Montag, 26. Januar 2009



ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
با آغاز دوره زمام‌داری اوباما، رئیس جمهور جدید آمریکا که با سیلی از توهم‌پراکنی‌های وسایل ارتباط جمعی جهانی پیرامون تغییرات در عرصه د اخلی و بین‌المللی توأم بود، در ایران نیز سرنوشت منازعه و اختلافات جمهوری اسلامی و دولت آمریکا به جدال جناح‌های وابسته به هیئت حاکمه تبدیل شده اس
در حالی که گروه‌های رقیب جناح حاکم، از پدید آمدن فرصتی جدید و تاریخی برای جمهوری اسلامی به منظور بازسازی مناسبات خود با آمریکا و جهان سخن می‌گویند، جریانات وابسته به جناح حاکم، اوضاع را به روال گذشته، همراه با ادامه نزاع ارزیابی می‌کنند
مقامات دولتی، اما از اظهار نظر رسمی خودداری کرده‌اند. در نهایت نیز، این موضع‌گیری هم چیزی بیش از این گفته‌ی وزیر امور خارجه نخواهد بود که "اگر اوباما راه درست را برگزیند و اشتباهات سیاسی را جبران کند، ما هم هیچ عداوتی با این کشور نخواهیم داشت." این اظهار نظر به زبان دیپلماتیک، معنای دیگری جز این ندارد که اختلافات و منازعات، جدی‌تر از آن هستند که به سادگی حل شوند. این را سران جمهوری اسلامی و دولت آمریکا هر دو به خوبی می‌دانند. اختلافات واقعاً در کجاست و چرا لاینحل به نظر می‌رسد؟
آیا اختلاف بر سر خصلت مذهبی جمهوری اسلامی‌ست؟ پاسخ منفی است. نه فقط امپریالیسم آمریکا خود نقش مهمی در استقرار جمهوری اسلامی در ایران داشته، بلکه هم اکنون نیز بهترین دوستان و متحدین‌اش در منطقه، از نمونه رژیم‌های مذهبی عربستان سعودی و شیخ‌نشین‌های حاشیه خلیج‌اند. آیا اختلاف بر سر دیکتاتوری عریان جمهوری اسلامی و اختناق و سرکوب حاکم بر ایران است؟ مطلقاً خیر! به تمام رژیم‌های استبدادی منطقه خاورمیانه نگاه کنید که نزدیک‌ترین دوستان و متحدین دولت آمریکا هستند
آیا جمهوری اسلامی مانعی بر سر راه سلطه‌ی انحصارات اقتصادی آمریکا بر بازار ایران است؟ پاسخ این سؤال هم منفی‌ست. روزی نمی‌گذرد که سران و مقامات جمهوری اسلامی، از ضرر و زیان محدودیت روابط اقتصادی و تحریم‌‌های اقتصادی دولت آمریکا، شکوه و شکایت نکنند و با تضرع و التماس از سرمایه‌ی بین‌المللی برای صدور به ایران دعوت به عمل نیاورند
پس اگر بر سر این اساسی‌ترین مسایل مربوط به منافع متقابل و دو جانبه طرفین، اختلافی نیست، اختلاف در کجا بروز می‌کند و لاینحل به نظر می‌رسد؟ در جایی که دو سیاست خارجی با یکدیگر اصطکاک و برخورد پیدا می‌کند
جمهوری اسلامی رسالتی برای خود قایل است و آن صدور ارتجاع اسلامی، حمایت از سازمان‌ها و جنبش‌های اسلام‌گرا، تلاش برای استقرار دولت‌های اسلامی از نمونه خود و در یک کلام، تلاش برای شکل‌دهی به خاورمیانه، به گونه‌ای که یک امپراتوری اسلامی تحت زعامت وی باشد. این که تا چه حد این سیاست خواب و خیال است بماند، اما به هر حال مانع از تلاش جمهوری اسلامی نیست. خاورمیانه، منطقه‌ای پر از تضادها و درگیری‌هاست. جمهوری اسلامی برای پیشبرد اهداف و مقاصد خود، تلاش می‌کند، از تمام تضادها، اختلافات و درگیری‌ها استفاده کند و در میان توده‌های ناآگاه منطقه نفوذ و اعتبار بیش‌تری به دست آورد. در عین حال این سیاست که همراه با درگیری‌ها و بحران‌های خارجی‌ست، راه فراری هم برای رژیم در مقابله با بحران‌های داخلی‌ست
در سوی دیگر، اما قدرت‌های امپریالیست و به طور خاص امپریالیسم آمریکا که تمام بازارهای منطقه را در اختیار دارند و منابع انرژی این منطقه برای آن‌ها حائز اهمیتی جدی‌ست، خواهان حفظ وضع موجود و حل و فصل اختلافات منطقه‌ای، منطبق بر سیاست‌های خود هستند. در این جاست که با پان اسلامیسم جمهوری اسلامی برخورد و تقابل پیدا می‌کنند، چرا که این سیاست، در عمل، تلاش آن‌ها را در عرصه سیاسی خنثا می‌کند. در این جاست که می‌بینیم آمریکا و اروپایی که قاعدتاً نباید با یک رژیم ارتجاعی نظیر جمهوری اسلامی، تضاد و اختلاف جدی داشته باشند، کارشان به رو در رویی و اختلافات جدی می‌کشد که به سادگی نیز نمی‌توانند این اختلافات را حل کنند. از همین جا روشن است که قرار نیست با آمدن اوباما بر سر کار، اتفاق خاصی بر سر حل و فصل این اختلافات رخ دهد. اوباما یا هر فرد دیگری که رئیس جمهور آمریکا باشد، نماینده طبقه حاکم است و وظیفه‌اش پاسداری از منافع این طبقه. انجام این وظیفه نیز در چارچوب یک سیاست طبقاتی از پیش معین است. احزاب و شخصیت‌های سیاسی به حسب اوضاع و احوال مختلف می‌توانند روش‌ها و تاکتیک‌های متفاوتی برای پیشبرد این سیاست اتخاذ کنند. ابتکار عمل آن‌ها در همین محدوده است و اساس سیاست به جای خود باقی‌ست. اوباما و حزب دمکرات آمریکا فقط می‌توانند در روش و تاکتیک با بوش و حزب جمهوری‌خواه برای پیشبرد سیاست طبقه حاکم آمریکا در خاورمیانه و در قبال اختلافات با جمهوری اسلامی، تفاوت داشته باشند. می‌توانند به جای بایکوت، مذاکره غیر مستقیم و تهدید به جنگ، مستقیماً با جمهوری اسلامی وارد مذاکره شوند. اصلاً اعمال زور را عجالتاً از دستور کار خارج کنند و حتا موقتاً هم که شده امتیازاتی به جمهوری اسلامی بدهند، اما نمی‌توانند سیاست‌شان را در خاورمیانه تغییر دهند. علاوه بر این دولت آمریکا به ویژه پس از شکست‌های پی در پی دوران بوش و تضعیف جایگاه بین‌المللی‌اش، در موقعیتی قرار ندارد که بتواند بر سر مسایل پیچیده خاورمیانه، خود به تنهایی تصمیم‌گیرنده باشد. اتحادیه اروپا اکنون یک پای قضیه است و هیچ اختلافی با جمهوری اسلامی نمی‌تواند حل شود، مگر با نظر آن‌ها. اتحادیه اروپا اما راحت‌تر می‌تواند با جمهوری اسلامی کنار بیاید، فقط به این شرط که راهی پیدا شود تا جمهوری اسلامی ایران تبدیل به یک قدرت اتمی نشود، چرا که در آن صورت مهار آن از دست اتحادیه اروپا نیز خارج می‌شود و توازن منطقه‌ای را بر هم خواهد زد
بعید است که جمهوری اسلامی به این خواست تن دهد. نه از آن‌رو که خودِ مسئله هسته‌ای برای رژیم، این همه اهمیت داشته باشد که بخواهد بر سر آن ایستادگی کند، بلکه وسیله‌ای‌ست که در پشت آن هدف دیگری را تعقیب می‌کند و آن سیاست منطقه‌ای جمهوری اسلامی‌ست. جمهوری اسلامی به سادگی نمی‌تواند از این سیاست دست بردارد، مگر آن که جبراً ناگزیر به عقب‌نشینی شود. در آن صورت در داخل نیز با بحران‌هایی جدی‌تر از بحران‌های کنونی رو به رو خواهد شد. بنابراین جمهوری اسلامی نیز نه می‌خواهد و نه در موقعیتی است که بتواند اختلافاتش را با دولت آمریکا و ایضاً با اروپا حل کند. لذا این منازعات هم‌چنان ادامه خواهد یافت و این احتمال بعید نیست که حتا فشارهای سیاسی و تحریم‌های اقتصادی افزایش یابند

ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
در اوایل این هفته، تمام وزرا، معاونین و متخصصین وزارت‌خانه‌های اقتصادی حکومت اسلامی، به همراه تمام رؤسای نهادهای مالی و پولی، اساتید اقتصاد، نمایندگان بخش خصوصی تولید و بازرگانان، در اجلاسی تحت عنوان "همایش بحران مالی جهانی، فرصت‌ها و چالش‌ها" گرد آمدند تا راه حلی برای عواقب وخیم بحران اقتصادی که اکنون در نتیجه بحران اقتصادی جهان، دَم به دَم ژرف‌تر می‌شود، ارائه دهند
اما مقامات متعدد رژیم پیش از این ادعا می‌کردند که بحران جهانی تأثیری بر اقتصاد ایران نخواهد داشت بلکه بالعکس موجب رونق آن شده است. حتا پای‌کوبی کردند و گفتند این عذاب الهی بر مستکبران است و امت اسلامی در امان خدا و امام زمان. اما خدا هم به دادِ مسلمین نرسید، چرا که قدرت قوانین اقتصادی، چنان عظیم است که هیچ قدرت زمینی و آسمانی را یارای مقابله با آن نیست. عملکرد این قوانین اقتصادی‌ست که نظام سرمایه‌داری را جبراً به بحران و سقوط می‌کشاند. تفاوتی هم نمی‌کند که این، اقتصاد سرمایه‌داری قدرتمند آمریکا و اروپا باشد، یا سرمایه‌دار زهوار در رفته‌ی حاکم بر ایران
اما بالاخره چه شد که پذیرفتند بحران جهانی‌ست و سرمایه‌داری ایران هم نمی‌تواند از چنگ آن در برود؟ دیدند که به یک‌باره بازار سهام، سقوطی بهمن‌وار پیدا کرد. در طول چند روز، سهام، یک سوم ارزش خود را از دست دادند. رکود عمیق‌تر شد و رشد کالاهای صنعتی هم ۲ تا ۳ درصد تنزل کرد. صادرات کاهش یافت. قیمت‌ها تنزل کرد. بر تعداد بیکاران افزوده گردید. درآمد دولت هم از نفت به یک سوم اوایل سال جاری تقلیل یافت. بنابراین مقامات اقتصادی چاره‌ای نداشتند که بالاخره آن‌چه را که رخ داده بپذیرند، منتها توجیهی برای آن دست و پا کنند. گفتند که ما از موج اول بحران رهایی یافتیم، اما موج دوم ما را هم گرفت و اکنون ما هم درگیر بحران هستیم. البته باید اشاره کرد که این اظهارات مقامات اقتصادی رژیم است، والا، آدم‌های پرتی مثل احمدی‌نژاد، در حالی که تمام مقامات اقتصادی دولت و تمام عمله و اَکره آن‌ها همایش چاره‌جویی را برای مقابله با بحران اقتصادی تشکل داده‌اند، از رونق اقتصادی در ایران سخن می‌گویند. وی در پاسخ سؤال خبرنگاری در مورد وضعیت وخیم اقتصادی گفت: خوشبختانه بخش تولید، امروز با نشاط و پویا در حال حرکت است، حجم سرمایه‌گذاری‌ها و روند رشدها صعودی است. اتفاقات عرصه جهانی تأثیر قابل توجهی بر سرمایه‌گذاری در داخل کشور ما ندارد و فرصت‌های خوبی در اختیار اقتصاد ما قرار داده است. اقتصاد سرمایه‌داری به بن‌بست رسیده است. از آدمی که نمی‌داند، خودش یک پادو و خدمتگزار اقتصاد سرمایه‌داری ایران است، چه انتظاری می‌توان داشت که بفهمد رونق و بحران چیست. سطح شعور رئیس جمهور رژیم اسلامی فراتر از هاله نور بالای سرش نیست. او را به حال خود بگذاریم و ببینیم در همایش مقابله با بحران چه گذشت؟
وزیر اقتصاد و دارایی جمهوری اسلامی به عنوان نخستین سخنران، ابتدا از شرکت‌کنندگان خواست که اجازه دهند از بحران مالی پیش آمده، به عنوان بحران اقتصادی نام برده شود. به گفته وی از آن‌رو باید این بحران را بحران اقتصادی نامید که تا ۵ /‌ ۱ سال آینده نیز جهان درگیر رکود اقتصادی خواهد بود. بگذریم از این که وزیر اقتصاد جمهوری اسلامی نمی‌داند که پذیرش بحران اقتصادی، به معنای پذیرش بحران در مناسبات تولید سرمایه‌داری است و ربطی به این که چند ماه یا چند سال دوام آورد، ندارد. به همین علت است که سخن‌گویان و وسایل ارتباط جمعی جهان سرمایه‌داری، از نام بردن بحران موجود، به عنوان بحران اقتصادی اکراه دارند و از همین‌روست که مدام از بحران مالی سخن می‌گویند. اما به هر رو پیشنهاد وزیر اقتصاد، در نام‌گذاری به حقیقت بحران موجود نزدیک‌تر است. وی پس از اشاره به یک رشته آمار و ارقام برای نشان دادن عظمت بحران جهانی، به تأثیرات آن بر اقتصاد ایران پرداخت و گفت از ۳ ماه پیش، دولت، مدیریت بحران را در دستور کار قرار داده است. با استفاده از اعطای وام‌های ارزی و ریالی به شرکت‌های بورسی، از بازار سرمایه حمایت کرده تا جلوی سرایت بی‌اعتمادی به این بازار را بگیرد. در پایان نیز نتیجه گرفت: "ایران با داشتن ذخیره ارزی مناسب و حُسن تدبیر، می‌تواند از این بحران به سلامت عبور کند"
رئیس سازمان بورس و اوراق بهادار گفت: بحران در بورس، از بخش واقعی اقتصاد به بخش غیر واقعی تحمیل شده و بورس را به وضعیتی که الان دارد، گرفتار کرده است. وزیر اقتصاد پیشین دولت گفت: یکی از اثرات منفی بحران اقتصادی دنیا بر اقتصاد ما کاهش قیمت نفت است که کشور را در سال آتی با کسری بودجه مواجه خواهد کرد. رئیس اتاق بازرگانی، از این که دولت هنوز کار جدی انجام نداده انتقاد کرد، از اوضاع پیش آمده اظهار نگرانی کرد و بحران را هشداری برای تجدید نظر در ساختارهای اقتصادی دانست. وی افزود: عمق بحران به حدی‌ست که حتا به نظر می‌رسد، در نظام‌های اقتصادی نیز باید تجدید نظر کنیم. شرایط فعلی فرصتی برای ارائه نسخه‌های جدید و حتا نوع جدیدی از مارکسیسم به وجود آورده است، به گونه‌ای که گمان می‌رود حتا باید در علم اقتصاد هم تجدید نظر کنیم. رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس، خواهان انتشار اوراق مشارکت ارزی برای جبران آثار بحران شد. معاون اقتصادی وزارت اقتصاد و دارایی، فروپاشی بورس را ناشی از کاهش درآمدهای نفتی معرفی نمود. مدیر عامل شرکت بورس و اوراق بهادار در ادامه بحث خود افزود: با شروع بحران مالی جهانی و روند کاهش شاخص‌ها در دنیا و اثر آن در بازار کشور، از حدود ۱۳۰۰۰ واحد به ۸ هزار واحد سقوط کرد
خوب، بالاخره همه مقامات رژیم، سوای شخص احمدی‌‌نژاد، بحران را پذیرفته‌اند. اما بعد چه؟ از سخنرانی‌های چند روزه این اجلاس چیزی جز این در نمی‌آید که فعلاً چاره‌ای نیست و باید دید اوضاع اقتصای جهان چه می‌شود. عجالتاً بحران عمیق‌تر خواهد شد. وزیر اقتصاد، زمان آن را یک سال و نیم دیگر می‌داند. اما بحران کنونی جهان سرمایه‌داری یکی از عمیق‌ترین بحران‌هایی‌ست که این نظام با آن رو به رو شده است. این بحران، بحران ورشکستگی و زوال نظام سرمایه‌داری‌ست. نشانه بارزی از تضادهای لاینحلی است که شیوه تولید سرمایه‌داری با آن رو به روست. این بحران، جار می‌زند که نظام سرمایه‌داری با بن‌بست تام و تمام رو به روست. باید برافتد و به جای آن نظم سوسیالیستی در جهان استقرار یابد و بشریت را از تمام فجایعی که سرمایه‌داری به بار آورده، رها سازد

Keine Kommentare: