Mittwoch, 28. Oktober 2009




یورش وحشیانه پلیس جمهوری اسلامی

به کارگران کارخانه لوله سازی اهواز


نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی، روز دوشنبه ۴ آبان با وحشی‌گری و استفاده از گاز اشک آور و باتوم به تجمع اعتراضی کارگران لوله سازی اهواز در چهار راه نادری، یورش بردند، گروهی از کارگران را مضروب و حدود ۵٠ تن را بازداشت کردند.
١٣ ماه است که حقوق و مزایای کارگران لوله سازی اهواز پرداخت نشده است. در طول یک سال اخیر کارگران مکرر نسبت به عدم پرداخت حقوق و مزایای خود دست به اعتراض زده‌اند و خواستار تحقق مطالبات خود شده‌اند، اما تا کنون به خواست آنها پاسخ داده نشده است. کارگران که تمام دار و ندار خود را در این چند ماه فروخته و اکنون خود و خانواده‌های شان با فقر، گرسنگی و بدهکاری رو به رو هستند، از اواخر هفته گذشته همه روزه در مقابل استانداری و دفتر شرکت جمع شده و خواهان رسیدگی به مطالبات‌شان شده‌اند. امروز هم کارگران در مقابل دفتر شرکت در چهار راه نادری تجمع کرده بودند و شعار”یک سال حقوق کارگر پرداخت باید گردد”، سر می‌دادند که مورد حمله نیروی‌های مزدور و سرکوبگر پلیس قرار گرفتند. اما این وحشی‌گری نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی نمی‌تواند کارگران را از مبارزه برای تحقق مطالبات برحق‌شان باز دارد. این را کارگران کارخانه‌های مختلف در سراسر ایران به دفعات به رژیم ضد کارگری و ضد انسانی حاکم بر ایران نشان داده‌اند. کارگران، حقوق و مزایای خود را طلب می کنند. کارگران، کار می‌خواهند، نان می‌خواهند، آزادی می‌خواهند و به مبارزه برای تحقق مطالبات‌شان ادامه می‌دهند.
سازمان فدائیان (اقلیت) اقدام سرکوبگرانه و وحشیانه جمهوری اسلامی علیه کارگران لوله سازی اهواز را شدیدا
محکوم می کند


سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی – برقرار باد حکومت شورائی
زنده بادآزادی- زنده باد سوسیالیسم
سازمان فدائیان(اقلیت)
۴ آبان ماه ١٣٨٨
کار – نان – آزادی – حکومت شورائی
نشانی ما روی اینترنت:
www.fadaian-minority.org
آدرس الکترونیکی ما: info@fadaian-minority.org

عواقب لایحه هدفمندسازی یارانه‌ها
سال‌هاست که کارگران و زحمتکشان مردم ایران با فجایعی که نظام سرمایه‌داری ایران و سیاست‌های اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی به بار آورده است، رو به رو هستند. تشدید استثمار کارگران، محرومیت طبقه کارگر از ابتدایی‌ترین حق و حقوق صنفی، کاهش پیوسته دستمزد واقعی کارگران و تنزل روزافزون سطح معیشت آن‌ها، افزایش میلیونی بیکاران، تشدید و گسترش فقر در صفوف عموم زحمتکشان، عمیق‌تر شدن شکاف فقر و ثروت و بالاخره عواقب اجتماعی ناشی از فقر، بیکاری و گرسنگی، واقعیت‌های روشنی هستند که در برابر دیدگان همگان قرار گرفته است
ده سال نخست استقرار جمهوری اسلامی با تعمیق بحران و از هم گسیختگی اقتصادی سپری گردید. در حالی که شرایط معیشتی کارگران و زحمتکشان وخیم‌تر می‌شد، هیئت حاکمه، به بهانه جنگ، مردم را به صبر و بردباری برای بهبود اوضاع دعوت می‌کرد. جنگ به پایان رسید. سرمایه‌داران و سران و کارگزاران دولتی که از نعمات جنگ بهره‌مند شده بودند، سرمایه‌ها و ثروت های افسانه‌ای اندوختند، اما بهبودی در وضعیت معیشتی و رفاهی توده مردم رخ نداد. بحران، عمیق‌تر از هر زمان دیگری شد. دیگر جنگی در کار نبود که آن را بهانه کنند. ساز دیگری کوک شد. ادعا کردند که تمام فلاکت و از هم گسیختگی اقتصادی، ریشه در کارخانه‌ها و مؤسسات دولتی دارد. نسخه پیچیده‌ی حاضر و آماده‌ی نهادهای مالی انحصارات بین‌الملی، صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی، به دستورالعمل اجرایی هیئت حاکمه تبدیل شد و رفسنجانی عهده‌دار اجرای آن گردید. در محور این سیاست، واگذاری مفت و مجانی مؤسسات دولتی به سرمایه‌داران بخش خصوصی، حذف سوبسیدها، آزادسازی قیمت‌ها، باز گذاشتن کامل دست سرمایه‌داران در استثمار کارگران قرار گرفت. اما در حالی که هیئت حاکمه مشغول لاف و گزاف‌گویی پیرامون بهبود اوضاع بود، جهش قیمت‌ها و افزایش بی‌سابقه نرخ تورم، در دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی، آن‌چنان وضعیت توده‌های زحمتکش مردم را وخیم کرد که موج شورش‌ها و قیام‌های تهیدستان و مردم زحمتکش، مناطق وسیعی از ایران را فراگرفت. طبقه حاکم چاره‌ای جز این ندید که سیاست نئولیبرال موسوم به “تعدیل” را موقتاً تعدیل کند، تا رژیم را از خطر سرنگونی نجات دهد. به این دلیل بود که حتا هنگامی که خاتمی زمام امور را در دست گرفت، در نخستین دوره ریاست جمهوری‌اش، سرگردان مانده بود که برای علاج این اقتصاد بیمار چه راه دیگری باید در پیش گرفت. اما گزینه ای جز این نداشت که ادامه‌دهنده سیاست سلف خود باشد. اقتصاد ایران به عنوان حلقه‌ای از زنجیره به هم پیوسته‌ی سرمایه‌داری جهانی و بازار بین‌المللی آن، تابع سیاست اقتصادی انحصارات جهانی بود. لذا به دستور خامنه‌ای، مانع اصل ۴۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز برداشته شد تا تقریباً تمام مؤسسات دولتی بتوانند به بخش خصوصی واگذار شوند، یارانه‌ها به کلی حذف و قیمت‌ها کاملا آزاد شوند. قانون کار به نحوی اصلاح شد که مهم‌ترین حقوق قانونی کارگران را از آن‌ها سلب کرد. خاتمی بخشی از این سیاست را به مرحله اجرا درآورد، اما بهبودی در اوضاع اقتصادی رخ نداد و شرایط زندگی توده‌های زحمتکش باز هم وخیم‌تر از گذشته شد. سپس نوبت به احمدی‌نژاد رسید که همان سیاست شکست‌خورده را این بار تحت عنوان “تغییر ساختار” ادامه دهد. اما این مناسبات اقتصادی هستند که به ساختار اقتصادی شکل می‌دهند. لذا تحت حاکمیت طبقه سرمایه‌دار، چیزی به نام تغییر ساختار وجود نخواهد داشت. آن‌چه که احمدی‌نژاد از تغییر ساختار می‌فهمد، چیز دیگری جز واگذاری ته مانده مؤسسات دولتی به بخش خصوصی و یا انتقال تملک آن‌ها از دولت به ارگان‌های نظامی، پلیسی و امینی جمهوری اسلامی، آزادسازی کامل قیمت‌ها، افزایش بهای کالاها و خدمات انحصاری دولت و حذف تمام سوبسیدها نیست
تجربه دو دهه گذشته نیز به وضوح نشان داده است که این اقدامات به رغم این که تمام فشار را متوجه کارگران کرده و میلیون‌ها تن از مردم زحمتکش را به منتهای فقر و بدبختی سوق داده است، حتا نتوانسته بحران اقتصادی را تعدیل کند . لذا رکود و تورم مزمن، جزئی جدایی‌ناپذیر از اقتصاد سرمایه‌داری ایران در طول تمام این سال‌ها بوده است. اقدامات احمدی‌نژاد هم فقط می‌تواند اقتصاد را بحرانی‌تر و وضعیت مادی و معیشتی کارگران و زحمتکشان را در ابعادی بی سابقه وخیم‌تر سازد. آن‌چه که وی تحت عنوان “لایحه هدفمندسازی یارانه‌ها” به مجلس ارتجاع اسلامی ارائه داد و در ۹ مهر ماه کلیات آن به تصویب رسید، به وضوح گویای این واقعیت است. این لایحه ۱۴ ماده‌ای که تاکنون تعدادی از ماده‌های آن، بدون این که تغییر قابل ذکری در جزئیات آن صورت بگیرد به تصویب رسیده است، چیز دیگری جز مرحله نهائی سیاست شکست‌خورده‌ای نیست که رفسنجانی آغازگر آن بود. بر طبق مواد و تبصره‌های چند ماده نخست لایحه، قرار است، بهای فروش داخلی بنزین، نفت، گاز و نفت کوره، نفت سفید، گاز مایع و سایر مشتقات نفت که البته این خود می‌تواند عرصه وسیعی را دربرگیرد، تا پایان برنامه پنج ساله پنجم، کم‌تر از ۹۰ درصد قیمت تحویل روی کشتی (فوب) در خلیج فارس نباشد. (کم‌تر نباشد حالا اگر بیش از صد در صد هم باشد چه بهتر). بر اساس تبصره این بند، قیمت فروش نفت خام و میعانات گازی به پالایشگاه‌های داخلی ۹۵ درصد قیمت تحویل روی کشتی تعیین می‌شود و قیمت خرید فرآورده‌ها متناسب با قیمت مذکور تعیین می‌گردد. بهای فروش داخلی گاز طبیعی، معادل ۷۵ درصد متوسط قیمت گاز صادراتی، پس از کسر هزینه انتقال، مالیات و عوارض قانونی صادراتی خواهد بود. بر اساس بند ج، قیمت فروش داخلی برق، معادل قیمت تمام شده آن تعیین شده است. بهای آب و جمع‌آوری و دفع فاضلاب، معادل قیمت تمام شده آن تعیین گردید. بر طبق ماده دیگر این لایحه، یارانه آرد، نان، گندم، برنج، روغن، شیر، شکر، خدمات پستی، ریلی (مسافری) به کلی حذف می‌شود
حال سؤال این است که این حذف به اصطلاح یارانه‌ها و گران کردن کالاها و خدمات مورد نیاز روزمره مردم، چه نتایجی برای دولت، اوضاع اقتصادی و توده‌های زحمتکش مردم در پی خواهد داشت

علی‌الحساب آن‌چه که تصویب این لایجه عاید دولت خواهد ساخت، ده‌ها تریلیون تومان خواهد بود. تنها در سال آغاز اجرای طرح، این سیاست بین ۱۰ تا ۲۰ تریلیون تومان عاید دولت خواهد کرد و در سال‌های بعد، این رقم به ۲۰ تریلیون تومان محدود نشده، بلکه به ده‌ها تریلیون خواهد رسید. بر طبق یکی از مواد مصوب این لایحه گفته شده است که قیمت‌های سال پایه اجرای این قانون باید به گونه‌ای تعیین شود که برای سال پایه حداقل ۱۰ هزار میلیارد تومان و حداکثر ۲۰ هزار میلیارد تومان باشد
دولت با این پول هنگفت می‌خواهد چه کند؟ پاسخ این است که درآمد حاصل از نفت، مالیاتی که مستقیم و غیر مستقیم از مردم گرفته می‌شود، فروش مؤسسات دولتی و ده‌ها منبع غارت و چپاول دولتی دیگر، پاسخ‌گوی هزینه‌های دستگاه عریض و طویل دولت استبدادی دینی و فاسد جمهوری اسلامی نیست. دولت با کسری بودجه هنگفت رو به رو است. هم اکنون حجم بدهی‌های دستگاه دولتی به بانک‌ها رقمی لااقل ۲۵ تا ۳۰ تریلیون تومان است. هزینه‌های دستگاه دولتی رژیم دیکتاتوری عریان، مدام در حال افزایش است. دولت می‌خواهد از طریق لایحه به اصطلاح “هدفمند کردن یارانه‌ها”، با چاپیدن توده‌های مردم، منبع دیگری برای تأمین مخارج دستگاه دولتی انگل، سرکوب‌گر و فاسد اسلامی ایجاد کند و بار این هزینه‌های روزافزون را نیز بر دوش توده‌های زحمتکش مردم قرار دهد
دولت اما تلاش می‌کند که با توسل به تمام شیوه‌های فریب، بر این چپاول‌گری سرپوش بگذارد. ادعا می‌کند که دولت نمی‌تواند بار سنگین پرداخت یارانه‌ها را تحمل کند و برای این که عوام‌فریبی‌اش را به نهایت برساند، ادعا می‌کند که ۷۰ درصد این یارانه‌ها به جیب ثروتمندان می‌رود و به ویژه صرف خرید بنزین برای اتومبیل‌های سواری آنها می‌شود. در مجلس ارتجاع اسلامی گفته شد که نسبت یارانه‌ها به تولید ناخالص داخلی کشور ۲۹ درصد است که ۲۶ درصد آن مربوط به حامل‌های انرژی است. اینان ادعا می‌کنند که حالا دولت می‌خواهد آن را از جیب ثروتمندان درآورد و نقداً میان خانوارهای کم درآمد توزیع کند
قبل از هر چیز باید به این مسئله اشاره کرد که دولت با این ادعا که نمی‌تواند بار سنگین پرداخت یارانه‌ها را تحمیل کند، می‌خواهد چنین وانمود کند که گویا دولت یک دستگاه مولد است و از جیب خودش به مردم بذل و بخشش می‌کند. در حالی که دولت به عنوان یک دستگاه قهر و سرکوب و سازمان‌ده استثمار که بنیادش بر نیروهای مسلح و بوروکراسی عریض و طویل قرار گرفته و در ایران یک دستگاه عریض و طویل مذهبی نیز ضمیمه آن است، جز یک موجود انگل و مصرف‌کننده که کارش بلعیدن حاصل دسترنج مردم کارگر و زحمتکش است، چیز دیگری نیست. آن‌چه بر آن نام یارانه نهاده‌اند، بخشی از حاصل کار و زحمت و تولید خود کارگران است. اگر دولت درآمدی دارد، همان است که کارگران نفت و گاز و دیگر مؤسسات تولیدی آن را ایجاد کرده و بخشاً نیز مالیاتی‌ست که عمدتاً مستقیم و غیرمستقیم از توده‌های زحمتکش مردم گرفته شده است. این ادعا هم که ۷۰ درصد یارانه کالاها و خدمات مصرفی به جیب ثروتمندان می‌رود و عمدتاً صرف هزینه بنزین اتومبیل‌های سواری آن‌ها شده است و رقمی معادل ۲۰ درصد تولید ناخالص داخلی می‌شود، هر آن‌چه هم که آن‌ها مصرف بالایی داشته باشند، کاملا بی اساس و مسخره است. اگر چنین می‌بود، در آن صورت، هیچ دولت سرمایه‌داری خواهان حذف سوبسیدها نمی‌شد. در حالی که می‌دانیم، حذف سوبسیدها به عنوان بخشی از سیاست اقتصادی نئولیبرال، اصلاً سیاست خود سرمایه‌داران بوده و هست
اما می‌رسیم به این نکته که دولت ادعا می‌کند، این درآمد هنگفت را به جیب نمی‌زند، بلکه می‌خواهد نیمی از آن را میان ۵ دهک فقیر و کم درآمد جامعه تقسیم کند. لذا در یکی از بندهای لایحه که به تصویب رسیده، آمده است که حداکثر تا ۵۰ درصد وجوه حاصله، به صورت پرداخت نقدی و غیر نقدی به ۵ دهک تعلق می‌گیرد که تدریجا به نظام جامع تأمین اجتماعی تغییر خواهد یافت. ۳۰ درصد وجوه حاصله به صورت کمک بلاعوض و یارانه به شرکت‌ها در بخش صنعت و کشاورزی پرداخت می‌گردد و ۲۰ درصد به دولت تعلق خواهد گرفت
اما ادعای پرداخت حداکثر تا ۵۰ درصد وجوه حاصله به ۵ دهک پایین جامعه، یک دروغ، فریب و کلاهبرداری رسوای دولت است. در واقعیت دولت نه تنها چیزی به توده‌های زحمتکش مردم، نمی‌پردازد، بلکه بالعکس اگر نگوئیم تمام “وجوه حاصله”، لااقل بخش عمده آن را از همین مردم فقیر و زحمتکش می‌گیرد. به این شکل که اگر در بهترین حالت بیش‌ترین مبلغی را که به طور متوسط به هر فرد از این دهک‌ها نقداً پرداخت شود، ماهیانه ۲۰ هزار تومان است، دولت در ظاهر ۲۰ هزار تومان می‌دهد که در ازای آن بابت افزایش بهای نفت، گاز، بنزین، آب، برق، نان، شیر، شکر، برنج و ده‌ها قلم کالا و خدمات مورد نیاز روزمره مردم، لااقل ۲ تا ۳ برابر آن را باز پس گیرد. این دیگر یک شیادی است که ادعا می‌شود، دولت ۵۰ درصد وجوه حاصله را میان ۵ دهک تقسیم می‌کند. منتها دولت و نمایندگان مجلس ارتجاع برای این که این شیادی و فریب شکلی عریان و فورا رسوا کننده به خود نگیرد، تصمیم گرفته‌اند که طرح خود را تدریجی و در طول حداکثر تا ۵ سال اجرا کنند. البته، آن‌چه که به این شکل، مستقیماً از توده‌های وسیع مردم گرفته می‌شود، مجزا از جهش بزرگ قیمت‌ها و نرخ تورم وحشتناکی‌ست که مردم با آن رو به رو خواهند شد. چرا که مسئله به این‌جا ختم نمی‌شود، که هر خانوار هزینه آب، برق، گاز، بنزین مصرفی خودش به چند برابر افزایش می‌یابد، بلکه از آن جایی که مصرف حامل‌های انرژی، برق، نفت، گاز، گازوئیل، بنزین و چندین قلم کالای دیگر مورد مصرف تمام موسسات تولیدی و خدماتی است، قیمت‌ها یک بار از این بابت افزایش می‌یابند. افزایش بهای خدمات حمل و نقل، یا برخی کالاها نظیر نان، شکر، برنج، شیر وغیره تأثیری زنجیره‌وار بر کالاهای دیگر خواهد گذاشت و بار دیگر بهای کالاها، سوای افزایش شدید خود این کالاها، افزایش خواهد یافت. هنوز نمی‌توان دقیقا تعیین کرد که این دور تأثیرات متقابل به ویژه با در نظر گرفتن در هم ریختگی وضعیت تولید تا کجا ادامه خواهد یافت، اما خود نمایندگان مجلس ارتجاع، افزایش نرخ تورم را حتا تا حدود ۶۰ درصد نیز برآورد کرده‌اند
لذا پوشیده نیست که آن‌چه تحت عنوان هدفمندسازی یارانه‌ها به مرحله اجرا درخواهد آمد، شرایط زندگی توده‌های کارگر و زحمتکش را در ابعادی تاکنون بی سابقه وخیم‌ترخواهد کرد. این است نتیجه‌ای که این پروژه دولت صرفاً از بابت تورم و افزایش بهای کالاهای انحصاری دولت، برای توده‌های زحمتکش مردم خواهد داشت
اکنون می‌رسیم به این مسئله که این طرح چه تأثیری بر بحران اقتصادی موجود، خواهد داشت. سران و مقامات رژیم و اقتصاددان‌های جیره‌خوار، یک صدا ادعا می‌کنند که اجرای لایحه مصوب، نجات‌بخش اقتصاد است و آن را از رکود و تورم مزمن نجات خواهد داد. ادعایی که از همان اواخر دهه ۶۰ مدام تکرار شده، اما جز وخامت بیش‌تر اوضاع نتیجه‌ای در پی نداشته است
در جریان بحث بر سر این لایحه در مجلس، ادعاهای عجیب و غریبی مطرح شد. وزیر اقتصاد ادعا کرد که طرح هدفمند کردن یارانه‌ها اساساً ریشه تورم را می‌خشکاند. مضحک‌تر از این ادعا نمی‌توان یافت. چرا که اصلا تحت مناسبات سرمایه‌داری و کارکرد پول، این، یک یاوه‌گویی است. حتا در پیشرفته‌ترین و به اصطلاح متعادل‌ترین اقتصادهای سرمایه‌داری، این تورم به درجات مختلف وجود داشته و دارد و در نتیجه تشدید تضادهای شیوه تولید سرمایه‌داری حتا در شرایط رکود و بحران های اقتصادی که قاعدتاً بهای کالاها کاهش می‌یابد، این تورم و کاهش ارزش پول وجود دارد. احتمالاً چون در ایران در تمام دوران استقرار جمهوری اسلامی همواره تورمی دو رقمی گاه تا ۴۰ درصد وجود داشته، از نظر وزیر اقتصاد، تک رقمی بودن آن در تعدادی از کشورهای جهان، اصلا تورم به حساب نمی‌آید. شاید هم منظورش این است که چون دولت از طریق این لایحه و تحمیل هزینه‌های بیش‌تر دستگاه دولتی به توده مردم، می‌تواند کسری‌های بودجه را جبران کند و دیگر نیازی به قرض از بانک‌ها و انتشار اسکناس‌های بدون پشتوانه نخواهد داشت، تورم از میان می‌رود. اما تردیدی نیست که جهش قیمت‌ها، در پی اجرای طرح موسوم به هدفمندساری، هزینه‌های دستگاه دولتی را نیز افزایش خواهد داد و دولت را مجدداً با کسری‌های بودجه هنگفت رو به رو خواهد ساخت. در هر حال، آن‌چه مسلم است وقوع یک جهش بزرگ قیمت‌ها و افزایش لااقل ۲۰ تا ۳۰ درصدی بر نرخ تورم موجود است. دولت در بهترین حالت، تنها می‌تواند با اتخاذ یک رشته اقدامات بازدارنده، مانع از آن گردد که در کوتاه مدت، جهشی بیش از این وجود داشته باشد
اجرای تدریجی طرح و افزایش طول زمان اجرای آن از ۳ به ۵ سال، یکی از این اقدامات است. در عین حال دولت می‌تواند با ذخیره‌سازی کالاهای اساسی، فقط در طول یک سال از اجرای طرح، این جهش قیمت‌ها را کنترل کند. نتیجه فاجعه‌بار این طرح برای توده‌های زحمتکش مردم، به ویژه از سال دوم اجرای آن کاملاً آشکار خواهد شد. در حالی که حداقل دستمزد کارگران در ایران به ۳۰۰ هزار تومان در هر ماه نیز نمی‌رسد و متوسط دستمزدها با تمام درآمدهای جنبی کارگران، به زحمت از ۵۰۰ هزار تومان تجاوز می‌کند، یک خانوار ۴ تا ۵ نفره کارگری باید با همین درآمد، معادل جهانی بهای کالاها و خدماتی را بپردازد که در کشورهای دیگر جهان با درآمد ماهیانه لااقل ۲ هزار دلاری تأمین می‌شود. سران رژیم و کارگزاران دستگاه دولتی ادعا می‌کنند که اجرای پروژه دولتی حذف سوبسیدها و آزادسازی کامل قیمت‌ها، به بیرون آمدن اقتصاد از رکود مزمن و رونق اقتصادی خواهد انجامید. یک عضو کمیسیون کشاورزی مجلس ارتجاع ادعا کرد که نه فقط جهش قیمت‌ها بد نیست، بلکه “طبیعی‌ست و لازمه یک تحول بزرگ است”. و منظورشان از “تحول بزرگ” همانا نجات اقتصادشان از رکود و تورم مزمن است. اما این “تحول بزرگ” دست به نقد آن‌چه را که تحویل داده و می‌دهد، تورمی بزرگ‌تر از سال‌های گذشته است. فقط اگر همین مسئله در نظر گرفته شود، ادعای “تحول بزرگ” و غلبه بر بحران اقتصادی بی پایه بودن خود را نشان می‌دهد. روشن است که با اجرای پروژه دولت، سرمایه‌داران آزادی عمل کاملی در افزایش قیمت‌ها خواهند داشت. همان‌گونه که در لایحه نیز آمده است، دولت معادل ۳۰ درصد از درآمد حاصل از افزایش بهای کالاها را که از توده مردم گرفته است به صورت “کمک بلاعوض یا یارانه” به سرمایه‌داران خواهد پرداخت. قیمت‌های ترجیحی حامل‌های انرژی را در مورد آن‌ها اعمال خواهد کرد. احمدی‌نژاد هم اکنون دستور داده است که مبلغ ۲ میلیارد دلار مجزا، برای حمایت از صادرات، در اختیار سرمایه‌داران بخش خصوصی قرار گیرد. نه فقط بازپرداخت بدهی ۴۲ تریلیونی سرمایه‌داران به بانک‌ها تا زمان خروج از رکود به تعویق انداخته شده، بلکه بانک مرکزی دستور اعطای اعتبارات جدید را به رغم قرار داشتن بانک‌ها در لبه ورشکستگی صادر کرده است. اما تمام این اقدامات هم نمی‌تواند اقتصاد سرمایه‌داری ایران را از رکود و بحران نجات دهد. مشکل اقتصاد ایران کمبود پول نیست. مشکل در این است که این اقتصاد هرگز نتوانسته و نمی‌تواند توازنی را که لازمه ی هر گونه تعدیل و رونق لحظه‌ای در چرخش اقتصادی‌ست به دست آورد. در این اقتصاد، همان‌گونه که تجربه دو دهه اجرای سیاست نئولیبرال نشان داده است، حتا یک بهبود کوتاه مدت هم پدید نیاورده است. اکنون سخن‌گویان تشکل‌های سرمایه‌داران می‌گویند ۳۰ درصد واحدهای تولیدی، در حال تولید واقعی هستند. ۵۰ درصد واحدها در حال تعطیلی قرار گرفته‌اند. رئیس اتاق بازرگانی، صنایع و معادن مشکل را بالا بودن قیمت، نداشتن قدرت رقابت با محصولات مشابه خارجی به دلیل تورم و کمبود نقدینگی عنوان می‌کند. اگر فرض کنیم که همین مشکلات برشمرده سطحی که در واقع علت واقعی رکود نیستند، باعث رکود و تعطیل مؤسسات تولیدی‌ باشند، حذف یارانه‌ها و آزادسازی کامل قیمت‌ها که خواست همیشگی سرمایه‌داران بخش خصوصی بوده است، خود به عامل تشدیدکننده رکود تبدیل می‌گردد، چرا که افزایش جهش‌وار قیمت‌ها و لااقل دو برابر شدن نرخ تورم کنونی، نتیجه فوری آن خواهد بود. نتیجتاً قدرت رقابت داخلی و بین‌المللی کالاهای سرمایه‌داران ایرانی محدودتر خوهد شد. از این گذشته، سرمایه‌داران ایرانی چون عادت کرده‌اند با کم‌ترین هزینه، حتا با استفاده از روش‌ها و تکنیک‌های عهد عتیق، بیش‌ترین سود را به جیب بزنند، طبیعی‌ست که نتوانند با کالاهای صادراتی کشورهای دیگر رقابت کنند. آن‌ها از واردات بی‌رویه کالاها گله‌مندند واظهار نارضایتی می‌کنند و آن را عامل دیگری در تشدید این رکود می‌دانند. اما گویا که نمی‌دانند گشودن مرزها به روی سرمایه و کالاهای سرمایه‌داران کشورهای دیگر، جزء لاینفک همان سیاستی‌ست که خصوصی‌سازی، آزادسازی قیمت‌ها و حذف سوبسیدها، پایمال کردن تمام دستاوردها و حقوق ابتدایی کارگران از جمله اجزای دیگر آن است. حالا در شرایطی که جهان سرمایه‌داری با یک بحران اقتصادی عمیق و همه جانبه رو به روست و بهای جهانی کالاها کاهش یافته است، بدیهی‌ست که رکود مزمن اقتصادی در ایران باید به مرحله‌ای برسد که ۵۰ درصد واحدهای تولیدی در حالت تعطیلی قرار گیرند و در هر استانی “فقط ۳۰ درصد واحدها در حال تولید واقعی” باشند
احمدی‌نژاد که اصلاً از اقتصاد سر در نمی‌آورد و تنها در پی تأمین هزینه‌های دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی‌ست، اخیراً در توجیه لایحه هدفمندسازی یارانه‌اش، ادعاهای خنده‌آوری را مطرح کرد. او گفت: “ما اگر صرفه‌جویی حاصل از اجرای هدفمند کردن یارانه‌ها را فقط در بخش انرژی به تولید برگردانیم، تولید ما می‌تواند با همه تولیدات دنیا رقابت کند.” نه فقط این یک ادعای مضحک است، بلکه پروژه وی، رکود اقتصادی را عمیق‌تر از آن‌چه که هست خواهد کرد. لایحه به اصطلاح هدفمندسازی یارانه‌ها به محض این که به مرحله اجرا درآید، قدرت خرید اکثریت بسیار بزرگ مردم ایران را کاهش خواهد داد و رکود را عمیق‌تر خواهد ساخت. ادعای سرمایه‌داران مبنی بر کمبود نقدینگی به عنوان علت بحران نیز بی پایه است. سال‌هاست که صدها میلیارد دلار به اقتصاد و به این مؤسسات تزریق شده است. با این همه اکنون صاحبان این مؤسسات لااقل ۴۲ تریلیون تومان به بانک‌ها بدهکارند. سرازیر شدن مجدد دلارهای نفتی به سوی آن‌ها که اکنون احمدی‌نژاد و رئیس بانک مرکزی‌اش از آن به عنوان سیاست انبساطی نام می‌برند، مشکل را حل نخواهد کرد. رکود و تورم مزمن در ساختار سرمایه‌داری ایران است و طبقه سرمایه‌دار و دولت پاسدار منافع آن، راهی برای غلبه بر آن ندارند. سیاست نئولیبرال، آن را تشدید نموده و اکنون ادامه آن توسط احمدی‌نژاد تحت عنوان “هدفمندسازی یارانه‌ها” و “تحول اقتصادی” باز هم به وخامت بیش‌تر اوضاع خواهد انجامید
سر انجام نیز، افزایش نرخ تورم، اخراج‌های وسیع‌تر و افزایش ارتش بیکاران که اکنون به طور واقعی از ۵ میلیون نیز متجاوز است، فقیر شدن هر چه بیش‌تر اکثریت بزرگ مردم ایران، نتیجه سیاست ارتجاعی دولت برای کارگران و زحمتکشان خواهد بود

Sonntag, 18. Oktober 2009

بازتولید یک تضاد ۳۰ ساله
کم‌تر کشوری را در سراسر جهان می‌توان سراغ گرفت که تضادهای درونی طبقه حاکم، همانند ایران در طول ۳۰ سال گذشته، پر ستیز، و نزاع و کشمکش فراکسیون‌های این طبقه، همواره با تنش و درگیری‌های حاد همراه باشد.به محض سرنگونی رژیم شاه و استقرار جمهوری اسلامی، تضاد درونی هیئت حاکمه جدید پدیدار گردید و نخستین شکاف در درون طبقه حاکم و قدرتی که زمام‌ امور راه به دست گرفته بود، شکل گرفت. در یک سو، آن بخش از طبقه حاکم قرار گرفته بود که کابینه بازرگان آن را نمایندگی می‌کرد و از حمایت تمام جریانات به اصطلاح لیبرال برخوردار بود. در سوی دیگر، باقی‌مانده جریانات سهیم در حاکمیت قرار گرفتند که خمینی و "شورای انقلاب" آن‌ها را نمایندگی می‌کردند. این کشمکش به تهدیدها و استعفاهای پیاپی بازرگان و سرانجام سقوط کابینه وی منجر گردید. جمهوری اسلامی هنوز درگیر تبعات این شکاف بود، که شکافی دیگر پدیدار گردید. دسته‌بندی‌هایی که برای سقوط کابینه بازرگان متحد شده بودند، اکنون درگیر تضادهای درونی دیگری شدند. نزاع میان جناحی که بنی‌صدر آن را نمایندگی می‌کرد با جریانات دیگری که خود را در حزب جمهوری اسلامی متشکل ساخته بودند و تعدادی از ارگان‌ها و نهادهای جمهوری اسلامی را با نیروهای مسلح مختص خود، در اختیار داشتند، به مرحله‌ای رسید که به عزل رئیس جمهور و فرار وی از ایران انجامید. معهذا کشمکش در درون هیئت حاکمه ادامه یافت و این بار، شکاف به درون دستگاه روحانیت بسط یافت که سران آن اکنون در رأس تمام ارگان‌ها و نهادهای جمهوری اسلامی قرار گرفته بودند. نزاع و کشمکش مجمع روحانیون و جامعه روحانیت، سرانجام به تصفیه گروه موسوم به پیروان خط امام از بسیاری از اصلی‌ترین ارگان‌های قدرت و حاکمیت بلامنازع یک جناح تحت رهبری خامنه‌ای – رفسنجانی انجامید. اما این نیز دوام نیاورد و بار دیگر، گروه‌های موسوم به خط امام، در جبهه‌ای گسترده‌ از رقبای جناح حاکم، به نام جبهه اصلاحات، توانستند ارگان‌‌های اجرایی و مقننه را به تسخیر خود درآورند. تنش و درگیری در حادتری شکل خود که گاه به ترور و درگیری‌های فیزیکی با وزرا، تهدیدها و اولتیماتوم‌های نیروهای مسلح انجامید، در سراسر دوره زمام‌داری جریان موسوم به اصلاح‌طلب ادامه یافت. جناح‌ خامنه‌ای سرانجام آن‌ها را از ارگان‌هایی که در اختیار داشتند، کنار زد، و با به قدرت رساندن احمدی‌نژاد، تصفیه این جناح تقریباً از تمام ارگان‌هایی که در آن‌ها نفوذ داشتند به مرحله اجرا درآمد. جناح مسلط، تحت رهبری خامنه‌ای بر این پندار بود که اکنون با در اختیار داشتن تمام نهادها و ارگان‌های دستگاه دولتی، از شر تضادها و کشمکش‌های پایان‌ناپذیر خلاص خواهد شد، که تضاد، این بار در درون جناح مسلط میان قوه اجرایی تحت رهبری احمدی‌نژاد با دستگاه مقننه رژیم و ایضاً قوه قضاییه شکل گرفت و مدام تشدید گردید. اما در حالی که جناح مسلط، درگیر این تضادها بود، جناح رقیب موسوم به اصلاح‌طلب در حال گردآوری و بسیج تمام گروه‌های وابسته به خود و نیز اپوزیسیون‌های بورژوایی قانونی و نیمه قانونی و حتا غیر قانونی، برای به زیر کشیدن جناح خامنه‌ای در جریان به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری بود.در حقیقت، برای جناح موسوم به اصلاح‌طلب که با به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد، از اصلی‌ترین ارگان‌های قدرت دولتی کنار زده شده بود و حتا بر سر راه فعالیت سیاسی‌اش محدودیت‌هایی قرار داده شده بود، مسئله انتخابات ریاست جمهوری یک نقطه تعیین‌کننده تسویه حساب برای کسب قدرت بود. یا می‌بایستی قدرت اجرایی را قبضه کند و تکلیف جناح رقیب را برای همیشه روشن نماید، یا به حا شیه غیر قابل برگشت رانده شود.گرچه جناح مسلط با در دست داشتن تقریباً تمام ارگان‌ها و نهادهای دستگاه دولتی، پیشاپیش خود را برای شکست کامل جناح اصلاح‌طلب آماده کرده بود و این جناح هیچ چشم‌انداز و امکان واقعی برای کسب مجدد قدرت را نداشت، اما چاره‌ای جز رفتن به پای درگیری در همین مقطع را نداشت. بنابراین تلاش نمود با استفاده از نارضایتی وسیع توده‌ای از وضع موجود و به اصطلاح بسیج توده‌ای وارد میدان نبرد با رقیب شود. اصلاح‌طلبان که از حمایت تقریباً تمام اپوزیسیون‌های سیاسی بورژوایی و عمده‌ترین قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای برخوردار بودند، تبلیغات گسترده‌ای را سازمان دادند تا توده‌های مردم را حول محور انتخابات وارد صحنه کنند. آن‌ها موفق شدند این ایده را در میان توده مردم رواج دهند که گویا حضور هر چه گسترده‌تر در پای صندوق رأی‌گیری به نحوی که تقلبات جناح رقیب را خنثا سازد، می‌تواند تکلیف قضیه را به نفع اصلاح‌طلبان یک‌سره کند. از این‌رو توانستند اکثریت مردمی را که معمولاً در انتخابات شرکت نمی‌کردند و ماهیت جناح اصلاح‌طلب را هم می‌شناختند، دچار این توهم سازند که حالا اگر کمی هم اوضاع بهبود پیدا کند، بهتر از وضع موجود است. اما این چیزی جز یک توهم نبود که جناح "اصلاح‌طلب" و حامیان داخلی و بین‌المللی آن‌ها از طریق تبلیغات‌شان به آن دامن زده بودند. پیشاپیش روشن بود که اگر حتا ۹۰ درصد مردم به "اصلاح‌طلبان" رأی دهند، جناح خامنه‌ای نخواهد گذاشت آن‌ها قدرت اجرایی جمهوری اسلامی را در دست بگیرند. سیاست آن‌ها را نایب رئیس مجلس، باهنر، در یک جمله کوتاه بیان کرد و گفت: دیگر هرگز اجازه نمی‌دهیم، مدیریت سیاسی جمهوری اسلامی در دست جناح رقیب قرار گیرد. جناح مسلط در جریان تبلیغات انتخاباتی نیز از آن رو دست آن‌ها را حتا در قیاس با گذشته باز گذاشت که با رونق بخشیدن به خیمه‌شب بازی انتخاباتی، آن را به وسیله‌ای برای تحکیم موقعیت خود تبدیل کند. آن‌چه که در پی نتایج انتخابات پیش آمد، البته چیزی نبود که دو جناح جمهوری تصورش را داشتند. نتیجه انتخابات، لااقل برای بخشی از مردم هم که به پای صندوق‌های رأی‌گیری رفته بودند، آن چیزی نبود که از روی توهم در انتظارش بودند. لذا خشم مردم در یک لحظه منفجر شد و هر دو جناح را غافلگیر کرد. غافلگیری جناح مسلط از آن‌رو بود که تصور نمی‌کرد، یک جنبش توده‌ای گسترده علیه جمهوری اسلامی پدید آید، بلکه خود را برای برخورد و مهار گروه اندکی از طرفداران جناح رقیب آماده کرده بود. "اصلاح‌طلبان" هم از آن‌رو غافلگیر شده بودند که نمی‌دانستند با این جنبش خودانگیخته‌ای که شکل گرفته بود و از همان نخستین لحظات، شعارهایش از محدوده‌های قانونی فراتر می‌رفت، چه باید بکنند. آن‌ها تلاش کردند که از این جنبش به عنوان ابزار فشار برای عقب راندن جناح رقیب استفاده کنند، اما نه شعار و تاکتیک مشخصی داشتند و نه هدفی روشن. جناح خامنه‌ای با هدف خنثا کردن تلاش آن‌ها برای بهره‌برداری از جنبش ضد رژیم، سریعاً یورش به بخش فعال‌تر و سازمان یافته‌تر "اصلاح‌طلبان" را آغاز کرد. گروهی را دستگیر و روانه زندان کرد و گروهی را مرعوب و به سکوت واداشت. لذا در حالی که جنبش خودانگیخته توده مردم، پس از چند هفته راه‌پیمایی، تظاهرات و درگیری‌های خیابانی، فروکش کرد، آن‌ها دیگر کاملاً خلع سلاح شده بودند. ماجرای درگیری دو جناح عجالتا در همین‌جا با شکست جناح اصلاح‌طلب پایان گرفت. موسوی در بیانیه شماره ۹ خود تلویحا این شکست را پذیرفت. اما آشکارتر و علنی‌تر از او هماشمی رفسنجانی دست‌ها را بالا برد. با تشکیل اجلاس مجلس خبرگانی که گویا قرار بود تحت ریاست هاشمی رفسنجانی به حساب خامنه‌ای رسیدگی کند و حتا گروه‌هایی از اصلاح‌طلبان، جانشینی هم برای او معین کرده بودند، هاشمی رفسنجانی بدون این که دستگیر شود و در زندان ندامت کند، در حضور اعضای مجلس خبرگان یک ندامت‌نامه تام و تمام قرائت کرد و گفت: "برخی فکر می‌کنند که من گفته‌ام مشروعیت نظام به رأی مردم است. در حالی که من مشروعیت نظام جمهوری اسلامی را ولایت فقیه می‌دانم. من نظام بدون ولایت را مشروع نمی‌دانم. مشروعیت نظام از ولایت فقیه است، نه از رأی مردم" و افزود: "حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در رهبری بدیلی ندارد. مصداق اتم و اکمل ولی فقیه در حال حاضر آیت‌الله خامنه‌ای است. در دنیای امروز در ایران کدام فرد را مثل ایشان پیدا می‌کنید."اکنون که لااقل در این مرحله، نتیجه درگیری دو جناح با شکست اصلاح‌طلبان پایان گرفته است، اقداماتی از دو سو آغاز شده است تا بر اساس توازن جدید، به توافقی دست یابند و نزاع را فعلا پایان یافته اعلام کنند. چاره‌ای هم جز این ندارند. گروه‌های وابسته به جناح "اصلاح‌طلب" گرچه در وضعیت وخیمی قرار گرفته‌اند، اما نمی‌توانند جز فعالیت قانونی در چارچوب همین نظامی که خود را متعلق به آن می‌دانند کار دیگری انجام دهند. آن‌ها اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیستند، بلکه صرفا خواهان حک و اصلاح ناچیز آن و تأمین منافع خود هستند. جناح مسلط نیز نه فقط نفعی در حذف آن‌ها ندارد، بلکه بالعکس به آن‌ها نیاز دارد. نه صرفا از آن‌رو که به هر حال طیف قابل ملاحظه‌ای از حامیان جمهوری اسلامی هستند، بلکه از این جهت که می‌خواهد همچون گذشته از آن‌ها به عنوان وسیله‌ای برای فریب و انقیاد مردم استفاده کند. علاوه بر این، به آن‌چه که در مرحله کنونی نیز می‌خواست دست یافته و احمدی‌نژاد را بر کرسی ریاست جمهوری نشانده است.لذا اخیرا اعلام شد که مهدوی کنی، دبیر کل جامعه روحانیت وساطت میان گروه‌های سیاسی را در جهت ایجاد آشتی پذیرفته است. کمیته‌ای ۷ نفره تشکیل شده است که ساز و کارها و موضوعاتی که به عنوان میانجی‌گری مطرح است را بررسی و مشخص کند و در ارتباط با آن، راه‌کارهایی را ارائه دهد تا تصمیمات لازم گرفته شود. هنوز نام و وابستگی جناحی این افراد اعلام نشده است.اما این هیئت چه چیزی را و چگونه می‌خواهد حل کند؟ روشن است که تضادها و اختلافات دو جناح به جای خود باقی‌ست. در جناح حاکم که باندهای متعددی دارد، گرایشات مختلفی را در برخورد به این مسئله می‌توان یافت. گروهی که از شکاف پدید آمده، برای حفظ جمهوری اسلامی نگران‌اند و احساس خطر می‌کنند، خواهان انعطاف بیش‌تری هستند. آن‌ها می‌گویند باید دوباره وحدت را به میان دو جناح بازگرداند. هیئت ۷ نفره "باید نزد بزرگان دو طیف برود و به آن‌ها بفهماند مسئله انتخابات تمام شده است و باید به اعتراضات پایان دهند." اینان از جناح "اصلاح‌طلب" می‌خواهند که به وضع موجود تمکین کند. اما سخت‌ترین موضع را قدرتمندترین گروه‌های جناح حاکم اتخاذ کرده‌اند که در رأس آن‌ها طرفداران احمدی‌نژاد، به ویژه نیروهای مسلح رژیم قرار گرفته‌اند. سپاه پاسداران که در جریان سرکوب قیام مردم و ایضا سرکوب و تضعیف گروه‌های جناح رقیب، قدرت بیش‌تری گرفته است، تا جایی که اکنون صریحا و علنا دخالت نیروهای نظامی رژیم را در مسایل سیاسی حق مسلم خود می‌داند، "شعار وحدت" را شعار براندازی اعلام کرده است.پاسدار فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح رژیم می‌گوید: "می‌خواهند به نیروهای مسلح بباورانند که نباید دخالت کنند برای این که امر براندازی‌شان محقق شود. برای این که بتوانند مسیرشان را طی کنند. حتا شعار وحدت بعضی‌ها، شعار براندازی است. به خاطر این که می‌خواهند با همدیگر وحدت کنند. این براندازی است. دارند خودشان را مستحکم می‌کنند. برای مستحکم کردن سنگرهایشان است که این پیشنهاد را مطرح می‌کنند."مبسوط‌ ‌تر از وی، پاسدار جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، این مخالفت را ابزار می‌دارد و می‌گوید: "این فتنه حقیقتا بزرگ‌ترین خطر در ۳۰ سال گذشته بود. این حوادث وحدت و انسجام داخلی را خدشه‌دار کرد و به اعتبار نظام ضربه زد. سال‌ها طول می‌کشد تا این آثار منفی جبران شود." او سپس در ارتباط با وحدت جناح‌ها می‌افزاید: "هرگز با آن‌ها نمی‌توان وحدت کرد. هدف از مطرح کردن چنین طرح‌هایی توقف روشنگری‌ها است. امروز برخی ندای وحدت سر می‌دهند، در حالی که ما نیز اعتقاد داریم که اصل وحدت بسیار خوب است. اما بیان آن در این شرایط شبهه ایجاد می‌کند. در جنگ سخت زمانی که دشمن در وضعیعت ضعیف و شکست قرار می‌گیرد، دم از مذاکره و صلح می‌زند. این افراد باید از ملت عذرخواهی کنند. تقصیرات خود را بپذیرند. بعد به آرای مردم تمکین کنند، تا عطوفت نظام جمهوری اسلامی شامل حال آن‌ها شود." خلاصه کلام یعنی این که جناح رقیب باید اعلام کند، اگر اعتراضی به تقلب‌های انتخاباتی داشته، به ناحق بوده، بپذیرد که مقصر بوده است. از جناح حاکم عذرخواهی کند و اعلام نماید احمدی‌نژاد رئیس جمهور منتخب مردم ایران است. وقتی که این کارها را کرد، مورد بخشش قرار خوهد گرفت. موضع فرمانده سپاه پاسداران در واقع به این معناست که جناح رقیب یا باید هم‌چون یک گروه بسیجی تحت فرمان سپاه پاسداران در آیند و یا در غیر این صورت، بساط‌شان به کلی جمع شود. البته بعید به نظر می‌رسد که بتوانند این موضع را حتا در درون جناح مسلط به موضع رسمی تبدیل کنند.جناح موسوم به اصلاح‌طلب، در وضعیت دشواری گرفتار شده است. با تمام ادعاهایی که داشت، اکنون حتا با دشواری می‌تواند بر نتایج انتخابات فرمایشی صحه بگذارد. اما به هر حال، هم‌چون رفسنجانی می‌تواند دوفاکتو و غیر مستقیم آن را بپذیرد. با این همه، در ازای همین کار چه چیزی را می‌خواهد و یا می‌تواند به دست آورد. آن‌ها مستقیم و غیر مستقیم عنوان کرده‌اند که در ازای آن، خواهان برداشته شدن محدودیت‌ها از سر راه فعالیت‌های سیاسی‌شان هستند. گره مشکل آن‌ها نیز در همین جاست. جناح حاکم نه فقط حاضر نیست، حتا در همان محدوده پیش از انتخابات به آن‌ها آزادی عمل و فعالیت بدهد، بلکه به علت وضعیت بحرانی جمهوری اسلامی، تداوم مبارزات توده‌ای و چشم‌انداز اعتلا و گسترش این مبارزات، که همراه با تشدید اختناق و سرکوب از سوی رژیم خواهد بود، محدودیت‌های بیش‌تری برای آن‌ها ایجاد خواهد کرد. فرماندهان ارگان‌های نظامی رژیم اعلام کرده‌اند که حتا برای فعالیت سیاسی گروه‌های طرفدار جمهوری اسلامی باید خط قرمزهای جدیدی کشیده شود. رئیس ستاد کل نیروهای مسلح رژیم می‌گوید: "جناح‌های سیاسی باید تکلیف‌شان را روشن کنند. مراجع اصلی کشور، وزارت کشور، شورای عالی امنیت ملی و مجلس دست به کار شوند و مسیر سیاسی درست را به شکل قانونی اعلام کنند. اگر قانون نداریم آن را تدوین و تصویب کنند."فرمانده سپاه پاسداران نیز می‌گوید: "خطر همچنان باقی‌ست. نبود خط قرمز برای فعالیت‌های سیاسی در کشور یکی از مواردی‌ست که برخی از آن در انتخابات اخیر سوء استفاده کردند." به عبارتی باید خط قرمزهای جدیدی ایجاد کرد. جمهوری اسلامی اما، تاکنون آن‌قدر خط قرمز داشته است که حتا گروه‌های طرفدار جمهوری اسلامی از نمونه ملی – مذهبی‌ها نیز اجازه فعالیت به اصطلاح قانونی نیافته‌اند. گروه‌های وابسته به اصلاح‌طلبان حکومتی نیز همواره با محدودیت و فشار رو به رو بوده‌اند. اکنون دیگر این محدودیت‌ها هم کافی نیست. باید خطر قرمزهای جدیدی وضع شود. این‌جاست که می‌بینیم حتا در عرصه فعالیت سیاسی نیز جناح مسلط حاضر نیست، امتیازی برای فعالیت سیاسی به جناح رقیب بدهد. تحت چنین شرایطی بعید است که هیئت حل اختلاف هم بتواند کاری از پیش ببرد. لذا آن‌چه که باقی می‌ماند، ادامه تضاد و کشمکش در شرایط جدید است. در این‌جا این سؤال مطرح است که بالاخره چرا طبقه حاکم بر ایران در طول این سه دهه، همواره با تضادها، اختلافات و کشمکش‌های حاد بر سر قدرت سیاسی رو به رو بوده و راه نجاتی هم از آن نیافته است؟ ریشه این معضل طبقه حاکم و قدرت دولتی آن در کجاست؟ در یک کلام، باید گفت، ریشه مسئله در خود جمهوری اسلامی و تناقضی‌ست که از همان آغاز، حامل آن بوده است. تناقض در این است که جمهوری اسلامی از یک سو تبلور سیاسی قدرت طبقه سرمایه‌دار است و پاسدار مناسبات سرمایه‌داری، اما در همان حال دولتی مذهبی‌ست که دین و دولت را کاملا در یکدیگر تلفیق نموده و از این‌رو پاسدار دین اسلام، حاکمیت مقررات و ضوابط اسلامی قرون وسطایی در شئون مختلف زندگی اجتماعی، و حافظ منافع و سلطه روحانیت و دستگاه دینی‌ست. از همین رو است که در سیاست خارجی نیز رسالت اشاعه اسلام، استقرار دولت‌های دینی و سرانجام امپراتوری اسلامی را نیز برای خود قایل است که این نیز به تشدید تناقضات یاری می‌رساند. مناسبات سرمایه‌داری ایجاب می‌کند که قدرت سیاسی در دست طبقه سرمایه‌دار باشد، یا به هر حال قشر و گروه خاصی که در رأس قدرت سیاسی قرار دارد، منافع این طبقه را در کل نمایندگی کند. روبنای سیاسی – حقوقی نیز با مناسبات اقتصادی انطباق داشته باشد و در هر کجا که پس مانده‌ها و موانع قرون وسطایی و فئودالی در روبنای سیاسی، تناقضی با مناسبات تولید پیدا می‌کند، به نفع مناسبات مسلط و طبقه حاکم حل شود. اما با استقرار جمهوری اسلامی، قدرت سیاسی در همان حال که در دست بورژوازی‌ست و از منافع آن حمایت می‌کند، حافظ منافع و قدرت دستگاه روحانیون نیز هست که لاجرم به تضاد می‌انجامد. به ویژه این تضاد خود را در آن‌جایی نشان می‌دهد که روبنای سیاسی مناسبات موجود، بیش از پیش به نهادها، مؤسسات و ضوابط حقوقی قرون وسطایی اعصار ماقبل سرمایه‌داری آغشته می‌گردد. تناقض میان مناسبات اقتصادی با روبنای سیاسی، مدام به تشدید تضادها و بحران‌ها می‌انجامد و همواره منافع لااقل بخش‌هایی از طبقه حاکم نیز به خطر می‌افتد. در بطن این تضادهاست که همواره کشمکش‌های حاد میان طبقه حاکم بروز می‌کند. جمهوری اسلامی در طول این ۳۰ سال پیوسته درگیر این تناقضات بوده است. پیوسته درگیری‌های درونی طبقه حاکم اشکالی حاد به خود گرفته است. پیوسته فراکسیون‌هایی از طبقه حاکم از قدرت حذف شده‌اند. اما در شرایطی که قدرت سیاسی حاکم می‌پنداشته که از شر تناقضات رهایی یافته و به انسجام دست یافته است، این تضادها بار دیگر بازتولید شده و به نزاع و درگیری‌های درونی جدید انجامیده است. در حقیقت باید گفت، تضادی که امروز دو جناح جمهوری اسلامی درگیر آن هستند، به شکلی دیگر، بازتولید همان تضادی‌ست که جمهوری اسلامی در دوره نخست‌وزیری بازرگان با آن رو به رو گردید. این تضاد پیوسته خود را در این ۳۰ سال بازتولید کرد و تا وقتی که جمهوری اسلامی وجود داشته باشد، جزئی جدایی‌ناپذیر از آن خواهد بود. بنابراین اگر فرضا نزاع این دو جناح نیز با تصفیه کامل یک جناح پایان یابد، جمهوری اسلامی مجددا این تضاد را بازتولید می‌کند و درگیری و نزاع جدیدی آغاز می‌گردد. جمهوری اسلامی هیچ راهی برای خروج از تناقض این دایره تکراری نخواهد داشت

Samstag, 10. Oktober 2009


تجمع اعتراضی و اعتصاب غذای

کارگران کارخانه واگن پارس


کارگران کارخانه واگن پارس اراک، در ادامه اعتراضات خود در ٦ ماه گذشته که در شهریور ماه ابعاد گسترده‌ای به خود گرفت، مجددا با تجمع در مقابل سالن غذا خوری ، اعلام اعتصاب غذا و سردادن شعار علیه مدیران و کارفرمایان ، اعتراض خود را نسبت به عدم تحقق مطالبات‌شان ابراز داشتند. خبرگزاری دولتی ایلنا که تعداد کارگران معترض را ١٧٠٠ تن اعلام نمود، افزود: "اعتراض کارگران در حالی انجام گرفت که با توجه به ورود گروهی از کشور قزاقستان برای بازدید از شرکت، مدیران و مسوولین شرکت سعی در متفرق ساختن كارگران را داشتند." کارگران به پرداخت نشدن ۷۵ روزی حقوق معوقه‌ ماه‌های قبل، بی‌توجهی به پرداخت سنوات بازنشستگان و عدم پرداخت مبلغ بازنشستگی به تامین اجتماعی معترض هستند.
پیش از این، با بالا گرفتن اعتراضات کارگران و تهدید آنها به راهپیمائی، مقامات دولتی و مدیران کارخانه از بیم گسترش اعتراضات به کارخانه‌هائی که با وضعیت مشابهی رو به رو هستند، نظیر ماشین سازی، آذرآب، و نمونه‌های دیگر دستمزد کارگران را تا پایان خرداد ماه پرداخت نمودند و وعده تحقق فوری دیگر مطالبات کارگران را دادند. اما آنها به وعده‌های خود عمل نکردند.
دو هفته پیش نیز، کارگران با در هم شکستن تمام شیشه ها، میزها و صندلیها و دیگر وسایل سالن غذاخوری به عدم اجرای وعده‌های مقامات استان ومدیریت اعتراض کردند. کارگران تهدید کرده‌اند، چنانچه مقامات استان و مدیران کارخانه به وعده‌های خود عمل نکنند، جاده ورودی به اراک را مسدود خواهند کرد.
کارگران کارخانه واگن پارس اراک، در وضعیت معیشتی وخیمی به سر می‌برند و با فقر طاقت فرسائی زندگی روزمره خود و خانواده‌های‌شان را می‌گذرانند. وضعیتی که کارگران واگن پارس با آن رو به رو هستند، اکنون وضعیت عموم کارگران در سراسر ایران است. بحران اقتصادی و سیاست‌های ضد کارگری جمهوری اسلامی، کارگران را بیش از پیش به ورطه فقری هولناک، بیکاری و گرسنگی سوق داده است. سرمایه‌داران می کوشند تمام بار بحران و از هم گسیختگی اقتصادی را بر دوش کارگران بیاندازند. علت و مسول تمام فجایع و بدبختی‌هائی که کارگران با آن‌ها رو به رو هستند، نظام سرمایه‌داری حاکم بر ایران، سرمایه‌دارن و دولت پاسدارار منافع آنهاست. کارگران راه نجاتی جز اتحاد و مبارزه در پیش ندارند. اتحاد سراسری کارگران و مبارزه متشکل کارگری، یگانه تضمین پیروزی در این مبارزه است.
سازمان فدائیان( اقلیت) از مبارزات و مطالبات کارگران کارخانه واگن پارس حمایت می‌کند و خواستار تحقق فوری مطالبات آنها است


سرنگون باد رژيم جمهوری اسلامی – برقرار باد حکومت شورائی
زنده بادآزادی- زنده باد سوسياليسم
سازمان فدائیان(اقلیت)
١٥ مهر ماه ١٣٨٨
کار - نان - آزادی - حکومت شورائی

نشانی ما روی اینترنت: www.fadaian-minority.org
آدرس الکترونیکی ما: info@fadaian-minority.org