Sonntag, 28. September 2008


ایران در هفته‌ای که گذشت
احمدی‌نژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران، در این هفته به آمریکا رفت، تا در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل شرکت کند و پیرامون مسایل جهانی و نقطه نظرات جمهوری اسلامی سخنرانی نماید
بخش نخست سخنرانی وی چیز دیگری جز روضه‌خوانی مرسوم آخوندها و تکرار مزخرفات عصر بربریت و قرون وسطا نبود. احمدی‌نژاد که گویی برای دهاتی‌های عقب‌مانده‌ترین مناطق ایران صحبت می‌کند که در بی‌سوادی مطلق به سر می‌برند، از علم و تکامل چیزی نمی‌دانند و عقایدشان برگرفته از خرافاتی‌ست که از صدها سال پیش به ارث برده‌اند، از آفریده شدن "انسان از گل و در خاک" سخن گفت و از این که "کمال انسان و آزادی حقیقی در بندگی و اطاعت" از خداست. او اضافه کرد: وقتی که انسان این بندگی را پذیرا شد، آن گاه عدالت نیز حاصل شده است و هر پدیده‌ای در جای خود قرار گرفته و همه استعدادهای انسان شکوفا خواهد شد. با استناد به این اظهارات احمدی‌نژاد چنین نتیجه می‌شود که دوران سیاه قرون وسطا، عالی‌ترین مرحله دست‌یافتنی به "کمال انسان" و "آزادی حقیقی" در تاریخ بشریت بوده است و آن چه وی در آرزوی آن به سر می‌برد و در مخیله‌اش می‌پروراند، بازگشت به عقب، به دوران قرون وسطاست

اما هر انسانی با کمی معلومات می‌داند که دوران قرون وسطا که جهان، تحت سلطه و انقیاد دستگاه مذهب بود و میلیون‌ها دهقان ناآگاه بنده خدا و مطیع و فرمان‌بردار جانشینان او بر روی زمین، یکی از وحشتناک‌ترین دوره‌های تاریخ بشریت بود. اما تمام وحشی‌گری دستگاه‌های سلطه مادی و معنوی، کشتارهای بی‌رحمانه، به بند کشیدن و سوزاندن دانشمندان و روشنگران در آتش خشم و غضب نمایندگان خدا در کلیساها، اشاعه جهل، ناآگاهی و خرافات، هیچ یک نتوانست سیر بالنده تاریخ را متوقف سازد. بشریت پیشرو، آزادی و رهایی خود را در سرنگونی قدرت‌های زمینی و آسمانی مسلط بر آن دوران یافت. خرافات مذهبی و دستگاه اشاعه دهنده آن، از هر سو مورد حمله قرار گرفت و سرانجام، با انقلاب‌هایی که سراسر اروپا را فرا گرفت، این دوران سیاه به پایان رسید و علی‌رغم رویای احمدی‌نژادها، دیگر بشریت به این دوران بازنخواهد گشت. شکست تمام تلاش‌های جمهوری اسلامی در برابر مقاومت توده‌های مردم ایران، با وجود تمام جنایات بی‌شما رژیم در طول سه دهه گذشته که یک قلم آن کشتار ده‌ها هزار تن از مخالفین بوده است، به وضوح نشان می‌دهد که اظهارات احمدی‌نژاد، جز یک مشت اراجیف بی‌مقدار چیز دیگری نیست. گذشته از این که تاریخ به حسب قوانین تحول و تکامل جامعه بشری، سیری بالنده و پیشرونده خواهد داشت، پیشرفت‌های علمی بشریت از مدت‌ها پیش بر خرافات عصر جاهلیت و ناآگاهی انسان‌ها در مورد منشأ پیدایش انسان و جهان که احمدی‌نژاد اکنون آن‌ها را در آثار عتیقه، دو، سه هزار سال پیش یافته و به تکرار آن‌ها می‌پردازد، خط بطلان کشیده است. بشریت پیشرو امروز، اما متکی به علم است و نه خرافات عهد عتیق و رهایی و آزادی واقعی خود را نه در بندگی، بلکه در رهایی از هر گونه بندگی قدرت‌های زمینی و آسمانی می‌داند
احمدی‌نژاد، بخش دوم سخنرانی خود را در مجمع عمومی سازمان ملل به نزاع جمهوری اسلامی با دولت آمریکا اختصاص داد. از اشغا‌ل‌گری نظامی و جنایات ارتش آمریکا در عراق و افغانستان، از کشتار مردم فلسطینی توسط صهیونیست‌های اشغال‌گر و جنایت‌کار، از تلاش آمریکا برای تسلط بر منابع نفتی خاورمیانه، از مسابقه تسلیحاتی و تولید و تکثیر سلاح‌های اتمی، از تئوری‌های توسعه‌ی هماهنگ با نظام سلطه، فقر و گرسنگی و محرومیت بیش از یک میلیارد از جمعیت جهان و سرانجام از فرو ریختن وضع ظالمانه جهان به لطف الهی و بشارت دادن در مورد جامعه‌ای که نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد وعده داده‌اند، در آستانه تحقق است، سخن گفت

جنایات و اهداف امپریالیسم آمریکا نه فقط در عراق و افغانستان بلکه در تمام منطقه خاورمیانه بسی آشکارتر از آن است که احمدی‌نژاد بخواهد در مورد آن‌ها سخن بگوید. اگر حتا پیش از لشکرکشی‌های نظامی آمریکا به منطقه که سازمان‌های چپ ایران و جهان اهداف توسعه‌طلبانه و تجاوزکارانه آن را برملا کردند و تظاهرات میلیونی در سراسر جهان به راه انداختند، بخشی از مردم جهان به ویژه در خود آمریکا تحت تأثیر دروغ‌پردازی‌های هیئت حاکمه این کشور قرار داشتند، امروزه دیگر حتا ناآگاه‌ترین مردم جهان فهمیده‌اند که هدف از این لشکرکشی‌های نظامی چه بود و تاکنون چه جنایاتی را به بار آورده است

اما این نیز امروزه دیگر پوشیده نمانده است که جمهوری اسلامی، هم‌دست، یار و مددکار ارتش آمریکا و اشغال‌گری نظامی بود. در لشکرکشی آمریکا به افغانستان، سپاه پاسداران جمهوری اسلامی، به همراه گروه‌های اسلام‌گرای افغانی که از جانب رژیم حاکم بر ایران حمایت می‌شدند، عهده‌دار حمله از جبهه‌ی هم‌مرز با افغانستان بودند. در این جا، سپاه پاسداران، هم‌دوش نظامیان آمریکایی در اشغال نظامی افغانستان شرکت داشت. در جریان اشغال نظامی عراق نیز نه فقط گروه‌های اسلام‌گرای وابسته به جمهوری اسلامی، اصلی‌ترین متحد داخلی ارتش‌های اشغال‌گر بودند، بلکه مهم‌ترین اطلاعات نظامی عراق را جمهوری اسلامی در اختیار سازمان جاسوسی آمریکا قرار داد. پس روشن است که از همان آغاز، جمهوری اسلامی در اشغال‌گری و جنایات ارتش آمریکا سهیم بوده و نقش داشته است. تحولات بعدی به ویژه در عراق نیز به خوبی نقش جمهوری اسلامی را در کشتار، آوارگی، فقر و بدبختی مردم این کشور نشان داد. نه فقط از آن‌رو که متحدین داخلی آمریکا در عراق که اکنون قدرت اصلی حکومت دست نشانده آمریکا در عراق‌اند، گروه‌های اسلام‌گرای وابسته به جمهوری اسلامی، نظیر مجلس اعلای اسلامی و حزب‌الدعوه و امثالهم هستند که در تمام جنایات سهیم‌اند، بلکه جمهوری اسلامی با دامن زدن به درگیری‌های فرقه‌ای مذهبی میان شیعه و سنی و حمایت از گروه‌های شبه نظامی شیعه وابسته به جیش‌المهدی، در همین لحظه نیز در تمام جنایات ارتش آمریکا در عراق، کشتار مردم، آوارگی، فقر و بدبختی آن‌ها سهیم است. پس ادعاهای احمدی‌نژاد از کجا برمی‌خیزد؟ از رقابت و کشمکش بر سر سهم‌بری از عراق، از نزاع و کشمکش میان توسعه‌طلبی امپریالیستی آمریکا و توسعه‌طلبی پان اسلامیستی جمهوری اسلامی. در لبنان و فلسطین هم نزاع بر سر همین مسئله است. جمهوری اسلامی، یک فلسطین اسلامی تحت نفوذ و سلطه خود می‌خواهد. جنایات دولت اسرائیل و صهیونیسم علیه مردم ستم‌دیده فلسطین، تنها از آن‌رو از سوی جمهوری اسلامی نقشی محوری پیدا می‌کند که پای اسلام در میان است و نه حقوق ملی مردم فلسطین و حق آن‌ها در تعیین سرنوشت خود. لذا بی‌جهت نیست که با حمایت همه جانبه از گروه اسلام‌گرای حماس، به تضعیف جنبش مردم فلسطین، از طریق ایجاد انشعاب در آن یاری رساند
احمدی‌نژاد از تئوری‌های هماهنگ با نظام سلطه و فقر و گرسنگی ناشی از آن‌ها سخن گفت، اما شاید ناآگاه‌ترین مردم ندانند که درست در شرایطی که کوس رسوایی و شکست این "تئوری‌های هماهنگ با نظام سلطه" یا به زبان صریح، سیاست نئولیبرالیسم اقتصادی، در تمام جهان به صدا درآمده است، این احمدی‌نژاد است که پیش‌برنده‌ی همین سیاست در ایران است، و افتخار می‌کند که بهتر و بیش‌تر از تمام دولت‌های قبل از خود خصوصی‌سازی کرده، آزادسازی قیمت‌ها را به مرحله اجرا درآورده است، دروازه‌ها را برای استثمار و چپاول سرمایه‌ها کاملاً باز کرده است و بالنتیجه کارگران و توده‌های زحمتکش را به فقر سیاه کشانده است. لذا احمدی‌نژاد از این بابت یکی از نوکران مطیع سرمایه جهانی یا به گفته خودش "نظام سلطه" جهانی‌ست

اما فقط این سیاست نیست که در سراسر جهان با شکست رو به رو شده است. فقر و گرسنگی میلیون‌ها انسان در سراسر جهان، بحران اقتصادی بزرگی که نه فقط آمریکا، بلکه تمام جهان سرمایه‌داری را فرا گرفته است، بحران‌های سیاسی لاینحلی که نظام سرمایه‌داری جهانی با آن‌ها رو به روست، همگی نشان از زوال و انحطاط نظم موجود جهانی و نظام سرمایه‌داری‌اند. دقیقاً یکی از نشانه‌های گندیدگی و پوسیدگی این نظام، همانا وجود دولت‌های مذهبی هم‌چون جمهوری اسلامی ایران و امثال عربستان، سر بلند کردن بنیادگرایان اسلامی از قماش طالبان و القاعده و حزب‌الله از گورستان قرون وسطاست. این پدیده‌های منحط قرون وسطایی، نشانه‌های چیز دیگری جز پوسیدگی و زوال نظم موجود جهانی نیست

تضادها و بحران‌های علاج‌ناپذیر نظم موجود، به مرحله‌ای رسیده است که زنگ خطر را برای طبقات حاکم به صدا درآورده است. این صدا را نه فقط احمدی‌نژاد بلکه بسیاری دیگر از پاسداران نظم ستم‌گرانه موجود سرمایه‌داری شنیده‌اند. در این میان شاید کله‌پوک‌ترین آن‌ها از نمونه احمدی‌نژادها و خامنه‌ای‌ها بر این پندار باشند که زمان برای بازگشت به عقب و جامعه‌ی موعود نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد فراهم است. اما این جامعه موعود هم اکنون حاضر و آماده در ایران موجود است. جامعه‌ای که اکثریت مطلق مردم در فقر و بدبختی به سر می‌برند. ابتدایی‌ترین حقوق و آزادی‌های سیاسی، مدنی و فردی از آن‌ها سلب شده است. فحشا در گسترده‌ترین شکل آن وجود دارد. بیش‌ترین معتادان به مواد مخدر در این جامعه‌ی موعودند. فساد مالی هیئت حاکمه، دزدی و ارتشاء به اوج خود رسیده است. چوب‌های دار برای کشتار مردم همه روزه برپاست. نظام پلیسی، تمام زوایای زندگی روزمره مردم را کنترل می‌کند. احمدی‌نژاد هم سمبل همین نظامی‌ست که جامعه موعودشان می‌نامند. بشریت هرگز به درون این لجن‌زار گام نخواهد گذاشت. نفی نظم موجود، فتح قله دیگری به سوی پیشرفت، آزادی، تعالی، برابری و برافکندن تمام زنجیرهای اسارت و بندگی مادی و معنوی خواهد بود. بشریت با سوسیالیسم می‌تواند این قله رفیع را فتح کند

ایران در هفته‌ای که گذشت
در این هفته، در سالروز آغاز جنگ دولت‌های ایران و عراق، هم‌چون سال‌های گذشته، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، در ۳۱ شهریور ماه، رژه نظامی برپا کردند و انواع سلاح‌های خود را به نمایش گذاشتند. سران و مقامات سیاسی و نظامی رژیم نیز هر یک در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های خود، نیروهای مسلح را ستودند، از اقتدار آن‌ها سخن گفتند و دشمنان را به نابودی تهدید کردند. برخی از دست اندر کاران این جنگ در آن ایام نیز در مصاحبه‌های مطبوعاتی از علل بروز جنگ، ادامه آن، شکست‌های سال‌های آخر این جنگ و در نهایت پذیرش آتش‌بس، سخن به میان آوردند. اما هیچ یک از علت‌های واقعی بروز جنگ و ادامه آن سخنی نگفتند. آن‌چه که بر زبان راندند چیزی جز این نبود که صدام به ایران جمله کرد و جنگ شروع شد. این تمام آن چیزیست که جمهوری اسلامی همواره آن را تکرار کرده است و در پایان هم نتیجه گرفته است که جنگ با پیروزی خاتمه یافت

گرچه ۲۰ سال از پایان این جنگ گذشته است، اما پرونده جنگی که ۸ سال به طول انجامید، نزدیک به یک میلیون تن از مردم ایران کشته شدند و صدها هزار تن معلول، میلیون‌ها تن آواره و انبوهی ویرانی به بار آورد، و صدها هزار تن از مردم عراق هم جان خود را در جریان جنگ از دست دادند، بسته نیست. بالاخره روزی مردم ایران، این پرونده را به جریان می‌اندازند، تا تمام حقایق روشن گردد و مسببین آن به مجازات خواهند رسید. با این همه، تا همین جا نیز، مردم در تجربه به حقایقی دست یافتند و حداقل پی برده‌اند که به ادعاهای طبقات حاکم کشورهای متحارب که هر یک در پی منافع خود هستند، نباید باور کنند و گوشت دم توپ جاه‌طلبی‌های سیاسی و اهداف توسعه‌گرانه آن‌ها گردند. از همین‌روست که امروز، مردم ایران در برابر مقاصد و اهداف جنگ‌طلبانه دولت آمریکا و جمهوری اسلامی، هر دو، قرار گرفته‌اند و مخالفت خود را با برافروخته شدن چنین جنگی آشکارا ابراز می‌دارند

این حقیقتی است که روز ۳۱ شهریور سال ۵۹ رژیم عراق دست به یک تعرض نظامی گسترده در مرزهای ایران زد و هواپیماهای نظامی‌اش حتا بر فراز تهران به حرکت درآمدند. اما این جنگ بدون مقدمه و در یک لحظه نیز آغاز نشد. اختلافات مرزی دو کشور سابقه‌ای طولانی داشته و هنوز هم این اختلافات موجود است. معهذا آن‌چه که به دوره اخیر مربوط است، لااقل از اوایل سال ۵۹ درگیری‌های نظامی در مناطق مرزی غرب کشور آغاز شده بود. بدیهی بود که درگیری‌های نظامی به مناطق مرزی محدود نخواهد ماند و بالاخره تبدیل به یک جنگ تمام عیار خواهد شد. علت آن هم تشدید تضادها و اختلافات، میان دو دولت جمهوری اسلامی و عراق بود که یکی اهداف توسعه‌طلبانه ناسیونالیستی عربی را دنبال می‌کرد و دیگری اهداف پان اسلامیستی
خمینی، در دوره‌ای که اختلافات رژیم عراق با رژیم شاه تشدید شده بود، فعالیت‌های سیاسی خود را از عراق دنبال می‌کرد و رادیو بغداد به پخش سخن‌رانی‌ها و پیام‌های وی می‌پرداخت. در پی قرارداد الجزایر، رژیم عراق حمایت مستقیم از وی را کنار گذاشت و در جریان انقلاب مردم ایران علیه رژیم شاه، وی را از عراق اخراج کرد. وقتی که خمینی در ایران به قدرت رسید، جمهوری اسلامی آغاز به سازماندهی گروه‌های اسلام‌گرای عراقی نمود و هم‌چنین کردهای گروه ملا مصطفی بارزانی را که پس از قرارداد الجزایر در اردوگاه‌هایی در ایران اسکان داده شده بودند، مجدداً مسلح کرد. رژیم صدام که قرارداد الجزایر را به زیان خود می‌دید و مترصد فرصت مناسبی برای الغای آن بود، همین اقدامات جمهوری اسلامی را بهانه قرار داد تا قرارداد الجزایر را ملغا اعلام نماید و برای پیشبرد اهداف توسعه‌طلبانه‌اش، جنگ گسترده‌ای را آغاز کند. در جریان جنگ، ارتش عراق، بالاخره مجبور به عقب‌نشینی به مرزهای قبل از آغاز جنگ شد و دولت عراق پذیرش آتش‌بس را مطرح کرد. اما جمهوری اسلامی هم که اهداف توسعه‌طلبانه پان اسلامیستی خودش را دنبال می‌کرد، پیشنهاد آتش‌بس دولت عراق و قطعنامه‌های سازمان ملل را نپذیرفت. بخش‌هایی از عراق را به تصرف خود درآورد و خمینی شعار ادامه جنگ تا فتح کربلا را سر داد. لذا جنگ طولانی شد و از همین مرحله است که مدام بر تعداد کشته‌ها و معلولین نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و مردم بی‌دفاع افزوده شد و شهرهای ایران در معرض حملات موشکی ارتش عراق قرار گرفتند. جمهوری اسلامی صدها هزار تن از مردم ایران را در سال‌های آخر جنگ به کشتن داد و حاضر به پذیرش آتش‌بس نشد، مگر هنگامی که بار دیگر در تمام جبهه‌ها با شکست رو به رو گردید. مناطقی از عراق را که اشغال کرده بود از دست داد و نارضایتی از ادامه جنگ در میان توده‌های مردم ایران چنان گسترده شده بود که دیگر چاره‌ای جز پذیرش آتش‌بس در سال ۶۷ نداشت. بی‌دلیلی نبود که خمینی هنگام پذیرش آتش‌بس، اعلام نمود که این جام زهری‌ست که می‌نوشم. اما اکنون به رغم گذشت بیش از ۲۰ سال از پذیرش آتش‌بس، اختلافات هم‌چنان بر سر رودخانه مرزی به جای خود باقی‌ست و تعیین حدود مرزی هم بلاتکلیف مانده است. این جنگ به توده‌های مردم ایران آموخت که طبقات حاکم کشورها بدون توجه به خواست و تمایلات مردم، هر زمان که منافع‌شان ایجاب کند، حتا بر سر یک وجب خاک، میلیون‌ها تن از مردم را کشتار می‌کنند. وقتی هم که منافع‌شان ایجاب کند، با هم کنار می‌آیند. این درس بزرگ را کارگران و زحمتکشان مردم ایران هرگز نباید فراموش کنند

ایران در هفته‌ای که گذشت
سال تحصیلی جدید در این هفته آغاز شد. به گفته مقامات دولتی حدود ۵ / ۱۴ میلیون دانش‌آموز در مدارس حضور می‌یابند. در آستانه هر سال تحصیلی جدید، پدران و مادران دانش‌آموزانی که عموماً کارگران و زحمتکشان هستند، با یک دوگانگی رو به رو هستند. از یک سو خوشحال‌اند از این که فرزندان‌شان به مدرسه می‌روند و سواد می‌آموزند و با این امیدواری که وضعیت فرزندان‌شان در آینده بهتر از وضعیت خودشان باشد. از سوی دیگر اما، ناراحتند از این که می‌باید با وجود فقر و تنگدستی که با آن رو به رو هستند، مخارج هنگفتی را بابت لوازم‌التحریر، کفش و لباس، هزینه‌های ایاب و ذهاب و حتا شهریه در مدارس دولتی متحمل شوند. این روزها همه مردم از هزینه‌های سنگین آموزش و تحصیل و گرانی وحشتناک لوازم‌التحریر و پوشاک صحبت می‌کنند. حقیقت هم جز این نیست که در وضعیت کنونی که مردم ایران با آن رو به رو هستند و دستمزد و حقوق‌شان کفاف حداقل زندگی‌شان را نمی‌دهد، هزینه‌های تحصیل دانش‌آموزان برای توده‌های مردم کارگر و زحمتکش، باری بسیار سنگین است. از همین روست که گروهی از فقیرترین مردم، فرزندان خود را اصلاً به مدرسه نمی‌فرستند و از فرط فقر، کودکان کم سن و سال خود را به کار وامی‌دارند، تا شاید کمک خرجی برای آن‌ها باشد. گروهی دیگر به علت همین فقر و محرومیت همه ساله تحصیل را از دوره ابتدایی، راهنمایی و متوسطه نیمه کاره رها می‌کنند و به کودکان کار می‌پیوندند. گزارش‌ها حاکی‌است که در سال گذشته نزدیک به یک میلیون تن از دانش‌آموزان، به مدرسه نرفتند. در نتیجه فقر و بدبختی موجود است که ایران در زمره آن گروه از کشورهای عقب‌مانده قرار گرفته است که بیش‌ترین آمار بی‌سوادان مطلق را داراست که حتا سواد خواندن و نوشتن ندارند. تعداد آن‌ها را متجاوز از ۹ میلیون اعلام کرده‌اند. لذا وضعیت ایران نه فقط تقریباً از همه کشورهای منطقه خاورمیانه خراب‌تر است، بلکه بسیاری از کشورهای آفریقایی هم که عقب‌مانده‌تر از ایران بوده‌اند، نسبت باسوادان‌شان از ایران بیش‌تر است. مسبب این وضعیت اسف‌بار نیز جمهوری اسلامی است که توده‌های مردم ایران را به فقر و سیه‌روزی سوق داده و ذره‌ای در فکر مردم نیست.
امروزه در اغلب کشورهای جهان، تحصیل تا پایان دوره متوسطه رایگان و اجباری‌ست. در برخی از کشورهای جهان، دولت‌ها حتا ماهیانه مبلغی پول نقد هم به دانش‌آموزان می‌دهند. اما در ایران، حکومت به جز چاپیدن و لخت کردن توده مردم وظیفه‌ای برای خود قائل نیست.
در ایران تحصیل اجباری وجود ندارد. اما رژیم ادعا می‌کند که تحصیل رایگان است. رایگان بودن هم ظاهراً در این است که از دانش‌آموزان در مدارس دولتی شهریه گرفته نمی‌شود. این یک فریب‌کاری هیئت حاکمه است. هر خانواری که فرزندش به مدرسه می‌رود به خوبی می‌داند که هر روز به بهانه‌ای از فرزندان‌شان پول می‌خواهند. اسم آن را شهریه نمی‌گذارند، بلکه ده‌ها نام دیگر بر آن گذاشته می‌شود. کم‌تر خانواده‌ای است که هر سال ده‌ها هزار تومان به عناوین مختلف به مدرسه نپردازد

پس روشن است که چرا در ایران تعداد بی‌سوادان مطلق به حدود ۱۰ میلیون می‌رسد و روز به روز بر تعداد کودکان کار و گروهی از آن‌ها که در خیابان‌ها به سر می‌برند، افزوده می‌‌شود. در دنیای کنونی حداقل چیزی که باید در هر کشوری وجود داشته باشد، تحصیل رایگان و اجباری تا پایان دوره متوسطه است و برخورداری دانش‌آموزان به هزینه دولت از وسایل تحصیل، غذا و پوشاک و وسایل ایاب و ذهاب

Donnerstag, 25. September 2008

گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و چشم‌انداز سازش ايران و آمريکا
روز دوشنبه ۲۵ شهريور برابر با ۱۵ سپتامبر، محمد البرادعی مدير کل آژانس بين‌المللی انرژی اتمی، گزارش خود را در مورد بررسی فعاليت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی از پايان ماه مه سال جاری تا کنون، در اختيار ۳۵ عضو شورای حکام آژانس بين‌المللی انرژی اتمی قرار داد. با انتشار گزارش برادعی، بار ديگر مناقشات لفظی بر سر برنامه‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی بالا گرفت. در گزارش مشروح مدير کل آژانس اتمی، مستقل از زبان سراپا ديپلماتيک، دو پهلو و پيچيده‌ای که در تنظيم آن به‌کار رفته است، بر اين نکته انگشت نهاده شده، که جمهوری اسلامی برای روشن شدن ابهامات موجود در برنامۀ هسته‌ای‌اش، همکاری لازم را با آژانس و بازرسان آن به عمل نياورده است. از اين رو، آژانس نيز قادر نبوده است به پيشرفتی واقعی درمورد مطالعات ادعایی ودیگرمسائل باقی مانده مهم مرتبط که همچنان موجب نگرانی جدی هستند ، نائل آید. در گزارش برادعی، طبق معمول، به اين موضوع تکراری نيز اشاره شده است که، بر خلاف تصميمات و خواست شورای امنيت سازمان ملل، جمهوری اسلامی، فعاليت‌های مربوط به غنی سازی اورانيوم را نيز تعليق نکرده است
همانطور که ملاحظه می‌شود، گزارش برادعی تا اينجا، اساساً حاوی هيچ نکته جديد و تازه‌ای نيست. مدير کل آژانس اتمی اما در گزارش خود به نکات ديگری نيز اشاره نموده است که شايد بتوان آن‌ها را نکات جديدی به حساب آورد. گزارش برادعی به اين نکته اشاره می‌کند که جمهوری اسلامی به خواست آژانس مبنی بر ارائه توضيح پيرامون توليد تجهيزات و قطعات هسته‌ای توسط شرکت‌های وابسته به صنايع دفاعی، فعاليت‌های مربوط به تهيه، تحقيق و توسعه نهاد‌ها و شرکت‌های نظامی که می‌توانند با برنامه هسته‌ای مرتبط باشند، عمل نکرده است. در ادامۀ گزارشِ برادعی چنين آمده است که جمهوری اسلامی از ارائه توضيحات پيرامون انتشار اسناد و اطلاعات مربوط به ايجاد تغيير در موشک‌های راه دور و آماده ساختن آن‌ها برای حمل کلاهک‌های هسته‌ای و نيز آزمايش‌ مواد انفجاری با قابليت انفجار زياد که از آن می‌توان به عنوان چاشنی بمب اتمی استفاده نمود، خودداری نموده و با درخواست بازرسان آژانس جهت ارزيابی اين مدارک و دسترسی آنان به مراکز ، نهادها و افراد مرتبط با آن، موافقت نکرده است
لازم به ذکر است که "هرمان ناکارتس"، رئيس بازرسی‌های آژانس بین المللی انرژی اتمی در منطقه خاورميانه، تصاوير و اسنادی را در اجلاس آژانس ارائه داده و چنين ادعا نموده است که جمهوری اسلامی به طور پنهانی ، تغييراتی در تجهيزات نظامی و موشکی خود بوجود آورده است که اين تجهيزات و موشک‌ها را، قادر به حمل سلاح و کلاهک هسته‌ای می‌کنند. در همين رابطه، "گرگوری شولتی" نمايندۀ آمريکا در آژانس اتمی نيز خواستار آن شد که جمهوری اسلامی، پاسخ‌های روشنی در مورداین اسناد و مدارک ، به اجلاس آژانس، ارائه دهد
در واکنش به اين صحبت‌ها و گزارش برادعی، سلطانيه، نمايندۀ جمهوری اسلامی در آژانس بين‌المللی انرژی اتمی، ادعا کرد که جمهوری اسلامی طبق قرارها و چارچوب‌های تعيين شده، با آژانس همکاری نموده است. وی، توقعات و انتظارات فراتر از اين چارچوب‌ها را غير قابل قبول خواند و گفت در جلسه توجيهی شورای حکام نيز توضيح داده است که اگر آژانس بخواهد به حريم امنيتِ ملی جمهوری اسلامی وارد شود، آن را نمی‌پذيرد. نام برده گفت، مواردی مانند مواد انفجاری ، در چارچوب وظايف آژانس نيست و با طرح اين نکته که هيچ کشوری اطلاعات مربوط به فعاليت‌های نظامی خود را فاش نمی‌کند، به طرف‌های مقابل فهماند که جمهوری اسلامی تصميم ندارد به اين خواست‌ها و تلاش‌های جديد آژانس تمکين کند. منوچهر متکی وزير خارجه جمهوری اسلامی نيز، سخنان مشابهی بر زبان راند و گفت، جمهوری اسلامی جدی‌ترين و صميمانه‌ترين همکاری‌ها را تا کنون با آژانس داشته است و به سؤالات آن نيز مکتوب پاسخ داده است
اما دولت‌های فرانسه، انگليس و آمريکا که از قبل برای تشديد تحريم‌های اقتصادی و اعمال فشار بيشتر بر جمهوری اسلامی، آمادگی خود را نشان داده بودند، فوراً به موضع‌گيری عليه جمهوری اسلامی پرداخته و ضرورت تصويب قطعنامه چهارم توسط شورای امنيت را به ميان کشيدند. "اريک شواليه"، سخنگوی وزارت خارجه فرانسه، گزارش برادعی را نگران کننده خواند و بر ضرورت صدور قطعنامه جديد و تحريم‌های بيشتر تأکيد نمود. انگليس نيز مواضعی نزديک به فرانسه اتخاذ کرد. آلمان از عدم همکاری جمهوری اسلامی انتقاد کرد و از آن خواست که با دادن پاسخ مناسب به تلاش‌های بين‌المللی، به تنش موجود بر سر برنامۀ هسته‌ای پايان دهد. و آمريکا طبق روال قبلی نسبت به صدور قطعنامۀ جديد و پيشبرد سياست اعمال فشار سياسی و اقتصادی بيشتر، پيشقدم شد
"دونا پرينو" سخنگوی رياست جمهوری آمريکا از گزارش مدير کل آژانس، چنين نتيجه گرفت که جمهوری اسلامی، همکاری با جامعه بين‌المللی را رد کرده است. دولت آمريکا، در همان حال که همراه با فرانسه و انگليس، صريحاً بر ضرورت تشديد فشار و تحريم‌های بيشتر عليه جمهوری اسلامی، از طريق صدور قطعنامۀ چهارم تأکيد نموده و متّفِق با اين کشورها تلاش می‌کرد، اما در عين حال منتظر قطعنامۀ چهارم نماند. آمريکا، يک روز پس از انتشارگزارش برادعی و در توجيه تشديد فشار و تحريم‌های اقتصادی عليه جمهوری اسلامی، دوباره فعاليت نيروهای قدس، يعنی يگان عمليات خارجی سپاه پاسداران در عراق را به ميان کشيد و فردی به نام "عبدالرضا شهلائی" را به عنوان قائم مقام فرماندۀ نيروی قدس معرفی نمود و او را به حمايت از "افراطيون شيعه" در عراق متهم کرد. دولت آمريکا دوباره سپاه پاسداران را به همکاری با "جيش المهدی" و حمله به نيروهای آمريکائی در عراق و کشتن سربازان آمريکائی متهم کرد. يک روز پس از آن نيز وزارت خزانه داری آمريکا، طی بيانيه‌ای موضوع حمايت‌های مادی نيروی قدس سپاه پاسداران از "حزب الله لبنان، حماس، جهاد اسلامی و جبۀ خلق برای آزادی فلسطين" را مطرح نمود و همزمان اعلام شد که شش شرکت نظامی، شامل شرکت صنايع الکترونيک ايران، صنايع الکترونيک شيراز، صنايع ارتباطات ايران، صنايع توليد هواپيمائی ايران، صنايع فرا ساخت و گروه صنايع تسليحاتی را تحريم خواهد کرد
با اين وجود، نه اين تهديدات که بسيار جدی می‌نمود و نه وجود توافق عمومی ميان چهار کشور از کشورهای موسوم به (۵+۱) يعنی آمريکا، فرانسه، انگليس، و تا حدودی آلمان، برای تصويب قطعنامه جديد جهت اعمال فشار بيشتر و تشديد تحريم‌های اقتصادی، به خودی خود نمی‌توانست اوضاع را به سود آنها برای پيشبرد اين سياست تغيير دهد و يا منشأ اثری شود. چرا که در موضع‌گيريهای چين و روسيه به عنوان دو عضو از پنج عضو دائمی شورای امنيت، که پيش از اين، پای سه قطعنامه را امضا کرده بودند، اثری از موافقت با تشديد تحريم‌های اقتصادی ديده نمی‌شد و موضع‌گيری آنها، صرفاً به سخنانی نصيحت آميز و تشويق جمهوری اسلامی به همکاری با آژانس اکتفا شده بود. افزون بر اين موضوع، واکنش چهار کشور ياد شده و در رأس آن آمريکا در قبال جمهوری اسلامی اگر چه واکنش نسبتاً تندی بود، اما از آن‌ تيزی و جديت واکنش اين کشورها در موارد مشابه، مبرّا بود. آمريکا و متحدين آن عجله داشتند هر چه زودتر، جلسه‌ای با حضور نمايندگان کشورهای (۱+۵) تشکيل دهند و مقدمات اجماع و توافق برای تهيه و تنظيم و سرانجام صدور قطعنامه چهارم عليه جمهوری اسلامی را فراهم سازند. اين اجلاس تنها چهار روز پس از انتشار گزارش برادعی، روز جمعه ۱۹ سپتامبر در واشنگتن برگزار شد. نمايندگان دولت آمريکا و کشورهای همسو با آن در گروه (۱+۵) در حالی پا به جلسه‌ای که با عجله تدارکش را ديده بودند، می‌گذاشتند، که هيچگونه اميدی به آن و يا انتظاری نسبت به نتيجه بخش بودن آن نداشتند و می‌دانستند که روسيه و چين با اين موضوع موافقت نخواهند کرد. "جان مک کورمک" سخنگوی وزارت خارجه آمريکا، پيش از اين اجلاس گفته بود "انتظار هيچ پيشرفت و يا کسب نتيجه‌ای را از اين ديدار نبايد داشت"
بنا بر اين و همانطور که نتيجه از قبل معلوم بود، تمام نتيجۀ اجلاس واشنگتن به اين تصميم بی خاصيت و تکراری خلاصه شد که کشورهای گروه (۱+۵)، " قاطعانه" خواستار همکاری کامل‌ ايران با تحقيقات آژانس بين‌المللی اتمی شوند و "بررسی تحريم‌های احتمالی بيشتر" را ادامه دهند! و اين، يعنی همان چيزی که تا کنون نيز وجود داشته و به آن عمل می‌شده است. يعنی تکرار مکررات و بعبارت ديگر يعنی هيچ! تو گوئی آمريکا و متحدان آن عجله داشتند هر چه زودتر دور هم جمع شوند که بگويند فعلاً هيچ کاری از آنها ساخته نيست
واقعيت آن است که پروندۀ هسته‌ای جمهوری اسلامی و همچنين اقدامات آژانس اتمی و گرايشات مدير کل آن، به يک موضوع تکراری تبديل شده و دور باطلی را طی می‌کنند. اگر چه با اعمال نفوذ دولت آمريکا، در گزارش برادعی، موارد جديدی برای تحت فشار گذاشتن جمهوری اسلامی گنجانده شده بود، اما اين تلاش‌ها و گزارش مدير کل آژانس، بی نتيجه ماند و به جائی نرسيد. اين گونه گزارش‌ها و فشارهائی که می‌توانست از طريق آژانس بر جمهوری اسلامی اعمال شود و تأثير گذار باشد، در شرايط کنونی کارآئی خود را تا حد زيادی از دست داده‌اند. بر متن تحولات سياسی جديدی که جرقۀ آن در گرجستان زده شد، آژانس اتمی و گزارشات آن ديگر نمی‌تواند مانند گذشته عمل کند و خاصيت خود را به عنوان ابزار فشار آمريکا و اروپا بر جمهوری اسلامی تا حد زيادی از دست داده است. "شورای امنيت" و قطعنامه‌های تحريمی آن نيز اگر چه تا کنون تأثيرات مخرّبی بر اقتصاد بحران زده جمهوری اسلامی بر جای گذاشته، اين بحران را تشديد نموده و تضادهای درونی رژيم را نيز تشديد نموده است، اما چنين به نظر می‌رسد که زمان استفاده آمريکا و اروپا از اين ابزار نيز در لحظۀ حاضر به سر رسيده است. شورای امنيت، از ارگانی که بخواهد اتخاذ کننده تصميم واحدی باشد، بيش از پيش به ارگانی برای بحث و جدل و بی تصميمی و ارگان بازتاب دهندۀ تضادهای امپرياليستی تبديل می‌شود. اگر در گذشته، نمايندگان گروه کشورهای (۱+۵) در شورای امنيت، پس از چند ماه بحث و مجادله بر سر مفاد و صدور يک قطعنامه عليه ايران به توافق می‌رسيدند، اکنون اما دست‌يابی به چنين توافقاتی، بی آنکه بطور کلی منتفی شده باشد، به سادگی دست نمی‌دهد و در لحظۀ حاضر چنين توافقاتی، حتا دور از دسترس می‌نمايد. بيهوده نيست اگر که نمايندگان گروه کشورهای (۱+۵) بی آنکه چشم اندازی در مورد نتايج جلسه واشنگتن داشته باشند در آن شرکت می‌کنند و "جان مک کورمک" سخنگوی وزارت خارجه آمريکا، پيش از برگزاری جلسه، آن را بی نتيجه می‌داند
واقعيت آن است که يورش ارتش گرجستان به اوستيای جنوبی در مرداد ماه سال جاری و يورش نظامی متعاقب روسيه به گرجستان و جنگی که هزاران کشته و زخمی و آواره بر جای گذاشت، تحولات سياسی جديدی را در عرصه بين‌المللی به همراه داشته است. با اشغال نظامی مناطقی از گرجستان توسط روسيه و اقدامات سياسی در حمايت از دولت‌های خودمختار و مستقل اوستيا و آبخازيا، اين کشور عملاً در مقام و موقعيت يک قدرت اقتصادی و نظامی رقيب کشورهای اروپائی و آمريکا، اظهار وجود نموده است. بدين ترتيب، مستقل از ارادۀ هر ارگان و نهاد بين‌المللی، عملاً مرحله جديدی از نزاع و کشمکش ميان قدرت‌های امپرياليستی بر سر بازارها و مناطق نفوذ، آغاز شده است. بديهی است که اين نزاع و کشمکش، در درون نهادهای بين‌المللی، منجمله شورای امنيت سازمان ملل نيز بازتاب پيدا می‌کند و اجماع دراین ارگان را بسی مشکل ساخته است. هر چند نزاع و کشمکش ميان قدرت‌های امپرياليستی به معنای نفی توافق و سازش ميان آنها نيست و نخواهد بود، اما در لحظۀ حاضر اين اختلاف‌ها تشديد شده است. مخالفت صريح روسيه و چين در اجلاس واشنگتن بازتاب همين واقعيت است. اين اجلاس که به ابتکار اروپا و آمريکا و برای مشورت و تصميم گيری پيرامون تحريم‌های بيشتر جمهوری اسلامی و فراهم ساختن مقدمات صدور قطعنامه چهارم توسط شورای امنيت، برگزار گرديد، به دليل مخالفت روسيه و سپس چين، بدون هيچ‌گونه نتيجه‌ای پايان يافت. ساعاتی پس از پايان اين جلسه، وزارت خارجه روسيه، با صدور بيانيه‌ای، بار ديگر نظر دولت روسيه را در اين رابطه بيان کرد و به صراحت مخالفت اين دولت را با تحريم‌های بيشتر و اقدام شورای امنيت در اين زمينه، اعلام نمود
هم اکنون چنين به نظر می‌رسد که، مناقشه بزرگ‌تری که با رويداد گرجستان آغاز شد، مناقشۀ هسته‌ای جمهوری اسلامی را تحت‌الشعاع قرار داده است. اين مناقشه، امکان بروز اختلاف و شکاف و کشمکش درون گروه کشورهای (۱+۵) را، بيش از پيش تقويت نموده است. مناقشه اتمی جمهوری اسلامی، عجالتاً در چارچوب راه‌کارها و قطعنامه‌های شورای امنيت راه حلی پيدا نخواهد کرد. دولت آمريکا علاوه بر آنکه ابزار فشار از طريق شورای امنيت و آژانس اتمی را از دست می‌دهد، در عين حال از لحاظ اقتصادی و سياسی، در موقعيتی نيست که از طريق جنگ و راه حل نظامی، با مسأله هسته‌ای جمهوری اسلامی تعيين تکليف کند
بنابر اين راه ديگری در برابر آمريکا باقی نمی‌ماند جز آنکه با جمهوری اسلامی فعلاً سازش کند. زمينه‌ها و مقدمات اين سازش نيز تا حدودی فراهم شده است. با پايان يافتن دوران رياست جمهوری بوش و روی کار آمدن دمکرات‌ها که احتمال آن زياد است، دور از ذهن نيست که دولت امپرياليستی آمريکا، راه سازش با جمهوری اسلامی را نيز آزمايش کند
سازش رسمی دولت آمريکا با جمهوری اسلامی اما همانقدر که برای آمريکابادشواری کم تری روبروست، برای جمهوری اسلامی بسيار دشوار، پيچيده و مشکل زاست. نه فقط پروسه‌ای که بخواهد به سازش رسمی جمهوری اسلامی با آمريکا منتهی شود، بسيار تنش زاست و تشنجات شديدی را در کل حاکميت و جناح‌های آن در پی خواهد داشت، بلکه تحقق احتمالی سازش رسمی در انتهای اين پروسه - چنانچه پروسه سازش تا انتها ادامه يافته وجمهوری اسلامی هنوز موجوديت داشته باشد – تازه، سرفصل جديدی از تنش‌های حادتر، و تضادهای شديدتری را خواهد گشود


بازداشت اعضای شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان را محکوم می‌کنیم



دستگاه امنیتی- پلیسی جمهوری اسلامی سرکوب فعالان جنبش‌های اجتماعی را پیوسته تشدید کرده و هر روز به بهانه های مختلف، آنها را در معرض فشار و سرکوب قرار می‌ دهد. تازه ترین اقدام سرکوب‌گرانه جمهوری اسلامی، دستگیری اعضای شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران است
امروز سه شنبه ٢۶شهريور ماه تعدادی از فعالین معلمان سراسر کشور که برای برگزاری اجلاس خود در تهران حضور یافته بودند ، توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت شدند
بر طبق گزارش کانون های صنفی معلمان، مسئولین کانونهای صنفی معلمان کشورکه در شورای هماهنگی فعالیت دارند، قرار بود از روز سه شنبه ٢۶شهریور ١٣٨۷ برای بررسی مشکلات صنفی خود در تهران دور هم جمع شوند، اما در ساعات نخست بامداد پیش از انجام هرگونه دیدار و گفتگویی در گروه های چند نفره به وسیله ی نیروهای امنیتی دستگیر و تحویل کلانتری نارمک(هفت حوض) شدند.معلمان بازداشت شده، سپس در گروه های سه تا چهار نفره راهی دادسرای تهران شدند. طبق آخرین آمار ارائه شده، تاکنون اسامی ٢٢نفراز بازداشت شدگان به نام‌های : گودرز شفیعیان از ممسنی، قهرمانی از ابهر، اسماعیل عبدی ازاسلامشهر، مرتضی پور از تبریز، داوودی از میاندوآب، نیک نژاد، محمدتقی فلاحی، محمود دهقان، سوری، منتجبی، باغانی، زینال زاده ومحمود بهشتی ازتهران، نادرقدیمی وفروزانفرازهمدان، پیمان نودینیان، حاتمی واسماعیل ریحانی ازکردستان و نظری ازساری، برخوردار، مجتبي ابطحي وستار زارعي ازخميني شهراعلام شده است
معلمان سراسر کشور که در شرایطی بسیار دشوار زندگی و کار می‌کنند، در چند سال اخیر تلاش و مبارزه گسترده‌ای را برای تحقق مطالبات صنفی و سیاسی خود سازمان داده‌اند. در جریان این مبارزات، به دفعات مورد یورش و سرکوب وحشیانه واحدهای ضد شورش رژیم قرار گرفته، ده‌هاتن از معلمان به حبس محکوم شده و گروه کثیری نیز، اخراج و تعلیق شده اند
به رغم وعده و وعیدهای نهادها و ارگان های حکومتی، هنوز تعداد زیادی از مطالبات معلمان تحقق نیافته است. لذا با وجود تمام اقدامات سرکوبگرانه حکومت اسلامی، معلمان همچنان پیگیرانه به مبارزه برای تحقق مطالبات خود ادامه می‌دهند
جمهوری اسلامی با اعمال فشار، تهدید و بازداشت اعضا و فعالان کانون های معلمان در آستانه سال تحصیلی در تلاش است، مانع از اقدامات اعتراضی معلمان در آغاز سال جدید به ویژه در ١۴ مهر، روز جهانی معلم گردد. اما معلمان در طول چند سال گذشته نشان داده اند که مرعوب فشار ، تهدید و سرکوب رژیم نشده و پیگیر و استوار به مبارزه خود ادامه خواهند داد
سازمان فدائیان (اقلیت) ضمن حمایت از مبارزات و مطالبات معلمان، بازداشت اعضای شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران را شدیدا محکوم می‌کند و خواهان آزادی فوری و بدون قید و شرط آنهاست



سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی- برقرار باد حکومت شورائی
زنده باد آزادی- زنده باد سوسیالیسم
سازمان فدائیان( اقلیت)
٢۶/ ۶/ ١٣٨۷
کار- نان آزادی- حکومت شورائی

Dienstag, 16. September 2008

معمای موضع خنثای جمهوری اسلامی
تحولات سیاسی بین‌المللی که در پی درگیری نظامی روسیه و گرجستان به تشدید تضاد قدرت‌های امپریالیست جهان انجامیده است، جمهوری اسلامی را در وضعیت دشوار و پیچیده‌ای قرار داده است. در ظاهر امر چنین به نظر می‌رسد که این تشدید تضادها به نفع جمهوری اسلامی‌ست، چرا که به آن کمک می‌کند تا از این تضادها در خدمت منافع و سیاست‌های خود بهره‌برداری نماید و لااقل بخشی از معضلات خود را حل کند. آنچه نیز دست به نقد عایدش شده، این است که اختلاف و نزاع میان قدرت‌های اروپایی و آمریکا با جمهوری اسلامی، به یک مسئله درجه دوم حاشیه‌ای، در مسائل بین‌المللی تبدیل شده است و توافق اعضای گروه ۵+۱ برای تشدید تحریم‌ها از طریق یک قطعنامه جدید در شورای امنیت، به حالت تعلیق درآمده است. اما، این تنها ظاهر ساده مسئله است. در ورای ظاهر قضیه، مسائلی پیچیده قرار گرفته است که نتایجی معکوس به بار خواهد آورد
از همین روست که چند روزی پس از وقوع درگیری‌های قفقاز، هیجان اولیه فروکش کرد و تغییری در مواضع رسمی جمهوری اسلامی و وسایل ارتباط جمعی آن صورت گرفت. این تغییر را به وضوح می‌توان در گفتگوی سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی با خبرنگاران یافت. وی موضع رسمی جمهوری اسلامی را چنین بیان کرد: سیاست مبنایی ایران، سیاست مستقلی است و تکیه بر منافع ملی ما است و هیچ گرایش خاصی به سمت قدرت‌های خاصی نداشته و ندارد. واقعیت همسایگی و منطقه‌یی و عواملی که در آغاز درگیری‌ها موثر بوده‌اند را نمی‌توان نادیده بگیریم و این به معنای جانبداری از سوی کسی نیست." "ای کاش این اتفاق که به خاطر برخی محاسبات و سیگنال‌های غلط قدرت‌های فرا منطقه‌ای است اتفاق نمی‌افتاد، «نمی‌توان اهداف برخی قدرت‌ها برای تسویه حساب‌ها را که پشت این قضایا‌ست، نادیده گرفت، اما در عین حال جمهوری اسلامی ایران موضع خود را دارد.»
وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، یک مشت تناقضات را به عنوان موضع رسمی رژیم در قبال این تحولات، تحویل خبرنگاران رسانه‌ها داد. این تناقضات در همین چند جمله کوتاه به وضوح دیده می‌شوند. وی می‌گوید " واقعیت همسایگی و منطقه‌یی و عواملی که در آغاز درگیری‌ها موثر بوده‌اند را نمی‌توان نادیده بگیریم"حالا که نمی‌توان آنها را نادیده گرفت، نتیجه چه می‌شود؟ نتیجه خلاف صغرا و کبرا چینی‌های مقدماتی‌ست. " این به معنای جانبداری از سوی کسی نیست." بعد چه؟ "این اتفاق به خاطر برخی محاسبات و سیگنال‌های غلط قدرت‌های فرا منطقه‌ای" رخ داده است و " نمی‌توان اهداف برخی قدرت‌ها برای تسویه حساب‌ها را که پشت این قضایا‌ست، نادیده گرفت" پس حالا که "قدرت‌های فرا منطقه‌ای" سیگنال‌های" "غلط" داده‌اند و "پشت این قضایا" هستند و "اهداف آنها را نمی‌توان نادیده گرفت" نتیجه چیست؟ نتیجه این است که جمهوری اسلامی "موضع خود را دارد." کدام موضع؟ همان که گفته شد "این به معنای جانبداری از سوی کسی نیست"
اما چرا جمهوری اسلامی که ظاهرا به نظر می‌رسد، لااقل در کوتاه مدت از این تحولات بهره می‌برد، در چنگال این تناقضات گرفتار است؟
پاسخ این است که جمهوری اسلامی نگران تحول اوضاع پس از وقایع اخیر است و از آن بیم دارد که قربانی سازش روسیه با اروپا و آمریکا گردد. از این روست که در موضع‌گیری خود گاه به نفع روسیه و گاه آمریکا موضع‌ می‌گیرد، اما موضع‌ گیری‌اش با ترس و لرز همراه است و "گرایش خاص" خود را انکار می‌کند. ببینیم تا چه حد خطری که جمهوری از آن وحشت دارد، یعنی معامله روسیه با اروپا و آمریکا بر سر اختلافات‌‌شان با جمهوری اسلامی، واقعی‌ست
این یک واقعیت مسلم است که دولت‌های امپریالیست جهان سرمایه‌داری که هر یک منافع بورژوازی انحصاری کشور خود را نمایندگی می‌کنند، با یکدیگر تضادی لاینحل دارند. تسلط بر بازارهای جهان برای صدور سرمایه و کالا، مسئله حیاتی تمام انحصارات جهانی و آن تضاد و کشمکشی‌ست که در طول یک صد سال اخیر به خونین‌ترین درگیری‌های نظامی از نمونه دو جنگ جهانی، صدها جنگ منطقه‌ای، اشغال نظامی کشورهای ضعیف‌تر، کودتا‌های نظامی، و کشتار ده‌ها میلیون انسان انجامیده است
سلطه بر بازارهای جهان همواره تابعی‌ست از قدرت اقتصادی و به تبع آن قدرت نظامی انحصارات امپریالیستی کشورهای جهان. از این رو کشورهایی که قدرت بیشتری دارند، سهم بیشتری از بازارهای جهان را به انحصار خود در می‌آورند. اما این قدرت، ثابت و پایدار نیست. برخی کشورها که در یک مرحله قدرت محدودی دارند و ضعیف‌تر هستند، قدرت اقتصادی انحصارات‌شان رشد می‌کند و برای بدست آوردن بازار و صدور سرمایه و کالا تلاش می‌کنند، اما قدرت‌های پیشین که بازار را به انحصار خود در آورده‌اند، حاضر نیستند بازار انحصاری خود را از دست بدهند و به رقبای خود بسپارند. لذا سرانجام زور و قدرت نظامی‌‌ست که مسئله را حل می‌کند. آنچه که در طول متجاوز از یک قرن اخیر به جنگ‌های متعدد انجامید، بیان روشنی از همین واقعیت جهان سرمایه‌داری‌ست
آنچه که اکنون نیز در قفقاز رخ می‌دهد، صحنه دیگری از نمایش همین تضاد و درگیری‌ست. پس از فروپاشی بلوک شرق، اروپا و آمریکا بازارهای آن را میان خود تقسیم کردند. کشورهای اروپای شرقی و مرکزی تحت تسلط مشترک آنها در‌آمد، اما به علت پیوستگی جغرافیایی، عمدتا تبدیل به مناطق نفوذ قدرت‌های بزرگ اروپایی شدند. امپریالیسم آمریکا بخش آسیایی شوروی سابق را به منطقه نفوذ انحصاری خود تبدیل نمود و برنامه سلطه کامل بر تمام بازارهای خاورمیانه را در دستور کار قرار داد
در این فاصله اروپا و آمریکا که هر دو از این تقسیم مجدد بازارها منافع کلانی عاید‌شان گردید، مشترکاً تلاش کردند چنان حلقه محاصره را به دور روسیه تنگ کنند که دیگر به سادگی نتواند سربلند کند و خواهان پس گرفتن بازارهای پیشین خود گردد. با این وجود روسیه از تمام آن امکانات طبیعی، انسانی، تجربی و تکنولوژیک برخوردار بود که بتواند دوباره به عنوان یک قدرت رقیب سربلند کند. لذا تنها در طول ۸ سال توانست از یک کشور از هم پاشیده و با اقتصادی از هم گسیخته، تبدیل به یک قدرت اقتصادی و نظامی گردد. گرچه هنوز در موقعیتی نیست که بتواند بازارهای از دست رفته‌اش را مجددا فتح کند، اما تعرض خود را آغاز کرده است. حمله نظامی گرجستان به اوستیای جنوبی که از حمایت روسیه برخوردار است، این فرصت را به روس‌ها داد که با لشکرکشی به گرجستان و اشغال مناطقی از این کشور، آغاز مرحله جدیدی را در نزاع بر سر بازارها و مناطق نفوذ، اعلام کند
تاثیرات اقدام نظامی روسیه، البته محدود به گرجستان نخواهد بود، بلکه تمام منطقه قفقاز و حتا اروپای شرقی و مرکزی را فرا خواهد گرفت. چرا که شکست گرجستان، بیش از آن که شکستی برای این کشور باشد، شکستی برای آمریکا و قدرت‌های بزرگ اروپایی بود. این واقعیت بر کسی پوشیده نیست که رژیم گرجستان که کاملا تحت نفوذ و گوش به‌فرمان آمریکا‌ست، هرگز بدون رهنمود دولت آمریکا جرات آن را نداشت که دست به اقدام نظامی علیه اوستیای جنوبی بزند. اما وقتی که روسیه دست به تعرض نظامی زد، نه آمریکا و نه قدرت‌های اروپایی هیچیک نتوانستند، اقدام جدی متقابلی انجام دهند. تهدیدات توخالی ناتو هم تنها این نتیجه را در پی داشت که روسیه رسما استقلال اوستیای جنوبی و آنجازیا را به رسمیت شناخت. اکنون دیگر هیچ چیز نمی‌توانست مانع و بازدارنده روسیه گردد، مگر اقدام نظامی آمریکا و اروپا. اما چنین اقدامی که می‌تواند خطر یک جنگ هسته‌ای را نیز در پی داشته باشد، در لحظه کنونی نا‌ممکن بود. هنوز مسئله آن قدر برای منافع آمریکا و اروپا تهدید کننده نیست که بخواهند عواقب یک جنگ ویران‌گر را تحمل کنند. بنابر این راه دیگری جز عقب‌نشینی و تلاش برای سازش و توافق نداشته و ندارند. این مسئله برای اروپا البته جدی‌تر است. نه صرفا از آن رو که در خط مقدم جبهه جنگ قرار دارد، بلکه از نظر اقتصادی و نیز نیاز آن به منابع نفت و گاز روسیه. آمریکا نیز بدون این توافق و سازش با روسیه قادر نخواهد بود، لااقل در خاورمیانه سیاست‌های خود را پیش برد. روسیه هم به‌نوبه خود نه هنوز به آن مرحله از قدرت اقتصادی رسیده است که بخواهد پای تعیین تکلیف قطعی برای تجدید تقسیم بازارها به نفع خود برود، و نه خود را بی‌نیاز از آمریکا و کشورهای قدرتمند اروپایی به ویژه در عرصه همکاری اقتصادی می‌داند. به رغم این که رشد تولید ناخالص داخلی روسیه در سال‌های اخیر ۸ تا ۱۰ درصد بوده است و ذخائر ارزی‌اش بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ میلیارد دلار است، با این وجود حجم بالایی از سرمایه‌گذاری‌های روسیه، سرمایه‌گذاری خارجی‌ست که اساسا وابسته به انحصارات آمریکایی و اروپایی‌اند. علاوه بر این، قدرت اقتصادی روسیه هنوز به هیچ وجه قابل مقایسه با آمریکا و اتحادیه اروپا نیست. اگر از مجموع ۵۵ تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی کشورهای جهان، نزدیک به ۱۷ تریلیون سهم اتحادیه اروپا و حدود ۱۴ تریلیون نیز سهم آمریکا‌ست، سهم روسیه هنوز به ۵ /‌ ۱ تریلیون نیز نرسیده است. بنابر این گرچه در دراز مدت تضادها تشدید می‌شوند، اما منافع تمام طرف‌های درگیر ایجاب می‌کند که در لحظه کنونی پای سازش، امتیاز دادن و امتیاز گرفتن بروند
همین مسئله است که موجب نگرانی جمهوری اسلامی‌ست. چون یکی از امتیازاتی که روسیه می‌تواند دست به نقد به آمریکا و اروپای برای آرام کردن اوضاع بدهد، بر سر نزاع هسته‌ای و تشدید فشارهای اقتصادی و سیاسی از طریق سازمان ملل بر جمهوری اسلامی‌ست. روسیه در حالی که برد خود را در قفقاز داشته است، حاضر است امتیازی به امریکا و اروپا بدهد، بدون این که در واقع چیزی را از دست داده باشد. این را هم اکنون نخست وزیر و وزیر خارجه روسیه نیز اعلام کرده‌اند. در واقعیت آنچه که روسیه می‌خواهد به عنوان امتیاز بدهد، متضمن منافع خودش نیز هست. چرا که روسیه نیز مخالف است که جمهوری اسلامی به سلاح هسته‌ای دست یابد. وقتی که پوتین اعلام کرد، اروپا و آمریکا بر سر مسئله هسته‌ای جمهوری اسلامی با روسیه منافع مشترکی دارند، حقیقتی را بیان می‌کرد. تفاوت تنها در این است که روسیه تلاش کرده است، ار آن یک بهره‌برداری سیاسی نیز به نفع خود بکند. با این توضیحات روشن است که چرا جمهوری اسلامی اکنون بیش از هر زمان دیگر نگران ساخت‌‌و‌‌پاخت روس‌ها بر سر پرونده هسته‌ای با آمریکا و اروپا‌ست. یک عامل دیگر نیز در این میان به زیان جمهوری اسلامی عمل کرده است. روسیه در جریان لشکرکشی به گرجستان، دقیقا به همان توجیهاتی متوسل گردید که آمریکا برای لشکرکشی‌ها و اشغال نظامی کشورهای دیگر به آن متوسل شده است. به اصطلاح منافع ملی. لذا نه به کسب مجوزی از سازمان ملل و شورای امنیت نیاز داشت و نه رقبای خود. جمهوری اسلامی در طول سه سال گذشته همواره نگران بوده است که در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات بر سر پرونده هسته‌ای، مراکز اتمی‌اش مورد حمله نظامی و بمباران قرار گیرد. اقدام روسیه، دست آمریکا و متحدین‌اش را برای یک چنین حمله‌ای باز‌تر کرده است
جمهوری اسلامی از این جهت نیز تحولات سیاسی بین‌المللی اخیر را به نفع خود نمی‌بیند. بنابر این روشن است که چرا در حالی که متحدین جمهوری اسلامی امثال سوریه و ونزوئلا علیه آمریکا و به نفع روسیه موضع‌گیری کردند، جمهوری اسلامی موضعی خنثا اتخاذ کرده است
جمهوری اسلامی، برخلاف آنچه که در ظاهر ممکن است نمود پیدا کند، نگران تحولات سیاسی پی‌آمد درگیری‌ نظامی روسیه و گرجستان است و از این رو اکنون بیش از گذشته متمایل به حل مسائل مورد اختلاف‌اش با آمریکا و اروپا‌ست. چرا که می‌خواهد، امتیازی را که روسیه مایل است بر سر پرونده هسته‌ای به آمریکا بدهد، خودش بر سر آنها با آمریکا و اروپا معامله کند. گره اصلی لاینحل ماندن این اختلافات تاکنون نیز نه مسئله هسته‌ای، بلکه نقشی‌ست که جمهوری اسلامی برای خود در منطقه طلب کرده است. مسئله هسته‌ای تا جایی مطرح است که می‌تواند توازن سیاسی و نظامی را در منطقه برهم زند و بر مسائل اصلی مورد اختلاف تاثیرات بگذارد. این تمایل از سوی دولت آمریکا نیز از مدت‌ها پیش نشان داده شده است. دولت آمریکا فقط این را می‌خواهد که جمهوری اسلامی از ادعاهای منطقه‌ای‌اش دست بردارد و تمام ابتکار عمل را به آمریکا بسپارد. وقتی که وزیر خارجه آمریکا در جریان دیدار با معمر قذافی گفت: آمریکا با کسی دشمنی همیشگی ندارد، پیام‌اش به جمهوری اسلامی بود. او در واقع می‌خواست بگوید که قذافی و رژیم‌اش، همان که بودند، باقی ماندند، چیزی که در این میان تغییر کرد مناسباتش با آمریکا و اروپا بود. حالا همان دیکتاتور و تروریست دیروز، نزدیک‌ترین دوست اروپا و آمریکا‌ست
جمهوری اسلامی نیز در همین مسیر پیش می‌رود. از آنچه که اکنون پشت پرده دیپلماسی سری می‌گذرد، چیزی به بیرون درز نکرده است. اما یک نکته مسلم است که در خفا مذاکرات رسمی و غیر رسمی در جریان است. جمهوری اسلامی، عقب‌نشینی خود را در برابر آمریکا پذیرفته است. اما حد و حدود آن را هنوز معین نکرده است و این مانده است تا ببیند در پی انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا با کدامیک از جناح‌های طبقه حاکم این کشور، باید مذاکره و سازش کند و تا کجا عقب‌نشینی نماید


تجمع اعتراضی کارگران کارخانه لاستیک البرز در مقابل دفتر احمدی نژاد




کارگران کارخانه لاستیک البرز در ادامه اعتراضات یک سال گذشته خود، صبح روز چهارشنبه، با تجمع در مقابل دفتر احمدی نژاد، خواهان رسیدگی به مطالبات خود شدند. اکنون مدتها است که حقوق و مزایای کارگران لاستیک البرز، مرتب پرداخت نمی شود و هم اکنون حدود ۵ تا ۶ ماه است که پرداخت دستمزد کارگران به تعویق افتاده است. کارفرما برای تحت فشار قرار دادن کارگران و اخراج آنها، از تهیه مواد و مصالح ضروری برای ادامه تولید نیز سرباز می‌زند و ادعای ورشکستگی و فروش کارخانه دارد. در حالی که کارگران به درستی می‌گویند که بازار برای فروش محصولات کارخانه وجود دارد و ادعای کارفرما بی‌پایه است
در اجتماع اعتراضی کارگران در مقابل دفتر احمدی نژاد حدود ٣٠٠ تن از کارگران به نمایندگی از متجاوز از ١٠٠٠ کارگر این کارخانه که در حالت بلاتکلیفی به سر می‌برند، حضور یافتند. نمایندگان کارگران در گفتگو با مقامات دفتر احمدی نژاد ، خواستار پرداخت فوری حقوق عقب افتاده خود و ادامه فعالیت کارخانه شدند
کارگران لاستیک البرز در نتیجه عدم پرداخت حقوق و مزایای چند ماه گذشته از سوی کارفرما، با وضعیت اسف باری رو به رو هستند. آنها زندگی خود را با فقر و گرسنگی کمرشکنی سپری می‌کنند. دولت و کارفرما در طول چند ماه گذشته مکرر به کارگران وعده تحقق خواست‌هایشان را داده ، اما به آن عمل نکرده‌اند. در اجتماع اعتراضی اخیر نیز جز وعده های گذشته چیزی نشنیدند. اما کارگران آرام نمی‌نشینند. آنها تهدید کرده‌اند که به تجمّعات اعتراضی خود در مقابل نهادهای دولتی تا رسیدن به خواست‌هایشان ادامه خواهند داد
سازمان فدائیان (اقلیت) همچون گذشته از مبارزات و مطالبات کارگران لاستیک البرز حمایت می‌کند و خواهان پرداخت فوری دستمزد و مزایای معوقه کارگران است. سازمان فدائیان(اقلیت) تلاش ارتجاعی کارفرما را برای تعطیل کارخانه و اخراج کارگران محکوم می‌کند. اگر کارفرما ادعا می‌کند که نمی‌تواند ادامه فعالیت کارخانه و تداوم اشتغال کارگران را تضمین کند، کارگران همانگونه که خود اعلام کرده‌اند، آماده‌اند با تامین مواد و وسائل لازم توسط
دولت، تولید را تحت کنترل و نظارت خودشان درآورند و ادامه فعالیت کارخانه را تضمین کنند
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی – برقرار باد حکومت شورائی
نابود باد نظام سرمایه داری
زنده باد آزادی- زنده باد سوسیالیسم
سازمان فدائیان(اقلیت)
١٣ شهریور ١٣٨۷
کار- نان- آزادی- حکومت شورائی
نشانی ما روی اینترنت: www.fadaian-minority.org
آدرس الکترونیکی ما: info@fadaian-minority.org

ایران در هفته‌ای که گذشت -جمعه ۲۲ شهریور، برگرفته از راديو دمکراسی شورايی


در ادامه یک رشته زلزله‌هایی که در هفته‌های اخیر، با قدرت محدود در دهلران، بندرعباس، هادی شهر و نِهبندان به وقوع پیوست، روز چهارشنبه این هفته، زلزله‌ای با قدرت ۱ / ۶ ریشتر در استان هرمزگان رخ داد
مدیر کل ستاد حوادث غیر مترقبه استانداری هرمزگان، روز گذشته اعلام کرد که در جریان این زلزله، ۷ تن کشته و ۴۷ نفر زخمی شدند. به بیش از ۲۰۰ روستا نیز خسارت وارد آمده است. گزارش‌ها حاکی است که حال تعدادی از مصدومین نیز وخیم است
رئیس مرکز ملی پیش‌بینی زلزله گفت: "با توجه به وجود گنبدهای نمکی و عمق نسبتاً کم کانون (حدود ۱۴ کیلومتر) این زلزله با وجود بزرگی نسبتاً زیاد و لرزاندن منطقه‌ای وسیع، سریعاً کاهید شده و از آن جا که کانون آن در منطقه‌ای پر جمعیت نبوده، خسارات چندانی به بار نیاورده است." باید افزود که وقوع این زلزله در ساعت ۵ / ۳ بعد از ظهر نیز عامل دیگری در کاهش تلفات انسانی بود
مقامات دولتی ادعا می‌کنند که مقاوم‌سازی صورت گرفته پس از زلزله پیشین قشم، میزان تلفات و خسارات را پایین آورده است. اما آوار بر جای مانده از فرو ریختن ساختمان‌های خشت و گلی در روستاها و حتا ساختمان‌های نوساز، بطلان ادعای آن‌ها را اثبات می‌کند
با وجود این، فرض کنید که ادعای مقامات دولتی صحیح است و آن‌ها دیگر اراجیف آخوندها را مبنی بر این که زلزله مجازات الهی گناه و فساد است، تکرار نمی‌کنند، بلکه فهمیده‌اند با مقاوم‌سازی می‌توان قدرت تخریبی زلزله را مهار کرد و مانع از ویرانی ساختمان‌ها و کشتار مردم گردید. پس چرا دست به کار نمی‌شوند؟ حتما باید زلزله‌ای در قشم رخ دهد و آن‌گاه مقاوم‌سازی صورت گیرد؟ باید ده‌ها هزار تن از مردم بم جان خود را از دست بدهند و تمام شهر و روستاهای اطراف آن یک سره ویران گردند، تا مساکن مقاوم ساخته شود و آن هم عمدتاً توسط توده مردمی که آه در بساط ندارند؟
این حقیقت بر کسی پوشیده نیست که سراسر ایران در معرض زلزله قرار دارد. به این یا آن منطقه کشور هم محدود نمی‌شود. ده‌ها زلزله‌ای که تنها در چند سال اخیر در ایران رخ داده، این را به وضوح نشان داده است. توجه کنید که در طول همین دو، سه هفته اخیر، با یک زلزله در دهلران، دیگری در بندرعباس، سومی در هادی شهر آذربایجان، چهارمی در نهبندان خراسان و پنجمین آن هم عمدتاً در قشم، رو به رو بوده‌ایم
در کشوری که گاه در هر هفته و هر ماه شاهد زلزله‌هایی با قدرت محدود یا بزرگ هستیم، باید پذیرفت که هر روز ممکن است زلزله‌ای در گوشه‌ای از آن رخ دهد. لذا نام آن را باید از زمره حوادث غیر مترقبه خارج ساخت و تمام کشور آمادگی مقابله با آن را داشته باشد. این آمادگی مقابله نیز راه دیگری ندارد مگر مقاوم‌سازی تمام ساختمان‌ها و تأسیسات در شهرها و روستاها به نحوی که قدرت مقاومت در برابر زلزله‌هایی با قدرت بالا را داشته باشند و سازماندهی خدمات شهری و روستایی بر طبق اسلوب‌های نوین شهرسازی. روشن است که انجام چنین کار بزرگی مستلزم کار و هزینه‌های کلانی‌ست. از همین جاست که درمی‌یابیم که نه این کار از عهده جمهوری اسلامی ساخته است و نه هرگز به آن فکر کرده است. جمهوری اسلامی حتا امکانات و تدارکات لازم را برای کمک و نجات مردمی که با یک زلزله ویران‌گر رو به رو می‌شوند، ندارد. هیچ کس فراموش نمی‌کند که یک روز پس از زلزله بم، وقتی که ده‌ها هزار تن جان خود را از دست داده بودند، تازه اولین اکیپ‌های امدادی رژیم وارد می‌شوند. بشنوید اظهار نظر معاون عملیات امداد و نجات هلال احمر را در جریان همین زلزله اخیر استان هرمزگان. وی گفت: "تنها هلی‌کوپتر امدادی جمعیت هلال احمر در منطقه جنوب شرقی کشور، از کرمان به سمت بندر خمیر اعزام شده است." این وضعیت هلال احمر است، در حالی که هر سال صدها میلیون دلار صرف خرید و هزینه‌های هلی‌کوپترهایی می‌شود که هم اکنون در مراکز نظامی خاک می‌خورند
سال‌هاست که متخصصین زلزله‌شناسی هشدار می‌دهند که اگر زلزله‌ای با قدرت‌های بالا در تهران رخ دهد، میلیون‌ها انسان نابود می‌شوند، اما هیچ اقدام اساسی پیش‌گیرنده‌ای صورت نگرفته است. انجام این کار، از تمام موارد دیگر که بگذریم، نیاز به هزینه‌ بالایی دارد. جمهوری اسلامی اما حاضر نیست، بخش کوچکی از درآمدهای کلان نفت و گاز را به خاطر نجات جان مردم صرف کند. جمهوری اسلامی هر ساله میلیاردها دلار صرف هزینه‌های نیروهای انگل نظامی – پلیسی و امنیتی خود می‌کند. در نتیجه سیاست‌های ماجراجویانه و پان‌اسلامیستی نه فقط مردم ایران را در هراس وقوع جنگ قرار داده، بلکه مدام هزینه‌های نظامی را افزایش داده است. در هیمن هفته نیز وزیر دفاع کابینه احمدی‌نژاد اعلام کرد که هزینه‌های نظامی دولت باز هم افزایش خواهد یافت. اما در هر کجا که پای مردم و منافع آن‌ها در میان باشد، پول نیست و بودجه‌ای هم به آن اختصاص نمی‌یابد و یا این بودجه چنان ناچیز است که تکافوی هیچ چیز را نمی‌کند
توده‌های مردم ایران، تحت چنین شرایطی حتا نمی‌توانند از عواقب و نتایج فاجعه‌بار زلزله‌هایی که مدام در ایران رخ می‌دهد، نجات یابند. این معضل توده‌های مردم ایران، همانند ده‌ها معضل دیگر، هم چنان لاینحل می‌ماند، تا روزی که کارگران و زحمتکشان، با استقرار یک حکومت شورایی، سرنوشت خود را در دست بگیرند و با نابودی دولت انگل، هزینه‌های کلانی را که امروز صرف نگهداری نیروهای مسلح و سرکوب می‌شود، صرف رفاه و ایجاد یک زندگی در شأن انسان برای خود کنند و قدرت مخرب زلزله‌ها را نیز مهار نمایند


ایران در هفته‌ای که گذشت


در این هفته گروه‌هایی از معلمان حق‌التدریسی استان‌های کشور، به نمایندگی از همکاران خود روانه تهران شدند تا با برپایی یک تجمع اعتراضی در مقابل مجلس، تحقق فوری مطالبات خود را خواستار شوند. متأسفانه گروهی از این معلمان که از میناب، عازم تهران بودند، دچار تصادف شدند که از سرنوشت آن‌ها اطلاعی در دست نیست
معلمان که تعدادشان متجاوز از ۲۰۰ تن بود، روز سه‌شنبه در مقابل مجلس گرد آمدند و خواهان استخدام رسمی، دریافت حقوق و مزایای معوقه، حق بیمه و دیگر مطالبات خود شدند. کما فی‌السابق، این بار نیز به آن‌ها وعده داده شد که خواست‌هایشان برآورده خواهد شد. با این وجود از اظهار نظر وزیر آموزش و پرورش و مقامات دیگر این وزارت‌خانه چنین برمی‌آید که باز هم وعده‌های داده شده پوچ و توخالی‌ست
قرار بود در این هفته گروهی از نمایندگان مجلس ارتجاع که اوضاع را در آموزش و پرورش بحرانی و پر هرج و مرج عنوان کرده بودند، وزیر آموزش و پرورش را مورد استیضاح قرار دهند، اما روشن بود که این اقدام، صرفاً مانوری برای کنترل اعتراض و نارضایتی معلمان در آستانه سال تحصیلی جدید است. لذا در اواسط هفته اعلام شد که وزیر توانسته است، اغلب کسانی را که استیضاح‌نامه را امضا کرده بودند، متقاعد سازد که به اوضاع سر و سامان خواهد بخشید و به وضعیت مطالبات معلمان نیز رسیدگی خواهد کرد. مسئله استیضاح هم منتفی اعلام گردید. وزیر آموزش و پرورش، اما در مصاحبه مطبوعاتی خود، در واقعیت امر چیزی جز تکرار حرف‌های قبلی خود و وعده‌های تحقق نیافته، نگفت
متجاوز از ۵۰ هزار معلم حق‌التدریسی سراسر کشور که اکنون سال‌هاست، کار معلمی را بر عهده دارند، چندین سال است که با اعتراضات و مبارزات مکرر، خواهان استخدام رسمی در وزارت آموزش و پرورش و رهایی از بلاتکلیفی، شده‌اند. یکی از معلمانی که در این اجتماع اعتراضی حضور داشت، گفت: ۱۱ سال است که در مناطق محروم روستاهای ایران تدریس می‌کنم. آیا انصاف است که مسئله استخدامم لاینحل بماند و از حق بیمه و دریافت سنوات هم محروم باشم
وزیر آموزش و پرورش در گفتگوی خود حتا اشاره‌ای به ده‌ها هزار معلم بلاتکلیف منتظر استخدام نکرد و تنها وعده داد که ۱۰ هزار نفری که سال گذشته در آزمون استخدامی آموزش و پرورش پذیرفته شدند و وضعیت استخدامی آن‌ها نیز تاکنون معوق مانده بود، از مهر ماه امسال استخدام می‌شوند. اما در همین حد نیز دوباره پای محدودیت مالی را به میان کشید و گفت: گشایشی در حال ایجاد است و امیدواریم که به تدریج به اولویت مناطق محروم پاسخ‌گوی تعهد باشیم و این افراد از بلاتکلیفی دربیایند. جناب وزیر تازه ابراز امیدواری می‌کند که حتا آن‌هایی که سال گذشته در آزمون استخدامی پذیرفته شدند و می‌بایستی همان زمان استخدام شوند با ایجاد گشایش، به تدریج استخدام شوند. از وضعیت و سرنوشت ده‌ها هزار معلم دیگر هیچ صحبتی در میان نیست. اما تکلیف بقیه مطالبات معلمان چه می‌شود؟
وزیر آموزش و پرورش در این مورد نیز چیزی جز یک مشت حرف تحویل خبرنگاران نداد. وی گفت: "بین مجلس و دولت توافقات خوبی حاصل می‌شود که این توافقات کمبود مالی وزارت آموزش و پرورش را جبران می‌کند و ما می‌توانیم این مطالبات را پرداخت کنیم." پس، به اعتبار سخن وزیر، صحبت از توافقاتی‌ست که باید میان مجلس و دولت صورت بگیرد که کمبود مالی وزارت‌خانه را جبران نماید و آن وقت است که این مطالبات می‌توانند تحقق پیدا کنند. اما عجالتاً چیزی دست به نقد عاید معلمان نمی‌شود و باید منتظر حصول توافقات برای جبران کمبود بودجه بمانند. مسئله پاداش پایان خدمت معلمان بازنشسته تکلیف‌اش چه می‌شود؟ گویا ۵۰ درصد آن سال ۸۶ پرداخت شده و ۲۰ درصد آن هم گویا در حال پرداخت شدن است و ۲۵ درصد هم می‌ماند تا زمان تسویه حساب برسد. مابقی مطالبات معلمان هم می‌ماند برای گفتگوی بعدی وزیر با خبرنگاران
همان گونه که شنیدید وزیر آموزش و پرورش، حرف مشخصی در مورد تحقق مطالبات فوری معلمان و کمبودهای مالی مدارسی که هم اکنون به بقال سر کوچه هم بدهکارند و سرانه مدارس، نداشت. مطالبات معلمان همچنان پابرجاست. معضل مالی مدارس حل ناشده باقی مانده است و سال تحصیلی جدید در حال آغاز شدن است
پرسیدنی‌ست که واقعاً چرا در کشوری که درآمد دولت تنها از فروش نفت و گاز در سال از صد میلیارد دلار هم تجاوز کرده است، وزارت آموزش و پرورش آن حتا بودجه کافی ندارد که مطالبات معوقه معلمان را بپردازد و بودجه سرانه دانش‌آموزان را پرداخت نماید؟
درآمد دولت آن قدر هست که بتواند چند برابر بودجه کنونی وزارت آموزش و پرورش، بهداشت و غیره را در اختیار آن‌ها قرار دهد تا با کمبود بودجه رو به رو نباشند. اما پول‌هایی که از حاصل دسترنج کارگران و زحمتکشان به دست دولت می‌رسد، به جیب یک مشت مفت‌خور و دزد رژیم جمهوری اسلامی و طبقه سرمایه‌دار می‌رود. بخشی هم از آن صرف هزینه‌های آن ارگان‌ها و نهادهای دستگاه دولتی می‌شود که وظیفه سرکوب توده‌های مردم و دفاع از موجودیت جمهوری اسلامی را بر عهده دارند. این جاست که می‌بینیم، درآمد سالانه دولت ۴۰ میلیارد دلار باشد، وزارت آموزش و پرورش خود را مفلس اعلام می‌کند حقوق و مزایای معلمان را نمی‌پردازد و از استخدام معلمان حق‌التدریسی سر باز می‌زند. این درآمد از ۴۰ میلیارد به ۱۷۰ میلیارد افزایش می‌یابد، باز هم در بر همان پاشنه می‌چرخد و تغییری در اوضاع رخ نمی‌دهد. معصل، نبود بودجه نیست. معضل مردم، رژیمی است که تمام حاصل دسترنج مردم زحمتکش را به شکل درآمدهای ناشی از نفت و گاز، مالیات، فروش مؤسسات، سود حاصل از کارخانه‌ها و مؤسسات تولیدی و خدماتی، در دست خود متمرکز می‌سازد، آن‌ها را مستقیم و غیر مستقیم به جیب طبقه حاکم و کارگزاران دولتی آن سرازیر می‌کند و بخشی را نیز به عنوان هزینه‌های ماشین نظامی – بوروکراتیک‌اش، نابود می‌کند. با این اوضاع و احوال، معلمان نیز همانند کارگرانی که حقوق و مطالبات‌شان مدام به تعویق می‌افتد، باید آن قدر مبارزه کنند تا بالاخره بتوانند به خواست‌هایشان برسند


ایران در هفته‌ای که گذشت


در این هفته، احمدی‌نژاد، هم در درون هیئت دولت درگیر اختلاف و کشمکش وزیر کار و امور اجتماعی با رئیس بانک مرکزی بود و هم با اعتراضات و مخالفت‌هایی از درون مجلس، حتا از درون جناح موسوم به "اصول‌گرایان" رو به رو بود
گروهی از میان "اصول‌گرایان" معترض‌اند که احمدی‌نژاد تره هم برای مجلس و مصوبات آن خرد نمی‌کند، و ارزشی برای آن‌ها قائل نیست. هر کار دلش می‌خواهد می‌کند و به کسی هم حساب پس نمی‌دهد. حداد عادل که به نمایندگی از این گروه سخن می‌گفت و در ضمن تلاش می‌کرد لحن ملایم داشته باشد تا رهنمودها و فرامین خامنه‌ای در دفاع از دولت، مورد تخطی قرار نگیرند، یادآور شد که "ما قانون مدیریت جامع خدمات کشوری معروف به نظام هماهنگ پرداخت را با تلاش و امید بسیار تصویب کردیم، امروز چه کسی می‌داند این قانون چه سرنوشتی پیدا کرده و کدام یک از چند ده آیین‌نامه آن تهیه و اجرا شده است؟" قانون ساماندهی حمل و نقل و سهمیه‌بندی بنزین را تصویب کردیم. اما آیا میزان خرید بنزین همان است که مجلس تصویب کرده است؟ این که دولت می‌گوید به ۸ میلیارد دلار دیگر احتیاج است "باید بپرسیم چه بر سر قانون بودجه آمده است." وی از این که مجلس هم نمی‌تواند نظارتی بر کار دولت داشته باشد، اظهار نارضایتی کرد و خواستار اصلاح ساختار آن گردید
علاوه بر این، نزاعی در درون مجلس در گرفته بود، میان برخی که خود را وکیل‌المله می‌خواندند با گروه طرفداران احمدی‌نژاد که به آن‌ها وکیل‌الدوله می‌گویند
حمید رسایی که از طرفداران احمدی‌نژاد است، در سخنرانی خود، هر چه بر زبانش آمد، نثار منتقدین احمدی‌نژاد در مجلس کرد و از وکیل‌الدوله بودن دفاع نمود. وی گفت: "از نمایندگان می‌خواهم تا پرونده این واژه را ببندند و تصور نکنند که نسبت به آن حساسیتی در میان نمایندگان اصول‌گرا وجود دارد. ما افتخار می‌کنیم، حامی دولتی هستیم که رهبری پیش از ما حامی آن است. ما هم پشت سر رهبری هستیم." به بیان صریح‌تر، وی می‌خواست به منتقدین احمدی‌نژاد بگوید، که این جا کشور ولی فقیه است و او فرمانروای مطلق. وقتی که او از دولت حمایت می‌کند، دیگران خفه شوند. نماینده سمنان که برخاست تا از یکی از هم‌فکران خود که مورد حمله قرار گرفته بود، دفاع کند، یک تودهنی از رئیس مجلس دریافت کرد. نماینده سمنان خطاب به رئیس مجلس گفت: "در جلسه روز یک‌شنبه یکی از نمایندگان گفت که یک سخنران مجلس باید تعزیر شود که شما هیچ تذکری ندادید وامروز نیز یکی از نمایندگان گفت که شما به رعشه می‌افتید و این توهین است و شما در مقامی هستید که باید به وی تذکر می‌دادید." رئیس مجلس هم به وی پاسخ داد: "توهینی نشد و به شما مربوط نیست. به نماینده‌ای که به او توهین شده مربوط است"
در حالی که طرفداران احمدی‌نژاد در مجلس از وی دفاع می‌کردند و منتقدین او را سر جایشان می‌نشاندند، در بیرون از مجلس، نزاع وزیر کار و رئیس بانک مرکزی از درون هیئت دولت به سطح سایت‌های اینترنتی کشید. وزیر کار اعلام کرد که نامه‌ای به احمدی‌نژاد نوشته و پیشنهاد کرده است که هر دوی ما را برکنار کند. چون اختلاف نظر من با آقای مظاهری مبنایی است و با تشکیل جلسه حل شدنی نیست. وزیر کار در مورد این اختلاف هم گفت با بانک مرکزی درباره عدم تسهیلات‌دهی بانک‌ها که به دستور بانک مرکزی متوقف شده است، اختلاف نظر دارد. هر کار هم برای حل مشکلات کردم، احساس می‌کنم با درِ بسته مواجه می‌شوم. ظاهراً قرار است، معاون احمدی‌نژاد واسطه حل اختلافات شود، اما از قرائن پیداست که راه حلی هم بر آن نیست، مگر برکناری یکی از آن‌ها و یا هر دو
واقعاً چرا هر روز وزیری برکنار می‌شود و یا استعفا می‌دهد و باز هم این ماجرا ادامه دارد؟ پاسخ این است که این بحران در کابینه، نتیجه شکست سیاست‌های هیئت دولت، یا بهتر است بگوییم رژیم است. وزیر کار می‌گوید: "از زمان ارائه سیاست‌های بانک مرکزی اعلام کردم که این بسته، تیر خلاص به تولید است و رکود تورمی را بر کشور حاکم می‌کند" و حالا هم چنین شده است و تورمی که قرار بود به ۱۲ درصد برسد به ۳ / ۲۲ درصد رسیده است. وزیر کار هم در واقع بحران در کابینه را نتیجه شکست سیاست‌ها می‌داند. البته وزیر کار یک چیز را در مصاحبه‌اش نمی‌گوید. بحران اقتصادی در ایران که رکود و تورم را توأمان دارد، تازه به وجود نیامده، بلکه این وضعیتی‌ست که سرمایه‌داری ایران سال‌هاست به آن رو به رو می‌باشد و راه خلاصی از آن پیدا نمی‌کند. در چارچوب نظم موجود هم نه راه حلی برای این بحران است و نه بحران‌های دیگری که رژیم با آن‌ها رو به روست. حل این بحران‌ها، دگرگونی تمام ساختارهای اقتصادی و اجتماعی را می‌طلبد که آن هم به معنای راه حل سوسیالیستی‌ است. بدین منظور مقدم بر همه چیز دگرگونی تمام ساختار سیاسی و استقرار قدرتی کارگری ضروریست. این، یک راه حل قطعی و ریشه‌ای برای تمام بحران‌های موجود در ایران است