ایران در هفتهای که گذشت
با وجود گذشت دو هفته از نخستین موج سرما، تودههای زحمتکش مردم ایران، هنوز از مصائب آن رهایی نیافتهاند. در هفتهای که امروز سپری میشود، مردم سراسر منطقه وسیعی از شرق، تا شمال و از شمال غربی تا غرب ایران همچنان با برف، سرمای شدید، یخبندان و عواقب و معضلات ناشی از آن رو به رو بودند. و در جنوب ایران، ریزش باران و جاری شدن سیل، زندگی مردم را تباه کرد.
در مناطق سردسیر، به رغم اقدامات محدود و سر هم بندی شده دولت، مشکلات مردم هنوز حل نشدهاند. بحران گاز به جای خود باقیست. مردم از سرمای شدید در عذاباند. کمبود نان و آذوقه، گر چه تا حدودی در برخی شهرها تعدیل شده است، اما حل نشده است. صفهای طویل، گویای این واقعیت است. مردمی که خانه و کاشانه حقیر و محدودشان تخریب شده، با رنجی مضاعف رو به رو هستند. موج جدید گرانی، زندگی مردم کارگر و زحمتکش را دشوارتر کرده است. مدام بر مرگ و میر ناشی از سرمازدگی و گازگرفتگی افزوده شده است. در برخی مناطق نظیر آذربایجان که گاه مردم در سرمای ۳٠ درجه زیر صفر به سر میبرند، تقریبا در همه شهرها و روستاهای آن به استثنای تبریز، مردم در وضعیت اسفباری زندگی میکنند. مراکز آموزشی هم چنان در اغلب این شهرها نیز تعطیل بود. مردم مازندران، گلستان، گیلان، کردستان، کرمانشاه، لرستان، همگی در این هفته نیز با معضلات متعددی رو به رو بودند. فعلاً اخبار و گزارشات دولتی که انتشار مییابد مربوط به شهرهای این استانهاست. از روستاهایی که زیر خروارها برف مدفون شدهاند، خبری انتشار نمییابد. وقتی که هنوز برخی جادههای اصلی مسدودند، معلوم است که تکلیف راههای فرعی و دسترسی به روستاها بر چه منوال است. گاه، تنها خبری انتشار مییابد که تعدادی از مردم روستاهای محاصره شده از طریق برف، با هر بدبختی که بوده خود را پیاده با پیمودن فرسنگها راه در برف، به شهرها رسانده و برای نجات خانوادههایشان از سرما و گرسنگی و مرگ، تقاضای کمک کردهاند.
مقامات دولتی، اما اکنون چه میکنند؟ وعده و وعیدهای بی پایان عمل نشده خود را تکرار میکنند. بعد هم در بوق و کرنای تبلیغاتی خود میدمند که بله! مشکلات حل شد. گاز به همه جا رسید. فقط در برخی از مناطق، خیلی کم افت گاز هست که انشاالله در همین یکی دو روز بر طرف میشود. مشکل گاز هم حل شد. راههای ارتباطی هم با معضلی روبه رو نیستند و غیره و ذالک.
اما با وجود تمام این تبلیغات، بحران به جای خود باقیست. این، تنها بحران گاز، نان، برف و سرما نیست. بحران ورشکستگی جمهوری اسلامیست. بحرانها، تمام کثافات را از عمق به سطح میآورند و در انظار همگان قرار میدهند. این بحران حتا به ناآگاهترین مردم نشان داد که در این حدود سی سال که از استقرار جمهوری اسلامی در ایران گذشته است، آب از آب تکان نخورده است. هیچ اقدام جدی در این کشور انجام نگرفته است. کافیست یک برف سنگین ببارد که همه چیز فلج شود. حتا نان هم پیدا نشود. این همان کشوریست که امثال خامنهای و احمدینژاد، شب و روز از پیشرفتهای جهانی آن حرف می زنند و یاوهسرایی میکنند.
توجه کنید! نگاه کنید و ببینید در همین چند روز بر سر مردم فقیر و ستمدیده استان سیستان و بلوچستان چه آمد. از یک هفته پیش سازمان هواشناسی اعلام کرد که در اواسط هفته، در این منطقه بارانهای سیلآسا آغاز میگردد. کسی هم نیست که نداند جاری شدن سیل در این منطقه به بهای نابودی خانههای خشت و گلی مردم فقیر بلوچ و حتا از دست رفتن جان آنها تمام خواهد شد. اما کمترین اقدام پیشگیرانه، لااقل برای نجات جان مردم صورت نگرفت. وقتی که سیل جاری شد و روستاها را فراگرفت، تازه در نیمههای شب یادشان افتاد که باید برای نجات سیلزدگان کاری انجام دهند. آن هم پس از آن که کار از کار گذشته است. روز بعد هم نماینده رژیم از ایرانشهر در مجلس ارتجاع، در مصاحبههای مطبوعاتی خود شروع به جار زدن کرد که ای مردم ایران به داد سیلزدگان استان سیستان و بلوچستان برسید. فاجعهای انسانی در پیش است. غذا، لباس، پتو، دارو مورد نیاز است. این مردماند که باید به یاری همنوعان خود بشتابند. دولت، حتا پتو، لباس، غذا و دارو برای تعدادی از مردم سیل زده ندارد. فقط بلد است پول نفت و گاز و مالیات پارو کند. واقعا فکرش را بکنید! جاری شدن سیل در سیستان و بلوچستان، ماجراییست که هر سال تکرار میشود و هست و نیست این مردم را نابود میکند، اما هیچ اقدامی تاکنون برای مهار آن انجام نگرفته است. در حالی که با اندکی هزینه نه فقط میتوان این نیروی مخرب را مهار کرد، بلکه آن را به عنوان منبع مهمی برای کشاورزی، تولید انرژی و رفاه حال مردم به خدمت گرفت. این امکان را اما نظم اقتصادی- اجتماعی و سیاسی موجود نمیدهد. تا وقتی که تودههای کارگر و زحمتکش و تمام مردم ستمدیده اراده نکنند که سرنوشتشان را خودشان در دست بگیرند، بدبختانه در بر همین پاشنه خواهد چرخید.
با وجود گذشت دو هفته از نخستین موج سرما، تودههای زحمتکش مردم ایران، هنوز از مصائب آن رهایی نیافتهاند. در هفتهای که امروز سپری میشود، مردم سراسر منطقه وسیعی از شرق، تا شمال و از شمال غربی تا غرب ایران همچنان با برف، سرمای شدید، یخبندان و عواقب و معضلات ناشی از آن رو به رو بودند. و در جنوب ایران، ریزش باران و جاری شدن سیل، زندگی مردم را تباه کرد.
در مناطق سردسیر، به رغم اقدامات محدود و سر هم بندی شده دولت، مشکلات مردم هنوز حل نشدهاند. بحران گاز به جای خود باقیست. مردم از سرمای شدید در عذاباند. کمبود نان و آذوقه، گر چه تا حدودی در برخی شهرها تعدیل شده است، اما حل نشده است. صفهای طویل، گویای این واقعیت است. مردمی که خانه و کاشانه حقیر و محدودشان تخریب شده، با رنجی مضاعف رو به رو هستند. موج جدید گرانی، زندگی مردم کارگر و زحمتکش را دشوارتر کرده است. مدام بر مرگ و میر ناشی از سرمازدگی و گازگرفتگی افزوده شده است. در برخی مناطق نظیر آذربایجان که گاه مردم در سرمای ۳٠ درجه زیر صفر به سر میبرند، تقریبا در همه شهرها و روستاهای آن به استثنای تبریز، مردم در وضعیت اسفباری زندگی میکنند. مراکز آموزشی هم چنان در اغلب این شهرها نیز تعطیل بود. مردم مازندران، گلستان، گیلان، کردستان، کرمانشاه، لرستان، همگی در این هفته نیز با معضلات متعددی رو به رو بودند. فعلاً اخبار و گزارشات دولتی که انتشار مییابد مربوط به شهرهای این استانهاست. از روستاهایی که زیر خروارها برف مدفون شدهاند، خبری انتشار نمییابد. وقتی که هنوز برخی جادههای اصلی مسدودند، معلوم است که تکلیف راههای فرعی و دسترسی به روستاها بر چه منوال است. گاه، تنها خبری انتشار مییابد که تعدادی از مردم روستاهای محاصره شده از طریق برف، با هر بدبختی که بوده خود را پیاده با پیمودن فرسنگها راه در برف، به شهرها رسانده و برای نجات خانوادههایشان از سرما و گرسنگی و مرگ، تقاضای کمک کردهاند.
مقامات دولتی، اما اکنون چه میکنند؟ وعده و وعیدهای بی پایان عمل نشده خود را تکرار میکنند. بعد هم در بوق و کرنای تبلیغاتی خود میدمند که بله! مشکلات حل شد. گاز به همه جا رسید. فقط در برخی از مناطق، خیلی کم افت گاز هست که انشاالله در همین یکی دو روز بر طرف میشود. مشکل گاز هم حل شد. راههای ارتباطی هم با معضلی روبه رو نیستند و غیره و ذالک.
اما با وجود تمام این تبلیغات، بحران به جای خود باقیست. این، تنها بحران گاز، نان، برف و سرما نیست. بحران ورشکستگی جمهوری اسلامیست. بحرانها، تمام کثافات را از عمق به سطح میآورند و در انظار همگان قرار میدهند. این بحران حتا به ناآگاهترین مردم نشان داد که در این حدود سی سال که از استقرار جمهوری اسلامی در ایران گذشته است، آب از آب تکان نخورده است. هیچ اقدام جدی در این کشور انجام نگرفته است. کافیست یک برف سنگین ببارد که همه چیز فلج شود. حتا نان هم پیدا نشود. این همان کشوریست که امثال خامنهای و احمدینژاد، شب و روز از پیشرفتهای جهانی آن حرف می زنند و یاوهسرایی میکنند.
توجه کنید! نگاه کنید و ببینید در همین چند روز بر سر مردم فقیر و ستمدیده استان سیستان و بلوچستان چه آمد. از یک هفته پیش سازمان هواشناسی اعلام کرد که در اواسط هفته، در این منطقه بارانهای سیلآسا آغاز میگردد. کسی هم نیست که نداند جاری شدن سیل در این منطقه به بهای نابودی خانههای خشت و گلی مردم فقیر بلوچ و حتا از دست رفتن جان آنها تمام خواهد شد. اما کمترین اقدام پیشگیرانه، لااقل برای نجات جان مردم صورت نگرفت. وقتی که سیل جاری شد و روستاها را فراگرفت، تازه در نیمههای شب یادشان افتاد که باید برای نجات سیلزدگان کاری انجام دهند. آن هم پس از آن که کار از کار گذشته است. روز بعد هم نماینده رژیم از ایرانشهر در مجلس ارتجاع، در مصاحبههای مطبوعاتی خود شروع به جار زدن کرد که ای مردم ایران به داد سیلزدگان استان سیستان و بلوچستان برسید. فاجعهای انسانی در پیش است. غذا، لباس، پتو، دارو مورد نیاز است. این مردماند که باید به یاری همنوعان خود بشتابند. دولت، حتا پتو، لباس، غذا و دارو برای تعدادی از مردم سیل زده ندارد. فقط بلد است پول نفت و گاز و مالیات پارو کند. واقعا فکرش را بکنید! جاری شدن سیل در سیستان و بلوچستان، ماجراییست که هر سال تکرار میشود و هست و نیست این مردم را نابود میکند، اما هیچ اقدامی تاکنون برای مهار آن انجام نگرفته است. در حالی که با اندکی هزینه نه فقط میتوان این نیروی مخرب را مهار کرد، بلکه آن را به عنوان منبع مهمی برای کشاورزی، تولید انرژی و رفاه حال مردم به خدمت گرفت. این امکان را اما نظم اقتصادی- اجتماعی و سیاسی موجود نمیدهد. تا وقتی که تودههای کارگر و زحمتکش و تمام مردم ستمدیده اراده نکنند که سرنوشتشان را خودشان در دست بگیرند، بدبختانه در بر همین پاشنه خواهد چرخید.
ایران در هفتهای که گذشت
جدال سیاسی- تبلیغاتی امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی در این هفته با سفر بوش به خاورمیانه در رأس خبرها قرار داشت. رئیس جمهور آمریکا همان گونه که از قبل اعلام کرده بود، یکی از اهداف سفرش به خاورمیانه، بسیج دولتهای منطقه علیه جمهوری اسلامی، یا به قول خودش "مهار بلندپروازیهای" آن بود. از این رو، از همان لحظه ورودش به اسرائیل آتشبار حملات لفظی تند خود را متوجه جمهوری اسلامی نمود.
وی پس از مذاکرات خود با نخستوزیر اسرائیل گفت: "ایران تهدیدی برای صلح در سراسر جهان است. اگر جهان بسیج نشود و مانع نگردد که این کشور به فنآوریهایی دست یابد که راه را برای داشتن سلاح هستهای باز کند، تهدیدی بوده و هست و خواهد بود." وی هم چنین اعلام نمود که گزارش اداره اطلاعاتی آمریکا، نباید نشانه تغییر کلی سیاست آمریکا در رابطه با ایران شمرده شود. در ادامه سفرش به شیخنشینها نیز در هر مصاحبه و سخنرانی، همین حرفها را تکرار کرد و گفت: ایران در صدر کشورهای مسئول تروریسم است. صلح و امنیت ملتها را در همه جا تهدید میکند و آمریکا میخواهد پیش از آن که دیر شده باشد، همه دوستانش را در برابر این تهدید متحد سازد. اگر تا چند روز پیش هم اعلام میشد که در نتیجه همکاری جمهوری اسلامی با آمریکا، از تعداد حملات نظامی در عراق کاسته شده است، اکنون ژنرال پتریوس فرمانده نظامی ارتش آمریکا در عراق هم، اعلام میکرد که در روزهای اخیر، حملات مرتبط با تسلیحات انفجاری ایرانی دو یا حتا سه برابر شده است.
جمهوری اسلامی ابتدا واکنش تندی به این اظهارات نشان داد، اما تدریجا، موضعگیریهای تبلیغاتیاش نرمتر و آرامتر شد، تا جایی که وزارت خارجه جمهوری اسلامی، از وی خواست نسبت به اظهارات خود معذرتخواهی کند. اکنون که سفر بوش به پایان رسیده، ببینیم، تا چه حد به هدف خود رسیده و یا خواهد رسید. این نکته اکنون دیگر باید روشن شده باشد که نزاع میان جمهوری اسلامی و امریکا، یک نزاع دامنهدار سیاسی ست که به این یا آن مورد از اختلافات، نظیر مسئله هستهای، عراق، تروریسم خلاصه نمیشود. نزاعیست بر سر کلیت سیاست خاورمیانهای طرفین که هر مورد از اختلافات، جزئی از این کلیت است. هیچ یک از دو طرف نمیتوانند برسر جزئیات به توافق برسند، مگر آن که بر سر کلیت سیاست به توافق رسیده باشند. از همینروست که تاکنون بر سر هیچ مسئلهای به توافق نرسیده و نمیتوانند برسند. چرا که یا باید آمریکا از کلیت خود دست بردارد و فرضا امپریالیست و توسعهطلب نباشد که چنین فرضی محال است و یا دست کم به یک قدرت درجه دو تبدیل گردد که عجالتا این فرض هم منتفی ست. یا باید جمهوری از کلیت سیاست خود دست بردارد یعنی توسعهطلبی پاناسلامیستی خود را کنار نهد، که در آن صورت، اساسا یک پای موجودیت خود را از دست خواهد داد و تحت چنین شرایطی، اسلامی بودن خود را هم از دست خواهد داد و در بهترین حالت به جمهوری اسلامی پاکستان تبدیل خواهد شد. آمریکا و جمهوری اسلامی در چنین بنبستی قرار دارند.
جمهوری اسلامی، اساسا زور و قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی را که بخواهد حتا در دراز مدت بر آمریکا غلبه کند، ندارد. امپریالیسم آمریکا این قدرت را در کلیت آن دارد، اما به طور مشخص، در اوضاع و احوال کنونی، آن هم به تنهایی کاری ازش ساخته نیست. چرا؟ به این علت که راه حل این تضاد از نظر آمریکا در بنبست کنونی جنگ است. اما آمریکا که در عراق و افغانستان درگیر جنگ است، متحدین منطقهای و بینالمللیاش هر یک به دلائل سیاسی و یا اقتصادی مخالف جنگی دیگر هستند ودر درون خود آمریکا حتا درمیان هیئت حاکمه این کشور، اختلافاتی جدی بر سر این مسئله وجود دارد، قادر به براه انداختن چنین جنگی در توازن کنونی نیست. بنابراین، تنها کاری که برایش باقی مانده است، آن گونه که خود بوش میگوید متحد ساختن تمام دوستانش علیه جمهوری اسلامیست. اما برای چه؟ برای این که از طریق فشار اقتصادی و سیاسی گستردهای، سیاست خود را پیش برد. حال سؤال این است که تا چه حد امکان پیشبرد این سیاست وجود دارد؟ پاسخ این است که در جهان پر تضاد کنونی که حتا نزدیکترین متحدین آمریکا به رغم مخالفتی که با برخی سیاستهای بین المللی جمهوری اسلامی دارند، در پی منافع اقتصادی و سیاسی مختص خود هستند، توفیقی به دست نخواهد آورد. این البته بدان معنا نیست که کلا تمام این فشارها بیتاثیر خواهند بود، بلکه منظور این است که نتیجه آن نمیتواند تضادی را که به بنبست کشیده است حل کند. دستآورد سفر بوش به خاورمیانه نیز در نهایت این خواهد بود که در کوتاه مدت، متحدین منطقهای آمریکا، در محدودهای خود را با سیاست آمریکا در این زمینه هماهنگ سازند.
مدیر کل آژانس بینالمللی اتمی که برای گفتگو با مقامات جمهوری اسلامی به ایران آمده بود، در اوائل این هفته تهران را ترک کرد. البرادعی در مصاحبه مطبوعاتی خود، پیرامون علت سفرش به ایران و گفتگو با سران و مقامات حکومت گفت: در این ملاقاتها، در باره فائق آمدن بر مشکلات پیش روی ایران و آژانس و ایران و جامعه بینالمللی و شورای امنیت، صحبتهایی خواهم داشت تا شاهد عادی شدن وضعیت ایران باشیم. اگر بتوانیم فعالیتهای گذشته و حال جمهوری اسلامی ایران را شفافسازی کنیم، میتوانیم زمینه را برای اعتمادسازی فعالیت آینده ایران فراهم کنیم. اما سوای این اظهارات کلی، به طور مشخص بحث بر سرچه مسائلی بود و چه گذشت، به بخشی از آن میتوان از طریق، تعیین مهلت چهار هفتهای برای یک سره کردن تمام پاسخها پی برد.
مدیر کل آژانس، برای مقامات جمهوری اسلامی روشن کرد که میخواهد گزارش نهایی خود را تا اوائل مارس به آژانس ارائه دهد، بنابراین دیگر فرصتی برای به تعویق انداختن پاسخها، در مورد سؤالات گذشته و شفافسازی برای همکاری آینده، باقی نمانده است. احتمالاُ مدیر کل آژانس باید برای سران رژیم، فشارهای آمریکا و برخی متحدین اروپایی آن را نیز توضیح داده باشد. در هر حال قرار بر این شد که در این مدت چهارهفته پاسخهای نهایی به مسئله آلودگی دانشکده فنی، تولید اورانیوم فلزی و نقشه ریختهگری آن، که در ساخت تسلیحات هستهای کاربرد دارد، داده شود. احتمالاُ نیز این پاسخها از جانب جمهوری اسلامی داده خواهد شد. اما مسئلهای که باز هم لاینحل باقی میماند، پرونده در شورای امنیت است. این معضل با توجه به مخالفتهای آمریکا، فرانسه و انگلیس چگونه حل خواهد شد؟ به نظر میرسد که یکی از محورهای مهم مذاکرات مدیر کل آژانس با خامنهای هم بر سر این مسئله بوده است. البرادعی در واقع میخواهد این معضل از طریق مذاکرات جمهوری اسلامی با اتحادیه اروپا حل شود. اما اکنون مدتیست که ادامه مذاکرات سولانا نیز با نماینده جمهوری اسلامی، عملا به حالت تعلیق در آمده است. وی در این گفتگوها با توجه به نظر اتحادیه اروپا، بر سر راه حل مسئله، با خامنهای گفتگو کرده است. و قطعاُ پاسخ جمهوری اسلامی را نیز به آنها منتقل خواهد کرد. مذاکرات پوشیده و پنهان ماندهاند. تنها میتوان از اظهار نظرهای ضمنی برخی مقامات جمهوری اسلامی ، نتیجه گرفت که خامنهای، همان پاسخ تاکتیکی گذشته رژیم را داده باشد. به این معنا که کلا مسئله تعلیق منتفی شده، اعلام نمیگردد، بلکه بحث پیرامون آن به بازگشت پرونده از شورای امنیت به آژانس مشروط میشود. بنابراین مدیر کل آژانس برسر این مسئله نتوانست به نتایج جدیدی برسد. معضل پرونده در شورای امنیت، هم چون گذشته به حال خود باقی ماند.
جدال سیاسی- تبلیغاتی امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی در این هفته با سفر بوش به خاورمیانه در رأس خبرها قرار داشت. رئیس جمهور آمریکا همان گونه که از قبل اعلام کرده بود، یکی از اهداف سفرش به خاورمیانه، بسیج دولتهای منطقه علیه جمهوری اسلامی، یا به قول خودش "مهار بلندپروازیهای" آن بود. از این رو، از همان لحظه ورودش به اسرائیل آتشبار حملات لفظی تند خود را متوجه جمهوری اسلامی نمود.
وی پس از مذاکرات خود با نخستوزیر اسرائیل گفت: "ایران تهدیدی برای صلح در سراسر جهان است. اگر جهان بسیج نشود و مانع نگردد که این کشور به فنآوریهایی دست یابد که راه را برای داشتن سلاح هستهای باز کند، تهدیدی بوده و هست و خواهد بود." وی هم چنین اعلام نمود که گزارش اداره اطلاعاتی آمریکا، نباید نشانه تغییر کلی سیاست آمریکا در رابطه با ایران شمرده شود. در ادامه سفرش به شیخنشینها نیز در هر مصاحبه و سخنرانی، همین حرفها را تکرار کرد و گفت: ایران در صدر کشورهای مسئول تروریسم است. صلح و امنیت ملتها را در همه جا تهدید میکند و آمریکا میخواهد پیش از آن که دیر شده باشد، همه دوستانش را در برابر این تهدید متحد سازد. اگر تا چند روز پیش هم اعلام میشد که در نتیجه همکاری جمهوری اسلامی با آمریکا، از تعداد حملات نظامی در عراق کاسته شده است، اکنون ژنرال پتریوس فرمانده نظامی ارتش آمریکا در عراق هم، اعلام میکرد که در روزهای اخیر، حملات مرتبط با تسلیحات انفجاری ایرانی دو یا حتا سه برابر شده است.
جمهوری اسلامی ابتدا واکنش تندی به این اظهارات نشان داد، اما تدریجا، موضعگیریهای تبلیغاتیاش نرمتر و آرامتر شد، تا جایی که وزارت خارجه جمهوری اسلامی، از وی خواست نسبت به اظهارات خود معذرتخواهی کند. اکنون که سفر بوش به پایان رسیده، ببینیم، تا چه حد به هدف خود رسیده و یا خواهد رسید. این نکته اکنون دیگر باید روشن شده باشد که نزاع میان جمهوری اسلامی و امریکا، یک نزاع دامنهدار سیاسی ست که به این یا آن مورد از اختلافات، نظیر مسئله هستهای، عراق، تروریسم خلاصه نمیشود. نزاعیست بر سر کلیت سیاست خاورمیانهای طرفین که هر مورد از اختلافات، جزئی از این کلیت است. هیچ یک از دو طرف نمیتوانند برسر جزئیات به توافق برسند، مگر آن که بر سر کلیت سیاست به توافق رسیده باشند. از همینروست که تاکنون بر سر هیچ مسئلهای به توافق نرسیده و نمیتوانند برسند. چرا که یا باید آمریکا از کلیت خود دست بردارد و فرضا امپریالیست و توسعهطلب نباشد که چنین فرضی محال است و یا دست کم به یک قدرت درجه دو تبدیل گردد که عجالتا این فرض هم منتفی ست. یا باید جمهوری از کلیت سیاست خود دست بردارد یعنی توسعهطلبی پاناسلامیستی خود را کنار نهد، که در آن صورت، اساسا یک پای موجودیت خود را از دست خواهد داد و تحت چنین شرایطی، اسلامی بودن خود را هم از دست خواهد داد و در بهترین حالت به جمهوری اسلامی پاکستان تبدیل خواهد شد. آمریکا و جمهوری اسلامی در چنین بنبستی قرار دارند.
جمهوری اسلامی، اساسا زور و قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی را که بخواهد حتا در دراز مدت بر آمریکا غلبه کند، ندارد. امپریالیسم آمریکا این قدرت را در کلیت آن دارد، اما به طور مشخص، در اوضاع و احوال کنونی، آن هم به تنهایی کاری ازش ساخته نیست. چرا؟ به این علت که راه حل این تضاد از نظر آمریکا در بنبست کنونی جنگ است. اما آمریکا که در عراق و افغانستان درگیر جنگ است، متحدین منطقهای و بینالمللیاش هر یک به دلائل سیاسی و یا اقتصادی مخالف جنگی دیگر هستند ودر درون خود آمریکا حتا درمیان هیئت حاکمه این کشور، اختلافاتی جدی بر سر این مسئله وجود دارد، قادر به براه انداختن چنین جنگی در توازن کنونی نیست. بنابراین، تنها کاری که برایش باقی مانده است، آن گونه که خود بوش میگوید متحد ساختن تمام دوستانش علیه جمهوری اسلامیست. اما برای چه؟ برای این که از طریق فشار اقتصادی و سیاسی گستردهای، سیاست خود را پیش برد. حال سؤال این است که تا چه حد امکان پیشبرد این سیاست وجود دارد؟ پاسخ این است که در جهان پر تضاد کنونی که حتا نزدیکترین متحدین آمریکا به رغم مخالفتی که با برخی سیاستهای بین المللی جمهوری اسلامی دارند، در پی منافع اقتصادی و سیاسی مختص خود هستند، توفیقی به دست نخواهد آورد. این البته بدان معنا نیست که کلا تمام این فشارها بیتاثیر خواهند بود، بلکه منظور این است که نتیجه آن نمیتواند تضادی را که به بنبست کشیده است حل کند. دستآورد سفر بوش به خاورمیانه نیز در نهایت این خواهد بود که در کوتاه مدت، متحدین منطقهای آمریکا، در محدودهای خود را با سیاست آمریکا در این زمینه هماهنگ سازند.
مدیر کل آژانس بینالمللی اتمی که برای گفتگو با مقامات جمهوری اسلامی به ایران آمده بود، در اوائل این هفته تهران را ترک کرد. البرادعی در مصاحبه مطبوعاتی خود، پیرامون علت سفرش به ایران و گفتگو با سران و مقامات حکومت گفت: در این ملاقاتها، در باره فائق آمدن بر مشکلات پیش روی ایران و آژانس و ایران و جامعه بینالمللی و شورای امنیت، صحبتهایی خواهم داشت تا شاهد عادی شدن وضعیت ایران باشیم. اگر بتوانیم فعالیتهای گذشته و حال جمهوری اسلامی ایران را شفافسازی کنیم، میتوانیم زمینه را برای اعتمادسازی فعالیت آینده ایران فراهم کنیم. اما سوای این اظهارات کلی، به طور مشخص بحث بر سرچه مسائلی بود و چه گذشت، به بخشی از آن میتوان از طریق، تعیین مهلت چهار هفتهای برای یک سره کردن تمام پاسخها پی برد.
مدیر کل آژانس، برای مقامات جمهوری اسلامی روشن کرد که میخواهد گزارش نهایی خود را تا اوائل مارس به آژانس ارائه دهد، بنابراین دیگر فرصتی برای به تعویق انداختن پاسخها، در مورد سؤالات گذشته و شفافسازی برای همکاری آینده، باقی نمانده است. احتمالاُ مدیر کل آژانس باید برای سران رژیم، فشارهای آمریکا و برخی متحدین اروپایی آن را نیز توضیح داده باشد. در هر حال قرار بر این شد که در این مدت چهارهفته پاسخهای نهایی به مسئله آلودگی دانشکده فنی، تولید اورانیوم فلزی و نقشه ریختهگری آن، که در ساخت تسلیحات هستهای کاربرد دارد، داده شود. احتمالاُ نیز این پاسخها از جانب جمهوری اسلامی داده خواهد شد. اما مسئلهای که باز هم لاینحل باقی میماند، پرونده در شورای امنیت است. این معضل با توجه به مخالفتهای آمریکا، فرانسه و انگلیس چگونه حل خواهد شد؟ به نظر میرسد که یکی از محورهای مهم مذاکرات مدیر کل آژانس با خامنهای هم بر سر این مسئله بوده است. البرادعی در واقع میخواهد این معضل از طریق مذاکرات جمهوری اسلامی با اتحادیه اروپا حل شود. اما اکنون مدتیست که ادامه مذاکرات سولانا نیز با نماینده جمهوری اسلامی، عملا به حالت تعلیق در آمده است. وی در این گفتگوها با توجه به نظر اتحادیه اروپا، بر سر راه حل مسئله، با خامنهای گفتگو کرده است. و قطعاُ پاسخ جمهوری اسلامی را نیز به آنها منتقل خواهد کرد. مذاکرات پوشیده و پنهان ماندهاند. تنها میتوان از اظهار نظرهای ضمنی برخی مقامات جمهوری اسلامی ، نتیجه گرفت که خامنهای، همان پاسخ تاکتیکی گذشته رژیم را داده باشد. به این معنا که کلا مسئله تعلیق منتفی شده، اعلام نمیگردد، بلکه بحث پیرامون آن به بازگشت پرونده از شورای امنیت به آژانس مشروط میشود. بنابراین مدیر کل آژانس برسر این مسئله نتوانست به نتایج جدیدی برسد. معضل پرونده در شورای امنیت، هم چون گذشته به حال خود باقی ماند.
ایران در هفتهای که گذشت
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، به دستگیری، شکنجه و حبس دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب، چپ و سوسیالیست ادامه میدهد. در حالی که ۳٠ تن از این دانشجویان، اکنون متجاوز از ۴٠ روز در سلولهای انفرادی اوین زیر شکنجه و بازجویی قرار دارند، در روز دوشنبه این هفته، عوامل این دستگاه شکنجه و کشتار، با یورش به منازل دانشجویان، ١۵ تن دیگر را نیز دستگیر کردند و به اوین بردند. در مجموع، تعداد دانشجویان بازداشت شده اخیر به ۴۵ تن رسید. اکنون پروندهسازی وزارت اطلاعات برای تعدادی از این دانشجویان به پایان رسیده و به دادگاههای ارتجاع اسلامی فرستاده شده است و جرم آنها، اقدام علیه امنیت کشور اعلام شده است. اما مگر آنها چه کردهاند؟ در ظاهر امر، تلاش دانشجویان برای سازماندهی مراسم ١۶ آذر، روز دانشجو و ابراز مخالفت با سیاستهای سرکوبگرانه رژِیم در دانشگاههای کشور است، اما در حقیقت از دشمنی جمهوری اسلامی با این دانشجویان، علل عمیقتری دارد. همین که روز دوشنبه این هفته که دیگر نه سالروزی بوده است و نه تجمعی، ١۵ تن دیگر از دانشجویان چپ وسوسیالیست دستگیر شدند، به خوبی این حقیقت را نشان میدهد.
دانشجویان دستگیر شده، آزادیخواهاند. جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت مذهبی، دشمن آشتیناپذیر هر گونه آزادی سیاسیست. دانشجویان دستگیر شده، با نابرابریهای اجتماعی، فقر، بیعدالتی، استثمار، بیماری، گرسنگی انسانها، مخالفتاند، از برابری اجتماعی و سیاسی انسانها، از سوسیالیسم دفاع میکنند. جمهوری اسلامی که پاسدار نظام سرمایهداری مبتنی بر نابرابری، استثمار، فقیر و غنیست، دشمن آشتیناپذیر برابری اقتصادی و سیاسیست. با سوسیالیسم دشمنی آشتیناپذیر دارد. بنابراین نمیتواند انسانهایی را که خواهان آزادی، برابری و سوسیالیسماند، تحمل کند. طرفداری از آزادی و سوسیالیسم، نافی استبداد، سرمایهداری و نابرابری آنهاست. مخل امنیت و آرامش ارتجاع حاکم است. از این روست که اتهام این دانشجویان قهرمان، اقدام علیه امنیت کشور اعلام میگردد.
جمهوری اسلامی، اما با اقدامات سرکوبگرانه و وحشیانه خود علیه دانشجویان و تمام انسانهایی که از آزادی و سوسیالیسم دفاع میکنند، نتیجهای نخواهد گرفت. شعار آزادی وسوسیالیسم، به نحو روزافزونی در صفوف تودههای کارگر و زحمتکش، دانشجویان و تمام انسانهای مترقی گسترش مییابد.
راه نجات دیگری در برابر تودههای مردم ایران نیست: یا استبداد و بربریت سرمایهداری یا آزادی و سوسیالیسم.
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، به دستگیری، شکنجه و حبس دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب، چپ و سوسیالیست ادامه میدهد. در حالی که ۳٠ تن از این دانشجویان، اکنون متجاوز از ۴٠ روز در سلولهای انفرادی اوین زیر شکنجه و بازجویی قرار دارند، در روز دوشنبه این هفته، عوامل این دستگاه شکنجه و کشتار، با یورش به منازل دانشجویان، ١۵ تن دیگر را نیز دستگیر کردند و به اوین بردند. در مجموع، تعداد دانشجویان بازداشت شده اخیر به ۴۵ تن رسید. اکنون پروندهسازی وزارت اطلاعات برای تعدادی از این دانشجویان به پایان رسیده و به دادگاههای ارتجاع اسلامی فرستاده شده است و جرم آنها، اقدام علیه امنیت کشور اعلام شده است. اما مگر آنها چه کردهاند؟ در ظاهر امر، تلاش دانشجویان برای سازماندهی مراسم ١۶ آذر، روز دانشجو و ابراز مخالفت با سیاستهای سرکوبگرانه رژِیم در دانشگاههای کشور است، اما در حقیقت از دشمنی جمهوری اسلامی با این دانشجویان، علل عمیقتری دارد. همین که روز دوشنبه این هفته که دیگر نه سالروزی بوده است و نه تجمعی، ١۵ تن دیگر از دانشجویان چپ وسوسیالیست دستگیر شدند، به خوبی این حقیقت را نشان میدهد.
دانشجویان دستگیر شده، آزادیخواهاند. جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت مذهبی، دشمن آشتیناپذیر هر گونه آزادی سیاسیست. دانشجویان دستگیر شده، با نابرابریهای اجتماعی، فقر، بیعدالتی، استثمار، بیماری، گرسنگی انسانها، مخالفتاند، از برابری اجتماعی و سیاسی انسانها، از سوسیالیسم دفاع میکنند. جمهوری اسلامی که پاسدار نظام سرمایهداری مبتنی بر نابرابری، استثمار، فقیر و غنیست، دشمن آشتیناپذیر برابری اقتصادی و سیاسیست. با سوسیالیسم دشمنی آشتیناپذیر دارد. بنابراین نمیتواند انسانهایی را که خواهان آزادی، برابری و سوسیالیسماند، تحمل کند. طرفداری از آزادی و سوسیالیسم، نافی استبداد، سرمایهداری و نابرابری آنهاست. مخل امنیت و آرامش ارتجاع حاکم است. از این روست که اتهام این دانشجویان قهرمان، اقدام علیه امنیت کشور اعلام میگردد.
جمهوری اسلامی، اما با اقدامات سرکوبگرانه و وحشیانه خود علیه دانشجویان و تمام انسانهایی که از آزادی و سوسیالیسم دفاع میکنند، نتیجهای نخواهد گرفت. شعار آزادی وسوسیالیسم، به نحو روزافزونی در صفوف تودههای کارگر و زحمتکش، دانشجویان و تمام انسانهای مترقی گسترش مییابد.
راه نجات دیگری در برابر تودههای مردم ایران نیست: یا استبداد و بربریت سرمایهداری یا آزادی و سوسیالیسم.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen