Samstag, 30. Juni 2007

دو رویداد در دو مقطع
تیر ماه، زنده کننده خاطره دو رویداد مهم در تاریخ مبارزاتی توده‌های مردم ایران علیه رژیم جمهوری اسلامی است.
اول تیر ١۳۶۰، دو روز پس ازتهاجم خونین گله‌های پاسداران و اوباش وابسته به رژیم به تظاهرات ۳۰ خرداد، جلادان رژیم جمهوری اسلامی فرصت را برای آغاز قتل عام زندانیان سیاسی مساعد یافتند. رفیق سعید سلطانپورکه در تهاجم پاسداران به مراسم عروسی‌اش دستگیر شده بود به همراه ٢٢ تن دیگر اعدام شد. این اعدام وحشیانه سرآغاز مرحله جدیدی از تلاش حاکمیت برای غلبه قطعی بر اوضاع بود. در سه سالی که ازقدرت گیری جمهوری اسلامی می‌گذشت، کشاکشی تعیین کننده میان توده‌های مردمی که رژیم شاه را سرنگون کرده بودند و خواستار متحقق ساختن خواست‌هایشان بودند از یکسو و رژیم جمهوری اسلامی از سوی دیگر در جریان بود. رژیم مرحله به مرحله با سرکوب جنبش انقلابی توده‌های کردستان، ترکمن صحرا، جنبش کارگری، و دانشجویان تلاش کرد بر اوضاع غلبه نماید. جنگ ارتجاعی با عراق نیز با دامن زدن به روحیات ناسیونالیستی و شووینیستی بهانه‌ای برای معطوف نمودن افکار عمومی به "دشمن خارجی" به خدمت تسهیل شرایط سرکوب در داخل به کار گرفته شد. اوایل سال ۵۹ دانشگاه‌ها تعطیل شدند و تیر سال ۶۰، نقطه آغاز مرحله‌ای از سرکوب خونین، اعدام‌های دسته جمعی و ایجاد جو رعب و وحشت بر جامعه بود که به تسلط نزدیک به یک دهه سکون و خمودگی بر جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه توده‌های مردم ایران منجر شد.
رژیم، زمانی دانشگاه‌ها را بازگشایی نمود که با تصفیه ده‌ها هزار دانشجو و صدها استاد مترقی دانشگاه‌ها اطمینان حاصل کرد عجالتا خطری از جانب دانشگاه متوجهش نیست. سرکوب سال ۶۰، به این معنا نتایجی را که حکومت اسلامی از آن انتظار داشت، به بار آورد.
با پایان جنگ ایران و عراق، رفته رفته جنبش‌های توده‌ای، کارگری و دانشجویی دوران خمودگی را پشت سر گذاشتند و اعتراضات به اشکال شورش‌های توده‌ای، و حرکات پراکنده کارگری آغاز شدند. جنبش دانشجوئی اما شرایط متفاوتی داشت. "پاکسازی" دانشجویان و استادان چپ و مترقی از دانشگاه‌ها، صافی‌های ایدئولوژیکی که برای گزینش دانشجویان ایجاد شده بود و ممنوعیت هر گونه فعالیت دانشجویی خارج از چهارچوب نظام عقیدتی حکومت اسلامی سبب شده بود که حرکت و اعتراض چشمگیری در دانشگاه‌ها مقدور نباشد و انجمن‌های اسلامی دانشجویی در مقام کنترل کننده ایدئولوژیک و سیاسی دانشجویان بر همه امور دانشگاه‌ها تسلط داشته باشند. اما مبارزه جاری در جامعه قالب‌های تعیین شده توسط حکومت را پشت سر گذاشته و راه خود را می‌گشود.
دانشگاه‌ها نیز نمی‌توانست از این قاعده مستثنا باشد. مبارزه در درون انجمن‌های اسلامی که اکنون در "دفتر تحکیم وحدت" متشکل شده بودند، به کشاکش در درون این تشکل انجامید. دو گرایش عمده در درون این تشکل شکل گرفت؛ گرایشی که کماکان به جناح مسلط هیات حاکمه متعلق بود و گرایشی که ایجاد اندکی فضای بحث و فعالیت دانشجویی را طلب می‌کرد. برآمد آن مرحله در جنبش اعتراضی توده‌ای و دانشجویی که فضای سال‌های نیمه دوم دهه هفتاد اقتضا می‌کرد در درون هیات حاکمه، به جلوی صحنه راندن خاتمی بود که در انتخابات سال ١۳۷۶ عمدتا با آرای جوانان و زنان به ریاست جمهوری رسید. گذشت مدتی نه چندان طولانی از قرار گرفتن این گرایش در راس قوه مجریه کافی بود که به متوهمین نشان دهد از این امام‌زاده نیز معجزه‌ای ساخته نیست. گرایش تا کنون طرفدار خاتمی در درون دفتر تحکیم وحدت در اعتراض به مماشات رئیس جمهور و طرفدارانش در قبال تشدید سرکوب و ممنوعیت انتشار نشریات طرفدار رئیس جمهور از جمله روزنامه سلام، تحصن و تظاهراتی را سازمان داد. روز ١۸ تیر سال ١۳۷۸، تظاهرات که از خوابگاه دانشگاه آغازگشته بود به سرعت به خیابان‌ها کشیده شد. جمهوری اسلامی که زبانی جز سرکوب و کشتار نمی‌فهمد تنها راه چاره را در سرکوب خونین این تظاهرات دانست. اما این بار اوضاع با تیر ١۳۶۰ متفاوت بود. تظاهرات ١۸ تیر ١۳۷۸ با شعار "٢۰ سال سکوت تمام شد" نه مانند تیر۶۰ به سکون و رکود انجامید، بلکه نوید دهنده آغاز پایان سکوت بود. اجتماع توده‌های مردمی که برای حمایت از دانشجویان به مقابل دانشگاه تهران آمده بودند و در شعارها با دانشجویان همراهی می‌کردند نیز تنها بیانگر این مساله بود که آتش خفته در درون جامعه کم کم زبانه می‌کشد و اعتراضات دانشجویی طلیعه آن است.
از آن زمان، جنبش توده‌های تحت ستم مراحل متعددی از جنگ و گریز با حکومت اسلامی را طی کرده است و علیرغم افت و خیزها سیر صعودی داشته است. جنبش دانشجوئی که برای اولین بار پایان ٢۰ سال سکوت را علنا و با صدای بلند در خیابان‌ها اعلام کرد، سرانجام توانسته است قالب‌های تعیین شده رژیم را بشکند. تشکل‌های وابسته به حکومت اسلامی در دانشگاه‌ها تجزیه شده اند. گرایش چپ جنبش دانشجویی اعتماد به نفس یافته است تا حضور علنی و مستقل خود را اعلام نماید. کابوسی که خواب را بر حکومت اسلامی حرام کرده بود، هم اکنون به واقعیت دانشگاه‌ها و جنبش دانشجویی تبدیل شده است. دولت احمدی نژاد با این توهم که می‌تواند بار دیگر رکود و خمود اوائل دهه ۶۰ را بر دانشگاه‌ها حاکم کند، موج جدیدی از سرکوب و بگیر و ببند دانشجویان را سازمان داده است. اما این اقدامات هرچند با آزار و اذیت دانشجویان همراه است، هرگز نخواهد توانست نتایج مورد نظر حکومت را به بار آورد. چرا که جنبش دانشجویی یک جنبش درخود نیست. از جنبش طبقه کارگر و توده‌های مردم انرژی می‌گیرد، نمایانگر مبارزه جاری در جامعه است و خود بر آن تاثیر می‌گذارد. جنبش طبقه کارگر ایران و جنبش‌های توده‌ای مرحله رخوت و ترس از سرکوب را پشت سر گذاشته‌اند و به اشکال مختلف به پیشروی ادامه می‌دهند. جنبش دانشجویی نیز تنها چشم‌اندازی که در مقابل خود دارد، پیشرفت به مراحل بالاتر مبارزه و رادیکال شدن است. سرکوب به ابزار پوسیده‌ای تبدیل شده که قادر نیست سیلی را که به راه افتاده است، متوقف سازد

Keine Kommentare: