Samstag, 14. Februar 2009






ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۲۵ بهمن ماه

۲۲ بهمن سالروز قیام مسلحانه توده‌های زحمتکش مردم ایران علیه رژیم ستم‌گر و ارتجاعی سلطنتی بود. ۳۰ سال پیش در چنین روزی، مبارزه مردم ایران با رژیم شاه به اوج اعتلای خود رسید و با یورشی که به مراکز سرکوب نظامی و پلیسی رژیم صورت گرفت، بساط نظام سلطنتی شاه برچیده شد
سرنگونی رژیم سلطنتی، اما به پیروزی انقلاب نیانجامید، چرا که در نتیجه عدم تشکل و آگاهی توده‌های کارگر و زحمتکش مردم، گروه دیگری از مرتجعین توانستند قدرت سیاسی را به دست گیرند و انقلاب را از پای درآورند
انقلاب در هم شکست و ارتجاع پیروز شد. اما وارونه‌سازی حقایق و قلب واقعیت رویدادهای تاریخی که همواره جزئی جدایی‌ناپذیر از سلطه طبقات ستم‌گر و مرتجع، به منظور فریب توده‌های مردم و در اسارت و انقیاد نگاه داشتن آن‌هاست، آن چیزی‌ست که حی و حاضر به کار خود ادامه می‌دهد
شکست، پیروزی و پیروزی، شکست نام می‌گیرد. لذا حیرت‌آور نیست که در تاریخ اخیر ایران، زمانی کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، قیام ملت جا زده می‌شد و رژیم شاه همه ساله آن را به نام پیروزی قیام ملی جشن می‌گرفت. اکنون نیز جمهوری اسلامی، سرکوب و شکست انقلاب را همه ساله به نام پیروزی انقلاب جشن می‌گیرد. اگر در هفته‌ای که گذشت به اخبار و گزارشات رسانه‌های ایران و جهان توجه کرده باشیم، می‌بینیم که جمهوری اسلامی، در این وارونه‌سازی و جعل واقعیت‌های تاریخی تنها نیست. مرتجعین سراسر جهان که از دگرگونی و انقلاب وحشت دارند، تجسم تام و تمام ارتجاع را در ایران، انقلاب می‌نامند، از آن‌رو که انقلاب را بی‌اعتبار کنند. لذا در رسانه‌های خود، از انقلاب اسلامی ایران و رژیم انقلابی ایران سخن می‌گویند. چه تبلیغاتی برای آن‌ها بهتر از این که اوج واپس‌گرایی اسلامی را در ایران، انقلاب جا بزنند و به مردم کشور خود بگویند،این است انقلاب و این است دستاورد آن
اما به رغم تمام این وارونه‌سازی حقایق و تبلیغات مسموم‌کننده‌ی مرتجعین ببینیم، انقلاب چیست؟
انقلاب، جبر پیشرفت تاریخی بشریت است. انقلاب تحولی جهش‌وار و بنیانی در تمام نظم موجود است. انقلاب، لوکوموتیو تاریخ است. آن تحول دگرگون‌کننده‌ای‌ست که می‌خواهد هر آن‌چه را که دوران‌اش سپری شده، به گذشته تعلق دارد و ارتجاعی‌ست، در هم کوبد، از بیخ و بن درآورد، جاروب کند و زمین اجتماعی را از لوث وجود عوامل بازدارنده ترقی و پیشرفت تاریخ پاک کند
حاملین انقلاب، اما انسان‌های زنده‌اند که تاریخ را می‌سازند. این تاریخ‌سازی انسان‌ها، در مسیری صاف و ساده و بی‌مانع انجام نمی‌گیرد. از میان تضادها، ستیزها و درگیری‌ها می‌گذرد. تاریخ، در کشاکش نبردهای طبقاتی ساخته می‌شود. این، نبردی‌ست میان دو نیرویی که یکی ایستاست، پاسدار نظم کهنه است و در برابر تحول می‌ایستد و مقاومت می‌کند و دیگری نیروی پویای منادی‌ی پیشرفت، تحول و دگرگونی در سیر بالنده تاریخ است. لذا نخستین شرط و معیار قضاوت در مورد هر انقلاب و پیروزی یا شکست آن، این است که آیا قدرت سیاسی، فرمانروایی سیاسی، از دست طبقه‌ای که پاسدار و مدافع نظم و مناسبات کهنه است و مانعی‌ست بر سر راه تحول اجتماعی و تاریخی خارج شده و در دست طبقه‌ای که حامل پیشرفت، ترقی و تحول تاریخی‌ست، قرار گرفته است یا نه؟ چرا که تنها با این انتقال قدرت است که طبقه انقلابی و مترقی که منافع‌اش با روند تحول تاریخی انطباق دارد، در موقعیتی قرار خواهد گرفت که بتواند به وظیفه تاریخی خود عمل کند، تمام آن‌چه را که کهنه است برچیند و کل مناسبات اجتماعی را دگرگون سازد. بدون کسب قدرت سیاسی توسط طبقه بالنده و انقلابی هیچ انقلابی نتوانسته و نمی‌تواند به پیروزی برسد
در ایران، اما، چه رخ داد؟ واقعیتی را که هیچ کس یارای انکار آن نیست، به پا خاستن توده‌های زحمتکش مردم ایران و روی‌آوری به انقلاب و دگرگونی نظم موجود در سال ۱۳۵۷ بود. اعتلای انقلابی، در قیام ۲۲ بهمن به اوج خود رسید و توده‌های زحمتکش مردم که حامل انقلاب بودند، قدرت سیاسی ارتجاعی حاکم را سرنگون کردند. اما سال‌های طولانی اختناق و دیکتاتوری عریان رژیم شاه، مانع از آن شده بود که طبقه انقلابی و مترقی جامعه ایران، طبقه‌ای که منافع‌اش با نیازهای تحول تاریخی انطباق داشت، یعنی طبقه کارگر، به آن حد از تشکل و آگاهی طبقاتی دست یابد، تا خودش که نیروی اصلی انقلاب بود، قدرت سیاسی را به دست گیرد و انقلاب اجتماعی را آغاز کند
طبقات مرتجع با به خدمت گرفتن تمام امکانات داخلی و بین‌المللی خود، از این ضعف تشکل و آگاهی طبقه انقلابی استفاده کردند و در حالی که توده‌های زحمتکش مشغول برچیدن بساط نظام سلطنتی بودند، یک بلوک ضد انقلابی متشکل از نمایندگان بورژوازی اپوزیسیون رژیم شاه، تحت رهبری دستگاه روحانیت، قدرت سیاسی را در دست خود گرفت. بنابراین، طبقه انقلابی قدرت سیاسی را در دست نگرفت، بلکه این قدرت از دست یک جناح از بورژوازی ضد انقلابی ارتجاعی به یک جناح ضد انقلابی و ارتجاعی دیگر منتقل گردید که وظیفه پاسداری از مناسبات سرمایه‌داری، حفظ و بازسازی نهادها و ارگان‌های سرکوب و تحمیق طبقه حاکم را بر عهده داشت
لذا به رغم این که توده‌های زحمتکش مردم با قیام مسلحانه و قهرمانانه خود، رژیم سلطنتی را با قدرت سرنگون کردند و هم‌چنان تا مدتی پس از قیام تلاش می‌کردند ابتکار عمل را در دست داشته باشند و ضد انقلاب تازه به قدرت رسیده را به عقب‌نشینی وادارند و قدرت سیاسی را به چنگ آورند، اما سرانجامِ این کشمکش، پیروزی قطعی ضد انقلاب اسلامی و شکست قطعی انقلاب بود. در نتیجه‌ی همین شکست انقلاب بود که عقب‌گرد و واپس‌گرایی جای پیشرفت و تحول تاریخی را گرفت. چنان شد که گویی تاریخ به عقب بازگشته است. در واقعیت هم شکست انقلاب در ایران، همراه با یک عقب‌گرد تاریخی بود. ولو این که این عقب‌گرد، یک لحظه در تاریخ به حساب آید. دو دلیل هم می‌توان برای آن آورد. اولاً – قیام ۲۲ بهمن، چنان امواج انقلابی را بسط داد و کنترل این امواج توسط ضد انقلاب حاکم دشوار شده بود که تنها می‌توانست با تعرضی که دامنه این امواج را حتا به پایین‌تر از سطح دوران ستم‌گری رژیم شاه عقب نشاند، اوضاع را تحت کنترل درآورد. ضد انقلاب حاکم با کشتار ده‌ها هزار تن از مردم ایران و انباشتن زندان‌های از انقلابیون، به این هدف خود رسید. ثانیاً – شکل‌گیری دولت مذهبی که برآمده از شکست بود، یک عقب‌گرد و واپس‌گرایی تاریخی به دوران بربریت قرون وسطا و وحشی‌گری دستگاه خرافات مذهبی‌ست. نتیه شکست انقلاب، اکنون اما جامعه‌ای‌ست که در چنگال اختناق و دیکتاتوری عریان بی‌رحمانه طبقه حاکم گرفتار است. ابتدایی‌ترین آزادی‌های مدنی و سیاسی، حقوق دمکراتیک و انسانی از توده‌های مردم سلب شده است. زنان با تبعیض، نابرابری و ستم وحشتناکی رو به رو هستند. اکثریت عظیم جامعه متشکل از کارگران و عموم توده‌های زحمتکش در زیر خط فقر به سر می‌برند. بحران اقتصادی زندگی را بر عموم مردم زحمتکش دشوار و غیر قابل تحمل کرده است. میلیون‌ها جوان، بیکارند و میلیون‌ها انسان زیر فشار فقر و تنگدستی، انواع و اقسام تحمیلات و فشارهای رژیم اسلامی، در چنگال مرگبار اعتیاد به مواد مخدر اسیر شده‌اند. این همه گوشه‌ای از نتایج شکست انقلاب توده‌های مردم ایران و سلطه مجدد ارتجاع است
اما تاریخ متوقف نخواهد شد. تحول و پیشرفت تاریخی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. همان نیروی محرکه‌ی پشت انقلاب ۱۳۵۷ هم اکنون دست اندر کار است و بار دیگر، توده‌های کارگر و زحمتکشی را که از شکست انقلاب خود آموخته‌اند، به برپایی انقلابی دیگر وامی‌دارد تا تمام مناسبات ارتجاعی حاکم را از بیخ و بن دگرگون سازند و انقلاب را این بار به فرجام پیروزمندش برسانند. شکست به گذشته تعلق دارد، انقلاب اما در پیش است


ایران در هفته‌ای که گذشت
در این هفته بازار بده و بستان‌های دیپلماتیک میان جمهوری اسلامی و دولت آمریکا گرم بود و رسانه‌های نوشتاری، سمعی و بصری به تفصیل پیرامون آینده مناسبات این دو دولت گفتند و نوشتند
یک بخش ماجرا در کنفرانس امنیتی مونیخ گذشت و بخشی دیگر در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های سران و مقامات رژیم
اجلاس امنیتی مونیخ، امسال مسئله ایران، افغانستان و روسیه را در دستور کار داشت. معمولاً هیئت‌های نمایندگی که در جلسات سالانه آن شرکت می‌کنند، بالاترین مقامات اجرایی کشورهای سرمایه‌داری جهان هستند
از ایران هم، یک هیئت نمایندگی در این اجلاس حضور یافت، منتها نه تحت ریاست بالاترین مقامات اجرایی رژیم، بلکه به ریاست رئیس مجس ارتجاع، علی لاریجانی. دلیل آن هم روشن بود. چون در این اجلاس مسئله هسته‌ای ایران و مناسبات‌اش با آمریکا مطرح می‌شد، می‌بایستی کسی سخن‌گو و رئیس هیئت باشد که رنگ و لعاب دیپلماتیک‌پسند به مواضع جمهوری اسلامی بزند. این کار از عهده احمدی‌نژاد و اعضای کابینه‌اش برنمی‌آمد، لذا لاریجانی را فرستادند. از آمریکا هم هیئتی تحت سرپرستی، معاون رئیس جمهور شرکت کرد، تا آن‌ها هم، مواضع خود را در اجلاسی رسمی‌تر به مقامات جمهوری اسلامی بگویند
لاریجانی، همان گونه که مأموریت داشت، به زبانی دیپلماتیک همان حرف‌ها و مواضع گذشته جمهوری اسلامی را در مورد حمایت از گروه‌های بنیادگرای اسلامی منطقه و اختلافات هسته‌ای تکرار کرد و بعد هم از این که در رویکرد رئیس جمهور جدید آمریکا به خاورمیانه، نشانه‌های مثبتی دیده می‌شود، به پیشنهاد مذاکره مستقیم، به طور ضمنی پاسخ مثبت داد. معاون رئیس جمهور آمریکا نیز ضمن اعلام تمایل دولت این کشور به مذاکره و گفتگوی مستقیم بر سر اختلافات، به تکرار همان مواضع پیشین دولت آمریکا پرداخت و گفت: "ما مایل به مذاکره با ایران خواهیم بود و یک انتخاب خیلی روشن را پیشنهاد می‌کنیم: به راه کنونی خود ادامه دهید که نتیجه آن فشار و انزوا خواهد بود، یا به برنامه هسته‌ای غیر مجاز خود پایان دهید و از حمایت تروریسم دست بردارید، در آن صورت، مشوق‌های باارزشی وجود خواهد داشت. موضع‌گیری صدر اعظم آلمان، رئیس جمهور فرانسه و نخست‌وزیر انگلیس هم در چارچوب موضع‌گیری معاون رئیس جمهور آمریکا بود. قاعدتاً باید سوای این موضع‌گیری‌های علنی، در پس پرده‌ی دیپلماسی سری و گفتگوهای جداگانه نیز مسایلی گذشته باشد که معمولاً کسی از آن خبردار نمی‌شود
در هر حال، یک چیز تا حدودی روشن است که همان توافق طرفین بر سر مذاکرات مستقیم دولت آمریکا و جمهوری اسلامی‌ست، که مورد تأیید دیگر قدرت‌های جهان نیز قرار گرفته است. اما این نیز پوشیده نیست که گرچه طرفین درگیر، هر یک به دلایل خاص خود می‌خواهد که این مذاکرات تا جایی که ممکن است کشدار و ادامه‌دار باشد، ولی اختلافات را حل نخواهد کرد. دلیل ساده آن هم در این است که هر یک از طرفین نزاع، می‌خواهد دیگری سیاست‌های خود را تغییر دهد و حال آن که هیچ یک از این دو حاضر نیست سیاست خود را تغییر دهد

ایران در هفته‌ای که گذشت
در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی، کشیشی در انگلیس می‌زیست به نام مالتوس که اقتصاددان توجیه‌گر نظم سرمایه‌داری نیز بود.این کشیش مرتجع شدیداً دشمن مردم کارگر و زحمتکش بود و از وحشیانه‌ترین و ضد انسانی‌ترین شیوه‌های استثمار کارگران دفاع می‌کرد
کشیش مالتوس برای توجیه دیدگاه فوق ارتجاعی خود، یک نظریه جمعیتی هم سرهم بندی کرده بود و می‌گفت: در حالی که وسایل معیشتی و غذایی مردم رشدی عددی یا حسابی دارد، رشد جمعیت، تصاعدی‌ست. لذا این اختلاف به فاجعه‌ی ورشکستگی ملی می‌انجامد و باید مصنوعاً جلوی این رشد تصاعدی جمعیت را گرفت
کشیش مالتوس، کارگران و مردم فقیر را مسبب این رشد تصاعدی جمعیت، قحطی و فاجعه‌ی ورشکستگی ملی‌اش می‌دانست. وی بر این عقیده بود که این مشکل، بخشاً از طریق بیماری‌های واگیردار، قحطی و جنگ حل می‌گردد و از تعداد فقرا کاسته می‌شود. اما این کافی نیست. باید کارگران را در گرسنگی نگه داشت تا اشتهای سیری‌ناپذیر جنسی آن‌ها را مهار کرد. باید دستمزد کم‌تری به آن‌ها پرداخت و وادارشان کرد که بیش‌تر تولید کنند. باید قوانین سفت و سختی علیه فقرا وضع کرد. آن‌ها باید از هر گونه حمایت و کمک دولتی و غیر دولتی محروم باشند. چرا که وقتی مردم فقیر از کمک و حمایت دولتی برخوردار گردند، تعداد فقرا افزایش خواهد یافت. کار ما در این جا پرداختن به این نظرات ارتجاعی ضد انسانی نیست. فقط اشاره کنیم که حتا پیشرفت‌های علمی و فنی بشری در چارچوب نظام سرمایه‌داری، کاهش رشد جمعیت در کشورهایی که توده مردم از رفاه بیش‌تری برخودارند، ابطال آن‌ها را نشان داده است جمعیت کره زمین ده‌ها برابر افزایش یافته، اما اکنون تولیدات در آن حد است که جمعیتی چندین برابر آن هم می‌تواند در رفاه زندگی کند، اگر فقیر، بیکار و گرسنه هنوز وجود دارد، این مناسبات سرمایه‌داری‌ست که مانع از آن می‌گردد، که کسی بیکار و گرسنه و فقیر نباشد و بشریت در رفاه و خوشبختی زندگی کند. هر کس می‌داند که امروزه جهان سرمایه‌داری با بحران روبروست. کالاهای تولید شده آن‌قدر زیاد است که روی دست سرمایه‌داران مانده است. قیمت این کالاها کاهش یافته، اما گروهی از مردم نیازمند، توان خرید آن‌ها را ندارند. ده‌ها میلیون کارگر جهان در طول دو سال گذشته بیکار شدند و اغلب اکنون در فقر و گرسنگی به سر می‌برند، در حالی که همین کارگران تا یک یا دو سال پیش زندگی‌شان در حد حداقل معیشت‌شان تأمین بود. بنابراین، مناسبات سرمایه‌داری‌ست که بیکاری، فقر و گرسنگی را به همراه آورده است و مازاد جمعیت نه مطلق، بلکه نسبی‌ست و با شیوه تولید مرتبط است
اما حتماً از خود سؤال می‌کنید که رابطه‌ی کشیش مالتوس و نظرات عتیقه‌ی ضد انسانی قرن هیجدهمی او با برنامه ایران در هفته‌ای که گذشت چیست که وقت عزیز شما را گرفته‌ایم. پاسخ ما این است که متأسفانه ما در قرن بیست و یکم تحت حاکمیت رژیم اسلامی، از نمونه این کشیش مالتوس‌ها و اجرای رهنمود او فراوان داریم
در هفته‌ای که گذشت یکی از این کشیش مالتوس‌ها که نام با مُسمای وزیر رفاه جمهوری اسلامی را دارد، در مصاحبه با خبرنگار خبرگزاری ایسنا، هر گونه افزایش مستمری به اصطلاح مددجویان را که اکنون ماهانه بین ۲۵ تا ۵۰ هزار تومان در ماه است، رد کرد و آن را منجر به افزایش تعداد فقرا دانست. وی گفت: ما هر چقدر خدمات حمایتی را بالا ببریم، متقاضی جدید بیش‌تری خواهیم داشت. اگر فرض کنید ماهانه ۵ هزار تومان به متقاضیان پرداخت کنید، تعداد مراجعان متقاضی خیلی کم می‌شود. اگر این رقم ۵۰ هزار تومان شود، تعداد متقاضیان خیلی بیش‌تر از جمعیتی است که پیش‌بینی می‌کنید. اگر رقم حمایتی را فردا ۲۰۰ هزار تومان کنید، دیگر ۲۰۰ هزار نفر پشت نوبت نخواهد بود، بلکه پنج میلیون خواهد بود و آن موقع من هم می‌روم مددجو شوم و تحت پوشش قرار بگیرم
می‌شنوید که وزیر، مالتوس، کلمه به کلمه همان حرف‌های کشیش مالتوس را تکرار می‌کند. افزایش فقر و فقرا، رابطه‌ای با نظام سرمایه‌داری و تقسیم جامعه به طبقات فقیر و غنی ندارد، بلکه خواستی الهی‌ست و هر گونه کمک و حمایت دولتی، منجر به افزایش تعداد مردم فقیر و تهیدست می‌گردد. اگر ماهانه ۵ هزار تومان پرداخت شود، کسی مددجو نیست. اما اگر ۲۰۰ هزار تومان در هر ماه به عنوان کمک و مستمری دولتی به افراد فقیر و بیکار، زنان سرپرست خانوار، سالمندان تهیدست و ازکار افتادگانی که اکنون گفته می‌شود به کمیته امداد پناه برده و سالانه، به علت فقر بی‌انتها ۲۰۰ هزار تن پشت نوبت مانده‌اند، پرداخت گردد، فقرا افزایش می‌یابند و به ۵ میلیون می‌رسند. اگر وزیر جرأت آن را داشت که حرف خود را صریح‌تر بزند، می‌گفت: این‌ها جمعیتی زائدند و همان بهتر از گرسنگی بمیرند. اما فقط وزیر رفاه جمهوری اسلامی نیست که ماهیت به شدت ضد انسانی جمهوری اسلامی را جار می‌زند. فقط کشتار، اعدام، سرکوب نیست که ماهیت به شدت ضد انسانی رژیم جمهوری اسلامی را نشان می‌دهد. در همه جا می‌توان آن را دید و شنید. در همین هفته، وزیر آموزش و پرورش رژیم هم در یک گفتگوی مطبوعاتی، از هزینه‌های سنگینی که معلولین بر دوش وزیر نهاده‌اند، ابراز نارضایتی کرد و در پاسخ به این سؤال که چرا امکانات لازم برای معلولین فراهم نمی‌شود و هزینه ایاب و ذهاب آن‌ها پرداخت نمی‌گردد، گفت: ما در کشورمان توقعات را بالا می‌بریم. آموزش و پرورش باید به دانش‌آموزان معلول آموزش بدهد، توان‌بخشی آن‌ها را نیز انجام دهد، هزینه ایاب و ذهاب را هم تأمین کند. چرا آموزش و پرورش باید این همه فعالیت‌ها را برای معلولان انجام دهد؟ بعد هم کسری بودجه داشته باشد. وزیر آموزش و پرورش هم اگر جرأت می‌داشت که حرف خود را صریح‌تر بزند، می‌گفت معلولین باری بر دوش جامعه‌اند که باید به نحوی از شرشان خلاص شد، تا دیگر لازم نباشد، به قول وی، "این همه فعالیت‌ها را برای معلولان انجام دهد" بعد هم کسری بودجه داشته باشد. اما این معلولان که هستند؟ آن‌ها قربانیان نظم موجودند. آن‌ها محصول فقر و بدبختی، نبود امکانات لازم بهداشتی و درمانی، اعتیاد و ده‌ها معضل دیگر اجتماعی هستند که نظم اقتصادی – اجتماعی موجود و نظام سیاسی پاسدار آن، جمهوری اسلامی به بار آورده است
آن‌چه وزیر رفاه و آموزش و پرورش رژیم در این هفته بر زبان آوردند، بیان عریانی از دیدگاه ضد انسانی مقامات یک رژیم فوق ارتجاعی‌ست. جمهوری اسلامی چیز دیگری جز این نبوده و نخواهد بود

Keine Kommentare: