Samstag, 28. Juni 2008



رئيس جمهوری اسلامی، زنگ خطر را به صدا درآورده است
رئيس جمهوری اسلامی ايران در آستانه چهارمين سال زمام داری‌اش، در جمع گروهی از دانشجويان بسيجی گفت: "امسال سخت‌ترين سال هجوم به دولت خواهد بود و دشمن به‌ طور همه ‌جانبه فشار خواهد آورد."
احمدی نژاد، واقعيتی را در جامعه ايران می‌بيند، اما از آنجائی که معمولاً بر اين پندار است که تمام خرابی اوضاع داخلی، شکست سياست‌های رژيم و بحران‌های داخلی و بين‌المللی جمهوری اسلامی، نتيجه توطئه‌های دشمنان داخلی و بين‌المللی عليه شخص وی می‌باشد، از اين رو معضل سياسی رژيم راشخصی می‌کندو می‌گويد: امسال، سخت‌ترين وهمه‌جانبه‌ترين هجوم دشمن، به هيئت دولت تحت رهبری وی خواهد بود
اگر توهمات احمدی نژاد و حشو و زوائد گفتار وی را کنار بگذاريم، هسته واقعی ارزيابی وی اين است که جمهوری اسلامی در آخرين سال دوره جهار ساله زمام داری وی، با شديدترين تلاطمات سياسی روبه‌رو خواهد بود. دلائل اين مسئله نيز پوشيده نيست. جمهوری اسلامی در چنگال يکی از وخيم‌ترين بحران‌های دوران حيات خود گرفتار است. اين بحران، تفاوت‌های چشم‌گيری با بحران‌ سیاسی اواخر سال ۵۹ و اوائل ۶۰، يا نيمه اول دهه ۷۰ دارد. در اولی، پشتوانه مهار بحران، توهم اکثريت مردم به رژیم، يا لااقل بی‌طرفی بخش وسيعی از توده‌های زحمتکش بود. بنابراين، رژيم توانست با سرکوب و کشتار گسترده، بخش فعال و مخالف توده‌های مردم را مرعوب کند، اوضاع را تحت کنترل درآورد و توأم با آن بر بحران درونی خود نيز غلبه نماید. وقتی که در اواخر دهه ۶۰ و اوائل دهه ۷۰ موج اعتراضات توده‌ای مناطق وسيعی ازايران را فراگرفت، ديگر امکان مهار بحران از طريق سرکوب ممکن نبود. چرا که اکثريت توده‌های مردم از رژيم روی گردانده بودند و شکست سياست‌های رژيم، بر توده‌های مردم و هيئت حاکمه، هر دو آشکار شده بود
در اينجاست که رژيم، به روش ديگری برای مهار جنبش متوسل می‌گردد و تاکتيک اصلاحات و استحاله به اصطلاح ليبرالی علم می‌شود. اين بار، اما عموماً نسل جوانی که تجربه سياسی نداشت، پشتوانه توده‌ای توهم ليبرالی اصلاح رژيم از درون می‌گردد. اين نيرو، اگر چه در دام توهم گرفتار آمد، اما نيروئی مخالف وضع موجود بود و خواهان تغيير از طريق اصلاحات. لذا با همان شور و هيجانی که از خاتمی و شعارهای وی حمايت کرده بود، اجرای فوری اصلاحات را طلب می‌کرد. اما از آنجائی که اصلاحات مورد نظر، با ذات و ماهيت دولت مذهبی در تضاد بود و اساساً برپايه توهم بنا شده بود، سريعاً درهم شکست و همين نيرو به مخالف سرسخت خاتمی و نظم موجود تبديل گرديد. نتيجه فوری اين تحولات، رشد و گسترش مبارزات توده‌ای و خصلت روز افزون راديکال آنها بود. فراتر رفتن جنبش از مرحله ليبرال، مجدداً خطری تهديد کننده بود، معهذا هنوز به اين معنا نبود که سطح مبارزه توده‌ای و اشکال آن به درجه‌ای ارتقاء يافته است که بتواند توازن موجود را برهم زند و رژيم را سرنگون کند. لذا در حالی که مبارزه ادامه می‌يافت، جمهوری اسلامی در تلاش برای توسل به روش‌های ديگر، به قصد مهار و کنترل مبارزات توده‌ای و سد کردن راه پيشروی و ارتقاء آنها بود. اما بورژوازی عموماً در دوره‌های بحرانی، برای درهم‌شکستن مقاومت و مبارزات توده‌ای، تنها می‌تواند، دو روش يا تاکتيک داشته باشد. تحت شرايط معينی تاکتيک قهر و سرکوب عريان و قلع و قمع گسترده مخالفين می‌تواند طبقه حاکم را نجات دهد، نظير آنچه که در سال ۶۰ در ايران با آن روبرو بوديم، يا در مقاطعی ديگر از تاريخ ايران، نظيرکودتای رضاخان وکودتای۲۸ مرداد
اين تاکتيک، تنها هنگامی کارآئی خواهد داشت و ميتواند منجر به يک ثبات نسبی برای طبقه حاکم گردد که پی‌آمد آن نيز يک رشته رفرم‌ها، يا لااقل ايجاد شرايطی باشد که بتواند وضعيت مادی و معيشتی توده‌های زحمتکش را نسبتا بهبود بخشد و از حدّت تضادها بکاهد
نکته ديگری که در اتخاذ اين تاکتيک طبقه حاکم بايد به آن اشاره کرد، اين است که اگر رشد تضادها به آن درجه‌ای رسيده باشد که ديگر امکان حل آنها به‌هيچ وجه در چارچوب نظم موجود امکانپذير نباشد، در آن صورت، اين تاکتيک می‌تواند نتيجه‌ای معکوس داشته باشد و منجر به رشد و ارتقاء مبارزات توده‌ای گردد. نمونه آن را نیز در جريان سرنگونی رژيم شاه، از شهريور ۵۶ تا قيام ديده‌ايم
بنابر اين، اگر اوضاع به گونه‌ای باشد که طبقه حاکم به اين نتيجه برسد که تاکتيک قهر و سرکوب عريان و گسترده نمی‌تواند کارآئی لازم را داشته باشد، به تاکتيک ديگری که همانا تاکتيک به اصطلاح ليبرالی‌ست، همراه با دادن يکرشته امتيازات به توده‌ها و عقب‌نشينی‌های موقتی، متوسل می‌گردد. اتخاذ اين تاکتيک را نيز در مقاطع معينی از تاريخ يکصد سال اخير ايران، به‌ويژه در اواخر دوران رژيم سلطنتی ديده‌ايم. جناحی از هيئت حاکمه کنونی به رهبری خاتمی نیز اين تاکتيک را در دستور کار قرار داد و البته بدون اين که امتيازات قابل ملاحظه‌ای به توده مردم بدهد، در مقطعی کوتاه توانست از حدّت تضادها بکاهد. با این وجود از آنجائی که این تاکتیک نتوانست به کوچک‌ترین مطالبات مردم پاسخ دهد، سریعا با شکست رو به رو گردید. حالا پس از شکست تاکتيک موسوم به ليبرال، طبقه حاکم چه می‌توانست بکند
جمهوری اسلامی بر اين پندار بود که با تشديد اختناق و سرکوب و در همان حال با تکيه بر درآمدهای هنگفت نفت و دادن امتيازات محدود مادی به توده‌های زحمتکش ميتواند موج اعتراض و مبارزات رو به گسترش را مهار کند. احمدی نژاد می‌بايستی مجری اين سياست باشد. اما اين هر دو فرض، فاقد زمينه و پايه عينی بود.اختناق و سرکوب تشديد شد، بدون اين‌که بتواند توده‌ها را مرعوب و رشد و اعتلاء مبارزه آنها را سد کند. دادن امتيازات مادی به توده‌های زحمتکش نيز تحقق ناپذير ماند، چرا که با وجود تداوم بحران‌های اقتصادی، ناممکن بود و علاوه بر اين با سياست اقتصادی نئو لیبرال رژيم در تضاد قرار داشت. لذا به رغم افزايش بی‌سابقه درآمد نفت، نه فقط چيزی عايد توده‌های کارگر و زحمتکش نشد، بلکه افسارگسيختگی تورم به وخامت وضعيت مادی توده‌ها و تنزل هرچه بيشتر سطح معيشت آنها انجاميد. نتيجه آنکه نه فقط تضاد عمومی توده‌های وسيع مردم به علت تشديد اختناق و عدم تحقق مطالبات آزاديخواهانه و دمکراتيک، با رژيم حاکم تشديد شد، بلکه تشديد وخامت وضعيت مادی توده‌های کارگر و اقشار زحمتکش و تهيدست، منجر به تشديد مبارزات اقتصادی و رو در رويی روزافزون طبقه کارگر با طبقه سرمايه دار و رژيم سياسی پاسدار آن گرديد. گسترش مبارزات طبقاتی و دمکراتيک، در طول دوران زمام‌داری احمدی نژاد نه فقط به وضوح شکست سياستها و تاکتيک‌ طبقه حاکم، بلکه تشديد تضادها را نشان می‌دهد
اساس بحران سياسی که جمهوری اسلامی با آن دست به گريبان می‌باشد، همانا در لاينحل ماندن و تشديد مداوم تضاد توده‌های کارگر و زحمتکش و در کل، جنبش‌های اجتماعی موجود با طبقه حاکم، هيئت حاکمه و روبنای سياسی موجود، قرار دارد
دو عامل می‌تواند در طی يکسالی که به پايان دوره چهار ساله رياست جمهوری احمدی نژاد باقی مانده است،به اين بحران، خصلت يک بحران فراگير يا به اصطلاح بحران سراسری بدهد که همراه با تلاطمات سياسی جدی و سراسری باشد. نخست، تشديد تضادهای درون طبقه حاکم، جناح‌ها و فراکسيون‌های هيئت حاکمه و حتا ايجاد شکاف‌های عميق در دستگاه دولتی‌ست. اين يک واقعيت است که شکست سياست‌های طبقه حاکم و بالنتيجه تشديد تضادها و مبارزات توده‌ای، همواره منجر به تشديد تضادها و اختلافات درونی طبقه حاکم و ايجاد شکاف و بحران در بالا، در درون هيئت حاکمه می‌گردد
پس از شکست گروههای موسوم به اصلاح‌طلب و شکافی که در دستگاه دولتی پديد آمده بود، هيئت حاکمه برای پيشبرد سياست‌های خود، تلاش نمود اين شکاف را از ميان بردارد و از اين بابت نيز موفق بود و تمام اصلی‌ترين ارگان‌ها و نهادهای دستگاه دولتی در دست يک جناح هيئت حاکمه متمرکز گرديد. اما درست در شرايطی که به نظر می‌رسد همه چيز در جهت اين تمرکز به خوبی پيش رفته است، شکست سياست‌های رژيم، از هرسو، حتا در درون جناح مسلط يا به اصطلاح اصول‌گرا شکاف انداخته است. هنوز چند روزی از تشکيل مجلس هشتم رژيم نگذشته است که، گروههای درونی وابسته به فراکسيون اکثريت، اختلافات خود را آشکار نموده‌اند. تضاد و کشمکش ميان ارگان‌ها و نهادهای اصلی دستگاه دولتی در حال افزايش است. افشاگری‌های مربوط به فساد مالی که فی‌نفسه حاکی از گنديدگی و پوسيدگی رژيم موجود است، بازتاب تضادها و کشمکش‌های درونی اصول‌گرايان است و نتيجه شکست سياست‌های داخلی و بين‌المللی رژيم. اکنون هر گروه و دسته‌ای می‌کوشد، خود را از اين شکست مبّرا سازد و مسئوليت آن را بر عهده ديگری قرار دهد. هر گروه و دسته‌ای می‌کوشد راه‌حل ويژه‌ای را برای غلبه بر بحرانها ارائه دهد. روشن است که با نزديک‌تر شدن انتخابات رياست جمهوری، اين اختلافات و کشمکش‌ها در درون تمام جناح‌ها و گروه‌های وابسته به هيئت حاکمه می‌بايد تشديد شود و حتا این احتمال هست که به يک بحران حکومتی بيانجامد. نشانه‌های اين بحران را از هم اکنون می‌توان ديد. به علت نقشی که دستگاه روحانيت در دولت مذهبی دارد، اين بحران در درون دستگاه روحانیت نیز انعکاس یافته است. اين دستگاه در همين لحظه به تعداد مهم‌ترين دسته‌بندی‌های درونی هر جناح تجزيه شده و هر گروهی بنا به منافع اقتصادی و سياسی خود، جانب يک گروه و دسته را علیه دیگری گرفته است. بخشی طرفدار دسته‌بندی احمدی نژاد و خامنه‌ای هستند، بخشی طرفدار دسته‌بندی لاريجانی و شهردار تهران. گروهی با هاشمی رفسنجانی و کارگزاران اند و گروهی با کروبی. گروهی با خاتمی و متمايل به جبهه مشارکت‌اند و دسته‌ای در خط ميانه خاتمی و کروبی در مجمع روحانيون. اين خود بازتابی از شکست سیاست‌های رژيم و بحران‌های آن است
عامل ديگری که بايد به آن اشاره کرد، بحران مناسبات بين‌المللی رژيم است که در مقطع کنونی به چنان عامل مهمی تبديل شده که می‌تواند، به بحران‌های داخلی رژيم، ابعادی بسيار گسترده بدهد. با تحولاتی که در همين چند روز گذشته رخ داده است، می‌توان دريافت که اين بحران به مرحله‌ای بسيارحساس و تعيين کننده رسيده است
چنين به نظر می‌رسد که دولت امريکا در منازعه خود با جمهوری اسلامی، اکنون توانسته است تمام قدرت‌های بزرگ جهان را حول خطر دست‌يابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته‌ای، به جانبداری قطعی از خود بسيج کند. سولانا به نمايندگی از گروه ۵+۱ و اتحاديه اروپا، آخرين پيشنهادات را برای توقف غنی‌سازی اورانيوم به رژيم ارائه داده است. راه ديگری برای جمهوری اسلامی باقی نمانده است، يا بايد هم‌اکنون اين توقف غنی‌سازی را بپذيرد و يا با رد آن، با يکرشته فشارهای اقتصادی و سياسی متمايز از گذشته و حتا خطر بمباران مراکز و تأسيسات زيربنائی نظامی و اتمی روبه‌رو گردد. در هر دو حالت نتيجه آن در داخل، تشديد تضادها، تلاطمات سياسی در بالا و پائين و گسترش بحران سياسی‌ست. تفاوت، تنها در اين خواهد بود که انعکاس اين بحران بيشتر در مبارزات توده‌ای و اعتلاء اين مبارزات خود را نشان دهد، يا در درگيری‌های درونی هيئت حاکمه برای ايجاد تغييراتی از بالا
بنابراين ارزيابی احمدی نژاد که می‌گويد، دولت امسال با سخت‌ترين و همه‌جانبه‌ترين فشار روبرو خواهد شد از اين جهت درست است که نه صرفاً شخص احمدی نژاد و هيئت دولت، بلکه جمهوری اسلامی در وخيم‌ترين وضعيت داخلی و بين‌المللی قرار گرفته و بحران سياسی، تحت تأثير رشد و گسترش مبارزات توده‌ای، تضادها و کشمکش‌های درونی طبقه حاکم و بالأخره تشديد تضادها و بحران در مناسبات بين‌المللی، ابعاد وسيع‌تری به خود خواهد گرفت

Keine Kommentare: