ایران در هفتهای که گذشت
احمدینژاد، رئیس جمهوری اسلامی حاکم بر ایران، در این هفته، یک مصاحبه رادیویی داشت که عمدتاً خبرنگاران مطبوعات و خبرگزاریهای خارجی به آن دعوت شده بودند تا بیشتر حول درگیریهای منطقهای و مسایل مربوط به مناسبات خارجی جمهوری اسلامی بحث شود.
وی پس از روضهخوانی مقدماتیاش در مورد ظلم، ناامنی، عدالت، صلح و وعده به دینباوران شیعه که به زودی امام موعودشان ظهور خواهد کرد، از خبرنگاران خواست که سؤالاتشان را مطرح کنند.
یکی از دلایلی که معمولاً کسی در سطح جهان و مناسبات بینالمللی دولتها، حرفهای احمدینژاد را جدی نمیگیرد و بیشتر با شوخی و طنز در مطبوعات جهان از آنها یاد میشود، حرفهای بی سر و ته و پوچ اوست که از سطح تبلیغات مذهبی یک آخوند برای یک دهاتی ناآگاه فراتر نمیرود. نمونه بارز آن در همین مصاحبه، سؤال خبرنگار هلندی بود که با توجه به تشدید خفقان و سرکوب جمهوری اسلامی در ایران، نظر رئیس جمهوری اسلامی در مورد آزادیها را سؤال کرد. احمدینژاد در پاسخ وی گفت: «در ایران آزادی کامل و مطلق وجود دارد و همه شخصیتها و گروهها میتوانند آزادانه نظر خود را اعلام کنند.» واقعاً وی وقتی که در جمع خبرنگاران و مصاحبهای که برای مردم ایران نیز مستقیماً پخش میشود، میگوید که "در ایران آزادی کامل و مطلق وجود دارد" در دنیای ذهنی خودش چگونه سیر میکند؟ عوامفریبی نمیتواند در این جا نقش داشته باشد، چرا که تودههای وسیع مردم ایران حتا در زندگی روزمرهشان، در هر لحظه با رژیم اختناق و سرکوب روبرو هستند. مسئله صرفاً به این خلاصه نمیشود که این مردم از آزادیهای سیاسی محرومند. کارگرانی که فقط از حق و حقوق صنفی و دمکراتیک خود سخن گفتهاند، در زندان به سر میبرند و صدها تن از آنها در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی با همین اتهامات اعدام شدهاند. دانشجویان، معلمان و زنان نیز بر همین منوال. حتا اکنون حرف زدن گروههای رقیب خود را هم تحمل نمیکنند. بلکه مسئله در این است که در ایران اختناق و بیحقوقی مردم به درجهای است که از آزادیهای فردی هم محرومند و زندگی شخصی و فردیشان تحت کنترل پلیس. بنابراین روشن است که عوامفریبی نمیتواند در این جا کارکردی داشته باشد، تا وقتی که مثلاً احمدینژاد میگوید "در ایران آزادی کامل و مطلق وجود دارد" عدهای ناآگاه پیدا شوند و تصور کنند که واقعاً ممکن است چنین باشد. چرا که حتا طرفداران جمهوری اسلامی هم چنین ادعایی ندارند. آنها به صراحت میگویند که آزادیهای سیاسی، مدنی و فردی، غربیست و با اسلام و حکومت اسلامی منافات دارد. تازه، لیبرالترین آنها میگویند تا جایی که با اسلام، قوانین اسلامی و حکومت اسلامی در تضاد و تناقض قرار نگیرد. بنابراین حتا مستثنا از شخص احمدینژاد در درون هیئت حاکمه، دستگاه روحانیت و اندک طرفداران ناآگاه جمهوری اسلامی هم کسی حرف احمدینژاد را در مورد "آزادی کامل و مطلق در ایران" جدی نمیگیرد. خبرنگاران خارجی هم که معمولاً افرادی هستند که با وضعیت ایران آشنایی دارند، از شنیدن این پاسخ یکه نمیخورند، چرا که از نمونه این ادعاهای احمدینژاد بسیار شنیدهاند.
پس، این سؤال باقی میماند که چگونه باید این ادعاهای احمدینژاد را تفسیر و تحلیل کرد و واقعاً خود وی وقتی که این حرفها را بر زبان میآورد چگونه فکر میکند؟ ممکن است گفته شود به همان شکلی که میتوان هاله نوری را که به دور سر وی میچرخد تحلیل کرد. ادعای "آزادی کامل و مطلق" وی را در ایران نیز میتوان در همین چارچوب بررسی کرد. اگر احمدینژاد رئیس جمهوری یک کشور و نماینده سیاسی طبقه معینی در ایران نبود، روشن است که هر کس به سادگی میتوانست پاسخ دهد که وی فرد بیماری است و باید به روانشناس و روانپزشک مراجعه کند. اما این پاسخی سیاسی به مسئله نیست. احمدینژاد یک فرد معمولی نیست. او نماینده سیاسی و سخنگوی طبقه سرمایهدار حاکم بر ایران و دولت مذهبی پاسدار منافع این طبقه است. او از آسمان نازل نشده و قرار گرفتناش در مسند ریاست جمهوری، اتفاقی نیست. وی هر چه هست، محصول شرایطی است که وی را در این جایگاه قرار داده است. اگر احمدینژاد با تمام سطح نازل شعور و آگاهیاش، در رأس نظام سیاسی یک کشور قرار میگیرد، علتاش را باید در پوسیدگی نظام اقتصادی – اجتماعی موجود و پناه بردن طبقه حاکم به منتهای ارتجاع سیاسی جستجو کرد.
همان گونه که طبقه سرمایهدار حاکم بر ایران و ایضاً بورژوازی جهانی برای نجات خود در برابر انقلاب تودههای مردم ایران، تماماً به دستگاه مذهبی و شخصی خمینی پناه بردند و دولت مذهبی را به عنوان سمبل ورشکستگی و ناتوانی خود در ایران به کرسی نشاندند، پدیده احمدینژاد نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است. او خود به صحنه نیامد. او را به صحنه آوردند. او شایستهترین نماینده طبقه زائد و ارتجاعی سرمایهدار حاکم بر ایران و دولت پاسدار منافع آن در اوج گندیدگی و پوسیدگی تمام نظم اقتصادی – اجتماعی و سیاسی موجود است. احمدینژاد، نماینده حی و حاضر و برحق این نظام است.
او واقعاً فکر میکند، آن چه که امروز در ایران وجود دارد، یا دقیقتر وجود ندارد، آزادی در مطلقترین و کاملترین شکل آن است. این، محدوده فکری و ذهنی رئیس جمهور است. اگر خبرنگاری هم پیدا میشد و سؤال میکرد، اوج تکامل و پیشرفت بشریت در کجا خواهد بود؟ قطعاً احمدینژاد پاسخ میداد، همان چیزیست که امروز در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی وجود دارد.
رئیس جمهوری اسلامی در این مصاحبه مطبوعاتی به برخی از مسایل سیاسی منطقه خاورمیانه نیز پرداخت که یکی از مهمترین آنها دعوت از عربستان سعودی برای پر کردن خلأ سیاسی در منطقه، یا به عبارت صریحتر، توافق بر سر عراق بود. وی گفت: «به زودی در منطقه شاهد یک خلأ بزرگ قدرت خواهیم بود. ما در این جا اعلام میکنیم با کمک همسایگان و دوستانمان در منطقه، از جمله عربستان سعودی این آمادگی را داریم که این خلأ را پر کنیم. با کمک مردم عراق این خلأ را پر کنیم. این واقعه در حال وقوع است. باید چشمها را باز کرد و این مسئله را دید.»
تحلیل احمدینژاد این است که به زودی ارتش آمریکا، عراق را ترک میکند و چون این مسئله همراه با یک شکست سیاسی – نظامی برای دولت آمریکا در کل منطقه است، نوبت به جمهوری اسلامی و عربستان میرسد که مسایل منطقه را حل و فصل کنند و اوضاع را تحت کنترل خود درآورند.
این نکته روشن است که تمام تاکتیکهای اشغالگران آمریکایی و انگلیسی در عراق، تا این لحظه با شکست روبرو شدهاند. از همان آغاز اشغال نظامی عراق هم این شکست قطعی به نظر میرسید.
بوش در رأس هیئت حاکمه آمریکا تصور میکرد که با تکیه بر قدرت نظامی آمریکا میتواند طرح سلطه انحصاری بر کل منطقه خاورمیانه، بازارها و منابع آن را عملی سازد. رژیم صدام سرنگون شد، اما مقاومت تودههای مردم عراق در برابر اشغالگران ادامه یافت. یکی از نتایج مخرب و فاجعهبار اشغال نظامی عراق، تقویت آگاهانه گروههای مذهبی توسط امپریالیسم آمریکا و تقسیم کردن مردم عراق به سنی و شیعه و کرد بود. آمریکا با این سیاست البته نتوانست اوضاع را تحت کنترل خود درآورد، بلکه جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی توانستند گروههای مذهبی وابسته به خود را تقویت کنند. با این همه، اوضاع در عراق وخیمتر و هرج و مرج گستردهتر از آن است که بتوان ادعا کرد جمهوری اسلامی و یا عربستان سعودی میتوانند وضع را تحت کنترل خود درآورند. ارتش اشغالگران یا بالاخره ناگزیر میشود عراق را ترک کند و یا اساساً پایگاههای خود را تماماً به منطقه کردستان عراق که منطقهای امن برای اشغالگران محسوب میشود، منتقل سازد.
اما بر خلاف تصور جمهوری اسلامی که بر این پندار است، در پی این تحولات زمینهای برای تسلط بیشتر اسلامگرایان طرفدار آن فراهم خواهد شد، درگیریها وسعت و شدت بیشتری به خود خواهند گرفت و مداخلات جمهوری اسلامی در عراق به درگیریهای منطقهای جدیتری خواهد انجامید. از این روست که جمهوری اسلامی، تمایل شدیدی، لااقل در لحظه کنونی، به کنار آمدن با عربستان سعودی دارد. از دو جهت نیز به این مسئله علاقمند است. اولاً، به رغم اختلافات فرقهای شیعه و سنی، دولت مذهبی عربستان المثنای دولت مذهبی جمهوری اسلامی ایران است؛ از این رو جمهوری اسلامی اولویت خود را در نظر دارد که اسلامگرایی و تقویت و گسترش دولتهای مذهبی در کشورهای منطقه است. ثانیاً، جنبه دیگر تأکید احمدینژاد بر عربستان، به لحاظ نفوذیست که این کشور بر گروههای سنی مذهب دارد.
در هر حال، بر خلاف ظاهر قضیه که به نظر میرسد جمهوری اسلامی نفع بیشتری در ترک نیروهای نظامی آمریکا از عراق دارد، نگرانیاش بیشتر است. چرا که میداند اگر نظامیان آمریکایی در هرج و مرج کنونی عراق فرا خوانده شوند، باید وارد یک درگیری مستقیم نه فقط در عراق بلکه در کل منطقه شود که به هیچ وجه توانایی اقتصادی، سیاسی و نظامی آن را ندارد.
اما اصل تحلیل جمهوری اسلامی و احمدینژاد از خلأ سیاسی و قدرت در منطقه نیز خیالپردازی است. حتا اگر امپریالیسم آمریکا زیر فشار مردم عراق و مردم آمریکا مجبور شود نیروی نظامی خود را از عراق بیرون بکشد، به همان سادگی نخواهد بود که انحصارات آمریکایی و دولت آنها، بساطشان را جمع کنند و صحنه خاورمیانه را در اختیار رقبای دیگر خود و یا مثلاً جمهوری اسلامی قرار دهند. آنها برای حفظ منافع اقتصادی و سیاسیشان از هر وسیلهای استفاده خواهند کرد. پایگاههای نظامی که هم اکنون امپریالیسم آمریکا در سراسر منطقه خاورمیانه و خلیج دائر کرده است، ایجاد یک بلوک سیاسی از دولتهای عربی منطقه برای مقابله با جمهوری اسلامی و حفظ وضع موجود، قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی بینالمللی که پشت این بلوکبندیها قرار دارد، همگی نشاندهنده خیالپردازیهای سیاسی احمدینژاد است. همین عربستانی که جمهوری اسلامی به آن متوسل شده است تمام حیات و موجودیت آن وابسته به قدرتهای امپریالیست، به ویژه آمریکایی، است. نتیجه آن که، جمهوری اسلامی پیش از آن که نگران ماندن ارتش اشغالگر آمریکا در عراق باشد، نگران رفتن آن است.
درگیریهای نظامی مناطق غربی به درون کردستان عراق کشیده شده است. در این هفته نیز جمهوری اسلامی به توپباران روستاهای کردستان عراق ادامه داد. در جریان این حملات نظامی، گروهی از مردم غیر نظامی و بی دفاع این روستاها آواره شدند، مزارع آنها به آتش کشیده شد و حتا اخباری از کشته و زخمی شدن تعدادی از مردم این روستاها انتشار یافت.
با وجود این که اعتراضات رسمی نیز از سوی برخی مقامات دولت عراق انتشار یافته است، اما جمهوری اسلامی در همان حال که به این اقدامات نظامی خود ادامه میدهد، چنان سکوت اختیار کرده که گویی هیچ اتفاقی نیافتاده است.
این سکوت جمهوری اسلامی دلایل معینی دارد. اولاً، نمیخواهد که مردم ایران از این مسئله آگاه شوند که در مناطق مرزی غربی ایران، سپاه پاسداران با برخی گروههای کرد درگیریهای نظامی دارد. ثانیاً، پاسخی به این سؤال مردم ایران نخواهد داشت که چرا اقدام به توپباران روستاهای کشور دیگری میکنند.
اما جمهوری اسلامی نمیتواند بر سر مسئلهای سرپوش بگذارد که در آینده ممکن است به یک مسئله حاد تبدیل شود. ببینیم که اصل قضیه چیست؟ واقعیت این است که مردم کردستان در ایران به عنوان یک ملیت تحت ستم سالهاست که زیر فشار و سرکوب جمهوری اسلامی قرار دارند. این مردم، علاوه بر مطالبات عمومی مردم ایران، مطالبات مختص خود را دارند که همواره از سوی رژیمهای حاکم بر ایران نادیده گرفته شدهاند. از این رو طبیعیست که نارضایتی گستردهای در میان مردم کرد نسبت به رژیم جمهوری اسلامی وجود داشته باشد.
این البته مختص ایران نیست. شبیه همین مسئله در ترکیه و سوریه هم وجود دارد. اما رژیمهای حاکم با هیچ سرکوبی نتوانسته و نمیتوانند این نارضایتی را از بین ببرند. بالعکس، عدم تحقق مطالبات مردم کردستان، همواره روحیه و گرایشات ناسیونالیستی را در درون آنها تقویت کرده است. تا زمانی هم که مسئله آنها به شکلی اصولی حل نشود، این مبارزه همراه با روحایت ناسیونالیستی و ایضاً احزاب ناسیونالیست وجود خواهند داشت. آن چه که پس از اشغال عراق و خودمختاری محلی و اداری که کردهای عراق به آن دست یافتهاند، به ویژه، رژیمهای ترکیه و جمهوری اسلامی را نگران ساخته است، گسترش مبارزات مردم کردستان در این دو کشور است. این نگرانی بیشتر از آن جهت است که نوعی حمایت و همبستگی ملی هم میان کردهای ساکن ۴ کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه وجود دارد. بنابراین در پی تحولات عراق، دولتهای ترکیه، جمهوری اسلامی و سوریه، متحداً برای سرکوب گروههای سیاسی کرد اقدام میکنند و اقدامات سرکوبگرانه خود را در چارچوب مناطق مرزی کشور خود محدود نکرده بلکه به منطقه کردستان عراق نیز بسط دادهاند. دهها هزار نیروی نظامی ترکیه در مناطق مرزی با کردستان عراق مستقر شده و در بخش دیگری از آن، نیروهای نظامی جمهوری اسلامی. توجیهشان هم این است که شاخههای پ. کا. کا (P. K. K.) در ترکیه و اخیراً در ایران، از جانب کردهای عراق مورد حمایت قرار میگیرند.
آن چه که به ایران مربوط میشود، این است که یک شاخه از حزب پ. کا. کا، به نام "پژواک" در بخش کوچکی از مناطق کوهستانی فعالیت دارد و در چند ماه گذشته، درگیریهایی با سپاه پاسداران داشته است. اما سپاه پاسداران جمهوری اسلامی، روستاهای مناطق مرز کردستان عراق و مردم بی دفاع آنها را توپباران کرده است که بعضاً رابطهای هم با مناطق درگیری ندارند. این اقدام وحشیانه و ضد انسانی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی علیه مردم روستاهای کردستان عراق، درست همانند اقدامات رژیم علیه مردم ایران، هدف آن مرعوب ساختن مردم، اما در این مورد خاص، کردهای مناطق مرزی کردستان عراق است. در عین حال جمهوری اسلامی با این اقدام میکوشد در جریان رقابت و کشمکش با آمریکا در عراق قدرتنمایی نیز بکند.
در هر حال، هدف رژیم جمهوری اسلامی از توپباران مردم کردستان عراق هر چه باشد، یک اقدام وحشیانه و ضد انسانیست.
برگرفته از رادیو دمکراسی شورایی – 31 اوت 2007
احمدینژاد، رئیس جمهوری اسلامی حاکم بر ایران، در این هفته، یک مصاحبه رادیویی داشت که عمدتاً خبرنگاران مطبوعات و خبرگزاریهای خارجی به آن دعوت شده بودند تا بیشتر حول درگیریهای منطقهای و مسایل مربوط به مناسبات خارجی جمهوری اسلامی بحث شود.
وی پس از روضهخوانی مقدماتیاش در مورد ظلم، ناامنی، عدالت، صلح و وعده به دینباوران شیعه که به زودی امام موعودشان ظهور خواهد کرد، از خبرنگاران خواست که سؤالاتشان را مطرح کنند.
یکی از دلایلی که معمولاً کسی در سطح جهان و مناسبات بینالمللی دولتها، حرفهای احمدینژاد را جدی نمیگیرد و بیشتر با شوخی و طنز در مطبوعات جهان از آنها یاد میشود، حرفهای بی سر و ته و پوچ اوست که از سطح تبلیغات مذهبی یک آخوند برای یک دهاتی ناآگاه فراتر نمیرود. نمونه بارز آن در همین مصاحبه، سؤال خبرنگار هلندی بود که با توجه به تشدید خفقان و سرکوب جمهوری اسلامی در ایران، نظر رئیس جمهوری اسلامی در مورد آزادیها را سؤال کرد. احمدینژاد در پاسخ وی گفت: «در ایران آزادی کامل و مطلق وجود دارد و همه شخصیتها و گروهها میتوانند آزادانه نظر خود را اعلام کنند.» واقعاً وی وقتی که در جمع خبرنگاران و مصاحبهای که برای مردم ایران نیز مستقیماً پخش میشود، میگوید که "در ایران آزادی کامل و مطلق وجود دارد" در دنیای ذهنی خودش چگونه سیر میکند؟ عوامفریبی نمیتواند در این جا نقش داشته باشد، چرا که تودههای وسیع مردم ایران حتا در زندگی روزمرهشان، در هر لحظه با رژیم اختناق و سرکوب روبرو هستند. مسئله صرفاً به این خلاصه نمیشود که این مردم از آزادیهای سیاسی محرومند. کارگرانی که فقط از حق و حقوق صنفی و دمکراتیک خود سخن گفتهاند، در زندان به سر میبرند و صدها تن از آنها در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی با همین اتهامات اعدام شدهاند. دانشجویان، معلمان و زنان نیز بر همین منوال. حتا اکنون حرف زدن گروههای رقیب خود را هم تحمل نمیکنند. بلکه مسئله در این است که در ایران اختناق و بیحقوقی مردم به درجهای است که از آزادیهای فردی هم محرومند و زندگی شخصی و فردیشان تحت کنترل پلیس. بنابراین روشن است که عوامفریبی نمیتواند در این جا کارکردی داشته باشد، تا وقتی که مثلاً احمدینژاد میگوید "در ایران آزادی کامل و مطلق وجود دارد" عدهای ناآگاه پیدا شوند و تصور کنند که واقعاً ممکن است چنین باشد. چرا که حتا طرفداران جمهوری اسلامی هم چنین ادعایی ندارند. آنها به صراحت میگویند که آزادیهای سیاسی، مدنی و فردی، غربیست و با اسلام و حکومت اسلامی منافات دارد. تازه، لیبرالترین آنها میگویند تا جایی که با اسلام، قوانین اسلامی و حکومت اسلامی در تضاد و تناقض قرار نگیرد. بنابراین حتا مستثنا از شخص احمدینژاد در درون هیئت حاکمه، دستگاه روحانیت و اندک طرفداران ناآگاه جمهوری اسلامی هم کسی حرف احمدینژاد را در مورد "آزادی کامل و مطلق در ایران" جدی نمیگیرد. خبرنگاران خارجی هم که معمولاً افرادی هستند که با وضعیت ایران آشنایی دارند، از شنیدن این پاسخ یکه نمیخورند، چرا که از نمونه این ادعاهای احمدینژاد بسیار شنیدهاند.
پس، این سؤال باقی میماند که چگونه باید این ادعاهای احمدینژاد را تفسیر و تحلیل کرد و واقعاً خود وی وقتی که این حرفها را بر زبان میآورد چگونه فکر میکند؟ ممکن است گفته شود به همان شکلی که میتوان هاله نوری را که به دور سر وی میچرخد تحلیل کرد. ادعای "آزادی کامل و مطلق" وی را در ایران نیز میتوان در همین چارچوب بررسی کرد. اگر احمدینژاد رئیس جمهوری یک کشور و نماینده سیاسی طبقه معینی در ایران نبود، روشن است که هر کس به سادگی میتوانست پاسخ دهد که وی فرد بیماری است و باید به روانشناس و روانپزشک مراجعه کند. اما این پاسخی سیاسی به مسئله نیست. احمدینژاد یک فرد معمولی نیست. او نماینده سیاسی و سخنگوی طبقه سرمایهدار حاکم بر ایران و دولت مذهبی پاسدار منافع این طبقه است. او از آسمان نازل نشده و قرار گرفتناش در مسند ریاست جمهوری، اتفاقی نیست. وی هر چه هست، محصول شرایطی است که وی را در این جایگاه قرار داده است. اگر احمدینژاد با تمام سطح نازل شعور و آگاهیاش، در رأس نظام سیاسی یک کشور قرار میگیرد، علتاش را باید در پوسیدگی نظام اقتصادی – اجتماعی موجود و پناه بردن طبقه حاکم به منتهای ارتجاع سیاسی جستجو کرد.
همان گونه که طبقه سرمایهدار حاکم بر ایران و ایضاً بورژوازی جهانی برای نجات خود در برابر انقلاب تودههای مردم ایران، تماماً به دستگاه مذهبی و شخصی خمینی پناه بردند و دولت مذهبی را به عنوان سمبل ورشکستگی و ناتوانی خود در ایران به کرسی نشاندند، پدیده احمدینژاد نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است. او خود به صحنه نیامد. او را به صحنه آوردند. او شایستهترین نماینده طبقه زائد و ارتجاعی سرمایهدار حاکم بر ایران و دولت پاسدار منافع آن در اوج گندیدگی و پوسیدگی تمام نظم اقتصادی – اجتماعی و سیاسی موجود است. احمدینژاد، نماینده حی و حاضر و برحق این نظام است.
او واقعاً فکر میکند، آن چه که امروز در ایران وجود دارد، یا دقیقتر وجود ندارد، آزادی در مطلقترین و کاملترین شکل آن است. این، محدوده فکری و ذهنی رئیس جمهور است. اگر خبرنگاری هم پیدا میشد و سؤال میکرد، اوج تکامل و پیشرفت بشریت در کجا خواهد بود؟ قطعاً احمدینژاد پاسخ میداد، همان چیزیست که امروز در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی وجود دارد.
رئیس جمهوری اسلامی در این مصاحبه مطبوعاتی به برخی از مسایل سیاسی منطقه خاورمیانه نیز پرداخت که یکی از مهمترین آنها دعوت از عربستان سعودی برای پر کردن خلأ سیاسی در منطقه، یا به عبارت صریحتر، توافق بر سر عراق بود. وی گفت: «به زودی در منطقه شاهد یک خلأ بزرگ قدرت خواهیم بود. ما در این جا اعلام میکنیم با کمک همسایگان و دوستانمان در منطقه، از جمله عربستان سعودی این آمادگی را داریم که این خلأ را پر کنیم. با کمک مردم عراق این خلأ را پر کنیم. این واقعه در حال وقوع است. باید چشمها را باز کرد و این مسئله را دید.»
تحلیل احمدینژاد این است که به زودی ارتش آمریکا، عراق را ترک میکند و چون این مسئله همراه با یک شکست سیاسی – نظامی برای دولت آمریکا در کل منطقه است، نوبت به جمهوری اسلامی و عربستان میرسد که مسایل منطقه را حل و فصل کنند و اوضاع را تحت کنترل خود درآورند.
این نکته روشن است که تمام تاکتیکهای اشغالگران آمریکایی و انگلیسی در عراق، تا این لحظه با شکست روبرو شدهاند. از همان آغاز اشغال نظامی عراق هم این شکست قطعی به نظر میرسید.
بوش در رأس هیئت حاکمه آمریکا تصور میکرد که با تکیه بر قدرت نظامی آمریکا میتواند طرح سلطه انحصاری بر کل منطقه خاورمیانه، بازارها و منابع آن را عملی سازد. رژیم صدام سرنگون شد، اما مقاومت تودههای مردم عراق در برابر اشغالگران ادامه یافت. یکی از نتایج مخرب و فاجعهبار اشغال نظامی عراق، تقویت آگاهانه گروههای مذهبی توسط امپریالیسم آمریکا و تقسیم کردن مردم عراق به سنی و شیعه و کرد بود. آمریکا با این سیاست البته نتوانست اوضاع را تحت کنترل خود درآورد، بلکه جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی توانستند گروههای مذهبی وابسته به خود را تقویت کنند. با این همه، اوضاع در عراق وخیمتر و هرج و مرج گستردهتر از آن است که بتوان ادعا کرد جمهوری اسلامی و یا عربستان سعودی میتوانند وضع را تحت کنترل خود درآورند. ارتش اشغالگران یا بالاخره ناگزیر میشود عراق را ترک کند و یا اساساً پایگاههای خود را تماماً به منطقه کردستان عراق که منطقهای امن برای اشغالگران محسوب میشود، منتقل سازد.
اما بر خلاف تصور جمهوری اسلامی که بر این پندار است، در پی این تحولات زمینهای برای تسلط بیشتر اسلامگرایان طرفدار آن فراهم خواهد شد، درگیریها وسعت و شدت بیشتری به خود خواهند گرفت و مداخلات جمهوری اسلامی در عراق به درگیریهای منطقهای جدیتری خواهد انجامید. از این روست که جمهوری اسلامی، تمایل شدیدی، لااقل در لحظه کنونی، به کنار آمدن با عربستان سعودی دارد. از دو جهت نیز به این مسئله علاقمند است. اولاً، به رغم اختلافات فرقهای شیعه و سنی، دولت مذهبی عربستان المثنای دولت مذهبی جمهوری اسلامی ایران است؛ از این رو جمهوری اسلامی اولویت خود را در نظر دارد که اسلامگرایی و تقویت و گسترش دولتهای مذهبی در کشورهای منطقه است. ثانیاً، جنبه دیگر تأکید احمدینژاد بر عربستان، به لحاظ نفوذیست که این کشور بر گروههای سنی مذهب دارد.
در هر حال، بر خلاف ظاهر قضیه که به نظر میرسد جمهوری اسلامی نفع بیشتری در ترک نیروهای نظامی آمریکا از عراق دارد، نگرانیاش بیشتر است. چرا که میداند اگر نظامیان آمریکایی در هرج و مرج کنونی عراق فرا خوانده شوند، باید وارد یک درگیری مستقیم نه فقط در عراق بلکه در کل منطقه شود که به هیچ وجه توانایی اقتصادی، سیاسی و نظامی آن را ندارد.
اما اصل تحلیل جمهوری اسلامی و احمدینژاد از خلأ سیاسی و قدرت در منطقه نیز خیالپردازی است. حتا اگر امپریالیسم آمریکا زیر فشار مردم عراق و مردم آمریکا مجبور شود نیروی نظامی خود را از عراق بیرون بکشد، به همان سادگی نخواهد بود که انحصارات آمریکایی و دولت آنها، بساطشان را جمع کنند و صحنه خاورمیانه را در اختیار رقبای دیگر خود و یا مثلاً جمهوری اسلامی قرار دهند. آنها برای حفظ منافع اقتصادی و سیاسیشان از هر وسیلهای استفاده خواهند کرد. پایگاههای نظامی که هم اکنون امپریالیسم آمریکا در سراسر منطقه خاورمیانه و خلیج دائر کرده است، ایجاد یک بلوک سیاسی از دولتهای عربی منطقه برای مقابله با جمهوری اسلامی و حفظ وضع موجود، قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی بینالمللی که پشت این بلوکبندیها قرار دارد، همگی نشاندهنده خیالپردازیهای سیاسی احمدینژاد است. همین عربستانی که جمهوری اسلامی به آن متوسل شده است تمام حیات و موجودیت آن وابسته به قدرتهای امپریالیست، به ویژه آمریکایی، است. نتیجه آن که، جمهوری اسلامی پیش از آن که نگران ماندن ارتش اشغالگر آمریکا در عراق باشد، نگران رفتن آن است.
درگیریهای نظامی مناطق غربی به درون کردستان عراق کشیده شده است. در این هفته نیز جمهوری اسلامی به توپباران روستاهای کردستان عراق ادامه داد. در جریان این حملات نظامی، گروهی از مردم غیر نظامی و بی دفاع این روستاها آواره شدند، مزارع آنها به آتش کشیده شد و حتا اخباری از کشته و زخمی شدن تعدادی از مردم این روستاها انتشار یافت.
با وجود این که اعتراضات رسمی نیز از سوی برخی مقامات دولت عراق انتشار یافته است، اما جمهوری اسلامی در همان حال که به این اقدامات نظامی خود ادامه میدهد، چنان سکوت اختیار کرده که گویی هیچ اتفاقی نیافتاده است.
این سکوت جمهوری اسلامی دلایل معینی دارد. اولاً، نمیخواهد که مردم ایران از این مسئله آگاه شوند که در مناطق مرزی غربی ایران، سپاه پاسداران با برخی گروههای کرد درگیریهای نظامی دارد. ثانیاً، پاسخی به این سؤال مردم ایران نخواهد داشت که چرا اقدام به توپباران روستاهای کشور دیگری میکنند.
اما جمهوری اسلامی نمیتواند بر سر مسئلهای سرپوش بگذارد که در آینده ممکن است به یک مسئله حاد تبدیل شود. ببینیم که اصل قضیه چیست؟ واقعیت این است که مردم کردستان در ایران به عنوان یک ملیت تحت ستم سالهاست که زیر فشار و سرکوب جمهوری اسلامی قرار دارند. این مردم، علاوه بر مطالبات عمومی مردم ایران، مطالبات مختص خود را دارند که همواره از سوی رژیمهای حاکم بر ایران نادیده گرفته شدهاند. از این رو طبیعیست که نارضایتی گستردهای در میان مردم کرد نسبت به رژیم جمهوری اسلامی وجود داشته باشد.
این البته مختص ایران نیست. شبیه همین مسئله در ترکیه و سوریه هم وجود دارد. اما رژیمهای حاکم با هیچ سرکوبی نتوانسته و نمیتوانند این نارضایتی را از بین ببرند. بالعکس، عدم تحقق مطالبات مردم کردستان، همواره روحیه و گرایشات ناسیونالیستی را در درون آنها تقویت کرده است. تا زمانی هم که مسئله آنها به شکلی اصولی حل نشود، این مبارزه همراه با روحایت ناسیونالیستی و ایضاً احزاب ناسیونالیست وجود خواهند داشت. آن چه که پس از اشغال عراق و خودمختاری محلی و اداری که کردهای عراق به آن دست یافتهاند، به ویژه، رژیمهای ترکیه و جمهوری اسلامی را نگران ساخته است، گسترش مبارزات مردم کردستان در این دو کشور است. این نگرانی بیشتر از آن جهت است که نوعی حمایت و همبستگی ملی هم میان کردهای ساکن ۴ کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه وجود دارد. بنابراین در پی تحولات عراق، دولتهای ترکیه، جمهوری اسلامی و سوریه، متحداً برای سرکوب گروههای سیاسی کرد اقدام میکنند و اقدامات سرکوبگرانه خود را در چارچوب مناطق مرزی کشور خود محدود نکرده بلکه به منطقه کردستان عراق نیز بسط دادهاند. دهها هزار نیروی نظامی ترکیه در مناطق مرزی با کردستان عراق مستقر شده و در بخش دیگری از آن، نیروهای نظامی جمهوری اسلامی. توجیهشان هم این است که شاخههای پ. کا. کا (P. K. K.) در ترکیه و اخیراً در ایران، از جانب کردهای عراق مورد حمایت قرار میگیرند.
آن چه که به ایران مربوط میشود، این است که یک شاخه از حزب پ. کا. کا، به نام "پژواک" در بخش کوچکی از مناطق کوهستانی فعالیت دارد و در چند ماه گذشته، درگیریهایی با سپاه پاسداران داشته است. اما سپاه پاسداران جمهوری اسلامی، روستاهای مناطق مرز کردستان عراق و مردم بی دفاع آنها را توپباران کرده است که بعضاً رابطهای هم با مناطق درگیری ندارند. این اقدام وحشیانه و ضد انسانی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی علیه مردم روستاهای کردستان عراق، درست همانند اقدامات رژیم علیه مردم ایران، هدف آن مرعوب ساختن مردم، اما در این مورد خاص، کردهای مناطق مرزی کردستان عراق است. در عین حال جمهوری اسلامی با این اقدام میکوشد در جریان رقابت و کشمکش با آمریکا در عراق قدرتنمایی نیز بکند.
در هر حال، هدف رژیم جمهوری اسلامی از توپباران مردم کردستان عراق هر چه باشد، یک اقدام وحشیانه و ضد انسانیست.
برگرفته از رادیو دمکراسی شورایی – 31 اوت 2007
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen