تشدید تضادهای داخلی و بینالمللی جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی بنا بر سرشت طبقاتی و خصلت دینیاش، نمیتواند لحظهای از چنگ تضادهای لاینحل و بحرانهای
پیاپی خلاص شود. تشدید مداوم تضادهای این رژیم در عرصه داخلی و بینالمللی با تمام موجودیت آن به هم گره خورده است
رویدادهای سیاسی چند هفته اخیر نیز به وضوح انعکاسی از همین واقعیت است. در حالی که ظاهراً چنین به نظر میرسید، با عقبنشینیهای دولت آمریکا در سیاست خارجی، به ویژه پس از شکستهای دوره زمامداری بوش در خاورمیانه و پیشنهاد مذاکره مستقیم از سوی رئیس جمهور جدید آمریکا، اوضاع برای بده و بستانهای سیاسی و توافقات بر سر مسایل مورد اختلاف، برای جمهوری اسلامی مساعدتر از هر زمان دیگر است، موضعگیریهای سران رژیم، از جمله خامنهای، پیشاپیش هر گونه مذاکره و توافقی را با شکست رو به رو ساخت. پیامد آن نیز حضور احمدینژاد در کنفرانس ژنو بود که به تحریم اجلاس از سوی کشورهای اروپایی، آمریکا و برخی کشورهای دیگر انجامید
بدیهی بود که احمدینژاد حرف جدیدی برای گفتن ندارد و حضور وی در این اجلاس با هر هدفی که جمهوری اسلامی داشته باشد، فقط میتواند به تشدید تضادها و بحرانهای بینالمللی رژیم بیانجامد. در واقعیت نیز نتیجه، چیز دیگری جز این نبود
وقتی که هیئتهای نمایندگی تعدادی از کشورها در اعتراض و مخالفت با حضور یک مقام سیاسی هر کشوری که باشد، یک اجلاس بینالمللی را از پیش تحریم میکنند، یا هنگام سخنرانی وی، اجلاس را ترک میگویند، مستثنا از این که توجیه آن چیست، نه فقط اختلافات جدی را نشان میدهد که به سادگی حل نمیشوند، بلکه چشمانداز درگیریهای شدیدتر آتی را به نمایش میگذارند. لذا به رغم این که دیپلماتهای این کشورها، در ظاهر چنین وانمود میکنند، با وجود تمام این مسایل، راه حلهای مسالمتآمیز و دیپلماتیک، از میان نرفته است و اجلاس آتی گروه ۱ + ۵ که جمهوری اسلامی نیز در آن حضور خواهد یافت، مفر دیگری لااقل برای تخفیف اختلافات خواهد بود، اما این اجلاس نیز نمیتواند گرهگشای اختلافات باشد، بلکه بالعکس، تیر خلاص را بر راه حل دیپلماتیک خواهد زد
تحت چنین شرایطی از رشد تضادها و بحرانهای بینالمللی جمهوری اسلامیست که رژیم اسرائیل، بار دیگر تهدیدات نظامی و جنگ طلبانه خود را از سر گرفته است. رژیم اسرائیل که در پی کشتار وحشیانه مردم غزه در انزوای بینالمللی بیسابقهای قرار گرفته است، با مستمسک قرار دادن سیاستهای جمهوری اسلامی، نه فقط در تلاش است خود را از این انزوای بینالمللی نجات دهد، بلکه مسئله فلسطین را تحتالشعاع نزاع با جمهوری اسلامی قرار دهد. کابینه راست افراطی اسرائیل که اکنون زمام امور را با سیاست تقدم تسویه حساب با جمهوری اسلامی ایران در دست گرفته است، در شرایطی میتواند این سیاست را پیش برد که لااقل بخشی از مهمترین قدرتهای جهانی را به درگیریهای مستقیمتر با جمهوری اسلامی بکشاند. از اینرو اکنون بیش از هر زمان دیگر این احتمال وجود دارد، که رژیم اسرائیل و جمهوری اسلامی تمام منطقه خاورمیانه را حتا به عرصه جنگ بکشانند. چرا که کافیست در پی بنبست نهایی راه حل دیپلماتیک اختلافات در اجلاس ۱ + ۵، اسرائیل از این فرصت به نفع سیاست خود استفاده نماید، مراکز هستهای جمهوری اسلامی را بمباران کند و جمهوری اسلامی متقابلاً اقدام نظامی انجام دهد، تا عملاً آمریکا و اروپا نیز وارد این درگیری به نفع اسرائیل شوند. بی دلیل نیست که فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی در اظهار نظرهای اخیر خود، بار دیگر از آمادگی نظامی برای مقابله با هر گونه حملات احتمالی اسرائیل سخن میگویند
اما تشدید تضادهای بینالمللی جمهوری اسلامی، به آنچه که گفته شد، خلاصه نمیشود. مناسبات جمهوری اسلامی با رژیمهای عربی منطقه در وخیمترین شرایط خود قرار دارد. نزاع مصر و حزبالله که در واقعیت یک درگیری سیاسی میان جمهوری اسلامی و مهمترین کشورهای عربی منطقه است، اکنون به درجهای حاد شده است که رئیس جمهور مصر برای نخستین بار از آمادگی کشورش برای هر گونه درگیری با جمهوری اسلامی سخن میگوید. درگیریهای روزمره متعددی که طی هفتههای اخیر به اشکال گوناگون با کشورهای عربی دیگر نظیر عربستان، مراکس، یمن، شیخنشینها، رخ داده است، نیز بازتاب همین واقعیتاند
تمام این تضادها و درگیریهای منطقهای و بینالمللی برخاسته از سیاست خارجی جمهوری اسلامی، در همان حال که ادامه سیاستهای داخلی رژیم در عرصه بینالمللیاند، متقابلاً بر سیاستهای داخلی تأثیر نهاده و تضادها و بحرانهای رژیم را تشدید کردهاند. این تشدید تضادها، منجر به درگیریهای شدیدتر در درون جناحهای هیئت حاکمه شده است. گرچه سیاستهایی که احمدینژاد به ویژه در عرصه بینالمللی پیشبرنده آنهاست، در اساس، چیزی جدا از سیاستهای یک دولت دینی توسعهطلب نیست ، در سراسر دوران موجودیت جمهوری اسلامی ادامه داشته و تازمانی که این رژیم موجودیت داشته باشد، هر گروه و جناحی که بر سر کار باشد، لاجرم همین سیاست را گیریم به شکل تعدیل شده آن پیش خواهد برد، اما اکنون این سیاست به درجهای تضادها را تشدید نموده که نه فقط یک جناح جمهوری اسلامی، بلکه گروههایی از درون جناح حاکم را نگران کرده و تضادهای درونی رژیم را تشدید کرده است
جناحی که بر خود نام اصلاحطلب نهاده، پنهان نمیکند که مخالفتاش با جناح حاکم به ویژه احمدینژاد از آنروست که اولاً – سیاستهای داخلی وی تضاد میان تودههای مردم ایران و رژیم جمهوری اسلامی را تا به آن حد تشدید کرده است که هر آن موجودیت خود رژیم را تهدید میکند. ثانیاً – بحرانهای منطقهای و بینالمللی رژیم را تهدیدی برای بقای جمهوری اسلامی میداند و بالاخره اختلافات بینالمللی را به زیان منافع اقتصادی لااقل بخشی از بورژوازی حاکم میداند. از اینروست که شدیداً مخالف بر سر کار ماندن احمدینژاد است و خواستار تعدیل در سیاستهای جمهوری اسلامی و لااقل بهبود در مناسبات با اروپا و آمریکا. گروههای وابسته به این جناح که با نزدیک تر شدن به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری رژیم، حملات خود را به احمدینژاد تشدید کردهاند، فردای حضور وی در کنفرانس ژنو، تحت این پوشش که اقدامات و حرفهای نسنجیده رئیس جمهور رژیم اسلامی منجر به توهینی بزرگ به کشور و جمهوری اسلامی شده است، در رسانههای خود، مواضع وی را مستقیم و غیر مستقیم محکوم کردند و خواهان عدم حضور وی در اجلاسهای بینالمللی شدند. در پاسخ به این حملات بود که احمدینژاد پس از بازگشت، اعلام کرد، از این پس در تمام اجلاسهای بینالمللی شرکت خواهد کرد. اما ماجرا به همین جا ختم نشد، یک روز بعد، طرفداران احمدینژاد در مجلس ارتجاع، چنان واکنشی نسبت به جناح رقیب نشان دادند که در نوع خود کم سابقه است و نشان میدهد که تا چه حد این تضادها حاد شدهاند
سردسته جمعیت موسوم به ایثارگران مجلس در یک نطق شدیداللحن که با تشویق دیگر گروههای طرفدار احمدینژاد همراه بود، جناح رقیب را از همان آغاز موجودیت جمهوری اسلامی، کانون اصلی فتنه خواند که با هدف صفآرایی کاذب و دامن زدن به اختلافات شکل گرفته است. وی جناح رقیب را "جریانی فتنهگر، متشکل از مهرههای اصلی باند مهدی هاشمی، حلقه کیان، افراطیون جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، سران روزنامههای زنجیرهای و ملی مذهبیها" نامید که "در نقش پیاده نظام آمریکا، انگلیس و اسرائیل عمل کرده و با علامتهایی که میفرستد و چراغ سبزهایی که میزند، با القای فضای ناامن داخلی، اختلافات فرقهای و قومی، متزلزل نشان دادن دولت، بحرانی نشان دادن و اضطراری معرفی کردن شرایط داخلی کشور، بیشترین خدمت را به دشمنان انجام میدهد." وقتی که درگیریهای درونی جناحهای جمهوری اسلامی کارشان به مرحلهای رسیده است که یک جناح، دیگری را به عنوان گروهی جاسوس و پیاده نظام آمریکا، انگلیس و اسرائیل معرفی میکند، اوضاع داخلی رژیم وخیمتر از آن است که در ظاهر به نظر میرسد. البته این درگیریها محدود به دو جناح پاسدار جمهوری اسلامی نیست. در درون جناح حاکم نیز درگیری و اختلاف فراوان است. اختلافات میان مجلس و کابینه احمدینژاد، وجهی از این درگیریهاست. گروهی از درون این جناح نیز به نحوی دیگر با سیاستهای احمدینژاد در برخی عرصهها مخالفاند و با گروههای طرفدار وی درگیر هستند. حتا برخی خواهان برکناری احمدینژاد برای دوره آتی ریاست جمهوریاند. اما معضل این گروه در این است که میداند، پشت سر احمدینژاد، خامنهای قرار گرفته است و نمیتواند خلاف اراده وی گامی بردارد
در واقع به رغم تمام اختلافات موجود در درون جناحهای رژیم و نقشی که احمدینژاد در تشدید تضادهای ایفا کرده است، رژیم، با توجه به اوضاع سیاسی که جمهوری اسلامی با آن رو به روست، آلترناتیو دیگری هم جز احمدینژاد ندارد. مسئله صرفاً به این خلاصه نمیشود که در یک رژیم استبدادی، جایی که مردم هیچ نقشی در گزینش آزادانه ندارند، قدرتهای واقعی و تعیینکننده نظیر ولی فقیه، قدرت اجرایی، دستگاه نظامی – پلیسی و امنیتی، شورای نگهبان، پشت سر احمدینژاد قرار گرفتهاند، بلکه باید کسی در مرحله کنونی تشدید تضادها و بحرانهای جمهوری اسلامی در رأس امور اجرایی رژیم قرار بگیرد که بتواند با تکیه بر نیروی سرکوب، موجودیت رژیم را حفظ کند و لذا سیاستهای داخلی و خارجی به روال گذشته ادامه یابد. از اینرو، نه تنها تضادی حل نمیشود، یا تخفیف پیدا نمیکند، بلکه تضادها تشدید و بحرانها عمیقتر خواهد شد. تا جایی که این تضادها و بحرانها به تضاد طبقاتی و تضاد تودههای زحمتکش و تحت ستم مردم ایران با رژیم جمهوری اسلامی، ارتباط پیدا میکند، تشدید آنها، شرایط مناسبتری را برای اعتلای مبارزات کارگران و زحمتکشان و سرنگونی جمهوری اسلامی فراهم میسازد. تنها این مبارزه است که میتواند تضادها و بحرانهای موجود را حل کند. هر راه حل دیگری جز این مبارزه، سرابی بیش نیست
رویدادهای سیاسی چند هفته اخیر نیز به وضوح انعکاسی از همین واقعیت است. در حالی که ظاهراً چنین به نظر میرسید، با عقبنشینیهای دولت آمریکا در سیاست خارجی، به ویژه پس از شکستهای دوره زمامداری بوش در خاورمیانه و پیشنهاد مذاکره مستقیم از سوی رئیس جمهور جدید آمریکا، اوضاع برای بده و بستانهای سیاسی و توافقات بر سر مسایل مورد اختلاف، برای جمهوری اسلامی مساعدتر از هر زمان دیگر است، موضعگیریهای سران رژیم، از جمله خامنهای، پیشاپیش هر گونه مذاکره و توافقی را با شکست رو به رو ساخت. پیامد آن نیز حضور احمدینژاد در کنفرانس ژنو بود که به تحریم اجلاس از سوی کشورهای اروپایی، آمریکا و برخی کشورهای دیگر انجامید
بدیهی بود که احمدینژاد حرف جدیدی برای گفتن ندارد و حضور وی در این اجلاس با هر هدفی که جمهوری اسلامی داشته باشد، فقط میتواند به تشدید تضادها و بحرانهای بینالمللی رژیم بیانجامد. در واقعیت نیز نتیجه، چیز دیگری جز این نبود
وقتی که هیئتهای نمایندگی تعدادی از کشورها در اعتراض و مخالفت با حضور یک مقام سیاسی هر کشوری که باشد، یک اجلاس بینالمللی را از پیش تحریم میکنند، یا هنگام سخنرانی وی، اجلاس را ترک میگویند، مستثنا از این که توجیه آن چیست، نه فقط اختلافات جدی را نشان میدهد که به سادگی حل نمیشوند، بلکه چشمانداز درگیریهای شدیدتر آتی را به نمایش میگذارند. لذا به رغم این که دیپلماتهای این کشورها، در ظاهر چنین وانمود میکنند، با وجود تمام این مسایل، راه حلهای مسالمتآمیز و دیپلماتیک، از میان نرفته است و اجلاس آتی گروه ۱ + ۵ که جمهوری اسلامی نیز در آن حضور خواهد یافت، مفر دیگری لااقل برای تخفیف اختلافات خواهد بود، اما این اجلاس نیز نمیتواند گرهگشای اختلافات باشد، بلکه بالعکس، تیر خلاص را بر راه حل دیپلماتیک خواهد زد
تحت چنین شرایطی از رشد تضادها و بحرانهای بینالمللی جمهوری اسلامیست که رژیم اسرائیل، بار دیگر تهدیدات نظامی و جنگ طلبانه خود را از سر گرفته است. رژیم اسرائیل که در پی کشتار وحشیانه مردم غزه در انزوای بینالمللی بیسابقهای قرار گرفته است، با مستمسک قرار دادن سیاستهای جمهوری اسلامی، نه فقط در تلاش است خود را از این انزوای بینالمللی نجات دهد، بلکه مسئله فلسطین را تحتالشعاع نزاع با جمهوری اسلامی قرار دهد. کابینه راست افراطی اسرائیل که اکنون زمام امور را با سیاست تقدم تسویه حساب با جمهوری اسلامی ایران در دست گرفته است، در شرایطی میتواند این سیاست را پیش برد که لااقل بخشی از مهمترین قدرتهای جهانی را به درگیریهای مستقیمتر با جمهوری اسلامی بکشاند. از اینرو اکنون بیش از هر زمان دیگر این احتمال وجود دارد، که رژیم اسرائیل و جمهوری اسلامی تمام منطقه خاورمیانه را حتا به عرصه جنگ بکشانند. چرا که کافیست در پی بنبست نهایی راه حل دیپلماتیک اختلافات در اجلاس ۱ + ۵، اسرائیل از این فرصت به نفع سیاست خود استفاده نماید، مراکز هستهای جمهوری اسلامی را بمباران کند و جمهوری اسلامی متقابلاً اقدام نظامی انجام دهد، تا عملاً آمریکا و اروپا نیز وارد این درگیری به نفع اسرائیل شوند. بی دلیل نیست که فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی در اظهار نظرهای اخیر خود، بار دیگر از آمادگی نظامی برای مقابله با هر گونه حملات احتمالی اسرائیل سخن میگویند
اما تشدید تضادهای بینالمللی جمهوری اسلامی، به آنچه که گفته شد، خلاصه نمیشود. مناسبات جمهوری اسلامی با رژیمهای عربی منطقه در وخیمترین شرایط خود قرار دارد. نزاع مصر و حزبالله که در واقعیت یک درگیری سیاسی میان جمهوری اسلامی و مهمترین کشورهای عربی منطقه است، اکنون به درجهای حاد شده است که رئیس جمهور مصر برای نخستین بار از آمادگی کشورش برای هر گونه درگیری با جمهوری اسلامی سخن میگوید. درگیریهای روزمره متعددی که طی هفتههای اخیر به اشکال گوناگون با کشورهای عربی دیگر نظیر عربستان، مراکس، یمن، شیخنشینها، رخ داده است، نیز بازتاب همین واقعیتاند
تمام این تضادها و درگیریهای منطقهای و بینالمللی برخاسته از سیاست خارجی جمهوری اسلامی، در همان حال که ادامه سیاستهای داخلی رژیم در عرصه بینالمللیاند، متقابلاً بر سیاستهای داخلی تأثیر نهاده و تضادها و بحرانهای رژیم را تشدید کردهاند. این تشدید تضادها، منجر به درگیریهای شدیدتر در درون جناحهای هیئت حاکمه شده است. گرچه سیاستهایی که احمدینژاد به ویژه در عرصه بینالمللی پیشبرنده آنهاست، در اساس، چیزی جدا از سیاستهای یک دولت دینی توسعهطلب نیست ، در سراسر دوران موجودیت جمهوری اسلامی ادامه داشته و تازمانی که این رژیم موجودیت داشته باشد، هر گروه و جناحی که بر سر کار باشد، لاجرم همین سیاست را گیریم به شکل تعدیل شده آن پیش خواهد برد، اما اکنون این سیاست به درجهای تضادها را تشدید نموده که نه فقط یک جناح جمهوری اسلامی، بلکه گروههایی از درون جناح حاکم را نگران کرده و تضادهای درونی رژیم را تشدید کرده است
جناحی که بر خود نام اصلاحطلب نهاده، پنهان نمیکند که مخالفتاش با جناح حاکم به ویژه احمدینژاد از آنروست که اولاً – سیاستهای داخلی وی تضاد میان تودههای مردم ایران و رژیم جمهوری اسلامی را تا به آن حد تشدید کرده است که هر آن موجودیت خود رژیم را تهدید میکند. ثانیاً – بحرانهای منطقهای و بینالمللی رژیم را تهدیدی برای بقای جمهوری اسلامی میداند و بالاخره اختلافات بینالمللی را به زیان منافع اقتصادی لااقل بخشی از بورژوازی حاکم میداند. از اینروست که شدیداً مخالف بر سر کار ماندن احمدینژاد است و خواستار تعدیل در سیاستهای جمهوری اسلامی و لااقل بهبود در مناسبات با اروپا و آمریکا. گروههای وابسته به این جناح که با نزدیک تر شدن به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری رژیم، حملات خود را به احمدینژاد تشدید کردهاند، فردای حضور وی در کنفرانس ژنو، تحت این پوشش که اقدامات و حرفهای نسنجیده رئیس جمهور رژیم اسلامی منجر به توهینی بزرگ به کشور و جمهوری اسلامی شده است، در رسانههای خود، مواضع وی را مستقیم و غیر مستقیم محکوم کردند و خواهان عدم حضور وی در اجلاسهای بینالمللی شدند. در پاسخ به این حملات بود که احمدینژاد پس از بازگشت، اعلام کرد، از این پس در تمام اجلاسهای بینالمللی شرکت خواهد کرد. اما ماجرا به همین جا ختم نشد، یک روز بعد، طرفداران احمدینژاد در مجلس ارتجاع، چنان واکنشی نسبت به جناح رقیب نشان دادند که در نوع خود کم سابقه است و نشان میدهد که تا چه حد این تضادها حاد شدهاند
سردسته جمعیت موسوم به ایثارگران مجلس در یک نطق شدیداللحن که با تشویق دیگر گروههای طرفدار احمدینژاد همراه بود، جناح رقیب را از همان آغاز موجودیت جمهوری اسلامی، کانون اصلی فتنه خواند که با هدف صفآرایی کاذب و دامن زدن به اختلافات شکل گرفته است. وی جناح رقیب را "جریانی فتنهگر، متشکل از مهرههای اصلی باند مهدی هاشمی، حلقه کیان، افراطیون جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، سران روزنامههای زنجیرهای و ملی مذهبیها" نامید که "در نقش پیاده نظام آمریکا، انگلیس و اسرائیل عمل کرده و با علامتهایی که میفرستد و چراغ سبزهایی که میزند، با القای فضای ناامن داخلی، اختلافات فرقهای و قومی، متزلزل نشان دادن دولت، بحرانی نشان دادن و اضطراری معرفی کردن شرایط داخلی کشور، بیشترین خدمت را به دشمنان انجام میدهد." وقتی که درگیریهای درونی جناحهای جمهوری اسلامی کارشان به مرحلهای رسیده است که یک جناح، دیگری را به عنوان گروهی جاسوس و پیاده نظام آمریکا، انگلیس و اسرائیل معرفی میکند، اوضاع داخلی رژیم وخیمتر از آن است که در ظاهر به نظر میرسد. البته این درگیریها محدود به دو جناح پاسدار جمهوری اسلامی نیست. در درون جناح حاکم نیز درگیری و اختلاف فراوان است. اختلافات میان مجلس و کابینه احمدینژاد، وجهی از این درگیریهاست. گروهی از درون این جناح نیز به نحوی دیگر با سیاستهای احمدینژاد در برخی عرصهها مخالفاند و با گروههای طرفدار وی درگیر هستند. حتا برخی خواهان برکناری احمدینژاد برای دوره آتی ریاست جمهوریاند. اما معضل این گروه در این است که میداند، پشت سر احمدینژاد، خامنهای قرار گرفته است و نمیتواند خلاف اراده وی گامی بردارد
در واقع به رغم تمام اختلافات موجود در درون جناحهای رژیم و نقشی که احمدینژاد در تشدید تضادهای ایفا کرده است، رژیم، با توجه به اوضاع سیاسی که جمهوری اسلامی با آن رو به روست، آلترناتیو دیگری هم جز احمدینژاد ندارد. مسئله صرفاً به این خلاصه نمیشود که در یک رژیم استبدادی، جایی که مردم هیچ نقشی در گزینش آزادانه ندارند، قدرتهای واقعی و تعیینکننده نظیر ولی فقیه، قدرت اجرایی، دستگاه نظامی – پلیسی و امنیتی، شورای نگهبان، پشت سر احمدینژاد قرار گرفتهاند، بلکه باید کسی در مرحله کنونی تشدید تضادها و بحرانهای جمهوری اسلامی در رأس امور اجرایی رژیم قرار بگیرد که بتواند با تکیه بر نیروی سرکوب، موجودیت رژیم را حفظ کند و لذا سیاستهای داخلی و خارجی به روال گذشته ادامه یابد. از اینرو، نه تنها تضادی حل نمیشود، یا تخفیف پیدا نمیکند، بلکه تضادها تشدید و بحرانها عمیقتر خواهد شد. تا جایی که این تضادها و بحرانها به تضاد طبقاتی و تضاد تودههای زحمتکش و تحت ستم مردم ایران با رژیم جمهوری اسلامی، ارتباط پیدا میکند، تشدید آنها، شرایط مناسبتری را برای اعتلای مبارزات کارگران و زحمتکشان و سرنگونی جمهوری اسلامی فراهم میسازد. تنها این مبارزه است که میتواند تضادها و بحرانهای موجود را حل کند. هر راه حل دیگری جز این مبارزه، سرابی بیش نیست
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen