Donnerstag, 23. April 2009


بيانيه سازمان فدائيان (اقليت) به مناسبت اول ماه مه

اول ماه مه روز قدرت‌نمائی اردوی کار در برابر اردوی سرمایه


رفقای کارگر

امسال، اول ماه مه، روز همبستگی بين‌المللی کارگران تمام کشورهای جهان در حالی فرارسيده است که نظام سرمايه‌داری جهانی، با يکی از عميق‌ترين بحران‌های اقتصادی خود روبه‌روست
عمق وسعت اين بحران نشانه روشنی از ورشکستگی، بن‌بست و زوال نظمی‌ست که دوران آن از مدتها پيش سپری شده و اکنون آشکارتر از هر زمان ديگر، فرياد برآورده است که اين نظام جهانی، بيش از آن گنديده و فرسوده است که بتواند دوام آورد. بايد برود و جای‌اش را به يک نظم انسانی سوسياليستی، جهانی بدون طبقات ستمگر و ستمديده، استثمارگر و استثمار شونده بسپارد که رسالت استقرار آن بر دوش طبقه کارگر جهان قرار گرفته است
طبقه سرمايه‌دار تمام کشورهای جهان و دولت‌های پاسدار منافع آنها، به روال بحران‌های گذشته در تلاش‌اند، تمام سنگينی بار اين بحران را بر دوش کارگران قرار دهند. تنها در چند ماه گذشته، ده‌ها ميليون کارگر در سراسر جهان به اردوی عظيم بيکاران، اين قربانيان نظم سرمايه‌داری پيوسته‌اند. سطح زندگی کارگران در همين مدت شديداً تنزل نموده و صدها ميليون کارگر و زحمتکش جهان با فقر و گرسنگی روبه‌رو شده‌اند. اما اين عواقب وحشتناک بحران اقتصادی نظام سرمايه‌داری از جانب طبقه کارگر بی پاسخ نمانده است
همراه با بحران و تعميق آن، مبارزات کارگران در کشورهای مختلف جهان پيوسته تشديد شده و اعتلاء يافته است. در همين چند ماه اخير، کارگران تعدادی از پيشرفته‌ترين کشورهای سرمايه‌داری، با برپائی اعتصابات، راهپيمائی‌ها و تظاهرات ميليونی، به مقابله با تعرضات و اقدامات ارتجاعی سرمايه‌داران برخاسته‌اند. طبيعی‌ست که با عميق‌تر شدن بحران، اين واکنش طبقاتی کارگران، ابعاد وسيع‌تری به خود بگيرد و مبارزات طبقاتی در ابعادی گسترده‌تر و حادتر رخ دهد. تشديد مبارزه طبقاتی، ضرورتی چنان اجتناب ناپذير در اوضاع کنونی جهان است که حتا سران دولت‌های بورژوائی و ديگر سياستمداران نظم موجود نيز، از هم اکنون وقوع "ناآرامی‌های" گسترده سياسی را در بطن اين بحران پيش‌بينی کرده‌اند
واقعيت اين است که بحران کنونی جهان سرمايه‌داری چنان ژرف و گسترده است که طبقه سرمايه‌دار جهانی به سادگی قادر به غلبه بر آن نيست.این، بحرانی‌ست که يا طبقه کارگر جهان بايد با برپائی انقلاب سوسياليستی آن را به شيوه‌ای انقلابی حل کند و بشريت ستمديده را يک‌بار برای هميشه از شر نظام طبقاتی سرمايه‌داری و فجايع آن نجات دهد، يا بورژوازی به شيوه‌ای بربر منشانه، از طريق تباهی گسترده نيروهای مولده، فقر، جنگ، کشتار و نابودی ميليون‌ها انسان، در يک کلام به قهقرا راندن بشريت، موقتاً آن را مهار نمايد. لذا تاريخ بار ديگر طبقه کارگر جهان را برای اجرای رسالت تاريخی‌اش، به مبارزه‌ای قطعی برای دگرگونی نظم موجود و نجات بشريت فراخوانده است

کارگران مبارز

انجام اين رسالت تاريخی وظيفه‌ای‌ست بالفعل، پيشاروی تمام گردان‌های طبقه کارگر در همه کشورهای سرمايه‌داری جهان. اين وظيفه‌ای‌ست در مقابل طبقه کارگر در ايران که همچون تمام هم زنجيران خود در سراسر جهان، خواهان برافتادن نظام ستمگرانه سرمايه‌داری و استقرار نظمی سوسياليستی در مقياسی جهانی‌ست. نقش طبقه کارگر ايران از آن‌رو به ويژه در اين مبارزه جهانی کارگران برجسته می‌شود که سرمايه‌داری ايران يکی از حلقه‌های ضعيف سرمايه‌داری جهانی‌ست. چرا که در اينجا مجموعه‌ای از تضادهای نظام سرمايه‌داری در حادترين شکل آن عمل می‌کنند و حدّت اين تضادها در مرحله‌ای‌ست که هر آن، امکان بروز يک انفجار اجتماعی و سياسی و وقوع يک انقلاب وجود دارد
در ايران، عواقب وحشتناک نظام سرمايه‌داری علاوه بر طبقه کارگر، ميليون‌ها زحمتکشی را که با فقر و تهيدستی روبه‌رو هستند، به مقابله و مبارزه با نظم موجود کشانده است. رژيم ديکتاتوری عريان و دولت دينی که عموم توده‌های مردم را از ابتدائی‌ترين حقوق مدنی و سياسی محروم کرده است، توده‌های وسيعی را به ميدان مبارزه برای سرنگونی رژيم‌ حاکم سوق داده است. در ايران، بنا به علل اقتصادی و سياسی، تضاد طبقه کارگر با تمام نظم اقتصادی- اجتماعی و سياسی موجود، از بسياری از کشورهای جهان حادتر است
کارگران ايران، تنها با بيرحمانه‌ترين استثمار، زير يوغ ديکتاتوری عريان روبه‌رو نيستند، بلکه با وخيم‌ترين شرايط مادی و معيشتی روبه‌رو هستند. جمهوری اسلامی با سياست اقتصادی موسوم به نئوليبرال که اکنون کوس رسوائی و شکست آن در سراسر جهان به صدا درآمده است، کارگران را به فقر و گرسنگی کم نظير و محروميت از ابتدائی‌ترين حق و حقوق کارگری محکوم کرده است. کارگران عموماً در زير خط فقر زندگی می‌کنند. دستمزد کارگران حتا کفاف حداقل زندگی را نمی‌دهد. سال به سال، سطح معيشت کارگران تنزل کرده است. حداقل دستمزد رسمی که رژيم ارتجاعی حاکم تعيين کرده است، به يک چهارم خط فقر هم نمی‌رسد. متجاوز از ۵ ميليون ، از همين حداقل نيز محروم‌اند. اين فقر و شرايط معيشتی هولناک، ميليون‌ها کارگر را به عرصه مبارزه علنی و مستقيم سوق داده است که صدها اعتصاب، تظاهرات، راهپيمائی، اشغال کارخانه‌ها، تجمع‌های اعتراضی در مراکز عمومی و در مقابل مؤسسات دولتی، ايجاد راه‌بندان و تظاهرات در جاده‌ها و خيابان‌ها، نمونه‌های بارز آن در طول سالهای اخيراند. اين اشکال مبارزات علنی و مستقيم کارگری که اغلب با واکنش نيروی سرکوبگر پليس همراه بوده است، کارگران را رو در روی رژيم سياسی حاکم قرار داده است. لذا در ايران به علت حاکميت رژيم ديکتاتوری عريان، اشکال مبارزات کارگران ولو بر سر مطالبات اقتصادی، غالباً شکلی سياسی به خود گرفته است. کارگران در روند اين مبارزه و رشد آگاهی سياسی، مطالبات مستقيماً سياسی را نظير حق تشکل در دستور کار قرار داده و برای تحقق آن مبارزه کرده‌اند
ناگفته روشن است، در کشوری که اختناق و ديکتاتوری، عموم توده‌های مردم را از آزادی‌های سياسی و حقوق دمکراتيک محروم کرده است، رژيم استبدادی، آزادی تشکل را که جزئی جدائی ناپذير از آزادی‌های سياسی‌ست، پذيرا نيست. اما کارگران، اين محدوديت‌ها و ممنوعيت‌های رژيم استبدادی را زير پا نهاده و برای ايجاد تشکل‌های مستقل علنی تلاش کرده‌اند. در اينجا ديگر مبارزه کارگران شکلی مستقيماً سياسی به خود گرفته است. لذا بی‌دليل نيست که جمهوری اسلامی برای مهار اين مبارزه، به وحشيانه‌ترين سرکوب عليه کارگران متوسل شده و همانگونه که در نمونه‌های شرکت واحد و نيشکر هفت‌تپه ديده‌ايم، فعالين سنديکاها را دستگير و به زندان و اخراج محکوم کرده است. اما رژيم ديکتاتوری و اختناق پاسدار منافع سرمايه‌داران، با اين اقدامات سرکوبگرانه، فقط خصلت سياسی مبارزه کارگران را برجسته‌تر کرده است. اکنون کارگرانی که برای ايجاد تشکل‌های علنی مستقل تلاش و مبارزه می‌کنند، آگاهند که اين مبارزه‌ای عليه اين يا آن کارفرمای منفرد نيست، بلکه مبارزه‌ای عليه دولت است که نماينده کل طبقه سرمايه‌دار می‌باشد. اين مبارزه‌ای عليه رژيم اختناق و ديکتاتوری عريان حاکم بر ايران است. در اينجا مبارزه سياسی طبقه کارگر، شکلی آگاهانه‌تر به خود گرفته است. از همين روست که به‌رغم تمام اقدامات سرکوبگرانه رژيم، مبارزه کارگران با استواری بيشتری برای ايجاد تشکل‌های مستقل ادامه يافته است. رژيم جمهوری اسلامی با تمام قوا تلاش کرده است، ابتکار عمل کارگران را برای ايجاد تشکل‌های مستقل علنی در هم شکند، اما کارگران، به ويژه پيشروترين کارگران، می‌آموزند که خود را به ايجاد تشکل‌های علنی محدود نکنند و برای خنثا سازی تلاش‌های ارتجاعی رژيم و تضمين ادامه کاری در مبارزه‌ای سازمان يافته، به کميته‌های مخفی کارخانه متکی باشند. اين کميته‌ها نه فقط پشتوانه و نقطه اتکای مستحکمی برای ايجاد تشکل‌های علنی توده‌ای، سازماندهی و رهبری مبارزات پيروزمند کارگران در شرايط کنونی‌ست، بلکه از آنجهت نيز ضروری‌اند که با توجه به بحران‌های متعددی که هم اکنون جامعه و رژيم حاکم با آن روبه رو هستند، می‌توانند سريعاً به شوراها، ارتقاء يابند که يگانه ارگانهای مناسب برای کسب قدرت سياسی توسط طبقه کارگراند. در هر حال آنچه که روشن است، نقش و اهميتی‌ست که مسئله تشکل در مبارزات کارگران کسب کرده و از همين روست که در اول ماه مه، باید مطالبه تشکل مستقل به همراه افزايش دستمزد که آنهم يک خواست عمومی کارگران است، در محور مطالبات و شعارها قرار گیرد
رفقای کارگر

اوضاع اقتصادی و سياسی در ايران و جهان، چشم‌انداز وقوع بحران‌های سياسی جدی را به امری اجتناب ناپذير
تبديل کرده است. شرايط سرنگونی نظام سرمايه‌داری، بيش از هر زمان ديگر فراهم می‌شود. سالی پر از مبارزات و تلاطمات سياسی در پيش است. رژيم ارتجاعی حاکم بر ايران که تنها راه نجات خود را در تشديد اختناق و سرکوب می‌بيند، امسال نيز به روال سال‌های گذشته تمام تلاش خود را به کار خواهد برد تا مانع از برگزاری علنی مراسم اول ماه مه، اين بزرگترين روز عيد و شادی کارگران گردد. بايد اين تلاش‌های ارتجاعی جمهوری اسلامی را خنثی کرد و روز اول ماه مه، روز همبستگی بين‌المللی کارگران، روز قدرت‌نمائی اردوی کار در یرابر اردوی سرمایه را با راهپیمائی و تظاهرات، جشن گرفت
سازمان فدائيان (اقليت) فرا رسيدن اول ماه مه را که تجلی همبستگی جهانی کارگران برای برانداختن نظام سرمايه‌داری و استقرار نظمی سوسياليستی‌ست، به عموم کارگران تبريک می‌گويد و سالی سرشار از پيروزی را برای طبقه کارگر آرزو می‌کند

زنده باد همبستگی بين‌المللی کارگران
زنده باد آزادی – زنده باد سوسياليسم
سرنگون باد رژيم جمهوری اسلامی – برقرار باد حکومت شورائی
سازمان فدائيان (اقليت)
ارديبهشت ماه ۱۳۸۸
کار - نان - آزادی - حکومت شورائی

نشانی ما روی اینترنت: www.fadaian-minority.org
آدرس الکترونیکی ما: info@fadaian-minority.org

Sonntag, 19. April 2009


بازداشت گسترده فعالان کارگری درآستانه اول ماه مه

همزمان با نزدیک شدن یازده اردیبهشت، روز جهانی کارگر، ١٠٠ نفر از فعالین کارگری و اعضای "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" دستگیر شدند
امروز جمعه ٢٨ فروردین، ١٠٠ نفر از فعالین کارگری و اعضای "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" که جهت ابرازهمدردی و احوالپرسی به دیدار خانواده غالب حسینی رفته بودند، توسط ماموران امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت گردیدند
نیروهای سرکوبگر رژیم، با یورش به منزل غالب حسینی، تمامی افرادی را که به دیدارخانواده وی رفته و در خانه حضور داشتند، بازداشت و به مکان نامعلومی انتقال دادند
لازم به یادآوری ست که، غالب حسینی، یکی از اعضای "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" است که به همراه عبدالله خانی، در روز سوم اسفند ٨٧ به دادگستری سنندج احضار و همانجا نیز بازداشت شدند
نامبردگان، به دلیل شرکت در مراسم روز جهانی کارگر در سال ٨٧، دستگیر و در نهایت طی احکام صادره، غالب حسینی به شش ماه حبس تعزیری و پنجاه ضربه شلاق و عبدالله خانی، به ٩١ روز حبس تعزیری و چهل ضربه شلاق محکوم شدند
حکم شلاق غالب حسینی و عبدالله خانی، همان روز سوم اسفند در شعبه یک اجرای احکام سنندج توسط عمال جنایتکار رژیم به اجرا گذاشته شد. پس از اجرای حکم وحشیانه و قرون وسطائی شلاق، غالب حسینی و عبدالله خانی، به زندان مرکزی سنندج انتقال داده شدند که از آن روز تا کنون، در زندان بسر می برند
جمهوری اسلامی که در مقابله با جنبش های اجتماعی به ویژه جنبش کارگری ایران همواره زبان تهدید، سرنیزه و زندان را به کار گرفته است، هم اکنون پیشاپیش به مقابله با روز جهانی کارگر و جشن اول ماه مه برخاسته است. دستگیری این تعداد از فعالین جنبش کارگری، آنهم به جرم همدردی با خانواده غالب حسینی، نشان از اوج وحشیگری و اقدامات سرکوبگرانه رژیم سرمایه داری حاکم بر ایران، علیه کارگران، توده های زحمتکش و فعالین کارگری ست، و این نشان می دهد که جمهوری اسلامی تا چه حد از اتحاد و همبستگی طبقاتی کارگران در وحشت و هراس است
سازمان فدائیان (اقلیت)، یورش وحشیانه نیروهای اطلاعاتی رژیم به منزل غالب حسینی و دستگیری گسترده فعالین کارگری را شدیدا محکوم می کند. سازمان فدائیان (اقلیت)، خواهان آزادی فوری و بدون قید و شرط همه دستگیر شدگان امروز و نیز دیگر فعالین جنبش کارگری که پیش از این دستگیر شده اند، از جمله غالب حسینی و عبدالله خانی می باشد

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی- برقرار باد حکومت شورائی
زنده باد آزادی- زنده باد سوسیالیسم
سازمان فدائیان (اقلیت)
٢٨ فروردین ٨٨
کار- نان - آزادی- حکومت شورائی
نشانی ما روی اینترنت: www.fadaian-minority.org
آدرس الکترونیکی ما: info@fadaian-minority.org

Freitag, 17. April 2009


ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۲۸ فروردین ماه

دادگاه ارتجاع اسلامی دزفول، روز سه‌شنبه این هفته ۵ تن از کارگران شرکت نیشکر هفت‌تپه را به حبس و محرومیت از فعالیت‌های صنفی کارگری محکوم کرد
علی نجاتی، جلیل احمدی، فریدون نیکوفر، محمد حیدری، قربان علی‌پور، در این بی‌دادگاه به یک سال حبس و سه سال محرومیت از حضور در کلیه فعالیت‌های کارگری و انتخابات صنفی محکوم شدند
این کارگران به چه جرمی محکوم شده‌اند؟ جرم آن‌ها این است که برای بازپس گرفتن حقوق معوقه و دیگر مطالبات خود به اعتصاب متوسل شده‌اند. جرم آن‌ها این است که برای تحقق مطالبات صنفی خود، سندیکا تشکیل داده‌اند که در سراسر کشورهای جهان، یک حق ابتدایی و به رسمیت شناخته شده کارگران است، تا بتوانند در برابر قدرت متشکل سرمایه‌، لااقل از حقوق و منافع صنفی خود دفاع کنند. سندیکا نه یک حزب و سازمان سیاسی کارگری‌ست که خواهان سرنگونی نظم موجود باشد و نه چنین وظیفه‌ای را برعهده دارد. لذا طبقات سرمایه‌دار اغلب کشورهای جهان، نه فقط ترس و هراسی از سندیکاها ندارند، بلکه آن را جزیی از نهادهای نظام سرمایه‌داری می‌دانند
اما در معدود کشورهای جهان، که طبقه حاکم، ادامه حیات خود را تنها با اختناق و سرکوب مادی گسترده ممکن می‌داند و دیکتاتوری طبقه حاکم، شکلی عریان به خود می‌گیرد، همراه با سلب آزادی‌های سیاسی و حقوق دمکراتیک توده‌های مردم، آزادی تشکیل سندیکا و اعتصاب نیز از کارگران سلب می‌گردد. این است دلیل این که چرا در رژیم دیکتاتوری عریان حاکم بر ایران، تشکیل سندیکا و حتا اعتصاباتی که صرفاً اقتصادی و صنفی‌اند جرم تلقی می‌شود و کارگران را به اتهام تشکیل سندیکا و برپایی اعتصاب به زندان و مجازات‌های دیگر محکوم می‌کنند
معهذا باید گفت که به رغم تمام اقدامات سرکوب‌گرانه و ضد انسانی جمهوری اسلامی علیه کارگران در این سه دهه، که نه تنها شامل حبس بلکه اعدام صدها کارگر بوده‌است، این رژیم، نتوانسته و هرگز نمی‌تواند مانع از تلاش و مبارزه کارگران برای دست‌یابی به حقوق و مطالبات‌شان گردد
در ایران تحت حاکمیت رژیم جمهوری‌اسلامی، اعتصاب ممنوع است، اما کارگران بر این ممنوعیت خط بطلان کشیده‌اند و همه ساله صدها اعتصاب کارگری در ایران برپا می‌شود. جمهوری‌اسلامی تشکیل سندیکا و دیگر اشکال تشکل‌های صنفی مستقل کارگری را ممنوع کرده‌است. ولی کارگران در مبارزات روزمره خود، بیش از پیش درمی‌یابند که راهی جز مبارزه متشکل و ایجاد تشکل‌های مستقل از دولت ندارند. لذا به رغم تمام اقدامات سرکوب‌گرانه رژیم، به اشکال متنوعی از تشکل روی می‌آورند و حتا با ابتکار عمل و تکیه به قدرت خودشان، سندیکاهای علنی تشکیل می‌دهند. روشن است که رژیم دیکتاتوری حاکم نیز متقابلاً برای درهم شکستن تشکل‌های کارگری، تمام اقدامات سرکوب‌گرانه خود را به کار می‌گیرد. فعالین کارگری را اخراج، دستگیر و به حبس، شلاق و مجازات‌های دیگر محکوم می‌کند. وحشی‌گری رژیم به ویژه علیه کارگران فعال در جریان تشکیل سندیکا در شرکت واحد اتوبوسرانی و شرکت نیشکر هفت‌تپه، نشان‌دهنده هراس رژیم از تلاش کارگران برای درهم شکستن محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های رژیم اختناق و سرکوب است. اما مبارزه طبقاتی توقف پذیر نیست. وحشی‌گری رژیم علیه فعالان کارگری و تشکل‌های اقتصادی مستقل کارگری، گرچه در کوتاه مدت لطماتی به جنبش کارگری وارد می‌آورد، اما کارگران از تجربیات خود می‌آموزند و به شکل‌های کاراتر مبارزه برای مقابله با اقدامات رژیم روی می‌آورند
سال‌ها پیش، این توهم در میان گروهی از سندیکالیست‌ها وجود داشت که رژیم جمهوری‌اسلامی آزادی اتحادیه را می‌پذیرد. مبارزه طبقاتی به کارگران آموخت که آزادی اتحادیه جزیی جدایی‌ناپذیر از آزادی‌های سیاسی‌ست. رژیم دیکتاتوری و اختناق نمی‌تواند در اقیانوس استبداد، پذیرای جزیره آزادی باشد. لذا کارگران به ایجاد سندیکا بدون کسب اجازه و به رغم مخالفت‌ها و تهدیدهای رژیم، روی آوردند. رژیم، سرکوب‌گری علیه این تشکل‌های مستقل از دولت و کارگران فعال را تشدید کرد. دستگیری پی در پی کارگران نیشکر هفت‌تپه و محکومیت و مجازات آن‌ها، ادامه روندی‌ست که از سندیکای شرکت واحد آغاز گردید. این اقدامات سرکوب‌گرانه رژیم، قطعاً تجاربی برای کارگران خواهد داشت که در مبارزات آتی خود آن را به کار می‌بندند
کارگران، به ویژه کارگران پیشرو و فعال در کارخانه‌ها می‌آموزند مادام که رژیم دیکتاتوری عریان حاکم است و یا لااقل توازن قوا تماماً به نفع کارگران برهم نخورده است، نباید تمام فعالیت‌ها علنی باشد و رژیم با اخراج و دستگیری کارگران فعال و تهدید و فشار به توده‌های کارگر، به اهداف خود برسد، بلکه حتا در جایی که تشکل علنی مستقل از دولت، نظیر سندیکا برپا می‌شود، هسته اصلی و پایدار کارخانه، باید کمیته مخفی کارخانه باشد، تا ادامه فعالیت متشکل کارگران تضمین گردد و مانع از ضربه خوردن کارگران پیشرو و فعال شود
علاوه براین، اقدامات سرکوب‌گرانه رژیم علیه تشکل‌های مستقل علنی، درس مهم دیگری هم برای توده‌های وسیع کارگر خواهد داشت. کارگران بیش از پیش درمی‌یابند که آزادی اتحادیه، چیزی جدا از آزادی‌های سیاسی نیست و برای به دست آوردن آزادی سندیکا، باید مبارزه خود را برای کسب آزادی‌های سیاسی تشدید کنند
ایران در هفته‌ای که گذشت
سران و مقامات جمهوری‌اسلامی و دولت آمریکا، در حالی که برای مذاکرات مربوط به حل و فصل نزاع هسته‌ای، آماده می‌شوند، در این هفته پیام‌های علنی متناقضی را رد و بدل کردند
احمدی‌نژاد در کرمان، آمادگی جمهوری‌اسلامی را برای شرکت در اجلاس گروه ۱ + ۵، اعلام نمود، اما بار دیگر تاکید کرد که بحث مربوط به توقف غنی‌سازی اورانیوم، مختومه است و آنچه که می‌تواند مورد بحث قرار بگیرد، بسته پیشنهادی جدیدی‌ست که از سوی جمهوری‌اسلامی ارائه خواهد شد. خامنه‌ای هم که حرف آخر را می‌زند، روز چهارشنبه در مراسم پایانی دوره دانشجویان افسری، دانشگاه افسری و تربیت پاسدار، در پاسخ به اظهار نظر مقامات آمریکایی و اروپایی گفت: توصیه برای بازگشت به نظام جهانی به معنای تسلیم شدن در برابر قدرت‌های زورگوست و ملت ایران در ٣٠ سال گذشته، به این درخواست جاهلانه پاسخ "نه" داده‌ است
این موضع‌گیری مقامات جمهوری‌اسلامی، نشان می‌دهد، که هدف رژیم از شرکت در اجلاس آتی گروه ٥ به اضافه ١، یک هدف سیاسی برای خنثا کردن تاکتیک‌های طرف مقابل است و نه گفتگو برای حل منازعات. بحث خامنه‌ای، دیگر بر سراین مساله نیست که آیا جمهوری اسلامی می‌تواند به غنی سازی اورانیوم ادامه دهد یا نه؟ او پیشاپیش بر ادامه سیاست خارجی جمهوری‌اسلامی، همانگونه که در ٣٠ سال گذشته بوده، تاکید می‌کند. منتها شکل عوام فریبانه‌ای به آن می‌دهد که چنین وانمود کند گویا این اختلافات بر سر زورگویی قدرت‌های جهانی یا "نظام ناعادلانه جهان" است ونه بر سر اهداف توسعه‌طلبانه ارتجاع اسلامی و امپریالیستی
در جبهه مقابل، روز چهارشنبه، بار دیگر وزیر خارجه آمریکا و خاویر سولانا، رییس سیاست خارجی اتحادیه اروپا با یکدیگر ملاقات کردند، تا پیرامون مواضع جمهوری اسلامی و آنچه که در گفتگوهای غیر علنی، رییس سیاست خارجی اتحادیه اروپا با مقامات جمهوری‌اسلامی مطرح شده، بحث و نتیجه‌گیری کنند. از محتوای موضع‌گیری وزیر خارجه آمریکا چنین برمی‌آید که در مذاکرات غیر‌علنی نیز چیز جدیدی مطرح نشده‌است. وزیر امور خارجه آمریکا گفت: نماینده اتحادیه اروپا هنوز هیچ پاسخی از ایران درباره دعوتی که از آن‌ها برای حل دیپلماتیک مشکل هسته‌ای به عمل آمده، دریافت نکرده است. ما از مذاکره استقبال می‌کنیم و به گفت و گو با ایران چشم دوخته‌ایم، اما چیز ملموسی ندیده‌ایم. وی سپس افزود: ما هیچ چیزی از شروط را حذف و یا چیزی به آن اضافه نکرده‌ایم. آمریکا از درخواست توقف فعالیت غنی‌سازی اورانیوم چشم‌پوشی نخواهد کرد. ما در پشت تحریم‌هایی که تاکنون اعمال شده‌اند خواهیم ایستاد و به دنبال یافتن راه‌های جدید برای گسترش اقدامات جدید در باره‌ی برنامه هسته‌ای ایران خواهیم بود
موضع‌گیری وزیر خارجه آمریکا نیز نشان می‌دهد، پیش از آن که مذاکره‌ای آغاز گردد، شکست آن اعلام شده‌است. دلایل این مساله نیز پوشیده نیست. همان‌گونه که در موضع‌گیری‌های سران رژیم دیدیم، جمهوری اسلامی، به صراحت اعلام کرده‌است نه فقط بر سر پرونده هسته‌ای، بلکه مسایل دیگر، حاضر به عقب‌نشینی نیست. بنابراین، زمینه برای پیشبرد سیاست آن گروه از هیئت حاکمه آمریکا که خواهان ادامه سیاست بوش در قبال جمهوری‌اسلامی هستند، هموارتر شده است. در واقع دولت آمریکا در پیشبرد سیاست کنونی خود در قبال جمهوری اسلامی با تناقضات جدی در داخل و خارج رو به روست. اوباما بیشتر متمایل است که مسایل مورد اختلاف با جمهوری اسلامی را در یک روند طولانی مذاکرات و از طریق دیپلماتیک حل کند. اما گروه‌های قدرتمندی در درون هیئت حاکمه آمریکا، این سیاست را به نفع جمهوری اسلامی می‌دانند که در نهایت نیز لاینحل خواهد ماند. از این‌رو خواهان تعیین زمانی محدود برای رسیدن به نتیجه‌اند که بی‌ثمری راه حل دیپلماتیک اختلافات را نشان دهند و تاکتیک مذاکره بدون توافق جمهوری اسلامی را خنثا کنند. دولت آمریکا با همین مساله در خاورمیانه نیز رو به روست که از سوی اسراییل و دولت‌های عربی برای تعیین یک جدول زمان‌بندی شده برای مذاکرات، زیر فشار قرار دارد. بنابراین، با توجه به موضع‌گیری‌های سران رژیم، تعجب‌آور نیست که درست در بحبوحه پیام‌های دوستانه اوباما به سران جمهوری اسلامی، بار دیگر وزیر خارجه وی اعلام نماید که آمریکا از درخواست توقف غنی‌سازی چشم پوشی نمی‌کند، پشت تحریم‌هایی که تاکنون اعمال شده می‌ایستد و در پی یافتن راه‌های جدید، برای تشدید این اقدامات خواهد بود
واقعیت‌های این هفته در عرصه سیاست خارجی رژیم و مسایل مورد اختلاف، با قدرت‌های جهانی نیز نشان می‌دهند که دلیلی مبنی بر تخفیف تضادها و اختلافات وجود ندارد و مسایل مورد اختلاف جمهوری اسلامی و دولت آمریکا به روال گذشته ادامه می‌یابد و تشدید می‌گردد
ایران در هفته‌ای که گذشت
روز شنبه این هفته، خبرگزاری‌های جمهوری اسلامی، خبر از اعدام سه تن از اعضای پرونده بمب‌گذاری شیراز را انتشار دادند. دادستان شیراز در ارتباط با این اعدام‌ها گفت: این افراد با هدایت عوامل خارجی اقدام به ساخت بمب قوی دست‌سازی کردند که کارگزاری آن در حسینیه منجر به مرگ ١٤ تن و مجروح شدن بیش از ٢٠٠ تن گردید. پس از دستگیری افراد و انجام کارهای اطلاعاتی، سه عامل اصلی بمب‌گذاری شیراز به اتهام محاربه، افساد فی‌الارض و فعالیت در گروه محارب و ضد نظام به اعدام محکوم شدند و این حکم به علت مسایل امنیتی و مصلحت نظام، بدون حضور مردم و خبرنگاران اجرا شد
بر سر این اعدام‌ها و نحوه محاکمه و محکومیت، حتا از جانب نیروهای مخالف رژیم سکوت شد، چرا که در این‌جا پای مساله بمب‌گذاری در یک مکان مذهبی در میان بود و مرگ تعدادی افراد که به خاطر عقاید مذهبی‌شان در آن جا گرد آمده بودند. اما مساله را دقیق‌تر مورد بررسی قرار دهیم، مستثنا از خود اقدام به بمب‌گذاری که در واقعیت امر مسبب و مجرم واقعی آن خود رژیم جمهوری اسلامی‌ست، باید این اعدام‌ها را محکوم کرد، نه فقط از زاویه خود اعدام، بلکه از آن‌رو که این افراد با هر عقیده‌ای که داشتند، از ابتدایی‌ترین حقوق در جریان دستگیری، محاکمه و اعدام برخوردار نبودند. اعترافات زیر شکنجه از آن‌ها گرفته شد، دادگاه فرمایشی بود، بدون این که متهمین از حق و حقوقی برخوردار باشند و بالاخره اعدام مخفی و بی سر و صدای آن‌ها. اما ببینیم چرا در تمام جریان این پرونده متهم اصلی جمهوری اسلامی‌ست؟
می‌دانیم افرادی که اقدام به بمب‌گذاری در شیراز کردند، جوانان کم سن و سالی بودند که در نتیجه فشارهای متعدد جمهوری اسلامی، بدون این که واقعاً عقیده و آگاهی سیاسی مشخصی داشته باشند، به مقابله با جمهوری اسلامی از طریق بمب‌گذاری و ترور برمی‌خیزند. این که تا چه حد اقدام آن‌ها واکنشی به فشارها و تضییقات رژیم بود و نه سیاسی به معنای دقیق کلمه، از همین واقعیت آشکار است که برای عمل بمب‌گذاری‌شان حسینیه‌ای را برگزیدند که در آن جا افراد مذهبی جمع می‌شوند، مستثنا از این که عامل رژیم باشند یا مردمی ناآگاه و مذهبی. همین مساله به وضوح نشان می‌دهد که اگر در پی مسبب و عامل واقعی و مجرم اصلی پرونده باشیم، حکومت مذهبی‌ست که با ستم‌گری‌های بی‌شمار خود، جوانان عاصی را به بمب‌گذاری در یک مرکز مذهبی وامی‌دارد. از این گذشته همین که آن‌ها بر این پندار خام بودند که یک رژیم را می‌توان با ترور و بمب‌گذاری از میان برداشت، دلیل دیگری بر عصیان ناشی از نومیدی‌ست که نتیجه فشارهای جمهوری اسلامی‌ست. کسی که کمی آگاهی سیاسی داشته باشد، می‌داند که رژیم‌های سیاسی را نمی‌توان با ترور و بمب سرنگون کرد. در ایران امروز میلیون‌ها تن از توده‌های مردم ایران هستند که به مبارزه علنی با رژیم حاکم برخاسته‌اند، و تنها این توده مردم‌اند که قادرند ستم‌گرترین و بی‌رحم‌ترین رژیم‌ها را سرنگون کنند. امروز وظیفه جوانانی که حقیقتاً خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی‌اند، تلاش برای سازماندهی مبارزات بی سازمان و پراکنده توده‌های مردمی‌ست که همه روزه، در همه جا مبارزات آن‌ها جاری‌ست. جمهوری اسلامی، تنها هنگامی سرنگون خواهد شد که میلیون‌ها کارگر و زحمتکش به یک اعتصاب عمومی سیاسی روی آورند و قیام مسلحانه را در دستور کار قرار دهند. راه نجاتی برای مردم ایران، به جز این اعتصاب و قیام وجود نخواهد داشت

Mittwoch, 15. April 2009

جمهوری اسلامی آيا به تلۀ دولت اوباما، دُم خواهد سپرد؟

موضع‌گيری‌های اوباما، رئيس جمهور آمريکا، پيام‌ها و سخنان وی در اجلاس‌های بين‌المللی، به روشنی از تاکتيک جديد دولت آمريکا در زمينۀ مسائل خارجی و نحوۀ برخورد با مسائل و معضلات آمريکا در مقياس جهانی حکايت می‌کند. سياست خارجی دولت آمريکا، که بازتاب دهندۀ شرايط و معضلات داخلی اين کشور است، تا آنجا که به جمهوری اسلامی برمی‌گردد، با يک نرمش آشکار در گفتار همراه است و نشان دهندۀ رويکرد دولت آمريکا، به روش‌های متفاوتی با زمان بوش، رئيس جمهور پيشين آمريکاست
سخن‌ها و پيام‌های پی‌درپی باراک اوباما، از جمله پيام ويديوئی نوروزی وی، برای کنار آمدن با رژيم جمهوری اسلامی، که در رسانه‌های بين‌المللی انعکاس نسبتاً وسيعی يافت، جمهوری اسلامی را با معضل جديدی روبرو ساخته است. رئيس جمهور آمريکا، با ارسال پيام‌های "مشفقانۀ" خود، ميدانی را فراروی جمهوری اسلامی گشوده است و رژيم را به آن، و به عرصه‌ای دعوت می‌کند، که هم ، ورود به چنين ميدانی و هم فرار از آن، هر دو، به زيان جمهوری اسلامی‌ست. از اين رو، نحوۀ برخورد با تاکتيک اوباما، در لحظۀ حاضر و در چند ماه آينده، يکی از معضلات اصلی جمهوری اسلامی خواهد بود
سوای لحن آرام و آشتی جويانه و تا حدی "دوستانه‌ای" که در سخنان و پيام‌های اوباما، به چشم می‌خورد، رئيس جمهور آمريکا، پيوسته خواستار مذاکره، پايان تنش ميان دو کشور و بهبود روابط فیمابين ايران و آمريکا شده است. اوباما در سخنان خود، دولت آمريکا را به حل اختلاف‌ها از راه‌های ديپلماتيک متعهد دانسته است. اوباما در سفر خود به ترکيه، تصريح نمود که آمريکا، خواستار ارتباط با جمهوری اسلامی، برپايۀ منافع و احترام متقابل است و در اجلاس سران ناتو در استراسبورگ نيز اگر چه عنوان کرد که آمريکا نمی‌تواند شاهد رقابت هسته‌ای در منطقه باشد، اما در عين حال گفت که ايران حق دارد از فناوری هسته‌ای برای اهداف صلح‌آميز استفاده کند
نکتۀ بسيار مهمی که در سخنان و پيام‌های اوباما به چشم می‌خورد و در عين حال مبنی بر تغيير تاکتيک و روش دولت آمريکا در قبال جمهوری اسلامی‌ست، اينست که در اين پيام‌ها و سخنان، اولاً نه نشانی از کاربرد تروريسم دولتی در مورد جمهوری اسلامی و" محور شرارت" بودن آن به چشم می‌خورد و نه اثری از تهديدات نظامی و فشارهای اقتصادی و يا سياست براندازی زمان بوش، ديده می‌شود. در سخنان و ادبياتی که جمهوری اسلامی با آن مورد خطاب قرار می‌گيرد، حتا در حد نشان دادن گوشه چشمی به يک جناح و ترجيح آن بر جناح ديگر حکومتی هم در ميان نيست
ثانياً در اين پيام‌ها مردم ايران و رژيم جمهوری اسلامی، يکجا مورد خطاب قرار می‌گيرند و در آن‌ها نه فقط نشانی از ادعاها و مفاهيم زمان بوش مانند دوستی با مردم و نفرت از حکومت ديده نمی‌شود، بلکه در اين پيام‌ها، برای حاکميت رژيم جمهوری اسلامی، مشروعيت قائل گشته و سيستم حکومتی نيز به رسميت شناخته می‌شود
روشن است که اين تاکتيک ، فاکتورهائی را که جمهوری اسلامی در زمان رياست جمهوری جرج بوش، می‌توانست با توسّل به آن‌ها و بهانه قرار دادن آن‌ها، بر ادامه سياست‌های تاکنونی خود در قبال آمريکا پافشاری نمايد، بی اثر و يا بسيار کم اثر می‌سازد. از اين روست که برای رژيم جمهوری اسلامی، چگونگی برخورد به اين موضوع، به نحوی که هم موقعيت پيشين خود را حفظ کند و هم پاسخ مناسبی به اين پيام‌ها بدهد، از اهميت جدی برخوردار است. با وجود آنکه اين موضع‌گيری‌ها و دعوت دولت آمريکا به گفتگو و مذاکره، برخلاف مواضع دولت پيشين آمريکا، "آشتی جويانه" است، اما جمهوری اسلامی، به چند دليل نمی‌تواند به طور واقعی در ميدانِ گفتگویِ صريح و قاطع بر سرِ اختلافاتش با دولت آمريکا، پای بگذارد و پی‌گيرانه آن را دنبال نمايد
اولاً جمهوری اسلامی می‌داند که موضوع مورد اختلاف ، به مسأله غنی‌سازی اورانيوم خلاصه نمی‌شود. ورود جدی به صحنه مذاکرۀ دو جانبه، ولو آنکه بطور خاص، پيرامون مسأله هسته‌ای و غنی‌سازی اورانيوم هم شروع شود، اما در اين محدوده متوقف نخواهد شد. اختلافات ايران و آمريکا بر سر مسائل هسته‌ای، جدا از مسائل و معضلات ديگری مانند مسأله فلسطين، حمايت از حماس و حزب‌الله، دخالت در امور افغانستان و عراق و کل مسائل خاورميانه نيست و با آن در ارتباط لاينفکی قرار دارد. در مرحلۀ بعدی و تا آنجا که به امور داخلی ايران برمی‌گردد، ضوابط و معيارهای حقوق بشری و رعايت آن، هرچند در مناقشه طرفين از اهميت کم‌تری برخوردار است، اما اين موضوع نيز می‌تواند به يکی از نقاط چالش طرفين مبدل شود
جمهوری اسلامی، اگر بطور واقعی در ميدانی که اوباما و دولت آمريکا به رويش گشوده است، وارد شود، يا بايد قواعد بين‌المللی را در اين موارد به رسميت بشناسد و در عمل مسائل مورد اختلاف خويش را در چارچوب اين قواعد و ضوابط، که آمريکا در آن دست بالا را خواهد داشت، حل و فصل کند، که اين به طور قطع به زيان رژيم و نفوذ وی در منطقه تمام خواهد شد . يا در جريان مذاکره، از پذيرش قواعد ياد شده، سر باز زند و به حل مسائل و اختلافات در اين چارچوب‌ها، تن ندهد، که اين مسأله نيز، وضعيت حق به جانبِ کنونی جمهوری اسلامی در افکار عمومی جهان را، به زيان رژيم برهم خواهد زد. جمهوری اسلامی، با ورود به عرصۀ مذاکره و تن ندادن به نتايج آن، در واقع به اقدامات احياناً حاد بعدی عليه خويش، مشروعيت خواهد داد. چنين اقدامی از سوی جمهوری اسلامی، در حکم صدور جواز رسمیِ تشديدِ اقدامات عليه خويش است و روشن است که جمهوری اسلامی چنين کاری نخواهد کرد
ثانياً با ورود جمهوری اسلامی به اين ميدان، ابزار مبارزه با استکبار و شيطان بزرگ را، که سه دهه است آن را در خدمت سياست حواله دادن معضلات و مشکلات داخلی به خارج از مرزهای کشور قرار داده است، بطور کلی از کف می‌دهد. رژيمی که عادت کرده است در فضای مجازیِ ضد آمريکائی نفس بکشد، رژيمی که با حربۀ تشنج آفرينی و بحران سازی و به بهانۀ تحرکات و تهديدات آمريکا، پيوسته ماشين سرکوب و اختناق داخلی را تقويت و تشديد نموده و مبارزات مردم و ناآرامی‌های داخلی را بيرحمانه درهم کوبيده و ادامۀ حياتش را به اين روش‌ها گره زده است، با ورودش به اين ميدان، اين ابزارها را نيز از دست می‌دهد و حيات خويش را به خطر می‌اندازد. اگر با توسل به دشمن خارجی می‌تواند خشم تراکم يافته تودۀ مردم را از خود دور ساخته و به مسير انحرافی و آن سوی مرزها بکشاند، اگر با سلاح تهديد آمريکا، شورش‌ها و اعتراضات کارگری و توده‌ای را قلع و قمع می‌کند، با ورود خود به صحنه گفتگو و حل اختلاف، نه فقط خود را در برابر اعتراضات توده‌ای خلع سلاح می‌کند، بلکه، با اين کار خود، زمينۀ انفجار تمام مين‌هائی را که نه در مناطق مرزی و بيرون از آن، بلکه در زير پای خويش، در کارخانه‌ها و شهرها و دانشگاه‌ها، کاشته شده‌اند نيز فراهم می‌سازد
بنابراين روشن است که پذيرش مذاکره و گفتگوی پی‌گير برای حل اختلافات، گزينۀ جمهوری اسلامی نخواهد بود‍
مقدم‌ترين گزينه جمهوری اسلامی، بهانه جوئی، گذاشتن شرط و شروط و فرار از مذاکره و پای گذاری به اين ميدان است و بايد اعتراف کرد که خامنه‌ای انصافاً به نحو شايسته‌ای به اين وظيفه عمل نموده و چارچوب‌های کلی نحوۀ برخورد با اين تاکتيک اوباما و دولت وی را، مشخص کرده است. خامنه‌ای که عمق پيام اوباما و خطر ورود به ميدانی که آمريکا، جمهوری اسلامی را در آن به چالش کشيده است، متوجه شده است، پيش از هرگونه عکس‌العمل رسمی مقامات دولتی، در برابر آن از خود واکنش نشان داد.خامنه‌ای در برابر تاکتيکی که جمهوری اسلامی را به موضع دفاعی افکنده است، به طرح مسائلی می‌پردازد و يک رشته شرط و شروطی را به ميدان می‌کشد، که راه را بر هرگونه مذاکره نتيجه بخش و حل اختلاف، مسدود می‌کند. خامنه‌ای با تشبيه "دست دوستی" که از سوی اوباما به سوی جمهوری اسلامی دراز شده است، به يک "دست چدنی" که بر آن دستکش مخملی پوشانده‌اند، به بهترين نحوی نشان داد که جمهوری اسلامی، از گفتگو گريزان، نسبت به آن حساس است و از بازی در زمينی که اوباما و دولت وی تعيين کرده‌اند، پرهيز می‌کند. خامنه‌ای در همان حال که به مقامات رسمی و دولتیِ گوش به فرمان خويش خط می‌دهد، از آمريکا می‌خواهد به حرف‌های خود عمل نمايد. احمدی نژاد و برخی از مقامات رسمی ديگرنیز که در اين مورد اظهار نظر کرده‌اند، بی آنکه نفس مذاکره را نفی کرده باشند، از همين خط کلی پيروی نموده‌اند. برای نمونه، واکنش مقامات دولتی در برابر سخنان هيلاری کلينتون مبنی بر ملاقات مشاور وی با هيأت اعزامی جمهوری اسلامی در کنفرانس لاهه و تکذيب آن، نشان دهنده حساسيت رژيم نسبت به مسأله مذاکره و طفره زنی آن از گام نهادن در مسيری‌ست که آمريکا در پيش گرفته است
با اين همه، مسلم است که طفره روی جمهوری اسلامی از مذاکره و واکنش مناسب نسبت به پيام‌ها و رويکرد دولت آمريکا به حل ديپلماتيک مسائل مورد اختلاف، نمی‌تواند الاغيرالنهايه ادامه يابد. چرا که اولاً تن زدن و پرهيز از گفتگوی دوجانبه، افکار عمومی را در آمريکا و غرب و تا حدودی در ايران، به سود آمريکا و به زيان جمهوری اسلامی تغيير خواهد داد و اين موضوع همانطور که پيش از اين نيز به آن اشاره شد، به اتخاذ سياست‌های حادتر و تشديد فشار عليه جمهوری اسلامی مشروعيت می‌دهد. ثانياً، اين درست است که دولت آمريکا در لحظۀ فعلی سياست سازش و مسالمت و گفتگو را پيشه کرده است، اما هيچ تضمينی وجود ندارد که اين روش‌ها بخواهد در طولانی مدت ادامه داشته باشد. کما اينکه کنگره آمريکا نيز بر تسريع گفتگوها و اينکه نبايد به بهانۀ مذاکرات ، به جمهوری اسلامی فرصت غنی سازی داده شود، تأکيد نموده است. کنگرۀ آمريکا، دولت اوباما را از گفتگوی نامحدود پرهيز داده و بر مذاکرات زمان‌بندی شده تأکيد نموده است. کنگره آمريکا همچنين تصريح نموده است که در صورت شکست مذاکرات، فشارهای اقتصادی بايد تشديد شود
پيش از اين نيز، "ريچارد هاس" رئيس شورای روابط خارجی آمريکا، توصيه کرده بود که اوباما بايستی بطور علنی و با لحنی کاملاً دوستانه به جمهوری اسلامی پيشنهاد آشتی جويانه بفرستد تا از اين طريق، هم مردم ايران و هم افکار عمومی در غرب بدانند که ريشۀ اصلی مشکلات، در تهران است! جمهوری اسلامی، البته اين‌ها را نيز می‌بيند و نمی‌تواند بی توجه از کنار آن‌ها بگذرد
افزون بر اين‌ها، تحولات منطقه خاورميانه، همکاری نزديک ميان کشورهای عربی مانند مصر ، عربستان و امارات متحده عربی، و همچنين چرخش نسبی سوريه، تماماً به زيان جمهوری اسلامی رقم خورده است و جمهوری اسلامی در سطح منطقه نيز شديداً ايزوله و تحت فشار است. هر چند آمريکا در لحظۀ کنونی نه از لحاظ نظامی و نه از لحاظ اقتصادی در موقعيتی نيست که به اقدام فوق‌العاده‌ای عليه جمهوری اسلامی دست بزند و هرچند که آمريکا در لحظه حاضر بدون موافقت اروپا نمی‌تواند مستقلاً تصميم خاصی در اين مورد اتخاذ کند و آن را به مرحلۀ اجرا بگذارد، و اين‌ها نيز مسائلی نيستند که بر جمهوری اسلامی پوشيده باشند، با اين وجود، جمهوری اسلامی نمی‌تواند در قبال تاکتيک اوباما بی تفاوت بماند. خصوصاً آنکه واکنش سرد و کند رژيم در قبال تلاش اوباما و اعلام موضوع منتفی دانستن و سپری شدن زمان توقف غنی سازی توسط مقامات رسمی جمهوری اسلامی، ترديدهائی را در مورد نتيجه بخش بودن تلاش‌های اوباما در دولت آمريکا ايجاد نموده و در همين رابطه به بحث‌هائی پيرامون تغيير رويکرد ديپلماتيک آمريکا نيز دامن زده است
جمهوری اسلامی نه می‌تواند نسبت به تاکتيک جديد دولت آمريکا بی تفاوت باشد و نه می‌تواند پيگيرانه در ميدان نبردی که اوباما آن را به چالش کشانده است هماوردی کند و موقعيت خود را به خطر اندازد
پس بالاخره رژيم جمهوری اسلامی چه خواهد کرد؟
واکنش علی لاريجانی رئيس مجلس، تا حد زيادی موضع جمهوری اسلامی در قبال اين مسأله را بيان می‌کند. لاريجانی در سفر به عراق و گفتگو با خبرنگاران در شهر نجف، با ذکر اين که اختلافات ايران و آمريکا با حرف‌های زيبا فيصله نمی‌يابد، ضمن تکرار بخش‌های زيادی از حرف‌های خامنه‌ای گفت: " جمهوری اسلامی قصد ندارد موضعی نرم يا سخت در برابر آمريکا اتخاذ کند، بلکه اعتقاد دارد که مشکلات موجود بين ايران و آمريکا بايد با آرامش و بدون شتابزدگی پی‌گيری شود "! اين، فشردۀ موضع جمهوری اسلامی در قبال تاکتيک جديد دولت آمريکا خواهد بود. مشکلات موجود، بايد با آرامش و بدون شتابزدگی پی‌گيری شود! و نه حل و فصل! که نه با مذاکره حل و فصل می‌شود و نه اصولاً تمايلی برای آن هست
هر چقدر دولت آمريکا برای گفتگو و مذاکره و فيصله دادن اختلافات عجله دارد، جمهوری اسلامی اما در عوض ميلی به شتاب و تسريع در اين مورد و حل اختلاف ندارد. ترجمان واقعی اين برخورد، همانی‌ست که اکنون جمهوری اسلامی دارد به آن عمل می‌کند، نخست بهانه تراشی و گريز از مذاکره و به تأخير انداختن آن. مرحله بعدی ورود به مذاکره و ارائه بحث‌ها و شرط و شروطی‌ست برای طولانی کردن و فرسايشی ساختن مذاکرات و تبديل آن به مذاکراتی بی حاصل. جمهوری اسلامی بدان قصد به عرصه مذاکره وارد می‌شود که از مذاکره مشخص و پی‌گير فرار کند و خود را از مخمصه نجات دهد
اين واقعيت بر کسی پوشيده نيست که سياست خارجی جمهوری اسلامی، انعکاس سياست داخلی آن است. تغيير در سياست خارجی، مستلزم تغييراتی در سياست داخلی‌ست، و سياست‌های داخلی جمهوری اسلامی تغيير نخواهد کرد، مگر با يک رشته تحولات و تکان‌های شديد در ابعاد سياسی و حکومتی، که جمهوری اسلامی را از شکل کنونی‌اش خارج خواهد ساخت
خلاصه آنکه ورود جمهوری اسلامی به عرصه مذاکره، به معنای حل اختلاف‌ها و يا حتا تلاش برای حل آنها نخواهد بود. جمهوری اسلامی، به تله‌ای که اوباما برايش کار گذاشته است، دُم نخواهد سپرد. بنابراين مذاکرات و توافقات احتمالی حاصل از آن نيز، در سطح و در حد ظاهر قضايا خواهد ماند. لذا تضادها و اختلافات فيمابين جمهوری اسلامی و آمريکا، بيش از پيش تشديد خواهد شد تا در وقت ديگر و در جای ديگر و به روش‌های ديگر راه حلی پيدا کنند

Samstag, 4. April 2009


ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۱۴ فروردین ماه
ارتجاع حاکم بر ایران، روز١٢ فروردین را که سالروز استقرار جمهوری اسلامی‌ست، به روال سال‌های گذشته جشن گرفت
٣٠ سال از رفراندمی که سران ارتجاع مذهبی برپا کردند تا تأیید رسمی از خود مردم برای تحکیم اسارت‌شان دریافت کنند، سپری گردید. اکنون دیگر دیر زمانی‌ست که آن ایام سپری شده است و توده‌های وسیع مردم، نفرت و انزجار خود را از رژیم جمهوری اسلامی، با مبارزات و اعتراضات شان ابراز می‌دارند. اما انزجار و نفرت کنونی توده مردم از جمهوری اسلامی به تنهایی کافی نیست، باید دید که چرا واقعاً چنین شد و چه درس‌هایی توده‌های مردم ایران باید از این رویداد فاجعه‌بار در تاریخ خود بگیرند، تا اشتباهات دیگر تکرار نشود
٣٠‌ سال پیش، مردم ایران در رفراندومی شرکت کردند، تا آن‌گونه که خمینی اعلام کرد، به جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر یا کمتر پاسخ مثبت یا منفی بدهند. سازمان‌های چپ و کمونیست، به ویژه سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران که به خوبی آگاه بودند، هدف سران رژیم از برپایی این رفراندوم، تعیین شکل و محتوای رژیمی‌ست که مردم کم‌ترین نقش و اطلاعی از آن ندارند و این رژیمی‌ست به غایت ارتجاعی، رفراندوم را تحریم کردند و از مردم خواستند، در شرایطی که هیئت حاکمه آزادی ابراز عقیده را از مخالفین گرفته، نه مجلس مؤسسانی تشکیل شده و نه قانون اساسی به تصویب رسیده است، معهذا از مردم می‌خواهند که چشم بسته بگویند "جمهوری اسلامی آری یا نه؟" در این رفراندوم شرکت نکنند. واقعیت این است که اما اکثریت بزرگی از مردم در این رفراندوم شرکت کردند و به جمهوری اسلامی آری گفتند. این آری، نشان از اعتماد ناشی از ناآگاهی و زودباوری مردمی داشت که سرنوشت خود را به دست یک شیاد عوام‌فریب سپردند که به این مردم، وعده‌هایی کذایی در مورد استقرار حکومت الله بر روی زمین می‌داد، و این مردم که غرق در خرافات مذهبی بودند، در دام شیادان گرفتار شدند. نکته اصلی هم در همین جاست. وقتی که یک شیاد می‌تواند ملتی را فریب دهد، اشکال در خود ملت است. وقتی که خرافات مذهبی در میان ملتی چنان رسوخ داشته باشد، که در جستجوی تصویر شیاد در ماه برآید، فاجعه بزرگ‌تر از آن است که بتوان تصور کرد. درست است که این یک اشکال و نقص بزرگ در میان مردم ایران بود، اما مقصر نه این مردم، بلکه طبقات حاکم مرتجع بودند که سال‌ها با اختناق و سرکوب، اشاعه خرافات به ویژه از طریق دستگاه مذهبی، توده‌های مردم ایران را در جهل، انقیاد و خرافات نگه داشته بودند
خمینی شیاد، این پیروزی ارتجاع را جشن گرفت و آن را روز استقرار حکومت الله اعلام نمود. او گفت: "من از این همبستگی که جز مشتی ماجراجو و بی خبر از خدا، همه و همه به ندای آسمانی لبیک گفتند تقدیر می‌کنم که با رأی قاطع به جمهوری اسلامی، حکومت عدل الهی را اعلام نمودید. حکومتی که در آن جمیع اقشار ملت با یک چشم دیده می‌شوند. حکومتی که در آن اختلاف نژاد و سفید و سیاه، ترک و فارس، لر و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برابر و برادرند. فرقی بین زن و مرد و اقلیت‌های مذهبی و دیگران در اجرای عدالت نیست. کشور از چنگال دشمن‌های داخلی و خارجی، چپاول‌گران و غارت‌پیشگان نجات یافت. اینک شما هستید که باید این اثر الهی را حفظ کنید و با فرستادن طبقه فاضله و امنای خود در مجلس مؤسسان، قانون اساسی جمهوری اسلامی را به تصویب برسانید
به محض این که حکومت عدل الهی، مستقر گردید، شیاد، فرمان تشدید اختناق و سرکوب را صادر کرد. سازمان‌های سیاسی و تشکل‌های صنفی و دمکراتیک با تضییقات و فشارها و سرکوب‌های روزافزون رو به رو شدند. گله‌های حزب الهی به مراکز تجمع و دفاتر آن‌ها یورش بردند. نیروهای مسلح رژیم به کردستان، خوزستان، آذربایجان، ترکمن صحرا حمله‌ور شدند تا با سرکوب مردم این مناطق، اختلاف را از میان بردارند و برابری موعود را عملی سازند. حقوق زنان، یکی پس از دیگری مورد تعرض قرار گرفت. گروه گروه از کار اخراج شدند و راه‌پیمایی‌های زنان سرکوب شد، تا برابری موعود حکومت عدل الهی میان زن و مرد، برقرار شود. چپاول‌گران و غارت‌پیشگان جدید، جای چپاول‌گران و غارت‌پیشگان پیشین را گرفتند، تا از حکومت عدل الهی پاسداری کنند. به جای مجلس موسسان موعود، مجلس خبرگان برپا گردید، تا سلطه ارتجاع بی کم و کاست تثبیت شود. مخالفان از هر گرایش فکری و سیاسی، گروه گروه به جوخه اعدام سپرده شدند تا عدل الهی به یکسان در مورد همه رعایت گردد. صدها هزار انسان به قربان‌گاه جنگ ارتجاعی فرستاده شدند تا کربلا را فتح کنند. حکومت عدل الهی، اما نمی‌توانست، نمونه کاملی از عدالت باشد، مگر آن که هر مخالف ارتجاع حاکم را از دم تیغ بگذراند و آن‌گونه که محمدی حاکم شرع رژیم در تلویزیون رژیم می‌گفت، با فرو کردن آهن گداخته در چشمان‌شان، آن‌ها را به سزای مخالفت‌شان برساند. لحظه موعود فرا رسید و هزاران تن از مخالفان سیاسی رژیم، در نیمه اول دهه ٦٠، همه روزه، در گروه‌های ده‌ها نفری به جوخه اعدام سپرده شدند و ده‌ها هزار تن دیگر زیر شکنجه‌های قرون وسطایی اسلامی به بند کشیده شدند. اما گویا "حکومت عدل الهی" که خمینی بشارت آن را به مردم داده بود، تنها هنگامی می‌توانست به کمال خود برسد که هزاران زندانی سیاسی در کم‌تر از دو ماه قتل عام شدند و در گورهای دسته‌جمعی به خاک سپرده شدند. خمینی، این شیاد بزرگ تاریخ، اندکی قبل از مرگ‌اش، به آخرین وظیفه خود عمل کرد و مابقی کار را به جانشینان خود سپرد که تا به امروز به جنایات بی انتهای خود ادامه می‌دهند. ارمغان "حکومت عدل الهی" که خمینی در پی رفراندوم ١٢ فروردین سال ١٣٥٨، حضورش را در ایران اعلام نمود، به آن‌چه که گفته شد، خلاصه نمی‌شود. فقر و گرسنگی میلیون‌ها انسان در سراسر ایران، شکاف عمیق فقر و ثروت، تمرکز عظیم سرمایه و ثروت در دست گروهی سرمایه‌دار و ثروتمند انگل، فساد فراگیر در درون دستگاه حکومت عدل الهی، میلیون‌ها معتاد به مواد مخدر، فحشاء گسترده، بی حقوقی محض مردم، نیز گوشه‌های دیگری از ارمغان "حکومت عدل الهی" در این ٣٠ سال بوده است
توده‌های مردم ایران در این ٣٠ سال، تاوان بزرگی برای اشتباهی که در نتیجه اعتماد ناشی از زودباوری و نا آگاهی و اسارت معنوی در چنگال خرافات مذهبی داشتند، پرداخته‌اند. تردیدی نیست که در این ٣٠ سال تجربه‌های بزرگی آموخته‌اند، بر آگاهی خود افزوده‌اند، ماهیت "حکومت عدل الهی" را در عمل دیدند و امروز، اکثریت بزرگ مردم ایران، خواهان برافتادن جمهوری اسلامی هستند. با این وجود، باید تاکید کرد که درجه درس‌آموزی و تجربه توده‌های مردم ایران از فجایع ٣٠ ساله "حکومت عدل الهی" وابسته به این است که تا چه حد خود را از بند خرافات مذهبی و زودباوری ناشی از عدم آگاهی رها کرده باشند. وابسته به این است که دریافته باشند، دولت مذهبی در هر شکل آن، دشمن آشتی‌ناپذیر آزادی و رهایی توده‌های مردم ایران است و رهایی‌شان جز از طریق استقرار دولتی که هرگونه رابطه‌ای را با هرگونه مذهبی گسسته باشد میسر نیست. دریافته باشند که "حکومت عدل الهی" چیز دیگری جز رژیم ستم‌گر پاسدار نظام طبقاتی سرمایه‌داری و طبقه سرمایه‌دار و ثروتمند نبوده و نیست. دریافته باشند که نباید به وعده و وعید اعتماد کنند، نباید سرنوشت خود را به دست کسانی بسپارند که خود را قیم مردم می‌دانند و می‌کوشند با وعده و وعید، اعتماد مردم رابه دست آورند، تا ابتکار عمل را از آن‌ها سلب نمایند و سپس هر چه می‌خواهند بر سر مردم بیاورند، بالعکس دریافته باشند که باید به خودشان، قدرت خودشان، ابتکار عمل خودشان متکی باشند. اگر قرار است، بر ویرانه‌های جمهوری اسلامی، حاکمیت توده‌های زحمتکش مردم برقرار شود، این توده کارگر و زحمتکش هستند که باید خودشان قدرت سیاسی را در دست داشته باشند و اجازه ندهند قدرت سیاسی را دیگرانی به نام مردم در دست بگیرند و حکومت خودشان را همچون، جمهوری اسلامی به عنوان حکومت مردم قالب کنند. بنابراین درس بزرگی که توده‌های کارگر و زحمتکش باید از ٣٠ سال حاکمیت ستم‌گرانه جمهوری اسلامی آموخته باشند، نه فقط سرنگونی این رژیم، بلکه قبضه قدرت سیاسی‌ست. آن هنگام نیز این قدرت سیاسی در دست مردم کارگر و زحمتکش خواهد بود که تمام دستگاه دولتی موجود، سر تا پا درهم شکسته شود، دولتی نوین، بر پایه شوراها بنا گردد و حکومت شورایی استقرار یابد. این تنها راهی‌ست که از طریق آن توده‌های مردم ایران نه فقط می‌توانند از شر فجایع جمهوری اسلامی نجات یابند، و مطالبات و اهداف خود را در کامل‌ترین شکل آن عملی سازند، بلکه نشان می‌دهند که درس لازم را از شکست انقلاب‌شان و سلطه هارترین ارتجاع آموخته‌اند
ایران در هفته‌ای که گذشت
در میان توده‌های مردم ایران رسمی نیکو و پسندیده وجود دارد که در ایام عید نوروز به دیدار خانواده‌هایی می‌روند که به نحوی از انحاء با یک مصیبت و گرفتاری درگیرند، تا همبستگی خود را بدین طریق ابراز دارند
مطلع هستید که در ششم فروردین، تعدادی از طرفداران حقوق زنان و مادران طرفدار صلح با یکدیگر قرار می‌گذارند که به دیدار خانواده‌هایی بروند که عزیزانشان در اسارت‌گاه جمهوری اسلامی گرفتارند و یا توسط دژخیمان به قتل رسیده‌اند
جمهوری اسلامی که زندگی خصوصی مردم را هم از طریق کنترل تلفن، ایمیل و عوامل نفوذی، از تعدیات جاسوسی - پلیسی خود مصون نداشته، از این قرار مطلع می‌شود و دوازده تن را دستگیر و به زندان اوین می‌فرستد. سرانجام، زیر فشار اعتراض خانواده‌ها، روز یک شنبه این هفته، ده تن از بازداشت‌شدگان با سپردن وثیقه ٥٠ میلیون تومانی و کفالت نفر سوم، موقتاً از زندان آزاد می‌شوند که باید روز ١٥ فروردین، خود را برای بازپرسی به دستگاه قضایی رژیم معرفی کنند، اما دو تن از بازداشت‌شدگان، همچنان در زندان گرفتارند
دستگاه امنیتی- پلیسی رژیم، که وظیفه‌اش سرکوب و پرونده‌سازی برای مردم است، آن‌ها را متهم به "بر هم زدن نظم عمومی" و "تشویش اذهان عمومی" کرده است
یک لحظه فکر کنید و ببینید از این اتهامات چیزی سر در می‌آورید؟ دوزاده تن از مردم ایران می‌خواهند به دیدار چند خانواده‌ای بروند که پدر، مادر، یا فرزند آن‌ها با اتهامات جعلی ساخته و پرداخته وزارت اطلاعات رژیم به زندان محکوم شده‌اند. عوامل امنیتی و پلیسی رژیم آن‌ها را دستگیر می‌کنند، به زندان می‌اندازند و متهم‌شان می‌کنند که "نظم عمومی" را مختل ساخته و "اذهان عمومی" را دچار تشویش و نگرانی ساخته‌اند
فقط رژیمی که کارش از رسوایی گذشته است و حتا از دید و بازدید ایام عید خانواده‌هایی که به نحوی سیاسی‌اند، هراس دارد، می‌تواند چنین دیدارهایی را "برهم زدن نظم عمومی" و "تشویش اذهان عمومی" بنامد. اما دستگاه پلیسی- امنیتی رژیم جمهوری اسلامی، با این اتهامات حتا به ناآگاه‌ترین مردم نیز نشان می‌دهد که "نظم عمومی"، چیزی جز نظم پلیسی- امنیتی رژیم ارتجاعی حاکم نیست و از آن‌رو، این نظم برهم خورده است که عده‌ای قصد کرده‌اند، به دیدار خانواده‌هایی بروند که قربانی نظم پلیسی- امنیتی حکومت اسلامی حاکم بر ایران‌اند. "تشویش اذهان عمومی" نیز چیز دیگری جز نگرانی و هراس این دستگاه استبدادی و سرکوب‌گر از اقدام مردمی نیست که به رغم تمام تلاش رژیم برای مرعوب ساختن توده‌ها، جرأت و جسارت نشان داده و تلاش‌های مرعوب‌کننده رژیم را خنثا و بی‌اثر ساخته‌اند
لذا دستگاه پلیسی- امنیتی جمهوری اسلامی اولاً- برای تحت فشار قرار دادن زنانی که جرأت و جسارت نشان داده که نظم مطلوب رژیم را برهم بزنند و دستگاه استبدادی را دچار تشویش و هراس سازند، آن‌ها را به بند زنانی فرستادند که با جرایم غیر سیاسی محکوم شده‌اند. اما همین زنان که خود، قربانی نظم موجودند، به محض این که مطلع می‌شوند تازه واردین از مدافعان حقوق زنان و مخالفان ستم‌گری جمهوری اسلامی‌اند، چنان احترامی برای آن‌ها قائل می‌شوند که حتا اجازه نمی‌دهند، ظرف غذای خود را بشویند. دستگاه پلیسی- امنیتی جمهوری اسلامی، این بار نیز همانند موارد پیشین، نتیجه‌ای معکوس از آن‌چه که می‌خواست گرفت. ثانیاً- بازجویان اطلاعاتی دستگاه قضایی رژیم اکنون مدتی‌ست که برای مرعوب ساختن فعالان جنبش‌های اجتماعی و منصرف کردن آن‌ها از ادامه مبارزه، آن‌ها را دستگیر و با اتهام "برهم زدن نظم عمومی" و "تشویش اذهان عمومی" به چند سالی زندان و شلاق محکوم می‌کنند. اما از آن جایی که فرستادن آن‌ها به زندان که تعدادشان مدام رو به افزایش است، عواقب داخلی و بین‌المللی برای رژیم دارد، لذا با صدور احکام اغلب تعلیقی، آن‌ها را پشت درب زندان و در نوبت شلاق خوردن نگه می‌دارند، تا با ایجاد این هراس که هر لحظه ممکن است به زندان فرستاده شوند، آن‌ها را از ادامه مبارزه منصرف سازند. اما این تاکتیک رژیم نیز با شکست رو به رو شده است. چرا که اکنون در پشت سر فعالین جنبش‌های اجتماعی، جنبش‌های توده‌ای قرار گرفته که هر آن از درون آن‌ها فعالین دیگری به جلو صحنه‌ی درگیری رانده می‌شود. گرچه جنبش زنان در مقایسه با جنبش کارگری، معلمان، دانشجویان، از وسعت توده‌ای محدودتری برخوردار است، با این همه، در این‌جا نیز مدام نیروهای جدید و فعال‌تری به جلو صحنه می‌آیند و تلاش‌های رژیم را خنثا می‌کنند
بنابراین، علی‌رغم این که تاکنون رژیم ده‌ها تن از فعالان زن را دستگیر و به حبس محکوم کرده است، با فعالانی شجاع‌تر و مبارزه‌ای پایان‌ناپذیر رو به روست. برخلاف آن‌چه که رژیم تصور می‌کرد با تهدید، زندان و شلاق می‌تواند، مبارزات زنان را مهار کند، تنها چیزی که عایدش شده است، رادیکال‌تر شدن این جنبش، قدرت گرفتن روزافزون گرایش چپ و تلاش فعالین رادیکال این جنبش، برای مرتبط ساختن آن با جنبش‌های اجتماعی دیگر به ویژه جنبش کارگری و جنبش دانشجویی بوده است
تلاش مذبوحانه اخیر رژیم نیز چیزی جز شکست عایدش نخواهد کرد
ایران در هفته‌ای که گذشت
رژیم‌های استبدادی با هر پیشرفت تکنولوژیک که به نحوی از انحاء رژیم سانسور و کنترل پلیسی آن‌ها را به مخاطره افکند مخالف‌اند و تمام تلاش خود را به کار می‌بندند تا مانع از دسترسی مردم به آن‌ها شوند
جمهوری اسلامی ایران، برجسته‌ترین نمونه چنین رژیم‌هایی در سراسر جهان است. برای این که جنبه انصاف را رعایت کرده باشیم، باید بیافزاییم که در کنار رژیم قرون وسطایی عربستان سعودی قرار دارد. وقتی که سر و کله ویدئو در جهان پدیدار گشت وبالاخره به ایران هم رسید، جمهوری اسلامی ماتم گرفته بود که چه خاکی باید بر سرش بریزد، چرا که دیگر نمی‌تواند کنترلی داشته باشد که مردم در اتاق خانه خود چه چیزی را تماشا می‌کنند. مدت‌ها بگیر و ببند به راه انداخت، تا شاید بتواند مانع از دسترسی مردم به آن گردد، اما وقتی که این وسیله تقریباً به عموم منازل رسید، چاره‌ای نداشت جز این که شکست را بپذیرد و لشکرکشی علیه ویدئو را پایان یافته اعلام کند. جمهوری اسلامی هنوز از عواقب جنگ با ویدئو نجات نیافته بود که با پدیده هولناکی به نام عمومیت یافتن کامپیوتر و اینترنت روبرو گردید. ویدئو هر چه بود در اتاق‌های دربسته قرار داشت و جنگ سیاسی مستقیمی با رژیم نداشت. کامپیوتر و اینترنت عرصه جنگ مستقیم بود. سابق بر این در هر خانه‌ای که یک دستگاه تایپ قراضه و یک دستگاه پلی‌کپی قراضه‌تر از آن پیدا می شد، دارنده آن چنان‌چه اعدام نمی‌شد، لااقل می بایستی چند سالی را در زندان بگذراند. چرا که حضور آن‌ها دال بر مخالفت سیاسی با رژیم‌های حاکم بر ایران بود. اکنون اما جمهوری اسلامی می‌دید که در هر خانه‌ای می‌تواند ابزار جرم در مدرن‌ترین و شیک‌ترین شکل آن وجود داشته باشد، بدون آن که کاری از دست‌اش ساخته باشد. حالا هر کسی می‌توانست به سادگی نوشته‌ای را علیه رژیم تایپ کند، با چاپگرش تکثیر کند و به دست دیگران برساند. مشکل رژیم اما به همین جا ختم نمی‌شد. اینترنت وسیله پخش آن را هم از طریق ایمیل و وبلاگ در دسترس همگان قرار داده بود. باید کاری کرد. همه چیز دارد از کنترل دستگاه پلیسی- امنیتی و سانسور خارج می‌شود. سرویس‌دهندگان اینترنت موظف به کنترل و همکاری با دستگاه سانسور و امنیتی رژیم شدند. صدها میلیون دلار هزینه وسایل و برنامه‌هایی گردید که بسته‌های اینترنتی را کنترل و سایت‌ها و وبلاگ‌ها را فیلتر کنند. معهذا نتیجه برای رژیم رضایت‌بخش نبوده است. چرا که مردم مدام راه‌های متعددی را برای خنثا کردن تلاش دستگاه کنترل پلیسی- امنیتی رژیم ابداع می‌کنند. در حالی که رژیم در حال جنگ با اینترنت بود، پدیده دیگری از راه رسید. فرستنده‌های رادیو- تلویزیونی ماهواره‌ای. آنتن‌ها از هر خانه‌ای سر بلند کرد. جمهوری اسلامی، دیوانگی‌اش به سرحد جنون مهارناپذیر رسید. خانه‌های مردم مورد یورش نیروهای امنیتی و پلیسی رژیم قرار گرفتند، تا آنتن‌ها را نابود کنند. اما هرچه نابود کردند، چندین برابر به جای آن‌ها سبز شد. ماجرای آنتن و ماهواره به روستاهای ایران هم کشید. در حالی که جنگ رژیم علیه ماهواره و آنتن هنوز ادامه دارد، دیگر اما امیدی به خلاص شدن از عواقب آن که هر لحظه بخشاً اطلاعات و اخباری از طریق آن به مردم می‌رسد که رژیم، مرگ خود را درآن‌ها می بیند، ندارد. و بالاخره اکنون نیز معضلی جدی‌تر با تلفن‌های همراه نسل‌های جدیدتر و پیشرفته‌تر که همه کاره‌اند و هر کس می‌تواند یکی از آن‌ها را در جیب خود داشته باشد
شنوندگان صدای دمکراسی شورایی، احتمالاً در این لحظه خواهند گفت که خوب، ما همه این‌ها را می‌دانیم منظور از این مقدمه چیست؟ در این هفته چه اتفاقی رخ داده است؟ هدف از این مقدمه، مروری بود بر شکست تلاش‌های ارتجاعی رژیم استبدادی جمهوری اسلامی، در برابر هر پیشرفت و آگاهی بشری و بالنتیجه، قطعیت زوال و نابودی رژیم‌هایی که با اختناق و سرکوب بر مردم حکومت می‌کنند. جمهوری اسلامی راه نجاتی از این مخمصه و پرتاب شدن به زباله‌دانی تاریخ نخواهد داشت. اما این که در همین هفته چه اتفاقی در ارتباط با مسئله مورد بحث پیش آمد، باید به اطللاع برسانیم، در حالی که مردم ایران مشغول دید و بازدید عید بودند، دستگاه قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی در این هفته یک دادگاه برای محکومیت غیابی پیام‌های کوتاه چند رسانه‌ای تشکیل داد. این که موارد اتهام چه بوده است؟ "بر هم زدن نظم عمومی"، "تشویش اذهان عمومی"، "محاربه با خدا و جانشین خدا"، "جاسوسی" و یا اتهام دیگر، ما هم مثل شما بی‌خبریم. اما فقط این را می‌دانیم که به اشد مجازات محکوم شده است و قرار بر این است که یک‌سره خفه و نابودش کنند. به دادستان کل کشور مأموریت داده شده که این حکم را به اطلاع وزیر ارتباطات و فناوری که مسئول اجرای حکم است برساند. دری نجف‌آبادی دادستان کل کشور هم با ارسال نامه‌ای به وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعاتی از وی خواست تا تدابیر مؤثر و شدیدی را برای اعمال کنترل و نظارت بر ارائه خدمات سرویس پیام‌های کوتاه به اجرا درآورد. وی ادامه داد: "اصل پیشگیری ایجاب می‌کند، به منظور جلوگیری از بروز پدیده‌های ناهنجار اجتماعی و اختلال در اخلاق و فرهنگ عمومی و تعرض به حریم خصوصی شهروندان، تدابیر بازدارنده و قابلیت‌های کنترلی و نظارتی مؤثری اعمال شود." حالا باید منتظر بمانیم تا ببینیم وزیر ارتباطات رژیم چه تدابیر بازدارنده و قابلیت‌های کنترل و نظارت مؤثری را به مرحله اجرا درمی‌آورد. اما هر چه باشد، این نیز معضل رژیم اختناق، جاسوسی و سانسور را حل نخواهد کرد