ایران در هفتهای که گذشت
جمعه ۱۴ فروردین ماه
ارتجاع حاکم بر ایران، روز١٢ فروردین را که سالروز استقرار جمهوری اسلامیست، به روال سالهای گذشته جشن گرفت
٣٠ سال از رفراندمی که سران ارتجاع مذهبی برپا کردند تا تأیید رسمی از خود مردم برای تحکیم اسارتشان دریافت کنند، سپری گردید. اکنون دیگر دیر زمانیست که آن ایام سپری شده است و تودههای وسیع مردم، نفرت و انزجار خود را از رژیم جمهوری اسلامی، با مبارزات و اعتراضات شان ابراز میدارند. اما انزجار و نفرت کنونی توده مردم از جمهوری اسلامی به تنهایی کافی نیست، باید دید که چرا واقعاً چنین شد و چه درسهایی تودههای مردم ایران باید از این رویداد فاجعهبار در تاریخ خود بگیرند، تا اشتباهات دیگر تکرار نشود
٣٠ سال پیش، مردم ایران در رفراندومی شرکت کردند، تا آنگونه که خمینی اعلام کرد، به جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر یا کمتر پاسخ مثبت یا منفی بدهند. سازمانهای چپ و کمونیست، به ویژه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران که به خوبی آگاه بودند، هدف سران رژیم از برپایی این رفراندوم، تعیین شکل و محتوای رژیمیست که مردم کمترین نقش و اطلاعی از آن ندارند و این رژیمیست به غایت ارتجاعی، رفراندوم را تحریم کردند و از مردم خواستند، در شرایطی که هیئت حاکمه آزادی ابراز عقیده را از مخالفین گرفته، نه مجلس مؤسسانی تشکیل شده و نه قانون اساسی به تصویب رسیده است، معهذا از مردم میخواهند که چشم بسته بگویند "جمهوری اسلامی آری یا نه؟" در این رفراندوم شرکت نکنند. واقعیت این است که اما اکثریت بزرگی از مردم در این رفراندوم شرکت کردند و به جمهوری اسلامی آری گفتند. این آری، نشان از اعتماد ناشی از ناآگاهی و زودباوری مردمی داشت که سرنوشت خود را به دست یک شیاد عوامفریب سپردند که به این مردم، وعدههایی کذایی در مورد استقرار حکومت الله بر روی زمین میداد، و این مردم که غرق در خرافات مذهبی بودند، در دام شیادان گرفتار شدند. نکته اصلی هم در همین جاست. وقتی که یک شیاد میتواند ملتی را فریب دهد، اشکال در خود ملت است. وقتی که خرافات مذهبی در میان ملتی چنان رسوخ داشته باشد، که در جستجوی تصویر شیاد در ماه برآید، فاجعه بزرگتر از آن است که بتوان تصور کرد. درست است که این یک اشکال و نقص بزرگ در میان مردم ایران بود، اما مقصر نه این مردم، بلکه طبقات حاکم مرتجع بودند که سالها با اختناق و سرکوب، اشاعه خرافات به ویژه از طریق دستگاه مذهبی، تودههای مردم ایران را در جهل، انقیاد و خرافات نگه داشته بودند
خمینی شیاد، این پیروزی ارتجاع را جشن گرفت و آن را روز استقرار حکومت الله اعلام نمود. او گفت: "من از این همبستگی که جز مشتی ماجراجو و بی خبر از خدا، همه و همه به ندای آسمانی لبیک گفتند تقدیر میکنم که با رأی قاطع به جمهوری اسلامی، حکومت عدل الهی را اعلام نمودید. حکومتی که در آن جمیع اقشار ملت با یک چشم دیده میشوند. حکومتی که در آن اختلاف نژاد و سفید و سیاه، ترک و فارس، لر و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برابر و برادرند. فرقی بین زن و مرد و اقلیتهای مذهبی و دیگران در اجرای عدالت نیست. کشور از چنگال دشمنهای داخلی و خارجی، چپاولگران و غارتپیشگان نجات یافت. اینک شما هستید که باید این اثر الهی را حفظ کنید و با فرستادن طبقه فاضله و امنای خود در مجلس مؤسسان، قانون اساسی جمهوری اسلامی را به تصویب برسانید
به محض این که حکومت عدل الهی، مستقر گردید، شیاد، فرمان تشدید اختناق و سرکوب را صادر کرد. سازمانهای سیاسی و تشکلهای صنفی و دمکراتیک با تضییقات و فشارها و سرکوبهای روزافزون رو به رو شدند. گلههای حزب الهی به مراکز تجمع و دفاتر آنها یورش بردند. نیروهای مسلح رژیم به کردستان، خوزستان، آذربایجان، ترکمن صحرا حملهور شدند تا با سرکوب مردم این مناطق، اختلاف را از میان بردارند و برابری موعود را عملی سازند. حقوق زنان، یکی پس از دیگری مورد تعرض قرار گرفت. گروه گروه از کار اخراج شدند و راهپیماییهای زنان سرکوب شد، تا برابری موعود حکومت عدل الهی میان زن و مرد، برقرار شود. چپاولگران و غارتپیشگان جدید، جای چپاولگران و غارتپیشگان پیشین را گرفتند، تا از حکومت عدل الهی پاسداری کنند. به جای مجلس موسسان موعود، مجلس خبرگان برپا گردید، تا سلطه ارتجاع بی کم و کاست تثبیت شود. مخالفان از هر گرایش فکری و سیاسی، گروه گروه به جوخه اعدام سپرده شدند تا عدل الهی به یکسان در مورد همه رعایت گردد. صدها هزار انسان به قربانگاه جنگ ارتجاعی فرستاده شدند تا کربلا را فتح کنند. حکومت عدل الهی، اما نمیتوانست، نمونه کاملی از عدالت باشد، مگر آن که هر مخالف ارتجاع حاکم را از دم تیغ بگذراند و آنگونه که محمدی حاکم شرع رژیم در تلویزیون رژیم میگفت، با فرو کردن آهن گداخته در چشمانشان، آنها را به سزای مخالفتشان برساند. لحظه موعود فرا رسید و هزاران تن از مخالفان سیاسی رژیم، در نیمه اول دهه ٦٠، همه روزه، در گروههای دهها نفری به جوخه اعدام سپرده شدند و دهها هزار تن دیگر زیر شکنجههای قرون وسطایی اسلامی به بند کشیده شدند. اما گویا "حکومت عدل الهی" که خمینی بشارت آن را به مردم داده بود، تنها هنگامی میتوانست به کمال خود برسد که هزاران زندانی سیاسی در کمتر از دو ماه قتل عام شدند و در گورهای دستهجمعی به خاک سپرده شدند. خمینی، این شیاد بزرگ تاریخ، اندکی قبل از مرگاش، به آخرین وظیفه خود عمل کرد و مابقی کار را به جانشینان خود سپرد که تا به امروز به جنایات بی انتهای خود ادامه میدهند. ارمغان "حکومت عدل الهی" که خمینی در پی رفراندوم ١٢ فروردین سال ١٣٥٨، حضورش را در ایران اعلام نمود، به آنچه که گفته شد، خلاصه نمیشود. فقر و گرسنگی میلیونها انسان در سراسر ایران، شکاف عمیق فقر و ثروت، تمرکز عظیم سرمایه و ثروت در دست گروهی سرمایهدار و ثروتمند انگل، فساد فراگیر در درون دستگاه حکومت عدل الهی، میلیونها معتاد به مواد مخدر، فحشاء گسترده، بی حقوقی محض مردم، نیز گوشههای دیگری از ارمغان "حکومت عدل الهی" در این ٣٠ سال بوده است
تودههای مردم ایران در این ٣٠ سال، تاوان بزرگی برای اشتباهی که در نتیجه اعتماد ناشی از زودباوری و نا آگاهی و اسارت معنوی در چنگال خرافات مذهبی داشتند، پرداختهاند. تردیدی نیست که در این ٣٠ سال تجربههای بزرگی آموختهاند، بر آگاهی خود افزودهاند، ماهیت "حکومت عدل الهی" را در عمل دیدند و امروز، اکثریت بزرگ مردم ایران، خواهان برافتادن جمهوری اسلامی هستند. با این وجود، باید تاکید کرد که درجه درسآموزی و تجربه تودههای مردم ایران از فجایع ٣٠ ساله "حکومت عدل الهی" وابسته به این است که تا چه حد خود را از بند خرافات مذهبی و زودباوری ناشی از عدم آگاهی رها کرده باشند. وابسته به این است که دریافته باشند، دولت مذهبی در هر شکل آن، دشمن آشتیناپذیر آزادی و رهایی تودههای مردم ایران است و رهاییشان جز از طریق استقرار دولتی که هرگونه رابطهای را با هرگونه مذهبی گسسته باشد میسر نیست. دریافته باشند که "حکومت عدل الهی" چیز دیگری جز رژیم ستمگر پاسدار نظام طبقاتی سرمایهداری و طبقه سرمایهدار و ثروتمند نبوده و نیست. دریافته باشند که نباید به وعده و وعید اعتماد کنند، نباید سرنوشت خود را به دست کسانی بسپارند که خود را قیم مردم میدانند و میکوشند با وعده و وعید، اعتماد مردم رابه دست آورند، تا ابتکار عمل را از آنها سلب نمایند و سپس هر چه میخواهند بر سر مردم بیاورند، بالعکس دریافته باشند که باید به خودشان، قدرت خودشان، ابتکار عمل خودشان متکی باشند. اگر قرار است، بر ویرانههای جمهوری اسلامی، حاکمیت تودههای زحمتکش مردم برقرار شود، این توده کارگر و زحمتکش هستند که باید خودشان قدرت سیاسی را در دست داشته باشند و اجازه ندهند قدرت سیاسی را دیگرانی به نام مردم در دست بگیرند و حکومت خودشان را همچون، جمهوری اسلامی به عنوان حکومت مردم قالب کنند. بنابراین درس بزرگی که تودههای کارگر و زحمتکش باید از ٣٠ سال حاکمیت ستمگرانه جمهوری اسلامی آموخته باشند، نه فقط سرنگونی این رژیم، بلکه قبضه قدرت سیاسیست. آن هنگام نیز این قدرت سیاسی در دست مردم کارگر و زحمتکش خواهد بود که تمام دستگاه دولتی موجود، سر تا پا درهم شکسته شود، دولتی نوین، بر پایه شوراها بنا گردد و حکومت شورایی استقرار یابد. این تنها راهیست که از طریق آن تودههای مردم ایران نه فقط میتوانند از شر فجایع جمهوری اسلامی نجات یابند، و مطالبات و اهداف خود را در کاملترین شکل آن عملی سازند، بلکه نشان میدهند که درس لازم را از شکست انقلابشان و سلطه هارترین ارتجاع آموختهاند
٣٠ سال از رفراندمی که سران ارتجاع مذهبی برپا کردند تا تأیید رسمی از خود مردم برای تحکیم اسارتشان دریافت کنند، سپری گردید. اکنون دیگر دیر زمانیست که آن ایام سپری شده است و تودههای وسیع مردم، نفرت و انزجار خود را از رژیم جمهوری اسلامی، با مبارزات و اعتراضات شان ابراز میدارند. اما انزجار و نفرت کنونی توده مردم از جمهوری اسلامی به تنهایی کافی نیست، باید دید که چرا واقعاً چنین شد و چه درسهایی تودههای مردم ایران باید از این رویداد فاجعهبار در تاریخ خود بگیرند، تا اشتباهات دیگر تکرار نشود
٣٠ سال پیش، مردم ایران در رفراندومی شرکت کردند، تا آنگونه که خمینی اعلام کرد، به جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر یا کمتر پاسخ مثبت یا منفی بدهند. سازمانهای چپ و کمونیست، به ویژه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران که به خوبی آگاه بودند، هدف سران رژیم از برپایی این رفراندوم، تعیین شکل و محتوای رژیمیست که مردم کمترین نقش و اطلاعی از آن ندارند و این رژیمیست به غایت ارتجاعی، رفراندوم را تحریم کردند و از مردم خواستند، در شرایطی که هیئت حاکمه آزادی ابراز عقیده را از مخالفین گرفته، نه مجلس مؤسسانی تشکیل شده و نه قانون اساسی به تصویب رسیده است، معهذا از مردم میخواهند که چشم بسته بگویند "جمهوری اسلامی آری یا نه؟" در این رفراندوم شرکت نکنند. واقعیت این است که اما اکثریت بزرگی از مردم در این رفراندوم شرکت کردند و به جمهوری اسلامی آری گفتند. این آری، نشان از اعتماد ناشی از ناآگاهی و زودباوری مردمی داشت که سرنوشت خود را به دست یک شیاد عوامفریب سپردند که به این مردم، وعدههایی کذایی در مورد استقرار حکومت الله بر روی زمین میداد، و این مردم که غرق در خرافات مذهبی بودند، در دام شیادان گرفتار شدند. نکته اصلی هم در همین جاست. وقتی که یک شیاد میتواند ملتی را فریب دهد، اشکال در خود ملت است. وقتی که خرافات مذهبی در میان ملتی چنان رسوخ داشته باشد، که در جستجوی تصویر شیاد در ماه برآید، فاجعه بزرگتر از آن است که بتوان تصور کرد. درست است که این یک اشکال و نقص بزرگ در میان مردم ایران بود، اما مقصر نه این مردم، بلکه طبقات حاکم مرتجع بودند که سالها با اختناق و سرکوب، اشاعه خرافات به ویژه از طریق دستگاه مذهبی، تودههای مردم ایران را در جهل، انقیاد و خرافات نگه داشته بودند
خمینی شیاد، این پیروزی ارتجاع را جشن گرفت و آن را روز استقرار حکومت الله اعلام نمود. او گفت: "من از این همبستگی که جز مشتی ماجراجو و بی خبر از خدا، همه و همه به ندای آسمانی لبیک گفتند تقدیر میکنم که با رأی قاطع به جمهوری اسلامی، حکومت عدل الهی را اعلام نمودید. حکومتی که در آن جمیع اقشار ملت با یک چشم دیده میشوند. حکومتی که در آن اختلاف نژاد و سفید و سیاه، ترک و فارس، لر و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برابر و برادرند. فرقی بین زن و مرد و اقلیتهای مذهبی و دیگران در اجرای عدالت نیست. کشور از چنگال دشمنهای داخلی و خارجی، چپاولگران و غارتپیشگان نجات یافت. اینک شما هستید که باید این اثر الهی را حفظ کنید و با فرستادن طبقه فاضله و امنای خود در مجلس مؤسسان، قانون اساسی جمهوری اسلامی را به تصویب برسانید
به محض این که حکومت عدل الهی، مستقر گردید، شیاد، فرمان تشدید اختناق و سرکوب را صادر کرد. سازمانهای سیاسی و تشکلهای صنفی و دمکراتیک با تضییقات و فشارها و سرکوبهای روزافزون رو به رو شدند. گلههای حزب الهی به مراکز تجمع و دفاتر آنها یورش بردند. نیروهای مسلح رژیم به کردستان، خوزستان، آذربایجان، ترکمن صحرا حملهور شدند تا با سرکوب مردم این مناطق، اختلاف را از میان بردارند و برابری موعود را عملی سازند. حقوق زنان، یکی پس از دیگری مورد تعرض قرار گرفت. گروه گروه از کار اخراج شدند و راهپیماییهای زنان سرکوب شد، تا برابری موعود حکومت عدل الهی میان زن و مرد، برقرار شود. چپاولگران و غارتپیشگان جدید، جای چپاولگران و غارتپیشگان پیشین را گرفتند، تا از حکومت عدل الهی پاسداری کنند. به جای مجلس موسسان موعود، مجلس خبرگان برپا گردید، تا سلطه ارتجاع بی کم و کاست تثبیت شود. مخالفان از هر گرایش فکری و سیاسی، گروه گروه به جوخه اعدام سپرده شدند تا عدل الهی به یکسان در مورد همه رعایت گردد. صدها هزار انسان به قربانگاه جنگ ارتجاعی فرستاده شدند تا کربلا را فتح کنند. حکومت عدل الهی، اما نمیتوانست، نمونه کاملی از عدالت باشد، مگر آن که هر مخالف ارتجاع حاکم را از دم تیغ بگذراند و آنگونه که محمدی حاکم شرع رژیم در تلویزیون رژیم میگفت، با فرو کردن آهن گداخته در چشمانشان، آنها را به سزای مخالفتشان برساند. لحظه موعود فرا رسید و هزاران تن از مخالفان سیاسی رژیم، در نیمه اول دهه ٦٠، همه روزه، در گروههای دهها نفری به جوخه اعدام سپرده شدند و دهها هزار تن دیگر زیر شکنجههای قرون وسطایی اسلامی به بند کشیده شدند. اما گویا "حکومت عدل الهی" که خمینی بشارت آن را به مردم داده بود، تنها هنگامی میتوانست به کمال خود برسد که هزاران زندانی سیاسی در کمتر از دو ماه قتل عام شدند و در گورهای دستهجمعی به خاک سپرده شدند. خمینی، این شیاد بزرگ تاریخ، اندکی قبل از مرگاش، به آخرین وظیفه خود عمل کرد و مابقی کار را به جانشینان خود سپرد که تا به امروز به جنایات بی انتهای خود ادامه میدهند. ارمغان "حکومت عدل الهی" که خمینی در پی رفراندوم ١٢ فروردین سال ١٣٥٨، حضورش را در ایران اعلام نمود، به آنچه که گفته شد، خلاصه نمیشود. فقر و گرسنگی میلیونها انسان در سراسر ایران، شکاف عمیق فقر و ثروت، تمرکز عظیم سرمایه و ثروت در دست گروهی سرمایهدار و ثروتمند انگل، فساد فراگیر در درون دستگاه حکومت عدل الهی، میلیونها معتاد به مواد مخدر، فحشاء گسترده، بی حقوقی محض مردم، نیز گوشههای دیگری از ارمغان "حکومت عدل الهی" در این ٣٠ سال بوده است
تودههای مردم ایران در این ٣٠ سال، تاوان بزرگی برای اشتباهی که در نتیجه اعتماد ناشی از زودباوری و نا آگاهی و اسارت معنوی در چنگال خرافات مذهبی داشتند، پرداختهاند. تردیدی نیست که در این ٣٠ سال تجربههای بزرگی آموختهاند، بر آگاهی خود افزودهاند، ماهیت "حکومت عدل الهی" را در عمل دیدند و امروز، اکثریت بزرگ مردم ایران، خواهان برافتادن جمهوری اسلامی هستند. با این وجود، باید تاکید کرد که درجه درسآموزی و تجربه تودههای مردم ایران از فجایع ٣٠ ساله "حکومت عدل الهی" وابسته به این است که تا چه حد خود را از بند خرافات مذهبی و زودباوری ناشی از عدم آگاهی رها کرده باشند. وابسته به این است که دریافته باشند، دولت مذهبی در هر شکل آن، دشمن آشتیناپذیر آزادی و رهایی تودههای مردم ایران است و رهاییشان جز از طریق استقرار دولتی که هرگونه رابطهای را با هرگونه مذهبی گسسته باشد میسر نیست. دریافته باشند که "حکومت عدل الهی" چیز دیگری جز رژیم ستمگر پاسدار نظام طبقاتی سرمایهداری و طبقه سرمایهدار و ثروتمند نبوده و نیست. دریافته باشند که نباید به وعده و وعید اعتماد کنند، نباید سرنوشت خود را به دست کسانی بسپارند که خود را قیم مردم میدانند و میکوشند با وعده و وعید، اعتماد مردم رابه دست آورند، تا ابتکار عمل را از آنها سلب نمایند و سپس هر چه میخواهند بر سر مردم بیاورند، بالعکس دریافته باشند که باید به خودشان، قدرت خودشان، ابتکار عمل خودشان متکی باشند. اگر قرار است، بر ویرانههای جمهوری اسلامی، حاکمیت تودههای زحمتکش مردم برقرار شود، این توده کارگر و زحمتکش هستند که باید خودشان قدرت سیاسی را در دست داشته باشند و اجازه ندهند قدرت سیاسی را دیگرانی به نام مردم در دست بگیرند و حکومت خودشان را همچون، جمهوری اسلامی به عنوان حکومت مردم قالب کنند. بنابراین درس بزرگی که تودههای کارگر و زحمتکش باید از ٣٠ سال حاکمیت ستمگرانه جمهوری اسلامی آموخته باشند، نه فقط سرنگونی این رژیم، بلکه قبضه قدرت سیاسیست. آن هنگام نیز این قدرت سیاسی در دست مردم کارگر و زحمتکش خواهد بود که تمام دستگاه دولتی موجود، سر تا پا درهم شکسته شود، دولتی نوین، بر پایه شوراها بنا گردد و حکومت شورایی استقرار یابد. این تنها راهیست که از طریق آن تودههای مردم ایران نه فقط میتوانند از شر فجایع جمهوری اسلامی نجات یابند، و مطالبات و اهداف خود را در کاملترین شکل آن عملی سازند، بلکه نشان میدهند که درس لازم را از شکست انقلابشان و سلطه هارترین ارتجاع آموختهاند
ایران در هفتهای که گذشت
در میان تودههای مردم ایران رسمی نیکو و پسندیده وجود دارد که در ایام عید نوروز به دیدار خانوادههایی میروند که به نحوی از انحاء با یک مصیبت و گرفتاری درگیرند، تا همبستگی خود را بدین طریق ابراز دارند
مطلع هستید که در ششم فروردین، تعدادی از طرفداران حقوق زنان و مادران طرفدار صلح با یکدیگر قرار میگذارند که به دیدار خانوادههایی بروند که عزیزانشان در اسارتگاه جمهوری اسلامی گرفتارند و یا توسط دژخیمان به قتل رسیدهاند
جمهوری اسلامی که زندگی خصوصی مردم را هم از طریق کنترل تلفن، ایمیل و عوامل نفوذی، از تعدیات جاسوسی - پلیسی خود مصون نداشته، از این قرار مطلع میشود و دوازده تن را دستگیر و به زندان اوین میفرستد. سرانجام، زیر فشار اعتراض خانوادهها، روز یک شنبه این هفته، ده تن از بازداشتشدگان با سپردن وثیقه ٥٠ میلیون تومانی و کفالت نفر سوم، موقتاً از زندان آزاد میشوند که باید روز ١٥ فروردین، خود را برای بازپرسی به دستگاه قضایی رژیم معرفی کنند، اما دو تن از بازداشتشدگان، همچنان در زندان گرفتارند
دستگاه امنیتی- پلیسی رژیم، که وظیفهاش سرکوب و پروندهسازی برای مردم است، آنها را متهم به "بر هم زدن نظم عمومی" و "تشویش اذهان عمومی" کرده است
یک لحظه فکر کنید و ببینید از این اتهامات چیزی سر در میآورید؟ دوزاده تن از مردم ایران میخواهند به دیدار چند خانوادهای بروند که پدر، مادر، یا فرزند آنها با اتهامات جعلی ساخته و پرداخته وزارت اطلاعات رژیم به زندان محکوم شدهاند. عوامل امنیتی و پلیسی رژیم آنها را دستگیر میکنند، به زندان میاندازند و متهمشان میکنند که "نظم عمومی" را مختل ساخته و "اذهان عمومی" را دچار تشویش و نگرانی ساختهاند
فقط رژیمی که کارش از رسوایی گذشته است و حتا از دید و بازدید ایام عید خانوادههایی که به نحوی سیاسیاند، هراس دارد، میتواند چنین دیدارهایی را "برهم زدن نظم عمومی" و "تشویش اذهان عمومی" بنامد. اما دستگاه پلیسی- امنیتی رژیم جمهوری اسلامی، با این اتهامات حتا به ناآگاهترین مردم نیز نشان میدهد که "نظم عمومی"، چیزی جز نظم پلیسی- امنیتی رژیم ارتجاعی حاکم نیست و از آنرو، این نظم برهم خورده است که عدهای قصد کردهاند، به دیدار خانوادههایی بروند که قربانی نظم پلیسی- امنیتی حکومت اسلامی حاکم بر ایراناند. "تشویش اذهان عمومی" نیز چیز دیگری جز نگرانی و هراس این دستگاه استبدادی و سرکوبگر از اقدام مردمی نیست که به رغم تمام تلاش رژیم برای مرعوب ساختن تودهها، جرأت و جسارت نشان داده و تلاشهای مرعوبکننده رژیم را خنثا و بیاثر ساختهاند
لذا دستگاه پلیسی- امنیتی جمهوری اسلامی اولاً- برای تحت فشار قرار دادن زنانی که جرأت و جسارت نشان داده که نظم مطلوب رژیم را برهم بزنند و دستگاه استبدادی را دچار تشویش و هراس سازند، آنها را به بند زنانی فرستادند که با جرایم غیر سیاسی محکوم شدهاند. اما همین زنان که خود، قربانی نظم موجودند، به محض این که مطلع میشوند تازه واردین از مدافعان حقوق زنان و مخالفان ستمگری جمهوری اسلامیاند، چنان احترامی برای آنها قائل میشوند که حتا اجازه نمیدهند، ظرف غذای خود را بشویند. دستگاه پلیسی- امنیتی جمهوری اسلامی، این بار نیز همانند موارد پیشین، نتیجهای معکوس از آنچه که میخواست گرفت. ثانیاً- بازجویان اطلاعاتی دستگاه قضایی رژیم اکنون مدتیست که برای مرعوب ساختن فعالان جنبشهای اجتماعی و منصرف کردن آنها از ادامه مبارزه، آنها را دستگیر و با اتهام "برهم زدن نظم عمومی" و "تشویش اذهان عمومی" به چند سالی زندان و شلاق محکوم میکنند. اما از آن جایی که فرستادن آنها به زندان که تعدادشان مدام رو به افزایش است، عواقب داخلی و بینالمللی برای رژیم دارد، لذا با صدور احکام اغلب تعلیقی، آنها را پشت درب زندان و در نوبت شلاق خوردن نگه میدارند، تا با ایجاد این هراس که هر لحظه ممکن است به زندان فرستاده شوند، آنها را از ادامه مبارزه منصرف سازند. اما این تاکتیک رژیم نیز با شکست رو به رو شده است. چرا که اکنون در پشت سر فعالین جنبشهای اجتماعی، جنبشهای تودهای قرار گرفته که هر آن از درون آنها فعالین دیگری به جلو صحنهی درگیری رانده میشود. گرچه جنبش زنان در مقایسه با جنبش کارگری، معلمان، دانشجویان، از وسعت تودهای محدودتری برخوردار است، با این همه، در اینجا نیز مدام نیروهای جدید و فعالتری به جلو صحنه میآیند و تلاشهای رژیم را خنثا میکنند
بنابراین، علیرغم این که تاکنون رژیم دهها تن از فعالان زن را دستگیر و به حبس محکوم کرده است، با فعالانی شجاعتر و مبارزهای پایانناپذیر رو به روست. برخلاف آنچه که رژیم تصور میکرد با تهدید، زندان و شلاق میتواند، مبارزات زنان را مهار کند، تنها چیزی که عایدش شده است، رادیکالتر شدن این جنبش، قدرت گرفتن روزافزون گرایش چپ و تلاش فعالین رادیکال این جنبش، برای مرتبط ساختن آن با جنبشهای اجتماعی دیگر به ویژه جنبش کارگری و جنبش دانشجویی بوده است
تلاش مذبوحانه اخیر رژیم نیز چیزی جز شکست عایدش نخواهد کرد
مطلع هستید که در ششم فروردین، تعدادی از طرفداران حقوق زنان و مادران طرفدار صلح با یکدیگر قرار میگذارند که به دیدار خانوادههایی بروند که عزیزانشان در اسارتگاه جمهوری اسلامی گرفتارند و یا توسط دژخیمان به قتل رسیدهاند
جمهوری اسلامی که زندگی خصوصی مردم را هم از طریق کنترل تلفن، ایمیل و عوامل نفوذی، از تعدیات جاسوسی - پلیسی خود مصون نداشته، از این قرار مطلع میشود و دوازده تن را دستگیر و به زندان اوین میفرستد. سرانجام، زیر فشار اعتراض خانوادهها، روز یک شنبه این هفته، ده تن از بازداشتشدگان با سپردن وثیقه ٥٠ میلیون تومانی و کفالت نفر سوم، موقتاً از زندان آزاد میشوند که باید روز ١٥ فروردین، خود را برای بازپرسی به دستگاه قضایی رژیم معرفی کنند، اما دو تن از بازداشتشدگان، همچنان در زندان گرفتارند
دستگاه امنیتی- پلیسی رژیم، که وظیفهاش سرکوب و پروندهسازی برای مردم است، آنها را متهم به "بر هم زدن نظم عمومی" و "تشویش اذهان عمومی" کرده است
یک لحظه فکر کنید و ببینید از این اتهامات چیزی سر در میآورید؟ دوزاده تن از مردم ایران میخواهند به دیدار چند خانوادهای بروند که پدر، مادر، یا فرزند آنها با اتهامات جعلی ساخته و پرداخته وزارت اطلاعات رژیم به زندان محکوم شدهاند. عوامل امنیتی و پلیسی رژیم آنها را دستگیر میکنند، به زندان میاندازند و متهمشان میکنند که "نظم عمومی" را مختل ساخته و "اذهان عمومی" را دچار تشویش و نگرانی ساختهاند
فقط رژیمی که کارش از رسوایی گذشته است و حتا از دید و بازدید ایام عید خانوادههایی که به نحوی سیاسیاند، هراس دارد، میتواند چنین دیدارهایی را "برهم زدن نظم عمومی" و "تشویش اذهان عمومی" بنامد. اما دستگاه پلیسی- امنیتی رژیم جمهوری اسلامی، با این اتهامات حتا به ناآگاهترین مردم نیز نشان میدهد که "نظم عمومی"، چیزی جز نظم پلیسی- امنیتی رژیم ارتجاعی حاکم نیست و از آنرو، این نظم برهم خورده است که عدهای قصد کردهاند، به دیدار خانوادههایی بروند که قربانی نظم پلیسی- امنیتی حکومت اسلامی حاکم بر ایراناند. "تشویش اذهان عمومی" نیز چیز دیگری جز نگرانی و هراس این دستگاه استبدادی و سرکوبگر از اقدام مردمی نیست که به رغم تمام تلاش رژیم برای مرعوب ساختن تودهها، جرأت و جسارت نشان داده و تلاشهای مرعوبکننده رژیم را خنثا و بیاثر ساختهاند
لذا دستگاه پلیسی- امنیتی جمهوری اسلامی اولاً- برای تحت فشار قرار دادن زنانی که جرأت و جسارت نشان داده که نظم مطلوب رژیم را برهم بزنند و دستگاه استبدادی را دچار تشویش و هراس سازند، آنها را به بند زنانی فرستادند که با جرایم غیر سیاسی محکوم شدهاند. اما همین زنان که خود، قربانی نظم موجودند، به محض این که مطلع میشوند تازه واردین از مدافعان حقوق زنان و مخالفان ستمگری جمهوری اسلامیاند، چنان احترامی برای آنها قائل میشوند که حتا اجازه نمیدهند، ظرف غذای خود را بشویند. دستگاه پلیسی- امنیتی جمهوری اسلامی، این بار نیز همانند موارد پیشین، نتیجهای معکوس از آنچه که میخواست گرفت. ثانیاً- بازجویان اطلاعاتی دستگاه قضایی رژیم اکنون مدتیست که برای مرعوب ساختن فعالان جنبشهای اجتماعی و منصرف کردن آنها از ادامه مبارزه، آنها را دستگیر و با اتهام "برهم زدن نظم عمومی" و "تشویش اذهان عمومی" به چند سالی زندان و شلاق محکوم میکنند. اما از آن جایی که فرستادن آنها به زندان که تعدادشان مدام رو به افزایش است، عواقب داخلی و بینالمللی برای رژیم دارد، لذا با صدور احکام اغلب تعلیقی، آنها را پشت درب زندان و در نوبت شلاق خوردن نگه میدارند، تا با ایجاد این هراس که هر لحظه ممکن است به زندان فرستاده شوند، آنها را از ادامه مبارزه منصرف سازند. اما این تاکتیک رژیم نیز با شکست رو به رو شده است. چرا که اکنون در پشت سر فعالین جنبشهای اجتماعی، جنبشهای تودهای قرار گرفته که هر آن از درون آنها فعالین دیگری به جلو صحنهی درگیری رانده میشود. گرچه جنبش زنان در مقایسه با جنبش کارگری، معلمان، دانشجویان، از وسعت تودهای محدودتری برخوردار است، با این همه، در اینجا نیز مدام نیروهای جدید و فعالتری به جلو صحنه میآیند و تلاشهای رژیم را خنثا میکنند
بنابراین، علیرغم این که تاکنون رژیم دهها تن از فعالان زن را دستگیر و به حبس محکوم کرده است، با فعالانی شجاعتر و مبارزهای پایانناپذیر رو به روست. برخلاف آنچه که رژیم تصور میکرد با تهدید، زندان و شلاق میتواند، مبارزات زنان را مهار کند، تنها چیزی که عایدش شده است، رادیکالتر شدن این جنبش، قدرت گرفتن روزافزون گرایش چپ و تلاش فعالین رادیکال این جنبش، برای مرتبط ساختن آن با جنبشهای اجتماعی دیگر به ویژه جنبش کارگری و جنبش دانشجویی بوده است
تلاش مذبوحانه اخیر رژیم نیز چیزی جز شکست عایدش نخواهد کرد
ایران در هفتهای که گذشت
رژیمهای استبدادی با هر پیشرفت تکنولوژیک که به نحوی از انحاء رژیم سانسور و کنترل پلیسی آنها را به مخاطره افکند مخالفاند و تمام تلاش خود را به کار میبندند تا مانع از دسترسی مردم به آنها شوند
جمهوری اسلامی ایران، برجستهترین نمونه چنین رژیمهایی در سراسر جهان است. برای این که جنبه انصاف را رعایت کرده باشیم، باید بیافزاییم که در کنار رژیم قرون وسطایی عربستان سعودی قرار دارد. وقتی که سر و کله ویدئو در جهان پدیدار گشت وبالاخره به ایران هم رسید، جمهوری اسلامی ماتم گرفته بود که چه خاکی باید بر سرش بریزد، چرا که دیگر نمیتواند کنترلی داشته باشد که مردم در اتاق خانه خود چه چیزی را تماشا میکنند. مدتها بگیر و ببند به راه انداخت، تا شاید بتواند مانع از دسترسی مردم به آن گردد، اما وقتی که این وسیله تقریباً به عموم منازل رسید، چارهای نداشت جز این که شکست را بپذیرد و لشکرکشی علیه ویدئو را پایان یافته اعلام کند. جمهوری اسلامی هنوز از عواقب جنگ با ویدئو نجات نیافته بود که با پدیده هولناکی به نام عمومیت یافتن کامپیوتر و اینترنت روبرو گردید. ویدئو هر چه بود در اتاقهای دربسته قرار داشت و جنگ سیاسی مستقیمی با رژیم نداشت. کامپیوتر و اینترنت عرصه جنگ مستقیم بود. سابق بر این در هر خانهای که یک دستگاه تایپ قراضه و یک دستگاه پلیکپی قراضهتر از آن پیدا می شد، دارنده آن چنانچه اعدام نمیشد، لااقل می بایستی چند سالی را در زندان بگذراند. چرا که حضور آنها دال بر مخالفت سیاسی با رژیمهای حاکم بر ایران بود. اکنون اما جمهوری اسلامی میدید که در هر خانهای میتواند ابزار جرم در مدرنترین و شیکترین شکل آن وجود داشته باشد، بدون آن که کاری از دستاش ساخته باشد. حالا هر کسی میتوانست به سادگی نوشتهای را علیه رژیم تایپ کند، با چاپگرش تکثیر کند و به دست دیگران برساند. مشکل رژیم اما به همین جا ختم نمیشد. اینترنت وسیله پخش آن را هم از طریق ایمیل و وبلاگ در دسترس همگان قرار داده بود. باید کاری کرد. همه چیز دارد از کنترل دستگاه پلیسی- امنیتی و سانسور خارج میشود. سرویسدهندگان اینترنت موظف به کنترل و همکاری با دستگاه سانسور و امنیتی رژیم شدند. صدها میلیون دلار هزینه وسایل و برنامههایی گردید که بستههای اینترنتی را کنترل و سایتها و وبلاگها را فیلتر کنند. معهذا نتیجه برای رژیم رضایتبخش نبوده است. چرا که مردم مدام راههای متعددی را برای خنثا کردن تلاش دستگاه کنترل پلیسی- امنیتی رژیم ابداع میکنند. در حالی که رژیم در حال جنگ با اینترنت بود، پدیده دیگری از راه رسید. فرستندههای رادیو- تلویزیونی ماهوارهای. آنتنها از هر خانهای سر بلند کرد. جمهوری اسلامی، دیوانگیاش به سرحد جنون مهارناپذیر رسید. خانههای مردم مورد یورش نیروهای امنیتی و پلیسی رژیم قرار گرفتند، تا آنتنها را نابود کنند. اما هرچه نابود کردند، چندین برابر به جای آنها سبز شد. ماجرای آنتن و ماهواره به روستاهای ایران هم کشید. در حالی که جنگ رژیم علیه ماهواره و آنتن هنوز ادامه دارد، دیگر اما امیدی به خلاص شدن از عواقب آن که هر لحظه بخشاً اطلاعات و اخباری از طریق آن به مردم میرسد که رژیم، مرگ خود را درآنها می بیند، ندارد. و بالاخره اکنون نیز معضلی جدیتر با تلفنهای همراه نسلهای جدیدتر و پیشرفتهتر که همه کارهاند و هر کس میتواند یکی از آنها را در جیب خود داشته باشد
شنوندگان صدای دمکراسی شورایی، احتمالاً در این لحظه خواهند گفت که خوب، ما همه اینها را میدانیم منظور از این مقدمه چیست؟ در این هفته چه اتفاقی رخ داده است؟ هدف از این مقدمه، مروری بود بر شکست تلاشهای ارتجاعی رژیم استبدادی جمهوری اسلامی، در برابر هر پیشرفت و آگاهی بشری و بالنتیجه، قطعیت زوال و نابودی رژیمهایی که با اختناق و سرکوب بر مردم حکومت میکنند. جمهوری اسلامی راه نجاتی از این مخمصه و پرتاب شدن به زبالهدانی تاریخ نخواهد داشت. اما این که در همین هفته چه اتفاقی در ارتباط با مسئله مورد بحث پیش آمد، باید به اطللاع برسانیم، در حالی که مردم ایران مشغول دید و بازدید عید بودند، دستگاه قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی در این هفته یک دادگاه برای محکومیت غیابی پیامهای کوتاه چند رسانهای تشکیل داد. این که موارد اتهام چه بوده است؟ "بر هم زدن نظم عمومی"، "تشویش اذهان عمومی"، "محاربه با خدا و جانشین خدا"، "جاسوسی" و یا اتهام دیگر، ما هم مثل شما بیخبریم. اما فقط این را میدانیم که به اشد مجازات محکوم شده است و قرار بر این است که یکسره خفه و نابودش کنند. به دادستان کل کشور مأموریت داده شده که این حکم را به اطلاع وزیر ارتباطات و فناوری که مسئول اجرای حکم است برساند. دری نجفآبادی دادستان کل کشور هم با ارسال نامهای به وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعاتی از وی خواست تا تدابیر مؤثر و شدیدی را برای اعمال کنترل و نظارت بر ارائه خدمات سرویس پیامهای کوتاه به اجرا درآورد. وی ادامه داد: "اصل پیشگیری ایجاب میکند، به منظور جلوگیری از بروز پدیدههای ناهنجار اجتماعی و اختلال در اخلاق و فرهنگ عمومی و تعرض به حریم خصوصی شهروندان، تدابیر بازدارنده و قابلیتهای کنترلی و نظارتی مؤثری اعمال شود." حالا باید منتظر بمانیم تا ببینیم وزیر ارتباطات رژیم چه تدابیر بازدارنده و قابلیتهای کنترل و نظارت مؤثری را به مرحله اجرا درمیآورد. اما هر چه باشد، این نیز معضل رژیم اختناق، جاسوسی و سانسور را حل نخواهد کرد
جمهوری اسلامی ایران، برجستهترین نمونه چنین رژیمهایی در سراسر جهان است. برای این که جنبه انصاف را رعایت کرده باشیم، باید بیافزاییم که در کنار رژیم قرون وسطایی عربستان سعودی قرار دارد. وقتی که سر و کله ویدئو در جهان پدیدار گشت وبالاخره به ایران هم رسید، جمهوری اسلامی ماتم گرفته بود که چه خاکی باید بر سرش بریزد، چرا که دیگر نمیتواند کنترلی داشته باشد که مردم در اتاق خانه خود چه چیزی را تماشا میکنند. مدتها بگیر و ببند به راه انداخت، تا شاید بتواند مانع از دسترسی مردم به آن گردد، اما وقتی که این وسیله تقریباً به عموم منازل رسید، چارهای نداشت جز این که شکست را بپذیرد و لشکرکشی علیه ویدئو را پایان یافته اعلام کند. جمهوری اسلامی هنوز از عواقب جنگ با ویدئو نجات نیافته بود که با پدیده هولناکی به نام عمومیت یافتن کامپیوتر و اینترنت روبرو گردید. ویدئو هر چه بود در اتاقهای دربسته قرار داشت و جنگ سیاسی مستقیمی با رژیم نداشت. کامپیوتر و اینترنت عرصه جنگ مستقیم بود. سابق بر این در هر خانهای که یک دستگاه تایپ قراضه و یک دستگاه پلیکپی قراضهتر از آن پیدا می شد، دارنده آن چنانچه اعدام نمیشد، لااقل می بایستی چند سالی را در زندان بگذراند. چرا که حضور آنها دال بر مخالفت سیاسی با رژیمهای حاکم بر ایران بود. اکنون اما جمهوری اسلامی میدید که در هر خانهای میتواند ابزار جرم در مدرنترین و شیکترین شکل آن وجود داشته باشد، بدون آن که کاری از دستاش ساخته باشد. حالا هر کسی میتوانست به سادگی نوشتهای را علیه رژیم تایپ کند، با چاپگرش تکثیر کند و به دست دیگران برساند. مشکل رژیم اما به همین جا ختم نمیشد. اینترنت وسیله پخش آن را هم از طریق ایمیل و وبلاگ در دسترس همگان قرار داده بود. باید کاری کرد. همه چیز دارد از کنترل دستگاه پلیسی- امنیتی و سانسور خارج میشود. سرویسدهندگان اینترنت موظف به کنترل و همکاری با دستگاه سانسور و امنیتی رژیم شدند. صدها میلیون دلار هزینه وسایل و برنامههایی گردید که بستههای اینترنتی را کنترل و سایتها و وبلاگها را فیلتر کنند. معهذا نتیجه برای رژیم رضایتبخش نبوده است. چرا که مردم مدام راههای متعددی را برای خنثا کردن تلاش دستگاه کنترل پلیسی- امنیتی رژیم ابداع میکنند. در حالی که رژیم در حال جنگ با اینترنت بود، پدیده دیگری از راه رسید. فرستندههای رادیو- تلویزیونی ماهوارهای. آنتنها از هر خانهای سر بلند کرد. جمهوری اسلامی، دیوانگیاش به سرحد جنون مهارناپذیر رسید. خانههای مردم مورد یورش نیروهای امنیتی و پلیسی رژیم قرار گرفتند، تا آنتنها را نابود کنند. اما هرچه نابود کردند، چندین برابر به جای آنها سبز شد. ماجرای آنتن و ماهواره به روستاهای ایران هم کشید. در حالی که جنگ رژیم علیه ماهواره و آنتن هنوز ادامه دارد، دیگر اما امیدی به خلاص شدن از عواقب آن که هر لحظه بخشاً اطلاعات و اخباری از طریق آن به مردم میرسد که رژیم، مرگ خود را درآنها می بیند، ندارد. و بالاخره اکنون نیز معضلی جدیتر با تلفنهای همراه نسلهای جدیدتر و پیشرفتهتر که همه کارهاند و هر کس میتواند یکی از آنها را در جیب خود داشته باشد
شنوندگان صدای دمکراسی شورایی، احتمالاً در این لحظه خواهند گفت که خوب، ما همه اینها را میدانیم منظور از این مقدمه چیست؟ در این هفته چه اتفاقی رخ داده است؟ هدف از این مقدمه، مروری بود بر شکست تلاشهای ارتجاعی رژیم استبدادی جمهوری اسلامی، در برابر هر پیشرفت و آگاهی بشری و بالنتیجه، قطعیت زوال و نابودی رژیمهایی که با اختناق و سرکوب بر مردم حکومت میکنند. جمهوری اسلامی راه نجاتی از این مخمصه و پرتاب شدن به زبالهدانی تاریخ نخواهد داشت. اما این که در همین هفته چه اتفاقی در ارتباط با مسئله مورد بحث پیش آمد، باید به اطللاع برسانیم، در حالی که مردم ایران مشغول دید و بازدید عید بودند، دستگاه قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی در این هفته یک دادگاه برای محکومیت غیابی پیامهای کوتاه چند رسانهای تشکیل داد. این که موارد اتهام چه بوده است؟ "بر هم زدن نظم عمومی"، "تشویش اذهان عمومی"، "محاربه با خدا و جانشین خدا"، "جاسوسی" و یا اتهام دیگر، ما هم مثل شما بیخبریم. اما فقط این را میدانیم که به اشد مجازات محکوم شده است و قرار بر این است که یکسره خفه و نابودش کنند. به دادستان کل کشور مأموریت داده شده که این حکم را به اطلاع وزیر ارتباطات و فناوری که مسئول اجرای حکم است برساند. دری نجفآبادی دادستان کل کشور هم با ارسال نامهای به وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعاتی از وی خواست تا تدابیر مؤثر و شدیدی را برای اعمال کنترل و نظارت بر ارائه خدمات سرویس پیامهای کوتاه به اجرا درآورد. وی ادامه داد: "اصل پیشگیری ایجاب میکند، به منظور جلوگیری از بروز پدیدههای ناهنجار اجتماعی و اختلال در اخلاق و فرهنگ عمومی و تعرض به حریم خصوصی شهروندان، تدابیر بازدارنده و قابلیتهای کنترلی و نظارتی مؤثری اعمال شود." حالا باید منتظر بمانیم تا ببینیم وزیر ارتباطات رژیم چه تدابیر بازدارنده و قابلیتهای کنترل و نظارت مؤثری را به مرحله اجرا درمیآورد. اما هر چه باشد، این نیز معضل رژیم اختناق، جاسوسی و سانسور را حل نخواهد کرد
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen