عراق، گره گاهی برای آمریکا و جمهوری اسلامی
روز دوشنبه ٢۸ ماه مه، نخستین دور مذاکرات مستقیم، رسمی وعلنی میان ایران و آمریکا در بغداد انجام شد. سفرای ایران و آمریکا د رعراق، مذاکرات را مثبت ارزیابی کرده و اعلام نمودند که دور بعدی مذاکرات یک ماه دیگر انجام خواهد شد. تنها مسالهای که تا کنون از این مذاکرات علنی شده است، توافق بر سر تشکیل یک کمیته امنیتی با حضور نمایندگان جمهموری اسلامی، دولت دست نشانده عراق، و آمریکا است.
مذاکرات میان نمایندگان جمهوری اسلامی و آمریکا در شرایطی برگزار شد که از مدتی پیش از موعد تعیین شده برا ی مذاکره، رگبار اتهامات، خط و نشان کشیدنها و تهدیدها ی طرفین علیه یکدیگر آغاز شده بود وهرچه زمان انجام مذاکرات نزدیکتر میشد، تهدید، و خط و نشان کشیدن طرفین برای یکدیگر نیز شدت میگرفت. چند روز مانده به برگزاری مذاکرات، نیروهای ائتلاف آمریکا در عراق اعلام کردند که رابط سپاه پاسداران با گروههای مخالف آمریکا در عراق را که برای این گروهها مواد منفجره از ایران وارد میکرده دستگیر کردهاند. روز بعد، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی از شناسایی چند "شبکه جاسوسی" خبر داد که به اشغالگران در عراق مرتبط بوده و در مناطق غرب، جنوب غربی و مرکزی ایران فعالیتهای اطلاعاتی و جاسوسی میکردهاند.
در چنین فضای روانی و تبلیغاتی، هیات نمایندگی جمهوری اسلامی، نخستین دور مذاکرات مستقیم، رسمی وعلنی میان ایران و آمریکا را نمایندگی کرد و با یک هیات آمریکایی به مذاکره نشست. هر چند به شیوه مالوف دیپلماسی بورژوایی محتوای این مذاکرات و بند و بستهای احتمالی طرفین فاش نشده است، اما سیاستمداران و رسانههای آمریکایی و همچنین مقامات جمهوری اسلامی و دستگاههای تبلیغاتی رژیم، در صدد القاء این ایده هستند که ادامه این مذاکرات به ایجاد ثبات و آرامش در عراق منجر خواهد شد.
در رابطه با نفس مذاکره علنی میان جمهوری اسلامی و دولت آمریکا میتوان گقت که انجام مذاکرات علنی در شرایط حاضر از بن بست امپریالیسم آمریکا و متحدانش درحل بحران عراق از یک سو، و وضعیت بحرانی جمهوری اسلامی از سوی دیگر ناشی میشود. دولت جورج بوش که وعده داده بود با سرنگونی رژیم صدام، عراق را به تخته پرش جغرافیای جدید خاورمیانه تبدیل خواهد کرد، پس از چهار سال و چند ماه همچنان از حل مساله عراق ناتوان است و علیرغم صرف صدها میلیارد دلار هزینه نظامی، تحمیل بیش ار نیم میلیون کشته به مردم عراق و آوارگی حدود چهار میلیون عراقی که در جستجوی نقطهای امن، عراق را ترک میکنند، هیچ چشماندازی برای حل مساله عراق متصور نیست. نفس پذیرش این مساله که دولت آمریکا برای بازگرداندن باصطلاح آرامش به عراق، دست به دامان جمهوری اسلامی شود، صرفنظر از اینکه این مذاکرات به نتیجهای برسد یا نه، پذیرش شکست آمریکا و متحدانش در عراق است.
در رابطه با جمهوری اسلامی فاکتورهای دیگری عمل میکنند. جمهوری اسلامی که سالها تلاش داشت در عین داشتن روابط مخفیانه با آمریکا، در ظاهر، مذاکره با امپریالیسم آمریکا را نفی کند و از این طریق امت حزبالله و تودههای متوهم منطقه را به خود وابسته سازد، در شرایط کنونی چارهای جز پذیرش پیشنهاد آمریکا برای مذاکره علنی نداشت.
جمهوری اسلامی مصمم است، به رغم مخالفت قدرتهای بزرگ امپریالیستی، پروژه هستهای خود را ادامه دهد. ادامه این پروژه به ویژه ارتباط لاینفکی با اهداف و مقاصد توسعهطلبانه حکومت اسلامی در منطقه دارد که اکنون مقامات سیاسیاش از آن به عنوان « اتحاد جماهیر اسلامی » تحت رهبری خامنهای یاد میکنند. پیشبرد این سیاست، ایجاب میکند که جمهوری اسلامی در قبال سیاست آمریکا، برای ایجاد جغرافیای جدید در خاورمیانه، بر دامنه نفوذ خود در منطقه بیافزاید. نتیجه این امر، تشدید روزافزون تضادها و فشارهای سیاسی بوده است. تحت چنین شرایطی جمهوری اسلامی برای تخفیف فشارهای سیاسی و تحریمهای اقتصادی، مدام گامی به جلو و گامی به عقب میگذارد. به ویژه اینکه دریافته است دولت آمریکا در صدد است طی ماههای آینده با تغییر ترکیب دولت دست نشانده عراق به ضرر جریانات شیعه، نفوذ حکومت اسلامی در عراق را محدود کند. مجموعه فشارهای بینالمللی، به علاوه بحران سیاسی و اقتصاد در ایران که تنها چشمانداز متصور بر آن، تشدید این بحرانهاست، سبب شده است جناح باصطلاح اصلاح طلب رژیم اعمال فشار به جناح احمدی نژاد برای پذیرش مذاکره با آمریکا را افزایش دهد. در چنین شرایطی جریان احمدی نژاد با حمایت همهجانبه خامنهای مساله مذاکره را پذیرفت.
پذیرش نفس مذاکره علنی با آمریکا، به جناح مسلط هیات حاکمه این امکان را میدهد که باز هم زمان بخرد و از فشارهای سیاسی و اقتصادی بینالمللی بکاهد و در سطح داخلی ابتکار عمل را در مقابل جناح دیگر در دست خود داشته باشد. علیرغم این که خامنهای برای کاستن از "قبح" مذاکره علنی با "شیطان بزرگ" مدعی شد که مساله مذاکره دولت ایران با آمریکا، مطرح نیست و گفتگو بر سر عراق است اما واقعیت این است که وضعیت عراق، در شرایط کنونی به گره گاهی در روابط جمهوری اسلامی با دولتهای غربی به رهبری امریکا تبدیل شده است. دولت آمریکا اگر بپذیرد که در عراق شکست خورده است، در واقع شکست طرح تغییراتی که در رابطه با خاورمیانه در نظر داشت را پذیرفته است. این امری است که جورج بوش بارها به آن اذعان کرده و گفته است پیروزی در عراق، پیروزی در همه زمینههاست، به زبان دیگر، شکست در عراق، شکست در سایر عرصههاست.
توسعه طلبی جمهوری اسلامی هم امروز با شرایط عراق گره خورده است. رویای ایجاد امپراطوری اسلامی و به عبارتی « اتحاد جماهیر اسلامی» اگر قرار است تحقق یابد، بر بستر ویرانهای که از عراق ایجاد شده و نفوذ سیاسی، نظامی، و اقتصادی حکومت اسلامی در عراق، بیشترین زمینه تحقق را خواهد داشت. همانگونه که، شکست جریانات وابسته به حکومت اسلامی در عراق به این مفهوم خواهد بود که خامنهای و سایر رهبران حکومت اسلامی که خواب تکیه زدن بر مسند امپراطوری اسلامی را میبینند، عجالتا باید از رویاپردازی دست بکشند و واقعیات زمینی را بپذیرند. بنابراین مذاکره با آمریکا بر سر مساله عراق، مذاکره بر سر نقطهای گرهی است.
دقیقا از همین روست که به رغم اظهار رضایت طرفین از نتیجه مذاکرات و تبلیغ حول این مساله که این گفتگوها به حل بحران عراق خواهد انجامید، این مذاکرات از پیش محکوم به شکست است. نه به این مفهوم که جمهوری اسلامی اساسا نمیتواند بند و بستی در زمینه مسائل سیاسی- نظامی و امنیتی و غیره با آمریکا داشته باشد؛ جمهوری اسلامی چه در رابطه با اشغال افغانستان و چه در رابطه با اشغال عراق، یار مستقیم و غیرمستقیم آمریکا بوده است. بلکه از این رو که امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی حامل دو سیاست متفاوتند. یکی میخواهد جغرافیای منطقه را به نحوی ترسیم کند که حکومتهای دست نشانده آمریکایی منافع سیاسی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا در منطقه را تضمین کنند، دیگری که به اهداف توسعهطلبانه خود رنگ پاناسلامیستی زده است، برای اینکه به عنوان یک قدرت منطقهای ظاهر شود، نیاز دارد تودههای ناآگاه منطقه را با شعارهای عوامفریبانه ضدآمریکایی حول خود بسیج نماید. مساله مهم دیگری که نباید از نظر دور داشت این است که جمهوری اسلامی و آمریکا بنا بر ماهیت و اهداف توسعه طلبانهشان میخواهند چنین وانمود کنند که توافق بین این دو، میتواند به صلح و ثبات در عراق بیانجامد. دو نیروی ارتجاعی که علیرغم تفاوت روشهایشان در یک نکته اشتراک دارند: یکی، عراق را رسما به اشغال درآورده، خود را مالک این کشور و حاکم سرنوشت مردم عراق میداند، و جمهوری اسلامی نیز با توجه به نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامیاش، از موضع یک اشغالگر آینده سخن میگوید. اما در نهایت، سرنوشت عراق نه توسط نیروهای اشغالگر چه ازنوع اسلامی و چه ازنوع امپریالیستی، بلکه توسط تودههای مردم این کشور تعیین خواهد شد. این را تاریخ بارها نشان داده و باز هم نشان خواهد داد.
بنابراین، از هرجنبه که به بحران عراق نگاه شود، نتیجه این است که نه آمریکا و جمهوری اسلامی – لااقل در شکل و شمایل کنونیاش- قادرند بر سر مساله عراق به توافق برسند و نه چنین توافقی اساسا قادر به حل بحران عراق خواهد بود. دور بعدی مذاکرات جمهوری اسلامی و آمریکا که قرار است یک ماه دیگر انجام شود، اختلافات را اشکارتر خواهد کرد.
مذاکرات میان نمایندگان جمهوری اسلامی و آمریکا در شرایطی برگزار شد که از مدتی پیش از موعد تعیین شده برا ی مذاکره، رگبار اتهامات، خط و نشان کشیدنها و تهدیدها ی طرفین علیه یکدیگر آغاز شده بود وهرچه زمان انجام مذاکرات نزدیکتر میشد، تهدید، و خط و نشان کشیدن طرفین برای یکدیگر نیز شدت میگرفت. چند روز مانده به برگزاری مذاکرات، نیروهای ائتلاف آمریکا در عراق اعلام کردند که رابط سپاه پاسداران با گروههای مخالف آمریکا در عراق را که برای این گروهها مواد منفجره از ایران وارد میکرده دستگیر کردهاند. روز بعد، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی از شناسایی چند "شبکه جاسوسی" خبر داد که به اشغالگران در عراق مرتبط بوده و در مناطق غرب، جنوب غربی و مرکزی ایران فعالیتهای اطلاعاتی و جاسوسی میکردهاند.
در چنین فضای روانی و تبلیغاتی، هیات نمایندگی جمهوری اسلامی، نخستین دور مذاکرات مستقیم، رسمی وعلنی میان ایران و آمریکا را نمایندگی کرد و با یک هیات آمریکایی به مذاکره نشست. هر چند به شیوه مالوف دیپلماسی بورژوایی محتوای این مذاکرات و بند و بستهای احتمالی طرفین فاش نشده است، اما سیاستمداران و رسانههای آمریکایی و همچنین مقامات جمهوری اسلامی و دستگاههای تبلیغاتی رژیم، در صدد القاء این ایده هستند که ادامه این مذاکرات به ایجاد ثبات و آرامش در عراق منجر خواهد شد.
در رابطه با نفس مذاکره علنی میان جمهوری اسلامی و دولت آمریکا میتوان گقت که انجام مذاکرات علنی در شرایط حاضر از بن بست امپریالیسم آمریکا و متحدانش درحل بحران عراق از یک سو، و وضعیت بحرانی جمهوری اسلامی از سوی دیگر ناشی میشود. دولت جورج بوش که وعده داده بود با سرنگونی رژیم صدام، عراق را به تخته پرش جغرافیای جدید خاورمیانه تبدیل خواهد کرد، پس از چهار سال و چند ماه همچنان از حل مساله عراق ناتوان است و علیرغم صرف صدها میلیارد دلار هزینه نظامی، تحمیل بیش ار نیم میلیون کشته به مردم عراق و آوارگی حدود چهار میلیون عراقی که در جستجوی نقطهای امن، عراق را ترک میکنند، هیچ چشماندازی برای حل مساله عراق متصور نیست. نفس پذیرش این مساله که دولت آمریکا برای بازگرداندن باصطلاح آرامش به عراق، دست به دامان جمهوری اسلامی شود، صرفنظر از اینکه این مذاکرات به نتیجهای برسد یا نه، پذیرش شکست آمریکا و متحدانش در عراق است.
در رابطه با جمهوری اسلامی فاکتورهای دیگری عمل میکنند. جمهوری اسلامی که سالها تلاش داشت در عین داشتن روابط مخفیانه با آمریکا، در ظاهر، مذاکره با امپریالیسم آمریکا را نفی کند و از این طریق امت حزبالله و تودههای متوهم منطقه را به خود وابسته سازد، در شرایط کنونی چارهای جز پذیرش پیشنهاد آمریکا برای مذاکره علنی نداشت.
جمهوری اسلامی مصمم است، به رغم مخالفت قدرتهای بزرگ امپریالیستی، پروژه هستهای خود را ادامه دهد. ادامه این پروژه به ویژه ارتباط لاینفکی با اهداف و مقاصد توسعهطلبانه حکومت اسلامی در منطقه دارد که اکنون مقامات سیاسیاش از آن به عنوان « اتحاد جماهیر اسلامی » تحت رهبری خامنهای یاد میکنند. پیشبرد این سیاست، ایجاب میکند که جمهوری اسلامی در قبال سیاست آمریکا، برای ایجاد جغرافیای جدید در خاورمیانه، بر دامنه نفوذ خود در منطقه بیافزاید. نتیجه این امر، تشدید روزافزون تضادها و فشارهای سیاسی بوده است. تحت چنین شرایطی جمهوری اسلامی برای تخفیف فشارهای سیاسی و تحریمهای اقتصادی، مدام گامی به جلو و گامی به عقب میگذارد. به ویژه اینکه دریافته است دولت آمریکا در صدد است طی ماههای آینده با تغییر ترکیب دولت دست نشانده عراق به ضرر جریانات شیعه، نفوذ حکومت اسلامی در عراق را محدود کند. مجموعه فشارهای بینالمللی، به علاوه بحران سیاسی و اقتصاد در ایران که تنها چشمانداز متصور بر آن، تشدید این بحرانهاست، سبب شده است جناح باصطلاح اصلاح طلب رژیم اعمال فشار به جناح احمدی نژاد برای پذیرش مذاکره با آمریکا را افزایش دهد. در چنین شرایطی جریان احمدی نژاد با حمایت همهجانبه خامنهای مساله مذاکره را پذیرفت.
پذیرش نفس مذاکره علنی با آمریکا، به جناح مسلط هیات حاکمه این امکان را میدهد که باز هم زمان بخرد و از فشارهای سیاسی و اقتصادی بینالمللی بکاهد و در سطح داخلی ابتکار عمل را در مقابل جناح دیگر در دست خود داشته باشد. علیرغم این که خامنهای برای کاستن از "قبح" مذاکره علنی با "شیطان بزرگ" مدعی شد که مساله مذاکره دولت ایران با آمریکا، مطرح نیست و گفتگو بر سر عراق است اما واقعیت این است که وضعیت عراق، در شرایط کنونی به گره گاهی در روابط جمهوری اسلامی با دولتهای غربی به رهبری امریکا تبدیل شده است. دولت آمریکا اگر بپذیرد که در عراق شکست خورده است، در واقع شکست طرح تغییراتی که در رابطه با خاورمیانه در نظر داشت را پذیرفته است. این امری است که جورج بوش بارها به آن اذعان کرده و گفته است پیروزی در عراق، پیروزی در همه زمینههاست، به زبان دیگر، شکست در عراق، شکست در سایر عرصههاست.
توسعه طلبی جمهوری اسلامی هم امروز با شرایط عراق گره خورده است. رویای ایجاد امپراطوری اسلامی و به عبارتی « اتحاد جماهیر اسلامی» اگر قرار است تحقق یابد، بر بستر ویرانهای که از عراق ایجاد شده و نفوذ سیاسی، نظامی، و اقتصادی حکومت اسلامی در عراق، بیشترین زمینه تحقق را خواهد داشت. همانگونه که، شکست جریانات وابسته به حکومت اسلامی در عراق به این مفهوم خواهد بود که خامنهای و سایر رهبران حکومت اسلامی که خواب تکیه زدن بر مسند امپراطوری اسلامی را میبینند، عجالتا باید از رویاپردازی دست بکشند و واقعیات زمینی را بپذیرند. بنابراین مذاکره با آمریکا بر سر مساله عراق، مذاکره بر سر نقطهای گرهی است.
دقیقا از همین روست که به رغم اظهار رضایت طرفین از نتیجه مذاکرات و تبلیغ حول این مساله که این گفتگوها به حل بحران عراق خواهد انجامید، این مذاکرات از پیش محکوم به شکست است. نه به این مفهوم که جمهوری اسلامی اساسا نمیتواند بند و بستی در زمینه مسائل سیاسی- نظامی و امنیتی و غیره با آمریکا داشته باشد؛ جمهوری اسلامی چه در رابطه با اشغال افغانستان و چه در رابطه با اشغال عراق، یار مستقیم و غیرمستقیم آمریکا بوده است. بلکه از این رو که امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی حامل دو سیاست متفاوتند. یکی میخواهد جغرافیای منطقه را به نحوی ترسیم کند که حکومتهای دست نشانده آمریکایی منافع سیاسی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا در منطقه را تضمین کنند، دیگری که به اهداف توسعهطلبانه خود رنگ پاناسلامیستی زده است، برای اینکه به عنوان یک قدرت منطقهای ظاهر شود، نیاز دارد تودههای ناآگاه منطقه را با شعارهای عوامفریبانه ضدآمریکایی حول خود بسیج نماید. مساله مهم دیگری که نباید از نظر دور داشت این است که جمهوری اسلامی و آمریکا بنا بر ماهیت و اهداف توسعه طلبانهشان میخواهند چنین وانمود کنند که توافق بین این دو، میتواند به صلح و ثبات در عراق بیانجامد. دو نیروی ارتجاعی که علیرغم تفاوت روشهایشان در یک نکته اشتراک دارند: یکی، عراق را رسما به اشغال درآورده، خود را مالک این کشور و حاکم سرنوشت مردم عراق میداند، و جمهوری اسلامی نیز با توجه به نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامیاش، از موضع یک اشغالگر آینده سخن میگوید. اما در نهایت، سرنوشت عراق نه توسط نیروهای اشغالگر چه ازنوع اسلامی و چه ازنوع امپریالیستی، بلکه توسط تودههای مردم این کشور تعیین خواهد شد. این را تاریخ بارها نشان داده و باز هم نشان خواهد داد.
بنابراین، از هرجنبه که به بحران عراق نگاه شود، نتیجه این است که نه آمریکا و جمهوری اسلامی – لااقل در شکل و شمایل کنونیاش- قادرند بر سر مساله عراق به توافق برسند و نه چنین توافقی اساسا قادر به حل بحران عراق خواهد بود. دور بعدی مذاکرات جمهوری اسلامی و آمریکا که قرار است یک ماه دیگر انجام شود، اختلافات را اشکارتر خواهد کرد.