ایران در هفتهای که گذشت
احمدینژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران، در این هفته به آمریکا رفت، تا در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل شرکت کند و پیرامون مسایل جهانی و نقطه نظرات جمهوری اسلامی سخنرانی نماید
بخش نخست سخنرانی وی چیز دیگری جز روضهخوانی مرسوم آخوندها و تکرار مزخرفات عصر بربریت و قرون وسطا نبود. احمدینژاد که گویی برای دهاتیهای عقبماندهترین مناطق ایران صحبت میکند که در بیسوادی مطلق به سر میبرند، از علم و تکامل چیزی نمیدانند و عقایدشان برگرفته از خرافاتیست که از صدها سال پیش به ارث بردهاند، از آفریده شدن "انسان از گل و در خاک" سخن گفت و از این که "کمال انسان و آزادی حقیقی در بندگی و اطاعت" از خداست. او اضافه کرد: وقتی که انسان این بندگی را پذیرا شد، آن گاه عدالت نیز حاصل شده است و هر پدیدهای در جای خود قرار گرفته و همه استعدادهای انسان شکوفا خواهد شد. با استناد به این اظهارات احمدینژاد چنین نتیجه میشود که دوران سیاه قرون وسطا، عالیترین مرحله دستیافتنی به "کمال انسان" و "آزادی حقیقی" در تاریخ بشریت بوده است و آن چه وی در آرزوی آن به سر میبرد و در مخیلهاش میپروراند، بازگشت به عقب، به دوران قرون وسطاست
احمدینژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران، در این هفته به آمریکا رفت، تا در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل شرکت کند و پیرامون مسایل جهانی و نقطه نظرات جمهوری اسلامی سخنرانی نماید
بخش نخست سخنرانی وی چیز دیگری جز روضهخوانی مرسوم آخوندها و تکرار مزخرفات عصر بربریت و قرون وسطا نبود. احمدینژاد که گویی برای دهاتیهای عقبماندهترین مناطق ایران صحبت میکند که در بیسوادی مطلق به سر میبرند، از علم و تکامل چیزی نمیدانند و عقایدشان برگرفته از خرافاتیست که از صدها سال پیش به ارث بردهاند، از آفریده شدن "انسان از گل و در خاک" سخن گفت و از این که "کمال انسان و آزادی حقیقی در بندگی و اطاعت" از خداست. او اضافه کرد: وقتی که انسان این بندگی را پذیرا شد، آن گاه عدالت نیز حاصل شده است و هر پدیدهای در جای خود قرار گرفته و همه استعدادهای انسان شکوفا خواهد شد. با استناد به این اظهارات احمدینژاد چنین نتیجه میشود که دوران سیاه قرون وسطا، عالیترین مرحله دستیافتنی به "کمال انسان" و "آزادی حقیقی" در تاریخ بشریت بوده است و آن چه وی در آرزوی آن به سر میبرد و در مخیلهاش میپروراند، بازگشت به عقب، به دوران قرون وسطاست
اما هر انسانی با کمی معلومات میداند که دوران قرون وسطا که جهان، تحت سلطه و انقیاد دستگاه مذهب بود و میلیونها دهقان ناآگاه بنده خدا و مطیع و فرمانبردار جانشینان او بر روی زمین، یکی از وحشتناکترین دورههای تاریخ بشریت بود. اما تمام وحشیگری دستگاههای سلطه مادی و معنوی، کشتارهای بیرحمانه، به بند کشیدن و سوزاندن دانشمندان و روشنگران در آتش خشم و غضب نمایندگان خدا در کلیساها، اشاعه جهل، ناآگاهی و خرافات، هیچ یک نتوانست سیر بالنده تاریخ را متوقف سازد. بشریت پیشرو، آزادی و رهایی خود را در سرنگونی قدرتهای زمینی و آسمانی مسلط بر آن دوران یافت. خرافات مذهبی و دستگاه اشاعه دهنده آن، از هر سو مورد حمله قرار گرفت و سرانجام، با انقلابهایی که سراسر اروپا را فرا گرفت، این دوران سیاه به پایان رسید و علیرغم رویای احمدینژادها، دیگر بشریت به این دوران بازنخواهد گشت. شکست تمام تلاشهای جمهوری اسلامی در برابر مقاومت تودههای مردم ایران، با وجود تمام جنایات بیشما رژیم در طول سه دهه گذشته که یک قلم آن کشتار دهها هزار تن از مخالفین بوده است، به وضوح نشان میدهد که اظهارات احمدینژاد، جز یک مشت اراجیف بیمقدار چیز دیگری نیست. گذشته از این که تاریخ به حسب قوانین تحول و تکامل جامعه بشری، سیری بالنده و پیشرونده خواهد داشت، پیشرفتهای علمی بشریت از مدتها پیش بر خرافات عصر جاهلیت و ناآگاهی انسانها در مورد منشأ پیدایش انسان و جهان که احمدینژاد اکنون آنها را در آثار عتیقه، دو، سه هزار سال پیش یافته و به تکرار آنها میپردازد، خط بطلان کشیده است. بشریت پیشرو امروز، اما متکی به علم است و نه خرافات عهد عتیق و رهایی و آزادی واقعی خود را نه در بندگی، بلکه در رهایی از هر گونه بندگی قدرتهای زمینی و آسمانی میداند
احمدینژاد، بخش دوم سخنرانی خود را در مجمع عمومی سازمان ملل به نزاع جمهوری اسلامی با دولت آمریکا اختصاص داد. از اشغالگری نظامی و جنایات ارتش آمریکا در عراق و افغانستان، از کشتار مردم فلسطینی توسط صهیونیستهای اشغالگر و جنایتکار، از تلاش آمریکا برای تسلط بر منابع نفتی خاورمیانه، از مسابقه تسلیحاتی و تولید و تکثیر سلاحهای اتمی، از تئوریهای توسعهی هماهنگ با نظام سلطه، فقر و گرسنگی و محرومیت بیش از یک میلیارد از جمعیت جهان و سرانجام از فرو ریختن وضع ظالمانه جهان به لطف الهی و بشارت دادن در مورد جامعهای که نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد وعده دادهاند، در آستانه تحقق است، سخن گفت
احمدینژاد، بخش دوم سخنرانی خود را در مجمع عمومی سازمان ملل به نزاع جمهوری اسلامی با دولت آمریکا اختصاص داد. از اشغالگری نظامی و جنایات ارتش آمریکا در عراق و افغانستان، از کشتار مردم فلسطینی توسط صهیونیستهای اشغالگر و جنایتکار، از تلاش آمریکا برای تسلط بر منابع نفتی خاورمیانه، از مسابقه تسلیحاتی و تولید و تکثیر سلاحهای اتمی، از تئوریهای توسعهی هماهنگ با نظام سلطه، فقر و گرسنگی و محرومیت بیش از یک میلیارد از جمعیت جهان و سرانجام از فرو ریختن وضع ظالمانه جهان به لطف الهی و بشارت دادن در مورد جامعهای که نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد وعده دادهاند، در آستانه تحقق است، سخن گفت
جنایات و اهداف امپریالیسم آمریکا نه فقط در عراق و افغانستان بلکه در تمام منطقه خاورمیانه بسی آشکارتر از آن است که احمدینژاد بخواهد در مورد آنها سخن بگوید. اگر حتا پیش از لشکرکشیهای نظامی آمریکا به منطقه که سازمانهای چپ ایران و جهان اهداف توسعهطلبانه و تجاوزکارانه آن را برملا کردند و تظاهرات میلیونی در سراسر جهان به راه انداختند، بخشی از مردم جهان به ویژه در خود آمریکا تحت تأثیر دروغپردازیهای هیئت حاکمه این کشور قرار داشتند، امروزه دیگر حتا ناآگاهترین مردم جهان فهمیدهاند که هدف از این لشکرکشیهای نظامی چه بود و تاکنون چه جنایاتی را به بار آورده است
اما این نیز امروزه دیگر پوشیده نمانده است که جمهوری اسلامی، همدست، یار و مددکار ارتش آمریکا و اشغالگری نظامی بود. در لشکرکشی آمریکا به افغانستان، سپاه پاسداران جمهوری اسلامی، به همراه گروههای اسلامگرای افغانی که از جانب رژیم حاکم بر ایران حمایت میشدند، عهدهدار حمله از جبههی هممرز با افغانستان بودند. در این جا، سپاه پاسداران، همدوش نظامیان آمریکایی در اشغال نظامی افغانستان شرکت داشت. در جریان اشغال نظامی عراق نیز نه فقط گروههای اسلامگرای وابسته به جمهوری اسلامی، اصلیترین متحد داخلی ارتشهای اشغالگر بودند، بلکه مهمترین اطلاعات نظامی عراق را جمهوری اسلامی در اختیار سازمان جاسوسی آمریکا قرار داد. پس روشن است که از همان آغاز، جمهوری اسلامی در اشغالگری و جنایات ارتش آمریکا سهیم بوده و نقش داشته است. تحولات بعدی به ویژه در عراق نیز به خوبی نقش جمهوری اسلامی را در کشتار، آوارگی، فقر و بدبختی مردم این کشور نشان داد. نه فقط از آنرو که متحدین داخلی آمریکا در عراق که اکنون قدرت اصلی حکومت دست نشانده آمریکا در عراقاند، گروههای اسلامگرای وابسته به جمهوری اسلامی، نظیر مجلس اعلای اسلامی و حزبالدعوه و امثالهم هستند که در تمام جنایات سهیماند، بلکه جمهوری اسلامی با دامن زدن به درگیریهای فرقهای مذهبی میان شیعه و سنی و حمایت از گروههای شبه نظامی شیعه وابسته به جیشالمهدی، در همین لحظه نیز در تمام جنایات ارتش آمریکا در عراق، کشتار مردم، آوارگی، فقر و بدبختی آنها سهیم است. پس ادعاهای احمدینژاد از کجا برمیخیزد؟ از رقابت و کشمکش بر سر سهمبری از عراق، از نزاع و کشمکش میان توسعهطلبی امپریالیستی آمریکا و توسعهطلبی پان اسلامیستی جمهوری اسلامی. در لبنان و فلسطین هم نزاع بر سر همین مسئله است. جمهوری اسلامی، یک فلسطین اسلامی تحت نفوذ و سلطه خود میخواهد. جنایات دولت اسرائیل و صهیونیسم علیه مردم ستمدیده فلسطین، تنها از آنرو از سوی جمهوری اسلامی نقشی محوری پیدا میکند که پای اسلام در میان است و نه حقوق ملی مردم فلسطین و حق آنها در تعیین سرنوشت خود. لذا بیجهت نیست که با حمایت همه جانبه از گروه اسلامگرای حماس، به تضعیف جنبش مردم فلسطین، از طریق ایجاد انشعاب در آن یاری رساند
احمدینژاد از تئوریهای هماهنگ با نظام سلطه و فقر و گرسنگی ناشی از آنها سخن گفت، اما شاید ناآگاهترین مردم ندانند که درست در شرایطی که کوس رسوایی و شکست این "تئوریهای هماهنگ با نظام سلطه" یا به زبان صریح، سیاست نئولیبرالیسم اقتصادی، در تمام جهان به صدا درآمده است، این احمدینژاد است که پیشبرندهی همین سیاست در ایران است، و افتخار میکند که بهتر و بیشتر از تمام دولتهای قبل از خود خصوصیسازی کرده، آزادسازی قیمتها را به مرحله اجرا درآورده است، دروازهها را برای استثمار و چپاول سرمایهها کاملاً باز کرده است و بالنتیجه کارگران و تودههای زحمتکش را به فقر سیاه کشانده است. لذا احمدینژاد از این بابت یکی از نوکران مطیع سرمایه جهانی یا به گفته خودش "نظام سلطه" جهانیست
احمدینژاد از تئوریهای هماهنگ با نظام سلطه و فقر و گرسنگی ناشی از آنها سخن گفت، اما شاید ناآگاهترین مردم ندانند که درست در شرایطی که کوس رسوایی و شکست این "تئوریهای هماهنگ با نظام سلطه" یا به زبان صریح، سیاست نئولیبرالیسم اقتصادی، در تمام جهان به صدا درآمده است، این احمدینژاد است که پیشبرندهی همین سیاست در ایران است، و افتخار میکند که بهتر و بیشتر از تمام دولتهای قبل از خود خصوصیسازی کرده، آزادسازی قیمتها را به مرحله اجرا درآورده است، دروازهها را برای استثمار و چپاول سرمایهها کاملاً باز کرده است و بالنتیجه کارگران و تودههای زحمتکش را به فقر سیاه کشانده است. لذا احمدینژاد از این بابت یکی از نوکران مطیع سرمایه جهانی یا به گفته خودش "نظام سلطه" جهانیست
اما فقط این سیاست نیست که در سراسر جهان با شکست رو به رو شده است. فقر و گرسنگی میلیونها انسان در سراسر جهان، بحران اقتصادی بزرگی که نه فقط آمریکا، بلکه تمام جهان سرمایهداری را فرا گرفته است، بحرانهای سیاسی لاینحلی که نظام سرمایهداری جهانی با آنها رو به روست، همگی نشان از زوال و انحطاط نظم موجود جهانی و نظام سرمایهداریاند. دقیقاً یکی از نشانههای گندیدگی و پوسیدگی این نظام، همانا وجود دولتهای مذهبی همچون جمهوری اسلامی ایران و امثال عربستان، سر بلند کردن بنیادگرایان اسلامی از قماش طالبان و القاعده و حزبالله از گورستان قرون وسطاست. این پدیدههای منحط قرون وسطایی، نشانههای چیز دیگری جز پوسیدگی و زوال نظم موجود جهانی نیست
تضادها و بحرانهای علاجناپذیر نظم موجود، به مرحلهای رسیده است که زنگ خطر را برای طبقات حاکم به صدا درآورده است. این صدا را نه فقط احمدینژاد بلکه بسیاری دیگر از پاسداران نظم ستمگرانه موجود سرمایهداری شنیدهاند. در این میان شاید کلهپوکترین آنها از نمونه احمدینژادها و خامنهایها بر این پندار باشند که زمان برای بازگشت به عقب و جامعهی موعود نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد فراهم است. اما این جامعه موعود هم اکنون حاضر و آماده در ایران موجود است. جامعهای که اکثریت مطلق مردم در فقر و بدبختی به سر میبرند. ابتداییترین حقوق و آزادیهای سیاسی، مدنی و فردی از آنها سلب شده است. فحشا در گستردهترین شکل آن وجود دارد. بیشترین معتادان به مواد مخدر در این جامعهی موعودند. فساد مالی هیئت حاکمه، دزدی و ارتشاء به اوج خود رسیده است. چوبهای دار برای کشتار مردم همه روزه برپاست. نظام پلیسی، تمام زوایای زندگی روزمره مردم را کنترل میکند. احمدینژاد هم سمبل همین نظامیست که جامعه موعودشان مینامند. بشریت هرگز به درون این لجنزار گام نخواهد گذاشت. نفی نظم موجود، فتح قله دیگری به سوی پیشرفت، آزادی، تعالی، برابری و برافکندن تمام زنجیرهای اسارت و بندگی مادی و معنوی خواهد بود. بشریت با سوسیالیسم میتواند این قله رفیع را فتح کند
ایران در هفتهای که گذشت
در این هفته، در سالروز آغاز جنگ دولتهای ایران و عراق، همچون سالهای گذشته، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، در ۳۱ شهریور ماه، رژه نظامی برپا کردند و انواع سلاحهای خود را به نمایش گذاشتند. سران و مقامات سیاسی و نظامی رژیم نیز هر یک در سخنرانیها و مصاحبههای خود، نیروهای مسلح را ستودند، از اقتدار آنها سخن گفتند و دشمنان را به نابودی تهدید کردند. برخی از دست اندر کاران این جنگ در آن ایام نیز در مصاحبههای مطبوعاتی از علل بروز جنگ، ادامه آن، شکستهای سالهای آخر این جنگ و در نهایت پذیرش آتشبس، سخن به میان آوردند. اما هیچ یک از علتهای واقعی بروز جنگ و ادامه آن سخنی نگفتند. آنچه که بر زبان راندند چیزی جز این نبود که صدام به ایران جمله کرد و جنگ شروع شد. این تمام آن چیزیست که جمهوری اسلامی همواره آن را تکرار کرده است و در پایان هم نتیجه گرفته است که جنگ با پیروزی خاتمه یافت
در این هفته، در سالروز آغاز جنگ دولتهای ایران و عراق، همچون سالهای گذشته، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، در ۳۱ شهریور ماه، رژه نظامی برپا کردند و انواع سلاحهای خود را به نمایش گذاشتند. سران و مقامات سیاسی و نظامی رژیم نیز هر یک در سخنرانیها و مصاحبههای خود، نیروهای مسلح را ستودند، از اقتدار آنها سخن گفتند و دشمنان را به نابودی تهدید کردند. برخی از دست اندر کاران این جنگ در آن ایام نیز در مصاحبههای مطبوعاتی از علل بروز جنگ، ادامه آن، شکستهای سالهای آخر این جنگ و در نهایت پذیرش آتشبس، سخن به میان آوردند. اما هیچ یک از علتهای واقعی بروز جنگ و ادامه آن سخنی نگفتند. آنچه که بر زبان راندند چیزی جز این نبود که صدام به ایران جمله کرد و جنگ شروع شد. این تمام آن چیزیست که جمهوری اسلامی همواره آن را تکرار کرده است و در پایان هم نتیجه گرفته است که جنگ با پیروزی خاتمه یافت
گرچه ۲۰ سال از پایان این جنگ گذشته است، اما پرونده جنگی که ۸ سال به طول انجامید، نزدیک به یک میلیون تن از مردم ایران کشته شدند و صدها هزار تن معلول، میلیونها تن آواره و انبوهی ویرانی به بار آورد، و صدها هزار تن از مردم عراق هم جان خود را در جریان جنگ از دست دادند، بسته نیست. بالاخره روزی مردم ایران، این پرونده را به جریان میاندازند، تا تمام حقایق روشن گردد و مسببین آن به مجازات خواهند رسید. با این همه، تا همین جا نیز، مردم در تجربه به حقایقی دست یافتند و حداقل پی بردهاند که به ادعاهای طبقات حاکم کشورهای متحارب که هر یک در پی منافع خود هستند، نباید باور کنند و گوشت دم توپ جاهطلبیهای سیاسی و اهداف توسعهگرانه آنها گردند. از همینروست که امروز، مردم ایران در برابر مقاصد و اهداف جنگطلبانه دولت آمریکا و جمهوری اسلامی، هر دو، قرار گرفتهاند و مخالفت خود را با برافروخته شدن چنین جنگی آشکارا ابراز میدارند
این حقیقتی است که روز ۳۱ شهریور سال ۵۹ رژیم عراق دست به یک تعرض نظامی گسترده در مرزهای ایران زد و هواپیماهای نظامیاش حتا بر فراز تهران به حرکت درآمدند. اما این جنگ بدون مقدمه و در یک لحظه نیز آغاز نشد. اختلافات مرزی دو کشور سابقهای طولانی داشته و هنوز هم این اختلافات موجود است. معهذا آنچه که به دوره اخیر مربوط است، لااقل از اوایل سال ۵۹ درگیریهای نظامی در مناطق مرزی غرب کشور آغاز شده بود. بدیهی بود که درگیریهای نظامی به مناطق مرزی محدود نخواهد ماند و بالاخره تبدیل به یک جنگ تمام عیار خواهد شد. علت آن هم تشدید تضادها و اختلافات، میان دو دولت جمهوری اسلامی و عراق بود که یکی اهداف توسعهطلبانه ناسیونالیستی عربی را دنبال میکرد و دیگری اهداف پان اسلامیستی
خمینی، در دورهای که اختلافات رژیم عراق با رژیم شاه تشدید شده بود، فعالیتهای سیاسی خود را از عراق دنبال میکرد و رادیو بغداد به پخش سخنرانیها و پیامهای وی میپرداخت. در پی قرارداد الجزایر، رژیم عراق حمایت مستقیم از وی را کنار گذاشت و در جریان انقلاب مردم ایران علیه رژیم شاه، وی را از عراق اخراج کرد. وقتی که خمینی در ایران به قدرت رسید، جمهوری اسلامی آغاز به سازماندهی گروههای اسلامگرای عراقی نمود و همچنین کردهای گروه ملا مصطفی بارزانی را که پس از قرارداد الجزایر در اردوگاههایی در ایران اسکان داده شده بودند، مجدداً مسلح کرد. رژیم صدام که قرارداد الجزایر را به زیان خود میدید و مترصد فرصت مناسبی برای الغای آن بود، همین اقدامات جمهوری اسلامی را بهانه قرار داد تا قرارداد الجزایر را ملغا اعلام نماید و برای پیشبرد اهداف توسعهطلبانهاش، جنگ گستردهای را آغاز کند. در جریان جنگ، ارتش عراق، بالاخره مجبور به عقبنشینی به مرزهای قبل از آغاز جنگ شد و دولت عراق پذیرش آتشبس را مطرح کرد. اما جمهوری اسلامی هم که اهداف توسعهطلبانه پان اسلامیستی خودش را دنبال میکرد، پیشنهاد آتشبس دولت عراق و قطعنامههای سازمان ملل را نپذیرفت. بخشهایی از عراق را به تصرف خود درآورد و خمینی شعار ادامه جنگ تا فتح کربلا را سر داد. لذا جنگ طولانی شد و از همین مرحله است که مدام بر تعداد کشتهها و معلولین نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و مردم بیدفاع افزوده شد و شهرهای ایران در معرض حملات موشکی ارتش عراق قرار گرفتند. جمهوری اسلامی صدها هزار تن از مردم ایران را در سالهای آخر جنگ به کشتن داد و حاضر به پذیرش آتشبس نشد، مگر هنگامی که بار دیگر در تمام جبههها با شکست رو به رو گردید. مناطقی از عراق را که اشغال کرده بود از دست داد و نارضایتی از ادامه جنگ در میان تودههای مردم ایران چنان گسترده شده بود که دیگر چارهای جز پذیرش آتشبس در سال ۶۷ نداشت. بیدلیلی نبود که خمینی هنگام پذیرش آتشبس، اعلام نمود که این جام زهریست که مینوشم. اما اکنون به رغم گذشت بیش از ۲۰ سال از پذیرش آتشبس، اختلافات همچنان بر سر رودخانه مرزی به جای خود باقیست و تعیین حدود مرزی هم بلاتکلیف مانده است. این جنگ به تودههای مردم ایران آموخت که طبقات حاکم کشورها بدون توجه به خواست و تمایلات مردم، هر زمان که منافعشان ایجاب کند، حتا بر سر یک وجب خاک، میلیونها تن از مردم را کشتار میکنند. وقتی هم که منافعشان ایجاب کند، با هم کنار میآیند. این درس بزرگ را کارگران و زحمتکشان مردم ایران هرگز نباید فراموش کنند
خمینی، در دورهای که اختلافات رژیم عراق با رژیم شاه تشدید شده بود، فعالیتهای سیاسی خود را از عراق دنبال میکرد و رادیو بغداد به پخش سخنرانیها و پیامهای وی میپرداخت. در پی قرارداد الجزایر، رژیم عراق حمایت مستقیم از وی را کنار گذاشت و در جریان انقلاب مردم ایران علیه رژیم شاه، وی را از عراق اخراج کرد. وقتی که خمینی در ایران به قدرت رسید، جمهوری اسلامی آغاز به سازماندهی گروههای اسلامگرای عراقی نمود و همچنین کردهای گروه ملا مصطفی بارزانی را که پس از قرارداد الجزایر در اردوگاههایی در ایران اسکان داده شده بودند، مجدداً مسلح کرد. رژیم صدام که قرارداد الجزایر را به زیان خود میدید و مترصد فرصت مناسبی برای الغای آن بود، همین اقدامات جمهوری اسلامی را بهانه قرار داد تا قرارداد الجزایر را ملغا اعلام نماید و برای پیشبرد اهداف توسعهطلبانهاش، جنگ گستردهای را آغاز کند. در جریان جنگ، ارتش عراق، بالاخره مجبور به عقبنشینی به مرزهای قبل از آغاز جنگ شد و دولت عراق پذیرش آتشبس را مطرح کرد. اما جمهوری اسلامی هم که اهداف توسعهطلبانه پان اسلامیستی خودش را دنبال میکرد، پیشنهاد آتشبس دولت عراق و قطعنامههای سازمان ملل را نپذیرفت. بخشهایی از عراق را به تصرف خود درآورد و خمینی شعار ادامه جنگ تا فتح کربلا را سر داد. لذا جنگ طولانی شد و از همین مرحله است که مدام بر تعداد کشتهها و معلولین نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و مردم بیدفاع افزوده شد و شهرهای ایران در معرض حملات موشکی ارتش عراق قرار گرفتند. جمهوری اسلامی صدها هزار تن از مردم ایران را در سالهای آخر جنگ به کشتن داد و حاضر به پذیرش آتشبس نشد، مگر هنگامی که بار دیگر در تمام جبههها با شکست رو به رو گردید. مناطقی از عراق را که اشغال کرده بود از دست داد و نارضایتی از ادامه جنگ در میان تودههای مردم ایران چنان گسترده شده بود که دیگر چارهای جز پذیرش آتشبس در سال ۶۷ نداشت. بیدلیلی نبود که خمینی هنگام پذیرش آتشبس، اعلام نمود که این جام زهریست که مینوشم. اما اکنون به رغم گذشت بیش از ۲۰ سال از پذیرش آتشبس، اختلافات همچنان بر سر رودخانه مرزی به جای خود باقیست و تعیین حدود مرزی هم بلاتکلیف مانده است. این جنگ به تودههای مردم ایران آموخت که طبقات حاکم کشورها بدون توجه به خواست و تمایلات مردم، هر زمان که منافعشان ایجاب کند، حتا بر سر یک وجب خاک، میلیونها تن از مردم را کشتار میکنند. وقتی هم که منافعشان ایجاب کند، با هم کنار میآیند. این درس بزرگ را کارگران و زحمتکشان مردم ایران هرگز نباید فراموش کنند
ایران در هفتهای که گذشت
سال تحصیلی جدید در این هفته آغاز شد. به گفته مقامات دولتی حدود ۵ / ۱۴ میلیون دانشآموز در مدارس حضور مییابند. در آستانه هر سال تحصیلی جدید، پدران و مادران دانشآموزانی که عموماً کارگران و زحمتکشان هستند، با یک دوگانگی رو به رو هستند. از یک سو خوشحالاند از این که فرزندانشان به مدرسه میروند و سواد میآموزند و با این امیدواری که وضعیت فرزندانشان در آینده بهتر از وضعیت خودشان باشد. از سوی دیگر اما، ناراحتند از این که میباید با وجود فقر و تنگدستی که با آن رو به رو هستند، مخارج هنگفتی را بابت لوازمالتحریر، کفش و لباس، هزینههای ایاب و ذهاب و حتا شهریه در مدارس دولتی متحمل شوند. این روزها همه مردم از هزینههای سنگین آموزش و تحصیل و گرانی وحشتناک لوازمالتحریر و پوشاک صحبت میکنند. حقیقت هم جز این نیست که در وضعیت کنونی که مردم ایران با آن رو به رو هستند و دستمزد و حقوقشان کفاف حداقل زندگیشان را نمیدهد، هزینههای تحصیل دانشآموزان برای تودههای مردم کارگر و زحمتکش، باری بسیار سنگین است. از همین روست که گروهی از فقیرترین مردم، فرزندان خود را اصلاً به مدرسه نمیفرستند و از فرط فقر، کودکان کم سن و سال خود را به کار وامیدارند، تا شاید کمک خرجی برای آنها باشد. گروهی دیگر به علت همین فقر و محرومیت همه ساله تحصیل را از دوره ابتدایی، راهنمایی و متوسطه نیمه کاره رها میکنند و به کودکان کار میپیوندند. گزارشها حاکیاست که در سال گذشته نزدیک به یک میلیون تن از دانشآموزان، به مدرسه نرفتند. در نتیجه فقر و بدبختی موجود است که ایران در زمره آن گروه از کشورهای عقبمانده قرار گرفته است که بیشترین آمار بیسوادان مطلق را داراست که حتا سواد خواندن و نوشتن ندارند. تعداد آنها را متجاوز از ۹ میلیون اعلام کردهاند. لذا وضعیت ایران نه فقط تقریباً از همه کشورهای منطقه خاورمیانه خرابتر است، بلکه بسیاری از کشورهای آفریقایی هم که عقبماندهتر از ایران بودهاند، نسبت باسوادانشان از ایران بیشتر است. مسبب این وضعیت اسفبار نیز جمهوری اسلامی است که تودههای مردم ایران را به فقر و سیهروزی سوق داده و ذرهای در فکر مردم نیست.
امروزه در اغلب کشورهای جهان، تحصیل تا پایان دوره متوسطه رایگان و اجباریست. در برخی از کشورهای جهان، دولتها حتا ماهیانه مبلغی پول نقد هم به دانشآموزان میدهند. اما در ایران، حکومت به جز چاپیدن و لخت کردن توده مردم وظیفهای برای خود قائل نیست.
در ایران تحصیل اجباری وجود ندارد. اما رژیم ادعا میکند که تحصیل رایگان است. رایگان بودن هم ظاهراً در این است که از دانشآموزان در مدارس دولتی شهریه گرفته نمیشود. این یک فریبکاری هیئت حاکمه است. هر خانواری که فرزندش به مدرسه میرود به خوبی میداند که هر روز به بهانهای از فرزندانشان پول میخواهند. اسم آن را شهریه نمیگذارند، بلکه دهها نام دیگر بر آن گذاشته میشود. کمتر خانوادهای است که هر سال دهها هزار تومان به عناوین مختلف به مدرسه نپردازد
سال تحصیلی جدید در این هفته آغاز شد. به گفته مقامات دولتی حدود ۵ / ۱۴ میلیون دانشآموز در مدارس حضور مییابند. در آستانه هر سال تحصیلی جدید، پدران و مادران دانشآموزانی که عموماً کارگران و زحمتکشان هستند، با یک دوگانگی رو به رو هستند. از یک سو خوشحالاند از این که فرزندانشان به مدرسه میروند و سواد میآموزند و با این امیدواری که وضعیت فرزندانشان در آینده بهتر از وضعیت خودشان باشد. از سوی دیگر اما، ناراحتند از این که میباید با وجود فقر و تنگدستی که با آن رو به رو هستند، مخارج هنگفتی را بابت لوازمالتحریر، کفش و لباس، هزینههای ایاب و ذهاب و حتا شهریه در مدارس دولتی متحمل شوند. این روزها همه مردم از هزینههای سنگین آموزش و تحصیل و گرانی وحشتناک لوازمالتحریر و پوشاک صحبت میکنند. حقیقت هم جز این نیست که در وضعیت کنونی که مردم ایران با آن رو به رو هستند و دستمزد و حقوقشان کفاف حداقل زندگیشان را نمیدهد، هزینههای تحصیل دانشآموزان برای تودههای مردم کارگر و زحمتکش، باری بسیار سنگین است. از همین روست که گروهی از فقیرترین مردم، فرزندان خود را اصلاً به مدرسه نمیفرستند و از فرط فقر، کودکان کم سن و سال خود را به کار وامیدارند، تا شاید کمک خرجی برای آنها باشد. گروهی دیگر به علت همین فقر و محرومیت همه ساله تحصیل را از دوره ابتدایی، راهنمایی و متوسطه نیمه کاره رها میکنند و به کودکان کار میپیوندند. گزارشها حاکیاست که در سال گذشته نزدیک به یک میلیون تن از دانشآموزان، به مدرسه نرفتند. در نتیجه فقر و بدبختی موجود است که ایران در زمره آن گروه از کشورهای عقبمانده قرار گرفته است که بیشترین آمار بیسوادان مطلق را داراست که حتا سواد خواندن و نوشتن ندارند. تعداد آنها را متجاوز از ۹ میلیون اعلام کردهاند. لذا وضعیت ایران نه فقط تقریباً از همه کشورهای منطقه خاورمیانه خرابتر است، بلکه بسیاری از کشورهای آفریقایی هم که عقبماندهتر از ایران بودهاند، نسبت باسوادانشان از ایران بیشتر است. مسبب این وضعیت اسفبار نیز جمهوری اسلامی است که تودههای مردم ایران را به فقر و سیهروزی سوق داده و ذرهای در فکر مردم نیست.
امروزه در اغلب کشورهای جهان، تحصیل تا پایان دوره متوسطه رایگان و اجباریست. در برخی از کشورهای جهان، دولتها حتا ماهیانه مبلغی پول نقد هم به دانشآموزان میدهند. اما در ایران، حکومت به جز چاپیدن و لخت کردن توده مردم وظیفهای برای خود قائل نیست.
در ایران تحصیل اجباری وجود ندارد. اما رژیم ادعا میکند که تحصیل رایگان است. رایگان بودن هم ظاهراً در این است که از دانشآموزان در مدارس دولتی شهریه گرفته نمیشود. این یک فریبکاری هیئت حاکمه است. هر خانواری که فرزندش به مدرسه میرود به خوبی میداند که هر روز به بهانهای از فرزندانشان پول میخواهند. اسم آن را شهریه نمیگذارند، بلکه دهها نام دیگر بر آن گذاشته میشود. کمتر خانوادهای است که هر سال دهها هزار تومان به عناوین مختلف به مدرسه نپردازد
پس روشن است که چرا در ایران تعداد بیسوادان مطلق به حدود ۱۰ میلیون میرسد و روز به روز بر تعداد کودکان کار و گروهی از آنها که در خیابانها به سر میبرند، افزوده میشود. در دنیای کنونی حداقل چیزی که باید در هر کشوری وجود داشته باشد، تحصیل رایگان و اجباری تا پایان دوره متوسطه است و برخورداری دانشآموزان به هزینه دولت از وسایل تحصیل، غذا و پوشاک و وسایل ایاب و ذهاب