ایران در هفتهای که گذشت
جمعه ۲۷ دی ۱۳۸۷
در حالی که ارتش رژیم اشغالگر اسرائیل به کشتار وحشیانه مردم غزه و ویرانسازی شهرها با بمب و گلوله ادامه میدهد، جمهوری اسلامی که به عنوان اصلیترین حامی و پشتیبان گروه بنیادگرای اسلامی حماس، بیتردید، خود در ایجاد وضعیت فاجعهبار مردم غزه نقش داشته است، در فلج و انفراد دیپلماتیک منطقهای و جهانی، به نظارهگر منفعل اوضاع تبدیل شده است
تا روزی که پای شعار دادن در میان بود، سران جمهوری اسلامی از نابودی اسرائیل سخن میگفتند و مشوق ماجراجویی گروه حماس و تشدید اختلاف در صفوف فلسطینیان و ایجاد انشقاق در میان آنها بودند. اکنون که تودههای مردم فلسطین در غزه، با بیرحمانهترین حملات ارتش اسرائیل روبرویند، جمهوری اسلامی کار دیگری جز نمایشهای مسخره ندارد. چند تایی از حزباللهیها کفن میپوشند و در تهران راه میافتند که بله ما میخواهیم به فلسطین برویم و در آن جا بجنگیم. سپس احمدینژاد و خامنهای واسطه میشوند که نه خیر! فعلاً در غزه کمبود نیرو وجود ندارد، بلکه امکانات میخواهند. مسخره بودن این نمایش بر کسی پوشیده نیست. نمایش مسخره دیگری به صحنه آورده میشود. در حالی که همه میدانند، رژیم اسرائیل مرز آبی غزه را در اختیار خود گرفته و حتا به کشتیهای حامل مواد غذایی و درمانی سازمانهای بشردوست بینالمللی اجازه ورود به ساحل غزه را نداده، جمهوری اسلامی برای به صحنه آوردن نمایش مضحک خود، یک کشتی مواد غذایی را به نزدیکیهای سواحل غزه میفرستد، بعد هم میگوید، رژیم اسرائیل اجازه نزدیک شدن کشتی را به سواحل نداد. نمایش مسخره بعد، در حالی که برای کشتن رئیس جمهور مصر، حسنی مبارک، جایزه تعیین کرده است، اعلام میکند که اگر دولت مصر اجازه دهد، محمولههای غذایی و دارویی برای مردم غزه و پزشکان ایرانی برای مداوای زخمیها و بیماران فرستاده میشوند. به تمام این اقدامات رژیم جمهوری اسلامی که نگاه کنیم، جز یک مشت نمایشهای مسخره چیز دیگری نیست. در حالی که ابتکار عمل سیاسی – دیپلماتیک را از یک طرف، قدرتهای جهانی در شورای امنیت، کشورهای اروپایی و در منطقه کشورهای عربی در دست گرفتهاند، از جمهوری اسلامی در هیچ یک از اجلاسهایی که هم اکنون در حال تصمیمگیری بر سر چند و چون آتشبس میباشند، خبری نیست. این انفراد جمهوری اسلامی، اعتراضاتی را از درون هیئت حاکمه برانگیخت و از وزارت امور خارجه رژیم خواسته شد که در عرصه دیپلماتیک کاری انجام دهد و لااقل، حالا که همه دنیا خواهان توقف جنگاند، نامی از جمهوری اسلامی هم در جایی باشد. ماجرای تک و تنها ماندن جمهوری اسلامی، سرانجام به این جا انجامید که احمدینژاد دست به دامان شاه عربستان سعودی شد. وی در پیام خود به شاه سعودی نوشت: "انتظار از جنابعالی که پادشاهی کشور عربستان سعودی و مدیریت و خادمی حرمین شریفین، قبلهگاه مسلمین و حرم نبوی را بر عهده دارید، این است که در برابر این حوادث سهمگین و آدمکشیی آشکار و قتل عام فرزندان خودتان و پارههای تن امت اسلامی در غزه، قفل سکوت را بشکنید و صریحاً اعلام موضع کنید
اما سؤال این است که چرا احمدینژاد اکنون، سه هفته پس از حمله نظامی اسرائیل به غزه، این نامه را به شاه سعودی مینویسد و چرا اکنون میخواهد که وی قفل سکوت را بشکند؟ پاسخ این است که این، پیامی معمولی نیست، بلکه شکستی بزرگ برای جمهوری اسلامی و اعتراف به شکست است
واقعیت این است که مسئله غزه و در کل مسئله فلسطین، به عرصه رقابت و کشمکش میان جمهوری اسلامی و تقریباً اغلب کشورهای عربی منطقه تبدیل شده است. در حالی که جمهوری اسلامی از حماس حمایت میکند، مصر، عربستان، اردن و رژیمهای کوچکتر عربی به استثنای قطر و تا حدودی سوریه که موضعی بینابینی دارد، از جناح الفتح و حکومت خودگردان به رهبری محمود عباس حمایت میکنند و خواهان برانداختن نفوذ جمهوری اسلامی در فلسطین هستند. بنابراین روشن است که چرا این دولتها در جریان حمله نظامی اسرائیل به نوار غزه، واکنشی نشان ندادند. حتا اگر توافق رسمی میان آنها و رژیم اسرائیل بر سر این مسئله صورت نگرفته باشد، توافقی غیر رسمی وجود داشت
اکنون چنین به نظر میرسد که طرفهای برنده و بازنده این درگیری تا حدودی مشخص شده است. مذاکرات نمایندگان حماس با دولت مصر و تمایل آنها به برقراری آتشبس، نشان میدهد که احتمالاً در چند روز آینده این آتشبس برقرار شود. چرا که رژیم اسرائیل هم در شرایطی که نیروهای نظامیاش بخشاً شهرها را به اشغال خود درآوردهاند، این آتشبس را به نفع خود میبیند. گر چه پس از حمله نظامی اسرائیل به غزه، مسئله فلسطین بیش از هر زمان دیگر لاینحل باقی میماند، اما عجالتاً حماس از این درگیری تضعیف شده بیرون خواهد آمد. در بهترین حالت که بتواند موقعیت خود را تا حدودی حفظ کند، تغییر جبهه، از جبهه جمهوری اسلامی، به جبهه کشورهای عربی منطقه است. در حقیقت نیز پذیرش آتشبس از سوی حماس، معنای دیگری جز این نخواهد داشت.اما سرنوشت حماس، تأثیرات غیر قابل انکاری بر توازن قوا در منطقه خواهد داشت
جمهوری اسلامی یکی از بازندگان اصلی نزاع قدرتهای منطقهای بر سر نقش و نفوذ در جنبش فلسطین خواهد بود. برنده این کشمکش قدرتهای رقیب، سوای اسرائیل که اساساً خواهان تضعیف هر چه بیشتر جنبش مردم فلسطین و ادامه اشغالگریست، عربستان و مصر خواهند بود
نامه احمدینژاد به شاه عربستان سعودی بیان چیز دیگری جز این نیست که کاری از دست جمهوری اسلامی برنمیآید. اما مسئله به همین جا خاتمه نمییابد. سرنوشت حماس در غزه، بر حیطه نفوذ جمهوری اسلامی در لبنان و موقعیت حزبالله نیز تأثیر خواهد گذاشت. این مسئله چنان روشن است که روز گذشته معاون دبیر کل حزبالله لبنان در سخنرانی خود از تأثیر استراتژیک اوضاع غزه بر لبنان سخن گفت. معاون دبیر کل حزبالله لبنان، البته این تأثیر را در ارتباط با مخاصمات حزبالله، دولت اسرائیل و کلاً مسئله فلسطین مطرح کرد. اما در لبنان نیز سوای مخاصمات حزبالله و اسرائیل، یک رقابت و کشمکش منطقهای در جریان است. همان صفبندیهایی که بر سر مسئله غزه شکل گرفته است، در لبنان نیز وجود دارد. در یک طرف جمهوری اسلامی ایران و سوریه از حزبالله و گروه اَمَل حمایت میکنند و در سوی دیگر، مصر، عربستان و دیگر کشورهای عربی از گروهها و جناحهای دیگر. بنابراین سرنوشت حماس در غزه، قطعاً بر توازن قوای نیروهای درگیر در لبنان و حامیان داخلی و بینالمللی آنها تأثیر خواهد گذاشت. در حالی که کشمکش و رقابت قدرتهای منطقهای و بینالمللی بر سر مسئله فلسطین در غزه ادامه دارد، قربانیان تجاوز نظامی اسرائیل، مردم فلسطیناند که تا این لحظه کشته و مجروحین آنها از ۵ هزار نفر فراتر رفته و بخش بزرگی از این قربانیان، مردم بیدفاع غیر نظامی و حتا کودکان هستند. جنایات ارتش اسرائیل در طول این سه هفته، چنان تکاندهندهاند که هرگز مردم فلسطین و جهان، آنها را فراموش نخواهند کرد
ایران در هفتهای که گذشت
جمعه ۲۷ دی ۱۳۸۷
دولت مذهبی که برآمده از تضادها و بحرانهای لاینحل نظم کنونی جهانیست، دولتی مدام بحرانزاست . چرا که تجسم فساد و گندیدگی این نظم، در حد اعلای آن است. این است دلیل این که چرا جمهوری اسلامی، از همان نخستین روز موجودیت خود در ایران، پیوسته در عرصههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی با بحران رو به رو بوده است. بحران اما، همراه با نارضایتی، اعتراض و مبارزه تودههای مردم علیه نظم موجود است. رژیمی که راه حلی برای این بحرانها ندارد، لاجرم برای مهار و کنترل موج نارضایتی و اعتراض به اختناق و دیکتاتوری عریان روی میآورد. بنابراین استبداد و اختناق موجود در ایران، همزمان از دو منبع سرچشمه میگیرد. نخست این که دولت مذهبی ذاتاً دشمن آشتیناپذیر آزادیهای سیاسی و حقوق دمکراتیک مردم است، دوم، ابزار ناگزیر طبقه حاکم برای مقابله با بحران است. از اینرو بیدلیل نیست که در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، اختناق و سرکوب، پیوسته تشدید میشود و رژیم حاکم مدام باید در پی یافتن بهانه و دستاویزی برای تنگتر کردن حلقه اختناق باشد. پس جای تعجب نیست که حمله نظامی رژیم اسرائیل به غزه نیز، دستاویزی برای تشدید سرکوب و اختناق مردم ایران قرار گیرد. در این چند روز، گروهی از فعالین کارگری و دانشجویی دستگیر شدند. تجمعات مادران صلح در محکومیت مردم غیر نظامی غزه مورد یورش پلیس قرار گرفت. اعدام و سنگسار افزایش یافت. حتا مطبوعات و تشکلهای دانشجویی وابسته به جناحهایی از رژیم مصون نماندند
سران دستگاه سرکوب، در این هفته یکی پس از دیگری از طریق مصاحبههای مطبوعاتی، این روند تشدید سرکوب و اختناق را به اطلاع مردم رساندند
دادستان تهران اعلام کرد: اشخاصی که در ماهواره تبلیغ میکنند، بدانند، هر کس علیه نظام جمهوری اسلامی ایران یا به نفع گروهها و سازمانهای مخالف نظام به هر نحو فعالیت تبلیغی نماید، جرم است و مجازات آن یک سال حبس تعزیری
سخنگوی دستگاه قضایی، اجرای حکم وحشیانه و قرون وسطایی سنگسار سه مرد را در مشهد تأیید کرد. بر بستن "دفتر کانون مدافعان حقوق بشر" مهر تأیید زد و علاوه بر اشاره به بازداشت گروهی از دانشجویان دانشگاه شیراز به اتهام افترا و توهین، خبر از دستگیری ۴ نفر به اتهام براندازی نرم داد. وی افزود: "اعضای این شبکه به طرق مختلف در کشور اقدام میکردند و بودجهای را که در مجلس آمریکا به تصویب میرسید و گاهاً به صورت مشخص از سوی وزارت خارجه و سازمان سیا هدایت میشد، در جهت براندازی نرم به کار میبستند
با همین اشاره مختصر به موضعگیری سران دستگاه قضایی رژیم، روشن است که هدف آنها چیزی جز تلاش برای مرعوب ساختن مردم و تشدید اختناق نیست. در گذشته نیز در هر مقطعی که رژیم وضعیت خود را وخیمتر و بحرانیتر دیده است، از این نمونهها به اطلاع مردم رسانده است. اما با این همه، به هدف خود که همانا مرعوب ساختن مردم و به تمکین واداشتن آنها بوده است، نرسیده است
رژیم سالها تلاش نمود که مانع از دستیابی مردم ایران به اینترنت و فرستندههای ماهوارهای گردد، اما شکست خورد. اکنون نه فقط بخش بزرگی از مردم ایران به اینترنت و ماهواره دسترسی دارند، بلکه حتا در آن جایی که فرستندههای رادیو – تلویزیونی ماهوارهای فارسیزبان، متعلق به دولتهای خارجیست، سعی میکنند با اظهار نظر و موضعگیریهای خود، آنها را هم تا جایی که ممکن است به تریبونی علیه رژیم تبدیل کنند. دامنه و وسعت این مسئله به حدی رسیده که دادستان عمومی تهران، بار دیگر به حربه تهدید متوسل شده است. اما دوران این تهدیدها گذشته است. مردم ایران بدون ترس و بدون توجه به این تهدیدها کار خود را ادامه میدهند، همان گونه که در مورد اینترنت دیدهایم. بر همین منوال، اعدام، سنگسار، زندان هم دیگر، ابزاری در دست رژیم برای مرعوب ساختن توده مردم نیست. علاوه بر این، یکی دیگر از روشهای رژیم برای مقابله با توده مردم و مبارزات آنها، علم کردن مسئلهای به نام براندازی نرم و هر چند یک بار اعلام دستگیری عدهای به اتهام براندازی نرم و عامل سیا و موساد و غیره است. این تاکتیک رژیم هم برای تودههای کارگر و زحمتکش مردم ایرن کهنه و شناخته شده است
تردیدی نیست که تعدادی از دولتهای جهان، از جمله دولت آمریکا، با جمهوری اسلامی تضاد و اختلاف دارند. اما هیچ دولتی خواهان برافتادن جمهوری اسلامی در ایران نیست و هر کدام از زاویه منافع خودشان خواستار در قدرت ماندن این رژیماند. تنها، تودههای کارگر و زحمتکش مردم هستند که خواهان سرنگونی و برافتادن جمهوری اسلامی هستند و برای آن مبارزه میکنند. این توده مردم، به هیچ قدرت خارجی متکی نیستند، بلکه به قدرت خود متکی هستند. تجربه به آنها نشان داده است که هیچ راه حلی برای مطالباتشان و رهایی از مصایب بیشمار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که رژیم حاکم بر ایران به بار آورده است، با وجود جمهوری اسلامی ممکن نیست. همین تجربه به آنها آموخته است که "براندازی نرم"، "استحاله درونی رژیم"، "قانونگرایی و اصلاحات" جز یک مشت حرفهای بیمقدار برای فریب مردم نیست. به جز یک انقلاب، آن هم انقلابی سرخ، راهی برای برانداختن جمهوری اسلامی و دگرگونی تمام نظم موجود وجود ندارد. جمهوری اسلامی، با تکیه بر یک ماشین عظیم نظامی، پلیسی و امنیتی خود را بر سر پا نگه داشته است. هیچ نیرویی به جز یک انقلاب قدرتمند تودهای نمیتواند این دستگاه عریض و طویل نظامی – پلیسی سرکوب را در هم شکند. آن نیرویی که میتواند و قدرت برپایی این انقلاب را دارد، کارگران و زحمتکشان ایراناند. تنها، انقلاب اجتماعی کارگری و استقرار یک دولت شورایی در ایران میتواند نجاتبخش عموم تودههای مردم ایران از فجایعی باشد که رژیم ستمگر جمهوری اسلامی به بار آورده است. روزی که کارگران و زحمتکشان به اعتصاب عمومی سیاسی روی آورند و روند این مبارزه، به قیام انجامد، آنگاه جمهوری اسلامی در همان زبالهدانی تاریخ قرار خواهد گرفت که تمام رژیمهای مرتجع قرار گرفتهاند
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen