Donnerstag, 31. Mai 2007

عراق، گره ‌گاهی برای آمریکا و جمهوری اسلامی
روز دوشنبه ٢۸ ماه مه، نخستین دور مذاکرات مستقیم، رسمی وعلنی میان ایران و آمریکا در بغداد انجام شد. سفرای ایران و آمریکا د رعراق، مذاکرات را مثبت ارزیابی کرده و اعلام نمودند که دور بعدی مذاکرات یک ماه دیگر انجام خواهد شد. تنها مساله‌ای که تا کنون از این مذاکرات علنی شده است، توافق بر سر تشکیل یک کمیته امنیتی با حضور نمایندگان جمهموری اسلامی، دولت دست نشانده عراق، و آمریکا است.
مذاکرات میان نمایندگان جمهوری اسلامی و آمریکا در شرایطی برگزار شد که از مدتی پیش از موعد تعیین شده برا ی مذاکره، رگبار اتهامات، خط و نشان کشیدن‌ها و تهدیدها ی طرفین علیه یکدیگر آغاز شده بود وهرچه زمان انجام مذاکرات نزدیکتر می‌شد، تهدید، و خط و نشان کشیدن طرفین برای یکدیگر نیز شدت می‌گرفت. چند روز مانده به برگزاری مذاکرات، نیروهای ائتلاف آمریکا در عراق اعلام کردند که رابط سپاه پاسداران با گروه‌های مخالف آمریکا در عراق را که برای این گروه‌ها مواد منفجره از ایران وارد می‌کرده دستگیر کرده‌اند. روز بعد، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی از شناسایی چند "شبکه جاسوسی" خبر داد که به اشغالگران در عراق مرتبط بوده و در مناطق غرب، جنوب غربی و مرکزی ایران فعالیت‌های اطلاعاتی و جاسوسی می‌کرده‌اند.
در چنین فضای روانی و تبلیغاتی، هیات نمایندگی جمهوری اسلامی، نخستین دور مذاکرات مستقیم، رسمی وعلنی میان ایران و آمریکا را نمایندگی کرد و با یک هیات آمریکایی به مذاکره نشست. هر چند به شیوه مالوف دیپلماسی بورژوایی محتوای این مذاکرات و بند و بست‌های احتمالی طرفین فاش نشده است، اما سیاستمداران و رسانه‌های آمریکایی و همچنین مقامات جمهوری اسلامی و دستگاه‌های تبلیغاتی رژیم، در صدد القاء این ایده هستند که ادامه این مذاکرات به ایجاد ثبات و آرامش در عراق منجر خواهد شد.
در رابطه با نفس مذاکره علنی میان جمهوری اسلامی و دولت آمریکا می‌توان گقت که انجام مذاکرات علنی در شرایط حاضر از بن بست امپریالیسم آمریکا و متحدانش درحل بحران عراق از یک سو، و وضعیت بحرانی جمهوری اسلامی از سوی دیگر ناشی می‌شود. دولت جورج بوش که وعده داده بود با سرنگونی رژیم صدام، عراق را به تخته پرش جغرافیای جدید خاورمیانه تبدیل خواهد کرد، پس از چهار سال و چند ماه همچنان از حل مساله عراق ناتوان است و علیرغم صرف صدها میلیارد دلار هزینه نظامی، تحمیل بیش ار نیم میلیون کشته به مردم عراق و آوارگی حدود چهار میلیون عراقی که در جستجوی نقطه‌ای امن، عراق را ترک می‌کنند، هیچ چشم‌اندازی برای حل مساله عراق متصور نیست. نفس پذیرش این مساله که دولت آمریکا برای بازگرداندن باصطلاح آرامش به عراق، دست به دامان جمهوری اسلامی شود، صرفنظر از اینکه این مذاکرات به نتیجه‌ای برسد یا نه، پذیرش شکست آمریکا و متحدانش در عراق است.
در رابطه با جمهوری اسلامی فاکتورهای دیگری عمل می‌کنند. جمهوری اسلامی که سال‌ها تلاش داشت در عین داشتن روابط مخفیانه با آمریکا، در ظاهر، مذاکره با امپریالیسم آمریکا را نفی کند و از این طریق امت حزب‌الله و توده‌های متوهم منطقه را به خود وابسته سازد، در شرایط کنونی چاره‌ای جز پذیرش پیشنهاد آمریکا برای مذاکره علنی نداشت.
جمهوری اسلامی مصمم است، به رغم مخالفت قدرت‌های بزرگ امپریالیستی، پروژه هسته‌ای خود را ادامه دهد. ادامه این پروژه به ویژه ارتباط لاینفکی با اهداف و مقاصد توسعه‌طلبانه حکومت اسلامی در منطقه دارد که اکنون مقامات سیاسی‌اش از آن به عنوان « اتحاد جماهیر اسلامی » تحت رهبری خامنه‌ای یاد می‌کنند. پیشبرد این سیاست، ایجاب می‌کند که جمهوری اسلامی در قبال سیاست آمریکا، برای ایجاد جغرافیای جدید در خاورمیانه، بر دامنه نفوذ خود در منطقه بیافزاید. نتیجه این امر، تشدید روزافزون تضادها و فشارهای سیاسی بوده است. تحت چنین شرایطی جمهوری اسلامی برای تخفیف فشارهای سیاسی و تحریم‌های اقتصادی، مدام گامی به جلو و گامی به عقب می‌گذارد. به ویژه اینکه دریافته است دولت آمریکا در صدد است طی ماه‌های آینده با تغییر ترکیب دولت دست نشانده عراق به ضرر جریانات شیعه، نفوذ حکومت اسلامی در عراق را محدود کند. مجموعه فشارهای بین‌المللی، به علاوه بحران سیاسی و اقتصاد در ایران که تنها چشم‌انداز متصور بر آن، تشدید این بحران‌هاست، سبب شده است جناح باصطلاح اصلاح طلب رژیم اعمال فشار به جناح احمدی نژاد برای پذیرش مذاکره با آمریکا را افزایش دهد. در چنین شرایطی جریان احمدی نژاد با حمایت همه‌جانبه خامنه‌ای مساله مذاکره را پذیرفت.
پذیرش نفس مذاکره علنی با آمریکا، به جناح مسلط هیات حاکمه این امکان را می‌دهد که باز هم زمان بخرد و از فشارهای سیاسی و اقتصادی بین‌المللی بکاهد و در سطح داخلی ابتکار عمل را در مقابل جناح دیگر در دست خود داشته باشد. علیرغم این که خامنه‌ای برای کاستن از "قبح" مذاکره علنی با "شیطان بزرگ" مدعی شد که مساله مذاکره دولت ایران با آمریکا، مطرح نیست و گفتگو بر سر عراق است اما واقعیت این است که وضعیت عراق، در شرایط کنونی به گره ‌گاهی در روابط جمهوری اسلامی با دولت‌های غربی به رهبری امریکا تبدیل شده است. دولت آمریکا اگر بپذیرد که در عراق شکست خورده است، در واقع شکست طرح تغییراتی که در رابطه با خاورمیانه در نظر داشت را پذیرفته است. این امری است که جورج بوش بارها به آن اذعان کرده و گفته است پیروزی در عراق، پیروزی در همه زمینه‌هاست، به زبان دیگر، شکست در عراق، شکست در سایر عرصه‌هاست.
توسعه طلبی جمهوری اسلامی هم امروز با شرایط عراق گره خورده است. رویای ایجاد امپراطوری اسلامی و به عبارتی « اتحاد جماهیر اسلامی» اگر قرار است تحقق یابد، بر بستر ویرانه‌ای که از عراق ایجاد شده و نفوذ سیاسی، نظامی، و اقتصادی حکومت اسلامی در عراق، بیشترین زمینه تحقق را خواهد داشت. همانگونه که، شکست جریانات وابسته به حکومت اسلامی در عراق به این مفهوم خواهد بود که خامنه‌ای و سایر رهبران حکومت اسلامی که خواب تکیه زدن بر مسند امپراطوری اسلامی را می‌بینند، عجالتا باید از رویاپردازی دست بکشند و واقعیات زمینی را بپذیرند. بنابراین مذاکره با آمریکا بر سر مساله عراق، مذاکره بر سر نقطه‌ای گرهی است.
دقیقا از همین روست که به رغم اظهار رضایت طرفین از نتیجه مذاکرات و تبلیغ حول این مساله که این گفتگوها به حل بحران عراق خواهد انجامید، این مذاکرات از پیش محکوم به شکست است. نه به این مفهوم که جمهوری اسلامی اساسا نمی‌تواند بند و بستی در زمینه مسائل سیاسی- نظامی و امنیتی و غیره با آمریکا داشته باشد؛ جمهوری اسلامی چه در رابطه با اشغال افغانستان و چه در رابطه با اشغال عراق، یار مستقیم و غیرمستقیم آمریکا بوده است. بلکه از این رو که امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی حامل دو سیاست متفاوتند. یکی می‌خواهد جغرافیای منطقه را به نحوی ترسیم کند که حکومت‌های دست نشانده آمریکایی منافع سیاسی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا در منطقه را تضمین کنند، دیگری که به اهداف توسعه‌طلبانه خود رنگ پان‌اسلامیستی زده است، برای اینکه به عنوان یک قدرت منطقه‌ای ظاهر شود، نیاز دارد توده‌های ناآگاه منطقه را با شعارهای عوامفریبانه ضدآمریکایی حول خود بسیج نماید. مساله مهم دیگری که نباید از نظر دور داشت این است که جمهوری اسلامی و آمریکا بنا بر ماهیت و اهداف توسعه‌ طلبانه‌شان می‌خواهند چنین وانمود ‌کنند که توافق بین این دو، میتواند به صلح و ثبات در عراق بیانجامد. دو نیروی ارتجاعی که علیرغم تفاوت روش‌هایشان در یک نکته اشتراک دارند: یکی، عراق را رسما به اشغال درآورده، خود را مالک این کشور و حاکم سرنوشت مردم عراق می‌داند، و جمهوری اسلامی نیز با توجه به نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامی‌اش، از موضع یک اشغالگر آینده سخن می‌گوید. اما در نهایت، سرنوشت عراق نه توسط نیروهای اشغالگر چه ازنوع اسلامی و چه ازنوع امپریالیستی، بلکه توسط توده‌های مردم این کشور تعیین خواهد شد. این را تاریخ بارها نشان داده و باز هم نشان خواهد داد.
بنابراین، از هرجنبه که به بحران عراق نگاه شود، نتیجه این است که نه آمریکا و جمهوری اسلامی – لااقل در شکل و شمایل کنونی‌اش- قادرند بر سر مساله عراق به توافق برسند و نه چنین توافقی اساسا قادر به حل بحران عراق خواهد بود. دور بعدی مذاکرات جمهوری اسلامی و آمریکا که قرار است یک ماه دیگر انجام شود، اختلافات را اشکارتر خواهد کرد.
تشکل‌های طبقاتی کارگران! وظائف و تاکتیک‌های ما -۱
نیازهای کنونی جنبش کارگری و کمونیستی در ایران ایجاب می کند که نشریه کار، مواضع سازمان را پیرامون شکل سازماندهی، فعالیت و وظائف تشکیلات ما، نقش و جایگاه تشکل های مختلف کارگری و تاکتیک هائی را که سازمان ما، برای سرنگونی جمهوری اسلامی مطرح کرده است، به ویژه، برای آگاهی آن گروه از فعالان و هواداران سازمان که به علت شرایط اختناق حاکم بر ایران، تاکنون نتوانسته اند در جریان آنها قرار گیرند، بار دیگر مورد بحث و بررسی قرا ر دهد.
سازمان فدائیان (اقلیت) که برخاسته از انشعاب بزرگ سال ۱۳۵۹ در سازمان چریکهای فدائی خلق است، همانگونه که از آعاز اعلام کرده است، یک سازمان کمونیست است که برای سرنگونی نظام سرمایه داری، الغاء مالکیت خصوصی، استثمار انسان از انسان، کارمزدی ، در یک کلام الغاء طبقات و استقرار یک جامعه کمونیستی مبارزه می کند که در آن "تکامل آزادانه هر فرد، شرط تکامل آزاد همگان " است.
هدف فوری سازمان فدائیان (اقلیت)، سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار حکومت شورائی کارگران و زحمتکشان است.
سازمان فدائیان (اقلیت) در برابر تمام جریاناتی که به نحوی از انحاء، پوشیده و آشکار، خواهان وصله و پینه کردن جامعه سرمایه داری ازطریق اصلاحات ودرنتیجه، حفظ نظام مبتنی بر کار مزد بگیری هستند، پیگیرانه مدافع یک انقلاب اجتماعی ست.
نیروی محرکه این انقلاب وعامل اجرائی آن، طبقه کارگر است که رسالت دگرگونی تمام نظم موجود را برعهده دارد. اما، برای این که طبقه کارگر بتواند وظیفه طبقاتی و تاریخی خود را از طریق این انقلاب، به فرجام برساند، باید خود را در یک حزب سیاسی طبقاتی مختص خود، حزبی که تئوری سوسیالیسم علمی، راهنمای عمل آن باشد واز سیاستی اکیدا طبقاتی برخوردار، مجزا و درمخالفت آشکار با تمام احزاب و سازمان های غیر کارگری، متشکل سازد.
لذا، سازمان فدائیان (اقلیت)، در مقابل تمام جریاناتی که پوشیده و آشکار، ضرورت حزب طبقاتی کارگران را برای پیروزی انقلاب اجتماعی، نفی می کنند و بدین طریق می کوشند، طبقه کارگر را در اسارت ایدئولوژیک- سیاسی طبقه سرمایه دار نگهدارند،پیگیرانه برضرورت تشکیل حزب سیاسی طبقاتی کارگران تاکید می ورزد.
سازمان فدائیان (اقلیت) بر اجرای قطعنامه انترناسیونال کارگری تحت زعامت مارکس، که همواره رهنمون عمل کمونیست ها در سراسرجهان بوده، مصّراست وتکرارمی کند:
"طبقه کارگر در مبارزه خودعلیه قدرت متشکل طبقات مالک، نمی تواند به عنوان یک طبقه عمل کند، مگر آن که خود را به صورت یک حزب سیاسی، متمایز از تمام احزاب طبقات مالک و درمخالفت با آن ها سازمان دهد.
این تشکل طبقه کارگر ، به صورت یک حزب سیاسی، برای تامین امر پیروزی انقلاب اجتماعی و هدف نهائی آن، الغاء تمام طبقات، ضروری ست.
اتحاد نیروهای طبقه کارگر که از طریق مبارزه اقتصادی به دست آمده است، باید در عین حال به عنوان اهرمی درخدمت مبارزه این طبقه، علیه قدرت سیاسی استثمارگران، مورد استفاده قرار گیرد.
ملاکین و سرمایه داران، همواره از امتیازات سیاسی خود، به منظور دفاع و جاودانه کردن انحصار اقتصادی خویش و درانقیاد نگهداشتن کار، بهره گرفته اند. لذا کسب قدرت سیاسی، وظیفه بزرگ پرولتاریا می شود."
در ایران، هنوز یک حزب سیاسی طبقاتی کارگران وجود ندارد. لذا وظیفه مهمی که در برابر کمونیست ها، قرار گرفته است، تلاش برای تشکیل یک چنین حزبی ست.
البته، نه یک یا دو، بلکه چندین سازمان سیاسی وجود دارند که بر خود نام حزب طبقاتی کارگران نهاده و خودشان، به خودشان عنوان نمایندگی طبقه کارگر را داده اند. آنها مجازند، خود را چنین بنامند، اما در این واقعیت تغییری ایجاد نمی کند که حزب طبقاتی کارگران، در ایران وجود ندارد. این سازمان ها نشان داده اند که حتا از جهت نظری نیز فاقد چنین صلاحیتی هستند، تا چه رسد به نمایندگی سیاسی و تشکیلاتی طبقه کارگر. بسی خنده آور است که خود را حزب طبقاتی کارگران نامید، اما درکشوری با میلیون ها کارگر که همه روزه در حال مبارزه اند، حتا چند صد کارگر یک کارخانه نیز پیدا نشوند که چنین حزبی را به عنوان حزب طبقاتی خود به رسمیت بشناسند و یا به فراخوان اش برای یک عمل سیاسی یا مبارزه ای اقتصادی، پاسخ دهند.
در همین جا باید افزود که این گفتار به این معنا نیست که هرتشکلی که کارگران در آن حضور دارند، ولو در ابعاد میلیونی، حزب طبقاتی کارگران است. خیر! حزب طبقاتی کارگران، آن سازمان سیاسی طبقه کارگر است که حزب انقلاب اجتماعی باشد و سوسیالیسم علمی، رهمنون عمل اش.
قطعنامه انترناسیونال، که پیش از این به آن اشاره شد، قلب مسئله را نشانه رفته است و می گوید:
"این تشکل طبقه کارگر به صورت یک حزب سیاسی، برای تامین پیروزی انقلاب اجتماعی وهدف نهائی آن، الغاء تمام طبقات ضروری ست."
به هر حال، این بدان معنا نیست که مثلا گفته شود، چون سازمان فدائیان (اقلیت) خود را کمونیست می داند، رهنمون عمل اش تئوری سوسیالیسم علمی ست. دارای برنامه و تاکتیک های روشنی ست. گروه محدودی از کارگران نیز در صفوف آن، مبارزه می کنند و خواهان انقلاب اجتماعی ست، پس حزب طبقاتی کارگران است. خیر! حزب طبقاتی کارگران، نه صرفا جنبش کارگری ست ونه سوسیالیسم علمی، چیزی بسیار فراتر از این هردو می باشد. سنتز جنبش کارگری و سوسیالیسم علمی ست. حزبی ست که با موجودیت خود، تجسم عینی طبقه ای ست که به قول مارکس، از طبقه ای در خود، به طبقه ای برای خود تبدیل شده است.
سازمان فدائیان (اقلیت) برای تشکیل چنین حزبی تلاش می کند. اکنون نیز بیش از هر زمان دیگر، پیش شرط ها و زمینه های عینی آن، به سرعت درحال فراهم آمدن است. درک این مسئله آنگاه روشن خواهد شد که ما قبل از هرچیز، به مبارزه کنونی طبقه کارگر و مرحله ای که جنبش کارگری هم اکنون به آن رسیده است، نظری بیافکنیم.
این واقعیت، برکسی پوشیده نیست که در سال های اخیر، موج وسیعی از اعتراضات کارگران، سراسر ایران را فراگرفته است. این اعتراضات که اشکال بسیار متنوعی نظیر، اعتصاب، راهپیمائی، گردهم آئی، تظاهرات ، اشغال کارخانه، مسدود کردن جاده ها و خیابانها، درگیری های متعدد با نیروهای پلیس، به خود گرفته اند، از نظر کمیت نیز در طول تمام دوران حیات جنبش کارگری ایران، بی سابقه اند. به رغم این که، این مبارزات عموما بر سر مطالبات اقتصادی صورت گرفته اند واساسا مبارزاتی اقتصادی بوده و هنوز هم هستند، با این وجود، مبارزاتی صرفا اقتصادی نبوده ونیستند. در ایران به علت حاکمیت رژیم دیکتاتوری عریان، در اغلب این مبارزات، دولت به عنوان قدرت متشکل طبقه سرمایه دار، در برابر کارگران ظاهر شده است و این مبارزه بیش از پیش به مبارزه ای علیه خود دولت تبدیل شده واز این روبه نحو فزاینده ای خصلت سیاسی به خود گرفته است. عوامل متعددی دست اندر کار بوده اند که خصلت ضد سرمایه داری مبارزه طبقه کارگر برجسته تر شود وجنبش شکلی مدام آگاهانه تر به خود بگیرد.
با تمام این اوصاف، هنوز جنبش طبقه کارگر در ایران، مرحله خودانگیختگی را پشت سر نگذاشته وآگاهی طبقاتی سوسیالیستی، ناظر و حاکم بر این مبارزات نیست.
نباید از این گفتار، که جنبش این طبقه هنوز جنبشی خودانگیخته است، چنین نتیجه گرفت که طبقه کارگر به کلی فاقد آگاهی طبقاتی ست.آگاهی و خودانگیختگی، دوجزء منفک از یکدیگر نیستند. هیچ جنبش خودانگیخته ای تهی ازهرگونه آگاهی طبقاتی وجود ندارد. همین که می گوئیم، کارگران به مبارزه علیه سرمایه داران و برای تحقق مطالبات حتا صرفا اقتصادی خود برخاسته اند، از یک همبستگی در درون کارگران سخن می گوئیم، که بازتاب درجه معینی از آگاهی ست. وقتی که کارگران یک کارخانه برای افزایش دستمزد به اعتصاب روی می‌آورند، عجالتا نشان می دهند که اولا- بدون این که از تئوری ارزش اضافی مارکس هم اطلاع داشته باشند، می دانند که سرمایه دار، حاصل دسترنج آنها را به عنوان سود به جیب می زند و می خواهند بخش دیگری ازحاصل کار خود را دریافت کنند. اگر جز این می بود، نمی توانستند ادعای افزایش دستمزد نمایند. این خود، پی بردن به این حقیقت است که استثمار می شوند. ثانیا- به این نکته نیز آگاه شده اند که دشمن آنها یکی ست، و به تنهائی نمی توانند از پس وی برآیند، بلکه باید مشترکا، متحدا علیه این دشمن بشورند و بجنگند. همین واقعیت روزمره، از مبارزه خودانگیخته کارگران، حاکی از بیداری آنها و آگاهی نسبی شان به تضادی ست که میان آنها و نظم سرمایه داری وجود دارد. این خود، نطفه همان آگاهی سوسیالیستی ست. این آگاهی، در درون خودانگیختگی نیز در یک جا، در جا نمی زند. در مراحل مختلف جنبش خودانگیخته کارگری، مراحل متعددی را از رشد این آگاهی می توان دید. هرچه این جنبش ها، از مبداء آغازین خود فاصله می گیرند، هرچه بر وسعت و دامنه اعتراضات افزوده می گردد ، این آگاهی نیز بیشتر می‌شود. معهذا محدوده ای وجود دارد که آگاهی ناشی از حرکت خود به خودی نمی تواند فراتر رود، مگر آنکه تغییری کیفی رخ دهد، جنبش طبقه کارگر، مرحله خودانگیختگی را پشت سر بگذارد و به یک جنبش خودآگاه وهدفمند تبدیل شود.
از این رو، به رغم تمام مبارزات طبقه کارگر در طول چند سال اخیر و مراحل رشدی که این جنبش پشت سر نهاده است، نه می توان، از این مبارزات هنوز به عنوان مبارزه آگاهانه سوسیالیستی نام برد و نه از خود آگاهی طبقاتی کارگران درکل، سخن گفت.
اوج دستاورد ونقطه تحولی که جنبش کارگری درمرحله خودانگیختگی می توانست به آن دست یابد، تشکیل سندیکای شرکت واحد بود. حتا وقتی که کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران وحومه، سندیکای خود را تشکیل دادند و از حق تشکل به عنوان مطالبه ای سیاسی، در برابر رژیم حاکم بر ایران، دفاع نمودند، این مبارزه هر آن چه هم که تحولی قابل ملاحظه را در پیشرفت مراحل جنبش خودانگیخته کارگری و رشد آگاهی در صفوف کارگران، نشان دهد، اما هنوز یک مبارزه طبقاتی آگاهانه پرولتاریا نیست. چراکه حتا یک ذره نیز از چارچوب نظم سرمایه داری فراتر نرفته است. اگر حتا نقطه ای بالاتر از این را فرض کنیم که طبقه کارگر درهمین مرحله درمبارزه ای سیاسی شرکت کند که به انقلاب هم بیانجامد، اما فاقد یک سیاست مستقل پرولتری باشد وهدف‌اش را کسب قدرت سیاسی قرار نداده باشد، دنباله رو بورژوازی وسیاست آن خواهد بود. یک نمونه آن را در جریان انقلاب ۱۳۵۷ دیدیم. حتا اگر دهها اتحادیه نیز وجود داشته باشد، اما پرولتاریا فاقد سیاست مستقل پرولتری باشد وهدف اش را کسب قدرت سیاسی قرار نداده باشد، درمعادله فوق الذکر تغییری پدید نمی آورد. تنها ممکن است، امتیاز کمتر یا بیشتری بگیرد.
این، به هیچ وجه، یک مبارزه طبقاتی پرولتری نیست. آن مبارزه ای حقیقتا پرولتری ست که سیاستی پرولتری بر آن حاکم باشد. مبارزه ای آگاهانه وهدفمند برای سرنگونی بورژوازی وکسب قدرت سیاسی باشد.
وقتی که مبارزه طبقه کارگر، به این مرحله برسد ، حتا می توان گفت که مبارزه روزمره طبقه کارگر، مبارزه اقتصادی این طبقه، یک مبارزه واقعا طبقاتی ست. چرا که طبقه کارگر اکنون آگاه است که این مبارزه نه صرفا برای بهبود شرایط کار و زندگی، نه مبارزه ای علیه سرمایه داران منفرد، بلکه مبارزه ای علیه کل طبقه و کل نظام و قدرت حاکم است. عالی ترین تجسم وجود یک چنین شرایطی، حزب سیاسی طبقاتی کارگران است.
به بحث پیش بازگردیم که گفتیم، در مبارزه کنونی طبقه کارگر ایران، تشکیل سندیکای شرکت واحد، یک نقطه عطف در جنبش خودانگیخته کارگری، رشد آگاهی اتحادیه ای و گذار از مرحله اتحادهای ناپایدار به اتحادهای پایدار را در صفوف کارگران نشان می دهد. این که رژیم، سندیکا راغیر قانونی اعلام کرد و فعالین آن را سرکوب نمود، در ارزیابی ما درمورد این که جنبش کارگری ایران درچه مرحله ای قرار گرفته و چه زمینه های عینی مناسبی برای تشکیل حزب سیاسی طبقاتی کارگران وجود دارد، تغییری ایجاد نمی کند. اگر سرعت رشد و تحولات درونی جنبش کارگری را در چند سال اخیر، به دقت مورد توجه قرار دهیم و چشم انداز تحول اوضاع سیاسی درایران ، همراه با بیداری وآگاهی روز افزون کارگران را در بطن این تحولات درنظر بگیریم، آنگاه به شرایط و زمینه های فوق العاده مساعدی که برای تشکیل حزب طبقاتی کارگران وجود دارد، بهترپی می بریم.
با این توضیحات اکنون باید به بررسی این مسئله پرداخت که از چه راهی وچگونه می توان به تشکیل یک چنین حزبی یاری رساند و نقش سازمان ما در اجرای این وظیفه چیست؟

Freitag, 18. Mai 2007


جایگاه طبقاتی و موقعیت سیاسی جنبش‌های اجتماعی بالفعل


جامعه ایران آبستن تحولات سیاسی نوینی ست. توده های زحمتکش مردم به نحو روز افزونی، به مبارزه علنی ومستقیم روی آورده اند. تلاش رژیم، برای کنترل و مهار جنبش های اعتراضی، با شکست رو به رو شده است. تداوم و گسترش مبارزات کارگران، معلمان، دانشجویان و زنان، آشکارترین بیان شکست سیاست های حکومت، در مهار این جنبش هاست. تشدید سرکوب و اختناق و میلیتاریزه کردن سراسر جامعه، با توجیهات و بهانه های رنگارنگ، آخرین حربه هیئت حاکمه و دلیل دیگری بر شکست تمام سیاست های حکومت است. آن چه که در چشم انداز قرار گرفته است، اعتلاء روز افزون جنبش و نبردهای طبقاتی وسیع تر و شدیدتر است. از شورش های تهیدستان در نیمه اول دهه ۷0، که زنگ پایان رکودی ده ساله را در حیات سیاسی جامعه و آغاز مرحله ای نوین درزندگی سیاسی و مبارزاتی توده ها، به صدا در آورد، تا به امروز، شاهد نبردی آشکار و علنی در سراسر جامعه هستیم. افت و خیزهای مبارزه، در این دوران، در برابر سیر بالنده جنبش، چون، لحظاتی زودگذر محو شده اند. جنبش اعتراضی توده ها پیوسته رادیکال تر شده است، شکلی سازمان یافته تر و آگانه تر به خود گرفته و خصلت سیاسی رادیکال آن برجسته تر شده است.
آن چه که اکنون، بالفعل با آن روبه رو هستیم و در عین حال جهت عمومی تحول و تکامل جنبش را به ما نشان می دهد، نتیجه ناگزیر و جبری شرایطی ست که دگرگونی وضع موجود را به مسئله ای حیاتی تبدیل کرده است.
نیروی محرکه تمام جنبش های اجتماعی موجود در ایران، تضادهای حل ناشده ای ست که به درجه انفجار آمیزی تشدید شده اند. راهی برای تعدیل و تخفیف این تضادها با حفظ وضع موجود، باقی نمانده است. همین دلیل هم کافی ست که نشان دهد، چرا سیاست تشدید سرکوب و اختناق کنونی رژیم دیکتاتوری عریان، به جای این که توده مردم را مرعوب و روانه خانه هایشان سازد، به رودرروئی آشکارتر و مبارزه ای گسترده تر انجامیده است.
این تضادها نیز، چنان، اساسی، انبوه و پرشمارند، که شاید بتوان گفت امروز کمتر کشوری را در جهان می توان پیدا کرد که با این همه تضاد درکلیت نظام اقتصادی- اجتماعی و سیاسی اش روبه رو باشد.
ایران، یک کشور سرمایه داریست، مثل تمام کشورهای جهان سرمایه داری، با تضادهای مختص این نظام روبروست. اما سرمایه داری ایران، از این ویژگی برخوردار است که علاوه بر تناقضات ذاتی خود شیوه تولید سرمایه داری، که به بن بست های مداوم و تشدید تضادها می انجامد، روبنای سیاسی که در حقیقت پاسدار و حافظ مناسبات کهنه وارتجاعی ست، خود به عاملی درجهت تشدید تضادها تبدیل شده است. نه صرفا از آن رو که کارکرد هر روبنای سیاسی، به عنوان یک عامل بازدارنده، مانعی بر سر راه حل تضاد نیروهای مولد بالنده و مناسبات کهنه و ارتجاعی ست، بلکه مسئله در اینجا تضادی ست که خود این روبنای سیاسی، از پاره ای جهات، حتا با مناسبات اقتصادی دارد، که پاسدار آنها ست. نتیجتا نه تنها تضادهای اقتصادی- اجتماعی نظام سرمایه داری ایران، به منتها درجه تشدید شده است. بلکه مجموعه ای چند جانبه از مبارزات را به همراه آورده اند.
روشن است در نظامی که بدترین مصائب ممکن را برای طبقه ایران، به بار آورده است، تضادهای طبقاتی می بایستی مدام تشدید شوند و مبارزه طبقه کارگر علیه طبقه سرمایه دار، و نظام سرمایه داری وسعت و حدت بگیرد. در یک کشور سرمایه داری نرمال، یک طبقه درمقابل طبقه حاکم قرار گرفته و خواهان سرنگونی قدرت حاکم است. اما در ایران، نه فقط طبقه کارگر، بلکه توده های وسیعی از مردم، خواهان برافتادن قدرت سیاسی موجود اند.
این از کجا ناشی می شود؟ از تضادهائی که روبنای سیاسی با منافع و خواست های عموم توده های مردم دارد. از تضادهای حل نا شده ای که مدام تشدید شده اند.
نظام حاکم بر ایران سرمایه داریست. اما روبنای شیوه تولیدسرمایه داری، سراسر آغشته به نهادها و موسسات قرون وسطائی ست. دولت مذهبی عریان ترین تجلی آن است. نظام حقوقی موجود، جلوه دیگری ازآن می باشد. استبداد و اختناق هولناکی که نه فقط آزادی های سیاسی و حقوق دمکرایتک، بلکه آزادی های مدنی و فردی را از توده های وسیع مردم سلب کرده است، میلیون ها زن را از ابتدائی ترین حقوق انسانی محروم کرده است و پیروان مذاهب و فرقه های مذهبی دیگر را تحت فشار و حتا اذیت و آزاد و کشتار قرار داده است، با دیکتاتوری نظامی بورژوائی هم، همخوانی ندارد.
بدیهی ست که تحت چنین شرایطی، نه فقط تضاد طبقه کارگر با این روبنای سیاسی، بلکه تضادعموم توده های مردم با آن، باید مدام تشدید شود و این توده، خواهان برافکندن و سرنگونی، قدرت سیاسی حاکم باشد. اگر باز هم قرار باشد به تضادهای خود ویژه در سرمایه داری ایران اشاره کنیم، می توان آن را به وضوح، درتناقضات درونی روبنای حقوقی و سیاسی دید. آن را حتا می توان در کشمکش و درگیری درونی نه فقط طبقه حاکم، بلکه قدرت سیاسی حاکم، دید، که جناحی از آن، گرچه خواهان سرنگونی این قدرت و دگرگونی کل روبنای سیاسی نیست، اما خواهان اصلاحاتی در اجزاء ناهمگون این روبناست. والا چگونه می توان توضیح داد که گروهی از نمایندگان سیاسی طبقه حاکم، غیرقانونی باشند و گروه های درونی خود قدرت حاکم، این همه سال، درحال کشمکش، اختلاف و نزاع باشند.
خلاصه کلام، این که تضادهائی که نظام اقتصادی- اجتماعی وسیاسی ایران با آن روبروست، به آن درجه از حدت و شدت رسیده اند که به ناگزیر می باید از طریق یک انفجار سیاسی، یک انقلاب حل شوند. از آنجائی که تاخیر در حل این تضادها، برقدرت تخریبی این انفجار افزوده است، لذا بدیهی ست که اولا- آن نیروی اجرائی را به عنوان عامل اجرائی زنده دگرگونی به صحنه فراخواند که بدون هرگونه تردید و گذشت، مجری این فرمان اجتماعی و تاریخی باشد. این نیرو، هیچ طبقه و قشری نخواهد بود، مگر طبقه کارگر. ثانیا- نیروهای دیگری که به صحنه فراخوانده شده اند، راه دیگری ندارند، جز آن که مدام رادیکال شوند، یا صحنه را ترک گویند.
این است، دلیل این که چرا جنبش های اجتماعی دیگری که به صحنه آمده اند، نظیر جنبش های دانشجوئی، معلمان، زنان، روز به روز رادیکال شده و باز هم می باید رادیکال تر شوند. چرا عرصه بیش از پیش، بر آن گروه از طبقه حاکم که چیزی جز تعدیل و رفرم در روبنای موجود را نمی خواهد، تنگ تر می شود.
راه میانه بسته شده است. ارتجاع، به قاطع ترین روش برای حفظ نظم موجود متوسل شده است، انقلاب نیز قاطع ترین پاسخ به ارتجاع، برای نفی وضع موجود، خواهد بود. جنبش های اجتماعی غیر کارگری که خصلت دمکراتیک دارند، در این شرایط، تنها زمانی می توانند به خواست های خود برسند که متحد خود را در جنبش کارگری و طبقه کارگر بجویند و به انقلاب روی آورند. تا همین جا نیز نشان داده شده است که جنبش های دانشجوئی ، زنان و معلمان، متحدین سیاسی طبقه کارگر در جریان این تحولات انقلابی خواهند بود.
این اتحاد، البته مطلقا خصلت طبقاتی جنبش های غیر کارگری را تغییر نخواهد داد. تاکید بر این مسئله از آن روست که برخی از گرایشات حتا چپ، یا از روی عدم شناخت و یا با نگرشی سوسیال- رفرمیستی، تلاش می کنند جنبش های دمکراتیک را سوسیالیستی جا بزنند و اتحاد سیاسی پرولتاریا را با جنبش ها و اقشار غیر کارگری، دائمی و غیر مشروط جلوه دهند.
این مسئله باید به طور قطع روشن باشد که از میان تمام جنبش های اجتماعی موجود، تنهاجنبش طبقاتی کارگران است که یگانه نیروی ثابت قدم و استوار درمبارزه تا به پایان است. چرا که اهدافش بسی فراتر از اهداف و مطالبات اقشاری ست که برای تحقق مطالبات خود، حتا طالب سرنگونی قدرت سیاسی حاکم اند و برای آن مبارزه می کنند. طبقه کارگر خواهان برانداختن نظام سرمایه داری و استقرار یک جامعه سوسیالیستی ست. طبقه کارگر، در طول چند سال اخیر، در کوران یک مبارزه علنی مداوم و مستمر که در طول تمام دوران پیدایش سرمایه داری در ایران، بی سابقه است، پیوسته تجربه آموخته ، متشکل تر وآگاه تر شده است. به رغم اینکه هنوز نمی توان ادعا کرد که به اهداف طبقاتی خود کاملا آگاهی یافته و به یک طبقه خود آگاه تبدیل شده است، اما شرایط وجودی این طبقه، آن را به یک طبقه شدیدا ضد سرمایه داری تبدیل کرده است. تشدید مداوم تضادها، این طبقه را بیش از پیش به عمل سیاسی مستقل سوق خواهد داد. رادیکال شدن روز افزون جنبش طبقاتی کارگران در جریان تحولات پیش روی، منتج از تمام شرایط، اقتصادی- اجتماعی و سیاسی ست. سرنوشت تمام تحولات رادیکال و تمام جنبش های مترقی ایران، وابسته به نقشی ست که این طبقه ایفا خواهد نمود. این حقیقت از هم اکنون بیش از همه در درون جنبش دانشجوئی درک شده است. مسیری که جنبش دانشجوئی، از یک جنبش لیبرال – رفرمیست در دوران به قدرت رسیدن خاتمی تا به امروز به عنوان یک جنبش رادیکال انقلابی طی کرده است، از همین واقعیت روشن است که این جنبش، آشکارا، متحد خود را طبقه کارگر اعلام کرده است. تقویت روز افزون گرایش سوسیالیست در درون این جنبش نیز بازتاب رادیکالیسم آن و تاثیر پذیری اش از جنبش طبقاتی کارگران است. این اما بدان معنا نیست که گفته شود، جنبش دانشجوئی، یک جنبش سوسیالیستی ست. نه! فقط یک جنبش، یعنی جنبش طبقاتی کارگران است که جنبشی سوسیالیستی ست. دانشجویان از درون طبقات و اقشارمختلف جامعه برخاسته و روحیات و منافع آنها رابه شکلی بالنسبه آگاهانه بازتاب می دهند. یک چنین جنبشی هر آنچه که رادیکال شود و حتا رهبری آ ن در دست دانشجویان سوسیالیست قرارگیرد، دراین واقعیت تغییری ایجاد نمی کند که یک جنبش دمکراتیک است. اما از آنجائی که در ایران اکثریت بزرگ دانشجویان از درون خانواده های کارگر و زحمتکش برخاسته اند، گرایش این جنبش به رادیکالیسم وجنبش طبقاتی کارگران شدید است. تشدید روز افزون تضاد میان طبقه کارگر و سرمایه دار، و ایضا تشدید تضاد میان توده های وسیع مردم زحمتکش با رژیم سیاسی حاکم، الزاما منجر به تقویت رادیکالیسم در درون جنبش دانشجوئی و به تبع آن تقویت جریان سوسیالیست درجنبش دانشجوئی خواهد شد.
این مسئله به نحوی در مورد جنبش معلمان نیز صادق است. این جنبش نیز در طول سال های اخیر پیوسته رادیکال تر شده است، تا جائی که اکنون درگیر یک مبارزه علنی با رژیم حاکم است. این رادیکالیسم از کجا برمی خیزد؟ از این واقعیت که معلمان مطالباتی اقتصادی وسیاسی دارند که تحقق نایافته باقی مانده است و مبارزه برای تحقق آنها، به درگیری روز افزون آنها با قدرت سیاسی حاکم انجامیده است.
بخش بزرگی از معلمان به لحاظ شرایط مادی زندگی شان در وضعیت وخیمی به سر می برند. حقوقی که دریافت می کنند، جوابگوی نیازهای زندگی آنها نیست. از این رو یکی از مطالبات مهم آنها در لحظه کنونی، افزایش حقوق است. ایا این مبارزه برسر افزایش حقوق به این معناست که معلمان، پرولتر یعنی کارگر مزد بگیر هستند وجنبش انها جنبش سوسیالیستی؟ گرایشات سوسیالیسم تخیلی یا سوسیال- رفرمیست پاسخ می دهند آری! اما این ادعا نه ربطی به واقعیت عینی جنبش معلمان دارد و نه سوسیالیسم علمی کارل مارکس. از دیدگاه سوسیالیسم علمی، پرولتر، تنها به فرد یا گروه اجتماعی بزرگی از افراد جامعه کنونی به عنوان طبقه، اطلاق می شود که کارش مولد است. مولد بودن هم درچارچوب مناسبات سرمایه داری به این معناست که سرمایه ساز است و بر حجم سرمایه می افزاید. یا به قول خود مارکس، پرولتر کسی ست که نیروی کارش با بخش متغیر سرمایه مبادله می شود و دقیقا در همین رابطه است که مولد بودن کار و سرمایه افزائی، خود را نشان می دهد. حال می خواهد که پرولتر صنعتی باشد، کشاورزی یا خدمات. اما اگر این خصلت سرمایه افزائی وجود نداشته باشد، ولو این که انجام این کار برای جامعه مفید هم باشد، نظیر کار معلمان، این کار، در چارچوب مناسبات سرمایه داری ، مولد نیست وانجام دهنده آن هم پرولترمحسوب نمی شود. این ، همان نظریه ای است که در مانیفست به شکلی خلاصه در این عبارت بیان شد که پرولترها کسانی هستند که "تنها زمانی می توانند زندگی کنند که کاری به دست آورند و فقط هنگامی می توانند کاری به دست آورند که کارشان برسرمایه بیافزاید." همین جمله کوتاه و خلاصه است که در کاپیتال و تئوری های ارزش اضافی مارکس به تفصیل مورد بحث قرار می گیرد.(*) معلمان، اما نه حقوق‌شان نتیجه مبادله ای ست با بخش متغیر سرمایه ونه سرمایه را افزون می کنند. از این رو نه می توان به آنها پرولتر اطلاق کرد و نه جنبش آنها در کلیت اش، جنبشی ست سوسیالیستی. حقوق معلمان بخشی از هزینه های تولید و بازتولید ظرفیت کاری ست . بورژوازی می کوشد، تاجائی که ممکن است ، این هزینه ها را کاهش دهد. این کاهش هزینه ها می تواند به منازعه برسر افزایش حقوق، توسط معلمان هم بیانجامد. اما معلمان که درچارچوب سازماندهی نظام سرمایه داری وابسته به دستکاهی هستند که نه فقط وظیفه پرورش ظرفیت کاری را بر عهده دارد، بلکه تربیت وآموزش متخصصین و کارشناسان بورژوازی را در سطوح مختلف عهده دار است، در سلسله مراتب دستگاه آموزشی از موقعیت مادی و مرتبت اجتماعی واحدی برخوردار نیستند. علاوه بر این در سیستم تقسیم کار اجتماعی با کارفکری سر و کاردارند. از همین رو بخشی از معلمان که عموما از سطوح پائین معلمان تشکیل می شوند، می توانند بنا به منشاء طبقاتی ، تماس نزدیک تر با طبقه کارگر و آگاهی هایی که کسب کرده اند، سوسیالیست شوند و از آرمان ها واهداف طبقاتی کارگران دفاع کنند، اما این نه به آن معناست که معلمان پرولترند ونه جنبش عمومی معلمان،سوسیالیستی. جنبش معلمان، یک جنبش دمکراتیک است. این جنبش، به رغم گرایشات طبقاتی و فکری مختلف، درکلیت خود اکنون متحد طبقه کارگر است و تحقق مطالبات آنها با سرنگونی جمهوری اسلامی گره خورده است. این واقعیتی ست که نه فقط اکثریت بزرگ معلمان، تحت حاکمیت جمهوری اسلامی با وضعیت مادی ومعیشتی دشواری روبروهستند، بلکه از آن جائی که با کار فکری سر وکاردارند، از استبداد واختناق به شدت رنج می برند. از این رو، تضاد آنها با رژیم جمهوری اسلامی مدام تشدید شده است. مقابله سرکوبگرانه رژیم با معلمان، خود به عامل دیگری برای رادیکالیزه شدن جنبش آنهاتبدیل شده است. رادیکال تر شدن بازهم بیشتر این جنبش، روند تحول آتی آن است. از این روست که اتحاد این جنبش با جنبش طبقاتی کارگران در مسیر تحولات آتی تقویت خواهد شد.
یکی دیگراز جنبش های اجتماعی بالفعل در ایران، جنبش زنان است. به رغم این که نیمی از جمعیت کشور را زنان تشکیل می دهند و با وجود ستم وحشتناکی که زنان با آن روبرو هستند، این جنبش هنوز جوان و محدود است و مراحل اولیه تکامل خود را پشت سر می گذارد. دلائل متعددی هم برای این مسئله می توان ذکر کرد. زنان، نه یک طبقه اند ونه یک قشر، نه به عنوان زن جایگاه معینی در سیستم تولید اجتماعی دارند، نه رابطه مختص و ویژه خودشان با وسائل تولید و نه در سیستم تقسیم کار اجتماعی، با کارمعینی مختص خودشان سروکار دارند. بلکه زنان جزئی لاینفک از طبقات واقشار اجتماعی هستند، که منافع شان به حسب طبقه وقشری که در آن جای دارند، درتضاد با یکدیگر قرار دارد. بنابراین، گردآمدن آنها در یک جنبش زنان در ابعادی توده ای، برای تحقق مثلا نابرابری حقوق اجتماعی وسیاسی زن و مرد، بسیار دشوار است واصولا در شرایط دیکتاتوری عریان تقریبا امری محال. گذشته از این، اگر به جنبش های دیگر نظیر جنبش کارگران، معلمان و دانشجویان نگاه کنیم، می بینیم که این شرایط برای آنها وجود داشته و دارد که لااقل به حسب محل کار و حرفه شان، درمحدوده ای خود را متشکل و به جنبش شان شکل دهند. زنان از این امکان محروم بوده وهستند. به جنبه دیگری نیز باید اشاره کرد که موضوع اصلی بحث دراین جاست.
اصولا ، ما تا جائی می توانیم از یک جنبش سخن بگوئیم که اهداف و مطالبات کمابیش مشخص دارد، مبارزه مختص خودش را برای تحقق آنها پیش می برد و در محدوده ای سازماندهی و رهبری رسمی وغیر رسمی خود را دارا است. در واقع ما در ایران، با چنین جنبشی روبه رو هستیم، اما فوق العاده محدود، تا جائی که بیشتر مختص زنان آگاه تر طبقات واقشار مختلف جامعه است و از این روفاقد پایگاه توده ای . این ضعف البته بخشا به جوان بودن این جنبش مربوط می شود، اما همین جوان بودن عوارض دیگری هم داشته که مانع از رشد این جنبش شده است.
همان گونه که اشاره شد، ما وقتی که از یک جنبش سخن می گوئیم، از واقعیتی مشخص و موجود حرف می زنیم و نه از آن چه که اکنون وجود ندارد ولو این که در آینده ممکن است وجود پیدا کند. آن چه ما اکنون به نام جنبش زنان به صورت بالفعل با آن رو به رو هستیم، به رغم این که گرایشات مختلفی در درون آن وجود دارند، اما این جنبش تا همین لحظه نیز تحت رهبری و سازماندهی زنان وابسته به طبقات واقشار مرفه جامعه است، یا لااقل می توان گفت، آنها دست بالا را در این جنبش دارند.
روشن است که این گرایش اصولا نمی تواند، توده وسیع زنان را که همانا زنان کارگر و زحمتکش هستند، به این جنبش جلب کند. چرا که اولا- برنامه مشخصی برای جلب توده زنان زحمتکش ندارد و ثانیا- حتا بر سرمطالبات حقوقی مربوط به زنان، نه فقط ناپیگیر است، بلکه تحقق آنها را از این طریق موکول به محال می سازد که وعده تحقق آنها را در نظامی می دهد که زنان را آشکارا و بی پروا از ابتدائی ترین حقوق انسانی محروم کرده است. بنابراین توده های زحمتکش زنان، دلیلی برای حضور در چنین جنبشی نمی بینند. از این روجنبش موجود زنان که جنبشی لیبرال- رفرمیست است نمی تواند، تبدیل به یک جنبش توده ای شود. اما شرایط عمومی جنبش در ایران، تشدید تضادها و رادیکال شدن روز افزون دیگر جنبش های اجتماعی، فرورفتن رژیم در یک بحران سیاسی، در حال برچیدن این مانع و گذار جنبش زنان از مرحله یک جنبش فمینیستی لیبرال- رفرمیست به یک جنبش رادیکال وانقلابی ست. اوضاع سیاسی کنونی و تشدید سرکوب واختناق رژیم که همراه با بی اعتبار سازی وعده های زنان بورژوا- رفرمیست برای بهبود وضع زنان از طریق اصلاح در قوانین موجود بوده است، زمینه رابرای به حاشیه راندن جریان رفرمیست در درون جنبش زنان و رشد و پیشروی گرایش رادیکال فراهم کرده است. اکنون زمان آن فرا رسیده است که زنان سوسیالیست و چپ، از میان کارگران، دانشجویان و معلمان، ابتکار را برای سازماندهی و رهبری جنبش زنان، به عنوان یکی از متحدین طبقه کارگر در دست بگیرند. البته نباید فراموش کرد که این مرحله گذار، هرچند کوتاه مدت، با افتی موقت درجنبش زنان همراه خواهد بود. اما به هر حال این انتقال در حال انجام گرفتن است. جنبش زنان همانند تمام جنبش های اجتماعی دیگر باید رادیکال شود و رادیکال خواهد شد. راه دیگری در برابر این جنبش وجود ندارد. تنها آن نیروئی می تواند در آینده رهبری این جنبش را در دست داشته باشد که لااقل، در سرلوحه برنامه اش، برابری بی قید و شرط حقوق اجتماعی و سیاسی زن و مرد قرار داشته باشد. این نیروکسی جز گرایش سوسیالیست درون جنبش زنان نخواهد بود.
از آنچه که تاکنون گفته شد، چنین نتیجه می شود که در جریان تحولات پیش روی، جنبش های دانشجوئی، معلمان و زنان، به عنوان جنبش های متحد طبقه کارگر در مرحله کنونی، همچون خود جنبش طبقه کارگر با اعتلاء و رادیکالیسم روز افزونی رو به رو خواهند بود. تضادهای موجود درجامعه ایران ، به آن مرحله از رشد خود رسیده اند ، که سیاست تشدید سرکوب و اختناق رژیم را بی اثر سازند و خود این سیاست را به عاملی برای رشد و اعتلاء مبارزات تبدیل کنند.

*- رجوع شود به نشریه کار- مقاله سیر قهقرائی در جنبش سوسیالیستی ایران شماره های ٢۶۷ و ٢۶۸ سال ١٣۷٢


Dienstag, 8. Mai 2007





از اسفند ١٣۵۷ تا ارديبهشت ١٣۸۶




نشریه کار شماره پانصد را پیش رو دارید. پانصدمین شماره نشریه کاربه صورت ویژه منتشر می‌شود و به لحاظ شکل و محتوا از شماره‌های عادی متفاوت است.
کار، تنها نشریه در جنبش چپ ایران است که در اسفند ۱۳۵۷، کمتر از یک ماه پس از قیام بهمن‌ماه، انتشار آن آغاز شد و علیرغم فراز و نشیب‌های سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، از انشعاب بزرگ سال ۵۹ گرفته تا جدائی‌های بعدی، و ضربات سهمگین مرتجعان حاکم بر پیکر سازمان، تا نیمه دوم سال ۱۳۶۴ در ایران منتشر شده و تا امروز بدون وقفه انتشار یافته است. در تمام ۲۸ سال گذشته نشریه کار همچون رودخانه‌ای جاری، بستر گذشته را گاه در دشتی نسبتاً هموار و گاه از میان سنگلاخ‌ها، پیموده و در گذرگاه "اکنون" پانصدمین شماره آن منتشر می‌شود.
برای تصویر این فراز و نشیب که در عین حال بیانگرفراز و نشیب بزرگ‌ترین سازمان چپ ایران، سازمان فدائی، و در سطح گسترده‌تر جنبش چپ ایران نیز هست، برای این شماره نشریه دو گروه مطلب در نظر گرفته‌ایم.
از اسفند ۱۳۵۷...
یک گروه، که بیش از نیمی از صفحات نشریه را به خود اختصاص داده، مطالبی است که ازاسفند ۱۳۵۷ به بعد درشماره‌های مختلف کار منتشر شده است. گزینش این مطالب به نحوی است که خواننده را با خود به فضای پس از قیام ۱۳۵۷ می‌برد. دنبال کردن این مطالب، به خواننده نشان می‌دهد که کار به عنوان زبان گویای کارگران و توده‌های زحمتکش چه مطالباتی را مطرح می‌کند و بر چه مسائلی انگشت می‌گذارد. در عین حال در بطن آن موضع‌گیری‌ها می‌توان دریافت که کشاکش میان طبقه کارگر و توده‌های محرومی که رژیم قدر قدرت شاه را با امید دست‌یابی به زندگی بهتر و رهائی از سرکوب و خفقان سرنگون کردند، با از گورخزیدگانی که با بهره ‌گیری از ناآگاهی و توهمات مذهبی همین توده انقلابی و با اتکا به اردوگاه جهانی سرمایه، حاکمیت سیاسی را به چنگ آوردند، چگونه طی می‌شود. می‌توان دید که آزادی ‎‎ های سیاسی نخستین ماه‌های پس از قیام، ابتکار و خلاقیت کارگران و توده‌های مردم را بیدار و شکوفا می‌کند و آنان به سرعت و در محدوده‌ای که آگاهی و تجربه ‎‎ ا‌شان اجازه می‌داد، ارگان‌های اقتدار خویش را ایجاد می‌کنند و در هر گام بیشتر می‌آموزند. محدودیت‌ها و ناتوانی‌هایشان، که ناشی از سلطه دهه‌های متمادی سرکوب و اختناق است، را نیز میتوان مشاهده کرد. همچنین در این گزیده مطالب آن جا که هنوز انشعاب اقلیت ـ اکثریت رخ نداده، می‌توان ردپای گرایش راست را دید، و در شماره‌های بعد از انشعاب، سیر تکامل و تدقیق نظرات سیاسی و تئوریک سازمان را. نشریه کار در هر دوران، رنگ و بوی زمانه را دارد: زمانی که آزادی ‎‎ های سیاسی وجود دارد، ارتباطات توده‌ای و کارگری وسیع است، سازمان در درون جنبش کارگری و سایر جنبش‌ها درگیر و فعال است؛ و زمانه سرکوب، کشتار، مهاجرت، و خمودگی حاکم بر جنبش‌ها، و در این دوره بیشتر کار نظری است که در نشریه برجستگی می‌یابد.
از نظر فراز و فرود اندیشه‌ها و ایده‌های سوسیالیستی و لیبرالیستی، نشریه کار آینه زمان خویش است، اما نه آینه‌ای منفعل که فقط وقایع را منعکس می‌کند. بحث بر سر ماهیت جمهوری اسلامی در مقابله با اکثریت کمیته مرکزی که از مرتجعین حاکم حمایت می‌کند، بحث با سوسیال شووینیست‌ها که از موضع چپ به حزب توده و اکثریت می‌رسند و در نهایت از" جبهه جنگ میهنی" و حمایت از جمهوری اسلامی سر درمی‌آورند. مبارزه با تسلیم ‎‎ طلبی؛ آن زمان که فروپاشی بلوک شرق ایده‌آل‌ها و آمال بسیاری از مدافعان دنیایی بهتر را درهم شکست، زمانی که بورژوازی پایان تاریخ را اعلام کرد و سیل نادمان به ایده‌ها و آمال کمونیستی پشت کردند. نشریه کار درست در این شرایط به دفاع از حقانیت سوسیالیسم، و ایده‌های مارکس و لنین برمی‌خیزد.
کسی که دست به عمل می‌زند اشتباه هم می‌کند. تنها کسانی اشتباه نمی‌کنند که عمل نمی‌کنند. درگزارش کنفرانس اول، که دریکی از شماره‌های نشریه کار سال ۱۳۶۶ تحت عنوان "کنفرانس سازمان و دستاوردهای آن" منتشر شده، می‌توان دید که این سازمان شهامت برخورد به خود و انتقاد از خود را نیز دارد.
مطالب گزین شده از شماره‌های پیشین ‌تنها بازتایپ شده‌اند و تغییری در آن‌ها صورت نگرفته است.
در گروه دوم مطالب، که برای این شماره مهیا شده‌اند، به جز سرمقاله، که به برگزاری مراسم اول ماه مه امسال اختصاص دارد، سایر مطالب تصویرانتشار ویژه پانصدمین شماره را تکمیل می‌کنند. یادی از چند رفیق که در انتشار نشریه کار نقش داشته‌اند: رفیق منصور اسکندری(مهران) که از بنیانگذاران نشریه کار است و تا قبل از دستگیری در نیمه دوم سال ۶۰ عضو تحریریه آن، رفیق سعید سلطانپور عضو تحریریه که نوشته‌ها و اشعارش شور انقلابی و اشتیاق به رهائی، و نفرت از سرکوبگران و استثمارگران را در دل‌ها شعله‌ور می‌کند، رفیق منوچهر کلانتری عضو تحریریه، رفیق قاسم سید باقری عضو تحریریه، و رفیق حسن جمالی.
"کار در خاطره‌ها"، پاسخ چند رفیق است به سه سئوال نشریه کار. خواننده در خلال این پاسخ‌ها با جنبه‌هایی از نقش و تأثیر نشریه کار مواجه می‌شود.
"کار در سه گفتگو"، در برگیرنده گفتگو با توکل، رسول آذرنوش و عباس سماکاراست. توکل، از بنیانگذاران کار، و از نخستین شماره تا امروز از نویسندگان ثابت آن، و رسول آذرنوش، که از نخستین شماره‌ها تا اواسط سال ۶۱ عضو تحریریه نشریه کار بوده، در گفتگو با نشریه کار جنبه‌های ناگفته‌ای از چگونگی انتشار، نحوه تصمیم‌گیری‌ها و مشکلات و موانع موجود را بازگو می‌کنند. عباس سماکار، اهمیت اقدام به انتشار نشریه کار در متن شرایط تاریخی مشخص آن دوره را بیان می‌کند.
امروز
نشریه کار ارگان مرکزی سازمان است و پیش‌برنده خط مشی‌ که کنفرانس‌های‌ سازمان و کمیته اجرائی منتخب آن تعیین می‌کنند. کمیته اجرائی منتخب هر کنفرانس که پیش‌برنده مصوبات سازمان در فاصله میان کنفرانس‌هاست، هیئت تحریریه نشریه را تعیین می‌کند. الویت‌های کار تحریریه در هر دوره، ‌با توجه به اوضاع سیاسی ایران و جهان، و مسائل مهم آن دوره مطرح می‌شوند و در هر صورت، رشته سرخ دفاع از استقلال طبقاتی کارگران، دفاع از انقلاب سوسیالیستی و حکومت شورایی در مقالات مختلف سیاسی، تحلیلی و تئوریک بازتاب می‌یابد.
در شرایط کنونی، با توجه به بیداری جنبش‌ اعتراضی طبقه کارگر و سایر جنبش‌های مترقی ضدحکومت، و در نظر داشتن این واقعیت که نسل جدیدی از فعالان جنبش‌های کارگری، دانشجوئی، زنان و ... پای به میدان گذارده‌اند که گرایشات چپ و کمونیستی دارند، تلاش ما براین است که ‌مقالات نشریه کار بیشتر جنبه تحلیلی و تئوریک داشته باشند. ارزیابی جنبش‌های موجود و بررسی نقاط قوت و ضعف آن‌ها به طور منظم در دستور کار قرار دارند. بنا به اهمیت تحولات منطقه خاورمیانه و تأثیراتی که بر شرایط ایران برجای گذارده و خواهد گذاشت، توجه ویژه‌ای به این تحولات نشان داده می‌شود. همچنین بررسی مهم‌ترین روی‌دادهای جهان و تحولات جنبش کارگری و جنبش‌های مترقی جهان از بخش‌های ثابت نشریه کار هستند.
تحریریه کنونی نشریه کار توسط کمیته اجرائی منتخب کنفرانس دهم سازمان تعیین شده است. هم‌اکنون ۷ رفیق در رابطه با تحریریه نشریه کار فعالیت می‌کنند. روش کارنشریه شورایی و بر مبنای اصل تصمیم‌گیری جمعی و مسئولیت فردی است. مطالب هر شماره نشریه در جلساتی با شرکت همه رفقای تحریریه تعیین می‌شوند. هر رفیقی نوشتن یک و در مواردی دو مقاله را بر عهده می‌گیرد. جلسه بعدی تحریریه در وهله اول آخرین شماره منتشرشده نشریه را بررسی می‌کند و انتقادات و پیشنهادات احتمالی مطرح می‌شوند. توضیح این نکته ضروری است که نشریه کار می‌تواند حاوی مقالاتی با امضای شخصی نویسندگان باشد. بر اساس مصوبات سازمان، حجم مقالات با امضای یک شماره، می‌تواند حدود ۴۰ درصد کل مطالب نشریه باشد. این، علاوه بر ستون مباحثات نشریه کار است که منحصر به اعضای سازمان نیست و به همه مدافعان سوسیالیسم تعلق دارد.
در تحریریه نشریه کار تقسیم کاری هم بر سر نوشتن مقالات وجود دارد. به عنوان نمونه مقالات تئوریک، کارگری، جنبش بین‌المللی، اقتصادی، زنان و غیره. برخی مطالب نیز، ‌مانند سرمقاله، به صورت دوره‌ای توسط اعضای تحریریه تهیه می‌شوند.
با این امید که نشریه کار در آینده نیز بتواند به وظائف خویش در قبال جنبش طبقه کارگر عمل کند، خاطره تمامی رفقائی را که در ۲۸ سال گذشته نقشی در ایجاد نشریه و تداوم انتشار آن ایجاد کرده‌اند، و رفقای چه بسا گمنامی که در خفقان‌آمیزترین شرایط نشریه را تکثیر و توزیع کرده‌اند، گرامی می‌داریم و دست مدافعان آزادی و سوسیالیسم را که خواهان همکاری با نشریه کار هستند، به گرمی می‌فشاریم
.

کار در سه گفتگو - گفتگو با توکل، آذرنوش و سماکار
گفتگو با توکل
اولین شماره نشریه کار در روز ۱۹ اسفند، کم ‎ تر از یک ماه پس از قیام، منتشر شد. با توجه به عدم تناسب میان روی ‎ آوری صدها هزار تن به سوی سازمان و انبوه مسائلی که باید به آن‌ها پاسخ داده می‌شد از یکسو، و تعداد کادرهای محدودی که از ضربات رژیم شاه جان سالم به در برده و عمدتاً کمی پیش از قیام از زندان آزاد شدند، از سوی دیگر، چطور توانستید به این سرعت، نشریه را سازماندهی و منتشر کنید؟
نیازی به توضیح نیست که انتشار یک نشریه، برای سازمانی که در همان نخستین روزهای پس از قیام، ده‌ها هزار تن از انقلابیون کمونیست، به آن پیوسته بودند و به مرکز ثقل چپ کمونیستی ایران، تبدیل شده بود، تا چه حد ضروری و حائز اهمیت بود. بدون وجود یک چنین نشریه‌ای، اصلاً امکان ‎ پذیر نبود که این تشکیلات عریض و طویل، سازماندهی و از نظر سیاسی، رهبری شود. اهمیت این مسئله دو چندان می‌گردد، اگر این واقعیت را مد نظر قرار دهیم که آنچه در آن مقطع به عنوان شاخه‌ها و بخش‌های تشکیلات ما،شکل می‌گرفت، خود به خودی بود و نه مطابق یک طرح و نقشه تشکیلاتی معین و حتا بر طبق تصمیم‌گیری رهبری سازمان. از تهران گرفته تا شهرستان‌ها، هر فرد و یا گروهی که خود را متعلق به سازمان می‌دانست، در هر کجا که بود، با ابتکار خودش، کاری را انجام می‌داد و تشکیلاتی را سازماندهی می‌کرد. نشریه کار هم در حقیقت به همین شکل انتشار یافت.
به رغم تمام اهمیتی که انتشار نشریه به عنوان ارگان سازمان داشت، تناقض اما در اینجا بود که این سازمان عریض و طویلی که در حال شکل گرفتن بود، تعداد کادرهایش فوق ‎ العاده محدود بود و هیچ آمادگی هم برای اشکال جدید کار و فعالیت در شرایط جدید را نداشت و تدارکی هم برای آن دیده نشده بود. نشریه، کادر نویسنده می‌خواست و البته نه هر نویسنده‌ای، بلکه نویسندگان مارکسیست که شناخت و آگاهی سطح بالائی از سوسیالیسمِ علمی داشته باشند تا نشریه بتواند نقش یک ارگان سازمان کمونیست را به مثابه مبلغ، مروج و سازمانده جمعی ایفا کند. سازمان ما از این جهت واقعاً در مضیقه قرار داشت. کادرهای سازمان ما که حالا از زندان آزاد شده بودند و به طور متوسط، بین ۲۰ تا ۲۵ سال سن داشتند، اغلب پس از گیر آوردن و مطالعه مخفیانه آثار محدود مارکسیستی، دستگیر و روانه زندان شده بودند. بنا براین، انتشار نشریه با مختصاتی که به آن اشاره کردم، کار دشواری بود. اما جسارت انجام هر کاری در میان نیروهای سازمان، از جمله بر سر این مسئله وجود داشت. کسی برای انجام یک کار تشکیلاتی که ضرورتش وجود داشت، نمی‌گفت، من نمی‌توانم یا از من ساخته نیست. حتا با تلاش شبانه ‎ روزی و بدون هرگونه تجربه‌ای آن کار می‌بایست انجام بگیرد. انتشار نشریه کار هم با چنین روحیه‌ای انجام گرفت. تعداد بسیار محدودی از میان رفقائی که به تازگی از زندان‌های رژیم آزاد شده بودیم، بدون هرگونه تجربه قبلی در کار نویسندگی و با همان سطح از آگاهی و شناختی که از مارکسیسم داشتیم، این نیاز سازمان را احساس کردیم و با کار شبانه روزی ۵ الی ۶ نفر اولین شماره نشریه کار انتشار یافت.
چه افرادی در انتشار اولین شماره نشریه کار نقش داشتند؟
فکر می‌کنم که در همان هفته نخستین پس از قیام بود که من و منصور اسکندری در حال قدم زدن در راهرو دانشکده فنی بودیم و داشتیم در مورد این مسئله صحبت می‌کردیم که با به قدرت رسیدن خمینی و دارودسته‌های مرتجع مذهبی که ما در زندان بر آنها نام فالانژهای مذهبی گذاشته بودیم، چه خواهد شد، که مصطفی مدنی پیش ما آمد و گفت که نظرتان در مورد این که بخواهیم یک نشریه درآوریم، چیست و توضیح داد که فرخ نظرش این است که ما نمی‌توانیم از پس این کار برآئیم. ما نظرمان مثبت بود و از همان جا هم قرار گذاشتیم که دست به کار شویم و آن را درآوریم. مصطفی مدنی آن زمان فردی انقلابی و مارکسیست بود. زحمات زیادی برای انتشار نخستین شماره کشید و در واقع سازماندهی انتشار نشریه کار را برعهده گرفته بود. دوره تدارک انتشار کار همزمان شد با انتقال ستاد سازمان از دانشکده فنی به خیابان فدائی در ساختمانی که قبلاً یکی از ادارات ساواک بود و سازمان آن را گرفت و تبدیل شد به دفتر سازمان. در آنجا که اطاق‌های زیادی داشت ما دو اطاق بزرگ داشتیم که یکی را به تحریریه اختصاص داده بودیم و دیگری را به بخش فنی. برای انتشار اولین شماره، در واقع هنوز تحریریه‌ای هم به معنای واقعی و جود نداشت. قرار شد که من سرمقاله نشریه‌ای که هنوز اسم آن مشخص نشده بود را بنویسم و یک مطلب دیگر، بقیه مطالب سیاسی و کارگری را منصور و مصطفی بنویسند. دو نفر دیگر هم با ما در انتشار اولین شماره همکاری کردند، سعید یوسف ادبیات کارگری را نوشت و ویدا حاجبی خلاصه‌ای از سخنرانی‌های کارگران در جلسات بحث کارگری که عصرها برپا بود، تحت عنوان "کارگران خود سخن می گویند". کار چاپ نشریه را هم مسعود فتحی عهده دار شده بود و صفحه ‎ بندی راهم خود مصطفی می‌کرد. من که قرار بود سرمقاله ارگان سازمان را بنویسم، تمام تجربه‌ام و چیزی که تا کنون نوشته بودم یک مقاله کوتاه چند صفحه‌ای در زندان بود و دیگری یک جمع ‎ بندی بود از مبارزات توده ‎ ای که برای نبرد خلق شماره جدید پس از قیام، آماده کرده بودم و در آنجا چاپ شد. هنوز هم معلوم نبود که ما می‌خواهیم در اینجا کار کنیم یا نه، چون بیشتر وقت منصور و من هنوز در ارتباط با بخش کارگری می‌گذشت. منصور مشغول نوشتن کتابی در مورد سندیکا بود که با عنوان" بحثی در مورد سندیکا" انتشار یافت. در نوشتن سرمقاله دو مسئله مد نظرم بود. اول این که ارگان سازمان ما باید همان نقش ایسکرا را داشته باشد، بنابراین یک باردیگر " ازکجا باید آغاز کرد" و " چه باید کرد" لنین را خواندم و چکیده‌ای از بحث‌های آنها را در سرمقاله آوردم. نکته دیگر، ماهیت ارتجاعی قدرت حاکم جدید بود. در آن مقطع برآیند نظری سازمان این بود، که هیئت حاکمه جدید، ارتجاعی و ضد انقلابی‌ست. گرچه هنوز یک تحلیل تئوریک، پشتوانه آن نبود. اما در آن جوی که در جامعه پدید آمدیده بود و خمینی به بت مورد ستایش اکثریت بزرگ مردم تبدیل شده بود و سازمان نمی‌توانست درهمان دو، سه هفته نخست پس از قیام، مستقیماً درگیر شود، مسئله ماهیت ارتجاعی رژیم می‌بایستی به شکلی ظریف مطرح شود. بنابراین مسئله را به این شکل مطرح کردم که با وجود تمام تلاش و نقش کارگران در این انقلاب و سرنگونی رژیم شاه، ضعف تشکل و آگاهی طبقه کارگر، مانع از آن شد که طبقه کارگربتواند، نقشی را که شایسته این طبقه است، ایفا کند. گرچه رژیم شاه سرنگون شده است، اما بسیاری چیزها دست نخورده باقی مانده است. سرمایه‌داران هنوز هستند و ارگان‌های سرکوب مانده‌اند و غیره. این که نشریه چه باید بکند، بر مسئله سازماندهی کارگران و افشاگری‌های سیاسی تأکید شده بود. بعداً هم تا وقتی که ما در نشریه بودیم و مسائل اقلیت و اکثریت پیش نیامده بود، نشریه در این زمینه‌ها، واقعاً وظیفه خود را به خوبی انجام می‌داد. اولین شماره نشریه در نیمه اول اسفند آماده چاپ شد، اما هنوز نامی نداشت. دو نام بیشتر مطرح بود که یکی نبرد کارگر بود و دیگری کار، که بالاخره کار انتخاب شد. نشریه چاپ شد بدون کلیشه کار. بعد از چاپ، با استامپی که تصویر کار بر آن به شکلی کج و معوج، حک شده بود، آرم کار بر بالای نشریه قرار گرفت. دیدیم که واقعاً افتضاح است. حالا یادم نیست که در چاپ دوم بود که کلیشه کار هم چاپی شد یا شماره دوم. از شماره‌های دوم یا سوم بود که کار کم کم تحریریه‌ای پیدا کرد. ترکیب نویسندگان شماره اول تغییر کرد. حیدر، منصور اسکندری، مصطفی مدنی، علی کشتگر، اسفندیار کریمی، قاسم سیدباقری و خود من شدیم تحریریه نشریه کار. کمی بعد، رسول آذرنوش نیز به جمع ما افزوده شد. به زودی تعداد زیادی از سمپات ‎ های سازمان، خواهان همکاری با نشریه شدند. که آنها هم به عنوان حوزه‌های جنبی تحریریه سازماندهی شدند و هر عضو تحریریه مسئولیت یک یا چند حوزه را عهده‌دار گردید.
تقسیم کار و تصمیم گیری‌ها در تحریریه چگونه بود؟
در درون تحریریه، ما یک تقسیم کار داشتیم. منصور اسکندری عمدتاً اخبار، گزارشات و مقالات کارگری را تهیه می‌کرد. قاسم، اخبار و گزارشات دهقانی، اسفندیار، اخبار و گزارشات ملیت ‎ ها، بقیه هم عمدتاً مسائل سیاسی، اقتصادی و تئوریک. تصمیم‌گیری در مورد مقالات به این شکل بود، که مقالات در جلسه تحریریه تعیین می‌شد و هر کس که نوشتن مقاله را برعهده می‌گرفت، آن را می‌نوشت یا اگر در حوزه‌های جنبی نوشته می‌شد. در جلسات تحریریه که مرتباً تشکیل می‌شد، خوانده می‌شد. اگر اصلاحی لازم داشت، صورت می‌گرفت. اگر اشکالات جدی داشت رد می‌شد. به هر حال کم ‎ تر رویه تصمیم ‎ گیری اقلیت و اکثریت معمول بود. بیشتر بحث‌ها رو در رو و اقناعی بود و نوشته‌ها عموماً به اتفاق آراء تصویب می‌شدند و برای چاپ ارسال می‌شدند.
آیا پس از انتشار کار، سازمان به فکر نبود که آن را رسماً ثبت کند؟
نه، آن وقت‌ها اصلاً این مسائل مطرح نبود. دوران پس از قیام، تا وقتی که رژیم خودش را تثبیت نکرد، آزادی‌هایی که مردم به دست آورده بودند، وسیع و گسترده بود. هر فرد یا گروهی می‌توانست فعالیت کند و یک نشریه هم منتشر نماید. بعداً که رژیم خودش را تثبیت کرد، تازه آن وقت است که مسئله فعالیت قانونی و اجازه انتشار نشریه و مسائلی از این دست، مطرح شد. بعد از انشعاب هم هیچ ‎ گاه در مرکزیت سازمان چنین بحث‌هائی نبود. چون ما با توجه به ماهیت رژیم و تلاش آن برای سرکوب، بیش ‎ تر در پی تشکیلاتی مخفی کار و فعالیت در شرایط کار مخفی بودیم. تنها در یکی از جلسات هیئت نویسندگان، یکی از ازرفقا مطرح کرد که گویا اکثریت می‌خواهد نشریه کار را به نام خودشان ثبت کنند و اجازه رسمی انتشار آن را بگیرند، آیا سازمان ما نمی‌خواهد در این زمینه اقدامی کند. رفیق منوچهر کلانتری در همان جا بحث مفصلی داشت روی این مسئله که هرگونه اقدامی در این زمینه اشتباه است. خلاصه بحث وی این بود که آزادی‌های سیاسی و حقوق دمکراتیک، نیازی به گرفتن اجازه از کسی ندارد. هرکس باید آزاد باشد که بتواند نشریه‌ای منتشر کند. به برخی کشورهای اروپائی هم در بحث‌اش استناد می‌کرد. بحث هم در همین جا خاتمه یافت.
اخبار و گزارشات فراوانی که در کار چاپ می‌شد، چگونه به نشریه می‌رسید؟
در نخستین شماره‌ها، هنوز روش سازمان ‎ یافته‌ای در این مورد وجود نداشت. برخی اخبار را کارگران حتا شفاهی به نشریه می‌رساندند. برخی از طریق نامه و تلفن روابط عمومی و تعدادی هم از کانال‌های تشکیلاتی. بعداً که شاخه‌ها و بخش‌های مختلف سازماندهی شدند، از طریق کانال‌های تشکیلاتی مرتب ارسال می‌شدند. اخبار و گزارشات شهرستان ‎ ها هم اگر مهم بودند، از طریق ارتباط تلفنی سازمان و در غیر این صورت، از طریق پیک‌های تشکیلات که مدام در حال رفت و آمد بودند. گروه‌های هوادار نیز هرگاه برای گرفتن شماره جدید نشریه به تهران می‌آمدند، اخبار و گزارشات خود را از شهرها و مناطق شان می‌آوردند.
کشمکش با جریان راستی که خود را متشکل می‌کرد و طرفدار جمهوری اسلامی شده بود و بعدا به نام "اکثریت" معروف شد، در درون تحریریه چه تأثیر و انعکاسی داشت؟
ترکیب تحریریه از همان آغاز شدیداً ضد رژیمی بود. حتا علی کشتگر که بعدا اکثریتی شد، نوشته‌هایش را در آن مقطع نگاه کنیم، علیه رژیم بود. وقتی که راست قوی شد، او هم میدان پیدا کرد. مصطفی مدنی هم تا کمی قبل از انشعاب خود را اقلیتی می‌دانست. بقیه هم که همه کادرهای اقلیت بودند. تا پیش از پلنوم، تحریریه نشریه کار یکپارچه در مقابل خط راست بود و عملاً پیش برنده خط سیاسی سازمان بود و امکان نمی‌داد که جریان راست لااقل در بیرون، مواضعی به نفع رژیم اتخاذ کند. اکثریت مرکزیت، تحت رهبری نگهدار، تا اواسط سال ۵۸ از جهت نظری طرفدار جمهوری اسلامی و مشی حزب توده شده بودند، اما هنوز جرأت ابراز علنی آن را نداشتند. تحریریه از تیرماه ۵۸ با نوشتن نامه ‎ های درونی، آنها را تحت فشار گذاشت که بیایند پای مسائل مشخص و وظائف ما در برخورد با جمهوری اسلامی که دارد خودش را تثبیت می کند و در تدارک یورش گسترده است. اما به نفع شان نبود وارد این مسائل شوند. شیوه کار آنها به گونه دیگری بود. فکر می‌کردند می‌توانند به شیوه‌های توطئه‌گرانه بر این ارگان که به محوری در تشکیلات علیه جریان راست تبدیل شده بود، غلبه کنند. گفتند که می ‎ خواهیم نشریه را تقویت کنیم و چند نفر از مرکزیت به تحریریه افزوده می‌شوند. گرچه ما می‌دانستیم که هدف چیست، اما تصمیم مرکزیت بود و ما هم نیروهای تشکیلات، تابع ضوابط تشکیلاتی. گفتیم که خوش آمدید. فکر می‌کنم که ۳ نفر آمدند و چند جلسه‌ای هم شرکت کردند. حالا مستثنی از این که مطالبی که می‌نوشتند اشکالات جدی داشت و به درد نشریه کار نمی‌خورد و مجبور بودند به همان شیوه ‎ ای هم که داشتیم مدام نوشته‌هایشان را از نو بنویسند و اصلاح کنند، دیدند نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. خودشان ول کردند و رفتند.
قبلاً هم گفته ‎ ام، وقتی که دیدند از این طریق نمی‌شود، تشکیل پلنوم را پیش کشیدند که تکلیف را در همان جا روشن کنند. این پلنوم را از طرفداران خودشان در مهرماه ۵۸، تشکیل دادند و دو سه نفری هم از مخالفانشان. از تحریریه هم می‌بایستی یک نفر شرکت کند. جریان مفصل آن را جای دیگری توضیح داده‌ام. خوب، حالا به هدفشان رسیده بودند. به نام اکثریت تشکیلات می‌خواستند، کارشان را پیش ببرند. نطفه انشعاب هم در همان جا بسته شد. برای خود من از آن جا مسئله به این شکل مطرح بود که با این شیوه‌ها نمی ‎ شود کار کرد. باید نظراتمان را تدوین کنیم و با این ‎ ها تعیین تکلیف کنیم. حیدر و من از تحریریه استعفا کردیم. رسول، منصور و قاسم ماندند. آنها هم ترکیب تحریریه را عوض کردند. با این تغییرات، حالا رفتند سر اصل مطلب و در کار شماره ۳۵ اشان، در آبان ماه، خرده بورژوازی "مترقی" را بر رأس حاکمیت نشاندند و به حمایت از آن برخاستند.
وقتی که نشریه کار دیگر نمی ‎ توانست علنی چاپ و توزیع شود، چگونه چاپ و توزیع می‌شد؟
در حقیقت، چاپ و توزیع نشریه تا ۲۸ مرداد سال ۵۸ که خمینی فرمان سرکوب را صادر کرد، نه کاملاً علنی بود و نه مخفی. حالتی نیمه ‎ مخفی و نیمه ‎ علنی داشت. یعنی نه رژیم می‌دانست که نشریه در کجا چاپ می‌شود و نه هنوز جدی در پی آن بود. سازمان در این مرحله از امکانات علنی خود برای چاپ کار استفاده می‌کرد. از طریق ستاد سازمان هم توزیع می‌شد. رژیم هنوز در موقعیتی نبود که بتواند جلو توزیع و پخش آن را بگیرد. فعالین و هواداران سازمان با وجود اقدامات ایذائی حزب ‎ اللهی‌ها، آن را در خیابان‌ها به فروش می‌رساندند. حتا نشریه کار از طریق برخی روزنامه ‎ فروشی‌ها در تهران توزیع می‌شد. در تعدادی از شهرستان ‎ ها نیز، در آغاز نشریه چاپ شده را از تهران می‌گرفتند و می‌بردند، بعداً بیشتر یا خودشان امکانات تکثیر در همان جا درست کردند یا سازمان در اختیارشان قرار می‌داد که نشریه را در همان جا تکثیر و توزیع می‌کردند. پس از ۲۸ مرداد ۵۸، مخفی ‎ کاری افزایش یافت. تحریریه نشریه کار که پیش از این در ستاد سازمان بود، کاملاً شیوه کار مخفی را در پیش گرفت و جلسات خود را در امکانات توجیهی برگزار می‌کرد. تعداد بیشتری از شاخه‌ها خودشان نشریه را تکثیر و توزیع می‌کردند. در تهران هم از طریق مرکز توزیع مخفی. اما چاپ نشریه باز هم از طریق امکانات علنی سازمان صورت می‌گرفت. آخرین آماری که من در اواخر سال ۵۸ از تیراژ نشریه کار شنیدم، دویست هزار بود. البته این تیراژ چاپ شده در تهران بود و چاپ شهرستان‌ها را نیز باید بر آن افزود.
چاپ و توزیع کاملاً مخفی، پس از انشعاب بود. گفتم که در آغاز به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، عموماً در سازمان، رژیم جدید را ارتجاعی و ضد انقلابی می‌دانستند. از همین رو بخش مالی و تدارکات سازمان که مسئولیت آن برعهده رفیق غلامیان لنگرودی (هادی) بود، در تدارک ایجاد یک چاپخانه مخفی برآمد. این چاپخانه تا مقطع انشعاب آماده شد و کار "اقلیت" از همان بعد از انشعاب در این چاپخانه مخفی که در زیرزمین یک خانه ساخته شده بود، چاپ می ‎ شد. توزیع هم در تهران، از طریق مغازه‌های توجیهی، صورت می‌گرفت. در شهرستانها هم اغلب به همان شیوه‌ای که گفتم، توسط خودشان تکثیر می‌شد.
این چاپخانه مخفی از نظر امکانات چاپ در چه حدی بود و بعد از لو رفتن آن و ضربه سال ۶۰، نشریه چگونه و با چه امکاناتی دو باره انتشار یافت؟
چاپخانه از نظر امکانات واقعاً پیشرفته بود و دستگاه‌های چاپ بزرگ و قدرتمندی در آن تعبیه شده بود. این چاپخانه که بیش از یک سال روی آن کار شده بوده بود، در زیرزمین یک خانه به نحوی ساخته شده بود که به نظر من، ممکن نبود، به جز کسی که از آن اطلاع داشت، بتواند آن را پیدا کند. خود من که تنها یک بار به آن خانه رفتم، به هر در و دیواری که کوبیدم تا بتوانم ردی از درب ورودی آن بگیرم، نتوانستم پیدا کنم. درب کشوئی برقی آن فوق‌العاده پیچیده و در جائی ساخته شده بود که امکان پیدا کردن آن نبود. در پارکینگ خانه هم یک چنین دربی برای نقل و انتقال نشریه بود. چندین دستگاه چاپ در آنجا تعبیه شده بود که هریک می‌توانست، نشریه را در تیراژ بالا چاپ کند. در جریان یورش رژیم در سال ۶۰، از آنجائی که این زیرزمین، بزرگ و جای آن امن بود، چند دستگاه افست را هم که در جاهای مختلف پراکنده بودند، به اینجا منتقل کرده بودیم. همین مسئله هم باعث شد که پس از لو رفتن چاپخانه، امکان دیگری برای چاپ نداشته باشیم. در حالی که در آن شرایط از نظر من تداوم انتشار نشریه کار حیاتی بود . پیش از ضربه اسفند ماه سال ۶۰، تشکیلات ما با یک بحران روبه ‎ رو شده بود و گروهی که بعداً نام خود را گرایش سوسیالسیم انقلابی نهادند، تعدادی از کادرها بودند که در کنگره در اقلیت قرار گرفته بودند. تعدادی از این افراد که حالا توجیه تئوریک هم پیدا کرده بودند، اصلاً روحیه مبارزاتی خود را در شرایط سرکوب از دست داده بودند. یکی از آنها هم همین عطاءاللهی بود که به عنوان مسئول توزیع، به چاپخانه رفت و آمد داشت و با دستگیری‌اش چاپخانه را لو داد و همکاری‌اش منجر به مرگ رفقا هادی، کاظم، نظام، خشایار و برخی از کادرهای سازمان در بخش توزیع گردید. این ضربه‌ای سنگین برای سازمان بود و تأثیرات منفی زیادی بر روحیه نیروهای سازمان داشت.این تأثیر منفی بر روی نیروهای هوادار به مراتب بیش ‎ تر بود. چرا که رژیم خبر دستگیری یا جان باختن تمام کادرهای شناخته شده سازمان را که در طول سال ۶۰ دستگیر یا در درگیری جان باخته بودند، همه را یک جا در آخرین روزهای اسفند، اعلام کرد. در چنین وضعیتی من بر این نظر بودم که در این شرایط آنچه که به ما کمک خواهد کرد بر گسیختگی تشکیلات غلبه کنیم، انتشار فوری‌تر نشریه کار است. اما امکانات چاپ‌مان تماماً ضربه خورده بود. رفیقی داشتیم در تحریریه به نام مسعود که توانست امکان کوچکی را فراهم کند و با همین امکان محدود، دو باره نشریه رامنتشر کردیم که تا سال ۶۴ در همان تهران انتشار می‌یافت. تأثیر خیلی زیادی داشت و تشکیلات را باز سازی کردیم. انتشار نشریه کار ادامه یافت تا سال ۶۶ که ما برای برگزاری کنگره به خارج آمدیم و آن ماجرائی که بهرام راه انداخت و تمام امکانات سازمان را با خود برد و تشکیلات عملاً از هم گسیخت. حالا در اینجا نه امکانی داشتیم و نه پولی و نه کسی را می‌شناختیم که بتوانیم نشریه را در آوریم. پدر فضیلت ‎ کلام را گیر آوردم و گفتم از هرکجا که می‌توانی یک مبلغ پول برای ما قرض بگیر. ۵۰۰۰ فرانک فراهم کرد، با همین پول، امکانات اولیه را فراهم کردیم و با کمک دو رفیق، نشریه را در خارج انتشار دادیم. بعداً رفقای دیگری به تحریریه پیوستند و نشریه انتشار یافت تا به امروز که شماره ۵۰۰ آن انتشار می‌یابد.
گفتگو با رسول آذرنوش
شما در چه دوره‌ای عضو تحریریه نشریه کار بودید؟
من از همان ابتدای انتشار نشریه کار عضو تحریریه آن بودم و این همکاری تا انشعاب اقلیت - اکثریت در سازمان فدائی ادامه داشت. بعد از انشعاب، دو نشریه کار منتشر می‌شد، کار متعلق به اقلیت و کارمتعلق به اکثریت. طبعاً من که در جناح اقلیت بودم با تحریریه کار اقلیت همکاری می‌کردم و این همکاری تقریباً تا پایان فعالیت من در کادراقلیت ادامه داشت.
در این دوره سایر اعضای تحریریه چه کسانی بودند؟
حیدر، منصور اسکندی، توکل ومنوچهر کلانتری نام‌هائی هستند که از اقلیت به یاد دارم. از اکثریت هم که خود به چند جناح تقسیم شدند نام‌هائی چون: علی کشتگر، مصطفی مدنی، جمشید طاهری پور، کسری اکبری و رضا غبرائی.
چه نوع مقالاتی برای نشریه می‌نوشتید؟
مقالات نشریه کار، با توجه به اوضاع پر جوش و خروش آن زمان عمدتاً به تحولات سیاسی اختصاص داشتند، من هم بیشتر دراین زمینه فعال بودم.
بر چه اساسی در مورد مسائل مختلف و مهم ‎ ترین مسئله ‎ ای که آن زمان بلافاصله پس از به قدرت رسیدن حکومت اسلامی مطرح بود یعنی برخورد به حاکمیت، موضع‌گیری می‌شد؟ تحریریه سیاست تعیین شده توسط کمیته مرکزی را پیش می‌برد و یا خود رﺃساً موضع می‌گرفت؟
بعد از انقلاب ۵۷ و بلافاصله پس از به قدرت رسیدن حکومت اسلامی، سیاست تحریریه به طور کلی دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان ایران بود. بسیاری از اعضای تحریریه در عین حال عضو کمیته مرکزی بودند و سیاست مدونی از طرف کمیته مرکزی برای تحریریه وجود نداشت و تحریریه خود رأساً موضع ‎ گیری می‌کرد.
سیاست تحریریه چه بود، چگونه اولویت‌ها را تعیین می‌کردید؟
همان‌طور که گفتم، خط عمومی سازمان فدائی، خط دفاع از منافع کارگران و توده‌ی مردم بود که می‌بایست در مقالات نشریه کار بازتاب می‌یافت. این مقالات در زمینه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نوشته می‌شدند.
اولویت‌های تحریریه را هم اوضاع و احوال مشخص جامعه و تحولات آن تعیین می‌کرد. به عبارت دیگر، تحریریه اولویت‌هایش را بر اساس اهمیت حوادث، درگیری‌ها ومسائل جامعه تعیین می‌کرد.
چگونه تصمیم‌گیری می‌کردید؟
تا وقتی که اختناق وجود نداشت، یا بهتر است بگویم مادام که اختلافات درون سازمان جدی نشده بودند، مشکل چندانی هم در تحریریه کار وجود نداشت. تصمیمات تحریریه حداکثر متکی بر آرای اکثریت اعضای آن بود، ولی اختلافات اغلب با بحث و تبادل نظر در جلسات هیئت تحریریه حل و فصل می‌شدند و نیازی به رأی‌گیری نبود. تنش‌ها بر سر چگونگی تصمیم‌گیری تحریریه زمانی شروع شد که اختلافات برسر ماهیت حکومت اسلامی برجسته شد.
اختلافات درون سازمان فدائی بر سر ماهیت حکومت اسلامی، چه انعکاسی در تحریریه نشریه کار داشت؟
شدت‌گیری این اختلافات به صف‌بندی اکثریت - اقلیت در تحریریه نشریه کار منجر شد و این، عملکرد تحریریه را با اختلالات جدی روبرو کرد. برای خروج از بن ‎ بست، ما به عنوان جناح اقلیت از "مبارزه ایدئولوژیک علنی" طرفداری می‌کردیم و خواستار اختصاص صفحاتی از نشریه‌ی کار به توضیح اختلافات دو جناح و پیشبرد یک مبارزه‌ی نظری و علنی بودیم تا از آن طریق، همگان و خصوصاً کل پیکره‌ی سازمان و هوادارانش، از کم و کیف اختلافات درونی سازمان آگاه شده و سپس مستقلانه جهت‌گیری خود را روشن کنند. متأسفانه به دلائلی مختلف چنین فرصتی فراهم نشد واختلافات در" بالا" به سرعت به انشعاب کشیده شد.
پس از انشعاب اقلیت - اکثریت نحوه کار چگونه بود؟
درست همین داستان به نوبه خود در"اقلیت" هم تکرار شد. یعنی زمانی که اختلافات این بار در درون خود "اقلیت"، حول "تاکتیک جوخه‌های رزمی" به معنای تشکیل هسته‌های نظامی برای انجام عملیات مسلحانه علیه رژیم، بروز پیدا کرد و جدی شد، تحریریه کار اقلیت هم دچار بحران شد. برای خروج از بحران، اقلیت، ازجمله خود من، مجدداً شعار مبارزه ایدئولوژیک علنی را مطرح کردیم و خواستار گشودن ستون‌هائی درنشریه کار برای پیشبرد یک مبارزه‌ی تئوریک - سیاسی و توضیح و روشن کردن اختلافات موجود برای عموم اعضاء و هواداران اقلیت شدیم. باز متأسفانه، چنین فرصتی داده نشد و مسئله به سرعت به استعفاء و جدائی‌ها منجر شد.
اگرخاطره یا تجربه‌ای از آن دوران به یاد دارید لطفاً ذکر کنید.
در یکی از روزهای گرم تابستان بعد از ۳0 خراد سال ۶0، که حکومت اسلامی در جنون خون به سر می‌برد و هر روزه صدها تن از مبارزان آزادی‌خواه را به جوخه اعدام می‌سپرد، ما به عنوان کمیته مرکزی اقلیت در یکی از خانه‌های مخفی‌مان جلسه‌ای داشتیم. در این گونه جلسات معمولاً یک طرح فرار هم برای موارد اضطراری یعنی در صورت حمله پلیس و پاسداران پیش ‎ بینی می‌شد. دراواسط جلسه ناگهان با ضرباتی که به درب ورودی کوبیده می‌شد، از جا پریده و بعد از کمی تردید، با توجه به تداوم یافتن ضربات، سریعاً به سمت پنجره‌ای که برای فرار پیش ‎ بینی شده بود، دویدیم. این پنجره به حیاط خانه همسایه مشرف بود. تعدادی از رفقا، از پنجره به حیاط پریدند و بقیه ما هم داشتیم می‌پریدیم که با صدای مسئول امنیتی جلسه که می‌گفت "نه برگردید، زن همسایه است" فهمیدیم که محاصره و حمله‌ای در کار نیست و به بقیه هم که قبلاً پریده بودند، فهماندیم که خبری نیست و باید بی ‌سر وصدا، هر طور که شده خود را بالا بکشند. این کار انجام شد، البته با کمی دشواری برای بعضی از رفقای قد کوتاه که بعداً مایه‌ی مزاح بود!
گفتگو با عباس سماكار
انتشار نشریه "کار" در اسفند ۱۳۵۷ را چگونه ارزیابی می کنید، تأثیر نشریه بر فعالیت سازمان چه بود؟
گفتگو در باره تأثیر اولین شماره نشریه "کار" در سال ۱۳۵۷ که اکنون بیست و هشت سال از آن می گذرد، بدون در نظر گرفتن شرایط تاریخی و روانشناسی فضائی که در آن چنین رویدادی به وقوع پیوست دشوار است. از این رو من ابتدا می کوشم تا حدی آن فضا و شرایط را برای خوانندگان پانصدمین شماره نشریه "کار" روشن کنم تا در سایه آن بتوانم از تأثیر آن اولین شماره "کار" به درستی سخن بگویم.
شاید برای کسانی که امروز با امکانات مدرن و عظیم رسانه های همگانی، مثل کامپیوتر و اینترنت آشنائی دارند و روزانه می توانند از صدها نشریه و رسانه های شنیداری و دیداری استفاده کنند و هر فرد به تنهائی قادر است با چنین امکاناتی به تنهائی یک نشریه راه بیندازد، گفتگو از تأثیر شماره اول یک نشریه در بیست و هشت سال پیش در ایران، امری پیش پا افتاده و غیرقابل توجه جلوه کند؛ ولی شرایطی که در آن، اولین شماره نشریه "کار" منتشر شد چنین نبود؛ در آن موقعیت، نه تنها امکانات امروزی برای انتشار یک نشریه در اختیار کسی قرار نداشت؛ بلکه حتی استفاده از دستگاه های کپی نیز آن قدر محدود و غیرعملی و دشوار بود که عملاً کسی را به فکر انتشار نشریه ای از این راه نمی‌انداخت. افزون بر این، شرایط سیاسی و ذهنیت حاکم بر کل جامعه و جنبش ها و جریانات سیاسی طوری بود که اقدام به چاپ یک نشریه برای اهداف و پیشبرد سیاست های یک سازمان سیاسی چندان رواج نداشت.
برای روشن شدن بیشتر مطلب، به کل جریانات و گرایش های سیاسیِ زمان شاه در دهه چهل و پنجاه شمسی اشاره می ‎‎ کنم که نشریه ای منتشر نمی کردند. البته این به این معنی نبود که به خصوص جنبش کمونیستی ایران، از مسئله تأثیرات نشریه سازمانی آگاهی نداشت و به نقش سازمان دهنده آن اهمیت نمی داد و یا در این زمینه بی تجربه بود؛ برعکس، هر کس که با سوسیالیسم و الفبای مبارزات طبقاتی و ابتدائی ترین تجربیات پیکار پرولتاریای جهان آشنائی داشت، به تأثیر عظیم و نقش بارز نشریه یک سازمان سیاسی آگاه بود؛ ولی محدودیت استفاده از وسائل انتشار نشریه و مهم تر از آن، شدت سرکوب و خفقان موجود و پراكندگی مبارزات كارگری امکان هر نوع انتشار نشریه را در این دوره تقریباً ناممكن می ساخت. در تمام سال های اواخر دهه چهل تا مقاطع انقلاب، ما عملاً نه تنها شاهد انتشار یک نشریه سراسریِ سازمانی در کل مبارزات موجود در درون ایران نبودیم؛ بلکه حتی تکثیر تک شماره نشریاتی که گه گاه می ‎‎ توانست از هفت خوان سرکوب و سانسور بگذرد و از خارج از کشور به دست کسی برسد نیز، با شرایط آن روز امری ناشدنی بود. حتی جنبش دانشجوئی با تمام شهامت مبارزاتی و جوش و خروش و غرور جوانی خود، عملاً در این زمینه گامی برنمی داشت و ما شاهد یک نشریه مبارزاتی سراسری که در جامعه بتواند حتی به معرفی چهره و نشان جنبش های دمکراتیک جاری و یا توضیح و تحلیل شرایط موجود بپردازد نیز نبودیم.
حداکثر مطالبی که در آن زمان منتشر می شد از سطح کتاب و جنگ های ادبی و اجتماعی فراتر نمی‌رفت که آن هم طبعاً می بایست از طریق چاپخانه های رسمی و با گذشتن از سد سانسور و کنترل سازمان های نظارتی و امنیتی منتشر شود و کسان بسیاری به خاطر این سطح کار انتشاراتی نیز در زندان ها به سرمی بردند و اگر هم گاهنامه ای سیاسی - تئوریك منتشر می شد، امكان پخش گسترده و بُرد چندانی نداشت و حتی به زحمت به دست فعالین سیاسی می رسید. در واقع جدا از دشواری فنی تهیه امکانات چاپ نشریه، و سرکوب، عامل دیگر ضعف بینشی و درگیری در چارچوب فعالیت های خُرد برای رهیافت از بن بستِ سیاسی موجود بود.
دیدگاه، نوع و شیوه مبارزاتی تازه ای که از اواخر دهه چهل شمسی به صورت مشی مبارزه مسلحانه چریکی در جامعه رایج شد و به صورت یک جنبش اجتماعی پرقدرت درآمد و هواداران بسیاری یافت نیز، نه تنها نتوانست این سد را بشکند؛ بلکه حتی امکان انتشار اعلامیه و اطلاعیه ها را نیز به راحتی نیافت. زیرا مبارزان چریک، پیش از آن که به فكر سازماندهی یك مبارزه سیاسی - نظری در نشریه سراسری بیفتند، پیش از آن که بتوانند چاپ خانه ای مخفی برای انتشار مرتب نشریه سازمانی فراهم سازند، می بایست در آن شرایط بسیار دشوار که رژیم با تمام سبعیت به ردگیری آنان می پرداخت، تمامی نیرو را صرف حفظ جان خود و انجام عملیات مسلحانه می کردند و این مسئله، به خصوص با توجه به محدودیت کسانی که دست به عملیات مسلحانه می زدند، عملاً مسئله انتشار یک نشریه سیاسی سازمانی را به مرحله محال می افکند. البته شدت سرکوب در کل در جامعه چنان بود که سازمان هائی هم که مشی مبارزه مسلحانه چریکی نداشتند نیز نمی توانستند در این زمینه در ایران فعال باشند، و حتی به زحمت امکان می یافتند که اعلامیه های خود را نیز تکثیر کنند و به دست دیگران برسانند؛ با این حال از جنبش مسلحانه چریکی که چنان هواداران وسیعی در جامعه یافته بود انتظار می رفت که در زمینه این مهم ترین وسیله ارتباط دهنده کوشش کند و از پس ایجاد آن برآید.
با آغاز سال پنجاه و هفت شمسی، با رشد روزافزون و اعتلائی جنبش مبارزات عمومی و با سست شدن بندهای سرکوب، اولین نشانه های عبور از این مرحله بروز کرد و نشریاتی که در خارج از کشور به چاپ می رسید و به ویژه انتشار کاسِتِ سخنرانی ها و انتشار کتاب های جلد سفید مارکسیستی و جزوه ها و اعلامیه های سازمانی رواج یافت. با این حال عبور به مرحله انتشار مرتب نشریه سراسریِ سازمانی به آسانی صورت نگرفت.
اولین اقدامی که می توانست این سد را بشکند و به حضور علنی جریانات مبارز در عرصه جامعه رسمیت ببخشد و آنان را از سازمان های "سایه" بیرون بیاورد و هویت علنی و امکان ارتباط به آنان ببخشد، توسط سازمان فدائی صورت گرفت؛ پس از بازگشائی دانشگاه ها که دست به یک اعتصاب طولانی زده بودند، اولین ستادهای دانشجوئی "پیشگام" به نام هواداران سازمان فدائی پا به عرصه وجود گذاشت و سپس در اولین تجمع و گردهمائی "سازمان چریک های فدائی خلق ایران" در دانشکده پلی­تکنیک، آرم پارچه ای این سازمان، با علامت داس و چکش بر زمینه کره زمین و دستی با تفنگ، بر متن قرمز یک پرچم پنج متری از بالای ساختمان آویخته شد و حضور گردهمائی را به نام سازمانی که مخفی بود، برای اولین بار به شکل علنی اعلام داشت.
این، مسلماً یک عرض اندام سیاسی، یک اعلام موجودیت تازه و یک قدرت نمائی در مقابل رژیم حاکمی بود که حتی سایه چریک ها را نیز با تیر می زد؛ ولی در آن شرایط که ده ها هزار نفر در این مراسم شرکت کرده بودند، رژیم شاه با این که هنوز سقوط نکرده بود و ارتش و ماشین نظامی سركوبش را هم داشت، دیگر از عهده مقابله با این سازمان برنمی آمد. در واقع رژیمی که اینک خود به جای این سازمان سیاسی، رژیمِ در سایه شمرده می شد نمی توانست به سرکوب آن بپردازد. زیرا تنها آن ده ها هزار انسان مبارز و آماده دفاع در آن مراسم نبودند که مانع این کار می شدند؛ بلکه هزاران انسان دیگر در همان شهر تهران و شهرهای دیگر و توده های مبارز مردم بودند که مانع از سرکوب به شمار می آمدند.
در میان سازمان های سیاسی چپ، در آن شرایط تنها این سازمان، قدرت و اتکاء به نفس و امکان انجام این گردهمائی علنی و حضور با "نام و نشان" خود را در زیر سایه سرنیزه حکومت شاه داشت. البته باید اذعان داشت كه این حركت كاملاً نقشه مند و بر اساس یك برنامه نبود و در جریان حركات بعدی این سازمان نیز به شكل نقشه مند تداوم نیافت. اما علیرغم این، نفوذ و اعتبار اجتماعی سازمان فدائی در این مقطع نه فقط رژیم شاه را مرعوب می کرد؛ بلکه جانشین بعدی آن، خمینی و دار و دسته ارتجاعی اش را هم پس می زد و وامی داشت که در مقابل این غول سیاسی، حداقل سکوت پیشه کند. در واقع، علنی شدن سازمان های کمونیستی در استبداد جوامع پیرامونی، امری اراده گرایانه نیست که بیرون ازملزومات تحقق آن، بنا به شعار و خواست افراد محدود ممکن شود. بدون در نظر گرفتن ملزومات چنین علنیتی، این سازمان ها در یک هجوم برنامه ریزی شده ارتجاع نابود خواهند شد. این شرایط و ملزومات چیزی نیست، مگر همان نمونه موقعیتِ سازمان فدائی که در شرایط اعتلاء مبارزاتی دیدیم.
حال اگر بخواهیم این حركت را تحلیل كنیم، فارغ از نقشه مند بودن و یا نبودن آن، می توان گفت؛ یک سازمان انقلابی، از مردم می گیرد، جمع بندی می کند و دوباره آن را به خود مردم برمی گرداند. سازمان فدائی در آن شرایط، می توانست به اتکاء حمایت توده های مردم این امکان را بیابد که علنی شود و در عین حال، با این علنی شدن، به توده ها بگوید که؛ "می بینید، من علنی شده ام و رژیم شاه قادر نیست مرا سرکوب کند. این رژیم دیگر قدرت سرکوبش را از دست داده است، آن را سرنگون کنید." و با این کار، گام بزرگی فراتر برود. خود را جلوتر بکشد و اتکاء به نفس و نفوذ توده ‎‎ ای ‎‎ اش را بیش از پیش گسترش دهد. این پیشرفت می توانست با جلب توجه توده ها به خود، یا به یك برنامه انقلابی و بسیج طبقاتی برای تحقق آن، گام اساسی و بزرگِ دیگری در انقلاب ایران به شمار آید.
در واقع، یک نشریه چه چیز جز یک داد و دهش زنده بین سازمان، اجزاء آن و توده هاست؟ سازمان فدائی حتی با علنی شدن نیمه كاره اش نیز گامی به سوی ایجاد این داد و دهش برداشت. ولی این تمام کار به شمار نمی آمد؛ با این حال، از این ارتباط فیزیکی و از نزدیک، تا عبور به انتشار یک نشریه که ارتباط از دور و ایجاد ذهنیت مشترک برای کل توده ‎‎‎ هاست نیاز به طی زمانی طولانی نبود؛ اما ذهنیت حاکم در آن شرایط، در شرایطی كه ارتجاع داشت آرام آرام طرح حكومت آینده خود و حتی شكل حكومت اسلامی اش را می ریخت و در غیاب برنامه انقلابی نیروهای طبقاتی دیگر، آن را به جامعه تحمیل می كرد، ضرورت دامن زدن به تشكل انقلابی كارگران، اعلام یك برنامه انقلابی و نشریه ای كه به ترویج و تبلیغ آن بپردازد، بیش از هر زمان دیگر بود.
علنی شدن كامل، تنها توانست در مقطع قیام انجام شود. سازمان فدائی با تسخیر دانشکده فنی تهران و برپاداشتن اولین ستاد سازمانی، این بار حضور علنیِ مداوم خود را اعلام داشت و آن را به مرکز ارتباطاتش بدل کرد و بی درنگ پس از آن، ستادهای دیگر را در مراکز شهرهای گوناگون ایران برپا شد. بررسی ماهیت ستادها نشان می دهد كه این نیز گامی بود برای ارتباط متقابل با توده های مردم.
اما، تأخیر در انتشار نشریه را كه حدود یك ماه پس از برپائی ستادها صورت گرفت می توان نشانه نوعی فلج ذهنی ناشی از درگیر شدن تمام و كمال با انبوه مسائل محلی و درگیر شدن با خرده ‎‎‎ كاری و نداشتن یك چشم انداز استراتژیک برای انقلاب دانست. زیرا از این زمان تا موقع انتشار اولین شماره نشریه "کار" دیگر تحول ویژه ای وجود نداشت كه باید در دل این سازمان اتفاق می افتاد تا آن را متوجه ضرورت انتشار نشریه خود سازد؛ بلکه برعکس، نیاز مبارزات توده ای، نیاز به دخالت گری نقشه مند در روند مبارزات جاری توده های بی شکل مردم که به دنبال ارتجاع خمینی و دار و دسته اش روان بودند، بیش از هر زمانِ دیگر انتشار یک نشریه سازمانده و افشاگر و رهنمود دهنده را برای تجسم یک دنیای بهتر و تجسم بارز خواست ها و مطالبات و سازماندهی مبارزات کارگران و زحمت کشان ضروری می ساخت.
اگر در بررسی این پدیده دقیق تر نگاه كنیم، می بینیم كه پس از ضربه ای كه در سال پنجاه و پنج شمسی به مركزیت سازمان فدائی وارد آمد و تقریباً بخش اصلی آن در مقابله با هجوم نظامی ساواک از دست رفت، این سازمان عملاً فاقد رهبری و طبعاً بدونِ امكان هماهنگ ساختن خود با یك برآمد توده ای بود. بازماندگان مركزیت سازمان، قادر نبودند با شرایط تازه هماهنگ شوند و سازمان را بازسازی كنند. این بازسازی، تنها پس از بیرون آمدن زندانیان سیاسی صورت گرفت كه بخش بزرگی از آن ها نیز با رد مشی مبارزات مسلحانه چریكی، هنوز تصور و استراتژی جانشینی برای این سازمان نداشتند و درک مشخصی از یک برنامه تازه ارائه نمی كردند.
به عبارت بهتر، تنها به اعتبار سابقه مبارزاتی سازمان فدائی بود كه انبوه توده ای هوادار گرد این سازمان فراهم آمد و به آن اعتبار و وزنه ویژه بخشید. اما به ویژه از آن جا كه بخش قابل توجهی از مركزیت سازمان نیز گرایش به راست یافته بود و زیر سیطره نظری و سیاسی حزب توده قرار داشت، این اعتبار آرام آرام رنگ خود را از دست می داد و تلاش های پراكنده ای هم كه برای استقلال سیاست و نظر و حركت انقلابی می شد چهره تازه ای به سازمان فدائی نمی ‎‎‎ بخشید. به این ترتیب، یک ماه پس از قیام بهمن، و تازه یک ماه بعد، در ۱۹ اسفند پنجاه و هفت بود که اولین شماره "کار" انتشار یافت.
فارغ از ارزیابی نظری - سیاسی محتوی و مضمون نشریه "کار" كه من به آن اشاره خواهم كرد، چیزی كه در ذهنیت جنبش كمونیستی و مردم برجستگی داشت، همانا اقدام به انتشار نشریه بود. یعنی این سازمان فدائی بود که اصولاً با توجه به آن قدرت و نفوذ اجتماعی باز می بایست با انتشار نشریه سیاسی سازمانی خود به مثابه یک حرکت تازه به جامعه تکان بدهد. برخی از سازمان ها، اگر هم در این زمینه اقدام کرده بودند؛ به دلیل محدودیت دامنه نفوذشان، چندان توجهی را در این جهت به خود جلب نمی ساختند. ولی تأثیر نشریه سراسری "کار"، كه تیراژ یک میلیون نسخه یافت، در ذهنیت متأثر از سرکوب پیشین جنبش مبارزاتی در جامعه، در شرایط سلطه ذهنیت محافظه کار، به مثابه یک شوک، یک تکان عظیم و گشایشِ دریچه ای می بایست می شد که کل جامعه را تکان دهد و آن را متوجه یک وظیفه فراموش شده سازد. وظیفه ای که گوئی زیر آوار سلطه ذهنی رژیم شاه از یاد رفته بود. این جرقه گیرنده می بایست توسط جریانی زده می شد که بیشترین نفوذ، بیشترین هواداری و بیشترین امکانات بسیج و مبارزه را در جنبش کمونیستی ایران داشت و درست همین بیشترین امکانات، همین تمرکز بیشترین کمیت است که می توانست آن را ناگهان به یک کیفیت تازه بدل سازد و برنامه جانشین در مقابل حاكمان تازه ارائه دهد. سازمانی که خود را حداقل از نظر وسعت کمّی، رقیب رژیم خمینی می شناخت بود که می بایست، به فکر اعمال نفوذ وسیع در عرصه نظری - سیاسی مشخصش از طریق انتشار سازمانده نشریه با تیراژی بی سابقه برمی آمد و این سد ذهنی را می شکست.
تحلیل این موضوع از سوی من، نه به عنوان یک هواداری صرف از سازمانی که به آن تعلق داشتم و بزرگ كردن واقعیت ها انجام می شود؛ بلکه از بررسی این درس از انقلاب بهمن سرچشمه می گیرد که، مبارزات اجتماعی در جریان زنده شکل گیری اعتبار و نفوذ سازمان های سیاسی و در نتیجه اقدام به حرکت ها و سیاست هائی که در حیات سیاسی و اجتماعی و طبقاتی جامعه اثرهای سرنوشت ساز و یا دراز مدت می گذارد، تعیین كننده است. جدا از خط و مشی انقلابی، همانا سبک کار انقلابی، مبارزه جوئی و صداقت و فداکاری و ایمان به حقانیت توده های کار و رنج و کمیت و میزان نفوذ در کل جامعه نقش بسیار بارزی بازی می كند. از همین رو هم نقش سازمان فدائی در صورت برخورداری از یک برنامه و رهبری انقلابی می توانست به اتكاء صداقت و مبارزه جوئی و فداکاری و نفوذ خود در میان توده های مردم، امر انقلاب را به پیش برد.
متأسفانه تمامیت سازمان فدائی با آن دامنه نفوذ اجتماعی و طبقاتی، و با آن امکانات عظیم، از کوره آزمون مبارزه طبقاتی جامعه ما پیروز در نیامد. بخش قابل توجهی از مركزیت این سازمان، به بیراهه رفت و به طبقه کارگر و انقلاب اجتماعی پشت کرد. سازمان فدائی گرچه در میدان عمل دست بالا را داشت و با علنی ساختن خود درس سرنگون ساختن رژیم شاه را شدت بخشید و خود با حضور در تظاهرات سیاهکل در ۲۱ بهمن پنجاه و هفت، تنها در سطح تهران یک نیروی وسیع صدهزار نفری را به خیابان کشید و با حرکت به سوی پادگان های نظامی مستقیماً از عوامل اصلی دامن زدن به قیام شد؛ با این حال در عرصه نظر و سیاست خیلی دیر اقدام کرد و با نپرداختن به بسیج انقلابی کارگری، قدرت تعیین کنندگی و تأثیرات اساسی پایدار بر گسترش انقلاب را از دست داد. نداشتن برنامه انقلابی، و گردش به راستِِ بخش قابل توجه مركزیت این سازمان، آرمان های کارگری انقلاب را از نفس انداخت و نقش این نهاد مبارزاتی را بیشتر به سرنگونی رژیم شاه محدود ساخت و از پس انقلاب فوریه جامعه ما یك نمونه انقلاب اكتبر بر نیامد.
در عین حال، در اولین شماره "كار" از برنامه سازمان فدائی برای انقلاب و سیاستش در مورد شكل حكومت آینده خبری نیست و شعاری هم در رابطه با تشكیل سازمان انقلابی طبقه كارگر داده نشده است؛ و این در حالی ست كه، ارتجاع شعار "جمهوری اسلامی" را مطرح كرده و تا دوازده فروردین پنجاه و هشت، یعنی روز همه پرسی در باره سرنوشت انقلاب، فرصتی به جا نمانده بود و طبعاً توده های كارگر و زحمت كش مردم بدون تشكل های مستقل و انقلابی خود، فاقد چشم انداز بودند و زیر سلطه تبلیغات خمینی و دار و دسته اش قرار داشتند.
من به خاطر ندارم كه برنامه و سیاست دیگر سازمان ها و جریانات سیاسی در این زمان تا چه حد در هماهنگی با منافع كارگران و زحمت كشان طرح و ترویج و تبلیغ شده بود؛ ولی چیزی كه بیش از همه اهمیت داشت، برنامه و سیاست سازمانی بود كه در میان توده های مردم بیشترین نفوذ را داشت به عنوان یك سازمان چپ و كمونیست شناخته می­شد.
با این حال، هنوز این امكان موجود بود كه با این تأخیر و گردش به راست به شكلی اساسی مبارزه شود.
از نظر شما، اساساً نقش یک نشریه در حیات سیاسی یک حزب یا سازمان کمونیستی چه می تواند باشد؟
ببینید، کدام عامل است که در دنیای پهناور امروز می تواند مسئله ارتباط اجزاء یک کل اجتماعی را با هم برقرار کند؟ آیا ممکن است همه اجزاء یک سازمان، ارتباط با مرکزیت خود و به وجه گسترده تر، ارتباط با تمامی اجزاء خود را در سراسر یک جامعه به صورت مستقیم و تماس از نزدیک حل کند؟ آیا آگاهی از همه تجربیات، روی دادها و جمع بندی آن ها و دیدگاه های سیاسی و نظری و فرهنگی همه این اجزاء، از راه تماس مستقیم ممکن است؟ شاید در جوامع محدود روستائی پیشین، ارتباطِ ساده و مستقیم امری ممکن بود؛ ولی، اصولاً در آن جوامع، ارتباط داشتن با دیگران امری روزمره و دائم و نیازی برای تداوم بقا و راهیابی در معیشت و کرد و کار اجتماعی به شمار نمی آمد. اما در جامعه شهری، در جامعه ای که خود را بر اساس تولید کالائی سازمان داده است، یعنی در دنیای گسترده امروز، ارتباط با اجزاء مختلف جامعه بشری، قبل از هرچیز، امر و نیازی به شدت گسترده و همه جانبه در زمینه اقتصاد و معیشتی ‎‎‎ ست که بر پایه سود و تسخیر بازار تنظیم می شود. بنابراین و به ناچار، جامعه تولید کالائی از خود وسیله ای برای ارتباط اختراع کرد که "وسایل ارتباط جمعی" نام گرفت و شکل سنتی آن نیز "نشریه" شد. این رابطه در کل جامعه به قدری ریشه دواند که امر ارتباط را عملاً در همه ابعاد آن از حالت مستقیم خارج ساخت و به عرصه انتزاعِ رسانه ایش کشاند؛ به طوری که در جوامع امروز، ما حتی از آن چه در خانه کناری مان می گذرد نیز؛ نه مستقیم، بلکه از طریق همین رسانه ‎‎‎ هاست که مطلع می شویم و فرضاً درمی یابیم که دیروز در خانه همسایه دیوار به دیوار ما چه اتفاقی افتاده است. با این تعریف، به سازمان سیاسی باز می گردیم و به وجه مشخص مورد نظر شما، یعنی سازمان کمونیستی می نگریم.
جامعه تولید کالائی در عین حال، در هر گام از تکامل خود، بر شمار کارگران می افزاید، موجبات تمركز آن ها را فراهم می آورد، فکرشان را به تحرک می کشد و از این راه، به ناچار نیروئی طبقاتی و آن زمینه­ای را پیش پیش می­كشد كه در بطن و فراگرد آن، پیكار طبقاتی كارگری به سوی هدف های برابری طلبانه اش گام خواهد زد. در این مسیر، برای کارگران وظیفه ای مهمتر از درک بربریت سرمایه داری، دریافت جنبش طبقه خود، شناخت ماهیت، هدف و وظایف آن و شرایط و راه کارهای عملی اش چیز دیگری موجود نیست. این همه، فقط از یک راه در میان طبقه کارگر گسترش می ‎‎‎ یابد؛ از راه وسایل ارتباط جمعی و در رأس آن، نشریه. طبقه کارگر برای به دست آوردن خواست ها و مطالبات خود نیاز به سازمان، برنامه و یک وسیله ارتباطی سراسری دارد. طبقه کارگر، برای ارتباط با بخش های دیگر جامعه نیز نیازمند استفاده از این وسیله ارتباط دهنده است که باز سنتاً در شکل نشریه تجسم می یابد. ارتباط اجزاء سازمان مبارزاتی، تنها از طریق نشریه است که ممکن می شود. استفاده از تجربیات همه اجزاء جامعه و اجزاء طبقه، آگاهی از نقطه نظرات، جمع بندی آن ها و یافتن سیاست ها و رهنمودها، و سازماندهی مبارزاتی همه از همین راه امکان بروز می ‎‎‎ یابد. اصولاً یک سازمان چیست؟ یک سازمان عبارت از آن ساختمانی که در آن چند انسان گردآمده اند و امر سازماندهی و جمع بندی و انتشار نشریه را به عمل می آورند نیست. ساختمان نمود سازمان است. ولی خود سازمان، آن رابطه ای ست که بین افراد پدید می آید تا گِرد یک برنامه و سیاست جمع شوند، نقشه بکشند، سیاست تعیین کنند، راه کارهای عملی را بیابند، و استراتژی و برنامه عمل مبارزاتی خود را به اتکاء آن بازبنگرند و اصلاح کنند و در راستای پیش بردش بجنگند.
یعنی اگر بخواهیم دنبال یک محور و یک نخ رابط در میان کل یک طبقه و سازمان اجتماعی آن به جستجو بپردازیم، چیز دیگری جز یک وسیله ارتباط همگانی مانند نشریه نمی یابیم. نشریه همان نخی ‎‎‎ ست که همه اجزاء را به هم وصل می کند، تجربیات را منتقل می سازد، رهنمود می دهد، ذهنیت همگانی می سازد، سازماندهی می کند و سرانجام عمل انسان مبارز، عمل طبقه کارگر در سایه این ارتباط انتزاعی به واقعیتی مادی و انقلابی برای دگرگونی جامعه بدل می شود.
طبعاً این مجموعه، به خصلت پر خون و واقعی انسان مبارز و عدالت خواه و برابری طلب نیاز دارد تا عنوان یک نشریه انقلابی به آن تعلق بگیرد. بدون صداقت، خصلت مبارزه جوئی و برنامه انقلابی، هیچ سنگی از جامعه آزاد و برابر بشری، بر سنگ دیگر بند نخواهد شد و این بنا بالا نخواهد رفت. نشریه اگر بخواهد عنوان نشریه سازمان و حزب کمونیستی را به خود بگیرد، جز پیش گرفتن این مسیر چاره دیگری ندارد. در این رابطه همچنین می توان دید که انقلاب بهمن، مانند انقلاب فوریه روسیه، به حکم یک موقعیت تاریخی خود ویژه جریان های به کلی گوناگون و با منافع طبقاتی و تمایلات سیاسی و اجتماعی کاملاً ناهمگون و متضاد، به شکل شگفتی به هم آمیخت و با یکدیگر هم آوا شد. از این گریزی نبود. اما کارگران و زحمت کشان و توده های تهی دست جامعه، به خاطر رفاه، یک زندگی انسانی و به دست گرفتن سرنوشت خود در همه گستره های جامعه و بنای دنیای بهتر به میدان رودرروئی با رژیم شاه برآمدند. از این روست که می بایست با پرچم و سازمان و برنامه انقلابی خود در این پیکار شرکت می جستند. یک نشریه طبعاً نمی ‎‎‎ بایست هدفی جز یافتن پاسخی برای حل این اساسی ترین خواست جامعه کار دیگری در پیش داشته باشد.


اول ماه مه، خیابان‌ها در تسخير کارگران بود


رژیم جمهوری اسلامی که از چندین ماه قبل، فضای خفقان و سرکوب را تشدید نموده و با نزدیک‌تر شدن اول ماه مه، پیوسته بر شدت خفقان و سرکوب افزوده است، در آستانه اول ماه مه، بازهم اقدامات سرکوبگرانه خود را شدت بخشید. دستگاه‌های امنیتی و سرکوب رژیم، با تمام توان تلاش نمودند از طریق پی‌گرد و بازداشت فعالان کارگری و فعالان دیگر جنبش‌های اجتماعی و گستراندن جو رعب و وحشت در تمام جامعه، پیشاپیش کارگران را مرعوب سازند، از برگزاری مراسم‌های مستقل اول ماه مه و آمدن کارگران به خیابان‌ها، ممانعت به عمل آورند.
جمهوری اسلامی، تنها از طریق ارعاب و سرکوب مستقیم نبود که می‌خواست کارگران را بترساند و آنان را از برگزاری مراسم‌های مستقل اول ماه مه منصرف کند و به خانه ‎‎‎ نشینی و خاموشی وادار سازد. بلکه درهر کجا که کارگران خواستار مجوز راه‌پیمائی و تظاهرات شدند و یا مکانی برای برگزاری مراسم اول ماه مه درخواست نمودند، رژیم نیز در ابتدا با پشت گوش انداختن مسئله، ابتدا به وقت ‎‎‎ کشی و سردواندن کارگران پرداخت و بعد هم قویاً با خواست آن‌ها مخالفت نمود. اما کارگران، فعالان و پیشروان کارگری که مصمم بودند به خیابان ‎‎‎ ها بیایند و مراسم مستقل اول ماه مه راهر ‌چه باشکوه‌تر برگزار نمایند، علی‌رغم تمام این تهدیدها و ترفندها، همان‌طور که پیش ‎‎‎ بینی می‌شد، نه فقط مرعوب اقدامات سرکوبگرانه رژیم نشدند، بلکه مشتاقانه‌تر، گسترده‌تر و متشکل‌تر از گذشته، به استقبال اول ماه مه رفتند. کارگران در روز اول ماه مه به خیابان آمدند، به طرح مطالبات خویش پرداختند و همبستگی خود را با کارگران سراسر جهان در مبارزه علیه هرگونه ستم و استثمار اعلام داشتند.
برگزاری مراسم اول ماه مه در زیر سرنیزه
از مدت‌ها قبل از اول ماه مه مشخص بود ومجموعه اقدامات سرکوبگرانه رژیم نیز نشان می‌داد که دولت سرکوبگر حاکم، امسال، وقیحانه‌تر وبی ‎‎‎ رحمانه‌تر از سال‌های گذشته صفوف متشکل کارگران، راه‌پیمایان و برگزارکنندگان مراسم اول ماه مه را مورد یورش قرار خواهد داد. این وضعیت و ماهیت سرکوبگر و ضد کارگری رژیم جمهوری اسلامی، البته برای کارگران، به‌ ویژه کارگران آگاه و پیشرو، ناشناخته نبود. با این همه، کارگران در چندین مورد به‌رغم آن که اجازه تجمع و راه‌پیمائی به آنان داده نشد، دست به تجمع و راه‌پیمائی زدند و یا در اشکال دیگری روز اول ماه مه را گرامی داشتند.
در سنندج، به‌رغم آن‌ که فرماندار این شهر از صدور مجوز تجمع و راه‌پیمائی خودداری نمود، نزدیک به ۴00 تن از کارگران مراکز کارگری این شهر، به مناسبت اول ماه مه در مقابل اداره روابط کار این شهر دست به تجمع زدند. نیروهای انتظامی و امنیتی که از قبل در محل تجمع کارگران مستقر شده بودند، با شروع مراسم، جمعیت را مورد یورش قرار دادند. لذا، شیث امانی، رئیس هیئت مدیره اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار که قصد سخن‌رانی داشت، تنها به قرائت قطعنامه اکتفا نمود. نیروهای امنیتی، به قصد بازداشت کارگر یادشده، به وی هجوم بردند اما کارگران، وی را از دست نیروهای امنیتی نجات دادند. کارگران سپس با سردادن شعارهائی به طرف میدان آزادی دست به راه‌پیمائی زدند. نیروهای سرکوب رژیم با شلیک گاز اشک‌آور و باتوم، به صفوف کارگران حمله کرده و به ضرب وشتم کارگران پرداختند. دراثر یورش ‎‎‎ های وحشیانه، شماری از کارگران مجروح و نزدیک به 1۶ نفر بازداشت شدند.
در کرمانشاه نیز به دعوت انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار، جمعی از کارگران پتروشیمی‌های اوره آمونیاک و پلی ‎‎‎ اتیلن، حدود صد نفر از کارگران این شهر در برابر اداره کار کرمانشاه به منظور گرامی‌داشت روز جهانی کارگر دست به تجمع زدند. در این مراسم نیز جوانمیر مرادی، رئیس انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه، در رابطه با مسائل و مشکلات کارگران به سخن‌رانی پرداخت. اما هنوز دقایقی از شروع مراسم نگذشته بود که مزدوران اطلاعاتی - امنیتی به قصد قطع سخن‌رانی و بازداشت سخن‌ران به میان جمعیت هجوم بردند. کارگران در برابر این یورش دست به مقاومت زدند، اما نیروهای مزدور به ضرب وشتم و تهدید کارگران پرداخته و با دستگیری تعدادی از کارگران، از ادامه مراسم ممانعت به عمل آوردند.
در برخی دیگر از شهرهای کردستان مانند سقز و مریوان نیز مراسمی به مناسبت اول ماه مه برگزار گردید.
در آبشارخور کرج واقع در جاده چالوس نیز گلگشتی به مناسبت اول ماه مه و با حضور بیش از ۳000 نفر برگزار گردید. در این مراسم که برخی از کارگران ایران خودرو، کارگران سایپا، پارس، شرکت واحد وهمچنین ده‌ها کارخانه و کارگاه دیگر از شهرستان‌های ساوه، کرج، ورامین، قزوین، کرمانشاه، سقز، سنندج، رشت و برخی دیگر از شهرستان‌ها حضور داشتند، همراه با اعضاء خانواده خود در این مراسم شرکت کرده بودند.
در تهران نیز قرار بود، مراسمی در "فرهنگ سرای کار" و مراسم دیگری در تالار باختر واقع درتقاطع خیابان کارگر جنوبی و لبافی ‎‎‎ نژاد برگزار شود. سال گذشته حدود ۸00 تن از کارگران خیاط، کفاش، فلزکار ومکانیک، نقاش و کارگران شرکت واحد، در این محل مراسم اول ماه مه را برگزار نمودند. اما امسال رژیم جمهوری اسلامی اجازه تجمع و برگزاری مراسم در این مکان را نداد. با این وجود بعد از ظهر روز اول ماه مه حدود 200 تن از کارگران در برابر تالار یادشده تجمع کردند و به بحث و گفتگو در مورد مسائل ومشکلات کارگری پرداختند. در این مراسم که برخی از کارگران سندیکای کارگران شرکت واحد نیز حضور داشتند، منصور اسانلو سخنانی ایراد کرد.
همچنین به دعوت دانشجویان دانشکده حقوق دانشگاه تهران، قراربود اسانلو دراین دانشکده حضور بهم برساند و در مورد اول ماه مه سخن‌رانی کند. اما حراست دانشگاه مانع ورود وی به دانشگاه شد. با این وجود تعدادی از کارگران و دانشجویان در برابر درب ضلع غربی دانشگاه واقع در خیابان 1۶ آذر، تجمع کردند و پیرامون مسائل کارگری به بحث و گفتگو پرداختند. منصور اسانلو دراین تجمع نیز به سخن‌رانی پرداخت.
اما مهم‌ترین مراسم اول ماه مه امسال ، مراسمی بود که در تهران و در ورزشگاه شیرودی و خیابان های تهران برگزار گردید.
مارش کارگری در خیابان‌های تهران
با وجود آن که جمهوری اسلامی امسال نیز سعی نمود مراسم اول ماه مه را به مراسمی که توسط خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار برگزار می‌شود، خلاصه نماید، و با وجود آن ‌که خانه کارگر نیز تمام کوشش خود را به ‌کار بسته بود تا مراسم اول ماه مه را آن طور که خود و اربابانش می‌خواهند برگزار نماید، اما در این زمینه‌ها نیز نه تنها هیچ‌گونه توفیقی نصیب رژیم و نوکران آن در خانه کارگر نشد، بلکه اوضاع به‌ کلی به زیان آن‌ها رقم خورد و جز افتضاح و رسوائی، چیز دیگری نصیب آنها نشد.
خانه کارگر که از پنجم اردیبهشت ماه، دید و بازدید با "آیات عظام" و "بیعت با رهبری" و مسئولین نظام را آغاز کرده بود و مدام بر "گوش به فرمانی" خانه کارگر به "ولایت فقیه" تأکید می‌نمود و در تلاش بود تا کارگران را از این مراسم نوحه ‎‎‎ خوانی به آن مراسم قرائت قرآن بکشاند و خلاصه سرگرم برگزاری "هفته کارگر" بود، به منظور خوش خدمتی هر چه بیشتر به دولت اسلامی و شخص خامنه‌ای، تصمیم داشت روز یازده اردیبهشت (اول ماه مه)، در برابر "لانه جاسوسی آمریکا" تجمع برگزار نماید.
اما جمهوری اسلامی با توجه به تجارب و سوابق قبلی و با توجه به این موضوع که در هر جا که از کارگران تجمعی بر پا شود، - ولو این ‌که آن تجمع را خانه کارگر هم سازماندهی کرده باشد ـ کارگران بلافاصله به طرح مطالبات و خواست‌های خود می‌پردازند، دست به اعتراض و راه‌پیمائی می‌زنند و خلاصه جریان امور از دست خانه کارگر خارج می‌شود، با این خواست خانه کارگر یعنی تجمع در مرکز شهر تهران مخالفت نمود و آنان را به برگزاری مراسم در بیرون از شهر و بیایان‌های اطراف قبر خمینی حواله داد. خانه کارگر از این مسئله سخت گله‌مند شد و حسن صادقی خطاب به مسئولین استانداری تهران گفت "حتا حاضر نشده‌اند کارگران در داخل حرم مطهر امام تجمع داشته باشند و حوالی حرم را برای حضور کارگران تعیین کرده‌اند."
شایان ذکر است که روز پنجم اردیبهشت یعنی اولین روز از به اصطلاح هفته کارگر، که خانه کارگر تحت عنوان "مراسم تقدیر از فعالان نمونه صنفی، صنعتی و تولیدی"، جمعی از کارگران را به آرامگاه خمینی کشانده بود، کارگران این مراسم ساختگی را به هم زدند و آرامگاه خمینی را به محلی برای اعتراض و طرح مطالبات خویش تبدیل کردند. کارگران ضمن اعتراض به پائین بودن سطح دستمزدها وعدم امنیت شغلی، با برافراشتن پلاکاردها، پارچه نوشته‌ها و پرچم‌هائی که بر روی آن برخی از مطالبات کارگران نقش بسته بود، و سردادن شعارهائی چون "سرمایه‌دار حیا کن، کارگر را رها کن" ، "وزیر کار استعفاء استعفاء" و "ما می‌گیم کارمی‌خواهیم، قانون کار عوض می‌شه"، عملاً اداره‌ی امور جلسه را از دست خانه کارگر خارج ساخته و خود، جو جلسه را به دست گرفتند. شدت اعتراضات کارگران به حدی بود که نه فقط محجوب نتوانست درجمع کارگران سخن‌رانی کند، بلکه برگزار‌کنندگان مراسم مجبور شدند دستگاه صوتی را نیز قطع کنند. بدین‌سان، توده‌ی کارگران، باردیگر مراسم تدارک دیده شده از سوی خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار را در همان روز اول "هفته کارگر" حسابی به‌هم زدند و تمام نقشه‌های محجوب و دیگر سران خانه کارگر را نیز نقش بر آب ساختند.
به‌هررو، جمهوری اسلامی می‌خواست مراسمی کنترل شده در اول ماه مه توسط نوکران خود در خانه کارگر و زیر نظارت نیروهای امنیتی - انتظامی برگزار شود. اگرچه تا یک روز قبل از اول ماه مه هنوز معلوم نبود خانه کارگر در کجا و در کدام نقطه دور از شهر باید مراسم خود را برگزار نماید، اما وقتی که از طرف مسئولین خانه کارگر و شوراهای اسلامی جهت همکاری با نیروهای انتظامی و برگزاری مراسمی آرام و کنترل شده، تضمین‌های کافی داده شد، مدیر کل سیاسی - انتظامی استان‌داری تهران نیز مجوز برگزاری مراسم اول ماه مه در ورزشگاه شیرودی را صادر نمود. کارگران باید صبح روز یازده اردیبهشت، در برابر خانه کارگر واقع در خیابان ابوریحان جمع می‌شدند و از آنجا توسط وسایل نقلیه، به ورزشگاه یاد شده منتقل می‌شدند.
اما صبح روز اول ماه مه، پس از تجمع هزاران کارگر معترض و به‌جان آمده در برابر خانه کارگر، که هر لحظه بر شمار آنان اضافه می‌شد، کارگران از همان دقایق اولیه ساعت مقرر( ۵/ ۸ صبح) اعتراضات پرشور خود را آغاز نمودند. کارگران با برافراشتن پلاکاردها، پرچم‌ها و پارچه نوشته‌هائی که مطالبات کارگران بر آن‌ها نقش بسته بود و با سر دادن شعارهای کوبنده‌ای چون "کارگران، اتحاد، اتحاد!" ، "تشکل مستقل حق ماست"، "کارگر می‌میرد، ذلت نمی‌پذیرد"، "وزیر بی‌کفایت، استعفاء، استعفاء" و "قرارداد موقت ملغا باید گردد" درخیابان‌های تهران دست به تظاهرات و راه‌پیمائی زدند و به سمت ورزشگاه شیرودی حرکت کردند. در طول مسیر راه‌پیمائی، شمار زیادی از جوانان، دانشجویان، معلمان و دیگر اقشار مردم زحمتکش، ضمن حمایت از کارگران، به صفوف به‌هم فشرده کارگران ملحق شدند. حوالی ساعت ده صبح غریو شعارهای یک‌پارچه بیش از ۴000 کارگردر محل ورزشگاه که دائماً بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شد، بر اندام نحیف خانه کارگر و مزدوران امنیتی رژیم لرزه افکند! در این میتینگ اعتراضی چند هزار نفره، کارگران نه تنها هیچ‌گونه اعتنائی به تذکرات پی‌درپی سران خانه کارگر و دعوت کارگران به آرامش و سکوت نداشتند، بلکه آنان عمال سرسپرده رژیم یعنی محجوب و صادقی را به هنگام صحبت کردن هو کردند. در میان جمعیت، شعارهائی به طرفداری از کارگران شرکت واحد و سندیکای آنها نیز سر داده شد. برخی نیز خواستار سخنرانی منصور اسانلو بودند. برگزارکنندگان مراسم که چنین انتظاری نداشتند و شعور و آگاهی کارگران را دست کم گرفته بودند، هرچه تلاش کردند، نتوانستند اوضاع را تحت کنترل خویش درآورند. ورزشگاه نیزهمچون خیابان به تسخیر کارگران درآمده بود. خانه کارگری‌ها سعی کردند هرچه زودتر سر و ته قضیه را هم آورند. بنابراین راهی نداشتند جز آن ‌که زبونانه پایان مراسم را اعلام کنند.
با اعلام پایان مراسم، صدها کارگر در دسته‌های صد نفره و دویست نفره، دوباره به خیابان‌ها سرازیر شدند و با سر دادن شعار و طرح مطالبات خود به سمت میدان هفت تیر به حرکت در آمدند. در حالی ‌که عناصر بالای خانه کارگر امثال محجوب مدام از کارگران می‌خواستند علیه مسئولین شعار ندهند، اما گوش کارگران به این حرف‌ها بدهکار نبود. خروش رزمنده کارگران و شعار آنان علیه وزیر کار، وهمچنین شعار"اتحاد اتحاد کارگران اتحاد"، "کارگر دانشجو اتحاد اتحاد" که فضای خیابان و کوچه‌های اطراف آن را آکنده بود، بسیاری از رهگذران را نیز تحت تأثیر قرار داد و آنان را به صفوف راه‌پیمایان کشاند! جمعیت به قدری زیاد بود که خیابان مفتح به کلی مسدود شده بود. کارگران در برابر یورش ‎‎‎ های مکرر نیروهای سرکوب، دلیرانه دست به مقاومت زدند و با شعار "مرگ بر حامی سرمایه‌دار" نسبت به این تهاجمات واکنش نشان دادند و در چندین نوبت هجوم آنها برای دستگیری فعالین کارگری را خنثا کردند و رفقای خود را از چنگ مزدوران نجات دادند. در همین مسیر بود که تعدادی از مزدوران رژیم قصد داشتند منصور اسانلو را بربایند. اما این اقدام نیز با مقاومت کارگران روبه ‎‎‎ رو گردید واسانلو نیز از دست مزدوران نجات یافت. علی ‎‎‎ رغم تلاش نیروهای سرکوب برای متفرق کردن کارگران قبل از رسیدن به میدان هفت تیر، کارگران خود را به میدان هفت تیر رساندند. پس از تجمع در این میدان وانجام تظاهرات و سر دادن شعار، سرانجام به تجمع خود پایان داده و پراکنده شدند.
کلام آخر
اول ماه مه امسال نیز، بار دیگر این موضوع را به اثبات رساند که با ارعاب و تهدید و بازداشت کارگران وفعالین کارگری و با تشدید اقدامات سرکوب‌گرانه، نمی‌توان روند رو به رشد جنبش کارگری را متوقف ساخت.
طبقه کارگر ایران، امسال در اول ماه مه، طرح خواست‌ها ومطالبات خود را از محیط ‎‎‎ های بسته و یا جمع‌های محدود بسیار فراتر برد و با انجام تظاهرات وراه‌پیمائی در مقیاس توده‌ای، این مطالبات و خواست‌های طبقاتی خود را به سطح خیابان‌ها کشاند و از این جنبه، نقطه‌ی درخشان دیگری در جنبش کارگریست.
اول ماه مه امسال فقط بیان ‎‎‎ کننده رشد وارتقاء آگاهی طبقاتی در میان کارگران نیست. اول ماه مه امسال حتا صرفاً بیان ‎‎‎ کننده آمادگی طبقه کارگربرای برداشتن گام‌های دیگری به پیش هم نیست بلکه اول ماه مه امسال رویداد بسیار مهمی است که درعین‌ حال مرحله مبارزاتی پیشرفته‌تری را در کل جامعه نیز بازتاب می‌دهد. اول ماه مه امسال در یک کلام، نقطه‌ی عطفی‌ست در جنبش کارگری و مؤید پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران
.