Montag, 26. Januar 2009


اعدام قربانیان نظم ضد انسانی باید متوقف شود


روزنامه های ایران، روز پنجشنبه سوم بهمن ماه، خبر از اعدام ۱۰ تن درزندان اوین دادند. این عده، که به گفته روزنامه ها بین ۲۱ تا ۴۰ سال سن داشتند، درسحرگاه روز چهارشنبه، دوم بهمن، با اتهاماتی نظیر قتل و سرقت به طناب دار دژخیمان جمهوری اسلامی سپرده شدند، تا جنایت دیگری به کارنامه خونین رژیم افزوده گردد. اواسط تابستان گذشته بود که بازهم روزنامه های ایران خبر از اعدام در زندان های ایران دادند. این بار ۲۹ نفر از قربانیان نظم ضد انسانی سرمایه، باید طعم تلخ "عدل اسلامی" را می چشیدند
شاید سردمداران رژیم جمهوری اسلامی تصور کنند که با ارتکاب این جنایات می توانند "نظم و امنیت" نکبت بار خود را برقرار نمایند. اما مردم ایران می دانند که در تمام طول عمر این رژیم، مرگ حکومت کرده است. قتل و کشتار، درتمام اين سال ها ، نه تنها راه مقابله با مخالفین سیاسی، بلکه پاسخ "اسلام" به انسان های زجر دیده ای بوده است که در فقر و فلاکت ذاتی نظم ناعادلانه سرمایه غرق بوده و همچون هرغریقی برای فرار از مرگ ناشی از گرسنگی دست به قتل و سرقت زده اند. اما مقصر واقعی کیست؟ قربانیان نظم سرمایه و یا پاسداران مرتجع این نظم . در حالی که مهره های ریز و درشت رژیم حاکم، از همان نخستین روز قبضه قدرت، میلیون ها تومان حاصل دسترنج کارگران و زحمتکشان را به جیب زده و هر روز از روز گذشته فربه تر شده اند، توده های مردم هر روز بیش از از روز گذشته به اعماق سیاه فقر و نکبت رانده شده و سهم آنها از "حکومت نمایندگان الله" بر روی زمین، تنها گرسنگی و محرومیت بوده است
سازمان فدائیان (اقلیت) رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را مقصر اصلی سیه روزی و فقر توده های مردم ایران می داند. امنیت و آسایش ادعایی رژیم با کشتار مخالفان و اعدام قربانیان حاکمیت اسلام و سرمایه برقرار نخواهد شد. هدف از این کشتارها تنها طولانی کردن عمر ننگین رژیم است. نخستین پیش شرط تحقق آزادی، رفاه و آینده روشن، سرنگونی رژیم پاسدارسیاهی و مرگ است. تنها با تشدید مبارزات توده های جان به لب رسیده مردم و رهبری طبقه کارگراست که می توان رژیم جمهوری اسلامی را برای همیشه به گورستان تاریخ سپرد

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی- برقرار باد حکومت شورائی
زنده باد آزادی- زنده باد سوسیالیسم
سازمان فدائیان (اقلیت)
۳/ ۱۱ /۱۳۸۷
کار- نان آزادی- حکومت شورائی

نشانی ما روی اینترنت: www.fadaian-minority.org
آدرس الکترونیکی ما: info@fadaian-minority.org


ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
با آغاز دوره زمام‌داری اوباما، رئیس جمهور جدید آمریکا که با سیلی از توهم‌پراکنی‌های وسایل ارتباط جمعی جهانی پیرامون تغییرات در عرصه د اخلی و بین‌المللی توأم بود، در ایران نیز سرنوشت منازعه و اختلافات جمهوری اسلامی و دولت آمریکا به جدال جناح‌های وابسته به هیئت حاکمه تبدیل شده اس
در حالی که گروه‌های رقیب جناح حاکم، از پدید آمدن فرصتی جدید و تاریخی برای جمهوری اسلامی به منظور بازسازی مناسبات خود با آمریکا و جهان سخن می‌گویند، جریانات وابسته به جناح حاکم، اوضاع را به روال گذشته، همراه با ادامه نزاع ارزیابی می‌کنند
مقامات دولتی، اما از اظهار نظر رسمی خودداری کرده‌اند. در نهایت نیز، این موضع‌گیری هم چیزی بیش از این گفته‌ی وزیر امور خارجه نخواهد بود که "اگر اوباما راه درست را برگزیند و اشتباهات سیاسی را جبران کند، ما هم هیچ عداوتی با این کشور نخواهیم داشت." این اظهار نظر به زبان دیپلماتیک، معنای دیگری جز این ندارد که اختلافات و منازعات، جدی‌تر از آن هستند که به سادگی حل شوند. این را سران جمهوری اسلامی و دولت آمریکا هر دو به خوبی می‌دانند. اختلافات واقعاً در کجاست و چرا لاینحل به نظر می‌رسد؟
آیا اختلاف بر سر خصلت مذهبی جمهوری اسلامی‌ست؟ پاسخ منفی است. نه فقط امپریالیسم آمریکا خود نقش مهمی در استقرار جمهوری اسلامی در ایران داشته، بلکه هم اکنون نیز بهترین دوستان و متحدین‌اش در منطقه، از نمونه رژیم‌های مذهبی عربستان سعودی و شیخ‌نشین‌های حاشیه خلیج‌اند. آیا اختلاف بر سر دیکتاتوری عریان جمهوری اسلامی و اختناق و سرکوب حاکم بر ایران است؟ مطلقاً خیر! به تمام رژیم‌های استبدادی منطقه خاورمیانه نگاه کنید که نزدیک‌ترین دوستان و متحدین دولت آمریکا هستند
آیا جمهوری اسلامی مانعی بر سر راه سلطه‌ی انحصارات اقتصادی آمریکا بر بازار ایران است؟ پاسخ این سؤال هم منفی‌ست. روزی نمی‌گذرد که سران و مقامات جمهوری اسلامی، از ضرر و زیان محدودیت روابط اقتصادی و تحریم‌‌های اقتصادی دولت آمریکا، شکوه و شکایت نکنند و با تضرع و التماس از سرمایه‌ی بین‌المللی برای صدور به ایران دعوت به عمل نیاورند
پس اگر بر سر این اساسی‌ترین مسایل مربوط به منافع متقابل و دو جانبه طرفین، اختلافی نیست، اختلاف در کجا بروز می‌کند و لاینحل به نظر می‌رسد؟ در جایی که دو سیاست خارجی با یکدیگر اصطکاک و برخورد پیدا می‌کند
جمهوری اسلامی رسالتی برای خود قایل است و آن صدور ارتجاع اسلامی، حمایت از سازمان‌ها و جنبش‌های اسلام‌گرا، تلاش برای استقرار دولت‌های اسلامی از نمونه خود و در یک کلام، تلاش برای شکل‌دهی به خاورمیانه، به گونه‌ای که یک امپراتوری اسلامی تحت زعامت وی باشد. این که تا چه حد این سیاست خواب و خیال است بماند، اما به هر حال مانع از تلاش جمهوری اسلامی نیست. خاورمیانه، منطقه‌ای پر از تضادها و درگیری‌هاست. جمهوری اسلامی برای پیشبرد اهداف و مقاصد خود، تلاش می‌کند، از تمام تضادها، اختلافات و درگیری‌ها استفاده کند و در میان توده‌های ناآگاه منطقه نفوذ و اعتبار بیش‌تری به دست آورد. در عین حال این سیاست که همراه با درگیری‌ها و بحران‌های خارجی‌ست، راه فراری هم برای رژیم در مقابله با بحران‌های داخلی‌ست
در سوی دیگر، اما قدرت‌های امپریالیست و به طور خاص امپریالیسم آمریکا که تمام بازارهای منطقه را در اختیار دارند و منابع انرژی این منطقه برای آن‌ها حائز اهمیتی جدی‌ست، خواهان حفظ وضع موجود و حل و فصل اختلافات منطقه‌ای، منطبق بر سیاست‌های خود هستند. در این جاست که با پان اسلامیسم جمهوری اسلامی برخورد و تقابل پیدا می‌کنند، چرا که این سیاست، در عمل، تلاش آن‌ها را در عرصه سیاسی خنثا می‌کند. در این جاست که می‌بینیم آمریکا و اروپایی که قاعدتاً نباید با یک رژیم ارتجاعی نظیر جمهوری اسلامی، تضاد و اختلاف جدی داشته باشند، کارشان به رو در رویی و اختلافات جدی می‌کشد که به سادگی نیز نمی‌توانند این اختلافات را حل کنند. از همین جا روشن است که قرار نیست با آمدن اوباما بر سر کار، اتفاق خاصی بر سر حل و فصل این اختلافات رخ دهد. اوباما یا هر فرد دیگری که رئیس جمهور آمریکا باشد، نماینده طبقه حاکم است و وظیفه‌اش پاسداری از منافع این طبقه. انجام این وظیفه نیز در چارچوب یک سیاست طبقاتی از پیش معین است. احزاب و شخصیت‌های سیاسی به حسب اوضاع و احوال مختلف می‌توانند روش‌ها و تاکتیک‌های متفاوتی برای پیشبرد این سیاست اتخاذ کنند. ابتکار عمل آن‌ها در همین محدوده است و اساس سیاست به جای خود باقی‌ست. اوباما و حزب دمکرات آمریکا فقط می‌توانند در روش و تاکتیک با بوش و حزب جمهوری‌خواه برای پیشبرد سیاست طبقه حاکم آمریکا در خاورمیانه و در قبال اختلافات با جمهوری اسلامی، تفاوت داشته باشند. می‌توانند به جای بایکوت، مذاکره غیر مستقیم و تهدید به جنگ، مستقیماً با جمهوری اسلامی وارد مذاکره شوند. اصلاً اعمال زور را عجالتاً از دستور کار خارج کنند و حتا موقتاً هم که شده امتیازاتی به جمهوری اسلامی بدهند، اما نمی‌توانند سیاست‌شان را در خاورمیانه تغییر دهند. علاوه بر این دولت آمریکا به ویژه پس از شکست‌های پی در پی دوران بوش و تضعیف جایگاه بین‌المللی‌اش، در موقعیتی قرار ندارد که بتواند بر سر مسایل پیچیده خاورمیانه، خود به تنهایی تصمیم‌گیرنده باشد. اتحادیه اروپا اکنون یک پای قضیه است و هیچ اختلافی با جمهوری اسلامی نمی‌تواند حل شود، مگر با نظر آن‌ها. اتحادیه اروپا اما راحت‌تر می‌تواند با جمهوری اسلامی کنار بیاید، فقط به این شرط که راهی پیدا شود تا جمهوری اسلامی ایران تبدیل به یک قدرت اتمی نشود، چرا که در آن صورت مهار آن از دست اتحادیه اروپا نیز خارج می‌شود و توازن منطقه‌ای را بر هم خواهد زد
بعید است که جمهوری اسلامی به این خواست تن دهد. نه از آن‌رو که خودِ مسئله هسته‌ای برای رژیم، این همه اهمیت داشته باشد که بخواهد بر سر آن ایستادگی کند، بلکه وسیله‌ای‌ست که در پشت آن هدف دیگری را تعقیب می‌کند و آن سیاست منطقه‌ای جمهوری اسلامی‌ست. جمهوری اسلامی به سادگی نمی‌تواند از این سیاست دست بردارد، مگر آن که جبراً ناگزیر به عقب‌نشینی شود. در آن صورت در داخل نیز با بحران‌هایی جدی‌تر از بحران‌های کنونی رو به رو خواهد شد. بنابراین جمهوری اسلامی نیز نه می‌خواهد و نه در موقعیتی است که بتواند اختلافاتش را با دولت آمریکا و ایضاً با اروپا حل کند. لذا این منازعات هم‌چنان ادامه خواهد یافت و این احتمال بعید نیست که حتا فشارهای سیاسی و تحریم‌های اقتصادی افزایش یابند

ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
در اوایل این هفته، تمام وزرا، معاونین و متخصصین وزارت‌خانه‌های اقتصادی حکومت اسلامی، به همراه تمام رؤسای نهادهای مالی و پولی، اساتید اقتصاد، نمایندگان بخش خصوصی تولید و بازرگانان، در اجلاسی تحت عنوان "همایش بحران مالی جهانی، فرصت‌ها و چالش‌ها" گرد آمدند تا راه حلی برای عواقب وخیم بحران اقتصادی که اکنون در نتیجه بحران اقتصادی جهان، دَم به دَم ژرف‌تر می‌شود، ارائه دهند
اما مقامات متعدد رژیم پیش از این ادعا می‌کردند که بحران جهانی تأثیری بر اقتصاد ایران نخواهد داشت بلکه بالعکس موجب رونق آن شده است. حتا پای‌کوبی کردند و گفتند این عذاب الهی بر مستکبران است و امت اسلامی در امان خدا و امام زمان. اما خدا هم به دادِ مسلمین نرسید، چرا که قدرت قوانین اقتصادی، چنان عظیم است که هیچ قدرت زمینی و آسمانی را یارای مقابله با آن نیست. عملکرد این قوانین اقتصادی‌ست که نظام سرمایه‌داری را جبراً به بحران و سقوط می‌کشاند. تفاوتی هم نمی‌کند که این، اقتصاد سرمایه‌داری قدرتمند آمریکا و اروپا باشد، یا سرمایه‌دار زهوار در رفته‌ی حاکم بر ایران
اما بالاخره چه شد که پذیرفتند بحران جهانی‌ست و سرمایه‌داری ایران هم نمی‌تواند از چنگ آن در برود؟ دیدند که به یک‌باره بازار سهام، سقوطی بهمن‌وار پیدا کرد. در طول چند روز، سهام، یک سوم ارزش خود را از دست دادند. رکود عمیق‌تر شد و رشد کالاهای صنعتی هم ۲ تا ۳ درصد تنزل کرد. صادرات کاهش یافت. قیمت‌ها تنزل کرد. بر تعداد بیکاران افزوده گردید. درآمد دولت هم از نفت به یک سوم اوایل سال جاری تقلیل یافت. بنابراین مقامات اقتصادی چاره‌ای نداشتند که بالاخره آن‌چه را که رخ داده بپذیرند، منتها توجیهی برای آن دست و پا کنند. گفتند که ما از موج اول بحران رهایی یافتیم، اما موج دوم ما را هم گرفت و اکنون ما هم درگیر بحران هستیم. البته باید اشاره کرد که این اظهارات مقامات اقتصادی رژیم است، والا، آدم‌های پرتی مثل احمدی‌نژاد، در حالی که تمام مقامات اقتصادی دولت و تمام عمله و اَکره آن‌ها همایش چاره‌جویی را برای مقابله با بحران اقتصادی تشکل داده‌اند، از رونق اقتصادی در ایران سخن می‌گویند. وی در پاسخ سؤال خبرنگاری در مورد وضعیت وخیم اقتصادی گفت: خوشبختانه بخش تولید، امروز با نشاط و پویا در حال حرکت است، حجم سرمایه‌گذاری‌ها و روند رشدها صعودی است. اتفاقات عرصه جهانی تأثیر قابل توجهی بر سرمایه‌گذاری در داخل کشور ما ندارد و فرصت‌های خوبی در اختیار اقتصاد ما قرار داده است. اقتصاد سرمایه‌داری به بن‌بست رسیده است. از آدمی که نمی‌داند، خودش یک پادو و خدمتگزار اقتصاد سرمایه‌داری ایران است، چه انتظاری می‌توان داشت که بفهمد رونق و بحران چیست. سطح شعور رئیس جمهور رژیم اسلامی فراتر از هاله نور بالای سرش نیست. او را به حال خود بگذاریم و ببینیم در همایش مقابله با بحران چه گذشت؟
وزیر اقتصاد و دارایی جمهوری اسلامی به عنوان نخستین سخنران، ابتدا از شرکت‌کنندگان خواست که اجازه دهند از بحران مالی پیش آمده، به عنوان بحران اقتصادی نام برده شود. به گفته وی از آن‌رو باید این بحران را بحران اقتصادی نامید که تا ۵ /‌ ۱ سال آینده نیز جهان درگیر رکود اقتصادی خواهد بود. بگذریم از این که وزیر اقتصاد جمهوری اسلامی نمی‌داند که پذیرش بحران اقتصادی، به معنای پذیرش بحران در مناسبات تولید سرمایه‌داری است و ربطی به این که چند ماه یا چند سال دوام آورد، ندارد. به همین علت است که سخن‌گویان و وسایل ارتباط جمعی جهان سرمایه‌داری، از نام بردن بحران موجود، به عنوان بحران اقتصادی اکراه دارند و از همین‌روست که مدام از بحران مالی سخن می‌گویند. اما به هر رو پیشنهاد وزیر اقتصاد، در نام‌گذاری به حقیقت بحران موجود نزدیک‌تر است. وی پس از اشاره به یک رشته آمار و ارقام برای نشان دادن عظمت بحران جهانی، به تأثیرات آن بر اقتصاد ایران پرداخت و گفت از ۳ ماه پیش، دولت، مدیریت بحران را در دستور کار قرار داده است. با استفاده از اعطای وام‌های ارزی و ریالی به شرکت‌های بورسی، از بازار سرمایه حمایت کرده تا جلوی سرایت بی‌اعتمادی به این بازار را بگیرد. در پایان نیز نتیجه گرفت: "ایران با داشتن ذخیره ارزی مناسب و حُسن تدبیر، می‌تواند از این بحران به سلامت عبور کند"
رئیس سازمان بورس و اوراق بهادار گفت: بحران در بورس، از بخش واقعی اقتصاد به بخش غیر واقعی تحمیل شده و بورس را به وضعیتی که الان دارد، گرفتار کرده است. وزیر اقتصاد پیشین دولت گفت: یکی از اثرات منفی بحران اقتصادی دنیا بر اقتصاد ما کاهش قیمت نفت است که کشور را در سال آتی با کسری بودجه مواجه خواهد کرد. رئیس اتاق بازرگانی، از این که دولت هنوز کار جدی انجام نداده انتقاد کرد، از اوضاع پیش آمده اظهار نگرانی کرد و بحران را هشداری برای تجدید نظر در ساختارهای اقتصادی دانست. وی افزود: عمق بحران به حدی‌ست که حتا به نظر می‌رسد، در نظام‌های اقتصادی نیز باید تجدید نظر کنیم. شرایط فعلی فرصتی برای ارائه نسخه‌های جدید و حتا نوع جدیدی از مارکسیسم به وجود آورده است، به گونه‌ای که گمان می‌رود حتا باید در علم اقتصاد هم تجدید نظر کنیم. رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس، خواهان انتشار اوراق مشارکت ارزی برای جبران آثار بحران شد. معاون اقتصادی وزارت اقتصاد و دارایی، فروپاشی بورس را ناشی از کاهش درآمدهای نفتی معرفی نمود. مدیر عامل شرکت بورس و اوراق بهادار در ادامه بحث خود افزود: با شروع بحران مالی جهانی و روند کاهش شاخص‌ها در دنیا و اثر آن در بازار کشور، از حدود ۱۳۰۰۰ واحد به ۸ هزار واحد سقوط کرد
خوب، بالاخره همه مقامات رژیم، سوای شخص احمدی‌‌نژاد، بحران را پذیرفته‌اند. اما بعد چه؟ از سخنرانی‌های چند روزه این اجلاس چیزی جز این در نمی‌آید که فعلاً چاره‌ای نیست و باید دید اوضاع اقتصای جهان چه می‌شود. عجالتاً بحران عمیق‌تر خواهد شد. وزیر اقتصاد، زمان آن را یک سال و نیم دیگر می‌داند. اما بحران کنونی جهان سرمایه‌داری یکی از عمیق‌ترین بحران‌هایی‌ست که این نظام با آن رو به رو شده است. این بحران، بحران ورشکستگی و زوال نظام سرمایه‌داری‌ست. نشانه بارزی از تضادهای لاینحلی است که شیوه تولید سرمایه‌داری با آن رو به روست. این بحران، جار می‌زند که نظام سرمایه‌داری با بن‌بست تام و تمام رو به روست. باید برافتد و به جای آن نظم سوسیالیستی در جهان استقرار یابد و بشریت را از تمام فجایعی که سرمایه‌داری به بار آورده، رها سازد

Sonntag, 18. Januar 2009



ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۲۷ دی ۱۳۸۷
در حالی که ارتش رژیم اشغال‌گر اسرائیل به کشتار وحشیانه مردم غزه و ویران‌سازی شهرها با بمب و گلوله ادامه می‌دهد، جمهوری اسلامی که به عنوان اصلی‌ترین حامی و پشتیبان گروه بنیادگرای اسلامی حماس، بی‌تردید، خود در ایجاد وضعیت فاجعه‌بار مردم غزه نقش داشته است، در فلج و انفراد دیپلماتیک منطقه‌ای و جهانی، به نظاره‌گر منفعل اوضاع تبدیل شده است
تا روزی که پای شعار دادن در میان بود، سران جمهوری اسلامی از نابودی اسرائیل سخن می‌گفتند و مشوق ماجراجویی گروه حماس و تشدید اختلاف در صفوف فلسطینیان و ایجاد انشقاق در میان آن‌ها بودند. اکنون که توده‌های مردم فلسطین در غزه، با بی‌رحمانه‌ترین حملات ارتش اسرائیل روبرویند، جمهوری اسلامی کار دیگری جز نمایش‌های مسخره ندارد. چند تایی از حزب‌اللهی‌ها کفن می‌پوشند و در تهران راه می‌‌افتند که بله ما می‌خواهیم به فلسطین برویم و در آن جا بجنگیم. سپس احمدی‌نژاد و خامنه‌ای واسطه می‌شوند که نه خیر! فعلاً در غزه کمبود نیرو وجود ندارد، بلکه امکانات می‌خواهند. مسخره بودن این نمایش بر کسی پوشیده نیست. نمایش مسخره دیگری به صحنه آورده می‌شود. در حالی که همه می‌دانند، رژیم اسرائیل مرز آبی غزه را در اختیار خود گرفته و حتا به کشتی‌های حامل مواد غذایی و درمانی سازمان‌های بشردوست بین‌المللی اجازه ورود به ساحل غزه را نداده، جمهوری اسلامی برای به صحنه آوردن نمایش مضحک خود، یک کشتی مواد غذایی را به نزدیکی‌های سواحل غزه می‌فرستد، بعد هم می‌گوید، رژیم اسرائیل اجازه نزدیک شدن کشتی را به سواحل نداد. نمایش مسخره بعد، در حالی که برای کشتن رئیس جمهور مصر، حسنی مبارک، جایزه تعیین کرده است، اعلام می‌کند که اگر دولت مصر اجازه دهد، محموله‌های غذایی و دارویی برای مردم غزه و پزشکان ایرانی برای مداوای زخمی‌ها و بیماران فرستاده می‌شوند. به تمام این اقدامات رژیم جمهوری اسلامی که نگاه کنیم، جز یک مشت نمایش‌های مسخره چیز دیگری نیست. در حالی که ابتکار عمل سیاسی – دیپلماتیک را از یک طرف، قدرت‌های جهانی در شورای امنیت، کشورهای اروپایی و در منطقه کشورهای عربی در دست گرفته‌اند، از جمهوری اسلامی در هیچ یک از اجلاس‌هایی که هم اکنون در حال تصمیم‌گیری بر سر چند و چون آتش‌بس می‌باشند، خبری نیست. این انفراد جمهوری اسلامی، اعتراضاتی را از درون هیئت حاکمه برانگیخت و از وزارت امور خارجه رژیم خواسته شد که در عرصه دیپلماتیک کاری انجام دهد و لااقل، حالا که همه دنیا خواهان توقف جنگ‌اند، نامی از جمهوری اسلامی هم در جایی باشد. ماجرای تک و تنها ماندن جمهوری اسلامی، سرانجام به این جا انجامید که احمدی‌نژاد دست به دامان شاه عربستان سعودی شد. وی در پیام خود به شاه سعودی نوشت: "انتظار از جنابعالی که پادشاهی کشور عربستان سعودی و مدیریت و خادمی حرمین شریفین، قبله‌گاه مسلمین و حرم نبوی را بر عهده دارید، این است که در برابر این حوادث سهمگین و آدم‌کشی‌ی آشکار و قتل عام فرزندان خودتان و پاره‌های تن امت اسلامی در غزه، قفل سکوت را بشکنید و صریحاً اعلام موضع کنید
اما سؤال این است که چرا احمدی‌نژاد اکنون، سه هفته پس از حمله نظامی اسرائیل به غزه، این نامه را به شاه سعودی می‌نویسد و چرا اکنون می‌خواهد که وی قفل سکوت را بشکند؟ پاسخ این است که این، پیامی معمولی نیست، بلکه شکستی بزرگ برای جمهوری اسلامی و اعتراف به شکست است
واقعیت این است که مسئله غزه و در کل مسئله فلسطین، به عرصه رقابت و کشمکش میان جمهوری اسلامی و تقریباً اغلب کشورهای عربی منطقه تبدیل شده است. در حالی که جمهوری اسلامی از حماس حمایت می‌کند، مصر، عربستان، اردن و رژیم‌های کوچک‌تر عربی به استثنای قطر و تا حدودی سوریه که موضعی بینابینی دارد، از جناح الفتح و حکومت خودگردان به رهبری محمود عباس حمایت می‌کنند و خواهان برانداختن نفوذ جمهوری اسلامی در فلسطین هستند. بنابراین روشن است که چرا این دولت‌ها در جریان حمله نظامی اسرائیل به نوار غزه، واکنشی نشان ندادند. حتا اگر توافق رسمی میان آن‌ها و رژیم اسرائیل بر سر این مسئله صورت نگرفته باشد، توافقی غیر رسمی وجود داشت
اکنون چنین به نظر می‌رسد که طرف‌های برنده و بازنده این درگیری‌ تا حدودی مشخص شده است. مذاکرات نمایندگان حماس با دولت مصر و تمایل آن‌ها به برقراری آتش‌بس، نشان می‌دهد که احتمالاً در چند روز آینده این آتش‌بس برقرار شود. چرا که رژیم اسرائیل هم در شرایطی که نیروهای نظامی‌اش بخشاً شهرها را به اشغال خود درآورده‌اند، این آتش‌بس را به نفع خود می‌بیند. گر چه پس از حمله نظامی اسرائیل به غزه، مسئله فلسطین بیش از هر زمان دیگر لاینحل باقی می‌ماند، اما عجالتاً حماس از این درگیری تضعیف شده بیرون خواهد آمد. در بهترین حالت که بتواند موقعیت خود را تا حدودی حفظ کند، تغییر جبهه، از جبهه جمهوری اسلامی، به جبهه کشورهای عربی منطقه است. در حقیقت نیز پذیرش آتش‌بس از سوی حماس، معنای دیگری جز این نخواهد داشت.اما سرنوشت حماس، تأثیرات غیر قابل انکاری بر توازن قوا در منطقه خواهد داشت
جمهوری اسلامی یکی از بازندگان اصلی نزاع قدرت‌های منطقه‌ای بر سر نقش و نفوذ در جنبش فلسطین خواهد بود. برنده این کشمکش قدرت‌های رقیب، سوای اسرائیل که اساساً خواهان تضعیف هر چه بیش‌تر جنبش مردم فلسطین و ادامه اشغال‌گری‌ست، عربستان و مصر خواهند بود
نامه احمدی‌نژاد به شاه عربستان سعودی بیان چیز دیگری جز این نیست که کاری از دست جمهوری اسلامی برنمی‌آید. اما مسئله به همین جا خاتمه نمی‌یابد. سرنوشت حماس در غزه، بر حیطه نفوذ جمهوری اسلامی در لبنان و موقعیت حزب‌الله نیز تأثیر خواهد گذاشت. این مسئله چنان روشن است که روز گذشته معاون دبیر کل حزب‌الله لبنان در سخنرانی خود از تأثیر استراتژیک اوضاع غزه بر لبنان سخن گفت. معاون دبیر کل حزب‌الله لبنان، البته این تأثیر را در ارتباط با مخاصمات حزب‌الله، دولت اسرائیل و کلاً مسئله فلسطین مطرح کرد. اما در لبنان نیز سوای مخاصمات حزب‌الله و اسرائیل، یک رقابت و کشمکش منطقه‌ای در جریان است. همان صف‌بندی‌هایی که بر سر مسئله غزه شکل گرفته است، در لبنان نیز وجود دارد. در یک طرف جمهوری اسلامی ایران و سوریه از حزب‌الله و گروه اَمَل حمایت می‌کنند و در سوی دیگر، مصر، عربستان و دیگر کشورهای عربی از گروه‌ها و جناح‌های دیگر. بنابراین سرنوشت حماس در غزه، قطعاً بر توازن قوای نیروهای درگیر در لبنان و حامیان داخلی و بین‌المللی آن‌ها تأثیر خواهد گذاشت. در حالی که کشمکش و رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی بر سر مسئله فلسطین در غزه ادامه دارد، قربانیان تجاوز نظامی اسرائیل، مردم فلسطین‌اند که تا این لحظه کشته و مجروحین آن‌ها از ۵ هزار نفر فراتر رفته و بخش بزرگی از این قربانیان، مردم بی‌دفاع غیر نظامی و حتا کودکان هستند. جنایات ارتش اسرائیل در طول این سه هفته، چنان تکان‌دهنده‌اند که هرگز مردم فلسطین و جهان، آن‌ها را فراموش نخواهند کرد
ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۲۷ دی ۱۳۸۷
دولت مذهبی که برآمده از تضادها و بحران‌های لاینحل نظم کنونی جهانی‌ست، دولتی مدام بحران‌زاست . چرا که تجسم فساد و گندیدگی این نظم، در حد اعلای آن است. این است دلیل این که چرا جمهوری اسلامی، از همان نخستین روز موجودیت خود در ایران، پیوسته در عرصه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی با بحران رو به رو بوده است. بحران اما، همراه با نارضایتی، اعتراض و مبارزه توده‌های مردم علیه نظم موجود است. رژیمی که راه حلی برای این بحران‌ها ندارد، لاجرم برای مهار و کنترل موج نارضایتی و اعتراض به اختناق و دیکتاتوری عریان روی می‌آورد. بنابراین استبداد و اختناق موجود در ایران، هم‌زمان از دو منبع سرچشمه می‌گیرد. نخست این که دولت مذهبی ذاتاً دشمن آشتی‌ناپذیر آزادی‌های سیاسی و حقوق دمکراتیک مردم است، دوم، ابزار ناگزیر طبقه حاکم برای مقابله با بحران است. از این‌رو بی‌دلیل نیست که در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، اختناق و سرکوب، پیوسته تشدید می‌شود و رژیم حاکم مدام باید در پی یافتن بهانه و دستاویزی برای تنگ‌تر کردن حلقه اختناق باشد. پس جای تعجب نیست که حمله نظامی رژیم اسرائیل به غزه نیز، دستاویزی برای تشدید سرکوب و اختناق مردم ایران قرار گیرد. در این چند روز، گروهی از فعالین کارگری و دانشجویی دستگیر شدند. تجمعات مادران صلح در محکومیت مردم غیر نظامی غزه مورد یورش پلیس قرار گرفت. اعدام و سنگسار افزایش یافت. حتا مطبوعات و تشکل‌های دانشجویی وابسته به جناح‌هایی از رژیم مصون نماندند
سران دستگاه سرکوب، در این هفته یکی پس از دیگری از طریق مصاحبه‌های مطبوعاتی، این روند تشدید سرکوب و اختناق را به اطلاع مردم رساندند
دادستان تهران اعلام کرد: اشخاصی که در ماهواره تبلیغ می‌کنند، بدانند، هر کس علیه نظام جمهوری اسلامی ایران یا به نفع گروه‌ها و سازمان‌های مخالف نظام به هر نحو فعالیت تبلیغی نماید، جرم است و مجازات آن یک سال حبس تعزیری
سخنگوی دستگاه قضایی، اجرای حکم وحشیانه و قرون وسطایی سنگسار سه مرد را در مشهد تأیید کرد. بر بستن "دفتر کانون مدافعان حقوق بشر" مهر تأیید زد و علاوه بر اشاره به بازداشت گروهی از دانشجویان دانشگاه شیراز به اتهام افترا و توهین، خبر از دستگیری ۴ نفر به اتهام براندازی نرم داد. وی افزود: "اعضای این شبکه به طرق مختلف در کشور اقدام می‌کردند و بودجه‌ای را که در مجلس آمریکا به تصویب می‌رسید و گاهاً به صورت مشخص از سوی وزارت خارجه و سازمان سیا هدایت می‌شد، در جهت براندازی نرم به کار می‌بستند
با همین اشاره مختصر به موضع‌گیری سران دستگاه قضایی رژیم، روشن است که هدف آن‌ها چیزی جز تلاش برای مرعوب ساختن مردم و تشدید اختناق نیست. در گذشته نیز در هر مقطعی که رژیم وضعیت خود را وخیم‌تر و بحرانی‌تر دیده است، از این نمونه‌ها به اطلاع مردم رسانده است. اما با این همه، به هدف خود که همانا مرعوب ساختن مردم و به تمکین واداشتن آن‌ها بوده است، نرسیده است
رژیم سال‌ها تلاش نمود که مانع از دست‌یابی مردم ایران به اینترنت و فرستنده‌های ماهواره‌ای گردد، اما شکست خورد. اکنون نه فقط بخش بزرگی از مردم ایران به اینترنت و ماهواره دسترسی دارند، بلکه حتا در آن جایی که فرستنده‌های رادیو – تلویزیونی ماهواره‌ای فارسی‌زبان، متعلق به دولت‌های خارجی‌ست، سعی می‌کنند با اظهار نظر و موضع‌گیری‌های خود، آن‌ها را هم تا جایی که ممکن است به تریبونی علیه رژیم تبدیل کنند. دامنه و وسعت این مسئله به حدی رسیده که دادستان عمومی تهران، بار دیگر به حربه تهدید متوسل شده است. اما دوران این تهدیدها گذشته است. مردم ایران بدون ترس و بدون توجه به این تهدیدها کار خود را ادامه می‌دهند، همان گونه که در مورد اینترنت دیده‌ایم. بر همین منوال، اعدام، سنگسار، زندان هم دیگر، ابزاری در دست رژیم برای مرعوب ساختن توده مردم نیست. علاوه بر این، یکی دیگر از روش‌های رژیم برای مقابله با توده مردم و مبارزات آن‌ها، علم کردن مسئله‌ای به نام براندازی نرم و هر چند یک بار اعلام دستگیری عده‌ای به اتهام براندازی نرم و عامل سیا و موساد و غیره است. این تاکتیک رژیم هم برای توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایرن کهنه و شناخته شده است
تردیدی نیست که تعدادی از دولت‌های جهان، از جمله دولت آمریکا، با جمهوری اسلامی تضاد و اختلاف دارند. اما هیچ دولتی خواهان برافتادن جمهوری اسلامی در ایران نیست و هر کدام از زاویه منافع خودشان خواستار در قدرت ماندن این رژیم‌اند. تنها، توده‌های کارگر و زحمتکش مردم هستند که خواهان سرنگونی و برافتادن جمهوری اسلامی هستند و برای آن مبارزه می‌کنند. این توده مردم، به هیچ قدرت خارجی متکی نیستند، بلکه به قدرت خود متکی هستند. تجربه به آن‌ها نشان داده است که هیچ راه حلی برای مطالبات‌شان و رهایی از مصایب بی‌شمار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که رژیم حاکم بر ایران به بار آورده است، با وجود جمهوری اسلامی ممکن نیست. همین تجربه به آن‌ها آموخته است که "براندازی نرم"، "استحاله درونی رژیم"، "قانونگرایی و اصلاحات" جز یک مشت حرف‌های بی‌مقدار برای فریب مردم نیست. به جز یک انقلاب، آن هم انقلابی سرخ، راهی برای برانداختن جمهوری اسلامی و دگرگونی تمام نظم موجود وجود ندارد. جمهوری اسلامی، با تکیه بر یک ماشین عظیم نظامی، پلیسی و امنیتی خود را بر سر پا نگه داشته است. هیچ نیرویی به جز یک انقلاب قدرتمند توده‌ای نمی‌تواند این دستگاه عریض و طویل نظامی – پلیسی سرکوب را در هم شکند. آن نیرویی که می‌تواند و قدرت برپایی این انقلاب را دارد، کارگران و زحمتکشان ایران‌اند. تنها، انقلاب اجتماعی کارگری و استقرار یک دولت شورایی در ایران می‌تواند نجات‌بخش عموم توده‌های مردم ایران از فجایعی باشد که رژیم ستم‌گر جمهوری اسلامی به بار آورده است. روزی که کارگران و زحمتکشان به اعتصاب عمومی سیاسی روی آورند و روند این مبارزه، به قیام انجامد، آن‌گاه جمهوری اسلامی در همان زباله‌دانی تاریخ قرار خواهد گرفت که تمام رژیم‌های مرتجع قرار گرفته‌اند

Donnerstag, 15. Januar 2009

توافق‌نامه امنيتی آمريکا و عراق و سفر چند منظورۀ نوری‌المالکی به تهران
در بحبوحۀ کشتار وحشيانۀ مردم بی‌دفاع غزّه توسط اشغال‌گران صهيـونيست، که همواره از حمايت ارباب و حامی کنونی دولت عراق يعنی امپرياليسم آمريکا برخوردار بوده است، نوری‌المالکی، نخست وزير عراق، برای نخستين بار پس از قطعی شدن پيمان امنيتی دولت‌های ارتجاعی و امپرياليستی عراق و آمريکا، در روز ۱۴ دی ۷۸ راهی تهران شد
اين سفر، اگر چه به دعوت جمهوری اسلامی انجام شد و از نيازهای رژيم به مُرور مجدد روابط خود با عراق حکايت می‌کند، اما در عين حال برخاسته از شرايط جديدی‌ست که در اجرائی شدن توافق‌نامه امنيتی آمريکا و عراق، که مالکی نخست وزير عراق، "بازگشت حاکميت عراق" را از آن نتيجه می‌گيرد، متجلی می‌شود. توافق نامه‌ای که هم موضع انتقادی جمهوری اسلامی و هم نگرانی آن را در پی داشته است. البته نوری‌المالکی، پيش از سفر به ايران در گفتگو با شبکۀ خبری "العالم"، برای اثبات وجود ثبات و امنيت در عراق و بازگشت حاکميت عراق و همچنين به‌منظور مرتفع ساختن نگرانی‌های جمهوری اسلامی، به نکات متعددی اشاره نمود. مالکی در اين گفتگو ضمن تأکيد بر گسترش مناسبات با ايران، با اتکاء و استناد به توافق امنيتی آمريکا و عراق، ازجمله چنين گفت که با پايان دسامبر ۲٠٠۸، حاکميت و اختياراتی که براساس قطعنامۀ ۱۷۹٠ سازمان ملل در سال ۲٠٠۷ به نيروهای چند مليتی در عراق واگذار شده است، پايان می‌يابد و عراق "حاکميت خود را باز می‌يابد"! مالکی در اين گفتگو همچنين اينطور ادعا نمود که کشور عراق، اکنون دارای يک ارتش حرفه‌ای آموزش ديده و ملی‌ست که می‌تواند امنيت کشور را برقرار کند." علاوه بر اين، مالکی در گفتگو با شبکه خبری "العالم" تأکيد نمود که "عراق هرگز اجازه نخواهد داد سکّوئی برای تهديد کشورهای ديگر باشد و هرگز، جائی برای نفوذ طرف‌های منطقه‌ای يا بين‌المللی نخواهد بود". مالکی، سپس با اين اظهار نظر که سازمان مجاهدين خلق يک "حزب تروريستی‌ست" تأکيد نمود که دولت عراق اجازه نخواهد داد که اين گروه در عراق بماند
اظهار نظرهای مالکی، پيش از سفر به ايران، در عين حال تا حدود زيادی خطوط اصلی و مهم‌ترين محورهای بحث و گفتگوی حضوری وی، با طرف جمهوری اسلامی را نيز نشان می‌داد و مقدمه‌ای بر همين بحث و گفتگو بود
*مناسبات اقتصادی و تجاری
اخبار و گزارشات انتشار يافته در مورد نتايج سفر نخست وزير عراق به ايران، حاکی از آن است که، مذاکرات مالکی و هيأت همراه وی، با خامنه‌ای، احمدی نژاد و ديگر مقامات جمهوری اسلامی، عرصه‌های گوناگون و متعددی را در برمی‌گيرد. يکی از مسائل محوری مورد گفتگوهای طرفين، که بازتاب بالنسبه زيادی هم در رسانه‌ها يافت، مسائل اقتصادی و تجاری بود. جمهوری اسلامی که در حال حاضر نيز بخش قابل توجهی از کالاهای مورد نياز عراق را تأمين می‌کند و نقش و نفوذ زيادی در زمينه روابط تجاری و صدور کالا به عراق دارد، پيوسته بر اين تلاش بوده است که از طريق گسترش روابط اقتصادی و تجاری خود با عراق، نقش مهم‌تری به‌دست آورد و نفوذ خويش رادراین کشور بيش از پيش گسترش دهد. حسين کاظمی قمی، سفير جمهوری اسلامی در عراق می‌گويد: ميان ايران و عراق ۱۱٠ قرارداد در زمينه‌های اقتصادی، سياسی، فرهنگی (و امنيتی) به امضا می‌رسد که نشانۀ رشد همکاری‌های دوجانبه است. بر طبق توافقات دو جانبه، قرار است بخش خصوصی ايران، برای احداث دو مرکز بزرگ تجاری در کربلا و اربيل سرمايه‌گذاری کند و در بخش شهرسازی، ساخت هتل و ايجاد مراکز صنعتی نيز همکاری خود را گسترش دهد. جمهوری اسلامی در عين حال برای صدور و تأمين کالاهائی مانند برنج، چای، شوينده‌ها، حبوبات، روغن و امثال آن نيز اعلام آمادگی نموده است. طرف جمهوری اسلامی، بر توسعۀ ارتباط هوائی، تأکيد ويژه داشت که در اين رابطه، ارتباط هوائی با بصره، سليمانيه و اربيل و همچنين توسعۀ روابط تجاری از طريق راه اندازی کارگو (حمل بار هوائی) و بالاخره همکاری شرکت‌های عراقی و ايرانی برای ارائه خدمات مشترک مورد توافق قرار گرفت. به گفته مالکی نخست وزير عراق، کميته عالی مشترکی در سطح دو طرف و يک کميته پی‌گيری تخصصی نيز تشکيل می‌شود که با يک رشته تماس‌ها و اجلاس‌های مرتب، "فرصت‌های اقتصادی و صنعتی ميان دو کشور را مورد بررسی قرار دهند" مالکی می‌گويد: با توجه به تمايل مؤکد دو طرف، ظرفيت‌های تجاری و اقتصادی بايد توسعۀ قابل توجهی داشته باشد ،و پرويز داودی، معاون اول احمدی نژاد می‌گويد: در ديدار با مالکی موضوعات مختلفی مانند برق، راه، زوّار و بازارچه‌های مرزی بحث شد و در ارتباط با تجارت، اظهار اميدواری می‌کند که رقم ۴ ميليارد دلار رابطه تجاری با عراق، به ۱٠ ميليارد دلار برسد
*ميانجيگری
يکی ديگر از اهداف مالکی و هيأت همراه که تنها در برخی از رسانه‌ها و به عنوان يک موضوع فرعی انتشار يافت، تلاش و گفتگو با مقامات جمهوری اسلامی، جهت از سرگيری گفتگوهای دوجانبه ميان ايران و آمريکا بود. اوباما، روز جمعه بيستم دی، در حاليکه از ايران بعنوان تهديدی جدی و واقعی ياد نمود، اما بر استفاده از ديپلماسی و راه‌های ديپلماتيک تأکيد کرد. در عين حال سخنان اخير ژنرال پترائوس، فرماندۀ نيروهای آمريکائی در خاورميانه و آسيای ميانه، پيرامون منافع مشترک ايران و آمريکا در عراق و افغانستان، حاکی از خواست آمريکا برای گفتگوی دوجانبه است که مالکی و دولت عراق، همان‌طور که پيش از اين نيز نشان داده‌اند، می‌توانند ميانجی‌گران خوبی باشند
* توافق نامه امنيتی آمريکا و عراق و وضعيت مجاهدين خلق
يکی از مهم‌ترين محورهای گفتگوهای مالکی و طرف جمهوری اسلامی، بحث پيرامون مفاد توافق‌نامه آمريکا و عراق بود که نوری المالکی آن را بازگشت حاکميت عراق ناميد و خامنه‌ای به محض ديدار با وی، عراق را از اعتماد به هرگونه وعده آمريکا و پيمان با آن برحذر داشت. عواقب توافق نامه آمريکا و عراق، تعهدات عراق در قبال آن و نقش جديد آمريکا در عراق و امثال آن، از جمله نکاتی بود که بخش ديگری از محور بحث‌ها را تشکيل می‌داد. اما رسانه‌های جمهوری اسلامی در اين مورد سکوت کردند، از جزئيات آن هيچ چيز نگفتند و تنها به ذکر نکاتی بسيار کلی و به ذکر بخشی از صحبت‌های خامنه‌ای، اکتفا کردند. و باز در همين رابطه، اگر چه رسماً عنوان نشد که موضوع ادامۀ حضور اعضای سازمان مجاهدين خلق در عراق و سرنوشت اردوگاه اشرف که حدود ۳۵٠٠ تن از نيروهای مجاهدين در آن بسر می‌برند نيز يکی از مباحث فيمابين بوده است، اما، هم موضع رسمی عراق مبنی بر "تروريست" بودن سازمان مجاهدين و اخراج آن از عراق که در اظهارات مالکی نخست وزير و علی الدباغ سخنگوی دولت عراق بر آن تأکيد شده بود، و هم خواست و موضعگيری پی درپی مقامات رنگارنگ جمهوری اسلامی برای تحويل و يا اخراج مجاهدين از عراق، بر اين مسأله گواهی می‌داد که موضوع مجاهدين و اردوگاه اشرف در عراق، يکی از محورها و مباحث مهم فیمابين خواهد بود

اردوگاه اشرف، در شمال‌غربی شهر بعقوبه مرکز استان دياله عراق و در حدود ۴٠ کيلومتری مرز ايران قرار دارد. حدود شش سال قبل که ارتش امپرياليستی آمريکا و متحدان آن، عراق را به اشغال درآورد، مجاهدين خلق را در عراق خلع سلاح کرد و از آن زمان به بعد، اين اردوگاه زير نظر نيروهای آمريکائی قرار گرفت. حدود چهار ماه پيش يعنی در اواخر تابستان، وزارت دفاع عراق از جايگزينی ارتش عراق به جای نيروهای آمريکائی در اردوگاه اشرف خبر داد. به دنبال آن جمهوری اسلامی نيز که سال‌هاست بر استرداد مجاهدين يا اخراج آن‌ها از عراق اصرار می‌ورزد، بر شدت فشارها و تبليغات خود در اين زمينه افزود. از سوی ديگر، مطابق توافق امنيتی آمريکا و عراق، قرارگاه اشرف و نظارت بر آن از اول ژانويه سال ۲٠٠۹، برعهدۀ ارتش عراق واگذار می‌شد. همدستان عراقی جمهوری اسلامی نيز با وی هم صدا شدند. محسن حکيم، مشاور سياسی عبدالعزيز حکيم، رئيس مجلس اعلای اسلامی عراق و رئيس ائتلاف يکپارچه عراق، در گفتگو با خبرنگار بين‌المللی خبرگزاری فارس در اين زمينه می‌گويد "با توجه به تصميم جدی که دولت عراق نسبت به اخراج و طرد گروهک تروريستی منافقين از عراق دارد و نيز با توجه به اينکه از اول ژانويۀ ۲٠٠۹، امنيت اردوگاه اشرف به دست نيروهای عراقی افتاده و مسئوليت نظارت بر اين پادگان، بر اساس توافقات موجود بين عراق و آمريکا، به طرف عراقی واگذار شده، تلاش می‌شود که اين گروهک هرچه سريعتر از عراق خارج شوند". مشاور سياسی عبدالعزيز حکيم رئيس مجلس اعلای اسلامی عراق، که رابطه نزديکی با جمهوری اسلامی دارد، ضمن تأکيد بر اينکه مجاهدين تا زمان خروج از عراق "حق هيچگونه فعاليت سياسی، فرهنگی، تبليغاتی و اجتماعی يا ارتباط گيری با مردم عراق را ندارند و هر گونه فعاليت در اين زمينه‌ها باعث پی‌گرد عناصر اين گروهک خواهد شد"، به مجاهدين توصيه می‌کند که "با توجه به عفوی که از سوی دولت ايران در اين رابطه وجود دارد، برگردند (به ايران) و يا اينکه به کشور ثالثی بروند"

نوری المالکی نخست وزير عراق و علی الدباغ سخنگوی دولت عراق نيز همانطور که پيش از اين به آن اشاره شد، سازمان مجاهدين خلق را يک حزب تروريستی خوانده و بر اخراج مجاهدين از عراق، تأکيد داشتند. نام بردگان نيز به شيوۀ سران مرتجع مجلس اعلای اسلامی به اين مسأله اشاره کردند که جمهوری اسلامی به مجاهدين "عفو" داده است و آنان می‌توانند از اين "عفو" استفاده کنند و به ايران برگردند

با وجود تمام اين فشارها، نيروهای سازمان مجاهدين در برابر اين تلاش‌ها و ترفندها، دست به اعتراض و مقاومت زدند و با راه اندازی يک سلسله اعتراضات، تظاهرات و تحصن در کشورهای مختلف، از جمله تحصن در برابر کاخ سفيد واشنگتن در آمريکا، خواستار آن شدند که اردوگاه اشرف بماند و زير نظر نيروهای آمريکائی قرار بگيرد. سرانجام سفارت آمريکا در بغداد، با بيانيه‌ای که در ۲۸ دسامبر ۲٠٠۸ صادر نمود، اعلام کرد که مجاهدين در قرارگاه اشرف باقی خواهند ماند
بدين ترتيب معضل اردوگاه اشرف و سازمان مجاهدين در عراق، عجالتاً نه برطبق تصميمات و موضع‌گيريهای رسمی مقامات دولتی عراق و مفاد توافق‌نامه امنيتی آمريکا و عراق در اين رابطه، بلکه مطابق تصميم آمريکا فيصله يافت. موضوعی که به سهم خود، هم درجه اعتبار قراردادهای کاغذی و مکتوب را نشان می‌دهد، هم پوشالی بودن دولت دست نشانده آمريکا در عراق و توخالی بودن "بازگشت حاکميت عراق" را ثابت می‌کند. لازم نيست مضمون توافق‌نامه امنيتی آمريکا و عراق و هر ۳٠ مادۀ آن را يک به يک مورد بررسی قرارداد تا به اسارت‌بار بودن اين توافق‌نامه و همه‌کاره بودن آمريکا و هيچ‌کاره بودن عراق پی برد. همين يک مورد نشان می‌دهد که دولت عراق چکاره است و قدرت واقعی در کشور عراق، در دست کيست! و چه کسی تعيين می‌کند که آمريکا از خاک عراق چگونه و به چه مقصودی استفاده بکند و فرضاً برای حمله به ساير کشورها از آن استفاده بکند يا نه
در اين‌جا لازم است به اين نکته اشاره شود که اين اولين بار نيست که داستان "عفو" نيروهای مجاهدين مطرح می‌شود. نخستين بار جلال طالبانی، زمانی که هنوز رياست "شورای حکومتی عراق" را در سال ۸۲ برعهده داشت به ايران سفر کرد و "عفو" اعضاء، به استثنای رهبران سازمان مجاهدين را مطرح کرد. از آن تاريخ تا کنون، مقامات عراقی، گاه و بيگاه اين موضوع را عنوان کرده‌اند و در هيچ مقطعی، از تلاش و بند و بست با جمهوری اسلامی به منظور استرداد مجاهدين و اجرای يک توطئه جنايتکارانه غفلت نکرده‌اند. در اين مورد بار ديگر بايد تصريح کرد که تحويل نيروهای مجاهدين به جمهوری اسلامی، تحت هر عنوان و بهانه‌ای حتا زير پوشش " عفو" يا "عفو عمومی" که طالبانی وعده آن را داد و مالکی و ديگر سران دولت عراق، آن را تأمين شده تلقی می‌کنند، يک اقدام ضد انسانی و جنايتکارانه است که بايد محکوم شود. جمهوری اسلامی خواستار اخراج مجاهدين از عراق و تحويل آن‌ها به ايران بوده است و از اين خواست، دست برنخواهد داشت. دولت عراق نيز به تناسب نزديکی‌ها و گسترش مناسباتش با جمهوری اسلامی، مجاهدين را کم‌تر يا بيشتر تحت فشار قرار می‌دهد و امپرياليسم آمريکا نيز استفاده از کارت مجاهدين را در يک شرايط ويژه، هنوز و بطور کلی و برای هميشه از دستور کار خود خارج نساخته است و بسته به شرايط، برخورد آمريکا با سازمان مجاهدين نيز می‌تواند متفاوت باشد. اگر چه توطئه تحويل مجاهدين به جمهوری اسلامی، تا کنون عملی نشده است و مجاهدين اين بار، با توسل به ارتجاع امپرياليستی و خلع سلاح کنندگان خويش، عجالتاً از توطئه مرتجعين عراقی و ايرانی به سلامت جستند، اما در هر حال بند و بست مرتجعين از هر قماش، بر سر جان و زندگی مجاهدين و استرداد آن‌ها به جمهوری اسلامی، هنوز منتفی نشده است. بنابراين، صرف نظر از ماهيت و عملکرد سازمان مجاهدين و به رغم هرگونه اختلاف نظر و موضعی که نسبت به اين سازمان داشته باشيم، نبايد اجازه دهيم، مرتجعين، اين توطئه ضد انسانی را عملی سازند. بايد اين امکان، بدون استثنا برای تمام نيروهای سازمان مجاهدين خلق فراهم شود که بطور آزادانه و مستقلانه در مورد آينده خودشان تصميم بگيرند و يا به هر کشوری که می‌خواهند منتقل شوند
*امنيت و ثبات در عراق
ادعای نوری المالکی نخست وزير عراق پيرامون ثبات و امنيت عراق و پايان جنگ و کشتار و امثال آن نيز، ادعائی کاملاً پوچ و توخالی و خاک پاشيدن در چشم مردمی‌ست که هر روز دارند قربانی می‌شوند و قربانی می‌دهند. نوری المالکی در حالی ادعای امنيت و ثبات می‌کند که در ظرف همين چند روز اخير، در اثر بمب گذاری‌ها، عمليات انتحاری و يا تيراندازی نيروهای آمريکائی به سوی مردم، ده‌ها تن کشته و ده‌ها تن ديگر زخمی شده‌اند. روز ۱۷ دی در اثر تيراندازی سربازان آمريکائی به سوی يک خودرو غير نظامی، يک تن کشته و شماری زخمی شدند. زن ۲۵ ساله‌ای که در يک ايستگاه تلويزيون محلی کار می‌کرد و به اخطار سربازان آمريکائی توجهی نکرده بود، توسط اين نيروها به رگبار بسته می‌شود. سخنگوی ايستگاه تلويزيونی مربوطه، بعداً اعلام کرد که اين زن، به دليل ناشنوائی اساساً نمی‌توانسته است نسبت به اخطار سربازان آمريکائی واکنش نشان دهد. عمليات انتحاری روز ۱۵ دی يک زن در شهر کاظمين، بيش از ۳۵ کشته و متجاوز از ۶٠ زخمی برجای گذاشت. در اثر انفجار يک تاکسی در ۲۷ دسامبر، در همين شهر، ده‌ها تن کشته و ده‌ها تن ديگر زخمی شدند. در وجود امنيت و ثبات و پايان جنگ و کشتار مورد ادعای نخست وزير عراق، همين بس که گفته شود رژيم دست نشانده عراق که مروج خرافات و برگزاری مراسم مذهبی مانند عاشورا و قمه‌زنی شده است، برای حفظ امنيت آن، بيش از ۲٠ هزار نيرو بسيج کرد. فرمانده پليس شهر کربلا می‌گويد، بيش از ۲٠ هزار نيروی امنيتی در اماکن ورودی و مرکز شهر حضور دارند که ۹۵٠ تن از آن‌ها زن هستند و مراقب اوضاع‌اند. وی می‌گويد؛ علاوه بر آن، برای ممانعت از ورود عناصر مسلح به داخل شهر، پشتيبانی هوائی و دريائی نيز خواهد بود و در عين حال بيش از ۴٠٠ تک تيرانداز نيز روی بام‌های منازل شهر کربلا در اطراف حرم مستقر می‌شوند! يک آمريکائی که فرماندهی نيروهای ائتلاف در منطقه شيعه نشين از جمله در کربلا را برعهده دارد می‌گويد، سربازان در جريان مراسم عاشورا، مراقب بمب گذاران انتحاری زن هستند. وی اضافه می‌کند که در سال گذشته، ۳۹ بمب گذار انتحاری با شرکت زنان صورت گرفته است
همين رويدادها و نقل قول‌ها کافيست تا وضعيت امنيت و ثبات در عراق مشخص شود. نوری المالکی می‌گويد عراق اکنون يک ارتش حرفه‌ای و آموزش ديده دارد که می‌تواند امنيت و ثبات را در عراق تأمين کند، اما او نمی‌گويد اين ارتش، زير دست مستشاران آمريکائی تربيت شده‌اند و بايد همان ثبات و امنيت مورد نظر آمريکا را مستقر سازند که آمريکا حدود شش سال است از طريق کشتار و سرکوب مردم عراق و ايجاد فلوجه‌ها و ابوغريب‌ها، سرگرم استقرار آن است
مادام که اشغال‌گران، کشور عراق را ترک نکرده‌اند و مادام که مردم زحمتکش عراق از شر حکومت دست نشانده آمريکا رها نيافته و سرنوشت خود را به دست نگرفته باشند، عراق، روی ثبات و امنيت، به خود نخواهد ديد

Sonntag, 11. Januar 2009


"دانشجوی زندانی آزاد باید گردد"

بیش از یک هفته است که دانشجویان دانشگاه شیراز برای آزادی چهار تن از همرزمان خود به نام های عبدالجلیل رضایی، محسن زرین کمر، کاظم رضایی و لقمان قدیری، که روز ۱۴ دی ماه از سوی وزارت اطلاعات بازداشت شدند، دست به برپائی تجمعات اعتراضی زده اند. به گفته دانشجویان، این بازداشت ها پاسخ وزارت اطلاعات به فعالین دانشجوئی دانشگاه شیرازاست که مراسم روز ۱۶ آذر امسال را به روز اعتراض و افشاء سران جنایتکار رژیم بدل ساختند. علاوه بر این ۴ دانشجوی بازداشتنی، اکنون ۱۰ تن دیگر از دانشجویان نیز، در پی شرکت در این تجمعات اعتراضی، برای تحقیق و بازجوئی به وزرات اطلاعات احضار شده اند که بیم آن می رود در صورت مراجعه از سوی ماموران امنیتی بازداشت شوند
رژیم جمهوری اسلامی در تمام طول عمر خود نشان داده است که پاسخ دیگری جز سرکوب و زندان به اعتراضات مردم نمی شناسد. جنبش دانشجوئی هم، به مثابه بخشی از جنبش اعتراضی توده های مردم علیه رژیم سرکوب و اختناق، استثنائی بر این قاعده نیست. تجربه جنبش دانشجوئی نشان داده است که تنها راه مقابله با بگیر و ببند و سرکوب صدای اعتراضی در دانشگاهها، مبارزه متحد و متشکل دانشجویان علیه رژیم های حاکم است. با تکیه بر این پشتوانه تجربی است که امروز هم دانشجویان متحدا به مبارزه خود ادامه می‌دهند. دانشگاههای ایران، به‌رغم همه گونه تلاش رژیم، عرصه فعال مبارزات بخشی از جنبش عمومی مردم علیه سیاست های سرکوبگرانه رژیم جمهوری اسلامی و برای کسب آزادی های سیاسی و حقوق دموکراتیک لگد مال شده توده ها می باشد
سازمان فدائیان (اقلیت) بازداشت چهار دانشجوی دانشگاه شیراز و احضار ده دانشجوی دیگر این دانشگاه از سوی ماموران وزارت اطلاعات را محکوم می نماید. تمام حکم های تنبیهی صادره از سوی کمیته انضباطی دانشگاه شیرازعلیه این دانشجویان باید فورا لغو شده و این دانشجویان به سر کلاس های خود بازگردند. تاریخ چند دهه اخیر مبارزات توده های مردم نشان داده است که مبارزات دانشجویان دانشگاههای ایران تنها در پیوندی تنگاتنگ با دیگر جنبش های اجتماعی، به‌ویژه جنبش طبقه کارگر است که می تواند نقشی شایسته در تغییر انقلابی اوضاع ایفاء نماید

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی- برقرار باد حکومت شورائی
زنده باد آزادی- زنده باد سوسیالیسم
سازمان فدائیان (اقلیت)
۲۱/ ۱۰ /۱۳۸۷

کار- نان آزادی- حکومت شورائی

نشانی ما روی اینترنت: www.fadaian-minority.org
آدرس الکترونیکی ما: info@fadaian-minority.org

Donnerstag, 1. Januar 2009

بمباران نوار غزه، بن‌بست سیاست‌های اسرائیل و حماس
روز شنبه ۷ دی ماه، نیروی هوایی رژیم اشغال‌گر اسرائیل، منطقه غزه را که در دست گروه اسلام‌گرای حماس قرار دارد، با راکت و بمب، مورد حمله قرار داد. تعداد این حملات تا اواسط هفته از ۳۰۰ مورد نیز تجاوز کرد. در نتیجه این حملات، مراکز نظامی - امنیتی - اداری حماس و نیز تعدادی از مراکز عمومی و مسکونی مردم به کلی تخریب شدند. علاوه بر کشته و زخمی شدن گروه کثیری از شبه نظامیان حماس، ده‌ها تن از مردم غیر نظامی فلسطینی در نتیجه بمباران وحشیانه مناطق مسکونی به قتل رسیدند و صدها تن مصدوم و مجروح شدند. در چهار روز نخست بمباران‌ها، در مجموع حدود ۳۶۰ تن به قتل رسیدند و تعداد مجروحین و مصدومین از ۱۷۰۰ تن تجاوز کرد. با ادامه بمباران‌ها مدام بر تعداد تلفات مردم غیر نظامی و بی دفاع افزوده می‌شود
رژیم اسرائیل پرتاب تعدادی موشک و خمپاره را از سوی شبه نظامیان حماس و جهاد اسلامی توجیه این حمله گسترده و وحشیانه به غزه قرار داد. اما این صرفاً دست‌آویز حمله‌ای بود که از مدتی پیش تدارک آن با محاصره غزه و محروم ساختن مردم این منطقه از ابتدایی‌ترین نیازهای روزمره دیده شده بود
با پایان یافتن دوره ۶ ماهه آتش‌بس، پوشیده نبود که درگیری‌های نظامی گسترش خواهد یافت. نه حماس تمایلی به تمدید آتش‌بس داشت و نه اسرائیل. دلایل هر یک نیز مشخص بود
مذاکرات موسوم به صلح و حصول توافق و سازش میان سران فتح به رهبری محمود عباس با دولت اسرائیل، با وجود حماس در نوار غزه با بن‌بست روبروست. چرا که بخشی از سرزمین فلسطین در دست گروهی‌ست که خواهان برانداختن اسرائیل و استقرار یک حکومت اسلامی در فلسطین است. لذا برانداختن حماس از نوار غزه به پیش‌شرط هر گونه توافقی میان طرف‌های اسرائیلی – فلسطینی تبدیل شده است. اسرائیل حتا پیش از پایان قرارداد آتش‌بس که با وساطت مصر میان حماس و اسرائیل به مرحله اجرا درآمد، تلاش نمود با محاصره غزه سیاست خود را در قبال حماس پیش برد. این سیاست البته بیش از آن که حماس را تحت فشار قرار دهد، توده‌های مردم فلسطینی ساکن نوار غزه را تحت فشار قرار داد که حتا قادر به تأمین نان خشک و خالی نیز نیستند و آذوقه روزانه آن‌ها تنها در آن حد می‌توانست تأمین گردد که از کانال‌های زیرزمینی از مصر وارد شود. سیاست ضد انسانی و جنایت‌کارانه اسرائیل تا جایی ادامه یافت که حتا مانع از رسیدن کمک‌های غذایی و درمانی سازمان‌های بین‌المللی به مردم نوار غزه گردید. طبیعی بود که این سیاست ضد انسانی با اعتراض و مخالفت مردم کشورهای جهان و حتا دولت‌ها روبرو گردد. لذا اسرائیل در حالی که زیر فشار افکار عمومی جهان، اجازه انتقال محدود کمک‌های بین‌المللی را داد، حمله نظامی مستقیم را در دستور کار قرار داد که مورد تأیید ضمنی تقریباً عموم دولت‌های عربی منطقه و قدرت‌های بزرگ جهان نیز قرار داشت. چرا که آن‌ها از محمود عباس و مذاکرات طرفین اسرائیلی – فلسطینی برای حصول به توافق حمایت می‌کنند. علاوه بر این، به نکته دیگری هم باید اشاره کرد و آن تضادها و درگیری‌های منطقه‌ای میان کشورهای عربی منطقه و جمهوری اسلامی‌ست. در واقع مسئله فلسطین و به طور خاص نوار غزه، تبدیل به عرصه کشمکش و درگیری میان جمهوری اسلامی و رژیم‌های عربی منطقه شده است که هر یک برای بسط نفوذ خود از یک جناح فلسطینی دفاع می‌کنند
جمهوری اسلامی ایران که در تعقیب اهداف و مقاصد پان‌اسلامیستی خود، نخست تلاش نمود با ایجاد یک گروه اسلام‌گرای شیعه به نام جهاد اسلامی، در جنبش مردم فلسطین نفوذ پیدا کند، پس از آن که نتوانست از این طریق به اهداف خود دست یابد، به حمایت همه جانبه از گروه اسلام‌گرای حماس برخاست که گر چه یک گروه اسلامی سنی‌ست، اما عجالتاً می‌توانست در خدمت پیشبرد سیاست‌های جمهوری اسلامی قرار گیرد
حماس که موجودیت آن اساساً محصول تلاش مشترک عربستان سعودی و اسرائیل برای مقابله با جریان چپ درون جنبش آزادی‌بخش فلسطین و حتا تضعیف جریان ملی‌گرای این جنبش به رهبری فتح، در دوره‌ای بود که ایجاد و تقویت گروه‌های بنیادگرای اسلامی در منطقه، به سیاست اصلی قدرت‌های امپریالیست تبدیل شده بود، به ویژه در پی نارضایتی مردم فلسطین از فساد گسترده مالی در تشکیلات فتح و حکومت خودگردان، توانست نفوذ خود را گسترش دهد و به رقیب قدرتمند فتح تبدیل گردد. اما قدرت‌گیری حماس در فلسطین، سرانجام برای اسرائیل، آمریکا و دیگر قدرت‌های جهان، همان نتیجه‌ای را در پی داشت که طالبان، القاعده و امثالهم. پس از مرگ عرفات، وقتی که اسرائیل و آمریکا تصمیم گرفتند مذاکرات را برای حصول به توافق با جناح به اصطلاح معتدل‌تر فتح به رهبری محمود عباس از سر گیرند، با تشکیلات پر قدرت حماس رو به رو شدند که مذاکرات را رد می‌کرد و خواهان برانداختن اسرائیل بود. درگیری میان فتح و حماس افزایش یافت و به درگیری‌های نظامی کشید. گر چه حماس در انتخابات پارلمانی از اکثریت برخوردار شده بود و پست نخست‌وزیری در اختیار حماس بود، اما رئیس حکومت خودمختار که از قدرت برکناری وی برخوردار بود، در پی تشدید اختلافات با حماس و زیر فشار آمریکا و اسرائیل تصمیم به برکناری اسماعیل هنیه، نخست‌وزیر وابسته به گروه حماس گرفت. اما حماس این تصمیم را نپذیرفت و به اقدام ماجراجویانه تصرف نظامی غزه و سرکوب نیروهای وابسته به فتح متوسل گردید. این اقدام حماس مورد تأیید و حمایت همه جانبه جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت و از این نقطه است که جمهوری اسلامی به تنها تکیه‌گاه و حامی اصلی حماس تبدیل می‌گردد. اما اقدام نظامی حماس در اشغال غزه، چیزی جز یک بن‌بست و خودکشی سیاسی برای این گروه نبود. به این دلیل که اولاً، هنوز چیزی به نام دولت و کشور فلسطین به طور واقعی وجود ندارد که گروهی بخواهد حکومت را به دست گیرد و یا در گوشه‌ای از آن حکومت خود را برپا کند. حتا مناطقی که اسرائیل در نتیجه مقاومت توده‌های مردم فلسطین، مجبور به ترک آن‌ها شده است، هر لحظه در معرض حملات بی‌رحمانه ارتش اسرائیل قرار دارند. ثانیاً، منطقه نوار غزه را که حماس به اشغال خود درآورد، از همه سو چنان در محاصره اسرائیل قرار دارد که حتا تأمین آذوقه روزمره مردم وابسته به اراده و اجازه دولت اسرائیل است. ایجاد حکومت حماس در این منطقه، چیز دیگری جز یک بازی کودکانه نبود. نوار غزه در وضعیتی قرار دارد که نه دولت اسرائیل می‌تواند براین منطقه حکومت کند و نه یک گروه فلسطینی. در وضعیت موجود، این منطقه، فقط می‌تواند با مقاومت مردم فلسطین دوام آورد. ثالثاً، حماس با ماجراجویی نظامی خود در نوار غزه، حتا نزدیک‌ترین متحدین خود را در میان کشورهای عربی منطقه نیز از دست داد. لذا در وضعیت دشوار و پیچیده‌ای قرار گرفت و با تناقضات جدی‌تری رو به رو گردید. چرا که از یک سو، مذاکرات فلسطینی – اسرائیلی را رد می‌کند و خواهان برانداختن اسرائیل است، اما در همان حال برای حفظ حکومت خود در غزه باید با اسرائیل کنار بیاید و قرارداد آتش‌بس امضا کند. این تناقض بیان چیز دیگری جز یک بن‌بست برای حماس نبود. لذا ادامه این وضع پس از اتمام دوره ۶ ماهه قرارداد آتش‌بس برای حماس هم ممکن نبود. اما حماس چه راهی برای خروج از این بن‌بست در پیش گرفته است؟ بازگشت به وضعیت یک سال و نیم پیش، قبل از درگیری با فتح دیگر ممکن نیست. چرا که اکنون باید تحت هژمونی فتح قرار گیرد و با پذیرش توافقات بین‌المللی بر سر نزاع اسرائیل و فلسطین، دلیل وجودی خود را از دست بدهد. در عین حال، همان گونه که اشاره شد، نمی‌تواند هم در غزه حکومت کند و هم با اسرائیل درگیری نظامی داشته باشد. با پایان یافتن قرارداد آتش‌بس، روشن بود که درگیری‌های نظامی افزایش خواهد یافت. لذا چنین به نظر می‌رسد که حماس مسئله حفظ حکومت خود در نوار غزه را پایان یافته می‌داند. روی‌آوری به عملیات نظامی و تهدید به مقابله با بمباران‌های اسرائیل در غزه، به کشاندن مبارزه به درون کافه‌ها و اتوبوس‌ها در اسرائیل دال بر چیز دیگری جز همین واقعیت نیست. این در واقع تنها راهی‌ست که حماس می‌تواند خود را از مخمصه‌ای که با تصرف نظامی نوار غزه پدید آورد، به شکلی به اصطلاح آبرومندانه برهاند و لااقل ادعا کند که در نتیجه حمله نظامی ارتش اسرائیل، حکومت غزه را از دست داد. اما بالاخره سرنوشت نوار غزه و مردم ستم‌دیده فلسطین که در طول چند ماه گذشته با مرگ از گرسنگی ناشی از محاصره غزه توسط اسرائیل رو به رو بوده و اکنون با بمباران‌های وحشیانه و جنایت‌کارانه ارتش اسرائیل نیز رو به رو هستند، چه خواهد شد؟ چنین به نظر می‌رسد که لااقل در کوتاه مدت، با وضعیتی اسف‌بارتر از گذشته رو به رو خواهند بود. گر چه هنوز دامنه اقدامات نظامی آتی ارتش اسرائیل دقیقاً روشن نیست، اما این نکته پوشیده نیست که اسرائیل به دلایل اقتصادی و سیاسی، دیگر در وضعیتی نیست که بتواند نوار غزه را مجدداً به اشغال خود درآورد. این البته نافی یک لشکرکشی سریع برای دستگیری و قتل اعضای حماس نیست. اما توان اشغال دراز مدت نوار غزه را نخواهد داشت. لذا ادامه وضعیت کنونی که اسرائیل هر روز به بهانه حماس مناطقی از نوار غزه را بمباران کند و محاصره اقتصادی را تنگ‌‌تر نماید، برای مردم غزه فاجعه‌بار خواهد بود. بدتر از این حالت، می‌تواند این باشد که ارتش اسرائیل، غزه را اشغال کند و به حکومت خودگردان و جناح فتح تحویل دهد. چون در آن صورت، جنگی دراز مدت در میان خود فلسطینی‌ها رخ خواهد داد که ادامه بمباران‌های ارتش اسرائیل نیز جزء دیگری از این درگیری‌ها خواهد بود. اگر اوضاع در نوار غزه، به هر طریق، بحرانی باقی بماند، در آن صورت، عجالتاً هیچ راه حلی حتا در چارچوب توافق‌ها و سازش‌های بین‌المللی برای مسئله فلسطین وجود نخواهد داشت. چرا که اسرائیل تلاش خواهد کرد، از این اوضاع در خدمت اهداف توسعه‌طلبانه و اشغال‌گرانه خود بهره‌گیری کند. اما تجربه نیم قرن گذشته به خوبی نشان داده است که مادام، مسئله فلسطین حل نشود، اسرائیل نیز روی آرامش به خود نخواهد دید. آن حداقلی نیز که می‌توان در چارچوب نظم کنونی حهان، به عنوان راه حلی از آن نام برد، اجرای قطعنامه‌ ‌های سازمان ملل در مورد بازگرداندن سرزمین‌ های اشغالی مردم فلسطین، تشکیل یک کشور و دولت مستقل فلسطینی و بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین‌شان است. اما بر کسی پوشیده نیست که تا به امروز، رژیم اسرائیل، هر گونه تلاش بین‌المللی را برای حل مسئله فلسطین با شکست روبه رو ساخته است. دلیل آن هم در ماهیت و خصلت ارتجاعی – مذهبی رژیم اسرائیل و اهداف توسعه‌طلبانه آن است. بنیاد دولت اسرائیل بر یهودیت و ادعاهای ارضی تاریخی نهاده شد. لذا جز با زور مبارزه و تحمیل شرایط، هیچ گاه حاضر نبوده و نیست از ادعاهای ارضی‌ که با عقاید مذهبی‌اش به هم گره خورده‌اند، عقب نشیند. اگر ناگزیر شد بخش‌هایی از مناطق اشغالی فلسطین را ترک کند، فقط نتیجه مبارزه و مقاومت مردم فلسطین بود. آن چه را نیز که هم اکنون در اشغال دارد، به سادگی رها نخواهد کرد، مگر زمانی که دیگر هیچ راهی به جز ترک آن‌ها نداشته باشد. بنابراین روشن است که چرا سال‌ها در پشت میز مذاکره سپری می‌شود، اما سرانجام، بن‌بست است و شکست مذاکرات. مسئله غزه و گروه بنیادگرای اسلامی حماس که می‌خواهد درست همانند اسرائیل، دولتی مذهبی را مستقر سازد و به جای دولت یهودی، دولت اسلامی را قرار دهد، نتیجه‌ی چیز دیگری جز سیاست اشغال‌گرانه اسرائیل و ستم بر مردم فلسطین نیست. بمباران غزه نیز که تاکنون به قتل گروهی از مردم بی‌دفاع و غیر نظامی فلسطین انجامیده است، نمی‌تواند گرهی از معضلات رژیم اسرائیل بگشاید. بالعکس، تضادها تشدید و درگیری‌ها افزایش خواهد یافت. هیچ راه حل فوری برای نزاع فلسطینی – اسرائیلی، جز پایان دادن به اشغال‌گری و ستم بر ملت فلسطین توسط رژیم اسرائیل وجود ندارد. هر آن چه نیز که رژیم اسرائیل با جنایات خود مقاومت کند و آن را به تأخیر اندازد، جبراً آن لحظه‌ فرا خواهد رسید که مردم فلسطین از قید ستم و اشغال رهایی یابند

جنایات ارتش اسرائیل در نوار غزه را محکوم می کنیم


روزهای پایانی سال ۲۰۰۸ شاهد یورش وحشیانه ارتش اسرائیل به باریکه غزه و کشتار مردم ستمدیده این منطقه بود. هواپیماهای جنگی نیروی هوائی اسرائیل در چند روز گذشته حدود ۳۰۰ نقطه را هدف بمب های مرگبار خود قرار دادند. بنا به گزارش خبرگزاری های جهان، تاکنون صد ها نفر از مردم بی دفاع غزه کشته و زخمی شده اند. این جنایات به بهانه حملات موشکی نیروهای وابسته به جنبش اسلامی حماس و با بهانه "حق دفاع" اسرائیل از "موجودیت خود" انجام می گیرد. جنایاتی که مردم زجر کشیده فلسطین در نوار غزه، گرفتار در میان ماجراجوئی گروه مرتجع اسلام‌گرای حماس و وحشی‌گری نظامی اسرائیل، باید با جان عزیزان خود تاوان آن را بپردازند
پیروزی گروه اسلام‌گرای حماس در جنگ قدرت علیه جنبش فتح وکنترل کامل باریکه غزه از سوی این جریان، نقطه آغاز طرح محاصره و درهم شکستن مقاومت مردم این منطقه توسط دولت اسرائیل و حامیان بین المللی آن بود. محاصره ای که نتیجه آن قطع متناوب آب و برق، کمبود نان، دارو، مواد سوختی و دیگر مایحتاج اولیه زندگی بود. سرانجام، محاصره اقتصادی جای خود را به محاصره نظامی داد و با بالا گرفتن اختلافات میان حماس و دولت اسرائیل بر سر ادامه آتش بس شش ماهه، موشک باران مراکز متعلق به حماس، مناطق مسکونی و اردوگاههای پناهندگان فلسطینی در باریکه غزه آغاز شد. با اجرای حملات هوائی، اکنون نیروی زمینی ارتش اسرائیل در حال حرکت به سمت نوار غزه است و این احتمال تقویت می‌شود که دولت این کشور قصد اشغال مجدد نوار غزه را دارد
سازمان فدائیان (اقلیت) حملات وحشیانه ارتش اسرائیل و کشتار مردم ستمدیده فلسطین در نوار غزه را به شدت محکوم می کند. این حملات باید فورا متوقف و محاصره اقتصادی مردم نوارغزه خاتمه یابد. توده های مردم فلسطین تنها با مبارزات متحد و یکپارچه خود و طرد گروه‌های مرتجع اسلام‌گرا که با ماجراجوئی های خود زمینه ساز وحشی‌گری های نظامی اسرائیل در غزه شده‌اند، میتوانند با سیاست های جنایتکارانه دولت اسرائیل مقابله نموده و به پیروزی و حاکمیت بر سرنوشت خود دست یابند

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی- برقرار باد حکومت شورائی
زنده باد آزادی- زنده باد سوسیالیسم
سازمان فدائیان (اقلیت)

۹ / ١٠/ ۱۳۸۷

کار- نان- آزادی- حکومت شورائی
نشانی ما روی اینترنت: www.fadaian-minority.org
آدرس الکترونیکی ما: info@fadaian-minority.org