Dienstag, 18. September 2007


سرکوب، راه به جایی نخواهد برد





اگر چه به کارگیری شیوه های مختلف سرکوب توسط جمهوری اسلامی بر خاسته از ماهیت طبقاتی این رژیم است، که همواره با تکیه بر ارتجاعی ترین قوانین قرون وسطائی بر توده ها اعمال شده است، اما بستر واقعی گسترش سیاست های انقباضی جمهوری اسلامی در کل جامعه و نیز تشدید فشار بر فعالان جنبش های اجتماعی را باید دربالا رفتن سطح مطالبات مردم و ناتوانی رژیم در پاسخگویی به خواست های توده های زحمتکش جامعه ارزیابی کرد.
در تمامی دوران حاکمیت جمهوری اسلامی شاهد این واقعیت بوده ایم، که هرگاه جنبش های اجتماعی برای تحقق مطالبات معوقه خود، پا به میدان مبارزه گذاشته و با طرح خواست های خود دولت را به چالش گرفته اند، با عکس العمل سرکوبگرانه ی دستگاه های اجرائی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی روبرو شده اند. شیوه ی سرکوب رژیم، که همواره با سخنرانی های خامنه ای، یا پاره ای از دولتمردان حکومتی از جمله وزیر اطلاعات، وزیرکشور و وزیر ارشاد آغاز می گردد، ابتدا به ساکن با تهدید و ارعاب فعالان جنبش های اجتماعی شروع و سپس از طریق پرونده سازی، دستگیری های بی رویه، زندان ، شکنجه و اعدام به سیاست روز جمهوری اسلامی تبدیل می گردد.
بیاد بیاوریم سخنرانی های محسن اژه ای وزیر اطلاعات و صفار هرندی وزیر ارشاد رژیم در اردیبهشت و خرداد ماه گذشته را که عنوان کردند: هر کس از طریق سخنرانی یا نوشتن مقاله ای به اهداف "دشمن" یاری رساند به کار "جاسوسی" اقدام کرده است. و یا اینکه "رسانه ها حلیم دشمن را هم نزنند"، که پس از آن چه موج گسترده ای از پرونده سازی، دستگیری، زندان، شکنجه وبعضا" اعتراف گیری های تلویزیونی در جامعه به راه افتاد.
تا جایی که در چند ماه گذشته، تعدادی از فعالان جنبش دانشجویی با توطئه و پرونده سازی بازداشت و مورد شکنجه قرار گرفتند و بسیاری از دانشجویان دیگر با احکام کمیته های انضباطی با تعلیق ، اخراج و محرومیت از تحصیل روبرو شدند. جنبش کارگری نیز مورد تهاجم بیشتر قرار گرفت. تعدادی از فعالان این جنبش از جمله محمود صالحی در درون زندان تحت آزار و اذیت شدید قرار گرفت. منصور اسانلو رئیس سندیکای اتوبوس رانی شرکت واحد تهران، هنگام مراجعه به منزل، مجددا دستگیر و در ملاء عام مورد ضرب و جرح ماموران اطلاعاتی واقع گردید. بسیاری از فعالان جنبش معلمان با احکام تعلیق، تبعید و انفصال از خدمت مواجه شدند. زنان و جوانان جامعه، مورد هجوم و ضرب و شتم همه جانبه و خونین عوامل انتظامی و اطلاعاتی رژیم قرار گرفتند. تا جایی که در چند ماه گذشته، به بهانه مبارزه با "بد حجابی" و مقابله با " اراذل و اوباش"، ده ها هزار نفر از زنان و جوانان کشور بازداشت و با تهدید و زندان مواجه گردیدند. پای هزاران خانواده به کلانتری ها و بازداشتگاه های موقت کشیده شد تا بتوانند با دادن تعهد، فرزندان خود را از دست عوامل سرکوبگر رژیم رها سازند. همزمان با این هجوم سراسری تعدادی از فعالان جنبش زنان نیز محاکمه و به حبس محکوم گردیدند. علاوه بر این، حتا افرادی که با توهم اصلاح رژیم، با اصلاح طلبان درون حاکمیت همکاری نیز می کردند، از زندان و شکنجه در امان نماندند. از جمله هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش را به اتهام " براندازی نرم و مخملین" دستگیر، شکنجه و سر انجام به اعتراف گیری تلویزیونی وادارشان کردند.
حاصل این همه فشار و سرکوب برای جمهوری اسلامی چه بود؟ آیا رژیم توانست با همه این بگیر و به بندها، زندان و شکنجه های قرون وسطائی، توده ها را وادار به سکوت و جنبش های اجتماعی را در درون خانه ها محبوس کند؟ آیا شیوه های اعمال شده بر جامعه، توانست ذره ای از بحران های درونی و بیرونی جمهوری اسلامی را کاهش دهد؟
واقعیت های موجود جامعه، خلاف این را نشان می دهد. آنچه هم اکنون در جامعه جریان دارد بیانگر این حقیقت است که رژیم با وجود به کار گیری شیوه های مختلف سرکوب نتوانسته به اهداف خود که همانا مرعوب کردن کارگران و دیگر جنبش های اجتماعی ست، دست یابد. اگر غیر از این بود، مسئولان رژیم مجددا هر روزه فعالان جنبش های اجتماعی را به زندان، شکنجه و سرکوب باز هم بیشتر تهدید نمی کردند. جناح های درون حاکمیت هر روزه به افشاء گری علیه یکدیگر دست نمی زدند.
به رغم اعمال این همه سرکوب در جامعه، جنبش های اجتماعی به ویژه فعالان این جنبش ها نشان داده اند که نه فقط مرعوب دستگیری، زندان و شکنجه های قرون وسطائی جمهوری اسلامی نشده اند، بلکه همچنان برای تحقق مطالبات خود در عرصه های اجتماعی فعالانه حضور دارند.
اگر از جنبش کارگری که هر روزه شاهد ده ها حرکت اعتراضی کارگران در اقصاء نقاط ایران هستیم بگذریم، به جنبش دانشجویی می رسیم که اینک به کابوس رژیم تبدیل شده است.
موقعیت کنونی جنبش دانشجویی، رشد گرایش چپ و رادیکال درون این جنبش، که با حمایت عملی از دیگر جنبش های اجتماعی بازتاب بیرونی یافته، رژیم را بر آن داشته که از هم اکنون و پیش از شروع ترم پاییزی برای مقابله با این جنبش صف آرائی نماید. حضور پر رنگ دانشجویان چپ در مراسم بزرگداشت نوزده امین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در گلزار خاوران، و قرائت بیانیه همدردی و همبستگی با زندانیان سیاسی و خانواده های جانباختگان دهه شصت، نمونه ای از حضور جنبش دانشجویی در پیوند با دیگر جنبش های اجتماعی ست.
بی دلیل نیست که حداد عادل، رئیس مجلس رژیم، از دانشگاه به عنوان "میدان نبرد میان دوستان و دشمنان جمهوری اسلامی" نام می برد و به دست اندرکاران رژیم توصیه می کند که، "یک لحظه نباید ازاین نبرد دائمی غفلت ورزید".
و یا محسن اژه ای وزیر اطلاعات رژیم، با همان سبک و سیاقی که چهار ماه پیش با "جاسوس" خواندن نویسندگان و روشنفکران کشور، دستگیری و سرکوب را در جامعه گسترش داد، دوباره پا به میدان گذاشته تا شرایط سرکوب بیشتر دانشجویان را فراهم سازد.
او در مصاحبه با خبرگزاری مهر ، با بکار گیری عناوین "نفوذی" و "دانشجو نما" خواندن دانشجویان مبارز و منتقد، عملا آنان را به سرکوب بیشتر تهدید کرد. علاوه بر وزیر اطلاعات، اظهار نظر سه مقام وزارت علوم در مورد رعایت حجاب و پوشش دانشجویان، می تواند بیانگر دور تازه ای از اعمال فشار و افزایش سخت گیری بر فضای دانشگاه ها، در آستانه ی شروع سال تحصیلی باشد.
معلمان و به ویژه معلمان حق التدریس نیز به رغم همه فشارهایی که متحمل شده اند، همچنان در پی مطالبات خود هستند. وجود عینی این جنبش و نگرانی رژیم از حرکت های اعتراضی آتی معلمان، بخش دیگری از پروژه ی سرکوب و پرونده سازی جمهوری اسلامی ست که دادستان کل رژیم، مسئولیت پیام رسانی آن را به عهده گرفته است.
دری نجف آبادی، در پنجم شهریور، در ديدار با "اعضاى كانون صنفى معلمان كشور" علاوه بر خط ونشان کشیدن برای جنبش معلمان که به قصد تحقق مطالبات صنفی خود دست به اعتصاب می زنند، از"معلمان" خواست تا فعالين صنفی را که از دیدگاه او "عناصر فرصت طلب"و "سیاست زده" هستند، "رصد" کنند. نگرانی دادستان کل رژیم، از جنبش اعتراضی معلمان به جایی رسیده که با وجود داشتن این همه ارگان های سرکوب و اطلاعاتی، وقیحانه در صدد آن است تا معلمان زحمتکش جامعه را نیز برای مقابله با جنبش اعتراضی معلمان، به کار"جاسوسی"و"شناسایی" همدیگر ترغیب کند.
بیان این مواضع تهدید و ارعاب، توسط مجموعه ای از مسئولان رژیم، اگر چه بیانگر دور تازه ای از اعمال سرکوب باز هم بیشتر در جامعه است، اما گویای واقعیت دیگری نیز است. و آن این است که رژیم نتوانسته است با سرکوب، زندان و شکنجه به اهداف خود که همانا جلوگیری از تشدید مبارزات توده هاست، دست یابد.
واقعیت این است که، اگر چه بنیاد جمهوری اسلامی بر پایه سرکوب و شکنجه، بنا گردیده است. اگر چه رژیم توانسته با سرکوب و کشتار گسترده ی توده ها و نیروهای سیاسی مخالف، حاکمیت خود را تا کنون استمرار بخشد. اما در این میان توده ها نیز آرام ننشسته اند. آنان نیز با پشت سر گذاشتن هر مرحله از سرکوب، نه تنها مجددا پا به میدان مبارزه گذاشته اند، بلکه با سازماندهی دوباره و کسب تجارب بیشتر به اعتراض علیه رژیم دست زده و رادیکال تر از پیش با طرح خواست ها و مطالبات خود رژیم را به چالش گرفته اند. خصوصا در سال های اخیر توده ها و جنبش های اجتماعی بارها نشان داده اند که، تا حدود زیادی ترسشان از حاکمیت فرو ریخته و دیگر سیاست تهدید، زندان و شکنجه قادر به جلوگیری از تشدید مبارزه ی کارگران، زنان، دانشجویان، معلمان و دیگر اقشار زحمتکش جامعه برای تحقق بخشیدن به مطالباتشان نخواهد بود.
در حاکمیت جمهوری اسلامی، که هر روز بر وخامت زندگی کارگران و توده های زحمتکش جامعه افزوده می شود، آنان چیزی برای از دست دادن ندارند. کارگران، زنان، دانشجویان، معلمان و دیگر اقشار زحمتکش ایران سال هاست که سرکوب را تجربه می کنند. هم اینک با گذشت هر روز ترسشان بیشتر و بیشتر فرو می ریزد و این آغاز ورود به مرحله ای از مبارزه است که می تواند کارگران و توده های جان به لب رسیده را به نبرد نهایی با جمهوری اسلامی بکشاند.

Keine Kommentare: