Samstag, 14. April 2007

تشدید تضادها و عمیق‌تر شدن بحران
همانگونه که انتظار می‌رفت بحران در روابط جمهوری اسلامی با آمریکا و متحدانش به مرحله حادتری وارد شد. روز ٢ ۴ مارس شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۱۷۴۷ را به اتفاق آراء علیه حکومت اسلامی به تصویب رساند. این قطعنامه علاوه بر بسط تحریم‌های مورد نظر قطعنامه ۱۷۳۷ ، تحریم‌های جدیدی را علیه جمهوری اسلامی در نطر گرفته است که مهمترین آن‌ها ممنوعیت پرداخت وام و کمک مالی به رژیم، خرید و فروش اسلحه توسط جمهوری اسلامی و در نتیجه، کنترل نقل و انتقالات زمینی، هوائی و دریایی ایران به منظورممانعت از خرید و فروش سلاح توسط جمهوری اسلامی است. قطعنامه جدید شورای امنیت نیزیک ضرب‌الاجل ۶ ٠ روزه را برای حکومت تعیین کرده و در صورتی که طی این مدت رژیم به خواست آژانس انرژی اتمی و شورای امنیت مبنی بر تعلیق غنی سازی اورانیوم اقدام نکند، تحریم‌ها و اقدامات دیگری در دستور کار قرار خواهند گرفت.
گرچه نفس صدور این قطعنامه نشانی از تعمیق بحران در روابط حکومت با آمریکا و متحدانش است، اما سران حکومت هنوز بر این مساله پافشاری می‌کنند که اتفاق خاصی نیفتاده، تحریم‌های احتمالی تاثیری بر اقتصاد ایران نخواهند داشت، همه چیز تحت کنترل است و جمهوری اسلامی به غنی سازی اورانیوم ادامه خواهد داد. در عین حال هنوز جوهر این قطعنامه خشک نشده است که اتفاق دیگری بر حدت بحران افزود. دستگیری ۱۵ ملوان و تفنگدار دریائی انگلیس توسط جمهوری اسلامی، کشاندن آنان به تلویزیون و واداشتن‌شان به ندامت تلویزیونی، اعتراض شدید دولت انگلیس، شورای امنیت سازمان ملل، و اتحادیه اروپا را درپی داشت. در منطقه نیز دولت دست نشانده عراق و همچنین عربستان سعودی، خواستار آزادی ملوانان و تفنگداران دریائی انگلیس شدند. شکایت رسمی جمهوری اسلامی علیه انگلیس که گویا سفارت رژیم در بصره را مورد حمله قرار داده و اظهارات یکی از فرماندهان سپاه مبنی بر اینکه همزمان با حضور احمدی نژاد در خوزستان، دو جنگنده بمب افکن آمریکا حریم هوائی ایران را نقض کرده و بر فراز خوزستان به پرواز درآمده‌اند، و سرانجام اعلام این خبراز سوی معاون وزارت خارجه آمریکا که یک مامور بازنشسته اف. بی. آی از ماه گذشته در ایران ناپدید شده است، همگی نشانه‌های آشکاری از این واقعیت هستند که طرفین هر چه بیشتر خود را برای یک رودرروئی آماده می‌کنند.
دو ماه و نیم پیش هنگامی که شورای امنیت قطعنامه ۱۷۳۷ را صادر کرد، سران رژیم تلاش می‌کردند هراس‌شان را از عواقب صدور آن قطعنامه مخفی کنند. اظهار نظرهای دو پهلو و گاه متناقض مقامات مختلف رژیم گرچه نشانی از اختلاف درونی حکومت بر سر برخورد به قطعنامه بود، در عین حال دربرگیرنده نوعی تقسیم کار برای طولانی‌کردن پروسه تصویب و اجرای قطعنامه‌ها و اقدامات بعدی شورای امنیت بود. پس از تصویب قطعنامه ۱۷۴۷ ، سران حکومت سیاست جدیدی در پیش گرفته‌اند. خامنه‌ای و به تبع او احمدی نژاد با قاطعیت بیشتری از ضرورت تداوم غنی سازی اورانیوم سخن گفتند و اعلام نمودند که جمهوری اسلامی برا ی مقابله با کلیه عواقبی که این مساله می‌تواند درپی داشته باشد، آمادگی کامل دارد. در پی این موضع‌گیری‌‌ها، هرکدام از مقامات حکومت که درباره چگونگی برخورد به تهدیدات و تحریم‌های شورای امنیت اظهار نظر می‌کنند، به تبع خامنه‌ای و احمدی نژاد از ضرورت ایستادگی بر مواضع قبلی حکومت و تداوم غنی سازی اورانیوم سخن می‌گویند. مانورهای نظامی آبی و خاکی سپاه و سایر نیروهای مسلح رژیم، به همراه تشدید باز هم بیشترجو خفقان و سرکوب، همگی حاکی از این هستند که رژیم جمهوری اسلامی مصصم است تمام امکانات مادی و انسانی جامعه را در جهت تحقق رویاهای بلندپروازانه خود به کار گیرد.
در کمپ مقابل، جورج بوش که علیرغم ایجاد باتلاق خون در عراق، هنوز نتوانسته است "دمکراسی" موعود را در این کشور مستقر کند، علیرغم مخالفت افکار عمومی مردم جهان و از جمله آمریکا با جنگ طلبی و اشغالگری امپریالیستی، هارتر از پیش و زخمی از شکست در عراق و افغانستان، تلاش می‌کند شرایط را به نقطه‌ای سوق دهد که با حملات نظامی به ایران، هم به سران نافرمان و زیاده طلب حکومت اسلامی درسی داده باشد و هم شکست در عراق و افغانستان را جبران نماید. کشاندن پرونده اتمی ایران از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل، وضع تحریم‌ها، تلاش‌های دیپلماتیک شبانه‌روزی برای متقاعد و همراه کردن متحدان متزلزل از جمله چین و روسیه، اعزام ناوهای جنگی و نیروهای نظامی بیشتر به خلیج فارس و تلاش در جهت شکل دادن به اتحادی از کشورهای منطقه علیه جمهوری اسلامی در زمره این اقدامات هستند. فجایعی که اشغال عراق و افغانستان به بارآورده است،‌ سبب شده است که نه تنها در سطح افکار عمومی مردم آمریکا و اروپا بلکه در سطح جناح‌ها و احزاب در قدرت این کشورها نیز با مساله حمله نظامی به ایران، آشکارا مخالفت شود.از این رو طی هفته‌های گذشته ، امپریالیسم آمریکا و انگلیس در کنار تدارکات نظامی و دیپلماتیک، در جهت دادن افکار عمومی در راستای منافع خویش نیز بی‌توجه نبوده‌اند.
جمهوری اسلامی که اهداف و محرکش در تشدید درگیری با آمریکا در جوهر با اهداف ارتجاعی امپریالیسم یکی است و چیزی جز توسعه طلبی-هر چند مدل اسلامی آن- نیست، دستمایه لازم را در این زمینه به بهترین نحو، آماده کرده است. جمهوری اسلامی که تصور می‌کرد الی‌غیرالنهایه می‌تواند از تضادها و تفاوت منافع آمریکا با سایر قدرت‌های بزرگ سرمایه‌داری و عمدتا روسیه و چین بهره ببرد، بااین واقعیت مواجه شد که چین و روسیه نیز علیرغم استفاده از خوان یغمایی که عقد قراردادهای کلان اقتصادی، و صادرات اسلحه و کالاهای مصرفی به ایران برایشان گسترده است، در مقاطع تعیین کننده نه در کنار حکومت اسلامی که در کنار آمریکا و اروپا قرارگرفته‌اند. به هر میزان که سران حکومت از این مساله زخمی باشند اما این واقعیت است. امری که شریعتمداری سردبیر کیهان به عنوان "خیانت روسیه و چین" به جمهوری اسلامی ازآن یاد می‌کند. در سطح افکار عمومی آمریکا و اروپا کدام عامل بهتر از کشاندن ۱۵ ملوان و تفنگدار دریائی دستگیر شده انگلیس توسط جمهوری اسلامی به تلویزیون و واداشتن آنان به ابراز انزجار و ندامت می‌توانست واکنش منفی از اقدامات رژیم اسلامی حاکم بر ایران را دامن زند؟ امپریالیسم آمریکا با اتکاء به قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی خود، و به کارگیری امکانات عظیم تبلیغاتی و با اتکاء به عملکرد جمهوری اسلامی، که با هیچ معیار و مقررات جهانی خوانائی ندارد، زمینه انزوای هر چه بیشتر سیاسی رژیم را فراهم می‌کند و در انتظار لحظه موعود است.
آن چه مسلم است این حجم از تمرکز نیروی نظامی توسط آمریکا و متحدانش از یک سو و حکومت اسلامی از سوی دیگر، چنین سطحی از تبلیغات طرفین علیه یکدیگر، و صف‌ارائی‌هایی که در منطقه و در سطح جهان بر سر مساله ایران شکل گرفته‌اند، نمی‌توانند در حالت سکون باقی بمانند. این بحران اگر از حالات بسیار بعید و غیرمحتمل صرف‌نظر کنیم،‌ تنها می‌تواند تعمیق و تشدید و در نهایت با یک رودرروئی نظامی به مرحله جدیدتری وارد شود.این که این رودرروئی چه زمانی و به چه شکلی رخ خواهد داد، مساله‌ای است که نمی‌توان از قبل پیش‌بینی کرد، چرا که تابعی از سیاست‌های طرفین این درگیری، و عوامل دیگری است که ممکن است حتی خارج از اراده آنان باشد. در هر صورت نتیجه این امر برای توده‌های مردم ایران تنها یک فاجعه است.
در همین نقطه کنونی و بدون اینکه هنوز مساله درگیری نظامی مطرح باشد، تصویب قطعنامه ۱۷۴۷ و تبعات آن بلاتردید به وخامت بیشتر وضعیت زندگی مادی توده‌های مردم خواهد انجامید. توده‌های مردم ایران تجربه ۸ سال جنگ ارتجاعی حکومت اسلامی با رژیم صدام حسین را به خاطر دارند. در آن زمان منع خرید و فروش سلاح توسط جمهوری اسلامی و محدودیت مبادلات تجاری رسمی میان دول غربی و ایران، سبب شد رژیم بیش از گذشته به مبادلات تجاری با دلالان بین‌المللی روی بیاورد. ‌تاثیر بلاواسطه‌ این مساله افزایش سرسام‌آور قیمت‌ها، جیره‌بندی و گسترش بازار سیاه کالاها بود. همچنین ممنوعیت پرداخت وام و کمک مالی به رژیم و محدودتر شدن سرمایه‌گذاری خارجی، به طور بلاواسطه‌ای بر وضعیت صنایع هم اکنون ورشکسته ایران تاثیرخواهد گذاشت که حاصل آن گسترش بیشتر بیکاری است. در زمینه آزادی‌های سیاسی و فردی، خامنه‌ای در نطق نوروزی‌اش سیاست رژیم را روشن کرده است؛ سیاستی که رژیم از سال گذشته در زمینه تشدید سرکوب هر اعتراض صنفی، اجتماعی و سیاسی در پیش گرفته، باز هم تشدید خواهد شد. بنابراین، به فرض این که اوضاع به منوال کنونی باقی بماند، آن چه در انتظار توده مردم ایران است، چیزی به جز تشدید مشکلات اقتصادی و گسترش بیکاری و گسترش دامنه سرکوب و اختناق نیست.
اما، ٢ ۸ سال حاکمیت جمهوری اسلامی، تحمیل جنگی ۸ ساله به مردم ایران با بیش از نیم میلیون تلفات، صدها هزار معلول و ویرانی ده‌ها شهر و صدها روستا و صرف صدها میلیاردها دلار، اعدام ده‌ها هزار تن از مخالفان به خوبی نشان داده است که حکومت اسلامی از هیچ جنایتی روی‌گردان نیست. چنین رژیمی حاضر است یکبار دیگر مردم ایران را قربانی جنگی کند که اساسا نفعی در آن ندارند. آن چه اساسا برای سران رژیم اهمیتی ندارد،‌این مساله است که توده مردم چه بهایی برای تحقق رویاهای جاه طلبانه و پان‌اسلامیستی سران حکومت خواهند پرداخت، سابقه رژیم در این زمینه شفاف و روشن است.
امپریالیسم آمریکا نیز ده‌ها جنگ تجاوزکارانه و غارت و چپاول‌گری در کارنامه‌اش ثبت شده است. نمونه زنده این مساله افغانستان و عراق است. دولت آمریکا و متحدانش ۵ سال پیش به این بهانه به عراق حمله کردند که رژیم سرکوبگر صدام را با حکومتی دمکراتیک جایگزین کنند که قرار بود دمکراسی را برای مردم عراق به ارمغان آورد. پنج سال از اشغال عراق گذشت. این کشور به قهقرا سوق یافت. هر چه که در این کشور رنگی از مدنیت داشت به انهدام کشانده شد، بیش از ۶ ٠٠ هزار تن عراقی قربانی این لشگرکشی شدند و عراق به جولانگاه نیروهای اشغال‌گر و صحنه زد و خورد دسته‌ها و گروه‌های مذهبی و فرقه‌ای تبدیل شده‌است. دولت آمریکا به رهبری جورج بوش در تدارک اجرای همین سناریو در ایران است که از پیش می‌توان با قطعیت گفت تاثیرات ویرانگر داخلی و منطقه‌ای آن ده‌ها ‌باربیش از آن چیزی خواهد بود که هم‌اکنون در عراق شاهد آن هستیم.
روند تحول اوضاع تا هم‌اکنون نیز، این واقعیت را به عینه نشان داده است که تداوم وضعیت کنونی نه تنها هیچ چشم‌انداز مثبت و امیدوارکننده‌ای را برای طبقه کارگر ایران، توده‌های زحمتکش و همه کسانی که از سرکوب، بی‌حقوقی و تبعیض به جان آمده‌آند، ترسیم نمی‌کند بلکه محتمل‌ترین چشم‌انداز، تشدید فجایعی است که توده‌های مردم ایران هم‌اکنون با آن دست به گریبانند. تنها با یک مبارزه جدی و سازمان یافته علیه سرکوب ، جنگ‌طلبی و اشغال‌گری و بی‌حقوقی و استثمار می‌توان به مقابله با دو نیروی ارتجاعی برخاست که علیرغم تضادهایشان، در یک مساله اشتراک دارند و آن اینکه هر دو تلاش می‌کنند به بهای تحمیل یک فاجعه به توده‌های مردم ایران به اهداف ارتجاعی خود دست یابند. باید این اهداف ارتجاعی را ناکام گذاشت.

Keine Kommentare: