریافت می کنم و انتقاد را می فهمم
عجبا! دیکتاتور بزرگ و ولی فقیه آدم کش حاکم بر ایران نیز، صحبت از انتقاد پذیری خود می کند. به راستی که دیکتاتورها چقدر دیر از خواب بیدار می شوند. حالا که خشم فرو خفته انبوه توده های جان به لب رسیده در تظاهرات خیابانی، به غرش رعدآسای مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای تبدیل شده است، این دیکتاتور اعظم هم، انتقاد پذیر گشته و می گوید: “من هم از انتقاد استقبال می کنم”
اما، از آنجا که دروغ گو کم حافظه هست، خامنه ای که همه کشتارها و جنایت های جمهوری اسلامی با نظر و فرمان مستقیم او صورت می گیرد، فراموش می کند که در سخنرانی خود، درست لحظاتی پیشتر از ادای این کلمات، هر گونه اعتراض و انتقاد نسبت به نتایج انتخابات کذائی ریاست جمهوری ۲۲ خرداد را “بزرگترین جرم” خوانده است. چرا که او، در جمع همین دانشجویان نخبه، با لحنی تهدید آمیز گفت: “زیر سؤال بردن اصل انتخابات بزرگترین جرمى بود که انجام گرفت”
در واقع خامنه ای، که می خواست در پاسخ به انتقاد صریح دانشجوی نخبه دانشگاه صنعتی شریف، پز یک دموکرات مفلوک را به خود بگیرد، با گفتن همین یک جمله، نه تنها ماهیت کثیف و سرکوبگرانه خود و نظام جمهوری اسلامی را یک بار دیگرعریان تر ساخت بلکه، عملا دستور تعقیب، دستگیری، شکنجه و آزار توده های میلیونی معترض به نمایش انتخاباتی ۲۲ خرداد را برای چندمین بار به ارگان های سرکوبگر و دستگاه قضائی تحت امرش صادر کرد
البته توده های مردم، به اینگونه فریبکاری های خامنه ای و دیگر سران جمهوری اسلامی به خوبی واقف هستند. بر کسی پوشیده نیست، وقتی نمایندگانی از مجلس ارتجاع رژیم، که خود جزء برپا کنندگان همین نظام هستند، صرفا با نوشتن یک نامه انتقادی به “رهبر” توسط شورای نگهبان منتخب شخص خامنه ای غربال می شوند، شنیدن این جمله از طرف خامنه ای که ” من هم از انتقاد استقبال می کنم”، یقینا در شرایط کنونی باعث تفریح و سرگرمی جوانان و توده ها مردم خواهد بود. توده هایی که هم اکنون مرز انتقاد به نظام و خامنه ای را پشت سر کذاشته و در خیابان ها، شعار مرگ بر خامنه ای را فریاد می کنند. دیکتاتورها کودن‌ هم هستند. آنها هرگز از تاریخ نمی‌آموزند. اگر جز این می‌بود، امثال خامنه‌ای، از سرنوشت شاه و رژیم دیکتاتوری‌اش چیزی می‌آموختند

البته، این اولین بار نیست که خامنه ای زبونانه اینگونه جملات را بیان می کند. بیان این کلمات، از طرف خامنه ای مسبوق به سابقه است. او در قیام دانشجویی تیر ماه ٧٨ نیز، همانند امروز مفلوک گشته بود. تا جائیکه برای آرام کردن دانشجویان معترض، بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و اشک ریزان اعلام کرد که “اگر عکس مرا هم پاره کردند، بگذارید پاره کنند”
در شرایط بحرانی حاکم بر جمهوری اسلامی، تنها خامنه ای نیست که در یک چنین وضعیت مفلوک و تحقیر آمیزی قرار گرفته است. اعتراضات وسیع، عمومی و خیابانی توده های سرکوب شده جامعه، جمهوری اسلامی را به وضعیتی دچار کرده است که عملا اوضاع از دست خامنه ای، دولت و ارگان های سرکوب رژیم خارج شده است.
اگر تا دیروز، خامنه ای، احمدی نژاد و فرماندهان نظامی سپاه از اقتدار بلا منازع و خدشه ناپذیر “رهبر” و نظام صحبت می کردند، اگر تا دیروز خامنه ای و دولت احمدی نژاد هرگونه بحران سیاسی حاکم بر جامعه را تکذیب می کردند و اشاعه دهندگان آنرا، “دشمنان دولت” و “عامل بیگانگان” قلمداد می کردند، اینک که کوس رسوائی خامنه ای، در فریادهای خروشان توده های مردم، با شعار مرگ بر خامنه ای و مرگ بر دیکتاتور به صدا درآمده است، سران و فرماندهان نظامی رژیم، یکی پس از دیگری وارد میدان شده، نسبت به عدم کنترل و گسترش بحران حاکم بر جمهوری اسلامی، هشدار می دهند
تا جائیکه فرمانده کل سپاه پاسداران، به سران و همه دست اندرکاران رژیم یادآور شده است: اشتباه نکنید، نظام در خطر است
هنوز یک روز از سخنرانی خامنه ای در جمع دانشجویان نخبه نگذشته بود که، محمد علی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، در جمع طلاب شهر ارومیه نسبت به فروپاشی نظام هشدار داد و گفت: اگر تصور کنیم که مردم، پشتوانه این نظام هستند و این نظام با صلابت به راه خود ادامه می دهد و حوادثی آن را تهدید نمی کند، اشتباه کرده ایم. خطر بزرگی را پشت سر گذاشته ‌ایم ولی نمی ‌توانیم بگوییم فتنه‌ ها کاملا سرکوب شده و شعله‌ های آتش آن خاموش شده است. اشتباه است اگر تصور کنیم خطراتی نظام را تهدید نمی ‌کند
پس از آن نیز هفته نامه جوان، ارگان سیاسی سپاه پاسداران در مقاله ای ضمن اعتراف به از دست رفتن اعتبار جمهوری اسلامی نوشت: آنچه ما در جریان انتخاب ریاست جمهوری دهم از دست دادیم، اعتبار نظام، اعتبار اسم امام و اعتبار دیدگاه های سیاسی مقام معظم رهبری است
بحران انقلابی حاکم بر جامعه، اعتلای انقلابی ایجاد شده در مبارزات توده های تحت ستم، آنچنان رژیم را به سراشیبی سقوط کشانده است که، دیگر فقط این به اصطلاح رهبران اصلاح طلب نیستند که می گویند ” نظام در خطر است”
همه این حقایق، که اینک از زبان و قلم بالاترین ارگان های سرکوبگر جمهوری اسلامی بیان می شود، از مفلوکی خامنه ای گرفته تا هشدارهای از سر ناامیدی فرماندهان سپاه، از رفتار قلدر منشانه و “رضا خانی” احمدی نژاد گرفته تا واکنش نمایندگان و رئیس مجلس ارتجاع با او، همه گویای این واقعیت هستند که نظام جمهوری اسلامی در مرز فروپاشی قرارگرفته است
در کتار همه این واقعیات، اگر به این نکته نیز تامل کنیم که جملات “اشتباه نکنید نظام در خطر است” و یا “نظام اعتبار خود را از دست داده است”، پیش از خیزش دوباره مبارزات قهرمانانه جوانان، دانشجویان، زنان، کارگران و توده های وسیع مردم در سالروز سیزده آبان گفته شده اند، بهتر می توان شرایط فروپاشی و سردرگمی حاکم بر خامنه ای و جناح مسلط جمهوری اسلامی را دریافت
حضور قهرمانانه و پرقدرت اعتراضی توده های مردم در سیزده آبان علیه کل حاکمیت جمهوری اسلامی، که به رغم ضربات باتوم الکتریکی، شلیک مداوم گاز اشک آور و تیراندازی ماموران مزدور و سرکوبگر این رژیم آدم کش، همچنان در صحنه ایستاده اند، یقینا بحران سیاسی قدرت حاکم و وحشت رژیم از فروپاشی را دو چندان خواهد کرد. توده های بپا خاسته ای که، اینک به صورت مستقیم و علنی وارد میدان مبارزه علیه رژیم تا بن دندان مسلح جمهوری اسلامی شده اند، توده هایی که، پوستر بزرگ خامنه ای را زیر گام های استوارشان لکد کوب می کنند، توده هایی که کوبنده تر از پیش، شعار مرگ بر خامنه ای را فریاد می کنند، یقینا تا سرنگونی این رژیم فاسد و مستبد از پای نخواهند نشست
دیکتاتورها از تاریخ نمی‌آموزند. لذا دیر نیست که همانند “شاه”، حضور مفلوکانه خامنه ای را نیز بر صفحه تلویزیون شاهد باشیم. حضوری که اشک ریزان خطاب به توده ها ی قهرمان مردم ایران خواهد گفت: من هم صدای انقلاب شما را شنیدم

Freitag, 13. November 2009


تحت هر شرایط سیاسی مفروض، می‌توان موقعیت یک رژیم سیاسی را از طریق رابطه قدرت سیاسی با توده مردم یک کشور، رابطه‌ی این قدرت با طبقه حاکم و رابطه‌ی آن با قدرت‌های دیگر، مورد ارزیابی قرار داد
چگونگی مناسبات قدرت سیاسی حاکم با توده‌های مردم یک کشور، تعیین‌کننده موقعیت سیاسی، ثبات یا بی‌ثباتی این قدرت است و معیار سنجش آن، سطح مبارزه طبقاتی، اشکال مبارزات توده‌ای، سطح مطالبات مردم و متقابلا شیوه‌ها و تاکتیک‌هایی‌ست که قدرت حاکم به آن توسل می‌جوید. این مناسبات تعیین‌کننده‌ی قطعی و اساسی موقعیت سیاسی قدرت حاکم بر یک کشور است
چگونگی رابطه این قدرت با طبقه‌ای که نماینده سیاسی آن است و به عبارت دیگر، مناسبات سیاسی درونی طبقه حاکم، نیز مستقیم و غیر مستقیم بازتاب دهنده‌ی مناسبات این قدرت با طبقات و توده‌های غیر حاکم و تحت ستم است. این واقعیت را نه فقط در غلبه وحدت در شرایط ثبات و آرامش سیاسی، بلکه در تشدید تضادها و اختلافاتی می‌توان دید که در جریان تلاطمات سیاسی ناشی از رشد نارضایتی، اعتراض و مبارزه توده‌ای بروز می‌کند. وقتی که یک قدرت سیاسی دیگر قادر به تأمین ثبات سیاسی نیست، وقتی که حدت تضادها به انفجارات سیاسی می‌انجامد، وقتی که سیاست‌های قدرت حاکم برای مهار این تضادها و مبارزات، شکست و ناکارآیی خود را آشکار می‌سازد، به ناگزیر در درون طبقه حاکم انعکاس می‌یابند و در شرایط بحران‌های حاد به شکاف‌های عمیق در درون طبقه حاکم، بحران در حکومت، و در مراحلی حتا به بحران و از هم گسیختگی در دستگاه دولت می‌انجامد. این نشان می‌دهد که مناسبات قدرت سیاسی حاکم با توده‌های مردم یک کشور تا چه حد می‌تواند بر مناسبات درونی طبقه حاکم تأثیر بگذارد
اما مناسبات یک قدرت سیاسی به عرصه مناسبات طبقاتی در داخل یک کشور محدود نمی‌شود، این مناسبات به خارج از مرزهای یک کشور، به عرصه بین‌المللی نیز بسط می‌یابد و سیاست خارجی و مناسبت با دولت‌های دیگر را پدید می‌آورد. لذا از آن‌جایی که ادامه و بسط مناسبات داخلی در خارج از مرزهای کشوراند، انعکاسی از وضعیت داخلی یک دولت نیز می‌باشند. یک قدرت سیاسی که با بحران‌های سیاسی داخلی رو به روست و دچار بی‌ثابتی سیاسی‌ست، در عرصه بین‌المللی نیز در موقعیتی وخیم و بی ثبات قرار می‌گیرد که دیگر نمی‌تواند بر روی حمایت بین‌المللی برای تثبیت موقعیت خود حساب باز کند. حتا گاه بالعکس عامل بین‌المللی نیز خود به عرصه دیگری برای تشدید بحران‌ها و بی‌ثباتی آن تبدیل می‌گردد
این واقعیتی‌ست کاملاً روشن که جمهوری اسلامی، به عنوان قدرت سیاسی حاکم بر ایران در این هر سه وجه مناسبات، با وخیم‌ترین شرایط رو به روست. رویدادهای سیاسی روزهای اخیر نیز چیز دیگری را جز وخیم‌تر شدن روزافزون وضعیت سیاسی جمهوری اسلامی در عرصه‌های مرتبط با مناسبات سیاسی داخلی و بین‌المللی نشان نمی‌دهد
با نظری به مبارزات توده‌های مردم ایران و واکنش‌های رژیم در طول چند هفته اخیر آشکار است که رابطه جمهوری اسلامی با توده مردم، به مرحله‌ای از وخامت رسیده است که دیگر با هیچ وسیله‌ای قادر به تعدیل و ترمیم آن نیست. حتا استفاده از غیر عادی‌ترین روش‌ها، البته به معنایی که در ایران می‌توان از آن نام برد، یعنی کاربرد وحشیانه شیوه‌های سرکوب و اختناق نیز، نتیجه‌ای معکوس به بار آورده است. جمهوری اسلامی در جریان مبارزات خرداد ماه و تیر ماه مردم ایران، هر چه در توان داشت از سرکوب و کشتار، به گلوله بستن مردم در خیابان‌ها، به قتل رساندن مردم اسیر در زندان‌ها و زیر شکنجه، به بند کشیدن صدها تن، برپایی دادگاه‌های فرمایشی، صدور احکام اعدام ، به کار بست تا با زور تغییری در این مناسبات پدید آورد. اما این اقدامات که در دوره‌های پیشین حیات جمهوری اسلامی توانسته بود، اثرگذار باشد، مردم را مرعوب کند و برای مدتی سکون و سکوت را برقرار سازد، اکنون اما این خاصیت را از دست داده‌اند. به بیان دیگر، ابزاری که قدرت حاکم، از طریق آن می‌توانست رابطه تحکم‌آمیز خود را با مردم حفظ کند، از دست‌اش گرفته شد. ترس از اعمال قهر نیروهای سرکوب، نه در مقیاس افراد، گروه‌ها و محافل، بلکه در مقیاسی توده‌ای فرو ریخت. شکستن اتوریته دولت به عنوان دستگاه قهر و سرکوب، در میان مردم، نتیجه‌ای بود که عاید جمهوری اسلامی شد
این واقعیت را تداوم مبارزات توده‌ای هفته‌های اخیر، در اشکال مستقیم و علنی، تظاهرات، راه‌پیمایی‌ها، درگیری‌های موضعی با نیروهای سرکوبگر حکومت، به همراه مطالبات و شعارهای رادیکال‌تر نشان داد. سران و فرماندهان سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی که همواره در گذشته توانسته بودند با سرکوب، اوضاع را ولو لحظه‌ای و مقطعی، تحت کنترل درآورند، با سرکوب‌های وحشیانه خرداد و تیر ماه، بر این پندار بودند که این بار نیز توانسته‌اند، جنبش را مهار کنند و فعلاً دیگر کسی در مبارزات توده‌ای علنی شرکت نخواهد کرد که زمزمه راه‌پیمایی و تظاهرات روز قدس و ۱۳ آبان به گوش‌شان رسید. در این هر دو مورد، تمام دستگاه‌های سرکوب نظامی، پلیسی، امنیتی و قضایی با صدور بیانیه‌ها و مصاحبه‌های پی در پی، مردم را تهدید کردند. اما روشن شد که این تهدیدات دیگر کارساز نیست. مردم نه فقط به خیابان‌ها آمدند و در برابر چشمان حیرت‌زده سران رژیم و ارگان‌های سرکوب آن تظاهرات کردند، بلکه با شعارهای جدیدی به میدان آمدند. دیگر کسی خیال پس گرفتن رأی‌اش را نداشت. دیگر، شعارهای مذهبی که از سوی عوامل نفوذی رژیم و دسته‌جات وابسته به کروبی و موسوی برای مقابله با شعارهای رادیکال مردم سر داده می‌شد، پژواکلی در جمعیت پیدا نکرد. اصلی‌ترین شعارهای روز قدس، خواه آن‌هایی که برخاسته از مطالبات مردم بودند و رادیکال و خواه برخی شعارهای ناسیونالیستی نامرتبط با مطالبات مردم، همگی علیه رژیم بود. در روز قدس، سوای شعارهای "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر خامنه‌ای"، شعار جدایی دین از دولت و جمهوری ایرانی سر داده شد که به رغم تمام ابهام‌اش، نفی جمهوری اسلامی بود. در ۱۳ آبان، انسجام بیش‌تری در مبارزات و شعارهای مردم وجود داشت. شعارهای کاملاً مشخص و سیاسی، "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر خامنه‌ای"، اصلی‌ترین و فراگیرترین شعارها بود. تمام وحشی‌گری نیروهای سرکوب رژیم در این روزهای تظاهرات نتوانست مانع از تداوم اعتراض و مبارزه گردد. بلکه به رادیکال‌تر شدن هر چه بیش‌تر آن انجامید. در ۱۳ آبان، تظاهرات مخالفین رژیم از محدوده تهران فراتر رفت و در شیراز، اصفهان، رشت، تبریز و تعداد زیادی از دانشگاه‌ها، تظاهرات ضد رژیم، با شعار مرگ بر دیکتاتور، برپا گردید. یک رویداد قابل ملاحظه در تظاهرات مردم تهران در ۱۳ آبان، لگدمال کردن و به آتش کشیدن عکس‌های سران جمهوری اسلامی بود. اهمیت این رویداد، به ویژه هنگامی برجسته می‌شود که آن را با دوران سرنگونی رژیم شاه مقایسه کنیم. در آن ایام، این پدیده فقط هنگامی در سطح توده‌ای ظهور کرد که شاه در آستانه فرار از ایران بود، اما اکنون نفرت توده‌های مردم ایران از رژیم جمهوری اسلامی به درجه‌ای‌ست که حتا با وجود هنوز محدود بودن دامنه جنبس و این که جمهوری اسلامی هنوز مستقر است و سران آن بر سر کار، مردم بی‌پروا تصاویر آن‌ها را به زیر می‌کشند، لگدمال می‌کنند و به آتش می‌کشند
راه‌‌پیمایی و تظاهرات توده‌ای، گر چه اکنون شکل عمده مبارزات مردم ایران علیه جمهوری اسلامی است، اما تنها شکل مبارزه‌ای نیست که در ایران جریان دارد و به علاوه، دامنه جنبش به آن محدود نمی‌گردد. مبارزات کارگران وجه دیگری از مبارزات توده‌های مردم ایران علیه نظم موجود است. تنها در طول چند هفته اخیر، در فاصله دو تظاهرات توده‌ای عمومی بزرگ، ده‌ها اعتراض کارگری در اشکال مختلف رخ داده است. بخش عمده این مبارزات نیز تجمع و تظاهرات در خیابان‌ها بوده است. این اعتراضات البته مستقیماً سیاسی نبوده، بلکه بر سر مطالبات معوقه اقتصادی کارگران و مقابله با اخراج و بیکارسازی‌ها رخ داده است. اما نکته برجسته در این اعتراضات کارگری، کشیده شدن آن‌ها به سطح خیابان‌ها و خارج از چهار دیواری کارخانه است. مبارزه کارگری که به خیابان‌ها کشیده می‌شود، به ویژه در شرایط بحران سیاسی از هر جهت آماده است که به مبارزه مستقیماً سیاسی علیه رژیم تبدیل گردد. نمونه آن هم، چند روز پیش، تجمع اعتراضی کارگران لوله‌سازی اهواز بود که به یک تظاهرات توده‌ای با شعار "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر دولت مردم فریب" در اهواز تبدیل گردید
مبارزات دانشجویان نیز وجه دیگری از مبارزات مردم ایران در طول چند هفته اخیر بوده است. از مهر ماه که سال تحصیلی جدید آغاز شده است، روز به روز اعتراضات و مبارزات دانشجویی وسعت بیش‌تری به خود گرفته است. دانشجویان دانشگاه تهران، سال تحصیلی جدید را با تظاهرات و راه‌پیمایی حول شعار "مرگ بر دیکتاتور"، "نه سازش، نه تسلیم، نبرد با دیکتاتور" آغاز کردند. این مبارزات، سپس به دانشگاه‌های دیگر بسط یافت تا جایی که در ۱۳ آبان، در اغلب دانشگاه‌ها، تظاهرات بود. اصلی‌ترین شعار دانشجویان در تمام دانشگاه‌ها، شعار "مرگ بر دیکتاتور" است
تمام این واقعیات و وجوه مختلف مبارزات توده‌ای مردم علیه رژیم دیکتاتوری و اختناق حاکم بر ایران به وضوح نشان می‌دهد که مناسبات قدرت سیاسی حاکم، با توده‌های مردم در وخیم‌ترین شرایط قرار گرفته و دیگر این مناسبات به هیچ شکلی قابل ترمیم و تعدیل نیست
مادام که این اصلی‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین رابطه در سیاست و اوضاع سیاسی یک کشور، در بحرانی‌ترین وضعیت خود قرار گرفته باشد، مناسبات درونی طبقه حاکم و رابطه قدرت سیاسی با فراکسیون‌های این طبقه، نمی‌تواند از اختلافات، کشمکش‌ها و تنش‌های حاد برکنار باشد. چرا که بحران در مناسبات جمهوری اسلامی و توده مردم به این معناست که سیاست‌های جناح حاکم جواب نداده، با شکست رو به رو شده و اوضاع را بحرانی‌تر کرده است، لذا جناحی از حکومت خواهان تغییر در تاکتیک و اتخاذ سیاستی دیگر است که با رفرم و پاسخ‌گویی به مطالبات آن اقشاری از جامعه که خواست‌های آن‌ها از محدوده نظم موجود فراتر نمی‌رود، از طریق ایجاد شکاف در جنبش، اوضاع را تحت کنترل درآورد
گرچه این سیاست و تاکتیک، پیش از این نیز ناکارآیی خود را نشان داد و با شکست رو به رو گردید، اما جناح موسوم به اصلاح‌طلب حکومت، دلیل شکست آن را نه در مطالباتی که از چارچوب نظم موجود فراتر می‌روند و لذا مبارزاتی که وعده‌های اصلاح‌طلبان را پشت سر می‌گذارد، بلکه در کارشکنی‌ها و انعطاف‌ناپذیری جناح رقیب می‌پندارد. از این‌رو بر این عقیده است که اکنون می‌تواند با عقب راندن و خنثا کردن مقاومت جناح رقیب و به اصطلاح رادیکال‌تر عمل کردن برای اصلاحات، رابطه قدرت سیاسی را با مردم ترمیم کند و آن را از بحران برهاند. این که به هر حال، این راه جز سراب نیست و نمی‌تواند مسایلی را که ریشه‌های عمیق عینی دارد حل کند، یک واقعیت است، اما این که جناح موسوم به اصلاح طلب، گزینه‌های دیگری در مقابل خود ندارد، واقعیتی دیگر. اگر عنان گسیخته‌ترین سرکوب و اختناق پاسخ نداده و با شکست رو به رو شده است، تنها بدیل آنها فقط می‌تواند تاکتیک به اصطلاح رفرم باشد. هر چه دامنه مبارزات مردم وسیع‌تر و رو در رویی آن‌ها با قدرت حاکم حادتر شود، به ناگزیر اختلافات و تضادهای درونی طبقه حاکم شدیدتر و رابطه قدرت حاکم با فراکسیون‌های این طبقه متشنج‌تر و وخیم‌تر خواهد شد. این مسئله هم اکنون تا جایی پیش رفته است که حتا جناحی را که انحصاراً قدرت سیاسی را به دست گرفته است، به ورطه اختلافات و کشمکش‌های مداوم سوق داده است. اختلافاتی که پیوسته به ویژه میان مجلس و کابینه دولت بروز می‌کند، این نیز در واقعیت امر انعکاسی از وخامت روزافزون مناسبات قدرت حاکم و توده مردم است. چرا که در این جا نیز اختلافات دقیقاً بر سر سیاست‌هایی رخ می‌دهد که طرف اصلی آن توده مردم‌اند و راه مقابله با مبارزات آن‌ها. این وخامت مناسبات درونی طبقه حاکم و کشمکش‌ها و ستیزهای درونی قدرت سیاسی ، به نوبه خود، این قدرت را تحلیل می‌برد و فروپاشی درونی آن را سرعت می‌بخشد
در رژیم‌های دیکتاتوری عریان، معمولاً یک نفر از قدرتی برخوردار می‌گردد که از اتوریته امر و نهی در تمام سطوح برخوردار است. مادام که او اقتدار خود را حفظ می‌کند و حفظ این اقتدار، توأم با دوران بی‌تفاوتی سیاسی در میان مردم است، تمام طبقه حاکم و هیئت حاکمه بی چون و چرا از وی تبعیت و فرمان‌برداری می‌کنند. اما به محض این که این اقتدار در هم می‌شکند و در هم شکستن آن همراه است با روی آوری توده‌ها به مبارزه سیاسی فعال، هیئت حاکمه انسجام خود را از دست می‌دهد. چرا که دیگر قدرتی فراتر، برای حفظ این انسجام وجود ندارد. جمهوری اسلامی اکنون در چنین وضعیتی قرار گرفته است. خامنه‌ای که تا پیش از مبارزات اخیر مردم ایران از اتوریته بالایی در میان طبقه حاکم برخوردار بود، اکنون که اتوریته‌اش در هم شکسته است، در چنان وضعیتی قرار گرفته که نه فقط نمی‌تواند بر یکی از جناح‌های اصلی رژیم اعمال اتوریته کند، بلکه در درون باندهای درونی جناح خودش نیز با نافرمانی‌هایی رو به روست که روزمره ناگزیر است درگیر آن‌ها باشدجمهوری اسلامی اما فقط در حیطه مناسبات خود با توده‌های مردم ایران و نیز مناسبات درون طبقه‌ای، با معضلات جدی روز افزون روبرو نیست. هر چه این مناسبات وخیم‌تر و بحران های رژیم، عمیق‌تر شده است، مناسبات بین‌المللی آن نیز به وخامت بیش‌تری گراییده است
گرچه جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت مذهبی که اشاعه اسلام‌گرایی را یک رکن اساسی سیاست خارجی خود قرار داده است، همواره در مناسبات بین‌المللی خود، درگیر تشنج و بحران بوده است، اما در شرایطی که مناسبات آن در داخل ایران با توده‌های مردم و در درون خود به درجه یک بحران، وخیم شده است، مناسبات بین‌المللی‌اش نیز تحت تأثیر این بحران با وخامت و درگیری بیش‌تری رو به رو شده است. بر تعداد دشمنان ریز و درشت جمهوری اسلامی، خواه واقعی یا خیالی در چند ماه اخیر افزوده شده است. اوضاع تا به آن حد وخیم است که جمهوری اسلامی اکنون می‌پندارد تمام دولت‌های جهان برای سرنگونی آن متحد شده‌اند. این البته جز یک خیال‌بافی چیز دیگری نیست. کم‌تر دولتی را می‌توان در جهان سراغ گرفت که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی باشد. آن‌چه که در این میان هست و واقعیت دارد، اختلافاتی‌ست که بر سر سیاست‌های جمهوری اسلامی پدید آمده و بسته به اوضاع سیاسی رژیم، وخیم‌تر شده است. طبیعی‌ست که وقتی جمهوری اسلامی در داخل با بحران‌های سیاسی جدی رو به رو باشد، نمی‌تواند بر مناسبات بین‌المللی آن تأثیر نگذارد و این مناسبات را وخیم‌تر نکند. هر تلاش رژیم هم در این عرصه برای بهبود اوضاع، نتیجه‌ای در پی نخواهد داشت. نمونه آن هم اقدامات سیاسی و دیپلماتیک رژیم در چند هفته اخیر در جهت بهبود این مناسبات بود که به شکست انجامید. برخی جناح‌ها و گروه‌های وابسته به جمهوری اسلامی، چنین می‌پندارند که ریشه تمام تضادها و معضلات داخلی رژیم در خارج است و بنابراین اگر رژیم بتواند اختلافات و بحران‌های بین‌المللی خود را حل کند و مناسباتی نرمال با دیگر کشورهای جهان داشته باشد، معضلات داخلی‌اش پایان خواهد یافت. شالوده افراطی این دیدگاه هم همان چیزی‌ست که اغلب گروه‌ها، ارگان‌ها و سران رژیم بر آن تأکید می‌کنند. آنها چنین می‌پندارند، آن‌چه که در ایران رخ داده و می‌دهد و از جمله همین مبارزات توده‌های مردم، و ایضاً اختلافات و کشمکش‌های درونی حکومت، توطئه ساخته و پرداخته قدرت‌های خارجی‌ست. لذا گروه‌هایی از درون هیئت حاکمه راه حل معضلات را در خارج از مرزها و در مناسبات با قدرت‌ها و دولت‌های دیگر جستجو می‌کنند. احمدی‌نژاد هم وابسته به همین گروه‌هاست. وی در طول چند هفته گذشته تلاش نمود، دو مسئله مهم مرتبط با مناسبات بین‌المللی جمهوری اسلامی را به با یک رشته عقب‌نشینی‌ها و امتیاز دادن‌ها حل کند. یکی مسئله هسته‌ای و دیگری مناسبات با دولت آمریکا بود. اما در حالی که این مسایل به نقطه‌ای رسیده بود که گمان می‌رفت تأثیری تعدیل‌کننده بر مناسبات بین‌المللی جمهوری اسلامی داشته باشد، دقیقاً همان عوامل داخلی که نقش تعیین‌کننده دارند، تمام این اقدامات را خنثا کردند. پی‌آمد این مسئله نیز وخیم‌تر شدن مناسبات بود. چرا که یک بار دیگر نشان داده شد، جمهوری اسلامی نمی‌تواند جز مناسباتی پر تنش و توأم با اختلافاتی حاد در عرصه بین‌المللی داشته باشد و حتا روسیه را که یکی از متحدین ثابت قدم جمهوری اسلامی‌ست، به واکنش، موضع‌گیری و تهدید بر سر مسئله هسته‌ای واداشت
بررسی این سه وجه مناسبات داخلی و بین‌المللی قدرت سیاسی حاکم بر ایران، فقط بیانگر وخامت روزافزون وضعیت سیاسی جمهوری اسلامی نیست. این مناسبات، به ویژه در عرصه مناسبات جمهوری اسلامی با توده‌های مردم به نقطه غیر قابل ترمیم و تعدیل رسیده است. از همین‌روست که دیگر حتا شدیدترین سرکوب و اعمال قهر هیئت حاکمه برای مهار تعرض توده مردم به این قدرت، کارساز نیست. بازگشتی به عقب رخ نخواهد داد. آن‌چه که در پیش است، پیش روی قدرت انقلابی توده‌ای در مقابل قدرت ارتجاعی حاکم خواهد بود. در این مرحله، هر تلاش قهرآمیزتر قدرت سیاسی حاکم علیه جنبش اعتراضی انقلابی مردم، دامنه این جنبش را وسیع‌تر و مضمون انقلابی آن را پررنگ‌تر و رادیکال‌تر خواهد ساخت. از همین‌روست نگرانی جناح موسوم به اصلاح‌طلب و حتا گروه‌هایی از درون جناح حاکم. آن‌ها جناح مسلط را مورد ملامت قرار می‌دهند که با تکیه روزافزون بر قهر و سرکوب، جنبش را به مرحله‌ای از رادیکالیسم سوق می‌دهد که دیگر کسی قادر به کنترل آن نخواهد بود و اگر روزی قرار باشد آن‌ها زمام امور را به دست بگیرند، دیگر بیش از آن دیر شده است که بتوانند کاری از پیش ببرند و سرنوشتی جز بختیار، آخرین نخست‌وزیر و کابینه دوران رژیم شاه نخواهند داشت. آن‌ها اکنون این را در هر تحلیل خود مستقیم و غیر مستقیم بازگو می‌کنند. اما واقعیت این است که حتا امروز، مناسبات توده ‌مردم با قدرت سیاسی حاکم، بیش از آن حاد و وخیم شده و سطح مطالبات مردم فراتر از آن رفته است که امثال موسوی‌ها و کروبی‌ها بتواند آن را تعدیل کنند. این در حالی ست که هنوز کارگران با مطالبات کاملا رادیکال خود، مستقلاً به عنوان یک طبقه در جنبش سیاسی کنونی حضور نیافته‌اند. اما تظاهرات جنبش عمومی مردم ایران، فقط سرآغازی‌ست بر جنبشی که حضور قدرتمند طبقه کارگر را با شکل مبارزه مختص خودش، اعتصاب عمومی سیاسی، نوید می‌دهد. این مرحله، ضرورتاً فرا خواهد رسید. مرحله‌ای که مناسبات توده‌های مردم با قدرت سیاسی حاکم به آن وارد شده است، تأییدی‌ست بر قطعیت آن. وقتی که جنبش به این نقطه از رشد و شکوفایی خود برسد، آن‌گاه دیگر جمهوری اسلامی را به همراه تمام جناح‌ها و گروه‌های ریز و درشت آن جمع خواهند کرد