Donnerstag, 14. August 2008

امپریالیسم و جنگ
۶۳
سال از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی توسط نیروهای نظامی امپریالیسم آمریکا که به قتل عام ده‌ها هزار تن از مردم ژاپن انجامید، گذشت.
روز ششم اوت ۱۹۴۵، در آخرین روزهای پایانی جنگ جهانی دوم، ترومن، رئیس جمهور آمریکا، فرمان بمباران اتمی هیروشیما و سه روز بعد از آن در نهم اوت، بمباران ناکازاکی را صادر کرد. در نتیجه این بمباران اتمی، تا پایان همان سال ۱۴۰ هزار تن در هیروشیما و ۸۰ هزار تن در ناکازاکی مردند و تا به امروز ده‌ها هزار تن دیگر از مردم این دو شهر، در نتیجه عواقب این بمباران‌ها جان خود را از دست داده و به خیل قربانیان این جنایت وحشتناک پیوسته‌اند.
بمباران اتمی شهرهای ژاپن در شرایطی صورت گرفت که رژیم فاشیستی هیتلر در اروپا در هم کوبیده شده بود و با آغاز حمله ارتش سرخ شوروی به ژاپن، فرمانروایان جنگ‌طلب این کشور نیز در حال تسلیم شدن بودند. لذا ترومن، رئیس جمهوری آمریکا، نه برای شکست و به تسلیم واداشتن ژاپن، بلکه برای مقابله با پیشروی‌های ارتش سرخ و نگران از قدرت‌گیری احزاب کمونیست و چپ در سراسر جهان، استفاده از سلاح مرگبار اتمی را در دستور کار قرار داد.
جنگی را که قدرت‌های امپریالیست جهان به خاطر منافع اقتصادی و سیاسی خود بر افروختند، به کشتار و ویرانی عظیمی انجامید که در جریان آن ۵۰ تا ۷۰ میلیون تن از مردم کشورهای در حال جنگ، جان خود را از دست دادند. اما در این میان، قتل عام مردم غیر نظامی با سلاح اتمی، اوج وحشی‌گری طبقات حاکمه کشورهای سرمایه‌داری بود. این وحشی‌گری نظامی امپریالیسم آمریکا، چنان خشم و انزجار مردم تمام کشورهای جهان را برانگیخت که قدرت‌های امپریالیست جهان، لااقل تا به امروز، دیگر جرأت استفاده از این سلاح را به خود نداده‌اند. با این همه، خطر این سلاح مرگبار کشتار دسته‌جمعی، همواره وجود داشته و دارد. از این‌رو همواره در صدر مطالبات صلح‌طلبانه توده‌های مردم جهان، خلع سلاح هسته‌ای و نابودی تمام بمب‌های اتمی در سراسر جهان بوده است. اما طبقات حاکمه کشورهای سرمایه‌داری، هیچ گاه به این خواست انسانی مردم جهان تن نداده‌اند. تنها، در اواسط نیمه دوم قرن بیستم که جنبش‌های توده‌ای گسترده‌ علیه سلاح هسته‌ای در پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری شکل گرفت، قدرت‌های امپریالیست، ناگزیر به عقب‌نشینی و محدود ساختن دامنه گسترش آن شدند. از اواخر قرن بیستم که در نتیجه شکست‌ها و عقب‌نشینی‌های طبقه کارگر جهان، توازن قوا، بیش از پیش به نفع بورژوازی جهانی بر هم خورد و ریگانیسم و تاچریسم به سیاست جهانی بورژوازی تبدیل گردید، مرحله جدیدی در گسترش سلاح‌های اتمی و ذخیره‌سازی آن‌ها آغاز گردید.
توجیه قدرت‌های امپریالیست، تا فروپاشی شوروی و بلوک شرق، جنگ سرد و حفظ توازن وحشت بود. اما با پایان دوران جنگ سرد و رقابت دو بلوک شرق و غرب، دیگر هر انسانی با کمی آگاهی می‌داند که تمام این ادعاها پوچ است و جنگ، کشتار و به کارگیری سلاح کشتار دسته‌جمعی، جزیی لاینفک از نظام طبقاتی سرمایه‌داری، به ویژه در بالاترین مرحله تکامل آن، یعنی امپریالیسم است. از این روست که نه تنها در پی پایان دوران جنگ سرد، ذخایر سلاح‌های اتمی کاهش نیافته و نابود نشده‌اند، بلکه مدام بر تعداد کشورهایی که این سلاح را به ذخایر جنگی خود افزوده‌اند، افزوده شده است. دلیل آن هم روشن است. جنگ، ذاتی نظام سرمایه‌داری‌ست و در این مرحله از تکامل سرمایه‌داری به امری ناگزیر تبدیل شده است. سراسر قرن بیستم، این حقیقت را که امپریالیسم، از میلیتاریسم، جنگ و کشتار انسان‌ها جدایی‌ناپذیر است، به وضوح نشان داد، و اکنون در نخستین سال‌های قرن بیست و یکم نه فقط این واقعیت را در منطقه خاورمیانه، بلکه در تمام مناطق جهان به اشکال مختلف می‌بینیم. تمام دولت‌ها و کشورهای ریز و درشت جهان نه برای صلح، آن گونه که از بلند گوهای تبلیغاتی خود ادعا می‌کنند، بلکه برای جنگ آماده می‌شوند.
روشن‌ترین دلیل آن هم در رشد افسار گسیخته میلیتاریسم و افزایش بودجه‌های نظامی تقریباً تمام کشورها در ابعادی حیرت‌آور در طول یک دهه گذشته است.
بر طبق گزارش سالنامه انستیتوی تحقیقات صلح استکهلم، هزینه‌های نظامی کشورهای جهان در فاصله ده سال، از ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۷، ۴۵ درصد افزایش یافت و به رقم ۱۳۳۹ میلیارد دلار رسید. این حجم کلان افزایش هزینه نظامی، تمام واقعیت نیست، بلکه بیش‌تر برگرفته از ارقام رسماً اعلام شده از سوی دولت‌هاست. ۸۳ درصد مجموع این هزینه‌ها متعلق به ۱۵ قدرت امپریالیستی برتر جهان سرمایه‌داری‌ست و ۴۵ درصد از مجموع هزینه‌های نظامی جهان را دولت آمریکا به خود اختصاص داده است. در این فاصله، بودجه نظامی دولت آمریکا با یک رشد ۶۵ درصدی، از ۶۰۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۷ تجاوز نموده و به بالاترین بودجه نظامی آمریکا، پس از جنگ جهانی دوم تبدیل شده است. پس از آمریکا، هزینه‌های نظامی انگلیس، چین، فرانسه، ژاپن، روسیه، هر یک با رشد ۴ تا ۵ درصد قرار گرفته‌اند. روسیه به سرعت در حال افزایش بودجه نظامی خود است و چین در یک دهه گذشته، مخارج نظامی‌اش را به سه برابر افزایش داده است.
در خاورمیانه، بودجه نظامی کشورهای به ویژه نفت‌خیز منطقه ۶۲ درصد افزایش یافته و در جنوب آسیا، این افزایش به ۵۷ درصد رسیده است.
گزارش سالنامه، افزایش هزینه‌های نظامی اروپای غربی را ۶ درصد ذکر کرده که از نظر حجم، رقم بالایی را پس از آمریکا تشکیل می‌دهد.
این رشد میلیتاریسم، افزایش سرسام‌آور هزینه‌های نظامی کشورهای جهان، نمی‌تواند معنای دیگری جز آمادگی جنگی کشورهای جهان سرمایه‌داری داشته باشد. بزرگ‌ترین قدرت‌های جهان سرمایه‌داری، هر چه بیش‌تر خود را مسلح می‌کنند و برای درگیری‌های نظامی آینده آماده می‌شوند. هیچ یک از آن‌ها احساس امنیت نمی‌کنند. هم اکنون روسیه به سرعت در تلاش است که بازارهای سنتی گذشته خود را که اکنون به چنگ آمریکا و اروپا افتاده‌اند، دوباره به دست آورد. این تلاش‌ها که همراه با تقویت روزافزون نیروهای نظامی و گاه درگیری‌های مسلحانه است، از این آماده‌ سازی جنگی خبر می‌دهد. آمریکا که برای حفظ موقعیت جهانی خود و سلطه انحصاری بر مناطق و بازارهای استراتژیک جهان، بودجه‌های نظامی خود را به مقیاسی بی‌سابقه افزایش داده است، هم اکنون با اشغال کشورها در خاورمیانه، در حال عملی ساختن اهداف اقتصادی – سیاسی و نظامی خود است. اروپای غربی که در پی فروپاشی بلوک شرق، تعدادی از کشورهای اروپای شرقی را بلعیده و بازار آن‌ها را به تصرف خود درآورده است، هر آن نگران شعله‌ور شدن آتشی است که اکنون به ویژه در بالکان زیر خاکستر است. چین که از درون رشد ناموزون جهان سرمایه‌داری، به یک قدرت جوان امپریالیست جهان تبدیل می‌شود، از هم اکنون با افزایش هزینه‌های نظامی و سازماندهی یک ارتش مدرن مجهز به پیشرفته‌ترین سلاح‌ها، خود را برای توسعه‌طلبی‌های آینده و درگیری‌های نظامی آماده می‌کند. در شرایطی که پس از پایان جنگ سرد، پدید آمده است، امپریالیسم آمریکا به رغم تمام قدرت اقتصادی و نظامی‌اش، دیگر در موقعیتی نیست که نقش هژمونیک خود را در جهان سرمایه‌داری به راحتی حفظ کند. بنابراین مراکز متعدد قدرت امپریالیستی در حال شکل‌گیری‌ست و همین مسئله به تنش‌ها و درگیری‌های آتی کمک می‌کند. در چنین خلأیی است که حتا برخی از دولت‌های منطقه‌ای نیز با دعاوی قدرت منطقه‌ای ظهور کرده‌اند که نمونه آن جمهوری اسلامی ایران است. اینان اولین اهداف درگیری‌ها در ابعادی کوچک خواهند بود. در نهایت نیز از آن جایی که پشتوانه اقتصادی را برای تبدیل شدن به یک قدرت سیاسی و نظامی را در جنب قدرت‌های بزرگ جهان ندارند، در نهایت ناگزیرند یا تابعیت یکی از مراکز قدرت امپریالیستی را بپذیرند و یا مضمحل شوند.
بنابراین، افزایش حدود ۵۰ درصدی بودجه و مخارج کشورهای جهان، تنها در طول ده سال اخیر، بدون دلیل نیست. بالعکس انعکاسی از واقعیت تضادهای جهان سرمایه‌داری و به ویژه تضاد قدرت‌های امپریالیست جهان ا‌ست. این افزایش هنگفت مخارج نظامی نشان‌دهنده جنگ‌هایی‌ست که آینده بشریت را تهدید می‌کنند. این واقعیت به خوبی نشان می‌دهد که در چارچوب نظام سرمایه‌داری جهانی، بشریت هرگز نمی‌تواند از شر جنگ و فجایع آن رها شود. تمام ادعاهای صلح‌طلبانه سران دولت‌های سرمایه‌داری، جز یک فریب نیست. در پشت حرف‌های قشنگ در مورد صلح، عمل به جنگ قرار گرفته است. چیزی که مدام در گوشه و کنار جهان در واقعیت وجودی‌اش با آن روبرو هستیم و ابعاد آینده آن را نیز افزایش روزافزون هزینه‌های نظامی دولت‌ها به ما نشان می‌دهد.
این افزایش هزینه‌های نظامی در شرایطی است که فقر و گرسنگی، زندگی میلیون‌ها انسان را در سراسر جهان تباه کرده است. گزارش منابع
سازمان ملل حاکی است که ۶ / ۳ میلیارد تن از مردم جهان با درآمدی کم‌تر از ۱ و یا ۲ دلار در روز زندگی می‌کنند. در آمریکا، کشوری که هم اکنون هزینه‌های نظامی‌اش به حدود ۷۰۰ میلیارد دلار رسیده است، متجاوز از ۵۰ میلیون انسان زیر خط فقر به سر می‌برند. همه ساله ده میلیون کودک در نتیجه فقر، گرسنگی و بیماری می‌میرند. صدها هزار تن از مردم کارگر و زحمتکش در سراسر جهان بیکارند. شکاف طبقاتی حتا در پیشرفته‌ترین کشورها ابعادی حیرت‌آور به خود گرفته است. سطح زندگی کارگران جهان مدام در حال تنزل است. سازمان‌های صلح‌طلب و بشر دوست بین‌المللی که درکی از طبقات و ماهیت طبقاتی جامعه سرمایه‌داری ندارند، با استناد به این آمارها، خواهان کاهش هزینه‌های نظامی دولت‌ها و اختصاص این منابع به بهبود شرایط مادی، بهداشتی، آموزشی و درمانی میلیون‌ها انسان فقیر و گرسنه شده‌اند. اما اگر قرار می‌بود، سرمایه‌داران جهان به گفته آن‌ها عمل کنند، دیگر سرمایه‌داری وجود نمی‌داشت. چرا که فقر و گرسنگی، بیکاری، محرومیت میلیون‌ها انسان از ابتدایی‌ترین امکانات زیستی، بهداشتی و آموزشی، شکاف طبقاتی، استثمار، جنگ و نظامی‌گری، توسعه‌طلبی و اشغال‌گری، کشتار انسان‌ها با سلاح‌های ویران‌گر کشتار جمعی، این‌ها همه اجزای لاینفک نظام سرمایه‌‌داری جهانی‌اند. مسئله مخارج هنگفت نظامی و جنگ در عصر کنونی، مسئله‌ای حتا بسیار فراتر از این واقعیت است که بگوییم جنگ و نظامی‌گری در تمام جوامع طبقاتی در طول تاریخ وجود داشته است. سرمایه‌داری عصر کنونی امپریالیسم است و سلطه انحصارات و سرمایه مالی.
به دست آوردن بازار، مسئله حیاتی تمام انحصارات و قدرت‌های امپریالیست جهان است. متجاوز از یک قرن است که تمام بازارهای جهان به تسخیر انحصارات درآمده است. بازار جدیدی برای تسخیر باقی نمانده است. نزاع به عرصه تجدید تقسیم کشیده است. رشد، در نظام سرمایه‌داری ناموزون است. رشته‌های تولیدی جدید، انحصارات قدرتمند جدید و کشورهای قدرتمند جدیدی پدید می‌آیند که سهم خود را در بازار جهانی می‌طلبند. قدرت‌های پیشین را به چالش می‌کشند. هیچ راه حلی هم برای مسئله تجدید تقسیم نیست، جز قدرت و زور، قدرت اقتصادی و پیامد آن قدرت نظامی. لذا درگیری برای کسب بازار، توسعه‌طلبی و هژمونی‌طلبی شدت می‌گیرد. تضاد در مرحله‌ای به جنگ می‌انجامد. جنگ به راه حل ناگزیر تضاد قدرت‌های امپریالیست برای تجدید تقسیم بازارهای جهانی تبدیل می‌گردد. شکل این جنگ به علل مختلف، به ویژه توازن قوا می‌تواند تغییر کند، اما ماهیت آن و ناگزیری آن به جای خود باقی می‌ماند. لذا سرمایه‌داری در مرحله انحصار راه دیگری برای حل تضادها خود، در نهایت جز جنگ ندارد. در این جا آن چه که حاکم است، مسئله حیات سرمایه‌داری جهانی، صدور سرمایه و کالا، سود انحصاری و تلاش برای نجات این نظام از شر بحران‌هاست. این جا دیگر مسئله انسان در میان نیست. انحصارات و قدرت‌های امپریالیست به این مسئله فکر نمی‌کنند که چه تعداد انسان می‌میرند. جنگ چه فجایعی به بار می‌آورد. چقدر انسان گرسنه جان خود را از دست می‌دهند و یا سلاح کشتار جمعی ممکن است چند صد هزار و یا میلیون‌ها انسان را نابود کند. تفاوتی هم نمی‌کند که قرن بیستم باشد با جنگ جهانی اول و دوم و ده‌ها جنگ منطقه‌ای، یا قرن بیست و یکم. به عراق نگاه کنید. مطلقاً برای امپریالیسم آمریکا مسئله نبوده و نیست که نیم میلیون جمعیت عراق کشته می‌شوند، یا یک میلیون. ۴ هزار نظامی آمریکایی به قتل می‌رسند یا ۴۰ هزار. مهم اشغال نظامی عراق و سلطه بلامنازع بر این کشور بود. در این جا از بمب اتم استفاده نشد، اما شهر فلوچه عراق و مردم آن زیر بمب‌های خوشه‌ای و فسفری نابود شدند. صدای آن هم درنیامد و کسی هم به نسل‌کشی ، کشتار جمعی و جنایت علیه بشریت متهم نشد. این ماجرا به اشکال دیگر همه روز در عراق ادامه دارد.
امروزه ظاهراً کسی جرأت نمی‌کند که بگوید فاجعه هیروشیما و ناکازاکی را تکرار خواهد کرد. اما سلاح هسته‌ای را که به خاطر قشنگی‌اش انبار نکرده‌اند. این سلاح مرگبار باز هم می‌تواند میلیون‌ها انسان را به خاطر مقاصد و اهداف اقتصادی و سیاسی طبقه سرمایه‌دار نابود کند. وقتی که خانم کلینتون در پاسخ احمدی‌نژاد به نابودی اسرائیل، از نابودی ایران از صحنه جهان سخن گفت، واکنش عصبی متقابلی از جانب وی نبود. امپریالیسم آمریکا به ویژه از نیمه قرن بیستم تا به امروز نشان داده است که هر گاه منافع‌اش ایجاب کند، از بمب‌هایی پر قدرت‌تر از آن چه که بر سر مردم هیروشیما و ناکازاکی فرو ریخت، نیز استفاده خواهد کرد. از همین روست که به رغم تمام فشار افکار عمومی جهان برای نابودی سلاح‌های هسته‌ای، هیچ گاه کم‌ترین توجهی به آن نکرد، به همراه دیگر قدرت‌های جهانی بر زرادخانه اتمی خود افزود و امروز هم بزرگ‌ترین ماشین جنگی جهان را که هزینه آن نیمی از تمام هزینه‌های نظامی دولت‌های جهان است، در اختیار دارد. نظامی‌گری، جنگ و توسعه‌طلبی مختص آمریکا نیست. ذاتی امپریالیسم به طور کلی و تمام قدرت‌های امپریالیست جهان است. راه حلی هم در چارچوب نظام سرمایه‌داری برای افسار زدن بر این میلیتاریسم و جنگ‌افروزی امپریالیستی نیست. تنها، مبارزه طبقاتی، نفی نظام سرمایه‌داری از طریق یک انقلاب اجتماعی و استقرار سوسیالیسم در مقیاسی جهانی‌ست که می‌تواند بشریت را از شر جنگ، سلاح‌های کشتار جمعی، مخارج هنگفت نظامی‌گری و تمام فجایع جنگ نجات دهد. این وظیفه‌ای‌ست بر دوش طبقه کارگر جهانی که تمام رسالتش نابودی ریشه‌های جنگ از طریق انهدام نظم طبقاتی و برقراری جامعه‌ای در شأن انسان آزاد و آگاه است. کسی نمی‌تواند مخالف جدی جنگ باشد، مگر آن که سوسیالیست باشد و دشمن آشتی‌ناپذیر نظام سرمایه‌داری

Keine Kommentare: