Samstag, 29. November 2008


ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۸ آذر ۱۳۸۷
در ادامه‌ی یک رشته مانورهای نظامی در شهرهای کشور که با هدف قدرت‌نمایی رژیم در برابر توده‌های مردم ایران و مرعوب ساختن آن‌ها، انجام می‌ گیرد، در این هفته نوبت به مانور شبه‌نظامیان بسیج رسید. به گفته فرمانده بسیج، ۳۰۵۰ گردان بسیج، در سراسر کشور، قدرت خود را به نمایش گذاشتند
نکته قابل توجه در جریان مانور بسیجیان، اظهارات فرماندهان نظامی رژیم در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های مطبوعاتی پیرامون هدف مانورهایی از این دست بود. آن‌ها، دیگر، عوام‌فریبی‌های پیشین خود را در مورد آمادگی برای مقابله با حملات خارجی کنار نهادند و آشکارا ابراز داشتند که هدف از این مانورها مقابله با بحران‌ها، شورش‌ها و قیام مردم است
فرمانده بسیج در سخنان خود گفت: حضور فعال یگان‌های بسیج، مشارکت دادن مردم در امر مبارزه با ناآرامی‌ها و ناامنی‌هاست
فرمانده کل سپاه پاسداران، از نقش بسیج در نجات جمهوری اسلامی سخن به میان آورد و افزود: "هر گاه بخشی از نظام و انقلاب دچار بحران و مشکل فراگیری شده، به برکت وجود روحیه و تفکر بسیجی، کشور از گردنه‌های سخت و حساس عبور کرده است." "در ساختار و سازمان‌دهی سپاه، نقش بسیج در عرصه رویارویی با تهدیدات سخت، نیمه سخت و نرم و هم‌چنین عمق‌بخشی به انقلاب اسلامی، در قلمرو داخل و خارج از کشور برجسته و پررنگ‌تر شده است"
فرمانده بسیج مشهد، از تشکیل قرارگاهی برای مقابله با تهدیدات در سپاه پاسداران برای زیر نظر گرفتن تحرک دشمنان خبر داد. جانشین فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی از احتمال بروز حوادثی مثل ۱۸ تیر، و مناطق ناآرام در شمال غرب، جنوب شرق و خوزستان سخن به میان آورد که باید به آن‌ها توجهی ویژه شود
چیزی پوشیده نمانده است. اکنون، پرده‌ها یک‌سره کنار زده شده‌اند. فرماندهان نظامی، آشکارا اهداف رژیم را از برپایی مانورهای نظامی اعلام می‌کنند
مقابله با بحران و ناآرامی، شورش و قیام مردم ایران! اما با همین اظهارات، رژیم ناخواسته، با صدای بلند اعلام می‌کند که به پایان خط رسیده است. حکومت الله با چنان ورشکستگی رو به رو شده که از ترس بندگانی که آگاه شده‌اند و برای رهایی خود به پا خاسته‌اند، به ناگزیر خود را بیش از همیشه به سرنیزه متکی می‌سازد. چرا که می‌داند لحظه قطعی قیام نزدیک‌تر شده است. توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران چیزی جز فقر، گرسنگی، سرکوب، اختناق، کشتار، شکنجه، زندان، اعدام، بیکاری، فحشا، اعتیاد و از این قبیل، در سایه حکومت الله ندیدند. خشم و نارضایتی آن‌ها از این حکومت ظالم و ستم‌گر به درجه‌ای رسیده که هر لحظه ممکن است به قیام و انقلاب روی آورند و تمام آن چه را که نشانی از حکومت الله در ایران است، یک‌سره جاروب کنند
اما نیروی نظامی و سرکوب‌گر، تا کجا می‌تواند، طغیان توده‌های مردم ایران را علیه حکومت الله سرکوب و مهار کند؟ تا جایی که هنوز این طغیان، خصلت شورشی دارد. هدف‌مند و سازمان یافته نیست. از یک رهبری آگاهانه برخوردار نمی‌باشد. و نیز تا جایی که این طغیان‌ها، از نظر زمانی و مکانی از یکدیگر جدا افتاده‌اند. یعنی قیام‌ها و طغیان‌هایی که در مناطق مختلف ایران رخ می‌دهند، به یکدیگر نپیوسته‌اند و به یک قیام سراسری تبدیل نشده‌اند. این خصلت شورشی و در عین حال نا‌هم‌زمان جنبش‌های توده‌ای، تاکنون به نیروهای مسلح حکومت امکان داده است که آن‌ها را سرکوب کند. اما با تشدید تضاد میان توده‌های کارگر و زحمتکش با رژیم و برجسته شدن نقش کارگران در این مبارزه، این نقاط ضعف جنبش تدریجاً از میان خواهد رفت و آن‌گاه، دیگر کاری از نیروهای مسلح و سرکوب حکومت الله ساخته نخواهد بود
دلیل آن هم در این است که این خصلت شورشی مبارزه توده‌ای و ناهم‌زمانی وقوع شورش‌ها و قیام‌ها، تنها می‌تواند از طریق آن شکل از مبارزه‌ای، برطرف گردد که بتواند توده‌های مردم ایران را در یک زنجیره به هم پیوسته به یکدیگر مرتبط سازد. این شکل از مبارزه، اعتصاب عمومی و سیاسی است. اما فقط آن طبقه‌ای می‌تواند آغازگر چنین اعتصابی باشد که منافع واحدی اعضای این طبقه را به یکدیگر پیوند داده، اعتصاب یکی از اشکال مؤثر مبارزه روزمره این طبقه است، دشمن آشتی‌ناپذیر تمام نظم موجود است، و چنان نقشی در تولید دارد که می‌تواند تمام چرخ اقتصاد و صنعت را به کلی بخواباند. این طبقه نیز، کس دیگری جز طبقه کارگر ایران نیست. روزی که طبقه کارگر، این شکل از مبارزه را در دستور کار قرار دهد، تمام منابع مالی و تغذیه رژیم را قطع خواهد کرد. سراسر ایران را به حالت تعطیل درخواهد آورد. تمام کارها را فلج خواهد کرد. نه فقط روزی‌ی نیروهای مسلح را قطع می‌کند، بلکه کارآیی آن‌ها را از بین می‌برد. در صفوف نیروهای مسلح تزلزل ایجاد خواهد کرد، در درون هیئت حاکمه شکاف‌ها را عمیق‌تر خواهد نمود و شرایط را برای قیام سراسری فراهم خواهد ساخت. چرا که اعتصاب عمومی سیاسی به جنبش شکلی سازمان یافته می‌دهد. کمیته‌های اعتصاب که برای هماهنگی با یکدیگر مرتبط شده‌اند، در نقش رهبری جنبشی که عموم توده‌های کارگر و زحمتکش خود را ملزم به اجرای تصمیمات آن می‌دانند، عمل می‌کنند. در چنین شرایطی است که قیام مسلحانه توده‌های مردم ایران، رژیم ستم‌گر جمهوری اسلامی را با تمام نیروهای مسلح‌اش در هم می‌کوبند و آن‌ها را به زباله‌دانی تاریخ می‌سپارند
بنابراین قدرت‌نمایی نظامی رژیم و سرکوب توده‌های مردم ایران، تا زمانی کارآیی خواهد داشت که اعتصاب عمومی سیاسی برپا نشده است. روزی که این اعتصاب فرا برسد، آخرین لحظات حیات ستم‌گران فرا رسیده است

ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۸ آذر ۱۳۸۷
در این هفته، ۵ آذر (۲۵ نوامبر) روز جهانی محو خشونت علیه زنان بود. نخست اشاره کنیم که ۲۵ نوامبر، از آن‌رو، روز جهانی محو خشونت علیه زنان نام گرفته است که در ۲۵ نوامبر سال ۱۹۶۰، دستگاه پلیسی – امنیتی دیکتاتور نظامی حاکم بر دومینیکن، تُروخیلو، سه خواهرٍ میرابال را که عضو جنبش سوسیالیستی دومینیکن بودند، ربود و پس از شکنجه‌های وحشیانه آن‌ها را به قتل رساند. دقیقاً عین کاری را که دستگاه پلیسی – امنیتی جمهوری اسلامی در ایران علیه نویسندگان و فعالان سیاسی مختاری، پوینده، داریوش و پروانه فروهر و دیگران کرد. کشتار بیرحمانه خواهران میرابال، اعتراض گسترده‌ی مردم دومینیکن را در پی داشت که به سرنگونی دیکتاتور و قتل وی انجامید. اعتراض علیه این وحشی‌گری جهانی شد. فعالان جنبش زنان قاره آمریکا در کنفرانس خود، ۲۵ نوامبر را روز مبارزه علیه خشونت بر زنان اعلام کردند و با مبارزات خود، سرانجام مجمع عمومی سازمان ملل را نیز واداشتند که این روز را به عنوان روز جهانی محو خشونت علیه زنان در ۱۹۹۹ تصویب کند
اما پذیرش این روز، به عنوان روز جهانی محو خشونت علیه زنان، از آن جایی که هیچ ضمانت اجرایی اقتصادی و سیاسی پشت آن نیست، فقط بر روی کاغذ باقی مانده است. این خشونت در سراسر جهان به اشکال و درجات مختلف ادامه دارد. حتا در کشورهای پیشرفته‌تر سرمایه‌داری که در نتیجه مبارزات خود زنان و سازمان‌های چپ، قوانین سفت و سختی علیه این خشونت علیه زنان به تصویب رسیده و تا حدودی استقلال اقتصادی زنان نیز در جهت برافتادن خشونت علیه زنان مؤثر بوده است، اما از محو خشونت نمی‌توان سخن گفت. در این میان، اما در سراسر جهان، وحشیانه‌ترین خشونت علیه زنان در کشورهایی اعمال می‌شود که دین اسلام، مذهب رسمی این کشورهاست و بدتر از همه، آن کشورهایی در خاورمیانه هستند که دین و دولت در آن‌ها ادغام شده و دولت‌های دینی نظیر جمهوری اسلامی ایران، عربستان سعودی، شیخ‌نشین‌ها نمونه‌های برجسته آن هستند
نیازی به توضیح نیست که تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، جایی که حتا برابری حقوقی زن و مرد انکار شده و تبعیض و ستم‌گری، شکلی رسمی و قانونی به خود گرفته است، خشونت علیه زنان در اشکال مختلف از چاردیواری خانه گرفته تا محل کار، کوچه و خیابان، اعمال می‌شود. شاید بتوان گفت که در ایران اِعمال خشونت علیه زنان در برخی زمینه‌ها، حتا از عربستان سعودی هم شدیدتر است. در ایران، همه روزه اخباری از قتل زنان منتشر می‌شود. مدام قتل‌های زنجیره‌ای به وقوع می‌پیوندد که با رو شدن برخی از آن‌ها معلوم می‌شود که کارِ بسیجیان و دیگر عوامل وابسته به دستگاه حکومت اسلامی بوده است. نمونه این وحشی‌گری را حتا در عربستان سعودی نیز که رژیم و قوانین آن، به تمام معنا قرون وسطایی‌ست، نمی‌توان دید. در همین هفته، رئیس کل دادگستری استان خوزستان در یک گفتگوی مطبوعات شرکت کرد، تا بالاخره بگوید ماجرای قتل ۱۶ زن در مدتی کوتاه در این استان به کجا رسیده است. وی گفت: نتیجه پرونده قتل‌های زنجیره‌ای زنان در آبادان هنوز کامل نیست، اما متهم اصلی پرونده به نام فرید یغلانی دستگیر شده و اعتراف کرده است که ۱۴ زن را در آبادان و ۲ زن را در دیگر شهرها به قتل رسانده است. وی افزود: متهم در اعترافات خود اظهار داشته که به خاطر تنفر از زنان دست به قتل این افراد زده است. به همین سادگی!! وی فاش نکرد که این جنایتکار و کسانی که هم‌دست او بوده‌اند، چه کاره بوده و چگونه دست به این جنایت هولناک زده‌اند. در گذشته، نمونه این قتل‌های زنجیره‌ای زنان در تهران، مشهد، کرمان نشان داده است که همواره عوامل و طرفداران رژیم، این قتل‌ها را انجام داده‌اند. وی اما فقط در این مصاحبه اشاره کرد که مسئله تخلفات پلیس بر سر این ماجرا در حال پیگیری‌ست. در کشوری که حکومت، خود مبلغ و مروج خشونت علیه زنان است، در قوانین خود به آن رسمیت داده است، به مرد حق می‌دهد که به هر شکل ممکن، زن را به تمکین وادارد، حتا قتل زن را توسط مرد، تحت شرایطی کاملاً مجاز می‌داند، پلیس و بسیج را در کوچه و خیابان به جان زنان می‌اندازد، دستور اجرای امر به معروف و نهی از منکر را برای اجرای احکام اسلام صادر می‌کند، مسئول تمام قتل و کشتار زنان است و اصلی‌ترین متهم پرونده
بر این کشتار بی‌رحمانه زنان، این قتل‌های زنجیره‌ای، این قساوت وحشیانه، دیگر نمی‌توان به سادگی نام خشونت گذاشت. این در زمره بزرگ‌ترین جنایات ضد انسانی‌ست. مردم ایران نمی‌توانند از این ننگ که در کشورشان گروه گروه زنان را به قتل می‌رسانند، رهایی یابند، مگر آن که با مبارزه خود و تشدید این مبارزه، از شر رژیم ضد انسانی اسلامی رهایی پیدا کنند که مبلغ و مروج کشتار، خشونت و سرکوب زنان است

ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۸ آذر ۱۳۸۷
وقتی که رژیم‌های دیکتاتوری عریان به مرحله سقوط نزدیک می‌شوند، کسانی که در این رژیم‌ها و جنایات آن‌ها علیه توده‌های مردم نقش داشته‌اند، هر یک به طریقی می‌کوشند پیشاپیش خود را از ستمی که بر مردم روا داشته‌اند، برکنار معرفی نمایند و اصلاً نقش خود را در تمام حوادث و جنایات انکار نمایند
فراموش نکرده‌ایم، آن‌هایی که در نخستین سال‌های به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، به نام پیروان خط امام، بی‌رحمانه‌ترین سرکوب و کشتار مردم ایران را داشتند، وقتی که جمهوری اسلامی در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ با شورش‌های توده‌ای و بحران رو به رو گردید، "آزادی‌خواه" و "اصلاح‌طلب" شدند. اصلاً انگار که این‌ها همان‌هایی نیستند که در کوچه و خیابان مردم را به قتل می‌رساندند. در دادگاه‌های چند دقیقه‌ای‌شان احکام اعدام صادر می‌کردند. مجری فرامین خمینی در شکستن قلم‌ها بودند. مطبوعات را تعطیل کردند. ضد انقلاب فرهنگی به راه انداختند، سازمان‌های سیاسی را ممنوع‌الفعالیت کردند و غیره
هاشمی رفسنجانی هم که دست راست خمینی بود و کاری در این مملکت بدون نظر وی انجام نمی‌گرفت، اکنون که می‌بیند، هوا خیلی پَس است، پی در پی انکار می‌کند که در حوادث گذشته نقش داشته است
در این هفته وی در دانشگاه صنعتی سخنرانی داشت. وی در لابلای صحبت خود به دو نکته اشاره داشت. اولاً، وی گفت: در خصوص انقلاب فرهنگی، ما در شورای فرهنگی حقیقتاً این تصمیم را نگرفته بودیم، بلکه تعدادی از دانشجویان عصبانی شدند و دانشگاه‌ را دو سال تعطیل کردند. بعد هم استادانی تصفیه شدند که برخی از آن‌ها نباید اتفاق می‌افتاد
برخلاف ادعای رفسنجانی، آن‌هایی که به دانشگاه‌های سراسر کشور حمله کردند و تعدادی از دانشجویان را در اردیبهشت سال ۵۹، نیز به قتل رساندند، اساساً گروه‌های حزب‌اللهی و بسیجی بودند که برای این یورش وحشیانه، توسط خود رژیم سازمان‌دهی شده بودند. تعداد بسیار کمی دانشجوی حزب‌اللهی در میان آن‌ها بود. نقش اصلی را هم در سازمان‌دهی یورش حزب‌اللهی‌ها به دانشگاه‌ها، سران حزب جمهوری اسلامی از جمله رفسنجانی و گروه پیروان خط امام بر عهده داشتند. اما رفسنجانی که گویا به کلی فراموش کرده است که خود وی گفته است، ما تصمیم گرفته بودیم، برای مدتی کوتاه دانشگاه‌ها را تعطیل کنیم، که مدت آن طولانی شد
نکته دیگری که وی در سخنرانی و سؤال و جواب‌های خود به آن اشاره داشت، ماجرای اشغال سفارت آمریکا در ایران، توسط گروه‌های خط امامی بود. رفسنجانی که می‌بیند، اوضاع خراب است و در این فکر است که اگر دیگر حتا دولت آمریکا هم نتواند جمهوری اسلامی را حفظ کند و امثال رفسنجانی را به کار گیرد، لااقل جایی برای پناهندگی داشته باشد، برای نخستین بار خود را مخالف آن اعلام کرد و گفت من و آقای خامنه‌ای، حتا از موضوع تسخیر لانه جاسوسی خبر نداشتیم و در مکه خبر آن را شنیدیم. لذا اتفاقی افتاد که الان می‌شود، انتقاد کرد که فلان کار نباید انجام می‌شد
حالا مسئله تسخیر لانه جاسوسی را خود رفسنجانی و دولت آمریکا هر جور می‌خواهند حل کنند، اما رفسنجانی وامثال او نمی‌توانند به سادگی گریبان خود را از جنایات بی‌شماری که در تمام این دوره استقرار جمهوری اسلامی مرتکب شدند و حتا مخالفین رژیم را در خارج از کشور ترور کردند، خلاص کنند. ضد انقلاب فرهنگی، کشتار ده‌ها دانشجو، تصفیه هزاران دانشجو و محروم کردن آن‌ها از تحصیل، اخراج استادان مبارز، تنها یکی از صدها اتهامی‌ست که در پرونده امثال رفسنجانی ثبت شده است. دور نیست روزی که توده‌‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران، تمام سران و همکاران رژیم را به پای میز محاکمه بکشند و به سزای اعمال ننگین‌شان برسانند

ایران در هفته‌ای که گذشت
جمعه ۸ آذر ۱۳۸۷

مردم ایران تاکنون مکرر از مقامات جمهوری اسلامی شنیده بودند که تولید گندم در ایران آن قدر افزایش یافته که نه فقط به خودکفایی رسیده‌ایم، بلکه همه ساله خروارها گندم نیز به خارج صادر می‌کنیم. اما اتفاق ناگواری برای جمهوری اسلامی رخ داد و معلوم شد که رژیم حتا بر سر این مسئله که آن را یکی از دستاوردهای مهم خود اعلام کرده بود، دروغ می‌گوید
وقتی که دزدان دریایی، یک کشتی متعلق به جمهوری اسلامی را ربودند، خبرگزاری‌ها اعلام کردند که این کشتی حامل گندم است که رژیم آن را از کشورهای دیگر خریده است. با برملا شدن این مسئله، معاون وزیر بازرگانی سر و کله‌اش پیدا شد که به نحوی سر و ته قضیه را هم بیاورد و توجیهی ارائه دهد برای وارد کردن چندین میلیون تن گندم. وی گفت: ما ناگزیر به خرید و واردات گندم شده‌ایم، چون تولید داخلی کفاف نیاز مصرفی را نمی‌دهد. بعد هم برای توجیه مسئله، افزود: علت آن هم بروز خشکسالی در ایران است. اما این اظهارات در واقع چیزی جز لاپوشانی دروغ‌پردازی‌های مقام وزارت بازرگانی نیست. جمهوری اسلامی همواره برای تأمین نیاز مصرفی، واردکننده گندم بوده و هست. اما نفس قضیه مهم نیست که یک کشوری گندم وارد کند یا صادر، مسئله بر سر این است در کشوری که حتا ناگزیر به وارد کردن گندم برای تأمین نان روزمره مردم است و سالانه رقمی بین ۷۰ تا ۸۰ میلیارد دلار، واردات کالاهای مصرفی، مواد خام و کالاهای واسطه‌ای دارد، رئیس جمهورش می‌گوید: کاهش قیمت نفت، هیچ تأثیری بر اقتصاد ایران نداشته و نخواهد داشت. لابد احمدی‌نژاد، یک خزانه پر از دلار ذخیره کرده است و با پشت‌گرمی آن رجزخوانی می‌کند. اما در واقعیت چنین نیست. حداکثر ذخایر دلاری جمهوری اسلامی کفاف ۶ ماه ضروری‌ترین واردات را هم نمی‌دهد. لذا تعدادی از کارخانه‌ها که برای تولیدات‌شان شدیداً به واردات مواد خام و کالاهای واسطه‌ای نیاز دارند، تعطیل می‌شوند، واردات کالاهای مصرفی کاهش می‌یابد، کالاها کمیاب می‌شوند، بهای آن‌ها باز هم افزایش بیش‌تری می‌یابد و دست آخر هم معلوم می‌شود، رئیس جمهوری اسلامی در این مورد هم به مردم دروغ گفته است. سرانجام هم این توده‌های مردم‌اند که باید تاوان آن را پس دهند و با شرایط زندگی دشوارتری رو به رو گردند

Keine Kommentare: