ایران در هفتهای که گذشت
این، تودههای مردماند که تاریخ را میسازند، و اما، این طبقات
حاکمِ ستمگرند که حقایق تاریخی را واژگون میسازند و تاریخی سراپا جعل و تحریف خلق میکنند و تحویل مردم میدهند
به آن چه که در این هفته در برابر دیدگانمان گذشت، دقیق شویم. سالروز مرگ خمینی بود و نمایش تام و تمام جعل واقعیتهای تاریخی و تلاش طبقات حاکم که یکی از مرتجعترین و بیرحمترین جنایتکاران نیمهی دوم قرن بیستم را وارونهی آن چه بود و آن چه که کرد، معرفی کنددر این چند روز، تمام وسایل ارتباط جمعی، سخنگویان، مبلغین، نظریهپردازان، مقامات و سران حکومت، مشغول مدح و ثنای خمینی بودند. مجالس رنگارنگ سخنرانی و عزا برپا کردند. مبالغ کلانی از حاصل دسترنج مردم زحمتکش را هزینه مراسم شان کردند، تا با زرق و برق بیشتری تحریف واقعیت را عین واقعیت جلوه دهند
سران و مقامات رژیم، به این مناسبت سخنرانیهای پر طمطراق ایراد کردند و احزاب و گروههای وابسته به رژیم با صدور بیانیهها به تعریف و تمجید از خمینی پرداختند
خامنهای در سخنرانی خود، خمینی را پرچمدار عدالتخواهی و ضدیت با استبداد و سلطهگری معرفی نمود. احمدینژاد به "عدالت و ظلمستیزی" قناعت نکرد و از خمینی به عنوان "فریادگر همه خوبیها و زیباییها در دوران معاصر" یاد نمود. رفسنجانی خمینی را یار و همراه مردم معرفی کرد و خاتمی گفت: خمینی "نظام جمهوری اسلامی را برگزید که مبتنی بر رأی مردم است و آزادی بیان، نقد قدرت و تساوی همگان در برابر قانون در این نظام وجود دارد." احزاب و گروههای سیاسیی نمایندهی طبقه سرمایهدار حاکم و مدافع جمهوری اسلامی نیز هر یک به فراخور موقعیت و جایگاه خود در این نظام، مدح و ثنای خود را نثار خمینی نمودند. پرمدعاترین آنها که زمانی ادعای اصلاحطلبی داشت و خود را طرفدار آزادی و مخالفت با استبداد جا میزد، جبهه مشارکت ایران اسلامی، در بیانیهی خود، چیزی کمتر از خامنهای و احمدینژاد نداشت. در بیانیهی آنها، خمینی مظهر آزادی و عدالت معرفی شد که گویا به "خواست تاریخی تلاشهای پر دامنه ملت بزرگ ایران و مسلمانان جهان برای دستیابی به آزادی، عدالت، عقلانیت، عزت و پیشرفت همه جانبه در پر تو دین، تحرک و امکان تحقق بخشیده است."
این جعل و تحریف واقعیت در حالی انجام میگیرد که هنوز بخش بزرگی از تودههای مردمی که شاهد و ناظر حی و حاضر واقعیت تاریخی بودهاند، زندهاند و به خوبی آگاهند که خمینی که بود و چه کرد؟ اما نسل جوانی که شاهد و ناظر فجایع و جنایات بیانتهای این مرتجع مردمفریب نبوده و حتا دوران حیات او را به چشم ندیده است، از واقعیتهایی که امروز با آن روبروست و دروغها و جعلیاتی که هیئت حاکمه هر روزه به آن متوسل میشود، میتواند حتا بدون آگاهی از تمام رویدادهای دوران خمینی، قضاوتی صحیح در مورد شخصیت خمینی و نقش فوق ارتجاعی وی در تاریخ ایران داشته باشد. همین که نسل جوان امروزِ مردم ایران در ستیزی آشتیناپذیر با رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفته و علیه تمام ضوابط و مقررات ارتجاعی دولت مذهبی سر به شورش برداشته است، خود گواهِ روشن این واقعیت است
با این وجود، برای افشای هر چه بیشتر جعلیات و تحریفات طبقهی حاکم بر ایران و سردمداران نظام سیاسی آن باید اشاره کرد که خمینی گمنام، از آنرو تبدیل به شخصی پر سر و صدا در تاریخ ایران شد که بیش از هر جریان دیگری در یک مقطع از این تاریخ و مبارزات طبقاتی آن، میتوانست به یاری طبقه حاکم بشتابد و از نظم ارتجاعی موجود حفاظت و پاسداری کند
هنگامی که تودههای کارگر و زحمتکش مردم ایران، در ابعادی میلیونی به پا خاسته و به انقلابی روی آوردند که با سرنگونی نظم استبدادی سلطنتی، نظمی نوین را مستقر سازند و تاریخ را به جلو سوق دهند، دیگر با ابزار و وسایل معمول دوران رژیم شاه کسی قادر به مهار این تودهی زحمتکش و انقلاب آنها نبود. دیگر هیچ اصلاحی و رفرمی چارهساز نبود. دیگر، از ارتش و پلیس و توپ و تانک و مسلسل هم کاری ساخته نبود. ضد انقلاب میبایستی در شکلی دیگر و با وسایلی دیگر دست به کار شود. بورژوازی داخلی و بینالمللی، چارهی کار را در سرکوب و مهار انقلاب، به نام انقلاب دیدند. مناسبترین ارتجاعی که میتوانست چنین نقشی را بازی کند، دستگاه روحانیت و در رأس آن مرتجعی تمام عیار به نام خمینی بود. استبداد و دیکتاتوری عریان رژیم سلطنتی که مانع از آگاهی و تشکل تودههای مردم شده بود و بالعکس اشاعهدهندهی خرافات مذهبی و اسارت معنوی بخش بزرگی از تودهها، زمینهی ایفای چنین نقشی را پیشاپیش فراهم ساخته بود. لذا همین که روش شد، دیگر از رژیم سلطنتی کاری برای حفظ نظم موجود ساخته نیست، رهبری آسمانی بر مردم نازل شد که تودهی غرق در توهمات و خرافات مذهبی، میبایستی قداست آن را در ماه جستجو کنند. پسوندِ اسلامی به انقلاب بسته شد، تا نشانی ارتجاع را بر پیشانی خود حک کند و با رمز و رموزی که دیگر، تودهی ناآگاه از آن سر درنمیآورد، اعلام کند که از این پس، تمام زمام امور در دست "انقلابی"ست که دیگر انقلاب نیست. این انقلابی از نوع دیگر است که وظیفهاش نه دگرگونی نظم موجود و رهایی انسانهای تحت ستم، بلکه پاسداری از نظم است. به عبارت دیگر، ضد انقلابیست که به نام انقلاب سخن میگوید تودهی مردم هنوز از آنچه که رخ داده بود، سر در نمیآوردند و به راه خود ادامه میدادند. لذا در حالی که ارتجاع مذهبی، برای آرام کردن مردم و انتقال مسالمتآمیز قدرت با تمام ارگانهایش، بدون این که کمترین لطمه به نظم جود وارد آید، تلاش میکرد، به قیام روی آورد و با قیام به نظام سلطنتی پایان داد. کارِ ارتجاع مذهبی به رهبری خمینی دشوارتر شده بود. خمینی فرمان داد تودههای نافرمان را که به قیام روی آورده بودند، خلع سلاح کنند. به نیروهای مسلح و لمپنهایی که دور و بر مساجد گرد آمده بودند، دستور داد به کردستان یورش برند و ابتکار انقلابی را از دست توده مردم درآورند. به ترکمن صحرا حمله کنند و با زور اسلحه، شوراها را که نشانهی بارزی از ابتکار انقلابی توده زحمتکش بود، جمع کنند. خمینی، یکی از جلادان به نام خلخالی، را مأمور دادگاهها صحرایی در سراسر ایران کرد و صدها تن را در عرض چند ماه به جوخهی اعدام سپرد. خمینی گفت: قلمها را بشکنید، روزنامهها را تعطیل کنید و دفاتر سازمانهای سیاسی را مورد حمله قرار دهید. گلههای حزبالله مأمور اجرای حکم خمینی شدند. آزادیهایی که مردم با قیام به دست آورده بودند، گام به گام، از آنها باز پس گرفته شد. شوراهای کارخانهها مورد یورش قرار گرفتند. دستور سرکوب خونین و تعطیل دانشگاهها صادر گردید. با این وجود، خمینی هنوز رسالت خود را برای سرکوب کامل انقلاب، باز پس گرفتن آخرین بقایای دستاوردهای انقلابی تودهی مردم، و برقراری استبدادی هولناکتر از استبداد رژیم سلطنتی، پایان یافته نمیدانست. دستور اعدام و کشتار تمام مخالفین را صادر کرد. هزاران تن از مردم ایران در جریان یورشهای اوایل دههی ۶٠ به جوخههای اعدام سپرده شدند. در حالی که امکان پایان دادن به جنگ در همان نخستین سال فراهم شده بود، خمینی، به خاطر استحکام وضعیت داخلی رژیم، تشدیدِ اختناق و سرکوب و نیز جاهطلبی و توسعهطلبیهای اسلامیاش، با شعار ادامه جنگ تا فتح کربلا، صدها هزار تن از مردم ایران را به کشتن داد و معلول کرد. خمینی حتا تا آخرین لحظات عمر ننگیناش، عطشی سیریناپذیر به خونریزی و کشتار داشت. کمی مانده به مرگاش، دستور داد زندانیان سیاسی را که از کشتارهای اوایل دههی ۶٠ جان سالم به در برده بودند، و سالها از عمر خود را در زندانها سپری کرده بودند، آنها را نیز قتل عام کنند. در جریان این قتل عام هولناک که تنها ۲ ماه به طول انجامید، هزاران تن زندانی سیاسی اعدام و در گورهای دستهجمعی به خاک سپرده شدند
این است چهرهی واقعی مرتجع جنایتکاری که طرفداران مرتجع رژیم اسلامی از هر قماش آن، میکوشند با جعل و تحریف واقعیتها، او را ضد استبداد، آزادیخواه، جمهوریخواه، طرفدار عدالت و انسانیت جا بزنند. خمینی به تمام معنا یک حیوان وحشی آدمخوار بود
اما آیا تعجبآور است که طبقه ارتجاعی حاکم بر ایران با قلب واقعیت، تاریخ را به شیوهی خود بنویسد؟
جای تعجب نیست. این شیوهی قلب و تحریف وقایع تاریخی، رسم تمام طبقات ارتجاعی در طول تاریخ بوده و هست. آنها تاریخ را به شیوهی خودشان مینویسند. لذا سلاطین و فرمانروایان ستمگر و ظالم، از نمونهی انوشیروان عادل، به مردم معرفی میشوند. نسل اندر نسل میگذرد و از انوشیروانهای ظالم، انوشروان عادل تحویل نسلهای آینده میشود
طبقهی حاکم بر ایران، بی جهت میلیاردها تومان از حاصل دسترنج مردم ایران را صرف هزینههای مقبره و بارگاه خمینی نکرده و هر سال میلیونها تومان هزینه سالروز مرگ خمینی و عزاداری پیرامون قبر وی نمیکند. پیشوایان مقدمس تمام مؤمنین که اکنون مقابر آنها در سراسر جهان پراکنده است، هر کدام در دوران خود یک خمینی بودهاند و طبقات حاکمه به مرور از آنها یک امامِ مورد احترام توده ناآگاه مذهبی ساختهاند. این درسیست که تودههای مردم ایران، باید از آنچه که امروز در ایران میگذرد، بیاموزند و باورهای خرافی دیرینهی خود را مورد تردید و بازبینی قرار دهند
ایران در هفتهای که گذشت
در این هفته، به ابتکار سازمان خواربار و کشاورزی وابسته به ملل متحد، اجلاسی به نام "کنفرانس جهانی مبارزه با گرسنگی" در رُم تشکیل گردید که مسئلهی گرسنگی و بحران مواد غذایی را مورد بررسی و ریشهیابی قرار داده و پیرامون آن تصمیم بگیرد. سران و یا نمایندگان تقریباً تمام کشورهای جهان در این اجلاس حضور یافتند
رئیس جمهوری اسلامی ایران هم به این اجلاس دعوت شده بود و در آن شرکت کرد. وی پیش از آن که در این اجلاس حضور یابد، در سخنرانیها و مصاحبههای خود ادعا کرده بود که راه حلهای عملی فوری برای حل این معضل جهانی دارد. گر چه اکنون دیگر حتا خبرنگاران رسانههای داخلی رژیم هم اعتباری برای حرفهای او قائل نیستند، اما برخی، کنجکاوی نشان میدادند که ببینند، این بار میخواهد در اجلاس بینالمللی چه تزهای بدیعی مطرح کند؟ اما وی چیزی نگفت، تا وقتی که وارد اجلاس شد جناب رئیس جمهور در سخنرانی خود در اجلاس "فائو"، نگرانی خود را از "تحولات سریح اجتماعی و سیاسی در بسیاری از نقاط و بر هم خوردن موازنههای موجود جهانی" یا به عبارت صریحتر، شورشها و انقلابات، در نتیجهی فقر و گرسنگی ابراز داشت. سپس با اشاره به برخی عوامل که بر کمبود محصولات کشاورزی و افزایش قیمتها تأثیر داشتهاند، علت ریشهای همه این عوامل را "نتیجه طبیعی مدل توسعه جاری در جهان و مکانیسم بازار و عوامل و سیاستهایی خارج از آن" دانست. تا این جا متوجه شدهایم که اولاً - رئیس جمهور، از آن جهت نگران تشدید فقر و گرسنگیست که ممکن است به شورش و انقلاب بیانجامد و موازنههای موجود جهان را بر هم بزند
تا این جای حرفهای وی غیر منطقی نیست، چرا که وی کارگزار و مدافع نظام سرمایهداریست و از این بابت میتواند نگران باشد. اما به بخش بعدی گفتار وی که میرسیم، افاضات دیگری را میشنویم که با هیچ عقل سلیمی جور در نمیآید. احمدینژاد که در بالا مدافع نظام سرمایهداری بود، حالا در نقش منتقدِ مدل توسعهی جاری در جهان و مکانیسم بازار ظاهر میگردد! از دو حال خارج نیست. یا احمدینژاد اصلاً چیزی از اقتصاد بلد نیست و نمیداند که مدل به اصطلاح توسعهی جاری در جهان همان نئولیبرالیسمی است که کابینهی ایشان در ایران در حال پیشبرد آن است و مکانیسم بازار هم که اساساً تنظیمگر تولید کالایی در نظام سرمایهداریست، جزیی لایتجزا از این مدل. یا این که نوشتهاش را از روی نوشتههای مخالفین مدل نئولیبرالیسم کپی کرده است، باز هم بدون این که معنای آن را بفهمد
اما ببینیم بالاخره پیشنهادات وی چیست؟ اولین پیشنهاد وی این بود که "یک نهاد مستقل و قدرتمند برای تنظیم عادلانه بازار مواد غذایی تشکیل شود و همه مناسبات را از تولیداتِ مصرف سازماندهی کند و همه کشورها از آن تبعیت کنند."
یک لحظه تصور کنید که در جهانی که سود و سرمایه حاکمیت دارد و در جنب مؤسسات بزرگ سرمایهداری در کشاورزی، میلیونها و صدها میلیون دهقان خردهپا در بخش عقب ماندهی جهان سرمایهداری وجود دارند، چه چیز هجو و مسخرهای از یک نهاد مستقل و قدرتمند برای تنظیم عادلانهی بازار مواد غذایی و تنظیم همهی مناسبات تولیدات مصرف بیرون خواهد آمد. شاید، تنها عقل احمدینژاد قد بدهد که چنین نهاد مستقل و قدرتمندی را تصور کند. از این گذشته هم اکنون چیزی شبیه یک چنین "نهادهای مستقل و قدرتمندی" هم وجود دارد که ما به آنها انحصارات جهانی میگوییم. آنها واقعاً هم بازار مواد غذایی را در اختیار دارند، آن را هم به شیوهی خودشان تنظیم میکنند و حتا تعیین میکنند که چه چیزی در این یا آن کشور تولید گردد و چقدر تولید شود. عادلانه بودن تنظیم بازار هم از نظر آنها، نرخ سودشان است و مافوق سودهای انحصاری. تنها چیزی که از آن تبعیت میکنند سود است و سود. آنها همهی کشورها را هم وامیدارند که از این انحصارات تبعیت کنند. چارهی دیگری هم نیست. این نظام سرمایهداریست، آن هم در مرحلهی انحصار آن. اگر کسی هم اعتراضی به آن داشته باشد، تودههای کارگر و زحمتکشاند و راه حلشان هم سوسیالیسم
یکی دیگر از پیشنهادات جناب رئیس جمهور اسلامی این بود که "سهم مناسبی از هزینههای نظامی کشورها صرف بهبود تولید مواد غذایی و یارانه غذا برای فقیران شود." قدرتهای زورگو "به جای اشغالگری و جنگ، به صلح و دوستی روی آورند و هزینههای نظامیگری را خرج اصلاح وضع کشاورزی جهان و کمک به مردم فقیر کشورهای خود و سایر کشورها کنند."
اولاً - بهتر بود احمدینژاد، به جای این حرفهای مفت، پاسخ میداد که چرا جمهوری اسلامی همه ساله دهها میلیارد دلار از دسترنج کارگران ایران را صرف هزینههای نظامی خود میکند که یک نیروی نظامی - پلیسی چند میلیونی را برای سرکوب مردم سازماندهی کند و یا به مقاصد توسعهطلبانهاش یاری رساند. اما چرا میگوییم حرفهای جناب رئیس جمهور، حرفی مفت و بی محتواست. چون، نظام حاکم بر جهان سرمایهداریست، لذا اولاً، تمام کشورها نیاز به یک نیروی نظامی سازمان یافته و روز به روز مجهزتر دارند، تا از منافع طبقهی حاکم در داخل و یا در برابر رقابت و تعرض طبقات حاکم کشورهای دیگر، دفاع کند. ثانیاً، سرمایهداری جهانی، بیش از یک قرن است که به دوران انحصار گام نهاده است. در دوران انحصار، یا امپریالیسم، سرمایهداری به نحو روزافزونی به ارتجاع سیاسی، نظامیگری و جنگ گرایش دارد. رقابت میان انحصارات بینالمللی و کشورهای امپریالیست بر سر تقسیم بازارهای جهان، آنها را به سوی درگیریهای نظامی از نمونهی جنگ جهانی اول و دوم در قرن گذشته سوق میدهد. آنها برای پیروزی در این رقابت که گاه به جنگ میانجامد، قدرت نظامی خود را افزایش میدهند و مدام بر ذخایر تسلیحاتی خود میافزایند و پیوسته آنها را مدرنتر میکنند. توأم با آن صنایع تسلیحاتی که در دست یک مشت انحصار متمرکز شدهاند، به بخش قدرتمندی از صنایع این کشورها تبدیل شدهاند، که مدام سلاحهای مدرنی برای فروش در بازار جهانی تولید میکنند. تحت چنین شرایطی، این ادعا که قدرتهای جهانی، منطقهای و حتا کشورهای منفرد، دست از اشغالگری، جنگافروزی و نظامیگری بردارند و طالب صلح شوند، یا عوامفریبی محض است، یا نشانهی کودنی. رئیس جمهور اسلامی ایران میتواند حائز این هر دو خصیصه باشد
کسی که واقعاً مخالف میلیتاریسم، جنگافروزی و طالب صلح است، مخالف سرمایهداری خواهد بود و تنها کسی مخالف سرمایهداریست که طرفدار سوسیالیسم باشد
اما رئیس جمهوری اسلامی ایران که یک مرتجع متعصب دینیست، راه حل قطعی خود را برای حل معضل فقر و گرسنگی یک میلیارد انسان در جهان، در آخرین پیشنها خود به شرح زیر ارائه میدهد: "همه با هم برای انتشار و حاکم شدن ارزشهای اخلاقی و انسانی و مدیران پاک و یکتاپرست تلاش کنیم." با این راه حل، دیگر کسی حرفی برای گفتن نخواهد داشت. ما هم، رئیس جمهوری را به حال خود رها میکنیم تا ببینیم اصل ماجرای فقر و گرسنگی و گرانی کالاها چیست؟
طبق آماری که سازمانهای بینالمللی ارائه دادهاند، در حالی که نرخ رشد جمعیت جهان در سالهای اخیر پیوسته کاهش یافته، نرخ رشد محصولات کشاورزی افزایش یافته است. اتفاق عجیب و غریبی هم در این یکی دو سال اخیر رخ نداده است. بنابراین با توجه به نرخ رشد بارآوری کار در کشاورزی، قاعدتاً کمبودی نباید وجود داشته باشد. هم اکنون نیز همانند سالهای گذشته محصولات کشاورزی به قدر کافی وجود دارد، اما تفاوت در این است که با افزایش بهای کالاهای کشاورزی، صدها میلیون تن از مردم جهان دیگر قادر به خرید این محصولات نیستند و به صف صدها میلیون گرسنه و فقیر پیوستهاند. این افزایش بها نیز دقیقاً در پی بروز بحران مالی در آمریکا، کاهش روزافزون ارزش دلار، به عنوان ارز نخست معاملات بینالمللی، افزایش بهای نفت، رخ میدهد. از این جهت هزینههای بحران مالی آمریکا و مخارج نظامی و بدهیهای این کشور بر دوش تودههای مردم جهان قرار گرفته است. دولتهای رانتخوار نفتی نیز به خرج تودههای زحمتکش مردم جهان، بر حجم درآمدهای خود افزودهاند. اما علاوه بر این، معضل اصلی در این است که انحصارات اقتصادی بینالمللی، هم در تعیین قیمتها نقش دارند و هم این که بنا به منافع خود در مورد کشت محصولات کشاورزی و چگونگی توزیع و مصرف آنها تصمیم میگیرند. اصولاً در نظام سرمایهداری، تولید نه به خاطر ارضای نیازهای انسان، بلکه به خاطر کسب سود و به حداکثر رساندن آن انجام میگیرد. از اینرو سرمایه در جایی به جریان میافتد که بیشترین سود را داشته باشد
معضل فقر و گرسنگی، اساساً معضلی است که نظام سرمایهداری پدید آورده است. تشدی فقر و گرسنگی در نتیجهی افزایش بهای کالاهای مصرفی مورد نیاز روزمره نیز برخاسته از کارکردهای همین نظام است. میتوان گفت که با برخی سیاستها میشود اندکی این فقر کاهش یابد، اما لحظهای و موقتی خواهد بود. در چارچوب نظام سرمایهداری هیچ راه حل قطعی برای فقر و گرسنگی صدها میلیون انسان نیست. همان گونه که راه حلی بر معضل بیکاری و دهها معضل دیگر وجود ندارد. راه حل، نفی نظام سرمایهداری و استقرار یک نظم سوسیالیستی است