کار در سه گفتگو - گفتگو با توکل، آذرنوش و سماکار
گفتگو با توکل
اولین شماره نشریه کار در روز ۱۹ اسفند، کم تر از یک ماه پس از قیام، منتشر شد. با توجه به عدم تناسب میان روی آوری صدها هزار تن به سوی سازمان و انبوه مسائلی که باید به آنها پاسخ داده میشد از یکسو، و تعداد کادرهای محدودی که از ضربات رژیم شاه جان سالم به در برده و عمدتاً کمی پیش از قیام از زندان آزاد شدند، از سوی دیگر، چطور توانستید به این سرعت، نشریه را سازماندهی و منتشر کنید؟
نیازی به توضیح نیست که انتشار یک نشریه، برای سازمانی که در همان نخستین روزهای پس از قیام، دهها هزار تن از انقلابیون کمونیست، به آن پیوسته بودند و به مرکز ثقل چپ کمونیستی ایران، تبدیل شده بود، تا چه حد ضروری و حائز اهمیت بود. بدون وجود یک چنین نشریهای، اصلاً امکان پذیر نبود که این تشکیلات عریض و طویل، سازماندهی و از نظر سیاسی، رهبری شود. اهمیت این مسئله دو چندان میگردد، اگر این واقعیت را مد نظر قرار دهیم که آنچه در آن مقطع به عنوان شاخهها و بخشهای تشکیلات ما،شکل میگرفت، خود به خودی بود و نه مطابق یک طرح و نقشه تشکیلاتی معین و حتا بر طبق تصمیمگیری رهبری سازمان. از تهران گرفته تا شهرستانها، هر فرد و یا گروهی که خود را متعلق به سازمان میدانست، در هر کجا که بود، با ابتکار خودش، کاری را انجام میداد و تشکیلاتی را سازماندهی میکرد. نشریه کار هم در حقیقت به همین شکل انتشار یافت.
به رغم تمام اهمیتی که انتشار نشریه به عنوان ارگان سازمان داشت، تناقض اما در اینجا بود که این سازمان عریض و طویلی که در حال شکل گرفتن بود، تعداد کادرهایش فوق العاده محدود بود و هیچ آمادگی هم برای اشکال جدید کار و فعالیت در شرایط جدید را نداشت و تدارکی هم برای آن دیده نشده بود. نشریه، کادر نویسنده میخواست و البته نه هر نویسندهای، بلکه نویسندگان مارکسیست که شناخت و آگاهی سطح بالائی از سوسیالیسمِ علمی داشته باشند تا نشریه بتواند نقش یک ارگان سازمان کمونیست را به مثابه مبلغ، مروج و سازمانده جمعی ایفا کند. سازمان ما از این جهت واقعاً در مضیقه قرار داشت. کادرهای سازمان ما که حالا از زندان آزاد شده بودند و به طور متوسط، بین ۲۰ تا ۲۵ سال سن داشتند، اغلب پس از گیر آوردن و مطالعه مخفیانه آثار محدود مارکسیستی، دستگیر و روانه زندان شده بودند. بنا براین، انتشار نشریه با مختصاتی که به آن اشاره کردم، کار دشواری بود. اما جسارت انجام هر کاری در میان نیروهای سازمان، از جمله بر سر این مسئله وجود داشت. کسی برای انجام یک کار تشکیلاتی که ضرورتش وجود داشت، نمیگفت، من نمیتوانم یا از من ساخته نیست. حتا با تلاش شبانه روزی و بدون هرگونه تجربهای آن کار میبایست انجام بگیرد. انتشار نشریه کار هم با چنین روحیهای انجام گرفت. تعداد بسیار محدودی از میان رفقائی که به تازگی از زندانهای رژیم آزاد شده بودیم، بدون هرگونه تجربه قبلی در کار نویسندگی و با همان سطح از آگاهی و شناختی که از مارکسیسم داشتیم، این نیاز سازمان را احساس کردیم و با کار شبانه روزی ۵ الی ۶ نفر اولین شماره نشریه کار انتشار یافت.
چه افرادی در انتشار اولین شماره نشریه کار نقش داشتند؟
فکر میکنم که در همان هفته نخستین پس از قیام بود که من و منصور اسکندری در حال قدم زدن در راهرو دانشکده فنی بودیم و داشتیم در مورد این مسئله صحبت میکردیم که با به قدرت رسیدن خمینی و دارودستههای مرتجع مذهبی که ما در زندان بر آنها نام فالانژهای مذهبی گذاشته بودیم، چه خواهد شد، که مصطفی مدنی پیش ما آمد و گفت که نظرتان در مورد این که بخواهیم یک نشریه درآوریم، چیست و توضیح داد که فرخ نظرش این است که ما نمیتوانیم از پس این کار برآئیم. ما نظرمان مثبت بود و از همان جا هم قرار گذاشتیم که دست به کار شویم و آن را درآوریم. مصطفی مدنی آن زمان فردی انقلابی و مارکسیست بود. زحمات زیادی برای انتشار نخستین شماره کشید و در واقع سازماندهی انتشار نشریه کار را برعهده گرفته بود. دوره تدارک انتشار کار همزمان شد با انتقال ستاد سازمان از دانشکده فنی به خیابان فدائی در ساختمانی که قبلاً یکی از ادارات ساواک بود و سازمان آن را گرفت و تبدیل شد به دفتر سازمان. در آنجا که اطاقهای زیادی داشت ما دو اطاق بزرگ داشتیم که یکی را به تحریریه اختصاص داده بودیم و دیگری را به بخش فنی. برای انتشار اولین شماره، در واقع هنوز تحریریهای هم به معنای واقعی و جود نداشت. قرار شد که من سرمقاله نشریهای که هنوز اسم آن مشخص نشده بود را بنویسم و یک مطلب دیگر، بقیه مطالب سیاسی و کارگری را منصور و مصطفی بنویسند. دو نفر دیگر هم با ما در انتشار اولین شماره همکاری کردند، سعید یوسف ادبیات کارگری را نوشت و ویدا حاجبی خلاصهای از سخنرانیهای کارگران در جلسات بحث کارگری که عصرها برپا بود، تحت عنوان "کارگران خود سخن می گویند". کار چاپ نشریه را هم مسعود فتحی عهده دار شده بود و صفحه بندی راهم خود مصطفی میکرد. من که قرار بود سرمقاله ارگان سازمان را بنویسم، تمام تجربهام و چیزی که تا کنون نوشته بودم یک مقاله کوتاه چند صفحهای در زندان بود و دیگری یک جمع بندی بود از مبارزات توده ای که برای نبرد خلق شماره جدید پس از قیام، آماده کرده بودم و در آنجا چاپ شد. هنوز هم معلوم نبود که ما میخواهیم در اینجا کار کنیم یا نه، چون بیشتر وقت منصور و من هنوز در ارتباط با بخش کارگری میگذشت. منصور مشغول نوشتن کتابی در مورد سندیکا بود که با عنوان" بحثی در مورد سندیکا" انتشار یافت. در نوشتن سرمقاله دو مسئله مد نظرم بود. اول این که ارگان سازمان ما باید همان نقش ایسکرا را داشته باشد، بنابراین یک باردیگر " ازکجا باید آغاز کرد" و " چه باید کرد" لنین را خواندم و چکیدهای از بحثهای آنها را در سرمقاله آوردم. نکته دیگر، ماهیت ارتجاعی قدرت حاکم جدید بود. در آن مقطع برآیند نظری سازمان این بود، که هیئت حاکمه جدید، ارتجاعی و ضد انقلابیست. گرچه هنوز یک تحلیل تئوریک، پشتوانه آن نبود. اما در آن جوی که در جامعه پدید آمدیده بود و خمینی به بت مورد ستایش اکثریت بزرگ مردم تبدیل شده بود و سازمان نمیتوانست درهمان دو، سه هفته نخست پس از قیام، مستقیماً درگیر شود، مسئله ماهیت ارتجاعی رژیم میبایستی به شکلی ظریف مطرح شود. بنابراین مسئله را به این شکل مطرح کردم که با وجود تمام تلاش و نقش کارگران در این انقلاب و سرنگونی رژیم شاه، ضعف تشکل و آگاهی طبقه کارگر، مانع از آن شد که طبقه کارگربتواند، نقشی را که شایسته این طبقه است، ایفا کند. گرچه رژیم شاه سرنگون شده است، اما بسیاری چیزها دست نخورده باقی مانده است. سرمایهداران هنوز هستند و ارگانهای سرکوب ماندهاند و غیره. این که نشریه چه باید بکند، بر مسئله سازماندهی کارگران و افشاگریهای سیاسی تأکید شده بود. بعداً هم تا وقتی که ما در نشریه بودیم و مسائل اقلیت و اکثریت پیش نیامده بود، نشریه در این زمینهها، واقعاً وظیفه خود را به خوبی انجام میداد. اولین شماره نشریه در نیمه اول اسفند آماده چاپ شد، اما هنوز نامی نداشت. دو نام بیشتر مطرح بود که یکی نبرد کارگر بود و دیگری کار، که بالاخره کار انتخاب شد. نشریه چاپ شد بدون کلیشه کار. بعد از چاپ، با استامپی که تصویر کار بر آن به شکلی کج و معوج، حک شده بود، آرم کار بر بالای نشریه قرار گرفت. دیدیم که واقعاً افتضاح است. حالا یادم نیست که در چاپ دوم بود که کلیشه کار هم چاپی شد یا شماره دوم. از شمارههای دوم یا سوم بود که کار کم کم تحریریهای پیدا کرد. ترکیب نویسندگان شماره اول تغییر کرد. حیدر، منصور اسکندری، مصطفی مدنی، علی کشتگر، اسفندیار کریمی، قاسم سیدباقری و خود من شدیم تحریریه نشریه کار. کمی بعد، رسول آذرنوش نیز به جمع ما افزوده شد. به زودی تعداد زیادی از سمپات های سازمان، خواهان همکاری با نشریه شدند. که آنها هم به عنوان حوزههای جنبی تحریریه سازماندهی شدند و هر عضو تحریریه مسئولیت یک یا چند حوزه را عهدهدار گردید.
تقسیم کار و تصمیم گیریها در تحریریه چگونه بود؟
در درون تحریریه، ما یک تقسیم کار داشتیم. منصور اسکندری عمدتاً اخبار، گزارشات و مقالات کارگری را تهیه میکرد. قاسم، اخبار و گزارشات دهقانی، اسفندیار، اخبار و گزارشات ملیت ها، بقیه هم عمدتاً مسائل سیاسی، اقتصادی و تئوریک. تصمیمگیری در مورد مقالات به این شکل بود، که مقالات در جلسه تحریریه تعیین میشد و هر کس که نوشتن مقاله را برعهده میگرفت، آن را مینوشت یا اگر در حوزههای جنبی نوشته میشد. در جلسات تحریریه که مرتباً تشکیل میشد، خوانده میشد. اگر اصلاحی لازم داشت، صورت میگرفت. اگر اشکالات جدی داشت رد میشد. به هر حال کم تر رویه تصمیم گیری اقلیت و اکثریت معمول بود. بیشتر بحثها رو در رو و اقناعی بود و نوشتهها عموماً به اتفاق آراء تصویب میشدند و برای چاپ ارسال میشدند.
آیا پس از انتشار کار، سازمان به فکر نبود که آن را رسماً ثبت کند؟
نه، آن وقتها اصلاً این مسائل مطرح نبود. دوران پس از قیام، تا وقتی که رژیم خودش را تثبیت نکرد، آزادیهایی که مردم به دست آورده بودند، وسیع و گسترده بود. هر فرد یا گروهی میتوانست فعالیت کند و یک نشریه هم منتشر نماید. بعداً که رژیم خودش را تثبیت کرد، تازه آن وقت است که مسئله فعالیت قانونی و اجازه انتشار نشریه و مسائلی از این دست، مطرح شد. بعد از انشعاب هم هیچ گاه در مرکزیت سازمان چنین بحثهائی نبود. چون ما با توجه به ماهیت رژیم و تلاش آن برای سرکوب، بیش تر در پی تشکیلاتی مخفی کار و فعالیت در شرایط کار مخفی بودیم. تنها در یکی از جلسات هیئت نویسندگان، یکی از ازرفقا مطرح کرد که گویا اکثریت میخواهد نشریه کار را به نام خودشان ثبت کنند و اجازه رسمی انتشار آن را بگیرند، آیا سازمان ما نمیخواهد در این زمینه اقدامی کند. رفیق منوچهر کلانتری در همان جا بحث مفصلی داشت روی این مسئله که هرگونه اقدامی در این زمینه اشتباه است. خلاصه بحث وی این بود که آزادیهای سیاسی و حقوق دمکراتیک، نیازی به گرفتن اجازه از کسی ندارد. هرکس باید آزاد باشد که بتواند نشریهای منتشر کند. به برخی کشورهای اروپائی هم در بحثاش استناد میکرد. بحث هم در همین جا خاتمه یافت.
اخبار و گزارشات فراوانی که در کار چاپ میشد، چگونه به نشریه میرسید؟
در نخستین شمارهها، هنوز روش سازمان یافتهای در این مورد وجود نداشت. برخی اخبار را کارگران حتا شفاهی به نشریه میرساندند. برخی از طریق نامه و تلفن روابط عمومی و تعدادی هم از کانالهای تشکیلاتی. بعداً که شاخهها و بخشهای مختلف سازماندهی شدند، از طریق کانالهای تشکیلاتی مرتب ارسال میشدند. اخبار و گزارشات شهرستان ها هم اگر مهم بودند، از طریق ارتباط تلفنی سازمان و در غیر این صورت، از طریق پیکهای تشکیلات که مدام در حال رفت و آمد بودند. گروههای هوادار نیز هرگاه برای گرفتن شماره جدید نشریه به تهران میآمدند، اخبار و گزارشات خود را از شهرها و مناطق شان میآوردند.
کشمکش با جریان راستی که خود را متشکل میکرد و طرفدار جمهوری اسلامی شده بود و بعدا به نام "اکثریت" معروف شد، در درون تحریریه چه تأثیر و انعکاسی داشت؟
ترکیب تحریریه از همان آغاز شدیداً ضد رژیمی بود. حتا علی کشتگر که بعدا اکثریتی شد، نوشتههایش را در آن مقطع نگاه کنیم، علیه رژیم بود. وقتی که راست قوی شد، او هم میدان پیدا کرد. مصطفی مدنی هم تا کمی قبل از انشعاب خود را اقلیتی میدانست. بقیه هم که همه کادرهای اقلیت بودند. تا پیش از پلنوم، تحریریه نشریه کار یکپارچه در مقابل خط راست بود و عملاً پیش برنده خط سیاسی سازمان بود و امکان نمیداد که جریان راست لااقل در بیرون، مواضعی به نفع رژیم اتخاذ کند. اکثریت مرکزیت، تحت رهبری نگهدار، تا اواسط سال ۵۸ از جهت نظری طرفدار جمهوری اسلامی و مشی حزب توده شده بودند، اما هنوز جرأت ابراز علنی آن را نداشتند. تحریریه از تیرماه ۵۸ با نوشتن نامه های درونی، آنها را تحت فشار گذاشت که بیایند پای مسائل مشخص و وظائف ما در برخورد با جمهوری اسلامی که دارد خودش را تثبیت می کند و در تدارک یورش گسترده است. اما به نفع شان نبود وارد این مسائل شوند. شیوه کار آنها به گونه دیگری بود. فکر میکردند میتوانند به شیوههای توطئهگرانه بر این ارگان که به محوری در تشکیلات علیه جریان راست تبدیل شده بود، غلبه کنند. گفتند که می خواهیم نشریه را تقویت کنیم و چند نفر از مرکزیت به تحریریه افزوده میشوند. گرچه ما میدانستیم که هدف چیست، اما تصمیم مرکزیت بود و ما هم نیروهای تشکیلات، تابع ضوابط تشکیلاتی. گفتیم که خوش آمدید. فکر میکنم که ۳ نفر آمدند و چند جلسهای هم شرکت کردند. حالا مستثنی از این که مطالبی که مینوشتند اشکالات جدی داشت و به درد نشریه کار نمیخورد و مجبور بودند به همان شیوه ای هم که داشتیم مدام نوشتههایشان را از نو بنویسند و اصلاح کنند، دیدند نمیتوانند کاری از پیش ببرند. خودشان ول کردند و رفتند.
قبلاً هم گفته ام، وقتی که دیدند از این طریق نمیشود، تشکیل پلنوم را پیش کشیدند که تکلیف را در همان جا روشن کنند. این پلنوم را از طرفداران خودشان در مهرماه ۵۸، تشکیل دادند و دو سه نفری هم از مخالفانشان. از تحریریه هم میبایستی یک نفر شرکت کند. جریان مفصل آن را جای دیگری توضیح دادهام. خوب، حالا به هدفشان رسیده بودند. به نام اکثریت تشکیلات میخواستند، کارشان را پیش ببرند. نطفه انشعاب هم در همان جا بسته شد. برای خود من از آن جا مسئله به این شکل مطرح بود که با این شیوهها نمی شود کار کرد. باید نظراتمان را تدوین کنیم و با این ها تعیین تکلیف کنیم. حیدر و من از تحریریه استعفا کردیم. رسول، منصور و قاسم ماندند. آنها هم ترکیب تحریریه را عوض کردند. با این تغییرات، حالا رفتند سر اصل مطلب و در کار شماره ۳۵ اشان، در آبان ماه، خرده بورژوازی "مترقی" را بر رأس حاکمیت نشاندند و به حمایت از آن برخاستند.
وقتی که نشریه کار دیگر نمی توانست علنی چاپ و توزیع شود، چگونه چاپ و توزیع میشد؟
در حقیقت، چاپ و توزیع نشریه تا ۲۸ مرداد سال ۵۸ که خمینی فرمان سرکوب را صادر کرد، نه کاملاً علنی بود و نه مخفی. حالتی نیمه مخفی و نیمه علنی داشت. یعنی نه رژیم میدانست که نشریه در کجا چاپ میشود و نه هنوز جدی در پی آن بود. سازمان در این مرحله از امکانات علنی خود برای چاپ کار استفاده میکرد. از طریق ستاد سازمان هم توزیع میشد. رژیم هنوز در موقعیتی نبود که بتواند جلو توزیع و پخش آن را بگیرد. فعالین و هواداران سازمان با وجود اقدامات ایذائی حزب اللهیها، آن را در خیابانها به فروش میرساندند. حتا نشریه کار از طریق برخی روزنامه فروشیها در تهران توزیع میشد. در تعدادی از شهرستان ها نیز، در آغاز نشریه چاپ شده را از تهران میگرفتند و میبردند، بعداً بیشتر یا خودشان امکانات تکثیر در همان جا درست کردند یا سازمان در اختیارشان قرار میداد که نشریه را در همان جا تکثیر و توزیع میکردند. پس از ۲۸ مرداد ۵۸، مخفی کاری افزایش یافت. تحریریه نشریه کار که پیش از این در ستاد سازمان بود، کاملاً شیوه کار مخفی را در پیش گرفت و جلسات خود را در امکانات توجیهی برگزار میکرد. تعداد بیشتری از شاخهها خودشان نشریه را تکثیر و توزیع میکردند. در تهران هم از طریق مرکز توزیع مخفی. اما چاپ نشریه باز هم از طریق امکانات علنی سازمان صورت میگرفت. آخرین آماری که من در اواخر سال ۵۸ از تیراژ نشریه کار شنیدم، دویست هزار بود. البته این تیراژ چاپ شده در تهران بود و چاپ شهرستانها را نیز باید بر آن افزود.
چاپ و توزیع کاملاً مخفی، پس از انشعاب بود. گفتم که در آغاز به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، عموماً در سازمان، رژیم جدید را ارتجاعی و ضد انقلابی میدانستند. از همین رو بخش مالی و تدارکات سازمان که مسئولیت آن برعهده رفیق غلامیان لنگرودی (هادی) بود، در تدارک ایجاد یک چاپخانه مخفی برآمد. این چاپخانه تا مقطع انشعاب آماده شد و کار "اقلیت" از همان بعد از انشعاب در این چاپخانه مخفی که در زیرزمین یک خانه ساخته شده بود، چاپ می شد. توزیع هم در تهران، از طریق مغازههای توجیهی، صورت میگرفت. در شهرستانها هم اغلب به همان شیوهای که گفتم، توسط خودشان تکثیر میشد.
این چاپخانه مخفی از نظر امکانات چاپ در چه حدی بود و بعد از لو رفتن آن و ضربه سال ۶۰، نشریه چگونه و با چه امکاناتی دو باره انتشار یافت؟
چاپخانه از نظر امکانات واقعاً پیشرفته بود و دستگاههای چاپ بزرگ و قدرتمندی در آن تعبیه شده بود. این چاپخانه که بیش از یک سال روی آن کار شده بوده بود، در زیرزمین یک خانه به نحوی ساخته شده بود که به نظر من، ممکن نبود، به جز کسی که از آن اطلاع داشت، بتواند آن را پیدا کند. خود من که تنها یک بار به آن خانه رفتم، به هر در و دیواری که کوبیدم تا بتوانم ردی از درب ورودی آن بگیرم، نتوانستم پیدا کنم. درب کشوئی برقی آن فوقالعاده پیچیده و در جائی ساخته شده بود که امکان پیدا کردن آن نبود. در پارکینگ خانه هم یک چنین دربی برای نقل و انتقال نشریه بود. چندین دستگاه چاپ در آنجا تعبیه شده بود که هریک میتوانست، نشریه را در تیراژ بالا چاپ کند. در جریان یورش رژیم در سال ۶۰، از آنجائی که این زیرزمین، بزرگ و جای آن امن بود، چند دستگاه افست را هم که در جاهای مختلف پراکنده بودند، به اینجا منتقل کرده بودیم. همین مسئله هم باعث شد که پس از لو رفتن چاپخانه، امکان دیگری برای چاپ نداشته باشیم. در حالی که در آن شرایط از نظر من تداوم انتشار نشریه کار حیاتی بود . پیش از ضربه اسفند ماه سال ۶۰، تشکیلات ما با یک بحران روبه رو شده بود و گروهی که بعداً نام خود را گرایش سوسیالسیم انقلابی نهادند، تعدادی از کادرها بودند که در کنگره در اقلیت قرار گرفته بودند. تعدادی از این افراد که حالا توجیه تئوریک هم پیدا کرده بودند، اصلاً روحیه مبارزاتی خود را در شرایط سرکوب از دست داده بودند. یکی از آنها هم همین عطاءاللهی بود که به عنوان مسئول توزیع، به چاپخانه رفت و آمد داشت و با دستگیریاش چاپخانه را لو داد و همکاریاش منجر به مرگ رفقا هادی، کاظم، نظام، خشایار و برخی از کادرهای سازمان در بخش توزیع گردید. این ضربهای سنگین برای سازمان بود و تأثیرات منفی زیادی بر روحیه نیروهای سازمان داشت.این تأثیر منفی بر روی نیروهای هوادار به مراتب بیش تر بود. چرا که رژیم خبر دستگیری یا جان باختن تمام کادرهای شناخته شده سازمان را که در طول سال ۶۰ دستگیر یا در درگیری جان باخته بودند، همه را یک جا در آخرین روزهای اسفند، اعلام کرد. در چنین وضعیتی من بر این نظر بودم که در این شرایط آنچه که به ما کمک خواهد کرد بر گسیختگی تشکیلات غلبه کنیم، انتشار فوریتر نشریه کار است. اما امکانات چاپمان تماماً ضربه خورده بود. رفیقی داشتیم در تحریریه به نام مسعود که توانست امکان کوچکی را فراهم کند و با همین امکان محدود، دو باره نشریه رامنتشر کردیم که تا سال ۶۴ در همان تهران انتشار مییافت. تأثیر خیلی زیادی داشت و تشکیلات را باز سازی کردیم. انتشار نشریه کار ادامه یافت تا سال ۶۶ که ما برای برگزاری کنگره به خارج آمدیم و آن ماجرائی که بهرام راه انداخت و تمام امکانات سازمان را با خود برد و تشکیلات عملاً از هم گسیخت. حالا در اینجا نه امکانی داشتیم و نه پولی و نه کسی را میشناختیم که بتوانیم نشریه را در آوریم. پدر فضیلت کلام را گیر آوردم و گفتم از هرکجا که میتوانی یک مبلغ پول برای ما قرض بگیر. ۵۰۰۰ فرانک فراهم کرد، با همین پول، امکانات اولیه را فراهم کردیم و با کمک دو رفیق، نشریه را در خارج انتشار دادیم. بعداً رفقای دیگری به تحریریه پیوستند و نشریه انتشار یافت تا به امروز که شماره ۵۰۰ آن انتشار مییابد.
گفتگو با رسول آذرنوش
شما در چه دورهای عضو تحریریه نشریه کار بودید؟
من از همان ابتدای انتشار نشریه کار عضو تحریریه آن بودم و این همکاری تا انشعاب اقلیت - اکثریت در سازمان فدائی ادامه داشت. بعد از انشعاب، دو نشریه کار منتشر میشد، کار متعلق به اقلیت و کارمتعلق به اکثریت. طبعاً من که در جناح اقلیت بودم با تحریریه کار اقلیت همکاری میکردم و این همکاری تقریباً تا پایان فعالیت من در کادراقلیت ادامه داشت.
در این دوره سایر اعضای تحریریه چه کسانی بودند؟
حیدر، منصور اسکندی، توکل ومنوچهر کلانتری نامهائی هستند که از اقلیت به یاد دارم. از اکثریت هم که خود به چند جناح تقسیم شدند نامهائی چون: علی کشتگر، مصطفی مدنی، جمشید طاهری پور، کسری اکبری و رضا غبرائی.
چه نوع مقالاتی برای نشریه مینوشتید؟
مقالات نشریه کار، با توجه به اوضاع پر جوش و خروش آن زمان عمدتاً به تحولات سیاسی اختصاص داشتند، من هم بیشتر دراین زمینه فعال بودم.
بر چه اساسی در مورد مسائل مختلف و مهم ترین مسئله ای که آن زمان بلافاصله پس از به قدرت رسیدن حکومت اسلامی مطرح بود یعنی برخورد به حاکمیت، موضعگیری میشد؟ تحریریه سیاست تعیین شده توسط کمیته مرکزی را پیش میبرد و یا خود رﺃساً موضع میگرفت؟
بعد از انقلاب ۵۷ و بلافاصله پس از به قدرت رسیدن حکومت اسلامی، سیاست تحریریه به طور کلی دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان ایران بود. بسیاری از اعضای تحریریه در عین حال عضو کمیته مرکزی بودند و سیاست مدونی از طرف کمیته مرکزی برای تحریریه وجود نداشت و تحریریه خود رأساً موضع گیری میکرد.
سیاست تحریریه چه بود، چگونه اولویتها را تعیین میکردید؟
همانطور که گفتم، خط عمومی سازمان فدائی، خط دفاع از منافع کارگران و تودهی مردم بود که میبایست در مقالات نشریه کار بازتاب مییافت. این مقالات در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نوشته میشدند.
اولویتهای تحریریه را هم اوضاع و احوال مشخص جامعه و تحولات آن تعیین میکرد. به عبارت دیگر، تحریریه اولویتهایش را بر اساس اهمیت حوادث، درگیریها ومسائل جامعه تعیین میکرد.
چگونه تصمیمگیری میکردید؟
تا وقتی که اختناق وجود نداشت، یا بهتر است بگویم مادام که اختلافات درون سازمان جدی نشده بودند، مشکل چندانی هم در تحریریه کار وجود نداشت. تصمیمات تحریریه حداکثر متکی بر آرای اکثریت اعضای آن بود، ولی اختلافات اغلب با بحث و تبادل نظر در جلسات هیئت تحریریه حل و فصل میشدند و نیازی به رأیگیری نبود. تنشها بر سر چگونگی تصمیمگیری تحریریه زمانی شروع شد که اختلافات برسر ماهیت حکومت اسلامی برجسته شد.
اختلافات درون سازمان فدائی بر سر ماهیت حکومت اسلامی، چه انعکاسی در تحریریه نشریه کار داشت؟
شدتگیری این اختلافات به صفبندی اکثریت - اقلیت در تحریریه نشریه کار منجر شد و این، عملکرد تحریریه را با اختلالات جدی روبرو کرد. برای خروج از بن بست، ما به عنوان جناح اقلیت از "مبارزه ایدئولوژیک علنی" طرفداری میکردیم و خواستار اختصاص صفحاتی از نشریهی کار به توضیح اختلافات دو جناح و پیشبرد یک مبارزهی نظری و علنی بودیم تا از آن طریق، همگان و خصوصاً کل پیکرهی سازمان و هوادارانش، از کم و کیف اختلافات درونی سازمان آگاه شده و سپس مستقلانه جهتگیری خود را روشن کنند. متأسفانه به دلائلی مختلف چنین فرصتی فراهم نشد واختلافات در" بالا" به سرعت به انشعاب کشیده شد.
پس از انشعاب اقلیت - اکثریت نحوه کار چگونه بود؟
درست همین داستان به نوبه خود در"اقلیت" هم تکرار شد. یعنی زمانی که اختلافات این بار در درون خود "اقلیت"، حول "تاکتیک جوخههای رزمی" به معنای تشکیل هستههای نظامی برای انجام عملیات مسلحانه علیه رژیم، بروز پیدا کرد و جدی شد، تحریریه کار اقلیت هم دچار بحران شد. برای خروج از بحران، اقلیت، ازجمله خود من، مجدداً شعار مبارزه ایدئولوژیک علنی را مطرح کردیم و خواستار گشودن ستونهائی درنشریه کار برای پیشبرد یک مبارزهی تئوریک - سیاسی و توضیح و روشن کردن اختلافات موجود برای عموم اعضاء و هواداران اقلیت شدیم. باز متأسفانه، چنین فرصتی داده نشد و مسئله به سرعت به استعفاء و جدائیها منجر شد.
اگرخاطره یا تجربهای از آن دوران به یاد دارید لطفاً ذکر کنید.
در یکی از روزهای گرم تابستان بعد از ۳0 خراد سال ۶0، که حکومت اسلامی در جنون خون به سر میبرد و هر روزه صدها تن از مبارزان آزادیخواه را به جوخه اعدام میسپرد، ما به عنوان کمیته مرکزی اقلیت در یکی از خانههای مخفیمان جلسهای داشتیم. در این گونه جلسات معمولاً یک طرح فرار هم برای موارد اضطراری یعنی در صورت حمله پلیس و پاسداران پیش بینی میشد. دراواسط جلسه ناگهان با ضرباتی که به درب ورودی کوبیده میشد، از جا پریده و بعد از کمی تردید، با توجه به تداوم یافتن ضربات، سریعاً به سمت پنجرهای که برای فرار پیش بینی شده بود، دویدیم. این پنجره به حیاط خانه همسایه مشرف بود. تعدادی از رفقا، از پنجره به حیاط پریدند و بقیه ما هم داشتیم میپریدیم که با صدای مسئول امنیتی جلسه که میگفت "نه برگردید، زن همسایه است" فهمیدیم که محاصره و حملهای در کار نیست و به بقیه هم که قبلاً پریده بودند، فهماندیم که خبری نیست و باید بی سر وصدا، هر طور که شده خود را بالا بکشند. این کار انجام شد، البته با کمی دشواری برای بعضی از رفقای قد کوتاه که بعداً مایهی مزاح بود!
گفتگو با عباس سماكار
انتشار نشریه "کار" در اسفند ۱۳۵۷ را چگونه ارزیابی می کنید، تأثیر نشریه بر فعالیت سازمان چه بود؟
گفتگو در باره تأثیر اولین شماره نشریه "کار" در سال ۱۳۵۷ که اکنون بیست و هشت سال از آن می گذرد، بدون در نظر گرفتن شرایط تاریخی و روانشناسی فضائی که در آن چنین رویدادی به وقوع پیوست دشوار است. از این رو من ابتدا می کوشم تا حدی آن فضا و شرایط را برای خوانندگان پانصدمین شماره نشریه "کار" روشن کنم تا در سایه آن بتوانم از تأثیر آن اولین شماره "کار" به درستی سخن بگویم.
شاید برای کسانی که امروز با امکانات مدرن و عظیم رسانه های همگانی، مثل کامپیوتر و اینترنت آشنائی دارند و روزانه می توانند از صدها نشریه و رسانه های شنیداری و دیداری استفاده کنند و هر فرد به تنهائی قادر است با چنین امکاناتی به تنهائی یک نشریه راه بیندازد، گفتگو از تأثیر شماره اول یک نشریه در بیست و هشت سال پیش در ایران، امری پیش پا افتاده و غیرقابل توجه جلوه کند؛ ولی شرایطی که در آن، اولین شماره نشریه "کار" منتشر شد چنین نبود؛ در آن موقعیت، نه تنها امکانات امروزی برای انتشار یک نشریه در اختیار کسی قرار نداشت؛ بلکه حتی استفاده از دستگاه های کپی نیز آن قدر محدود و غیرعملی و دشوار بود که عملاً کسی را به فکر انتشار نشریه ای از این راه نمیانداخت. افزون بر این، شرایط سیاسی و ذهنیت حاکم بر کل جامعه و جنبش ها و جریانات سیاسی طوری بود که اقدام به چاپ یک نشریه برای اهداف و پیشبرد سیاست های یک سازمان سیاسی چندان رواج نداشت.
برای روشن شدن بیشتر مطلب، به کل جریانات و گرایش های سیاسیِ زمان شاه در دهه چهل و پنجاه شمسی اشاره می کنم که نشریه ای منتشر نمی کردند. البته این به این معنی نبود که به خصوص جنبش کمونیستی ایران، از مسئله تأثیرات نشریه سازمانی آگاهی نداشت و به نقش سازمان دهنده آن اهمیت نمی داد و یا در این زمینه بی تجربه بود؛ برعکس، هر کس که با سوسیالیسم و الفبای مبارزات طبقاتی و ابتدائی ترین تجربیات پیکار پرولتاریای جهان آشنائی داشت، به تأثیر عظیم و نقش بارز نشریه یک سازمان سیاسی آگاه بود؛ ولی محدودیت استفاده از وسائل انتشار نشریه و مهم تر از آن، شدت سرکوب و خفقان موجود و پراكندگی مبارزات كارگری امکان هر نوع انتشار نشریه را در این دوره تقریباً ناممكن می ساخت. در تمام سال های اواخر دهه چهل تا مقاطع انقلاب، ما عملاً نه تنها شاهد انتشار یک نشریه سراسریِ سازمانی در کل مبارزات موجود در درون ایران نبودیم؛ بلکه حتی تکثیر تک شماره نشریاتی که گه گاه می توانست از هفت خوان سرکوب و سانسور بگذرد و از خارج از کشور به دست کسی برسد نیز، با شرایط آن روز امری ناشدنی بود. حتی جنبش دانشجوئی با تمام شهامت مبارزاتی و جوش و خروش و غرور جوانی خود، عملاً در این زمینه گامی برنمی داشت و ما شاهد یک نشریه مبارزاتی سراسری که در جامعه بتواند حتی به معرفی چهره و نشان جنبش های دمکراتیک جاری و یا توضیح و تحلیل شرایط موجود بپردازد نیز نبودیم.
حداکثر مطالبی که در آن زمان منتشر می شد از سطح کتاب و جنگ های ادبی و اجتماعی فراتر نمیرفت که آن هم طبعاً می بایست از طریق چاپخانه های رسمی و با گذشتن از سد سانسور و کنترل سازمان های نظارتی و امنیتی منتشر شود و کسان بسیاری به خاطر این سطح کار انتشاراتی نیز در زندان ها به سرمی بردند و اگر هم گاهنامه ای سیاسی - تئوریك منتشر می شد، امكان پخش گسترده و بُرد چندانی نداشت و حتی به زحمت به دست فعالین سیاسی می رسید. در واقع جدا از دشواری فنی تهیه امکانات چاپ نشریه، و سرکوب، عامل دیگر ضعف بینشی و درگیری در چارچوب فعالیت های خُرد برای رهیافت از بن بستِ سیاسی موجود بود.
دیدگاه، نوع و شیوه مبارزاتی تازه ای که از اواخر دهه چهل شمسی به صورت مشی مبارزه مسلحانه چریکی در جامعه رایج شد و به صورت یک جنبش اجتماعی پرقدرت درآمد و هواداران بسیاری یافت نیز، نه تنها نتوانست این سد را بشکند؛ بلکه حتی امکان انتشار اعلامیه و اطلاعیه ها را نیز به راحتی نیافت. زیرا مبارزان چریک، پیش از آن که به فكر سازماندهی یك مبارزه سیاسی - نظری در نشریه سراسری بیفتند، پیش از آن که بتوانند چاپ خانه ای مخفی برای انتشار مرتب نشریه سازمانی فراهم سازند، می بایست در آن شرایط بسیار دشوار که رژیم با تمام سبعیت به ردگیری آنان می پرداخت، تمامی نیرو را صرف حفظ جان خود و انجام عملیات مسلحانه می کردند و این مسئله، به خصوص با توجه به محدودیت کسانی که دست به عملیات مسلحانه می زدند، عملاً مسئله انتشار یک نشریه سیاسی سازمانی را به مرحله محال می افکند. البته شدت سرکوب در کل در جامعه چنان بود که سازمان هائی هم که مشی مبارزه مسلحانه چریکی نداشتند نیز نمی توانستند در این زمینه در ایران فعال باشند، و حتی به زحمت امکان می یافتند که اعلامیه های خود را نیز تکثیر کنند و به دست دیگران برسانند؛ با این حال از جنبش مسلحانه چریکی که چنان هواداران وسیعی در جامعه یافته بود انتظار می رفت که در زمینه این مهم ترین وسیله ارتباط دهنده کوشش کند و از پس ایجاد آن برآید.
با آغاز سال پنجاه و هفت شمسی، با رشد روزافزون و اعتلائی جنبش مبارزات عمومی و با سست شدن بندهای سرکوب، اولین نشانه های عبور از این مرحله بروز کرد و نشریاتی که در خارج از کشور به چاپ می رسید و به ویژه انتشار کاسِتِ سخنرانی ها و انتشار کتاب های جلد سفید مارکسیستی و جزوه ها و اعلامیه های سازمانی رواج یافت. با این حال عبور به مرحله انتشار مرتب نشریه سراسریِ سازمانی به آسانی صورت نگرفت.
اولین اقدامی که می توانست این سد را بشکند و به حضور علنی جریانات مبارز در عرصه جامعه رسمیت ببخشد و آنان را از سازمان های "سایه" بیرون بیاورد و هویت علنی و امکان ارتباط به آنان ببخشد، توسط سازمان فدائی صورت گرفت؛ پس از بازگشائی دانشگاه ها که دست به یک اعتصاب طولانی زده بودند، اولین ستادهای دانشجوئی "پیشگام" به نام هواداران سازمان فدائی پا به عرصه وجود گذاشت و سپس در اولین تجمع و گردهمائی "سازمان چریک های فدائی خلق ایران" در دانشکده پلیتکنیک، آرم پارچه ای این سازمان، با علامت داس و چکش بر زمینه کره زمین و دستی با تفنگ، بر متن قرمز یک پرچم پنج متری از بالای ساختمان آویخته شد و حضور گردهمائی را به نام سازمانی که مخفی بود، برای اولین بار به شکل علنی اعلام داشت.
این، مسلماً یک عرض اندام سیاسی، یک اعلام موجودیت تازه و یک قدرت نمائی در مقابل رژیم حاکمی بود که حتی سایه چریک ها را نیز با تیر می زد؛ ولی در آن شرایط که ده ها هزار نفر در این مراسم شرکت کرده بودند، رژیم شاه با این که هنوز سقوط نکرده بود و ارتش و ماشین نظامی سركوبش را هم داشت، دیگر از عهده مقابله با این سازمان برنمی آمد. در واقع رژیمی که اینک خود به جای این سازمان سیاسی، رژیمِ در سایه شمرده می شد نمی توانست به سرکوب آن بپردازد. زیرا تنها آن ده ها هزار انسان مبارز و آماده دفاع در آن مراسم نبودند که مانع این کار می شدند؛ بلکه هزاران انسان دیگر در همان شهر تهران و شهرهای دیگر و توده های مبارز مردم بودند که مانع از سرکوب به شمار می آمدند.
در میان سازمان های سیاسی چپ، در آن شرایط تنها این سازمان، قدرت و اتکاء به نفس و امکان انجام این گردهمائی علنی و حضور با "نام و نشان" خود را در زیر سایه سرنیزه حکومت شاه داشت. البته باید اذعان داشت كه این حركت كاملاً نقشه مند و بر اساس یك برنامه نبود و در جریان حركات بعدی این سازمان نیز به شكل نقشه مند تداوم نیافت. اما علیرغم این، نفوذ و اعتبار اجتماعی سازمان فدائی در این مقطع نه فقط رژیم شاه را مرعوب می کرد؛ بلکه جانشین بعدی آن، خمینی و دار و دسته ارتجاعی اش را هم پس می زد و وامی داشت که در مقابل این غول سیاسی، حداقل سکوت پیشه کند. در واقع، علنی شدن سازمان های کمونیستی در استبداد جوامع پیرامونی، امری اراده گرایانه نیست که بیرون ازملزومات تحقق آن، بنا به شعار و خواست افراد محدود ممکن شود. بدون در نظر گرفتن ملزومات چنین علنیتی، این سازمان ها در یک هجوم برنامه ریزی شده ارتجاع نابود خواهند شد. این شرایط و ملزومات چیزی نیست، مگر همان نمونه موقعیتِ سازمان فدائی که در شرایط اعتلاء مبارزاتی دیدیم.
حال اگر بخواهیم این حركت را تحلیل كنیم، فارغ از نقشه مند بودن و یا نبودن آن، می توان گفت؛ یک سازمان انقلابی، از مردم می گیرد، جمع بندی می کند و دوباره آن را به خود مردم برمی گرداند. سازمان فدائی در آن شرایط، می توانست به اتکاء حمایت توده های مردم این امکان را بیابد که علنی شود و در عین حال، با این علنی شدن، به توده ها بگوید که؛ "می بینید، من علنی شده ام و رژیم شاه قادر نیست مرا سرکوب کند. این رژیم دیگر قدرت سرکوبش را از دست داده است، آن را سرنگون کنید." و با این کار، گام بزرگی فراتر برود. خود را جلوتر بکشد و اتکاء به نفس و نفوذ توده ای اش را بیش از پیش گسترش دهد. این پیشرفت می توانست با جلب توجه توده ها به خود، یا به یك برنامه انقلابی و بسیج طبقاتی برای تحقق آن، گام اساسی و بزرگِ دیگری در انقلاب ایران به شمار آید.
در واقع، یک نشریه چه چیز جز یک داد و دهش زنده بین سازمان، اجزاء آن و توده هاست؟ سازمان فدائی حتی با علنی شدن نیمه كاره اش نیز گامی به سوی ایجاد این داد و دهش برداشت. ولی این تمام کار به شمار نمی آمد؛ با این حال، از این ارتباط فیزیکی و از نزدیک، تا عبور به انتشار یک نشریه که ارتباط از دور و ایجاد ذهنیت مشترک برای کل توده هاست نیاز به طی زمانی طولانی نبود؛ اما ذهنیت حاکم در آن شرایط، در شرایطی كه ارتجاع داشت آرام آرام طرح حكومت آینده خود و حتی شكل حكومت اسلامی اش را می ریخت و در غیاب برنامه انقلابی نیروهای طبقاتی دیگر، آن را به جامعه تحمیل می كرد، ضرورت دامن زدن به تشكل انقلابی كارگران، اعلام یك برنامه انقلابی و نشریه ای كه به ترویج و تبلیغ آن بپردازد، بیش از هر زمان دیگر بود.
علنی شدن كامل، تنها توانست در مقطع قیام انجام شود. سازمان فدائی با تسخیر دانشکده فنی تهران و برپاداشتن اولین ستاد سازمانی، این بار حضور علنیِ مداوم خود را اعلام داشت و آن را به مرکز ارتباطاتش بدل کرد و بی درنگ پس از آن، ستادهای دیگر را در مراکز شهرهای گوناگون ایران برپا شد. بررسی ماهیت ستادها نشان می دهد كه این نیز گامی بود برای ارتباط متقابل با توده های مردم.
اما، تأخیر در انتشار نشریه را كه حدود یك ماه پس از برپائی ستادها صورت گرفت می توان نشانه نوعی فلج ذهنی ناشی از درگیر شدن تمام و كمال با انبوه مسائل محلی و درگیر شدن با خرده كاری و نداشتن یك چشم انداز استراتژیک برای انقلاب دانست. زیرا از این زمان تا موقع انتشار اولین شماره نشریه "کار" دیگر تحول ویژه ای وجود نداشت كه باید در دل این سازمان اتفاق می افتاد تا آن را متوجه ضرورت انتشار نشریه خود سازد؛ بلکه برعکس، نیاز مبارزات توده ای، نیاز به دخالت گری نقشه مند در روند مبارزات جاری توده های بی شکل مردم که به دنبال ارتجاع خمینی و دار و دسته اش روان بودند، بیش از هر زمانِ دیگر انتشار یک نشریه سازمانده و افشاگر و رهنمود دهنده را برای تجسم یک دنیای بهتر و تجسم بارز خواست ها و مطالبات و سازماندهی مبارزات کارگران و زحمت کشان ضروری می ساخت.
اگر در بررسی این پدیده دقیق تر نگاه كنیم، می بینیم كه پس از ضربه ای كه در سال پنجاه و پنج شمسی به مركزیت سازمان فدائی وارد آمد و تقریباً بخش اصلی آن در مقابله با هجوم نظامی ساواک از دست رفت، این سازمان عملاً فاقد رهبری و طبعاً بدونِ امكان هماهنگ ساختن خود با یك برآمد توده ای بود. بازماندگان مركزیت سازمان، قادر نبودند با شرایط تازه هماهنگ شوند و سازمان را بازسازی كنند. این بازسازی، تنها پس از بیرون آمدن زندانیان سیاسی صورت گرفت كه بخش بزرگی از آن ها نیز با رد مشی مبارزات مسلحانه چریكی، هنوز تصور و استراتژی جانشینی برای این سازمان نداشتند و درک مشخصی از یک برنامه تازه ارائه نمی كردند.
به عبارت بهتر، تنها به اعتبار سابقه مبارزاتی سازمان فدائی بود كه انبوه توده ای هوادار گرد این سازمان فراهم آمد و به آن اعتبار و وزنه ویژه بخشید. اما به ویژه از آن جا كه بخش قابل توجهی از مركزیت سازمان نیز گرایش به راست یافته بود و زیر سیطره نظری و سیاسی حزب توده قرار داشت، این اعتبار آرام آرام رنگ خود را از دست می داد و تلاش های پراكنده ای هم كه برای استقلال سیاست و نظر و حركت انقلابی می شد چهره تازه ای به سازمان فدائی نمی بخشید. به این ترتیب، یک ماه پس از قیام بهمن، و تازه یک ماه بعد، در ۱۹ اسفند پنجاه و هفت بود که اولین شماره "کار" انتشار یافت.
فارغ از ارزیابی نظری - سیاسی محتوی و مضمون نشریه "کار" كه من به آن اشاره خواهم كرد، چیزی كه در ذهنیت جنبش كمونیستی و مردم برجستگی داشت، همانا اقدام به انتشار نشریه بود. یعنی این سازمان فدائی بود که اصولاً با توجه به آن قدرت و نفوذ اجتماعی باز می بایست با انتشار نشریه سیاسی سازمانی خود به مثابه یک حرکت تازه به جامعه تکان بدهد. برخی از سازمان ها، اگر هم در این زمینه اقدام کرده بودند؛ به دلیل محدودیت دامنه نفوذشان، چندان توجهی را در این جهت به خود جلب نمی ساختند. ولی تأثیر نشریه سراسری "کار"، كه تیراژ یک میلیون نسخه یافت، در ذهنیت متأثر از سرکوب پیشین جنبش مبارزاتی در جامعه، در شرایط سلطه ذهنیت محافظه کار، به مثابه یک شوک، یک تکان عظیم و گشایشِ دریچه ای می بایست می شد که کل جامعه را تکان دهد و آن را متوجه یک وظیفه فراموش شده سازد. وظیفه ای که گوئی زیر آوار سلطه ذهنی رژیم شاه از یاد رفته بود. این جرقه گیرنده می بایست توسط جریانی زده می شد که بیشترین نفوذ، بیشترین هواداری و بیشترین امکانات بسیج و مبارزه را در جنبش کمونیستی ایران داشت و درست همین بیشترین امکانات، همین تمرکز بیشترین کمیت است که می توانست آن را ناگهان به یک کیفیت تازه بدل سازد و برنامه جانشین در مقابل حاكمان تازه ارائه دهد. سازمانی که خود را حداقل از نظر وسعت کمّی، رقیب رژیم خمینی می شناخت بود که می بایست، به فکر اعمال نفوذ وسیع در عرصه نظری - سیاسی مشخصش از طریق انتشار سازمانده نشریه با تیراژی بی سابقه برمی آمد و این سد ذهنی را می شکست.
تحلیل این موضوع از سوی من، نه به عنوان یک هواداری صرف از سازمانی که به آن تعلق داشتم و بزرگ كردن واقعیت ها انجام می شود؛ بلکه از بررسی این درس از انقلاب بهمن سرچشمه می گیرد که، مبارزات اجتماعی در جریان زنده شکل گیری اعتبار و نفوذ سازمان های سیاسی و در نتیجه اقدام به حرکت ها و سیاست هائی که در حیات سیاسی و اجتماعی و طبقاتی جامعه اثرهای سرنوشت ساز و یا دراز مدت می گذارد، تعیین كننده است. جدا از خط و مشی انقلابی، همانا سبک کار انقلابی، مبارزه جوئی و صداقت و فداکاری و ایمان به حقانیت توده های کار و رنج و کمیت و میزان نفوذ در کل جامعه نقش بسیار بارزی بازی می كند. از همین رو هم نقش سازمان فدائی در صورت برخورداری از یک برنامه و رهبری انقلابی می توانست به اتكاء صداقت و مبارزه جوئی و فداکاری و نفوذ خود در میان توده های مردم، امر انقلاب را به پیش برد.
متأسفانه تمامیت سازمان فدائی با آن دامنه نفوذ اجتماعی و طبقاتی، و با آن امکانات عظیم، از کوره آزمون مبارزه طبقاتی جامعه ما پیروز در نیامد. بخش قابل توجهی از مركزیت این سازمان، به بیراهه رفت و به طبقه کارگر و انقلاب اجتماعی پشت کرد. سازمان فدائی گرچه در میدان عمل دست بالا را داشت و با علنی ساختن خود درس سرنگون ساختن رژیم شاه را شدت بخشید و خود با حضور در تظاهرات سیاهکل در ۲۱ بهمن پنجاه و هفت، تنها در سطح تهران یک نیروی وسیع صدهزار نفری را به خیابان کشید و با حرکت به سوی پادگان های نظامی مستقیماً از عوامل اصلی دامن زدن به قیام شد؛ با این حال در عرصه نظر و سیاست خیلی دیر اقدام کرد و با نپرداختن به بسیج انقلابی کارگری، قدرت تعیین کنندگی و تأثیرات اساسی پایدار بر گسترش انقلاب را از دست داد. نداشتن برنامه انقلابی، و گردش به راستِِ بخش قابل توجه مركزیت این سازمان، آرمان های کارگری انقلاب را از نفس انداخت و نقش این نهاد مبارزاتی را بیشتر به سرنگونی رژیم شاه محدود ساخت و از پس انقلاب فوریه جامعه ما یك نمونه انقلاب اكتبر بر نیامد.
در عین حال، در اولین شماره "كار" از برنامه سازمان فدائی برای انقلاب و سیاستش در مورد شكل حكومت آینده خبری نیست و شعاری هم در رابطه با تشكیل سازمان انقلابی طبقه كارگر داده نشده است؛ و این در حالی ست كه، ارتجاع شعار "جمهوری اسلامی" را مطرح كرده و تا دوازده فروردین پنجاه و هشت، یعنی روز همه پرسی در باره سرنوشت انقلاب، فرصتی به جا نمانده بود و طبعاً توده های كارگر و زحمت كش مردم بدون تشكل های مستقل و انقلابی خود، فاقد چشم انداز بودند و زیر سلطه تبلیغات خمینی و دار و دسته اش قرار داشتند.
من به خاطر ندارم كه برنامه و سیاست دیگر سازمان ها و جریانات سیاسی در این زمان تا چه حد در هماهنگی با منافع كارگران و زحمت كشان طرح و ترویج و تبلیغ شده بود؛ ولی چیزی كه بیش از همه اهمیت داشت، برنامه و سیاست سازمانی بود كه در میان توده های مردم بیشترین نفوذ را داشت به عنوان یك سازمان چپ و كمونیست شناخته میشد.
با این حال، هنوز این امكان موجود بود كه با این تأخیر و گردش به راست به شكلی اساسی مبارزه شود.
از نظر شما، اساساً نقش یک نشریه در حیات سیاسی یک حزب یا سازمان کمونیستی چه می تواند باشد؟
ببینید، کدام عامل است که در دنیای پهناور امروز می تواند مسئله ارتباط اجزاء یک کل اجتماعی را با هم برقرار کند؟ آیا ممکن است همه اجزاء یک سازمان، ارتباط با مرکزیت خود و به وجه گسترده تر، ارتباط با تمامی اجزاء خود را در سراسر یک جامعه به صورت مستقیم و تماس از نزدیک حل کند؟ آیا آگاهی از همه تجربیات، روی دادها و جمع بندی آن ها و دیدگاه های سیاسی و نظری و فرهنگی همه این اجزاء، از راه تماس مستقیم ممکن است؟ شاید در جوامع محدود روستائی پیشین، ارتباطِ ساده و مستقیم امری ممکن بود؛ ولی، اصولاً در آن جوامع، ارتباط داشتن با دیگران امری روزمره و دائم و نیازی برای تداوم بقا و راهیابی در معیشت و کرد و کار اجتماعی به شمار نمی آمد. اما در جامعه شهری، در جامعه ای که خود را بر اساس تولید کالائی سازمان داده است، یعنی در دنیای گسترده امروز، ارتباط با اجزاء مختلف جامعه بشری، قبل از هرچیز، امر و نیازی به شدت گسترده و همه جانبه در زمینه اقتصاد و معیشتی ست که بر پایه سود و تسخیر بازار تنظیم می شود. بنابراین و به ناچار، جامعه تولید کالائی از خود وسیله ای برای ارتباط اختراع کرد که "وسایل ارتباط جمعی" نام گرفت و شکل سنتی آن نیز "نشریه" شد. این رابطه در کل جامعه به قدری ریشه دواند که امر ارتباط را عملاً در همه ابعاد آن از حالت مستقیم خارج ساخت و به عرصه انتزاعِ رسانه ایش کشاند؛ به طوری که در جوامع امروز، ما حتی از آن چه در خانه کناری مان می گذرد نیز؛ نه مستقیم، بلکه از طریق همین رسانه هاست که مطلع می شویم و فرضاً درمی یابیم که دیروز در خانه همسایه دیوار به دیوار ما چه اتفاقی افتاده است. با این تعریف، به سازمان سیاسی باز می گردیم و به وجه مشخص مورد نظر شما، یعنی سازمان کمونیستی می نگریم.
جامعه تولید کالائی در عین حال، در هر گام از تکامل خود، بر شمار کارگران می افزاید، موجبات تمركز آن ها را فراهم می آورد، فکرشان را به تحرک می کشد و از این راه، به ناچار نیروئی طبقاتی و آن زمینهای را پیش پیش میكشد كه در بطن و فراگرد آن، پیكار طبقاتی كارگری به سوی هدف های برابری طلبانه اش گام خواهد زد. در این مسیر، برای کارگران وظیفه ای مهمتر از درک بربریت سرمایه داری، دریافت جنبش طبقه خود، شناخت ماهیت، هدف و وظایف آن و شرایط و راه کارهای عملی اش چیز دیگری موجود نیست. این همه، فقط از یک راه در میان طبقه کارگر گسترش می یابد؛ از راه وسایل ارتباط جمعی و در رأس آن، نشریه. طبقه کارگر برای به دست آوردن خواست ها و مطالبات خود نیاز به سازمان، برنامه و یک وسیله ارتباطی سراسری دارد. طبقه کارگر، برای ارتباط با بخش های دیگر جامعه نیز نیازمند استفاده از این وسیله ارتباط دهنده است که باز سنتاً در شکل نشریه تجسم می یابد. ارتباط اجزاء سازمان مبارزاتی، تنها از طریق نشریه است که ممکن می شود. استفاده از تجربیات همه اجزاء جامعه و اجزاء طبقه، آگاهی از نقطه نظرات، جمع بندی آن ها و یافتن سیاست ها و رهنمودها، و سازماندهی مبارزاتی همه از همین راه امکان بروز می یابد. اصولاً یک سازمان چیست؟ یک سازمان عبارت از آن ساختمانی که در آن چند انسان گردآمده اند و امر سازماندهی و جمع بندی و انتشار نشریه را به عمل می آورند نیست. ساختمان نمود سازمان است. ولی خود سازمان، آن رابطه ای ست که بین افراد پدید می آید تا گِرد یک برنامه و سیاست جمع شوند، نقشه بکشند، سیاست تعیین کنند، راه کارهای عملی را بیابند، و استراتژی و برنامه عمل مبارزاتی خود را به اتکاء آن بازبنگرند و اصلاح کنند و در راستای پیش بردش بجنگند.
یعنی اگر بخواهیم دنبال یک محور و یک نخ رابط در میان کل یک طبقه و سازمان اجتماعی آن به جستجو بپردازیم، چیز دیگری جز یک وسیله ارتباط همگانی مانند نشریه نمی یابیم. نشریه همان نخی ست که همه اجزاء را به هم وصل می کند، تجربیات را منتقل می سازد، رهنمود می دهد، ذهنیت همگانی می سازد، سازماندهی می کند و سرانجام عمل انسان مبارز، عمل طبقه کارگر در سایه این ارتباط انتزاعی به واقعیتی مادی و انقلابی برای دگرگونی جامعه بدل می شود.
طبعاً این مجموعه، به خصلت پر خون و واقعی انسان مبارز و عدالت خواه و برابری طلب نیاز دارد تا عنوان یک نشریه انقلابی به آن تعلق بگیرد. بدون صداقت، خصلت مبارزه جوئی و برنامه انقلابی، هیچ سنگی از جامعه آزاد و برابر بشری، بر سنگ دیگر بند نخواهد شد و این بنا بالا نخواهد رفت. نشریه اگر بخواهد عنوان نشریه سازمان و حزب کمونیستی را به خود بگیرد، جز پیش گرفتن این مسیر چاره دیگری ندارد. در این رابطه همچنین می توان دید که انقلاب بهمن، مانند انقلاب فوریه روسیه، به حکم یک موقعیت تاریخی خود ویژه جریان های به کلی گوناگون و با منافع طبقاتی و تمایلات سیاسی و اجتماعی کاملاً ناهمگون و متضاد، به شکل شگفتی به هم آمیخت و با یکدیگر هم آوا شد. از این گریزی نبود. اما کارگران و زحمت کشان و توده های تهی دست جامعه، به خاطر رفاه، یک زندگی انسانی و به دست گرفتن سرنوشت خود در همه گستره های جامعه و بنای دنیای بهتر به میدان رودرروئی با رژیم شاه برآمدند. از این روست که می بایست با پرچم و سازمان و برنامه انقلابی خود در این پیکار شرکت می جستند. یک نشریه طبعاً نمی بایست هدفی جز یافتن پاسخی برای حل این اساسی ترین خواست جامعه کار دیگری در پیش داشته باشد.
اولین شماره نشریه کار در روز ۱۹ اسفند، کم تر از یک ماه پس از قیام، منتشر شد. با توجه به عدم تناسب میان روی آوری صدها هزار تن به سوی سازمان و انبوه مسائلی که باید به آنها پاسخ داده میشد از یکسو، و تعداد کادرهای محدودی که از ضربات رژیم شاه جان سالم به در برده و عمدتاً کمی پیش از قیام از زندان آزاد شدند، از سوی دیگر، چطور توانستید به این سرعت، نشریه را سازماندهی و منتشر کنید؟
نیازی به توضیح نیست که انتشار یک نشریه، برای سازمانی که در همان نخستین روزهای پس از قیام، دهها هزار تن از انقلابیون کمونیست، به آن پیوسته بودند و به مرکز ثقل چپ کمونیستی ایران، تبدیل شده بود، تا چه حد ضروری و حائز اهمیت بود. بدون وجود یک چنین نشریهای، اصلاً امکان پذیر نبود که این تشکیلات عریض و طویل، سازماندهی و از نظر سیاسی، رهبری شود. اهمیت این مسئله دو چندان میگردد، اگر این واقعیت را مد نظر قرار دهیم که آنچه در آن مقطع به عنوان شاخهها و بخشهای تشکیلات ما،شکل میگرفت، خود به خودی بود و نه مطابق یک طرح و نقشه تشکیلاتی معین و حتا بر طبق تصمیمگیری رهبری سازمان. از تهران گرفته تا شهرستانها، هر فرد و یا گروهی که خود را متعلق به سازمان میدانست، در هر کجا که بود، با ابتکار خودش، کاری را انجام میداد و تشکیلاتی را سازماندهی میکرد. نشریه کار هم در حقیقت به همین شکل انتشار یافت.
به رغم تمام اهمیتی که انتشار نشریه به عنوان ارگان سازمان داشت، تناقض اما در اینجا بود که این سازمان عریض و طویلی که در حال شکل گرفتن بود، تعداد کادرهایش فوق العاده محدود بود و هیچ آمادگی هم برای اشکال جدید کار و فعالیت در شرایط جدید را نداشت و تدارکی هم برای آن دیده نشده بود. نشریه، کادر نویسنده میخواست و البته نه هر نویسندهای، بلکه نویسندگان مارکسیست که شناخت و آگاهی سطح بالائی از سوسیالیسمِ علمی داشته باشند تا نشریه بتواند نقش یک ارگان سازمان کمونیست را به مثابه مبلغ، مروج و سازمانده جمعی ایفا کند. سازمان ما از این جهت واقعاً در مضیقه قرار داشت. کادرهای سازمان ما که حالا از زندان آزاد شده بودند و به طور متوسط، بین ۲۰ تا ۲۵ سال سن داشتند، اغلب پس از گیر آوردن و مطالعه مخفیانه آثار محدود مارکسیستی، دستگیر و روانه زندان شده بودند. بنا براین، انتشار نشریه با مختصاتی که به آن اشاره کردم، کار دشواری بود. اما جسارت انجام هر کاری در میان نیروهای سازمان، از جمله بر سر این مسئله وجود داشت. کسی برای انجام یک کار تشکیلاتی که ضرورتش وجود داشت، نمیگفت، من نمیتوانم یا از من ساخته نیست. حتا با تلاش شبانه روزی و بدون هرگونه تجربهای آن کار میبایست انجام بگیرد. انتشار نشریه کار هم با چنین روحیهای انجام گرفت. تعداد بسیار محدودی از میان رفقائی که به تازگی از زندانهای رژیم آزاد شده بودیم، بدون هرگونه تجربه قبلی در کار نویسندگی و با همان سطح از آگاهی و شناختی که از مارکسیسم داشتیم، این نیاز سازمان را احساس کردیم و با کار شبانه روزی ۵ الی ۶ نفر اولین شماره نشریه کار انتشار یافت.
چه افرادی در انتشار اولین شماره نشریه کار نقش داشتند؟
فکر میکنم که در همان هفته نخستین پس از قیام بود که من و منصور اسکندری در حال قدم زدن در راهرو دانشکده فنی بودیم و داشتیم در مورد این مسئله صحبت میکردیم که با به قدرت رسیدن خمینی و دارودستههای مرتجع مذهبی که ما در زندان بر آنها نام فالانژهای مذهبی گذاشته بودیم، چه خواهد شد، که مصطفی مدنی پیش ما آمد و گفت که نظرتان در مورد این که بخواهیم یک نشریه درآوریم، چیست و توضیح داد که فرخ نظرش این است که ما نمیتوانیم از پس این کار برآئیم. ما نظرمان مثبت بود و از همان جا هم قرار گذاشتیم که دست به کار شویم و آن را درآوریم. مصطفی مدنی آن زمان فردی انقلابی و مارکسیست بود. زحمات زیادی برای انتشار نخستین شماره کشید و در واقع سازماندهی انتشار نشریه کار را برعهده گرفته بود. دوره تدارک انتشار کار همزمان شد با انتقال ستاد سازمان از دانشکده فنی به خیابان فدائی در ساختمانی که قبلاً یکی از ادارات ساواک بود و سازمان آن را گرفت و تبدیل شد به دفتر سازمان. در آنجا که اطاقهای زیادی داشت ما دو اطاق بزرگ داشتیم که یکی را به تحریریه اختصاص داده بودیم و دیگری را به بخش فنی. برای انتشار اولین شماره، در واقع هنوز تحریریهای هم به معنای واقعی و جود نداشت. قرار شد که من سرمقاله نشریهای که هنوز اسم آن مشخص نشده بود را بنویسم و یک مطلب دیگر، بقیه مطالب سیاسی و کارگری را منصور و مصطفی بنویسند. دو نفر دیگر هم با ما در انتشار اولین شماره همکاری کردند، سعید یوسف ادبیات کارگری را نوشت و ویدا حاجبی خلاصهای از سخنرانیهای کارگران در جلسات بحث کارگری که عصرها برپا بود، تحت عنوان "کارگران خود سخن می گویند". کار چاپ نشریه را هم مسعود فتحی عهده دار شده بود و صفحه بندی راهم خود مصطفی میکرد. من که قرار بود سرمقاله ارگان سازمان را بنویسم، تمام تجربهام و چیزی که تا کنون نوشته بودم یک مقاله کوتاه چند صفحهای در زندان بود و دیگری یک جمع بندی بود از مبارزات توده ای که برای نبرد خلق شماره جدید پس از قیام، آماده کرده بودم و در آنجا چاپ شد. هنوز هم معلوم نبود که ما میخواهیم در اینجا کار کنیم یا نه، چون بیشتر وقت منصور و من هنوز در ارتباط با بخش کارگری میگذشت. منصور مشغول نوشتن کتابی در مورد سندیکا بود که با عنوان" بحثی در مورد سندیکا" انتشار یافت. در نوشتن سرمقاله دو مسئله مد نظرم بود. اول این که ارگان سازمان ما باید همان نقش ایسکرا را داشته باشد، بنابراین یک باردیگر " ازکجا باید آغاز کرد" و " چه باید کرد" لنین را خواندم و چکیدهای از بحثهای آنها را در سرمقاله آوردم. نکته دیگر، ماهیت ارتجاعی قدرت حاکم جدید بود. در آن مقطع برآیند نظری سازمان این بود، که هیئت حاکمه جدید، ارتجاعی و ضد انقلابیست. گرچه هنوز یک تحلیل تئوریک، پشتوانه آن نبود. اما در آن جوی که در جامعه پدید آمدیده بود و خمینی به بت مورد ستایش اکثریت بزرگ مردم تبدیل شده بود و سازمان نمیتوانست درهمان دو، سه هفته نخست پس از قیام، مستقیماً درگیر شود، مسئله ماهیت ارتجاعی رژیم میبایستی به شکلی ظریف مطرح شود. بنابراین مسئله را به این شکل مطرح کردم که با وجود تمام تلاش و نقش کارگران در این انقلاب و سرنگونی رژیم شاه، ضعف تشکل و آگاهی طبقه کارگر، مانع از آن شد که طبقه کارگربتواند، نقشی را که شایسته این طبقه است، ایفا کند. گرچه رژیم شاه سرنگون شده است، اما بسیاری چیزها دست نخورده باقی مانده است. سرمایهداران هنوز هستند و ارگانهای سرکوب ماندهاند و غیره. این که نشریه چه باید بکند، بر مسئله سازماندهی کارگران و افشاگریهای سیاسی تأکید شده بود. بعداً هم تا وقتی که ما در نشریه بودیم و مسائل اقلیت و اکثریت پیش نیامده بود، نشریه در این زمینهها، واقعاً وظیفه خود را به خوبی انجام میداد. اولین شماره نشریه در نیمه اول اسفند آماده چاپ شد، اما هنوز نامی نداشت. دو نام بیشتر مطرح بود که یکی نبرد کارگر بود و دیگری کار، که بالاخره کار انتخاب شد. نشریه چاپ شد بدون کلیشه کار. بعد از چاپ، با استامپی که تصویر کار بر آن به شکلی کج و معوج، حک شده بود، آرم کار بر بالای نشریه قرار گرفت. دیدیم که واقعاً افتضاح است. حالا یادم نیست که در چاپ دوم بود که کلیشه کار هم چاپی شد یا شماره دوم. از شمارههای دوم یا سوم بود که کار کم کم تحریریهای پیدا کرد. ترکیب نویسندگان شماره اول تغییر کرد. حیدر، منصور اسکندری، مصطفی مدنی، علی کشتگر، اسفندیار کریمی، قاسم سیدباقری و خود من شدیم تحریریه نشریه کار. کمی بعد، رسول آذرنوش نیز به جمع ما افزوده شد. به زودی تعداد زیادی از سمپات های سازمان، خواهان همکاری با نشریه شدند. که آنها هم به عنوان حوزههای جنبی تحریریه سازماندهی شدند و هر عضو تحریریه مسئولیت یک یا چند حوزه را عهدهدار گردید.
تقسیم کار و تصمیم گیریها در تحریریه چگونه بود؟
در درون تحریریه، ما یک تقسیم کار داشتیم. منصور اسکندری عمدتاً اخبار، گزارشات و مقالات کارگری را تهیه میکرد. قاسم، اخبار و گزارشات دهقانی، اسفندیار، اخبار و گزارشات ملیت ها، بقیه هم عمدتاً مسائل سیاسی، اقتصادی و تئوریک. تصمیمگیری در مورد مقالات به این شکل بود، که مقالات در جلسه تحریریه تعیین میشد و هر کس که نوشتن مقاله را برعهده میگرفت، آن را مینوشت یا اگر در حوزههای جنبی نوشته میشد. در جلسات تحریریه که مرتباً تشکیل میشد، خوانده میشد. اگر اصلاحی لازم داشت، صورت میگرفت. اگر اشکالات جدی داشت رد میشد. به هر حال کم تر رویه تصمیم گیری اقلیت و اکثریت معمول بود. بیشتر بحثها رو در رو و اقناعی بود و نوشتهها عموماً به اتفاق آراء تصویب میشدند و برای چاپ ارسال میشدند.
آیا پس از انتشار کار، سازمان به فکر نبود که آن را رسماً ثبت کند؟
نه، آن وقتها اصلاً این مسائل مطرح نبود. دوران پس از قیام، تا وقتی که رژیم خودش را تثبیت نکرد، آزادیهایی که مردم به دست آورده بودند، وسیع و گسترده بود. هر فرد یا گروهی میتوانست فعالیت کند و یک نشریه هم منتشر نماید. بعداً که رژیم خودش را تثبیت کرد، تازه آن وقت است که مسئله فعالیت قانونی و اجازه انتشار نشریه و مسائلی از این دست، مطرح شد. بعد از انشعاب هم هیچ گاه در مرکزیت سازمان چنین بحثهائی نبود. چون ما با توجه به ماهیت رژیم و تلاش آن برای سرکوب، بیش تر در پی تشکیلاتی مخفی کار و فعالیت در شرایط کار مخفی بودیم. تنها در یکی از جلسات هیئت نویسندگان، یکی از ازرفقا مطرح کرد که گویا اکثریت میخواهد نشریه کار را به نام خودشان ثبت کنند و اجازه رسمی انتشار آن را بگیرند، آیا سازمان ما نمیخواهد در این زمینه اقدامی کند. رفیق منوچهر کلانتری در همان جا بحث مفصلی داشت روی این مسئله که هرگونه اقدامی در این زمینه اشتباه است. خلاصه بحث وی این بود که آزادیهای سیاسی و حقوق دمکراتیک، نیازی به گرفتن اجازه از کسی ندارد. هرکس باید آزاد باشد که بتواند نشریهای منتشر کند. به برخی کشورهای اروپائی هم در بحثاش استناد میکرد. بحث هم در همین جا خاتمه یافت.
اخبار و گزارشات فراوانی که در کار چاپ میشد، چگونه به نشریه میرسید؟
در نخستین شمارهها، هنوز روش سازمان یافتهای در این مورد وجود نداشت. برخی اخبار را کارگران حتا شفاهی به نشریه میرساندند. برخی از طریق نامه و تلفن روابط عمومی و تعدادی هم از کانالهای تشکیلاتی. بعداً که شاخهها و بخشهای مختلف سازماندهی شدند، از طریق کانالهای تشکیلاتی مرتب ارسال میشدند. اخبار و گزارشات شهرستان ها هم اگر مهم بودند، از طریق ارتباط تلفنی سازمان و در غیر این صورت، از طریق پیکهای تشکیلات که مدام در حال رفت و آمد بودند. گروههای هوادار نیز هرگاه برای گرفتن شماره جدید نشریه به تهران میآمدند، اخبار و گزارشات خود را از شهرها و مناطق شان میآوردند.
کشمکش با جریان راستی که خود را متشکل میکرد و طرفدار جمهوری اسلامی شده بود و بعدا به نام "اکثریت" معروف شد، در درون تحریریه چه تأثیر و انعکاسی داشت؟
ترکیب تحریریه از همان آغاز شدیداً ضد رژیمی بود. حتا علی کشتگر که بعدا اکثریتی شد، نوشتههایش را در آن مقطع نگاه کنیم، علیه رژیم بود. وقتی که راست قوی شد، او هم میدان پیدا کرد. مصطفی مدنی هم تا کمی قبل از انشعاب خود را اقلیتی میدانست. بقیه هم که همه کادرهای اقلیت بودند. تا پیش از پلنوم، تحریریه نشریه کار یکپارچه در مقابل خط راست بود و عملاً پیش برنده خط سیاسی سازمان بود و امکان نمیداد که جریان راست لااقل در بیرون، مواضعی به نفع رژیم اتخاذ کند. اکثریت مرکزیت، تحت رهبری نگهدار، تا اواسط سال ۵۸ از جهت نظری طرفدار جمهوری اسلامی و مشی حزب توده شده بودند، اما هنوز جرأت ابراز علنی آن را نداشتند. تحریریه از تیرماه ۵۸ با نوشتن نامه های درونی، آنها را تحت فشار گذاشت که بیایند پای مسائل مشخص و وظائف ما در برخورد با جمهوری اسلامی که دارد خودش را تثبیت می کند و در تدارک یورش گسترده است. اما به نفع شان نبود وارد این مسائل شوند. شیوه کار آنها به گونه دیگری بود. فکر میکردند میتوانند به شیوههای توطئهگرانه بر این ارگان که به محوری در تشکیلات علیه جریان راست تبدیل شده بود، غلبه کنند. گفتند که می خواهیم نشریه را تقویت کنیم و چند نفر از مرکزیت به تحریریه افزوده میشوند. گرچه ما میدانستیم که هدف چیست، اما تصمیم مرکزیت بود و ما هم نیروهای تشکیلات، تابع ضوابط تشکیلاتی. گفتیم که خوش آمدید. فکر میکنم که ۳ نفر آمدند و چند جلسهای هم شرکت کردند. حالا مستثنی از این که مطالبی که مینوشتند اشکالات جدی داشت و به درد نشریه کار نمیخورد و مجبور بودند به همان شیوه ای هم که داشتیم مدام نوشتههایشان را از نو بنویسند و اصلاح کنند، دیدند نمیتوانند کاری از پیش ببرند. خودشان ول کردند و رفتند.
قبلاً هم گفته ام، وقتی که دیدند از این طریق نمیشود، تشکیل پلنوم را پیش کشیدند که تکلیف را در همان جا روشن کنند. این پلنوم را از طرفداران خودشان در مهرماه ۵۸، تشکیل دادند و دو سه نفری هم از مخالفانشان. از تحریریه هم میبایستی یک نفر شرکت کند. جریان مفصل آن را جای دیگری توضیح دادهام. خوب، حالا به هدفشان رسیده بودند. به نام اکثریت تشکیلات میخواستند، کارشان را پیش ببرند. نطفه انشعاب هم در همان جا بسته شد. برای خود من از آن جا مسئله به این شکل مطرح بود که با این شیوهها نمی شود کار کرد. باید نظراتمان را تدوین کنیم و با این ها تعیین تکلیف کنیم. حیدر و من از تحریریه استعفا کردیم. رسول، منصور و قاسم ماندند. آنها هم ترکیب تحریریه را عوض کردند. با این تغییرات، حالا رفتند سر اصل مطلب و در کار شماره ۳۵ اشان، در آبان ماه، خرده بورژوازی "مترقی" را بر رأس حاکمیت نشاندند و به حمایت از آن برخاستند.
وقتی که نشریه کار دیگر نمی توانست علنی چاپ و توزیع شود، چگونه چاپ و توزیع میشد؟
در حقیقت، چاپ و توزیع نشریه تا ۲۸ مرداد سال ۵۸ که خمینی فرمان سرکوب را صادر کرد، نه کاملاً علنی بود و نه مخفی. حالتی نیمه مخفی و نیمه علنی داشت. یعنی نه رژیم میدانست که نشریه در کجا چاپ میشود و نه هنوز جدی در پی آن بود. سازمان در این مرحله از امکانات علنی خود برای چاپ کار استفاده میکرد. از طریق ستاد سازمان هم توزیع میشد. رژیم هنوز در موقعیتی نبود که بتواند جلو توزیع و پخش آن را بگیرد. فعالین و هواداران سازمان با وجود اقدامات ایذائی حزب اللهیها، آن را در خیابانها به فروش میرساندند. حتا نشریه کار از طریق برخی روزنامه فروشیها در تهران توزیع میشد. در تعدادی از شهرستان ها نیز، در آغاز نشریه چاپ شده را از تهران میگرفتند و میبردند، بعداً بیشتر یا خودشان امکانات تکثیر در همان جا درست کردند یا سازمان در اختیارشان قرار میداد که نشریه را در همان جا تکثیر و توزیع میکردند. پس از ۲۸ مرداد ۵۸، مخفی کاری افزایش یافت. تحریریه نشریه کار که پیش از این در ستاد سازمان بود، کاملاً شیوه کار مخفی را در پیش گرفت و جلسات خود را در امکانات توجیهی برگزار میکرد. تعداد بیشتری از شاخهها خودشان نشریه را تکثیر و توزیع میکردند. در تهران هم از طریق مرکز توزیع مخفی. اما چاپ نشریه باز هم از طریق امکانات علنی سازمان صورت میگرفت. آخرین آماری که من در اواخر سال ۵۸ از تیراژ نشریه کار شنیدم، دویست هزار بود. البته این تیراژ چاپ شده در تهران بود و چاپ شهرستانها را نیز باید بر آن افزود.
چاپ و توزیع کاملاً مخفی، پس از انشعاب بود. گفتم که در آغاز به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، عموماً در سازمان، رژیم جدید را ارتجاعی و ضد انقلابی میدانستند. از همین رو بخش مالی و تدارکات سازمان که مسئولیت آن برعهده رفیق غلامیان لنگرودی (هادی) بود، در تدارک ایجاد یک چاپخانه مخفی برآمد. این چاپخانه تا مقطع انشعاب آماده شد و کار "اقلیت" از همان بعد از انشعاب در این چاپخانه مخفی که در زیرزمین یک خانه ساخته شده بود، چاپ می شد. توزیع هم در تهران، از طریق مغازههای توجیهی، صورت میگرفت. در شهرستانها هم اغلب به همان شیوهای که گفتم، توسط خودشان تکثیر میشد.
این چاپخانه مخفی از نظر امکانات چاپ در چه حدی بود و بعد از لو رفتن آن و ضربه سال ۶۰، نشریه چگونه و با چه امکاناتی دو باره انتشار یافت؟
چاپخانه از نظر امکانات واقعاً پیشرفته بود و دستگاههای چاپ بزرگ و قدرتمندی در آن تعبیه شده بود. این چاپخانه که بیش از یک سال روی آن کار شده بوده بود، در زیرزمین یک خانه به نحوی ساخته شده بود که به نظر من، ممکن نبود، به جز کسی که از آن اطلاع داشت، بتواند آن را پیدا کند. خود من که تنها یک بار به آن خانه رفتم، به هر در و دیواری که کوبیدم تا بتوانم ردی از درب ورودی آن بگیرم، نتوانستم پیدا کنم. درب کشوئی برقی آن فوقالعاده پیچیده و در جائی ساخته شده بود که امکان پیدا کردن آن نبود. در پارکینگ خانه هم یک چنین دربی برای نقل و انتقال نشریه بود. چندین دستگاه چاپ در آنجا تعبیه شده بود که هریک میتوانست، نشریه را در تیراژ بالا چاپ کند. در جریان یورش رژیم در سال ۶۰، از آنجائی که این زیرزمین، بزرگ و جای آن امن بود، چند دستگاه افست را هم که در جاهای مختلف پراکنده بودند، به اینجا منتقل کرده بودیم. همین مسئله هم باعث شد که پس از لو رفتن چاپخانه، امکان دیگری برای چاپ نداشته باشیم. در حالی که در آن شرایط از نظر من تداوم انتشار نشریه کار حیاتی بود . پیش از ضربه اسفند ماه سال ۶۰، تشکیلات ما با یک بحران روبه رو شده بود و گروهی که بعداً نام خود را گرایش سوسیالسیم انقلابی نهادند، تعدادی از کادرها بودند که در کنگره در اقلیت قرار گرفته بودند. تعدادی از این افراد که حالا توجیه تئوریک هم پیدا کرده بودند، اصلاً روحیه مبارزاتی خود را در شرایط سرکوب از دست داده بودند. یکی از آنها هم همین عطاءاللهی بود که به عنوان مسئول توزیع، به چاپخانه رفت و آمد داشت و با دستگیریاش چاپخانه را لو داد و همکاریاش منجر به مرگ رفقا هادی، کاظم، نظام، خشایار و برخی از کادرهای سازمان در بخش توزیع گردید. این ضربهای سنگین برای سازمان بود و تأثیرات منفی زیادی بر روحیه نیروهای سازمان داشت.این تأثیر منفی بر روی نیروهای هوادار به مراتب بیش تر بود. چرا که رژیم خبر دستگیری یا جان باختن تمام کادرهای شناخته شده سازمان را که در طول سال ۶۰ دستگیر یا در درگیری جان باخته بودند، همه را یک جا در آخرین روزهای اسفند، اعلام کرد. در چنین وضعیتی من بر این نظر بودم که در این شرایط آنچه که به ما کمک خواهد کرد بر گسیختگی تشکیلات غلبه کنیم، انتشار فوریتر نشریه کار است. اما امکانات چاپمان تماماً ضربه خورده بود. رفیقی داشتیم در تحریریه به نام مسعود که توانست امکان کوچکی را فراهم کند و با همین امکان محدود، دو باره نشریه رامنتشر کردیم که تا سال ۶۴ در همان تهران انتشار مییافت. تأثیر خیلی زیادی داشت و تشکیلات را باز سازی کردیم. انتشار نشریه کار ادامه یافت تا سال ۶۶ که ما برای برگزاری کنگره به خارج آمدیم و آن ماجرائی که بهرام راه انداخت و تمام امکانات سازمان را با خود برد و تشکیلات عملاً از هم گسیخت. حالا در اینجا نه امکانی داشتیم و نه پولی و نه کسی را میشناختیم که بتوانیم نشریه را در آوریم. پدر فضیلت کلام را گیر آوردم و گفتم از هرکجا که میتوانی یک مبلغ پول برای ما قرض بگیر. ۵۰۰۰ فرانک فراهم کرد، با همین پول، امکانات اولیه را فراهم کردیم و با کمک دو رفیق، نشریه را در خارج انتشار دادیم. بعداً رفقای دیگری به تحریریه پیوستند و نشریه انتشار یافت تا به امروز که شماره ۵۰۰ آن انتشار مییابد.
گفتگو با رسول آذرنوش
شما در چه دورهای عضو تحریریه نشریه کار بودید؟
من از همان ابتدای انتشار نشریه کار عضو تحریریه آن بودم و این همکاری تا انشعاب اقلیت - اکثریت در سازمان فدائی ادامه داشت. بعد از انشعاب، دو نشریه کار منتشر میشد، کار متعلق به اقلیت و کارمتعلق به اکثریت. طبعاً من که در جناح اقلیت بودم با تحریریه کار اقلیت همکاری میکردم و این همکاری تقریباً تا پایان فعالیت من در کادراقلیت ادامه داشت.
در این دوره سایر اعضای تحریریه چه کسانی بودند؟
حیدر، منصور اسکندی، توکل ومنوچهر کلانتری نامهائی هستند که از اقلیت به یاد دارم. از اکثریت هم که خود به چند جناح تقسیم شدند نامهائی چون: علی کشتگر، مصطفی مدنی، جمشید طاهری پور، کسری اکبری و رضا غبرائی.
چه نوع مقالاتی برای نشریه مینوشتید؟
مقالات نشریه کار، با توجه به اوضاع پر جوش و خروش آن زمان عمدتاً به تحولات سیاسی اختصاص داشتند، من هم بیشتر دراین زمینه فعال بودم.
بر چه اساسی در مورد مسائل مختلف و مهم ترین مسئله ای که آن زمان بلافاصله پس از به قدرت رسیدن حکومت اسلامی مطرح بود یعنی برخورد به حاکمیت، موضعگیری میشد؟ تحریریه سیاست تعیین شده توسط کمیته مرکزی را پیش میبرد و یا خود رﺃساً موضع میگرفت؟
بعد از انقلاب ۵۷ و بلافاصله پس از به قدرت رسیدن حکومت اسلامی، سیاست تحریریه به طور کلی دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان ایران بود. بسیاری از اعضای تحریریه در عین حال عضو کمیته مرکزی بودند و سیاست مدونی از طرف کمیته مرکزی برای تحریریه وجود نداشت و تحریریه خود رأساً موضع گیری میکرد.
سیاست تحریریه چه بود، چگونه اولویتها را تعیین میکردید؟
همانطور که گفتم، خط عمومی سازمان فدائی، خط دفاع از منافع کارگران و تودهی مردم بود که میبایست در مقالات نشریه کار بازتاب مییافت. این مقالات در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نوشته میشدند.
اولویتهای تحریریه را هم اوضاع و احوال مشخص جامعه و تحولات آن تعیین میکرد. به عبارت دیگر، تحریریه اولویتهایش را بر اساس اهمیت حوادث، درگیریها ومسائل جامعه تعیین میکرد.
چگونه تصمیمگیری میکردید؟
تا وقتی که اختناق وجود نداشت، یا بهتر است بگویم مادام که اختلافات درون سازمان جدی نشده بودند، مشکل چندانی هم در تحریریه کار وجود نداشت. تصمیمات تحریریه حداکثر متکی بر آرای اکثریت اعضای آن بود، ولی اختلافات اغلب با بحث و تبادل نظر در جلسات هیئت تحریریه حل و فصل میشدند و نیازی به رأیگیری نبود. تنشها بر سر چگونگی تصمیمگیری تحریریه زمانی شروع شد که اختلافات برسر ماهیت حکومت اسلامی برجسته شد.
اختلافات درون سازمان فدائی بر سر ماهیت حکومت اسلامی، چه انعکاسی در تحریریه نشریه کار داشت؟
شدتگیری این اختلافات به صفبندی اکثریت - اقلیت در تحریریه نشریه کار منجر شد و این، عملکرد تحریریه را با اختلالات جدی روبرو کرد. برای خروج از بن بست، ما به عنوان جناح اقلیت از "مبارزه ایدئولوژیک علنی" طرفداری میکردیم و خواستار اختصاص صفحاتی از نشریهی کار به توضیح اختلافات دو جناح و پیشبرد یک مبارزهی نظری و علنی بودیم تا از آن طریق، همگان و خصوصاً کل پیکرهی سازمان و هوادارانش، از کم و کیف اختلافات درونی سازمان آگاه شده و سپس مستقلانه جهتگیری خود را روشن کنند. متأسفانه به دلائلی مختلف چنین فرصتی فراهم نشد واختلافات در" بالا" به سرعت به انشعاب کشیده شد.
پس از انشعاب اقلیت - اکثریت نحوه کار چگونه بود؟
درست همین داستان به نوبه خود در"اقلیت" هم تکرار شد. یعنی زمانی که اختلافات این بار در درون خود "اقلیت"، حول "تاکتیک جوخههای رزمی" به معنای تشکیل هستههای نظامی برای انجام عملیات مسلحانه علیه رژیم، بروز پیدا کرد و جدی شد، تحریریه کار اقلیت هم دچار بحران شد. برای خروج از بحران، اقلیت، ازجمله خود من، مجدداً شعار مبارزه ایدئولوژیک علنی را مطرح کردیم و خواستار گشودن ستونهائی درنشریه کار برای پیشبرد یک مبارزهی تئوریک - سیاسی و توضیح و روشن کردن اختلافات موجود برای عموم اعضاء و هواداران اقلیت شدیم. باز متأسفانه، چنین فرصتی داده نشد و مسئله به سرعت به استعفاء و جدائیها منجر شد.
اگرخاطره یا تجربهای از آن دوران به یاد دارید لطفاً ذکر کنید.
در یکی از روزهای گرم تابستان بعد از ۳0 خراد سال ۶0، که حکومت اسلامی در جنون خون به سر میبرد و هر روزه صدها تن از مبارزان آزادیخواه را به جوخه اعدام میسپرد، ما به عنوان کمیته مرکزی اقلیت در یکی از خانههای مخفیمان جلسهای داشتیم. در این گونه جلسات معمولاً یک طرح فرار هم برای موارد اضطراری یعنی در صورت حمله پلیس و پاسداران پیش بینی میشد. دراواسط جلسه ناگهان با ضرباتی که به درب ورودی کوبیده میشد، از جا پریده و بعد از کمی تردید، با توجه به تداوم یافتن ضربات، سریعاً به سمت پنجرهای که برای فرار پیش بینی شده بود، دویدیم. این پنجره به حیاط خانه همسایه مشرف بود. تعدادی از رفقا، از پنجره به حیاط پریدند و بقیه ما هم داشتیم میپریدیم که با صدای مسئول امنیتی جلسه که میگفت "نه برگردید، زن همسایه است" فهمیدیم که محاصره و حملهای در کار نیست و به بقیه هم که قبلاً پریده بودند، فهماندیم که خبری نیست و باید بی سر وصدا، هر طور که شده خود را بالا بکشند. این کار انجام شد، البته با کمی دشواری برای بعضی از رفقای قد کوتاه که بعداً مایهی مزاح بود!
گفتگو با عباس سماكار
انتشار نشریه "کار" در اسفند ۱۳۵۷ را چگونه ارزیابی می کنید، تأثیر نشریه بر فعالیت سازمان چه بود؟
گفتگو در باره تأثیر اولین شماره نشریه "کار" در سال ۱۳۵۷ که اکنون بیست و هشت سال از آن می گذرد، بدون در نظر گرفتن شرایط تاریخی و روانشناسی فضائی که در آن چنین رویدادی به وقوع پیوست دشوار است. از این رو من ابتدا می کوشم تا حدی آن فضا و شرایط را برای خوانندگان پانصدمین شماره نشریه "کار" روشن کنم تا در سایه آن بتوانم از تأثیر آن اولین شماره "کار" به درستی سخن بگویم.
شاید برای کسانی که امروز با امکانات مدرن و عظیم رسانه های همگانی، مثل کامپیوتر و اینترنت آشنائی دارند و روزانه می توانند از صدها نشریه و رسانه های شنیداری و دیداری استفاده کنند و هر فرد به تنهائی قادر است با چنین امکاناتی به تنهائی یک نشریه راه بیندازد، گفتگو از تأثیر شماره اول یک نشریه در بیست و هشت سال پیش در ایران، امری پیش پا افتاده و غیرقابل توجه جلوه کند؛ ولی شرایطی که در آن، اولین شماره نشریه "کار" منتشر شد چنین نبود؛ در آن موقعیت، نه تنها امکانات امروزی برای انتشار یک نشریه در اختیار کسی قرار نداشت؛ بلکه حتی استفاده از دستگاه های کپی نیز آن قدر محدود و غیرعملی و دشوار بود که عملاً کسی را به فکر انتشار نشریه ای از این راه نمیانداخت. افزون بر این، شرایط سیاسی و ذهنیت حاکم بر کل جامعه و جنبش ها و جریانات سیاسی طوری بود که اقدام به چاپ یک نشریه برای اهداف و پیشبرد سیاست های یک سازمان سیاسی چندان رواج نداشت.
برای روشن شدن بیشتر مطلب، به کل جریانات و گرایش های سیاسیِ زمان شاه در دهه چهل و پنجاه شمسی اشاره می کنم که نشریه ای منتشر نمی کردند. البته این به این معنی نبود که به خصوص جنبش کمونیستی ایران، از مسئله تأثیرات نشریه سازمانی آگاهی نداشت و به نقش سازمان دهنده آن اهمیت نمی داد و یا در این زمینه بی تجربه بود؛ برعکس، هر کس که با سوسیالیسم و الفبای مبارزات طبقاتی و ابتدائی ترین تجربیات پیکار پرولتاریای جهان آشنائی داشت، به تأثیر عظیم و نقش بارز نشریه یک سازمان سیاسی آگاه بود؛ ولی محدودیت استفاده از وسائل انتشار نشریه و مهم تر از آن، شدت سرکوب و خفقان موجود و پراكندگی مبارزات كارگری امکان هر نوع انتشار نشریه را در این دوره تقریباً ناممكن می ساخت. در تمام سال های اواخر دهه چهل تا مقاطع انقلاب، ما عملاً نه تنها شاهد انتشار یک نشریه سراسریِ سازمانی در کل مبارزات موجود در درون ایران نبودیم؛ بلکه حتی تکثیر تک شماره نشریاتی که گه گاه می توانست از هفت خوان سرکوب و سانسور بگذرد و از خارج از کشور به دست کسی برسد نیز، با شرایط آن روز امری ناشدنی بود. حتی جنبش دانشجوئی با تمام شهامت مبارزاتی و جوش و خروش و غرور جوانی خود، عملاً در این زمینه گامی برنمی داشت و ما شاهد یک نشریه مبارزاتی سراسری که در جامعه بتواند حتی به معرفی چهره و نشان جنبش های دمکراتیک جاری و یا توضیح و تحلیل شرایط موجود بپردازد نیز نبودیم.
حداکثر مطالبی که در آن زمان منتشر می شد از سطح کتاب و جنگ های ادبی و اجتماعی فراتر نمیرفت که آن هم طبعاً می بایست از طریق چاپخانه های رسمی و با گذشتن از سد سانسور و کنترل سازمان های نظارتی و امنیتی منتشر شود و کسان بسیاری به خاطر این سطح کار انتشاراتی نیز در زندان ها به سرمی بردند و اگر هم گاهنامه ای سیاسی - تئوریك منتشر می شد، امكان پخش گسترده و بُرد چندانی نداشت و حتی به زحمت به دست فعالین سیاسی می رسید. در واقع جدا از دشواری فنی تهیه امکانات چاپ نشریه، و سرکوب، عامل دیگر ضعف بینشی و درگیری در چارچوب فعالیت های خُرد برای رهیافت از بن بستِ سیاسی موجود بود.
دیدگاه، نوع و شیوه مبارزاتی تازه ای که از اواخر دهه چهل شمسی به صورت مشی مبارزه مسلحانه چریکی در جامعه رایج شد و به صورت یک جنبش اجتماعی پرقدرت درآمد و هواداران بسیاری یافت نیز، نه تنها نتوانست این سد را بشکند؛ بلکه حتی امکان انتشار اعلامیه و اطلاعیه ها را نیز به راحتی نیافت. زیرا مبارزان چریک، پیش از آن که به فكر سازماندهی یك مبارزه سیاسی - نظری در نشریه سراسری بیفتند، پیش از آن که بتوانند چاپ خانه ای مخفی برای انتشار مرتب نشریه سازمانی فراهم سازند، می بایست در آن شرایط بسیار دشوار که رژیم با تمام سبعیت به ردگیری آنان می پرداخت، تمامی نیرو را صرف حفظ جان خود و انجام عملیات مسلحانه می کردند و این مسئله، به خصوص با توجه به محدودیت کسانی که دست به عملیات مسلحانه می زدند، عملاً مسئله انتشار یک نشریه سیاسی سازمانی را به مرحله محال می افکند. البته شدت سرکوب در کل در جامعه چنان بود که سازمان هائی هم که مشی مبارزه مسلحانه چریکی نداشتند نیز نمی توانستند در این زمینه در ایران فعال باشند، و حتی به زحمت امکان می یافتند که اعلامیه های خود را نیز تکثیر کنند و به دست دیگران برسانند؛ با این حال از جنبش مسلحانه چریکی که چنان هواداران وسیعی در جامعه یافته بود انتظار می رفت که در زمینه این مهم ترین وسیله ارتباط دهنده کوشش کند و از پس ایجاد آن برآید.
با آغاز سال پنجاه و هفت شمسی، با رشد روزافزون و اعتلائی جنبش مبارزات عمومی و با سست شدن بندهای سرکوب، اولین نشانه های عبور از این مرحله بروز کرد و نشریاتی که در خارج از کشور به چاپ می رسید و به ویژه انتشار کاسِتِ سخنرانی ها و انتشار کتاب های جلد سفید مارکسیستی و جزوه ها و اعلامیه های سازمانی رواج یافت. با این حال عبور به مرحله انتشار مرتب نشریه سراسریِ سازمانی به آسانی صورت نگرفت.
اولین اقدامی که می توانست این سد را بشکند و به حضور علنی جریانات مبارز در عرصه جامعه رسمیت ببخشد و آنان را از سازمان های "سایه" بیرون بیاورد و هویت علنی و امکان ارتباط به آنان ببخشد، توسط سازمان فدائی صورت گرفت؛ پس از بازگشائی دانشگاه ها که دست به یک اعتصاب طولانی زده بودند، اولین ستادهای دانشجوئی "پیشگام" به نام هواداران سازمان فدائی پا به عرصه وجود گذاشت و سپس در اولین تجمع و گردهمائی "سازمان چریک های فدائی خلق ایران" در دانشکده پلیتکنیک، آرم پارچه ای این سازمان، با علامت داس و چکش بر زمینه کره زمین و دستی با تفنگ، بر متن قرمز یک پرچم پنج متری از بالای ساختمان آویخته شد و حضور گردهمائی را به نام سازمانی که مخفی بود، برای اولین بار به شکل علنی اعلام داشت.
این، مسلماً یک عرض اندام سیاسی، یک اعلام موجودیت تازه و یک قدرت نمائی در مقابل رژیم حاکمی بود که حتی سایه چریک ها را نیز با تیر می زد؛ ولی در آن شرایط که ده ها هزار نفر در این مراسم شرکت کرده بودند، رژیم شاه با این که هنوز سقوط نکرده بود و ارتش و ماشین نظامی سركوبش را هم داشت، دیگر از عهده مقابله با این سازمان برنمی آمد. در واقع رژیمی که اینک خود به جای این سازمان سیاسی، رژیمِ در سایه شمرده می شد نمی توانست به سرکوب آن بپردازد. زیرا تنها آن ده ها هزار انسان مبارز و آماده دفاع در آن مراسم نبودند که مانع این کار می شدند؛ بلکه هزاران انسان دیگر در همان شهر تهران و شهرهای دیگر و توده های مبارز مردم بودند که مانع از سرکوب به شمار می آمدند.
در میان سازمان های سیاسی چپ، در آن شرایط تنها این سازمان، قدرت و اتکاء به نفس و امکان انجام این گردهمائی علنی و حضور با "نام و نشان" خود را در زیر سایه سرنیزه حکومت شاه داشت. البته باید اذعان داشت كه این حركت كاملاً نقشه مند و بر اساس یك برنامه نبود و در جریان حركات بعدی این سازمان نیز به شكل نقشه مند تداوم نیافت. اما علیرغم این، نفوذ و اعتبار اجتماعی سازمان فدائی در این مقطع نه فقط رژیم شاه را مرعوب می کرد؛ بلکه جانشین بعدی آن، خمینی و دار و دسته ارتجاعی اش را هم پس می زد و وامی داشت که در مقابل این غول سیاسی، حداقل سکوت پیشه کند. در واقع، علنی شدن سازمان های کمونیستی در استبداد جوامع پیرامونی، امری اراده گرایانه نیست که بیرون ازملزومات تحقق آن، بنا به شعار و خواست افراد محدود ممکن شود. بدون در نظر گرفتن ملزومات چنین علنیتی، این سازمان ها در یک هجوم برنامه ریزی شده ارتجاع نابود خواهند شد. این شرایط و ملزومات چیزی نیست، مگر همان نمونه موقعیتِ سازمان فدائی که در شرایط اعتلاء مبارزاتی دیدیم.
حال اگر بخواهیم این حركت را تحلیل كنیم، فارغ از نقشه مند بودن و یا نبودن آن، می توان گفت؛ یک سازمان انقلابی، از مردم می گیرد، جمع بندی می کند و دوباره آن را به خود مردم برمی گرداند. سازمان فدائی در آن شرایط، می توانست به اتکاء حمایت توده های مردم این امکان را بیابد که علنی شود و در عین حال، با این علنی شدن، به توده ها بگوید که؛ "می بینید، من علنی شده ام و رژیم شاه قادر نیست مرا سرکوب کند. این رژیم دیگر قدرت سرکوبش را از دست داده است، آن را سرنگون کنید." و با این کار، گام بزرگی فراتر برود. خود را جلوتر بکشد و اتکاء به نفس و نفوذ توده ای اش را بیش از پیش گسترش دهد. این پیشرفت می توانست با جلب توجه توده ها به خود، یا به یك برنامه انقلابی و بسیج طبقاتی برای تحقق آن، گام اساسی و بزرگِ دیگری در انقلاب ایران به شمار آید.
در واقع، یک نشریه چه چیز جز یک داد و دهش زنده بین سازمان، اجزاء آن و توده هاست؟ سازمان فدائی حتی با علنی شدن نیمه كاره اش نیز گامی به سوی ایجاد این داد و دهش برداشت. ولی این تمام کار به شمار نمی آمد؛ با این حال، از این ارتباط فیزیکی و از نزدیک، تا عبور به انتشار یک نشریه که ارتباط از دور و ایجاد ذهنیت مشترک برای کل توده هاست نیاز به طی زمانی طولانی نبود؛ اما ذهنیت حاکم در آن شرایط، در شرایطی كه ارتجاع داشت آرام آرام طرح حكومت آینده خود و حتی شكل حكومت اسلامی اش را می ریخت و در غیاب برنامه انقلابی نیروهای طبقاتی دیگر، آن را به جامعه تحمیل می كرد، ضرورت دامن زدن به تشكل انقلابی كارگران، اعلام یك برنامه انقلابی و نشریه ای كه به ترویج و تبلیغ آن بپردازد، بیش از هر زمان دیگر بود.
علنی شدن كامل، تنها توانست در مقطع قیام انجام شود. سازمان فدائی با تسخیر دانشکده فنی تهران و برپاداشتن اولین ستاد سازمانی، این بار حضور علنیِ مداوم خود را اعلام داشت و آن را به مرکز ارتباطاتش بدل کرد و بی درنگ پس از آن، ستادهای دیگر را در مراکز شهرهای گوناگون ایران برپا شد. بررسی ماهیت ستادها نشان می دهد كه این نیز گامی بود برای ارتباط متقابل با توده های مردم.
اما، تأخیر در انتشار نشریه را كه حدود یك ماه پس از برپائی ستادها صورت گرفت می توان نشانه نوعی فلج ذهنی ناشی از درگیر شدن تمام و كمال با انبوه مسائل محلی و درگیر شدن با خرده كاری و نداشتن یك چشم انداز استراتژیک برای انقلاب دانست. زیرا از این زمان تا موقع انتشار اولین شماره نشریه "کار" دیگر تحول ویژه ای وجود نداشت كه باید در دل این سازمان اتفاق می افتاد تا آن را متوجه ضرورت انتشار نشریه خود سازد؛ بلکه برعکس، نیاز مبارزات توده ای، نیاز به دخالت گری نقشه مند در روند مبارزات جاری توده های بی شکل مردم که به دنبال ارتجاع خمینی و دار و دسته اش روان بودند، بیش از هر زمانِ دیگر انتشار یک نشریه سازمانده و افشاگر و رهنمود دهنده را برای تجسم یک دنیای بهتر و تجسم بارز خواست ها و مطالبات و سازماندهی مبارزات کارگران و زحمت کشان ضروری می ساخت.
اگر در بررسی این پدیده دقیق تر نگاه كنیم، می بینیم كه پس از ضربه ای كه در سال پنجاه و پنج شمسی به مركزیت سازمان فدائی وارد آمد و تقریباً بخش اصلی آن در مقابله با هجوم نظامی ساواک از دست رفت، این سازمان عملاً فاقد رهبری و طبعاً بدونِ امكان هماهنگ ساختن خود با یك برآمد توده ای بود. بازماندگان مركزیت سازمان، قادر نبودند با شرایط تازه هماهنگ شوند و سازمان را بازسازی كنند. این بازسازی، تنها پس از بیرون آمدن زندانیان سیاسی صورت گرفت كه بخش بزرگی از آن ها نیز با رد مشی مبارزات مسلحانه چریكی، هنوز تصور و استراتژی جانشینی برای این سازمان نداشتند و درک مشخصی از یک برنامه تازه ارائه نمی كردند.
به عبارت بهتر، تنها به اعتبار سابقه مبارزاتی سازمان فدائی بود كه انبوه توده ای هوادار گرد این سازمان فراهم آمد و به آن اعتبار و وزنه ویژه بخشید. اما به ویژه از آن جا كه بخش قابل توجهی از مركزیت سازمان نیز گرایش به راست یافته بود و زیر سیطره نظری و سیاسی حزب توده قرار داشت، این اعتبار آرام آرام رنگ خود را از دست می داد و تلاش های پراكنده ای هم كه برای استقلال سیاست و نظر و حركت انقلابی می شد چهره تازه ای به سازمان فدائی نمی بخشید. به این ترتیب، یک ماه پس از قیام بهمن، و تازه یک ماه بعد، در ۱۹ اسفند پنجاه و هفت بود که اولین شماره "کار" انتشار یافت.
فارغ از ارزیابی نظری - سیاسی محتوی و مضمون نشریه "کار" كه من به آن اشاره خواهم كرد، چیزی كه در ذهنیت جنبش كمونیستی و مردم برجستگی داشت، همانا اقدام به انتشار نشریه بود. یعنی این سازمان فدائی بود که اصولاً با توجه به آن قدرت و نفوذ اجتماعی باز می بایست با انتشار نشریه سیاسی سازمانی خود به مثابه یک حرکت تازه به جامعه تکان بدهد. برخی از سازمان ها، اگر هم در این زمینه اقدام کرده بودند؛ به دلیل محدودیت دامنه نفوذشان، چندان توجهی را در این جهت به خود جلب نمی ساختند. ولی تأثیر نشریه سراسری "کار"، كه تیراژ یک میلیون نسخه یافت، در ذهنیت متأثر از سرکوب پیشین جنبش مبارزاتی در جامعه، در شرایط سلطه ذهنیت محافظه کار، به مثابه یک شوک، یک تکان عظیم و گشایشِ دریچه ای می بایست می شد که کل جامعه را تکان دهد و آن را متوجه یک وظیفه فراموش شده سازد. وظیفه ای که گوئی زیر آوار سلطه ذهنی رژیم شاه از یاد رفته بود. این جرقه گیرنده می بایست توسط جریانی زده می شد که بیشترین نفوذ، بیشترین هواداری و بیشترین امکانات بسیج و مبارزه را در جنبش کمونیستی ایران داشت و درست همین بیشترین امکانات، همین تمرکز بیشترین کمیت است که می توانست آن را ناگهان به یک کیفیت تازه بدل سازد و برنامه جانشین در مقابل حاكمان تازه ارائه دهد. سازمانی که خود را حداقل از نظر وسعت کمّی، رقیب رژیم خمینی می شناخت بود که می بایست، به فکر اعمال نفوذ وسیع در عرصه نظری - سیاسی مشخصش از طریق انتشار سازمانده نشریه با تیراژی بی سابقه برمی آمد و این سد ذهنی را می شکست.
تحلیل این موضوع از سوی من، نه به عنوان یک هواداری صرف از سازمانی که به آن تعلق داشتم و بزرگ كردن واقعیت ها انجام می شود؛ بلکه از بررسی این درس از انقلاب بهمن سرچشمه می گیرد که، مبارزات اجتماعی در جریان زنده شکل گیری اعتبار و نفوذ سازمان های سیاسی و در نتیجه اقدام به حرکت ها و سیاست هائی که در حیات سیاسی و اجتماعی و طبقاتی جامعه اثرهای سرنوشت ساز و یا دراز مدت می گذارد، تعیین كننده است. جدا از خط و مشی انقلابی، همانا سبک کار انقلابی، مبارزه جوئی و صداقت و فداکاری و ایمان به حقانیت توده های کار و رنج و کمیت و میزان نفوذ در کل جامعه نقش بسیار بارزی بازی می كند. از همین رو هم نقش سازمان فدائی در صورت برخورداری از یک برنامه و رهبری انقلابی می توانست به اتكاء صداقت و مبارزه جوئی و فداکاری و نفوذ خود در میان توده های مردم، امر انقلاب را به پیش برد.
متأسفانه تمامیت سازمان فدائی با آن دامنه نفوذ اجتماعی و طبقاتی، و با آن امکانات عظیم، از کوره آزمون مبارزه طبقاتی جامعه ما پیروز در نیامد. بخش قابل توجهی از مركزیت این سازمان، به بیراهه رفت و به طبقه کارگر و انقلاب اجتماعی پشت کرد. سازمان فدائی گرچه در میدان عمل دست بالا را داشت و با علنی ساختن خود درس سرنگون ساختن رژیم شاه را شدت بخشید و خود با حضور در تظاهرات سیاهکل در ۲۱ بهمن پنجاه و هفت، تنها در سطح تهران یک نیروی وسیع صدهزار نفری را به خیابان کشید و با حرکت به سوی پادگان های نظامی مستقیماً از عوامل اصلی دامن زدن به قیام شد؛ با این حال در عرصه نظر و سیاست خیلی دیر اقدام کرد و با نپرداختن به بسیج انقلابی کارگری، قدرت تعیین کنندگی و تأثیرات اساسی پایدار بر گسترش انقلاب را از دست داد. نداشتن برنامه انقلابی، و گردش به راستِِ بخش قابل توجه مركزیت این سازمان، آرمان های کارگری انقلاب را از نفس انداخت و نقش این نهاد مبارزاتی را بیشتر به سرنگونی رژیم شاه محدود ساخت و از پس انقلاب فوریه جامعه ما یك نمونه انقلاب اكتبر بر نیامد.
در عین حال، در اولین شماره "كار" از برنامه سازمان فدائی برای انقلاب و سیاستش در مورد شكل حكومت آینده خبری نیست و شعاری هم در رابطه با تشكیل سازمان انقلابی طبقه كارگر داده نشده است؛ و این در حالی ست كه، ارتجاع شعار "جمهوری اسلامی" را مطرح كرده و تا دوازده فروردین پنجاه و هشت، یعنی روز همه پرسی در باره سرنوشت انقلاب، فرصتی به جا نمانده بود و طبعاً توده های كارگر و زحمت كش مردم بدون تشكل های مستقل و انقلابی خود، فاقد چشم انداز بودند و زیر سلطه تبلیغات خمینی و دار و دسته اش قرار داشتند.
من به خاطر ندارم كه برنامه و سیاست دیگر سازمان ها و جریانات سیاسی در این زمان تا چه حد در هماهنگی با منافع كارگران و زحمت كشان طرح و ترویج و تبلیغ شده بود؛ ولی چیزی كه بیش از همه اهمیت داشت، برنامه و سیاست سازمانی بود كه در میان توده های مردم بیشترین نفوذ را داشت به عنوان یك سازمان چپ و كمونیست شناخته میشد.
با این حال، هنوز این امكان موجود بود كه با این تأخیر و گردش به راست به شكلی اساسی مبارزه شود.
از نظر شما، اساساً نقش یک نشریه در حیات سیاسی یک حزب یا سازمان کمونیستی چه می تواند باشد؟
ببینید، کدام عامل است که در دنیای پهناور امروز می تواند مسئله ارتباط اجزاء یک کل اجتماعی را با هم برقرار کند؟ آیا ممکن است همه اجزاء یک سازمان، ارتباط با مرکزیت خود و به وجه گسترده تر، ارتباط با تمامی اجزاء خود را در سراسر یک جامعه به صورت مستقیم و تماس از نزدیک حل کند؟ آیا آگاهی از همه تجربیات، روی دادها و جمع بندی آن ها و دیدگاه های سیاسی و نظری و فرهنگی همه این اجزاء، از راه تماس مستقیم ممکن است؟ شاید در جوامع محدود روستائی پیشین، ارتباطِ ساده و مستقیم امری ممکن بود؛ ولی، اصولاً در آن جوامع، ارتباط داشتن با دیگران امری روزمره و دائم و نیازی برای تداوم بقا و راهیابی در معیشت و کرد و کار اجتماعی به شمار نمی آمد. اما در جامعه شهری، در جامعه ای که خود را بر اساس تولید کالائی سازمان داده است، یعنی در دنیای گسترده امروز، ارتباط با اجزاء مختلف جامعه بشری، قبل از هرچیز، امر و نیازی به شدت گسترده و همه جانبه در زمینه اقتصاد و معیشتی ست که بر پایه سود و تسخیر بازار تنظیم می شود. بنابراین و به ناچار، جامعه تولید کالائی از خود وسیله ای برای ارتباط اختراع کرد که "وسایل ارتباط جمعی" نام گرفت و شکل سنتی آن نیز "نشریه" شد. این رابطه در کل جامعه به قدری ریشه دواند که امر ارتباط را عملاً در همه ابعاد آن از حالت مستقیم خارج ساخت و به عرصه انتزاعِ رسانه ایش کشاند؛ به طوری که در جوامع امروز، ما حتی از آن چه در خانه کناری مان می گذرد نیز؛ نه مستقیم، بلکه از طریق همین رسانه هاست که مطلع می شویم و فرضاً درمی یابیم که دیروز در خانه همسایه دیوار به دیوار ما چه اتفاقی افتاده است. با این تعریف، به سازمان سیاسی باز می گردیم و به وجه مشخص مورد نظر شما، یعنی سازمان کمونیستی می نگریم.
جامعه تولید کالائی در عین حال، در هر گام از تکامل خود، بر شمار کارگران می افزاید، موجبات تمركز آن ها را فراهم می آورد، فکرشان را به تحرک می کشد و از این راه، به ناچار نیروئی طبقاتی و آن زمینهای را پیش پیش میكشد كه در بطن و فراگرد آن، پیكار طبقاتی كارگری به سوی هدف های برابری طلبانه اش گام خواهد زد. در این مسیر، برای کارگران وظیفه ای مهمتر از درک بربریت سرمایه داری، دریافت جنبش طبقه خود، شناخت ماهیت، هدف و وظایف آن و شرایط و راه کارهای عملی اش چیز دیگری موجود نیست. این همه، فقط از یک راه در میان طبقه کارگر گسترش می یابد؛ از راه وسایل ارتباط جمعی و در رأس آن، نشریه. طبقه کارگر برای به دست آوردن خواست ها و مطالبات خود نیاز به سازمان، برنامه و یک وسیله ارتباطی سراسری دارد. طبقه کارگر، برای ارتباط با بخش های دیگر جامعه نیز نیازمند استفاده از این وسیله ارتباط دهنده است که باز سنتاً در شکل نشریه تجسم می یابد. ارتباط اجزاء سازمان مبارزاتی، تنها از طریق نشریه است که ممکن می شود. استفاده از تجربیات همه اجزاء جامعه و اجزاء طبقه، آگاهی از نقطه نظرات، جمع بندی آن ها و یافتن سیاست ها و رهنمودها، و سازماندهی مبارزاتی همه از همین راه امکان بروز می یابد. اصولاً یک سازمان چیست؟ یک سازمان عبارت از آن ساختمانی که در آن چند انسان گردآمده اند و امر سازماندهی و جمع بندی و انتشار نشریه را به عمل می آورند نیست. ساختمان نمود سازمان است. ولی خود سازمان، آن رابطه ای ست که بین افراد پدید می آید تا گِرد یک برنامه و سیاست جمع شوند، نقشه بکشند، سیاست تعیین کنند، راه کارهای عملی را بیابند، و استراتژی و برنامه عمل مبارزاتی خود را به اتکاء آن بازبنگرند و اصلاح کنند و در راستای پیش بردش بجنگند.
یعنی اگر بخواهیم دنبال یک محور و یک نخ رابط در میان کل یک طبقه و سازمان اجتماعی آن به جستجو بپردازیم، چیز دیگری جز یک وسیله ارتباط همگانی مانند نشریه نمی یابیم. نشریه همان نخی ست که همه اجزاء را به هم وصل می کند، تجربیات را منتقل می سازد، رهنمود می دهد، ذهنیت همگانی می سازد، سازماندهی می کند و سرانجام عمل انسان مبارز، عمل طبقه کارگر در سایه این ارتباط انتزاعی به واقعیتی مادی و انقلابی برای دگرگونی جامعه بدل می شود.
طبعاً این مجموعه، به خصلت پر خون و واقعی انسان مبارز و عدالت خواه و برابری طلب نیاز دارد تا عنوان یک نشریه انقلابی به آن تعلق بگیرد. بدون صداقت، خصلت مبارزه جوئی و برنامه انقلابی، هیچ سنگی از جامعه آزاد و برابر بشری، بر سنگ دیگر بند نخواهد شد و این بنا بالا نخواهد رفت. نشریه اگر بخواهد عنوان نشریه سازمان و حزب کمونیستی را به خود بگیرد، جز پیش گرفتن این مسیر چاره دیگری ندارد. در این رابطه همچنین می توان دید که انقلاب بهمن، مانند انقلاب فوریه روسیه، به حکم یک موقعیت تاریخی خود ویژه جریان های به کلی گوناگون و با منافع طبقاتی و تمایلات سیاسی و اجتماعی کاملاً ناهمگون و متضاد، به شکل شگفتی به هم آمیخت و با یکدیگر هم آوا شد. از این گریزی نبود. اما کارگران و زحمت کشان و توده های تهی دست جامعه، به خاطر رفاه، یک زندگی انسانی و به دست گرفتن سرنوشت خود در همه گستره های جامعه و بنای دنیای بهتر به میدان رودرروئی با رژیم شاه برآمدند. از این روست که می بایست با پرچم و سازمان و برنامه انقلابی خود در این پیکار شرکت می جستند. یک نشریه طبعاً نمی بایست هدفی جز یافتن پاسخی برای حل این اساسی ترین خواست جامعه کار دیگری در پیش داشته باشد.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen