Mittwoch, 25. Juli 2007

خامنه‌ای درنقش شاه و جمهوری اسلامی در جایگاه رژیم سلطنتی
رژیم دیکتاتوری عریان محمد رضا شاه به رغم تمام قدرت ظاهری اش درنیمه اول دهه ۵۰، به نقطه ای رسیده بود که با وجود سکون وآرامش نسبی موجود، رژیم سلطنتی را سخت متزلزل و با بن بست روبه رو می دید. تصورش این بود که با تشدید سرکوب واختناق و حتا ممنوع ساختن هرگونه اختلافات درونی طبقه حاکم، می تواند خود را از بن بستی که سرانجام به نابودی اش انجامید، رها سازد. از این رو، دستور برچیده شدن حتا احزاب فرمایشی ایران نوین و مردم را صادر کرد. حزب واحد رستاخیر را ایجاد نمود. سرکوب وفشار به مردم را افزایش داد و رسما اعلام کرد، هرکس مخالف وضع موجود است، پاسپورتش را بگیرد و ایران را ترک کند.
دیگر لازم نبود که کسی چریک فدائی باشد تا در خیابان ها به گلوله بسته شود ویا شکنجه گاه های ساواک و جوخه اعدام درانتظارش باشد. هر مخالفت وانتقاد ولو کوچک از وضع موجود، با دستگیری، شکنجه ومجا ز ات های سنگینی پاسخ می گرفت. دیگر، مخالفت ومخالفی نمی بایست وجود داشته باشد. برای اطمینان از اجرای بی کم و کاست "فرمان همایونی" دستور داده شد که هیچ زندانی سیاسی، از بند آزاد نشود ولو این که دوران محکومیت اش به پایان رسیده باشد.
همه چیز یک دست شد و تابع فرامین "اعلیحضرت". اما درست درلحظه ای که به نظر می رسید، همه چیز مطابق میل شاه سامان گرفته است، انفجاری ناگهانی رخ داد که تمام دم و دستگاه رژیم سلطنتی را به هوا پرتاب کرد. این انفجار، انفجار خشم، مخالفت واعتراض میلیون ها انسانی بود که رژیم شاه آنها را به هیچ می گرفت. ته مانده طرفداران سلطنت، هنوز هم در ارزیابی خود از رویدادهائی که به واژگونی رژیم سلطنتی انجامید، افسوس می خورند که چرا محمد رضا شاه این اشتباهات پی در پی را مرتکب شد و حتا گروهی از خودی ها را نیز ناراضی کرد. اما آن ها عاجز از درک این حقیقت اند که اشتباهی در کار نبود. آن چه که شاه انجام داد، برخاسته از منطق درونی وذاتی هر رژیم خود کامه واستبدادی ست. دیکتاتوری های عریان، هر شکلی که به خود بگیرند، سلطنتی، نظامی، دینی، فاشیستی، نمی توانند از شکل عریان دیکتاتوری واختناق واستبداد ذاتی آن، گامی به عقب بگذارند، چرا که با هر عقب نشینی، تمام بقاء وموجودیت خود را در خطر می بینند. آنها راهی جز این ندارند که به بالاترین قله استبداد پناه برند واز آنجا سرنگون گردند. به این تعبیر،اقدامات رژیم شاه، در سال ۵۴، فرجام استبداد بود.
چنین به نظرمی رسدکه کمدی تکرار تاریخ، باردیگر در حال رخ دادن است. خامنه ای درنقش شاه ظاهر شده و جمهوری اسلامی در جایگاه رژِیم سلطنتی قرار گرفته است.
تحولات سیاسی که از هنگام آغاز دوره زمام داری احمدی نژاد مراحل مقدماتی خود را می گذراند، با آغاز سال جدید که همراه با تشدید اختناق و سرکوب بود، محتوای واقعی خود را هنگامی کاملا آشکار ساخت که در اواسط تیر ماه، خامنه ای اعضای شورای نگهبان ومسئولان بخش های نظارتی آن را در سراسر کشور به حضور پذیرفت. وی در سخنرانی خود جای شک و شبهه ای برکسی باقی نگذارد که تشدید سرکوب واختناق که در پی شعار اتحاد ملی واسلامی به مرحله اجرا در آمده است، اتفاقی زودگذر و ناسنجیده نیست، بلکه مرحله ای‌ ضررویست در مسیر پیش‌روی جمهوری اسلامی به سوی قله استبداد. مرحله ای که دیگر، اپوزیسیون بازی قانونی و نیمه قانونی هم دوران مصرفش به پایان رسیده است. به جناح بندی حکومتی نیز دیگر نیازی نیست. همه چیز باید یک دست و متحد باشد. ملتی متحد و یک دست، بدون اختلاف، کابینه‌ای یک دست، مجلسی یک دست و همه تابع و مطیع بی چون وچرای یک رهبر. هیچ مخالفت وانتقادی به هیچ شکل نباید وجود داشته باشد. در ظاهر قضیه، سخنرانی خامنه ای، رهنمودش به شورای نگهبان برای ایجاد یک مجلس یک دست تابع ولی فقیه بود وقلع وقمع گروه های رقیبی که این چارچوب را نمی پذیرند. اما جوهر حرف های او، به همراه شعار اتحاد ملی و اسلامی وسرکوب عنان گسیخته توده های مردم، بیان چیز دیگری نیست، جز همان مرحله حزب رستاخیری رژیم شاه و یک دست کردن همه چیز تحت رهبری یک دیکتاتور فردی. گرچه درظاهر قضیه حزب رستاخیر تشکیل نشده است، اما رویدادهای تاریخی هرگز نمی توانند دقیقا به هما ن شکل گذشته رخ دهند. جوهر مسئله اما همان است که سیاست حزب رستاخیزی رژیم شاه داشت.
خامنه ای دراین سخنرانی گفت: "تصمیم گیری در باره صلاحیت افرادی که قرار است برای کشور وملت درمجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامی وریاست جمهوری تصمیم بگیرند، وظیفه ای بسیار مهم است، زیرا نمی توان اداره کشور و سرنوشت ملت را به هر فردی بدون در نظر گرفتن رفتار، اخلاق، عقاید، دانش وصلاحیت اوسپرد." آیا شورای نگهبان تاکنون وظیفه اش را به درستی انجام نمی داده و درتصمیم گیری های خود درمورد صلاحیت افرادی که می بایستی وارد ارگان های رژیم شوند، مرتکب اشتباهی شده است که خامنه ای این امر مهم را به آنها یاد آور می شود؟ پاسخ منفی ست. شورای نگهبان به خوبی وظیفه خود را انجام داده است و خامنه ای درهمین سخنرانی از شورای نگهبان "به دلیل ادای به موقع وظائف، انسجام درعملکردها و مستدل بودن تصمیم ها" قدردانی کرد. پس نکته اصلی در این است که اوضاع چنان تغییر کرده و جمهوری اسلامی به آن مرحله ای وارد شده است که دیگر نمی توان تحمل کرد فرد یا افرادی هم از درون طبقه حاکم به ارگانهای رژیم وارد شوند که احیانا انتقادی داشته باشند و یا تا به آن حد فضولی کنند که ادعای اصلاح رژیم را از درون داشته باشند. وقت این حرف ها گذشته است. اگر هم تاکنون جمهوری اسلامی، بنا به مصلحت حفظ رژیم، به مصلحت اندیشی در این زمینه نیاز داشت، آن هم دورانش سپری شده است. اکنون باید همه چیز تابع قانون و ضابطه جمهوری اسلامی باشد. لذا می گوید: "ملاک اصلی در نظرها و تصمیم گیری های شورای نگهبان فقط قانون وضابطه باشد و نباید به هیچ وجه به مصلحت اندیشی ها توجه شود."
در پی این سخنان خامنه ای، شورای نگهبان تاکید نمود که اوامر رهبری را دقیقا به مورد اجرا در خواهد آورد. پامنبری های خامنه ای نیز یکی پس از دیگری، این رهنمودهای داهیانه رهبری را ستودند. وزرای کابینه احمدی نژاد نیز در پی این سخنرانی اعلام نمودند که تلاش خود را برای یک دست کردن حتا روزنامه ها شدت خواهند داد وهر روزنامه و تارنمای خبری جناح رقیب را که از این یک دست شدن تبعیت نکند، تعطیل می کنند. مشاور احمدی نژاد، کلهُر، پا را از این نیز فراتر نهاد وبرای مرعوب کردن دستجات رقیب گفت: "امروز هرکس یأس آفرینی کند، تنها مخالف دولت نهم نیست. مخالف نظام وانقلاب است. هر‌کس در مسیر پیشرفت سنگ اندازی کند، با دشمنان همراهی می کند." تکلیف روشن است. آنها یا باید به سیاست حزب رستاخیزی خامنه ای تمکین کنند، یامخالف نظام اند وهمراه دشمن.
سیاست به قدر کافی روشن است. جمهوری اسلامی راه دیگری ندارد، جز آنچه که خامنه ای ترسیم کرده است. گروه های رقیب وفادار به جمهوری اسلامی چه خواهند کرد؟ کاری از آنها ساخته نیست. این گروه ها، درکل نقشی در وضعیت کنونی نمی توانند داشته باشند. دوران همه آنها به پایان رسیده است. این ها، آنقدر پرت از وضعیت جامعه اند که حتا نفهمیدند جریان برسرکار آمدن احمدی نژاد چه بود. آنهاساده لوحانه فکر می کردند دوران زمامداری احمدی نژاد، به دوسال هم نخواهد کشید. گوئی این شخص احمدی نژاد بود که به بالاترین رده دستگاه اجرائی حکومت پرتاب شده بود و به همین سادگی از آنجا سقوط خواهد کرد. این گروه ها فاقد کمترین پایگاه واعتبار درمیان توده مردم اند. اختلافاتی که درمیان آنها وجود دارد، بیش از نقاط وحدت شان است. بخش اعظم آنها گرایش شان به جناح خامنه ای و سیاست های آن است.اینان خود راجزء لاینفکی از سرنشینان کشتی توفان زده جمهوری اسلامی می دانند که تمام حیات و هستی شان وابسته به آن است. تنها گروه کوچکی از آن ها ممکن است مقاومتی نشان دهند. اما مقاومت آنها بیش از آن سست است که بتواند اندکی دوام آورد. دیگر، دوران فراخوان ادا و اطوارهای قانونی ومدنی و مسالمت آمیز به پایان رسیده است. دوران نبردهای فراقانونی توده ای، مبارزه قهرآمیز میلیون ها تن از توده های مردم در حاد ترین شکل آن فرا رسیده است. دیگر کسی گوشش به یاوه سرائی مبلغین اخلاق مسیحیت ، انقیاد و برده پروری بدهکار نخواهد بود.
توده های وسیع مردم به این حقیقت بیش از پیش واقف می شوند که نمی توانند با دست خالی با رژیمی که یک ارتش میلیونی سر تا پا مسلح را به مقابله آنها فرستاده است، درگیر شوند. باید به اعتصابات توده ای ، تظاهرات توده ای، درگیری خیابانی، اعتصاب عمومی سیاسی و قیام مسلحانه روی آورند. استبداد و دیکتاتوری عریان جمهوری اسلامی به پایان خط رسیده است. انفجار به زودی رخ خواهد داد. صحنه مبارزه برای رودرروئی دونیروئی که تا انتها درمقابل یک دیگر ایستاده اند، بیش از هر زمان دیگر آماده تر می شود. در این نبرد، بی طرفی وجود نخواهد داشت. آنهائی که قادر نیستند، جنگ میان آزادی واستبداد را ببینند، از هم اکنون باید به خانه های خود بروند، تا این جنگ با پیروزی طرفداران آزادی و سوسیالیسم بر ارتجاع مذهبی و طبقاتی حاکم به پایان برسد. صحنه نبرد برای آزادی و سوسیالیسم به میلیون ها کارگر و زحمتکش ، زنان زحمتکش وستمدیده وجوانان رزمنده ای تعلق خواهد داشت که حاضر به هر گونه فداکاری خواهند بود. جمهوری اسلامی تکلیف را یک سره کرده است. اکنون، این توده کارگر و زحمتکش اند که باید تکلیف رژیم را یک سره کنند.

Keine Kommentare: