Mittwoch, 11. Februar 2009

کنفرانس مونيخ، ادامۀ مناقشات ايران و آمريکا
با قدرت‌گيری اوباما و جانشينی دولت او به جای دولت بوش در آمريکا، کاملاً مشخص بود که سياست خارجی آمريکا و ايجاد تغييراتی در اين زمينه که متضمن منافع استراتژيک آمريکا باشد، به يکی از معضلات اصلی دولت آمريکا تبديل می‌شود. هر چند در حال حاضر بخش زيادی از انرژی دولت صرف معضلات و چالش‌های داخلی و پرداختن به بحران اقتصادی که تنها در دو ماه ژانويه و فوريه، يک ميليون نفر را از کار بيکار نموده است، می‌شود و مسائل مربوط به سياست خارجی، عجالتاً از تحرک چندانی برخوردار نيست، اما دولت آمريکا نمی‌تواند در اين زمينه بطورکلی بی‌توجه باشد. در عين حال، پيش از روی کار آمدن اوباما نيز مشخص بود که با پايان دورۀ رياست جمهوری بوش، مناقشه آمريکا و جمهوری اسلامی، به يکی از معضلات گرهی سياست خارجی آمريکا تبديل خواهد شد
اوباما از همان آغاز و حتا پيش از جلوس بر تخت رياست جمهوری، نسبت به حل اين مناقشه اظهار علاقه نموده است.اما مجموعۀ اظهار نظرهائی که اوباما و برخی ديگر از مقامات دولتی آمريکا و يا افراد نزديک به دولت در اين زمينه بيان کرده‌اند، از يک خصوصیت برخوردارا‌ست. دولت آمريکا طی اين دوره، در عين آنکه بر مذاکره مستقيم و بدون پيش شرط با جمهوری اسلامی تأکيد داشته است و اوباما پيوسته پيغام می‌دهد که اگر جمهوری اسلامی مشت گره کرده خود را باز کند، آمريکا آماده است دست دوستی به سوی آن دراز کند، اما در عين حال، چه به اشاره و چه بطور مستقيم، برنامه‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی و حمايت آن از گروه حماس و امثال آن را غيرقابل پذيرش خوانده است. در سخنان مقامات دولت آمريکا، اگر چه مکرراً بر حل مسائل به شيوۀ ديپلماتيک تأکيد شده است، اما استفاده از "ابزارهای قدرت" نيز در برابر جمهوری اسلامی منتفی نشده است. با اين وجود مجموعه برخوردهای دولت آمريکا با جمهوری اسلامی، از اين خصوصيت برخوردار بوده است که جنبۀ سازش آن و کنار آمدن با جمهوری اسلامی، قوی‌تر شده و از ثقل بيشتری برخوردار بوده است
عين همين نکته، در سياست‌ها و اقدامات جمهوری اسلامی در قبال دولت آمريکا نيز ديده می‌شود، با اين تفاوت که در اين‌جا، جنبۀ کنار آمدن و سازش با دولت آمريکا، بسيار ضعيف و کم رنگ است و برعکس، تمايل به ادامۀ روش‌های تاکنونی پر رنگ‌تر و حتی پر رنگ‌تر از گذشته شده است. مقامات دولتی جمهوری اسلامی، اگر چه از برخی حرف‌های اوباما و از مذاکره استقبال کرده‌اند، اما در همين فاصله سخنانی گفته‌اند و اقداماتی مرتکب شده‌اند که نشان می‌دهد محور سياست خارجی جمهوری اسلامی در باره آمريکا، ادامه روش‌های تاکنونی خواهد بود
لاريجانی رئيس مجلس که اکنون مدتی‌ست به تنهائی هم به جای وزير امور خارجه جمهوری اسلامی و هم به جای رئيس جمهورآن حرف می‌زند، چند روز قبل از سفر به آلمان و شرکت در کنفرانس مونيخ، تأکيد نمود که جمهوری اسلامی از اقدامات اوباما راضی نيست، اما نا اميد هم نيست! وی سخنان اوباما را حرف‌های تکراری و ناکافی خواند و مانند برخی ديگر از مقامات جمهوری اسلامی، دولت آمريکا را به عذر‌خواهی و اتخاذ "استراتژی نوين" دعوت نمود! افزون براين، درست در آستانۀ برگزاری کنفرانس مونيخ است که خامنه‌ای با استقبال گرم از سفر خالد مشعل رئيس دفتر سياسی حماس در تهران، راه حماس را بار ديگر تأييد می‌کند و دست حماس را که به تهران رفته بود تا "دست در دست جمهوری اسلامی، قدس را آزاد و در آن نماز بخواند" گرم‌تر از گذشته می‌فشارد. خالد مشعل نيز از کمک‌های جمهوری اسلامی تشکر می‌کند، ضمن آنکه جمهوری اسلامی هم صريح‌تر از گذشته، بر کمک‌های خود به حماس، تأکيد می‌ورزد و لاريجانی هم حماس را يک جريان "پيشرو و مترقی" و جهادی می‌خواند و بر الزام حمايت جمهوری اسلامی از اين جريان و جريان‌های مشابه، مانند حزب‌الله لبنان نيز تأکيد می‌ورزد
اگر چه در همين فاصله، رابرت گيتس سخنگوی کاخ سفيد نيز پرتاب ماهواره به فضا توسط جمهوری اسلامی را نگران کننده خواند و بار ديگر تأکيد نمود که آمريکا از تمام امکانات خود برای مقابله با ايران استفاده خواهد کرد، همچنين برخی از مقامات اروپائی نيز از اين مسأله ابراز نگرانی جدی کردند، اما اين موضوع از حد يک موضوع کاملاً فرعی فراتر نرفت
جمهوری اسلامی که در آغاز، مذاکره با آمريکا با پيش شرط‌هائی که می‌گذاشت را نمی‌پذيرفت و نفی می‌کرد، برخوردش در طی اين دوره به نحوی بود که اين بار خودش برای مذاکره پيش شرط می‌گذاشت
در هرحال با اين پيش زمينه‌ها‌ست که "کنفرانس امنيتی مونيخ" برگزار می‌شود و برای اولين بار پس از روی کار آمدن اوباما، معاون وی در اين کنفرانس شرکت می‌کند و فرصت می‌يابد تا خطوط کلی سياست خارجی آمريکا را بيان کند. علی لاريجانی رئيس مجلس هم که عملاً به پيش برندۀ خط سياست خارجی جمهوری اسلامی تبديل شده است، در اين کنفرانس حضور می‌يابد
تا آنجا که به مناقشه ايران و آمريکا مربوط می‌شود، آنچه که از طرف نمايندگان اين دو کشور در کنفرانس مونيخ بر زبان رانده شد، حاوی هيچ نکته تازه‌ای نبود جز اينکه همه آن پيش زمينه‌ها را تقويت کرد و بر اين مسأله صحه گذاشت که معضل ايران و آمريکا و مناقشه ديرين اين دو کشور، به اين سادگی‌ها قابل حل نيست و نخواهد بود
سخنان جو بايدن معاون رئيس جمهور آمريکا، چه بطور کلی در مورد سياست خارجی آمريکا، و چه بطور اخص در مورد جمهوری اسلامی، نکته تازه‌ای در بر نداشت. وی ضمن تشريح سياست خارجی جديد آمريکا، قول داد اين کشور در روابطش با جهان، از لحن تازه‌ای استفاده کند. جو بايدن، در دو جمله، فشردۀ سياست خارجی آمريکا و اتخاذ تصميم نسبت به مناقشه با جمهوری اسلامی را فرمول بندی کرد و گفت: "دولت آقای اوباما مذاکره می‌کند، گوش می‌دهد، مشورت می‌کند ولی از متحدانش انتظار دارد برای مقابله با تهديدهای جهانی، هنگامی که هيچ گزينه‌ای به نتيجه نرسيده است، تمايل بيشتری به استفاده از زور نشان دهند". جو بايدن معاون رئيس جمهوری آمريکا، علاوه بر اين سخنان که مورد خطابش، متحدان اروپائی آمريکا بود، در مورد جمهوری اسلامی نيز به صراحت گفت: "جمهوری اسلامی يا بايد از برنامه هسته‌ای و حمايت از تروريسم دست بکشد که با مشوق‌های قابل توجهی روبرو خواهد شد، يا به سياست‌های کنونی خود ادامه دهد و انزوای خود را تشديد نمايد". علاوه بر معاون رئيس جمهور آمريکا، برخی ديگر از سران کشورهای اروپائی مانند آنجلا مرکل و سارکوزی نيز سخنانی به اين مضمون بيان کردند که اگر جمهوری اسلامی دست از غنی سازی و حمايت از گروه‌های تروريستی برندارد، تحريم‌های موجود را تشديد خواهند کرد
علی لاريجانی نماينده اعزامی جمهوری اسلامی به کنفرانس مونيخ نيز، تمام حرف‌های گذشته خود را تکرار نمود و بر آن اصرار ورزيد. لاريجانی در اين کنفرانس، از آمريکا به عنوان عامل دردسر ساز و مانع اصلی حل مسأله اتمی ايران به طریق ديپلماتيک ياد نمود. وی ضمن دفاع از برنامه‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی، در عين حال بار ديگر بر دفاع از حماس و حزب‌الله لبنان تأکيدنمود و سياست آمريکا در خاورميانه را محکوم کرد. لاريجانی در حاليکه فرصت پيش آمده را يک "فرصت طلائی" خواند، اما اضافه نمود که "برای مرمت روابط صدمه ديده دو کشور به چيزی بيش از تغيير لحن نياز هست". لاريجانی از آمريکا خواست که اشتباهات خود را بپذيرد و استراتژی خود را تغيير دهد نه تاکتيک را
مجموعه سخنان لاريجانی در اين کنفرانس به نحوی بود که گزارش‌گر بی‌بی‌سی که در کنفرانس حضور داشته است می‌گويد: "از سخنان لاريجانی چنين برمی‌آيد که هرگونه تلاشی برای آشتی با ايران، دشوار و پيچيده خواهد بود". سخنان معاون رئيس جمهور آمريکا از يک طرف و حرف‌های علی لاريجانی از طرف ديگر، به خوبی اين واقعيت را بيان می‌کند، که مسأله ايران و آمريکا به اين سادگی‌ها حل نخواهد شد. در اين سخنان، نه نرمشی در گفتار جمهوری اسلامی و يا نشانی از دست شستن از غنی سازی و قطع حمايت از حماس و حزب‌الله ديده می‌شود و نه تغيير اساسی ـ برغم نرمش سياسی در گفتارـ در موضع دولت آمريکا در اين زمينه مشاهده می‌شود
درسخنانی که اوباما بلافاصله پس ازپایان کنفرانس مونیخ، و در نخستین نشست مطبوعاتی خود راجع به جمهوری اسلامی بیان نمود، بازهم نکته تازه ای دیده نمی شود.اوباما ، بار دیگربه مذاکره مستقیم با ایران اظهارعلاقه وبرآن تاًکید نمود ودر همان حال اضافه نمود که برنامه هسته ای جمهوری اسلامی موجب راه افتادن مسابقه تسلیحاتی در منطقه حساس خاورمیانه می شود که همه درخطرقرارخواهندگرفت
البته اين احتمال که دولت‌های ايران و آمريکا به مذاکره مستقيم با هم بپردازند،منتفی نیست. پيش از اين نيز به اين کار دست زده‌اند. حتی ممکن است، امتيازاتی نيز به يکديگر بدهند. اما معضل اصلی فیمابین حل نخواهد شد مگر آنکه يک طرف، بطور کلی از مواضع پيشين خود، عقب نشينی کند، و اين چيزی‌ست که نه دولت امپرياليستی آمريکا به آن تن دهد و نه دولت ارتجاعی و پان اسلاميستی جمهوری اسلامی
بدين ترتيب، تکليف مناسبات ايران و آمريکا و مناقشات ديرينه فیمابين اين دو کشور، روشن است! ادامه وضع موجود
البته گره خوردن مسأله ايران و آمريکا، نه يک امر تصادفی است و نه تابع اراده و اميال اين و آن در دولت‌های ايران و آمريکاست. ادامه مناقشه ايران و آمريکا و بن بستی که بر مناسبات دو کشور حاکم است، ريشه در واقعيت‌های عميق‌تری دارد
اولاً امپرياليسم آمريکا برای تحقق منافع و مقاصد توسعه طلبانه و غارتگرانه خود به خاورميانه آمده است و سرمنشاء مجادلات آن با جمهوری اسلامی نيز بر سر تحقق همين منافع است. اين درست است که دولت امپرياليستی آمريکا در جريان جنگ عراق و مسأله افغانستان، شکست‌های سياسی و اقتصادی مهمی را متحمل شده و از هر نظر تضعيف شده است، اما امپرياليسم تضعيف شده هم، امپرياليسم است. امپرياليسم تضعيف شده، ممکن است مجبور شود به رقبای خود امتياز بدهد، اما اين، هيچ تغييری در ماهيت آن ايجاد نمی‌کند. جنگ افروزی، توسعه طلبی و تجاوزگری، خوی و خصلت امپرياليسم است و از اين طريق است که بازارهای جديد را بايد بر روی خود بگشايد، بر منابع طبيعی و نفتی مسلط شود و دست به غارت‌گری بزند. برخورد دولت امپرياليستی آمريکا با دولت ارتجاعی جمهوری اسلامی نيز، جدا از اين خصوصيت‌های اصلی و منافع استراتژيکی آمريکا نيست. داستان غنی سازی نيز، بيشتر يک بهانه است برای تأمين همين منافع استراتژيکی
ثانیا، جمهوری اسلامی نيز يک رژيم ارتجاعی و پان اسلاميستی‌ست که ادامۀ حياتش را به نوعی، به ادامۀ سياست خارجی‌اش گره زده است، از اينرو نمی‌تواند در عرصه سياست خارجی کوتاه بيايد
در همين دورۀ پس از قدرت گرفتن اوباما، جمهوری اسلامی نه تنها در زمينه‌های مورد اختلاف خود با آمريکا از جمله در مورد حمايت از گروه‌هائی مانند حماس و حزب‌الله لبنان کوتاه نيامده است، بلکه برعکس، از موقعيت تضعيف شده آمريکا به نفع خود سود جسته است و بر ابعاد و دامنه مباحث مجادله جويانه و اقدامات پان اسلاميستی خود، بويژه حمايت از گروه‌های اسلامی در لبنان و فلسطين، آشکارا افزوده است. عقب نشينی در عرصه سياست خارجی، وضعيت داخلی جمهوری اسلامی را بهم خواهد ريخت چرا که اين موضوع مستلزم تغييراتی در کل هيأت حاکمه و دولت است و تلاطمات شديدی را در درون حاکميت و جناح‌های آن در پی خواهد داشت و چه بسا ممکن است کل موجوديت رژيم را نيز به خطر اندازد
خلاصه آنکه، نه ارتجاع امپرياليستی از منافع استراتژيکی و غارتگرانه خود دست خواهد شست و نه ارتجاع اسلامی از سياست خارجی تا کنونی و منافع پان اسلاميستی‌اش دست برخواهد داشت . بنابراين مناقشه ايران و آمريکا ادامه خواهد يافت
اگر کسانی بر اين انديشه بودند که با روی کار آمدن اوباما، دریچه ‌ای به روی حل و فصل مناقشات دولت ايران و آمريکا گشوده شده است، و اگر تا پيش از برگزاری کنفرانس مونيخ ، برخی ازسخنان مقامات رسمی دوکشور،هنوز شايد می‌توانست به ترديد هائی دراین زمینه دامن بزند، اما کنفرانس امنيتی مونيخ، هم ، اين دریچه ظاهراً گشوده شده رابست وهم، بر شک و ترديدها نقطه پايان گذاشت

Keine Kommentare: