بمباران نوار غزه، بنبست سیاستهای اسرائیل و حماس
روز شنبه ۷ دی ماه، نیروی هوایی رژیم اشغالگر اسرائیل، منطقه غزه را که در دست گروه اسلامگرای حماس قرار دارد، با راکت و بمب، مورد حمله قرار داد. تعداد این حملات تا اواسط هفته از ۳۰۰ مورد نیز تجاوز کرد. در نتیجه این حملات، مراکز نظامی - امنیتی - اداری حماس و نیز تعدادی از مراکز عمومی و مسکونی مردم به کلی تخریب شدند. علاوه بر کشته و زخمی شدن گروه کثیری از شبه نظامیان حماس، دهها تن از مردم غیر نظامی فلسطینی در نتیجه بمباران وحشیانه مناطق مسکونی به قتل رسیدند و صدها تن مصدوم و مجروح شدند. در چهار روز نخست بمبارانها، در مجموع حدود ۳۶۰ تن به قتل رسیدند و تعداد مجروحین و مصدومین از ۱۷۰۰ تن تجاوز کرد. با ادامه بمبارانها مدام بر تعداد تلفات مردم غیر نظامی و بی دفاع افزوده میشود
رژیم اسرائیل پرتاب تعدادی موشک و خمپاره را از سوی شبه نظامیان حماس و جهاد اسلامی توجیه این حمله گسترده و وحشیانه به غزه قرار داد. اما این صرفاً دستآویز حملهای بود که از مدتی پیش تدارک آن با محاصره غزه و محروم ساختن مردم این منطقه از ابتداییترین نیازهای روزمره دیده شده بود
با پایان یافتن دوره ۶ ماهه آتشبس، پوشیده نبود که درگیریهای نظامی گسترش خواهد یافت. نه حماس تمایلی به تمدید آتشبس داشت و نه اسرائیل. دلایل هر یک نیز مشخص بود
مذاکرات موسوم به صلح و حصول توافق و سازش میان سران فتح به رهبری محمود عباس با دولت اسرائیل، با وجود حماس در نوار غزه با بنبست روبروست. چرا که بخشی از سرزمین فلسطین در دست گروهیست که خواهان برانداختن اسرائیل و استقرار یک حکومت اسلامی در فلسطین است. لذا برانداختن حماس از نوار غزه به پیششرط هر گونه توافقی میان طرفهای اسرائیلی – فلسطینی تبدیل شده است. اسرائیل حتا پیش از پایان قرارداد آتشبس که با وساطت مصر میان حماس و اسرائیل به مرحله اجرا درآمد، تلاش نمود با محاصره غزه سیاست خود را در قبال حماس پیش برد. این سیاست البته بیش از آن که حماس را تحت فشار قرار دهد، تودههای مردم فلسطینی ساکن نوار غزه را تحت فشار قرار داد که حتا قادر به تأمین نان خشک و خالی نیز نیستند و آذوقه روزانه آنها تنها در آن حد میتوانست تأمین گردد که از کانالهای زیرزمینی از مصر وارد شود. سیاست ضد انسانی و جنایتکارانه اسرائیل تا جایی ادامه یافت که حتا مانع از رسیدن کمکهای غذایی و درمانی سازمانهای بینالمللی به مردم نوار غزه گردید. طبیعی بود که این سیاست ضد انسانی با اعتراض و مخالفت مردم کشورهای جهان و حتا دولتها روبرو گردد. لذا اسرائیل در حالی که زیر فشار افکار عمومی جهان، اجازه انتقال محدود کمکهای بینالمللی را داد، حمله نظامی مستقیم را در دستور کار قرار داد که مورد تأیید ضمنی تقریباً عموم دولتهای عربی منطقه و قدرتهای بزرگ جهان نیز قرار داشت. چرا که آنها از محمود عباس و مذاکرات طرفین اسرائیلی – فلسطینی برای حصول به توافق حمایت میکنند. علاوه بر این، به نکته دیگری هم باید اشاره کرد و آن تضادها و درگیریهای منطقهای میان کشورهای عربی منطقه و جمهوری اسلامیست. در واقع مسئله فلسطین و به طور خاص نوار غزه، تبدیل به عرصه کشمکش و درگیری میان جمهوری اسلامی و رژیمهای عربی منطقه شده است که هر یک برای بسط نفوذ خود از یک جناح فلسطینی دفاع میکنند
جمهوری اسلامی ایران که در تعقیب اهداف و مقاصد پاناسلامیستی خود، نخست تلاش نمود با ایجاد یک گروه اسلامگرای شیعه به نام جهاد اسلامی، در جنبش مردم فلسطین نفوذ پیدا کند، پس از آن که نتوانست از این طریق به اهداف خود دست یابد، به حمایت همه جانبه از گروه اسلامگرای حماس برخاست که گر چه یک گروه اسلامی سنیست، اما عجالتاً میتوانست در خدمت پیشبرد سیاستهای جمهوری اسلامی قرار گیرد
حماس که موجودیت آن اساساً محصول تلاش مشترک عربستان سعودی و اسرائیل برای مقابله با جریان چپ درون جنبش آزادیبخش فلسطین و حتا تضعیف جریان ملیگرای این جنبش به رهبری فتح، در دورهای بود که ایجاد و تقویت گروههای بنیادگرای اسلامی در منطقه، به سیاست اصلی قدرتهای امپریالیست تبدیل شده بود، به ویژه در پی نارضایتی مردم فلسطین از فساد گسترده مالی در تشکیلات فتح و حکومت خودگردان، توانست نفوذ خود را گسترش دهد و به رقیب قدرتمند فتح تبدیل گردد. اما قدرتگیری حماس در فلسطین، سرانجام برای اسرائیل، آمریکا و دیگر قدرتهای جهان، همان نتیجهای را در پی داشت که طالبان، القاعده و امثالهم. پس از مرگ عرفات، وقتی که اسرائیل و آمریکا تصمیم گرفتند مذاکرات را برای حصول به توافق با جناح به اصطلاح معتدلتر فتح به رهبری محمود عباس از سر گیرند، با تشکیلات پر قدرت حماس رو به رو شدند که مذاکرات را رد میکرد و خواهان برانداختن اسرائیل بود. درگیری میان فتح و حماس افزایش یافت و به درگیریهای نظامی کشید. گر چه حماس در انتخابات پارلمانی از اکثریت برخوردار شده بود و پست نخستوزیری در اختیار حماس بود، اما رئیس حکومت خودمختار که از قدرت برکناری وی برخوردار بود، در پی تشدید اختلافات با حماس و زیر فشار آمریکا و اسرائیل تصمیم به برکناری اسماعیل هنیه، نخستوزیر وابسته به گروه حماس گرفت. اما حماس این تصمیم را نپذیرفت و به اقدام ماجراجویانه تصرف نظامی غزه و سرکوب نیروهای وابسته به فتح متوسل گردید. این اقدام حماس مورد تأیید و حمایت همه جانبه جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت و از این نقطه است که جمهوری اسلامی به تنها تکیهگاه و حامی اصلی حماس تبدیل میگردد. اما اقدام نظامی حماس در اشغال غزه، چیزی جز یک بنبست و خودکشی سیاسی برای این گروه نبود. به این دلیل که اولاً، هنوز چیزی به نام دولت و کشور فلسطین به طور واقعی وجود ندارد که گروهی بخواهد حکومت را به دست گیرد و یا در گوشهای از آن حکومت خود را برپا کند. حتا مناطقی که اسرائیل در نتیجه مقاومت تودههای مردم فلسطین، مجبور به ترک آنها شده است، هر لحظه در معرض حملات بیرحمانه ارتش اسرائیل قرار دارند. ثانیاً، منطقه نوار غزه را که حماس به اشغال خود درآورد، از همه سو چنان در محاصره اسرائیل قرار دارد که حتا تأمین آذوقه روزمره مردم وابسته به اراده و اجازه دولت اسرائیل است. ایجاد حکومت حماس در این منطقه، چیز دیگری جز یک بازی کودکانه نبود. نوار غزه در وضعیتی قرار دارد که نه دولت اسرائیل میتواند براین منطقه حکومت کند و نه یک گروه فلسطینی. در وضعیت موجود، این منطقه، فقط میتواند با مقاومت مردم فلسطین دوام آورد. ثالثاً، حماس با ماجراجویی نظامی خود در نوار غزه، حتا نزدیکترین متحدین خود را در میان کشورهای عربی منطقه نیز از دست داد. لذا در وضعیت دشوار و پیچیدهای قرار گرفت و با تناقضات جدیتری رو به رو گردید. چرا که از یک سو، مذاکرات فلسطینی – اسرائیلی را رد میکند و خواهان برانداختن اسرائیل است، اما در همان حال برای حفظ حکومت خود در غزه باید با اسرائیل کنار بیاید و قرارداد آتشبس امضا کند. این تناقض بیان چیز دیگری جز یک بنبست برای حماس نبود. لذا ادامه این وضع پس از اتمام دوره ۶ ماهه قرارداد آتشبس برای حماس هم ممکن نبود. اما حماس چه راهی برای خروج از این بنبست در پیش گرفته است؟ بازگشت به وضعیت یک سال و نیم پیش، قبل از درگیری با فتح دیگر ممکن نیست. چرا که اکنون باید تحت هژمونی فتح قرار گیرد و با پذیرش توافقات بینالمللی بر سر نزاع اسرائیل و فلسطین، دلیل وجودی خود را از دست بدهد. در عین حال، همان گونه که اشاره شد، نمیتواند هم در غزه حکومت کند و هم با اسرائیل درگیری نظامی داشته باشد. با پایان یافتن قرارداد آتشبس، روشن بود که درگیریهای نظامی افزایش خواهد یافت. لذا چنین به نظر میرسد که حماس مسئله حفظ حکومت خود در نوار غزه را پایان یافته میداند. رویآوری به عملیات نظامی و تهدید به مقابله با بمبارانهای اسرائیل در غزه، به کشاندن مبارزه به درون کافهها و اتوبوسها در اسرائیل دال بر چیز دیگری جز همین واقعیت نیست. این در واقع تنها راهیست که حماس میتواند خود را از مخمصهای که با تصرف نظامی نوار غزه پدید آورد، به شکلی به اصطلاح آبرومندانه برهاند و لااقل ادعا کند که در نتیجه حمله نظامی ارتش اسرائیل، حکومت غزه را از دست داد. اما بالاخره سرنوشت نوار غزه و مردم ستمدیده فلسطین که در طول چند ماه گذشته با مرگ از گرسنگی ناشی از محاصره غزه توسط اسرائیل رو به رو بوده و اکنون با بمبارانهای وحشیانه و جنایتکارانه ارتش اسرائیل نیز رو به رو هستند، چه خواهد شد؟ چنین به نظر میرسد که لااقل در کوتاه مدت، با وضعیتی اسفبارتر از گذشته رو به رو خواهند بود. گر چه هنوز دامنه اقدامات نظامی آتی ارتش اسرائیل دقیقاً روشن نیست، اما این نکته پوشیده نیست که اسرائیل به دلایل اقتصادی و سیاسی، دیگر در وضعیتی نیست که بتواند نوار غزه را مجدداً به اشغال خود درآورد. این البته نافی یک لشکرکشی سریع برای دستگیری و قتل اعضای حماس نیست. اما توان اشغال دراز مدت نوار غزه را نخواهد داشت. لذا ادامه وضعیت کنونی که اسرائیل هر روز به بهانه حماس مناطقی از نوار غزه را بمباران کند و محاصره اقتصادی را تنگتر نماید، برای مردم غزه فاجعهبار خواهد بود. بدتر از این حالت، میتواند این باشد که ارتش اسرائیل، غزه را اشغال کند و به حکومت خودگردان و جناح فتح تحویل دهد. چون در آن صورت، جنگی دراز مدت در میان خود فلسطینیها رخ خواهد داد که ادامه بمبارانهای ارتش اسرائیل نیز جزء دیگری از این درگیریها خواهد بود. اگر اوضاع در نوار غزه، به هر طریق، بحرانی باقی بماند، در آن صورت، عجالتاً هیچ راه حلی حتا در چارچوب توافقها و سازشهای بینالمللی برای مسئله فلسطین وجود نخواهد داشت. چرا که اسرائیل تلاش خواهد کرد، از این اوضاع در خدمت اهداف توسعهطلبانه و اشغالگرانه خود بهرهگیری کند. اما تجربه نیم قرن گذشته به خوبی نشان داده است که مادام، مسئله فلسطین حل نشود، اسرائیل نیز روی آرامش به خود نخواهد دید. آن حداقلی نیز که میتوان در چارچوب نظم کنونی حهان، به عنوان راه حلی از آن نام برد، اجرای قطعنامه های سازمان ملل در مورد بازگرداندن سرزمین های اشغالی مردم فلسطین، تشکیل یک کشور و دولت مستقل فلسطینی و بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمینشان است. اما بر کسی پوشیده نیست که تا به امروز، رژیم اسرائیل، هر گونه تلاش بینالمللی را برای حل مسئله فلسطین با شکست روبه رو ساخته است. دلیل آن هم در ماهیت و خصلت ارتجاعی – مذهبی رژیم اسرائیل و اهداف توسعهطلبانه آن است. بنیاد دولت اسرائیل بر یهودیت و ادعاهای ارضی تاریخی نهاده شد. لذا جز با زور مبارزه و تحمیل شرایط، هیچ گاه حاضر نبوده و نیست از ادعاهای ارضی که با عقاید مذهبیاش به هم گره خوردهاند، عقب نشیند. اگر ناگزیر شد بخشهایی از مناطق اشغالی فلسطین را ترک کند، فقط نتیجه مبارزه و مقاومت مردم فلسطین بود. آن چه را نیز که هم اکنون در اشغال دارد، به سادگی رها نخواهد کرد، مگر زمانی که دیگر هیچ راهی به جز ترک آنها نداشته باشد. بنابراین روشن است که چرا سالها در پشت میز مذاکره سپری میشود، اما سرانجام، بنبست است و شکست مذاکرات. مسئله غزه و گروه بنیادگرای اسلامی حماس که میخواهد درست همانند اسرائیل، دولتی مذهبی را مستقر سازد و به جای دولت یهودی، دولت اسلامی را قرار دهد، نتیجهی چیز دیگری جز سیاست اشغالگرانه اسرائیل و ستم بر مردم فلسطین نیست. بمباران غزه نیز که تاکنون به قتل گروهی از مردم بیدفاع و غیر نظامی فلسطین انجامیده است، نمیتواند گرهی از معضلات رژیم اسرائیل بگشاید. بالعکس، تضادها تشدید و درگیریها افزایش خواهد یافت. هیچ راه حل فوری برای نزاع فلسطینی – اسرائیلی، جز پایان دادن به اشغالگری و ستم بر ملت فلسطین توسط رژیم اسرائیل وجود ندارد. هر آن چه نیز که رژیم اسرائیل با جنایات خود مقاومت کند و آن را به تأخیر اندازد، جبراً آن لحظه فرا خواهد رسید که مردم فلسطین از قید ستم و اشغال رهایی یابند
رژیم اسرائیل پرتاب تعدادی موشک و خمپاره را از سوی شبه نظامیان حماس و جهاد اسلامی توجیه این حمله گسترده و وحشیانه به غزه قرار داد. اما این صرفاً دستآویز حملهای بود که از مدتی پیش تدارک آن با محاصره غزه و محروم ساختن مردم این منطقه از ابتداییترین نیازهای روزمره دیده شده بود
با پایان یافتن دوره ۶ ماهه آتشبس، پوشیده نبود که درگیریهای نظامی گسترش خواهد یافت. نه حماس تمایلی به تمدید آتشبس داشت و نه اسرائیل. دلایل هر یک نیز مشخص بود
مذاکرات موسوم به صلح و حصول توافق و سازش میان سران فتح به رهبری محمود عباس با دولت اسرائیل، با وجود حماس در نوار غزه با بنبست روبروست. چرا که بخشی از سرزمین فلسطین در دست گروهیست که خواهان برانداختن اسرائیل و استقرار یک حکومت اسلامی در فلسطین است. لذا برانداختن حماس از نوار غزه به پیششرط هر گونه توافقی میان طرفهای اسرائیلی – فلسطینی تبدیل شده است. اسرائیل حتا پیش از پایان قرارداد آتشبس که با وساطت مصر میان حماس و اسرائیل به مرحله اجرا درآمد، تلاش نمود با محاصره غزه سیاست خود را در قبال حماس پیش برد. این سیاست البته بیش از آن که حماس را تحت فشار قرار دهد، تودههای مردم فلسطینی ساکن نوار غزه را تحت فشار قرار داد که حتا قادر به تأمین نان خشک و خالی نیز نیستند و آذوقه روزانه آنها تنها در آن حد میتوانست تأمین گردد که از کانالهای زیرزمینی از مصر وارد شود. سیاست ضد انسانی و جنایتکارانه اسرائیل تا جایی ادامه یافت که حتا مانع از رسیدن کمکهای غذایی و درمانی سازمانهای بینالمللی به مردم نوار غزه گردید. طبیعی بود که این سیاست ضد انسانی با اعتراض و مخالفت مردم کشورهای جهان و حتا دولتها روبرو گردد. لذا اسرائیل در حالی که زیر فشار افکار عمومی جهان، اجازه انتقال محدود کمکهای بینالمللی را داد، حمله نظامی مستقیم را در دستور کار قرار داد که مورد تأیید ضمنی تقریباً عموم دولتهای عربی منطقه و قدرتهای بزرگ جهان نیز قرار داشت. چرا که آنها از محمود عباس و مذاکرات طرفین اسرائیلی – فلسطینی برای حصول به توافق حمایت میکنند. علاوه بر این، به نکته دیگری هم باید اشاره کرد و آن تضادها و درگیریهای منطقهای میان کشورهای عربی منطقه و جمهوری اسلامیست. در واقع مسئله فلسطین و به طور خاص نوار غزه، تبدیل به عرصه کشمکش و درگیری میان جمهوری اسلامی و رژیمهای عربی منطقه شده است که هر یک برای بسط نفوذ خود از یک جناح فلسطینی دفاع میکنند
جمهوری اسلامی ایران که در تعقیب اهداف و مقاصد پاناسلامیستی خود، نخست تلاش نمود با ایجاد یک گروه اسلامگرای شیعه به نام جهاد اسلامی، در جنبش مردم فلسطین نفوذ پیدا کند، پس از آن که نتوانست از این طریق به اهداف خود دست یابد، به حمایت همه جانبه از گروه اسلامگرای حماس برخاست که گر چه یک گروه اسلامی سنیست، اما عجالتاً میتوانست در خدمت پیشبرد سیاستهای جمهوری اسلامی قرار گیرد
حماس که موجودیت آن اساساً محصول تلاش مشترک عربستان سعودی و اسرائیل برای مقابله با جریان چپ درون جنبش آزادیبخش فلسطین و حتا تضعیف جریان ملیگرای این جنبش به رهبری فتح، در دورهای بود که ایجاد و تقویت گروههای بنیادگرای اسلامی در منطقه، به سیاست اصلی قدرتهای امپریالیست تبدیل شده بود، به ویژه در پی نارضایتی مردم فلسطین از فساد گسترده مالی در تشکیلات فتح و حکومت خودگردان، توانست نفوذ خود را گسترش دهد و به رقیب قدرتمند فتح تبدیل گردد. اما قدرتگیری حماس در فلسطین، سرانجام برای اسرائیل، آمریکا و دیگر قدرتهای جهان، همان نتیجهای را در پی داشت که طالبان، القاعده و امثالهم. پس از مرگ عرفات، وقتی که اسرائیل و آمریکا تصمیم گرفتند مذاکرات را برای حصول به توافق با جناح به اصطلاح معتدلتر فتح به رهبری محمود عباس از سر گیرند، با تشکیلات پر قدرت حماس رو به رو شدند که مذاکرات را رد میکرد و خواهان برانداختن اسرائیل بود. درگیری میان فتح و حماس افزایش یافت و به درگیریهای نظامی کشید. گر چه حماس در انتخابات پارلمانی از اکثریت برخوردار شده بود و پست نخستوزیری در اختیار حماس بود، اما رئیس حکومت خودمختار که از قدرت برکناری وی برخوردار بود، در پی تشدید اختلافات با حماس و زیر فشار آمریکا و اسرائیل تصمیم به برکناری اسماعیل هنیه، نخستوزیر وابسته به گروه حماس گرفت. اما حماس این تصمیم را نپذیرفت و به اقدام ماجراجویانه تصرف نظامی غزه و سرکوب نیروهای وابسته به فتح متوسل گردید. این اقدام حماس مورد تأیید و حمایت همه جانبه جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت و از این نقطه است که جمهوری اسلامی به تنها تکیهگاه و حامی اصلی حماس تبدیل میگردد. اما اقدام نظامی حماس در اشغال غزه، چیزی جز یک بنبست و خودکشی سیاسی برای این گروه نبود. به این دلیل که اولاً، هنوز چیزی به نام دولت و کشور فلسطین به طور واقعی وجود ندارد که گروهی بخواهد حکومت را به دست گیرد و یا در گوشهای از آن حکومت خود را برپا کند. حتا مناطقی که اسرائیل در نتیجه مقاومت تودههای مردم فلسطین، مجبور به ترک آنها شده است، هر لحظه در معرض حملات بیرحمانه ارتش اسرائیل قرار دارند. ثانیاً، منطقه نوار غزه را که حماس به اشغال خود درآورد، از همه سو چنان در محاصره اسرائیل قرار دارد که حتا تأمین آذوقه روزمره مردم وابسته به اراده و اجازه دولت اسرائیل است. ایجاد حکومت حماس در این منطقه، چیز دیگری جز یک بازی کودکانه نبود. نوار غزه در وضعیتی قرار دارد که نه دولت اسرائیل میتواند براین منطقه حکومت کند و نه یک گروه فلسطینی. در وضعیت موجود، این منطقه، فقط میتواند با مقاومت مردم فلسطین دوام آورد. ثالثاً، حماس با ماجراجویی نظامی خود در نوار غزه، حتا نزدیکترین متحدین خود را در میان کشورهای عربی منطقه نیز از دست داد. لذا در وضعیت دشوار و پیچیدهای قرار گرفت و با تناقضات جدیتری رو به رو گردید. چرا که از یک سو، مذاکرات فلسطینی – اسرائیلی را رد میکند و خواهان برانداختن اسرائیل است، اما در همان حال برای حفظ حکومت خود در غزه باید با اسرائیل کنار بیاید و قرارداد آتشبس امضا کند. این تناقض بیان چیز دیگری جز یک بنبست برای حماس نبود. لذا ادامه این وضع پس از اتمام دوره ۶ ماهه قرارداد آتشبس برای حماس هم ممکن نبود. اما حماس چه راهی برای خروج از این بنبست در پیش گرفته است؟ بازگشت به وضعیت یک سال و نیم پیش، قبل از درگیری با فتح دیگر ممکن نیست. چرا که اکنون باید تحت هژمونی فتح قرار گیرد و با پذیرش توافقات بینالمللی بر سر نزاع اسرائیل و فلسطین، دلیل وجودی خود را از دست بدهد. در عین حال، همان گونه که اشاره شد، نمیتواند هم در غزه حکومت کند و هم با اسرائیل درگیری نظامی داشته باشد. با پایان یافتن قرارداد آتشبس، روشن بود که درگیریهای نظامی افزایش خواهد یافت. لذا چنین به نظر میرسد که حماس مسئله حفظ حکومت خود در نوار غزه را پایان یافته میداند. رویآوری به عملیات نظامی و تهدید به مقابله با بمبارانهای اسرائیل در غزه، به کشاندن مبارزه به درون کافهها و اتوبوسها در اسرائیل دال بر چیز دیگری جز همین واقعیت نیست. این در واقع تنها راهیست که حماس میتواند خود را از مخمصهای که با تصرف نظامی نوار غزه پدید آورد، به شکلی به اصطلاح آبرومندانه برهاند و لااقل ادعا کند که در نتیجه حمله نظامی ارتش اسرائیل، حکومت غزه را از دست داد. اما بالاخره سرنوشت نوار غزه و مردم ستمدیده فلسطین که در طول چند ماه گذشته با مرگ از گرسنگی ناشی از محاصره غزه توسط اسرائیل رو به رو بوده و اکنون با بمبارانهای وحشیانه و جنایتکارانه ارتش اسرائیل نیز رو به رو هستند، چه خواهد شد؟ چنین به نظر میرسد که لااقل در کوتاه مدت، با وضعیتی اسفبارتر از گذشته رو به رو خواهند بود. گر چه هنوز دامنه اقدامات نظامی آتی ارتش اسرائیل دقیقاً روشن نیست، اما این نکته پوشیده نیست که اسرائیل به دلایل اقتصادی و سیاسی، دیگر در وضعیتی نیست که بتواند نوار غزه را مجدداً به اشغال خود درآورد. این البته نافی یک لشکرکشی سریع برای دستگیری و قتل اعضای حماس نیست. اما توان اشغال دراز مدت نوار غزه را نخواهد داشت. لذا ادامه وضعیت کنونی که اسرائیل هر روز به بهانه حماس مناطقی از نوار غزه را بمباران کند و محاصره اقتصادی را تنگتر نماید، برای مردم غزه فاجعهبار خواهد بود. بدتر از این حالت، میتواند این باشد که ارتش اسرائیل، غزه را اشغال کند و به حکومت خودگردان و جناح فتح تحویل دهد. چون در آن صورت، جنگی دراز مدت در میان خود فلسطینیها رخ خواهد داد که ادامه بمبارانهای ارتش اسرائیل نیز جزء دیگری از این درگیریها خواهد بود. اگر اوضاع در نوار غزه، به هر طریق، بحرانی باقی بماند، در آن صورت، عجالتاً هیچ راه حلی حتا در چارچوب توافقها و سازشهای بینالمللی برای مسئله فلسطین وجود نخواهد داشت. چرا که اسرائیل تلاش خواهد کرد، از این اوضاع در خدمت اهداف توسعهطلبانه و اشغالگرانه خود بهرهگیری کند. اما تجربه نیم قرن گذشته به خوبی نشان داده است که مادام، مسئله فلسطین حل نشود، اسرائیل نیز روی آرامش به خود نخواهد دید. آن حداقلی نیز که میتوان در چارچوب نظم کنونی حهان، به عنوان راه حلی از آن نام برد، اجرای قطعنامه های سازمان ملل در مورد بازگرداندن سرزمین های اشغالی مردم فلسطین، تشکیل یک کشور و دولت مستقل فلسطینی و بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمینشان است. اما بر کسی پوشیده نیست که تا به امروز، رژیم اسرائیل، هر گونه تلاش بینالمللی را برای حل مسئله فلسطین با شکست روبه رو ساخته است. دلیل آن هم در ماهیت و خصلت ارتجاعی – مذهبی رژیم اسرائیل و اهداف توسعهطلبانه آن است. بنیاد دولت اسرائیل بر یهودیت و ادعاهای ارضی تاریخی نهاده شد. لذا جز با زور مبارزه و تحمیل شرایط، هیچ گاه حاضر نبوده و نیست از ادعاهای ارضی که با عقاید مذهبیاش به هم گره خوردهاند، عقب نشیند. اگر ناگزیر شد بخشهایی از مناطق اشغالی فلسطین را ترک کند، فقط نتیجه مبارزه و مقاومت مردم فلسطین بود. آن چه را نیز که هم اکنون در اشغال دارد، به سادگی رها نخواهد کرد، مگر زمانی که دیگر هیچ راهی به جز ترک آنها نداشته باشد. بنابراین روشن است که چرا سالها در پشت میز مذاکره سپری میشود، اما سرانجام، بنبست است و شکست مذاکرات. مسئله غزه و گروه بنیادگرای اسلامی حماس که میخواهد درست همانند اسرائیل، دولتی مذهبی را مستقر سازد و به جای دولت یهودی، دولت اسلامی را قرار دهد، نتیجهی چیز دیگری جز سیاست اشغالگرانه اسرائیل و ستم بر مردم فلسطین نیست. بمباران غزه نیز که تاکنون به قتل گروهی از مردم بیدفاع و غیر نظامی فلسطین انجامیده است، نمیتواند گرهی از معضلات رژیم اسرائیل بگشاید. بالعکس، تضادها تشدید و درگیریها افزایش خواهد یافت. هیچ راه حل فوری برای نزاع فلسطینی – اسرائیلی، جز پایان دادن به اشغالگری و ستم بر ملت فلسطین توسط رژیم اسرائیل وجود ندارد. هر آن چه نیز که رژیم اسرائیل با جنایات خود مقاومت کند و آن را به تأخیر اندازد، جبراً آن لحظه فرا خواهد رسید که مردم فلسطین از قید ستم و اشغال رهایی یابند
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen