ایران در هفتهای که گذشت
مناسبات بینالمللی جمهوری اسلامی، در هفتهای که گذشت، با تنشهای شدید همراه بودتلاش چند ماه گذشته رژیم، برای بهبود مناسبات سیاسی با رژیمهای عربی منطقه، در پی درگیریهای لبنان، نه فقط بر باد رفت، بلکه این مناسبات با وخامتی کمسابقه رو به رو گردیددر پی افزایش تهدیدهای نظامی آمریکا، جمهوری اسلامی از مدتی پیش، برای خنثا کردن این تهدیدات و ایضاً خنثا کردن تأثیرات اقتصادی تحریمها، تلاش نمود مناسبات سیاسی خود را به ویژه با سلاطین و شیوخ منطقه خلیج بهبود بخشد و حتا آنها را به یک عامل بازدارنده تهدیدات تبدیل نمایداین سیاست تا مرحلهای پیش رفته بود که آنها در موضعگیریهای رسمی خود، مخالفتشان را با تهدیدات نظامی آمریکا ابراز داشتند. این مسئله برای جمهوری اسلامی به ویژه از آن رو حائز اهمیت بود که بخش بزرگی از پایگاههای نظامی آمریکا در این کشورها قرار دارد. علاوه بر این به رغم فشارهای بوش برای محدود ساختن هر چه بیشتر مناسبات اقتصادی امارات متحدهی عربی با جمهوری اسلامی، یکی از مراکز و منابع مهم جمهوری اسلامی برای واردات بسیاری از کالاها و نیز رتق و فتق امور مالی و بانکی بینالمللی، مستقیم و غیر مستقیم، دوبی است
اما بحرانی که بر سر انتخاب رئیس جمهور لبنان پیش آمد و در ادامهی خود به تصرف نظامی مناطقی از بیروت توسط حزبالله و درگیری نظامی با گروههای رقیب انجامید، آنچه را که جمهوری اسلامی رشته بود، پنبه کرد. تا جایی که اجلاس اخیر وزرای امور خارجه کشورهای عضو اتحادیه عرب در این هفته به منظور گفتگو و تصمیمگیری در مورد بحران لبنان به صحنه حملات لفظی تند علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل گردید. شدیدترین این حملات از سوی وزیر خارجه عربستان سعودی بود که گفت: «این ایران است که این جنگ فراگیر را مدیریت میکند و حزبالله هم میخواهد حکومت ولایت فقیه را بر لبنان حاکم کند. اما وظیفه ما این است که هر آنچه در توان داریم به کار بندیم، تا جلوی این جنگ را بگیریم.» وی ادامه داد که: «اولاً، باید بیانیهای صادر کنیم و در آن آشکارا حزبالله و ایران را به علت اشغال بیروت محکوم کنیم و به افراد مسلح هشدار دهیم که از این جنگ دست بردارند و عقبنشینی کننند و دوم این که از دولت سنیوره حمایت کنیم.» وی سپس در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: «اگر ایران از کودتای صورت گرفته در لبنان حمایت و آن را تأیید میکند، این مسئله اگر نگویم بر روابط ایران با کشورهای اسلامی، دستکم بر روابط این کشورها با همه کشورهای عربی تأثیر خواهد گذاشت.»
پاسخ ایران هم از زبان رئیس جمهوری اسلامی این بود که ایران تنها کشوریست که مداخلهای در لبنان ندارد و حرفهای وزیر خارجه عربستان سعودی از روی عصبانیت طرح شدهاند. اما این اظهارات رئیس جمهوری اسلامی ایران یک خودفریبیست. چون به قول معروف، خواجه حافظ شیرازی هم میداند که حزبالله لبنان، ساخته و پرداختهی جمهوری اسلامیست و منبع اصلی تأمین مالی و تسلیحاتی آن نیز همین رژیم است. جمهوری اسلامی ایران در طول سه دهه گذشته در لبنان و تحولات آن دخالت داشته و این دخالت اکنون بیش از هر زمان دیگر است. موضعگیری وزیر خارجه عربستان و دیگر سران عرب هم به استثنای سوریه که متحد جمهوری اسلامیست، از سر عصبانیت نیست، بلکه نزاع واقعیست بر سر قدرت منطقهای و نقشی که هر یک از این دولتها میخواهند در لبنان داشته باشندپوشیده نیست که تمام فرقهها و گروههای سیاسی لبنان، هر یک وابسته به یکی از قدرتهای منطقهای و جهانی هستند و مورد حمایت مالی - سیاسی و حتا نظامی قرار دارند. اگر حزبالله شیعه وابسته به جمهوری اسلامی است، گروههای سنی که هم اکنون درگیری نظامی با گروههای شیعه در لبنان دارند، وابسته به عربستان سعودیاند. فرقههای مسیحی و سازمانهای سیاسی آنها وابسته و مورد حمایت عمدتاً فرانسه و آمریکا هستند. حزب اَمَل اسلامی و یک گروه از فرقههای مسیحی وابسته به سوریهاند. دولت سنیوره، حاصل توافق و سازش تقریباً تمام دولتهای ذینفع، به استثنای ایران و سوریه است. بنابراین، مداخله تمام این دولتها در لبنان مسجل است. نزاع کنونی در لبنان، نزاع بر سر سهمبری از قدرت سیاسی و نقش هر دولت ذینفع در منطقه استدستاویز درگیری هر چه باشد، اصل قضیه در این است که از یک طرف جمهوری اسلامی ایران برای بسط حیطه نفوذ و قدرت خود در منطقه خواهان افزایش قدرت گروه حزبالله در لبنان از طریق لغو قراردادِ سازش طائف است که پس از جنگهای داخلی لبنان منعقد گردید و از طرف دیگر، قدرتهای دیگر منطقهای و جهانی برای محدود کرن قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه از طریق منفرد کردن و محدود ساختن حزبالله در لبنان هستند. بنابراین روشن است که چرا تمام تلاشهای جمهوری اسلامی برای بهبود مناسبات خود با رژیمهای عربی منطقه تاکنون مدام به بنبست برخورد کرده و اکنون به تقابل و رو در رویی در یک جنگ لفظی و تهدیدات کشیده است. در بطن این شرایط است که دولت آمریکا نیز بیش از پیش بر تهدیدات خود افزوده و بوش در چند روز گذشته در هر سخنرانیاش تکرار کرده است که: «رژیم ایران بزرگترین تهدید برای صلح خاورمیانه است.» دولت آمریکا در واقع میکوشد با درگیر کردن تعداد هر چه بیشتری از دولتهای عربی منطقه با بحران لبنان، آنها را به تقابل روزافزون با جمهوری اسلامی سوق دهد و میدان درگیریی فعلاً غیر مستقیم خود را وسعت دهد. این تقابل سیاسی که سرمنشأ اصلی آن در توسعهطلبی و جاهطلبی امپریالیستی و پاناسلامیستی آمریکا و جمهوری اسلامی ایران قرار دارد، نمیتواند برای مدتی طولانی دوام آورد. یا بالاخره باید از طریق سیاسی حل گردد که با توجه به اهداف و مقاصد توسعهطلبانهی طرفین و نیز توازن کنونی بعید به نظر میرسد و یا این که سرانجام حتا به شکل نظامی حل گردد. مسئلهای که برای مردم ایران، تنها یک فاجعه خواهد بود. چرا که در یک چنین درگیری، جنگی شبیه جنگ ایران و عراق و ارتشهایی که در برابر یکدیگر صفآرایی کردهاند، در کار نیست. این وظیفهی تودههای مردم ایران است که جلوی فاجعه را پیش از وقوع آن بگیرند
مناسبات بینالمللی جمهوری اسلامی، در هفتهای که گذشت، با تنشهای شدید همراه بودتلاش چند ماه گذشته رژیم، برای بهبود مناسبات سیاسی با رژیمهای عربی منطقه، در پی درگیریهای لبنان، نه فقط بر باد رفت، بلکه این مناسبات با وخامتی کمسابقه رو به رو گردیددر پی افزایش تهدیدهای نظامی آمریکا، جمهوری اسلامی از مدتی پیش، برای خنثا کردن این تهدیدات و ایضاً خنثا کردن تأثیرات اقتصادی تحریمها، تلاش نمود مناسبات سیاسی خود را به ویژه با سلاطین و شیوخ منطقه خلیج بهبود بخشد و حتا آنها را به یک عامل بازدارنده تهدیدات تبدیل نمایداین سیاست تا مرحلهای پیش رفته بود که آنها در موضعگیریهای رسمی خود، مخالفتشان را با تهدیدات نظامی آمریکا ابراز داشتند. این مسئله برای جمهوری اسلامی به ویژه از آن رو حائز اهمیت بود که بخش بزرگی از پایگاههای نظامی آمریکا در این کشورها قرار دارد. علاوه بر این به رغم فشارهای بوش برای محدود ساختن هر چه بیشتر مناسبات اقتصادی امارات متحدهی عربی با جمهوری اسلامی، یکی از مراکز و منابع مهم جمهوری اسلامی برای واردات بسیاری از کالاها و نیز رتق و فتق امور مالی و بانکی بینالمللی، مستقیم و غیر مستقیم، دوبی است
اما بحرانی که بر سر انتخاب رئیس جمهور لبنان پیش آمد و در ادامهی خود به تصرف نظامی مناطقی از بیروت توسط حزبالله و درگیری نظامی با گروههای رقیب انجامید، آنچه را که جمهوری اسلامی رشته بود، پنبه کرد. تا جایی که اجلاس اخیر وزرای امور خارجه کشورهای عضو اتحادیه عرب در این هفته به منظور گفتگو و تصمیمگیری در مورد بحران لبنان به صحنه حملات لفظی تند علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل گردید. شدیدترین این حملات از سوی وزیر خارجه عربستان سعودی بود که گفت: «این ایران است که این جنگ فراگیر را مدیریت میکند و حزبالله هم میخواهد حکومت ولایت فقیه را بر لبنان حاکم کند. اما وظیفه ما این است که هر آنچه در توان داریم به کار بندیم، تا جلوی این جنگ را بگیریم.» وی ادامه داد که: «اولاً، باید بیانیهای صادر کنیم و در آن آشکارا حزبالله و ایران را به علت اشغال بیروت محکوم کنیم و به افراد مسلح هشدار دهیم که از این جنگ دست بردارند و عقبنشینی کننند و دوم این که از دولت سنیوره حمایت کنیم.» وی سپس در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: «اگر ایران از کودتای صورت گرفته در لبنان حمایت و آن را تأیید میکند، این مسئله اگر نگویم بر روابط ایران با کشورهای اسلامی، دستکم بر روابط این کشورها با همه کشورهای عربی تأثیر خواهد گذاشت.»
پاسخ ایران هم از زبان رئیس جمهوری اسلامی این بود که ایران تنها کشوریست که مداخلهای در لبنان ندارد و حرفهای وزیر خارجه عربستان سعودی از روی عصبانیت طرح شدهاند. اما این اظهارات رئیس جمهوری اسلامی ایران یک خودفریبیست. چون به قول معروف، خواجه حافظ شیرازی هم میداند که حزبالله لبنان، ساخته و پرداختهی جمهوری اسلامیست و منبع اصلی تأمین مالی و تسلیحاتی آن نیز همین رژیم است. جمهوری اسلامی ایران در طول سه دهه گذشته در لبنان و تحولات آن دخالت داشته و این دخالت اکنون بیش از هر زمان دیگر است. موضعگیری وزیر خارجه عربستان و دیگر سران عرب هم به استثنای سوریه که متحد جمهوری اسلامیست، از سر عصبانیت نیست، بلکه نزاع واقعیست بر سر قدرت منطقهای و نقشی که هر یک از این دولتها میخواهند در لبنان داشته باشندپوشیده نیست که تمام فرقهها و گروههای سیاسی لبنان، هر یک وابسته به یکی از قدرتهای منطقهای و جهانی هستند و مورد حمایت مالی - سیاسی و حتا نظامی قرار دارند. اگر حزبالله شیعه وابسته به جمهوری اسلامی است، گروههای سنی که هم اکنون درگیری نظامی با گروههای شیعه در لبنان دارند، وابسته به عربستان سعودیاند. فرقههای مسیحی و سازمانهای سیاسی آنها وابسته و مورد حمایت عمدتاً فرانسه و آمریکا هستند. حزب اَمَل اسلامی و یک گروه از فرقههای مسیحی وابسته به سوریهاند. دولت سنیوره، حاصل توافق و سازش تقریباً تمام دولتهای ذینفع، به استثنای ایران و سوریه است. بنابراین، مداخله تمام این دولتها در لبنان مسجل است. نزاع کنونی در لبنان، نزاع بر سر سهمبری از قدرت سیاسی و نقش هر دولت ذینفع در منطقه استدستاویز درگیری هر چه باشد، اصل قضیه در این است که از یک طرف جمهوری اسلامی ایران برای بسط حیطه نفوذ و قدرت خود در منطقه خواهان افزایش قدرت گروه حزبالله در لبنان از طریق لغو قراردادِ سازش طائف است که پس از جنگهای داخلی لبنان منعقد گردید و از طرف دیگر، قدرتهای دیگر منطقهای و جهانی برای محدود کرن قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه از طریق منفرد کردن و محدود ساختن حزبالله در لبنان هستند. بنابراین روشن است که چرا تمام تلاشهای جمهوری اسلامی برای بهبود مناسبات خود با رژیمهای عربی منطقه تاکنون مدام به بنبست برخورد کرده و اکنون به تقابل و رو در رویی در یک جنگ لفظی و تهدیدات کشیده است. در بطن این شرایط است که دولت آمریکا نیز بیش از پیش بر تهدیدات خود افزوده و بوش در چند روز گذشته در هر سخنرانیاش تکرار کرده است که: «رژیم ایران بزرگترین تهدید برای صلح خاورمیانه است.» دولت آمریکا در واقع میکوشد با درگیر کردن تعداد هر چه بیشتری از دولتهای عربی منطقه با بحران لبنان، آنها را به تقابل روزافزون با جمهوری اسلامی سوق دهد و میدان درگیریی فعلاً غیر مستقیم خود را وسعت دهد. این تقابل سیاسی که سرمنشأ اصلی آن در توسعهطلبی و جاهطلبی امپریالیستی و پاناسلامیستی آمریکا و جمهوری اسلامی ایران قرار دارد، نمیتواند برای مدتی طولانی دوام آورد. یا بالاخره باید از طریق سیاسی حل گردد که با توجه به اهداف و مقاصد توسعهطلبانهی طرفین و نیز توازن کنونی بعید به نظر میرسد و یا این که سرانجام حتا به شکل نظامی حل گردد. مسئلهای که برای مردم ایران، تنها یک فاجعه خواهد بود. چرا که در یک چنین درگیری، جنگی شبیه جنگ ایران و عراق و ارتشهایی که در برابر یکدیگر صفآرایی کردهاند، در کار نیست. این وظیفهی تودههای مردم ایران است که جلوی فاجعه را پیش از وقوع آن بگیرند
ایران در هفتهای که گذشت
احمدینژاد در این هفته بار دیگر گروهی از خبرنگاران ایران و جهان را فراخوانده بود که کشفیات ذهنی جدید خود را به سمع مردم ایران و جهان برساند
از جمله کشفیات جدید و بدیع ایشان این بود که برخلاف اظهار نظرهای دشمنان اسلام و امت حزبالله، وضعیت معیشتی و رفاهی مردم ایران نه تنها بد نیست، بلکه خوب است و مدام بهتر شده است. بنابراین شکاف فقر و ثروت هم نه فقط وسیعتر نشده، بلکه تنگتر و کوچکتر شده است. فقط مشکلات کوچک و ناچیزی نظیر برخی گرانیها وجود دارد که آن هم خارج از اراده دولت استایشان در این مورد فرمودند: «من فکر میکنم وضعیت معیشت، به طور کلی، بهتر از قبل است و این آمار را با توجه به مصرف سرانه اعلام میکنم. همچنین قدرت خرید ملی افزایش پیدا کرده است. البته در بعضی بخشها گرانیهایی اتفاق افتاده که ریشههایش به عوامل متعددی مرتبط است که حوصله بیان آن در این محل نیست... اما در مجموع، قدرت خرید در کشور ما در سه سال اخیر افزایش یافته و فاصله هزینهای دهکهای پایین با بالا مقداری بهبود یافته است.»
حقیقتاً انسان حیرت میکند که چگونه این آدم جرأت میکند، در برابر چشمان میلیونها کارگر و زحمتکشی که در چنگال فقر و گرسنگی گرفتارند و روز به روز در نتیجه تورم افسار گسیخته قدرت خریدِ خود را بیشتر از دست میدهند و فقیرتر میشوند، چنین بیپروا واقعیتهای غیر قابل انکار را کتمان کند و به همین مردم دروغ بگوید. حتا آمار کذایی بانک مرکزی، ارقام ۵ / ۱٩ درصد و ۲۴ درصدی نرخ تورم را رسماً اعلام کرده است. کدام کارگر و زحمتکشی را میتوان در ایران یافت که افزایش دستمزد و حقوقی حتا معادل نرخهای رسماً اعلام شده اما غیر واقعی بانک مرکزی داشته باشد، تا لااقل بشود ادعا کرد قدرت خرید توده مردم در همان سطح پیشین باقی مانده و تنزل نکرده است
اگر به یاد داشته باشید، هفته پیش در همین برنامهی صدای دمکراسی شورایی از قول معاون اقتصادی معاون برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور گفته شد که وی اعلام نموده که ۲٠ درصد جمعیت ایران زیر خط فقرند و ۶٠ درصد درآمد اقتصاد در دست ۲٠ تا ٣٠ درصد جمعیت. اما روزنامهی "سرمایه"، آن هم ارگان سرمایهداران، این تعداد ۱۴ تا ۱۵ میلیون نفر فقیر را افرادی زیر خط فقر خشن میداند و با محاسبه درآمد روزانه دو دلار، جمعیت زیر خط فقر را ۵٠ درصد و با اضافه کردن شاخصهای تفریح، بیمه و غیره به ۸٠ درصد میرساند. حالا به اتفاقات عینیتر همین هفته توجه کنید: متجاوز از ۲۵٠٠ کارگر مجتمع هفتتپه چند روز است که در خیابان رژه میروند و شعار میدهند "گرسنهایم، گرسنه". کارگران شرکت صنایع اراک، ایران برک، لامپ فارس، اشکان چینی، ایران صدرا، بازنشستگان سنندجی هم که در این هفته در مقابل مراکز دولتی تجمعات اعتراضی خود را بر پا کرده بودند، حرفشان فقر و گرسنگیست. پرداخت دستمزد و حقوق چندین ماه به تعویق افتاده است. حقوقهای ناچیز کفاف زندگی را نمیدهد، بیکاری گروهی را به فقری کمرشکن سوق داده است. شعار کار - نان - آزادی را میتوان به شکلهای مختلف در تمام اعتراضات تودههای مردم دید. فقر و گرسنگی بیداد میکند. به گفتهی رئیس آمار کشور، ۶ / ۲۵ درصد جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله در کشور بیکارند. احمدینژاد اما میگوید: وضعیت معیشت مردم به طور کلی بهتر از قبل است و قدرت خرید آنها افزایش یافته است. کسی چه میداند شاید منظور وی افزایش قدرت خرید سرمایهداران صنعتی، بازرگانان، دلالان و بورسبازان، مقامات و کارگزاران دولتی است که از قِبَلِ دسترنج تودههای کارگر و آشفتهبازار کمبود کالاها، مدام برحجم سود و سرمایه خود میافزایند. چون آنها هم جزء مردماند، منتها مردمی متمایز از مردم کارگر و زحمتکش. هر چه هست، این واقعیت غیر قابل انکار است که وضعیت معیشتی و رفاهی تودههای کارگر و زحمتکش نه تنها بهبود نیافته، بلکه وخیمتر شده است و قدرت خرید آنها روز به روز کاهش یافته است احمدینژاد در این مصاحبه مطبوعاتی البته افاضات دیگری هم داشته است، که یک نمونه آن گویا نسخهایست که ایشان برای حل بحران اقتصادی و مواد غذایی در جهان نوشته و قرار است در اجلاس سازمان خواربار و کشاروزی، پیشنهادات خود را مطرح کند تا به گفته خودش "همه ملتها بتوانند از منابع کافی و غذای مکفی برخوردار شوند." فقط باید گفت: انشاءالله. حالا باید منتظر بمانیم و ببینیم که این پیشنهادات چه غوغایی در جهان به پا خواهند کرد
البته از هر آدمی که کمی اقتصاد بلد باشد و نه احمدینژاد، سؤال شود، این بحران اقتصادی ادواری، رکورد، تورم، بحرانهای مالی و کشاورزی، کمبود مواد غذایی و امثالهم از کجا منشأ میگیرند، پاسخ خواهد داد: اینها پدیدههای نظام سرمایهداریاند که رئیس جمهوری ایران جزء پاسداران و کارگزاران آن است. در این جا تنها کمونیستها هستند که راه حل قطعی آنها را ارائه میدهند. اگر این پدیدهها مختص نظام سرمایهداریاند، پس راه حل آنها نفی نظام سرمایهداری و استقرار نظامی است که دیگر این بحرانها را نخواهد داشت. آنهم سوسیالیسم است و بس ایران در هفتهای که گذشت
پس از گذشت یک ماه از انفجار کانون رهپویان وصال شیراز، که به کشته شدن لااقل ۱۵ تن و مجروح و معلول شدن ۲٠٠ تن انجامید، تازه در این هفته، مقامات دولتی، با مصاحبههای پی در پی، این واقعه را به مسئله روز تبدیل کردند. ماجرا چیست و چرا اکنون؟
تا همین یک هفته پیش بود که همه مقامات، ارگانها و نهادهای دولتی، سیاسی، نظامی، پلیسی و امنیتی، در مصاحبههای خود سوگند یاد میکردند که اصلاً مسئله ربطی به بمبگذاری و خرابکاری ندارد. هیئتهای امنیتی و متخصصین مواد منفجره رفتند و برگشتند و دروغ به مردم تحویل دادند. گفتند که مسئله انفجار گلولهای باقی مانده از دوران جنگ بوده که در آن جا نگهداری میشده. اما روشن بود که همه آنها از بیان حقیقت وحشت دارند. گلوله توپ و یا خمپاره که خود به خود منفجر نمیشود و تازه، قدرت تخریبی آن نیز محدود است و نمیتواند یک ساختمان را به هوا پرتاب کند و شعاع عملاش منطقه وسیعی را با حدود ۲٠٠ تا ٣٠٠ نفر زخمی و کشته دربرگیرد. روشن بود که این انفجار ناشی از انفجار یک بمب بوده است. رژیم اما نمیتوانست آن را اعلام کند. چرا که پذیرش رسمی آن، خط بطلانی بر تمام ادعاهای امنیتی و پلیسیاش در مورد امنیت در ایران بود. ناامنی در بلوچستان، کردستان و آذربایجان را توجیه میکردند، اما نمیشد ناامنی و آسیبپذیری را در مرکز ایران و آن هم در یک مرکز به شدت حفاظت شدهی مذهبی پذیرفت. ماجرا بی سر و صدا خاتمه یافت، تا هفته گذشته، درست در همان روزی که دادگاهی در لندن حکم داد که سازمان مجاهدین از لیست تروریستهای انگلیس حذف شود، در فاصله ۱۱ تا ۱۲ شب، مصاحبهای از وزیر اطلاعات در خبرگزاریهای رژیم درج شد که در آن خبر از دستگیری عاملین انفجار میداد. اعلام این خبر از سوی وزیر اطلاعات به این شکل، نشان از آن بود که اصل ماجرا یک پرونده منازعات دولتیست میان جمهوری اسلامی با انگلیس و آمریکا. اگر جز این بود و افرادی در این ارتباط دستگیر شده بودند، خبر آن زودتر و در روز روشن اعلام میشد و نه در نیمه شب. اما تازه در این هفته است که مقامات امنیتی و قضایی رژیم، با مصاحبهها و سخنرانیهای پی در پی آن را به یک مسئله روز تبدیل کردهاند سخنگوی دستگاه قضایی رژیم در یک نشست خبری تعداد دستگیرشدگان را، که پیش از این ٩ نفر اعلام شده بود، به ۱۲ نفر افزایش داد و گفت: «در زمان وقوع این حادثه وزارت اطلاعات با تلاش بسیار و اقدامات شبانه روزی وارد عمل شد و عاملین این حادثه به سرعت شناسایی شدند.» پس از این قرار معلوم، بر خلاف ادعاهای پیشین از همان روز اول معلوم بود که انفجار ناشی از بمبگذاری بوده و عاملین آن هم شناسایی و دستگیر شده بودند. وی در ادامه میگوید: «از عوامل اصلی، اسلحه، مهمات، تجهیزات ساخت بمب و سیانور کشف شده است و قصدشان بمبگذاری در جاهای پرجمعیت بوده است.» در این جا یک مسئله پیش میآید: خیلی عجیب است که یک گروه تروریست، این همه امکانات و تجهیزات نظامی داشته باشند و همه آنها به سادگی و زنده دستگیر شده باشند در پایان این مصاحبه نیز وی میگوید که دخالت آمریکا و انگلیس در این حادثه مشخص شد و آنها کنوانسیونهای بینالمللی را آشکارا نقض کردهاند و دادستان کل در مراجع بینالمللی علیه این دولتها شکایت خواهد کرد. یک روز بعد، وزیر اطلاعات در همایش دادستانها، تعداد دستگیرشدگان را به ۱۵ نفر افزایش داد، اما گفت: این افراد به تبلیغات شبکه یورو تی وی وصل بودهاند که ظرف روزهای آینده اطلاعرسانی کاملی در این زمینه صورت خواهد گرفت. اطلاعرسانی وزیر اطلاعات مسئله را مبهمتر و پیچیدهتر کرده است، به ویژه که وی تمام سخنرانی خود را بر بازنگری قوانین، پر کردن خلأهای قانونی، همراهی و همسویی وزارت اطلاعات و دستگاه قضایی و یک بازنگری کامل در ساختارهای اطلاعاتی، انتظامی و قضایی قرار دارد آن گونه که از این اظهارات برمیآید، اصل تمام ماجرا پنهان مانده است. آنچه که تا حدودی روشن است، یک جنبه ماجرا نزاع دولتهاست. اما جنبه روشنتر قضیه این است که جمهوری اسلامی در تدارک تجدید ساختارهای دستگاه سرکوب نظامی، امنیتی و قضایی خود به منظور تشدید باز هم افزونتر اختناق و سرکوب است وزیر اطلاعات رژیم حقیقت ماجرای انفجار بمب در شیراز را نگفت. همان گونه که وی از پاسخ به سؤال درگیری بلوچآباد استان گلستان که لااقل ۲۴ ساعت نیروهای زمینی و هوایی جمهوری اسلامی در آن حضور داشتند، خودداری کرد و ماهیت این درگیری را توضیح نداد. او تنها اشاره کرد که بین نیروهای امنیتی و اشرار بلوچآباد درگیری خونینی به وجود آمد که این درگیری شدید نبود. باید چند هفتهای هم از این ماجرا بگذرد، تا شاید اندکی روشن شود که چطور ۲۴ ساعت نیروهای زمینی و هوایی رژیم در منطقهای از ایران درگیری نظامی دارند، اما مردم ایران به کلی از آن بی اطلاع نگه داشته شدهاند
احمدینژاد در این هفته بار دیگر گروهی از خبرنگاران ایران و جهان را فراخوانده بود که کشفیات ذهنی جدید خود را به سمع مردم ایران و جهان برساند
از جمله کشفیات جدید و بدیع ایشان این بود که برخلاف اظهار نظرهای دشمنان اسلام و امت حزبالله، وضعیت معیشتی و رفاهی مردم ایران نه تنها بد نیست، بلکه خوب است و مدام بهتر شده است. بنابراین شکاف فقر و ثروت هم نه فقط وسیعتر نشده، بلکه تنگتر و کوچکتر شده است. فقط مشکلات کوچک و ناچیزی نظیر برخی گرانیها وجود دارد که آن هم خارج از اراده دولت استایشان در این مورد فرمودند: «من فکر میکنم وضعیت معیشت، به طور کلی، بهتر از قبل است و این آمار را با توجه به مصرف سرانه اعلام میکنم. همچنین قدرت خرید ملی افزایش پیدا کرده است. البته در بعضی بخشها گرانیهایی اتفاق افتاده که ریشههایش به عوامل متعددی مرتبط است که حوصله بیان آن در این محل نیست... اما در مجموع، قدرت خرید در کشور ما در سه سال اخیر افزایش یافته و فاصله هزینهای دهکهای پایین با بالا مقداری بهبود یافته است.»
حقیقتاً انسان حیرت میکند که چگونه این آدم جرأت میکند، در برابر چشمان میلیونها کارگر و زحمتکشی که در چنگال فقر و گرسنگی گرفتارند و روز به روز در نتیجه تورم افسار گسیخته قدرت خریدِ خود را بیشتر از دست میدهند و فقیرتر میشوند، چنین بیپروا واقعیتهای غیر قابل انکار را کتمان کند و به همین مردم دروغ بگوید. حتا آمار کذایی بانک مرکزی، ارقام ۵ / ۱٩ درصد و ۲۴ درصدی نرخ تورم را رسماً اعلام کرده است. کدام کارگر و زحمتکشی را میتوان در ایران یافت که افزایش دستمزد و حقوقی حتا معادل نرخهای رسماً اعلام شده اما غیر واقعی بانک مرکزی داشته باشد، تا لااقل بشود ادعا کرد قدرت خرید توده مردم در همان سطح پیشین باقی مانده و تنزل نکرده است
اگر به یاد داشته باشید، هفته پیش در همین برنامهی صدای دمکراسی شورایی از قول معاون اقتصادی معاون برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور گفته شد که وی اعلام نموده که ۲٠ درصد جمعیت ایران زیر خط فقرند و ۶٠ درصد درآمد اقتصاد در دست ۲٠ تا ٣٠ درصد جمعیت. اما روزنامهی "سرمایه"، آن هم ارگان سرمایهداران، این تعداد ۱۴ تا ۱۵ میلیون نفر فقیر را افرادی زیر خط فقر خشن میداند و با محاسبه درآمد روزانه دو دلار، جمعیت زیر خط فقر را ۵٠ درصد و با اضافه کردن شاخصهای تفریح، بیمه و غیره به ۸٠ درصد میرساند. حالا به اتفاقات عینیتر همین هفته توجه کنید: متجاوز از ۲۵٠٠ کارگر مجتمع هفتتپه چند روز است که در خیابان رژه میروند و شعار میدهند "گرسنهایم، گرسنه". کارگران شرکت صنایع اراک، ایران برک، لامپ فارس، اشکان چینی، ایران صدرا، بازنشستگان سنندجی هم که در این هفته در مقابل مراکز دولتی تجمعات اعتراضی خود را بر پا کرده بودند، حرفشان فقر و گرسنگیست. پرداخت دستمزد و حقوق چندین ماه به تعویق افتاده است. حقوقهای ناچیز کفاف زندگی را نمیدهد، بیکاری گروهی را به فقری کمرشکن سوق داده است. شعار کار - نان - آزادی را میتوان به شکلهای مختلف در تمام اعتراضات تودههای مردم دید. فقر و گرسنگی بیداد میکند. به گفتهی رئیس آمار کشور، ۶ / ۲۵ درصد جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله در کشور بیکارند. احمدینژاد اما میگوید: وضعیت معیشت مردم به طور کلی بهتر از قبل است و قدرت خرید آنها افزایش یافته است. کسی چه میداند شاید منظور وی افزایش قدرت خرید سرمایهداران صنعتی، بازرگانان، دلالان و بورسبازان، مقامات و کارگزاران دولتی است که از قِبَلِ دسترنج تودههای کارگر و آشفتهبازار کمبود کالاها، مدام برحجم سود و سرمایه خود میافزایند. چون آنها هم جزء مردماند، منتها مردمی متمایز از مردم کارگر و زحمتکش. هر چه هست، این واقعیت غیر قابل انکار است که وضعیت معیشتی و رفاهی تودههای کارگر و زحمتکش نه تنها بهبود نیافته، بلکه وخیمتر شده است و قدرت خرید آنها روز به روز کاهش یافته است احمدینژاد در این مصاحبه مطبوعاتی البته افاضات دیگری هم داشته است، که یک نمونه آن گویا نسخهایست که ایشان برای حل بحران اقتصادی و مواد غذایی در جهان نوشته و قرار است در اجلاس سازمان خواربار و کشاروزی، پیشنهادات خود را مطرح کند تا به گفته خودش "همه ملتها بتوانند از منابع کافی و غذای مکفی برخوردار شوند." فقط باید گفت: انشاءالله. حالا باید منتظر بمانیم و ببینیم که این پیشنهادات چه غوغایی در جهان به پا خواهند کرد
البته از هر آدمی که کمی اقتصاد بلد باشد و نه احمدینژاد، سؤال شود، این بحران اقتصادی ادواری، رکورد، تورم، بحرانهای مالی و کشاورزی، کمبود مواد غذایی و امثالهم از کجا منشأ میگیرند، پاسخ خواهد داد: اینها پدیدههای نظام سرمایهداریاند که رئیس جمهوری ایران جزء پاسداران و کارگزاران آن است. در این جا تنها کمونیستها هستند که راه حل قطعی آنها را ارائه میدهند. اگر این پدیدهها مختص نظام سرمایهداریاند، پس راه حل آنها نفی نظام سرمایهداری و استقرار نظامی است که دیگر این بحرانها را نخواهد داشت. آنهم سوسیالیسم است و بس ایران در هفتهای که گذشت
پس از گذشت یک ماه از انفجار کانون رهپویان وصال شیراز، که به کشته شدن لااقل ۱۵ تن و مجروح و معلول شدن ۲٠٠ تن انجامید، تازه در این هفته، مقامات دولتی، با مصاحبههای پی در پی، این واقعه را به مسئله روز تبدیل کردند. ماجرا چیست و چرا اکنون؟
تا همین یک هفته پیش بود که همه مقامات، ارگانها و نهادهای دولتی، سیاسی، نظامی، پلیسی و امنیتی، در مصاحبههای خود سوگند یاد میکردند که اصلاً مسئله ربطی به بمبگذاری و خرابکاری ندارد. هیئتهای امنیتی و متخصصین مواد منفجره رفتند و برگشتند و دروغ به مردم تحویل دادند. گفتند که مسئله انفجار گلولهای باقی مانده از دوران جنگ بوده که در آن جا نگهداری میشده. اما روشن بود که همه آنها از بیان حقیقت وحشت دارند. گلوله توپ و یا خمپاره که خود به خود منفجر نمیشود و تازه، قدرت تخریبی آن نیز محدود است و نمیتواند یک ساختمان را به هوا پرتاب کند و شعاع عملاش منطقه وسیعی را با حدود ۲٠٠ تا ٣٠٠ نفر زخمی و کشته دربرگیرد. روشن بود که این انفجار ناشی از انفجار یک بمب بوده است. رژیم اما نمیتوانست آن را اعلام کند. چرا که پذیرش رسمی آن، خط بطلانی بر تمام ادعاهای امنیتی و پلیسیاش در مورد امنیت در ایران بود. ناامنی در بلوچستان، کردستان و آذربایجان را توجیه میکردند، اما نمیشد ناامنی و آسیبپذیری را در مرکز ایران و آن هم در یک مرکز به شدت حفاظت شدهی مذهبی پذیرفت. ماجرا بی سر و صدا خاتمه یافت، تا هفته گذشته، درست در همان روزی که دادگاهی در لندن حکم داد که سازمان مجاهدین از لیست تروریستهای انگلیس حذف شود، در فاصله ۱۱ تا ۱۲ شب، مصاحبهای از وزیر اطلاعات در خبرگزاریهای رژیم درج شد که در آن خبر از دستگیری عاملین انفجار میداد. اعلام این خبر از سوی وزیر اطلاعات به این شکل، نشان از آن بود که اصل ماجرا یک پرونده منازعات دولتیست میان جمهوری اسلامی با انگلیس و آمریکا. اگر جز این بود و افرادی در این ارتباط دستگیر شده بودند، خبر آن زودتر و در روز روشن اعلام میشد و نه در نیمه شب. اما تازه در این هفته است که مقامات امنیتی و قضایی رژیم، با مصاحبهها و سخنرانیهای پی در پی آن را به یک مسئله روز تبدیل کردهاند سخنگوی دستگاه قضایی رژیم در یک نشست خبری تعداد دستگیرشدگان را، که پیش از این ٩ نفر اعلام شده بود، به ۱۲ نفر افزایش داد و گفت: «در زمان وقوع این حادثه وزارت اطلاعات با تلاش بسیار و اقدامات شبانه روزی وارد عمل شد و عاملین این حادثه به سرعت شناسایی شدند.» پس از این قرار معلوم، بر خلاف ادعاهای پیشین از همان روز اول معلوم بود که انفجار ناشی از بمبگذاری بوده و عاملین آن هم شناسایی و دستگیر شده بودند. وی در ادامه میگوید: «از عوامل اصلی، اسلحه، مهمات، تجهیزات ساخت بمب و سیانور کشف شده است و قصدشان بمبگذاری در جاهای پرجمعیت بوده است.» در این جا یک مسئله پیش میآید: خیلی عجیب است که یک گروه تروریست، این همه امکانات و تجهیزات نظامی داشته باشند و همه آنها به سادگی و زنده دستگیر شده باشند در پایان این مصاحبه نیز وی میگوید که دخالت آمریکا و انگلیس در این حادثه مشخص شد و آنها کنوانسیونهای بینالمللی را آشکارا نقض کردهاند و دادستان کل در مراجع بینالمللی علیه این دولتها شکایت خواهد کرد. یک روز بعد، وزیر اطلاعات در همایش دادستانها، تعداد دستگیرشدگان را به ۱۵ نفر افزایش داد، اما گفت: این افراد به تبلیغات شبکه یورو تی وی وصل بودهاند که ظرف روزهای آینده اطلاعرسانی کاملی در این زمینه صورت خواهد گرفت. اطلاعرسانی وزیر اطلاعات مسئله را مبهمتر و پیچیدهتر کرده است، به ویژه که وی تمام سخنرانی خود را بر بازنگری قوانین، پر کردن خلأهای قانونی، همراهی و همسویی وزارت اطلاعات و دستگاه قضایی و یک بازنگری کامل در ساختارهای اطلاعاتی، انتظامی و قضایی قرار دارد آن گونه که از این اظهارات برمیآید، اصل تمام ماجرا پنهان مانده است. آنچه که تا حدودی روشن است، یک جنبه ماجرا نزاع دولتهاست. اما جنبه روشنتر قضیه این است که جمهوری اسلامی در تدارک تجدید ساختارهای دستگاه سرکوب نظامی، امنیتی و قضایی خود به منظور تشدید باز هم افزونتر اختناق و سرکوب است وزیر اطلاعات رژیم حقیقت ماجرای انفجار بمب در شیراز را نگفت. همان گونه که وی از پاسخ به سؤال درگیری بلوچآباد استان گلستان که لااقل ۲۴ ساعت نیروهای زمینی و هوایی جمهوری اسلامی در آن حضور داشتند، خودداری کرد و ماهیت این درگیری را توضیح نداد. او تنها اشاره کرد که بین نیروهای امنیتی و اشرار بلوچآباد درگیری خونینی به وجود آمد که این درگیری شدید نبود. باید چند هفتهای هم از این ماجرا بگذرد، تا شاید اندکی روشن شود که چطور ۲۴ ساعت نیروهای زمینی و هوایی رژیم در منطقهای از ایران درگیری نظامی دارند، اما مردم ایران به کلی از آن بی اطلاع نگه داشته شدهاند
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen