ایران در هفتهای كه گذشت
مبارزات علنی و مستقیم تودههای مردم ایران علیه جمهوری اسلامی كه از ٢٣ خرداد با راهپیماییها و تظاهرات آغاز گردید و متجاوز از دو هفته با سنگربندیهای خیابانی و درگیری با نیروهای مسلح رژیم ادامه داشت، در این هفته فروكش كرد. صدها هزار نیروی پلیس، بسیج، سپاه، وزارت اطلاعات كه مامور سركوب مردم بودند، اكنون "ناآرامیها" را تحت كنترل درآوردهاند. در اواخر این هفته، فرمانده پلیس جمهوری اسلامی در حاشیه اجلاسی كه سران و فرماندهان پلیس برای ارزیابی ابعاد اعتراضات مردم و نقش پلیس در سركوب آنها تشكیل داده بودند، گفت: در تهران یك هزار و ٣٢ نفر بازداشت و ٢٠ تن كشته شدند. وی آماری از بازداشتشدگان و كشتههای سراسر ایران ارائه نداد. در حالی كه در این مدت، به ویژه در نخستین هفته اعتراضات، صدها تن از مردم ایران در شهرهای مختلف بازداشت و حتا خبر از تعدادی كشته در شهرستانها انتشار یافت. اما همین آمار اعلام شده در مورد تهران هم اعتبار ندارد و تعداد مردمی كه به قتل رسیدند، بیش از این تعداد است كه پلیس اعلام میكند. فرمانده پلیس در عین حال ادعا كرد كه گروهی از بازداشت شدههای تهران آزاد شدهاند و پرونده متهمان اصلی به گفته وی، اغتشاشات به دادسرا ارجاع میشود.
نمایندگان مجلس ارتجاع، كه از ترس و وحشت نجات یافتهاند، بیانیهاى انتشار دادند و از نیروهاى سركوب جمهورى اسلامی در "برقراری آرامش تشكر كردند". آنها در بیانیه خود گفتند: آرامش فراهم شده "در روزهای اخیر در خیابانها، ناشی از مدیریت مقتدرانه نیروهای امنیتی و انتظامی در كنترل عوامل اغتشاشگران است". آنها ضمن تقدیر از سركوبگریهای پلیس، بسیج، سپاه، وزارت اطلاعات، "حمایت و پشتیبانی قاطع خود را" از آنها اعلام نمودند.
در اجلاس مجلس ارتجاع كه به قدردانی از نیروهای سركوب رژیم اختصاص یافته بود، ابوترابی نایب رئیس مجلس، به نمایندگی از تمام مرتجعین گفت: "از شورای عالی امنیت، قوه قضائیه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بسیج، نیروهای انتظامی، وزارت اطلاعات و همه عزیزانی كه در ایجاد این امنیت و آرامش جامعه نقش ایفا كردند، تشكر میكنیم."
احمدینژاد، شخصا به وزارتخانه شكنجه، كشتار و جاسوسی اطلاعات رفت و با حضور در جمع این مزدوران آدمكش، از آنها تقدیر و تشكر كرد.
وزیر اطلاعات به قم رفت، تا به فسیلهای به جا مانده از قرونوسطا اطمینان دهد، خطر رفع شده است و حكومت الله و اسلام ناب محمدی یك بار دیگر با سركوب و كشتار مردم به حیات خود ادامه داده است. اما وی كه گویا تردید دارد قضیه پایان یافته است، میگوید: "در حال حاضر قضایا پیچیده است. كسانی كه آشنایی به ماهیت فتنه دارند باید به تنویر افكار عمومی بپردازند تا ابعاد فتنه و مرزهای حق و باطل روشن شود."
وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، همین قدر فهمیده است كه قضیه، آنقدر ساده نیست كه با كشتار و سركوب پایان یافته اعلاماش كرد. اما برخلاف ادعای وی، فتنهای در كار نیست. بحران عظیمیست كه حكومت الله با آن روبروست. قیام مردمیست كه به ستیز و جنگ با حكومت بیرحم و ستمگری برخاستهاند كه خود را عالیترین تجسم حكومت الله بر روی زمین مینامد با دیكتاتور خون آشاماش كه نایب امام زمان است. وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، اما چگونه میتواند نارضایتی، اعتراض و مبارزه اكثریت بزرگ مردم ایران را كه تنها یك جلوه علنی و آشكار آن در طول چند هفته گذشته، راهپیماییهای میلیونی و تظاهرات گسترده تودهای، لااقل در شهرهای بزرگ ایران بود، نسبت به رژیمی كه خود را حكومت الله بر روی زمین میخواند، توجیه كند؟ توسل به خزعبلاتی كه مختص یك رژیم ورشكسته و رسواست. میلیونها تن از مردمی كه جانشان از ستمگریهای رژیم جمهوری اسلامی به لب رسیده است، در روز روشن، در خیابانها فریاد میزنند، مرگ بر خامنهای، مرگ بر دیكتاتور، مرگ بر جمهوری اسلامی. وزیر اطلاعات رژیم، اما همچون دیگر مقامات و سران ورشكسته حكومت اسلامی میگوید: فتنهایست كه از پشت مرزهای ایران، توسط انگلیس و آمریكا برپا شده است. انقلاب مخملیست كه آنها از طریق ماهواره برپا كردهاند و كارمندان سفارت انگلیس، در رأس به ادعای آنها، اغتشاشگران بودهاند.
جمهوری اسلامی البته رسواتر از آن است كه بتواند حركت انقلابی مردم ایران را كه به نبرد برای سرنگونی این رژیم برخاستهاند، لوث كند و آن را فتنهای كه انگلیس و آمریكا برپا كردهاند جا بزند. تنها نتیجهاش این است كه خشم تودههای مردم را علیه رژیم افزونتر سازد و رسوایی و ورشكستگی آن را نه فقط در ایران، بلكه در سراسر جهان جار بزند. جنایات جمهوری اسلامی در طول این ٣٠ سال بیشمارند. اما اكنون، وقتی كه میلیونها تن از مردم ایران به جنگ رو در رو با رژیم برخاستند و رژیم با وحشیگری تمام به مقابله با مردم برخاست، ابعاد اين مبارزه مردم چنان بزرگ و وحشيگری رژيم چنان عريان بود، كه ميلياردها تن از مردم سراسر جهان را تحت تاثير قرار داد. چگونه ممكن است، در كشوری كه رژيماش، دهها هزار تن از مردم ايران را تيرباران كرد، دهها هزار تن را در طول اين ٣٠ سال در سياهچالهای قرون وسطایی اسلامي در زير شكنجه به بند كشيد، در هر گوشهاش داری برپاست و هر روز انسانهایی را به دار ميكشند و خيابانهای شهرهايش پر از انواع و اقسام مزدوران سركوبگر پليس، بسيجی، سپاهی، اطلاعاتيست، تا با اختناق و سركوب و ديكتاتوري عريان، حكومت الله را بر روي زمين جاودانه سازد، ميليونها انسان آگاه و شجاع، به پا ميخيزند و با دست خالي در برابر دهها هزار مزدور مسلح، دو هفته تمام، رو در رو ميجنگند؟ اين شجاعت چنان كه سزاوار بود، تحسين و همبستگي صدها ميليون از مردم سراسر جهان را برانگيخت و نفرت و انزجار عموم مردم سراسر جهان را از حكومت الله در ايران، دهها و صدها برابر ساخت. اين شجاعت، قهرماني و از خود گذشتگي، تنها ميتواند، ريشه در جنبشي داشته باشد كه از اعماق يك جامعه برخاسته، قائم بالذات بوده و انفجار خشم انباشته توده مردم عليه ستمگران باشد. راز شجاعت مردمی كه در برابر گلوله سينه سپر كردند، فقط و فقط در همين است.
ارتجاع حاكم، اما با اراجيفاش، فقط و فقط زبونی و رسوایی خود را جار زد. با كشتار و سركوب مردم عجز و ورشكستگیاش را عريانتر كرد و هنگامي كه در اين هفته به توزيع مدال عدالت اسلامی در ميان قاتلان مردم ايران دست زد، كوس رسواییاش را بلندتر به صدا درآورد. احمدينژاد در اين هفته به پابوس آيتالله گيلانی رفت، تا به پاس خدمات وی به جمهوری اسلامي، مدال درجه يك عدالت اسلامي را بر سينه او نصب كند. اما اين خدمات چه هستند و چرا در اين هفته، اولين مدال درجه يك عدالت اسلامی بر سينه محمدیگيلاني نصب شد.
احمدینژاد در سخنراني خود به هنگام اعطای مدال به گيلاني گفت: آيتالله محمديگيلاني منشاء خدمات بزرگيست و من "با افتخار اعلام میكنم كه آيتالله گيلاني شخصيتیست كه عدالت را از خود شروع كرد و از اين رو توانست منشاء خدمات بزرگي به نظام اسلامي گردد"، "والا ريشهكن كردن گروهكهای ضد عدالت محال بود." وی با اشاره به كشتارهای سال ٦٠ گفت: "در آن ايام گروهكهای خبيث آن قدر قوی و منسجم بودند كه قادر بودند چندين حكومت را ساقط كنند، اما علمای اهل عدالت از جمله آيتالله گيلاني با شجاعت و صلابت ايستادند و با عنايت الهی همه آنها ريشهكن شدند. خوشبختانه امروز عدالتگستری امثال آيتالله گيلانی در قوه قضائيه جاری شده و قضات عادلی كه از روحيات و انديشه آيتالله گيلانیها بهره بردهاند در خدمت نظام اسلامياند."
احمدینژاد در همين چند جمله توضيح ميدهد كه آيتالله گيلاني كيست و چرا اكنون مدال افتخار درجه يك عدالت اسلامي به وی داده ميشود. اما براي مردمي كه سال ٦٠ را نديدهاند، يا سن و سالشان آنقدر نبود كه اين سال كشتار و خون را به ياد بياورند، مختصراً توضيح دهيم كه در سال ٦٠، خمینی، محمدیگيلاني را به عنوان قاضي شرع مامور كشتار مخالفين كرد. گيلاني حكم اعدام هزاران تن از مردم ايران را در دادگاههای چند دقيقهای صادر كرد. اين حيوان خونآشام، حتا دستور اعدام دو تن از فرزندان خود را صادر كرد. اشاره احمدینژاد به اين كه وی عدالت را از خود شروع كرد به همين جنايت است. گيلاني همراه با اين اعدامها در تلويزيون جمهوري اسلامي، برنامهای داشت كه در آن عدالت اسلامي و عدل علي را توضيح ميداد. از جمله وی ميگفت: عدالت اسلامي، بيرحمانهترين برخورد با هر مخالف اسلام و حكومت اسلاميست. به عنوان نمونه اشاره ميكرد كه علي، امام شيعيان، آهن گداخته در چشمان مخالفين فرو ميكرد و جمهوری اسلامي بايد همچون عدالت علي با مخالفان خود برخورد كند. گيلاني خطاب به شكنجهگران و ماموران رژيم میگفت، مخالفان را آنقدر بزنيد تا اقرار كنند. اگر كسی در كوچه و خيابان نيمهكش شده است، او را رها نكنيد و تمامكش كنيد. اين حيوان، سمبل عدالت اسلامیست و طبيعتا لايق مدال درجه يك عدالت اسلامي كه احمدینژاد در اين هفته به وی اعطا كرد.
احمدینژاد با اعطای مدال عدالت اسلامياش به گيلاني در اين هفته، ميخواست بار ديگر اعلام كند كه عدالت اسلامي چيزی جز آنچه كه گيلانی انجام داد، نيست، او سمبل عدالت اسلاميست و تمام قضات رژيم، بايد او را سرمشق قضاوت خود قرار دهند. در عين حال، به مردم ايران هم بگويد كه فراموش نكنيد، ما سال ٦٠ را داشتيم و آيتالله گيلانيها را و امروز هم دستگاه قضایی ما پر از گيلانيهاست. اما احمدينژاد و تمام عمله و اكره و جيرهخوار حكومت اسلامي كه در اين هفته به يكديگر تبريك ميگفتند كه ناآرامي فروكش كرده است، هنوز نفهميدهاند كه سال ٨٨، سال ٦٠ نيست.
در سال ٦٠، دهها هزار عضو و هوادار سازمانهای سياسي، رو در روی مستقيم رژيم حاكماند و امروز، ميليونها تن از مردم ايران، اكثريت بزرگ مردم ايراناند كه به رو در رویی مستقيم با جمهوری اسلامي برخاستهاند. فقط آدمهاي كودن و ابلهي نظير احمدینژاد و احمد خاتمي امام جمعه تهران هستند كه تصور ميكنند سال ٨٨، همان سال ٦٠ است. آنها نفهميدهاند كه خرداد سال ٦٠ پاياني بر يك دوران سياسي، در زندگي سياسي مردم ايران بود، خرداد سال ٨٨، يك دوران سياسي جديديست كه تازه آغاز شده است و مضمون و قدرتاش را در همين چند هفته به نمايش گذاشت.
ایران در هفتهای كه گذشت
پس از گذشت نزديك به سه هفته از كشمكش و نزاع ميان دو جناح جمهوری اسلامي، بر سر تقلب و رأیسازی در جريان انتخابات رياست جمهوری رژيم، شورای نگهبان، بالاخره در اين هفته، كار را يكسره كرد و احمدینژاد را برنده اعلام نمود. واقعيت قضيه اين است كه كار ديگری هم جز اين نميتوانست بكند. نه صرفا از آن رو كه شورای نگهبان رژيم، وابسته به خامنهای و جناح اوست، بلكه هر چه ماجرا بيشتر ادامه پيدا ميكرد، گند قضيه، بيشتر در ميآمد. در روزهای نخست، شورای نگهبان سرانجام پذيرفت كه بله! در ۵۰ شهرستان، حوزههای رأیگيری، گاه تا ١٥٠ درصد واجدين حق رأی، به صندوقها رأی ريخته شده است، اما چون تعداد آرای آنها حدود ٣ ميليون است، تاثيری بر نتيجه ندارد و قضيه پايان يافته است. اما ماجرا، بيشتر بيخ پيدا كرد وقتي كه نامزدهای جناح رقيب، از وجود بيش از ١٧٠ حوزه اخذ رأی با ميزان آرای ماخوذه بين ٩٥ تا ١٤٥ درصد سخن گفتند. علاوه بر اين، پاسخی هم بر اين مسئله نبود كه تكليف ١٢ ميليون تعرفه اضافي و چاپ حدود ٥/٢ ميليون تعرفه جديد بدون شماره سريال با مجوز یکی از اعضای شورای نگهبان چه ميشود؟
بن بست بروز كرده بود، نه موسوی و كروبي، ميتوانستند كوتاه بيايند و چيزی كمتر از ابطال انتخابات را بخواهند و نه جناح رقيب و شورای نگهباناش ميتوانست، به خواست آنها تن دهد. مسئله آنجایی بيشتر گره ميخورد كه خامنهای تقلب را انكار كرده بود و ديگر كسی نمیتوانست، كاری خلاف نظر وی بكند. علاوه بر اين ابطال انتخابات، ضربه ديگری به جمهوری اسلامي و از هم گسيختگي بيشتر آن بود.
محسن رضائي كه ديد، وضع از دو سو خراب است، از يك طرف مردمي كه به خيابانها ريختهاند، خواهان سرنگوني رژيم هستند و از طرف ديگر، رأیسازیها هم بيش از آن است كه پيگير شمارش آراء گردد، زودتر از همه انصراف داد و به مجمع تشخيص مصلحت بازگشت. اميدوار رضائي، نماينده مسجد سليمان و عضو ستاد انتخاباتي محسن رضائي، در گفتگویی كه اين هفته در سايت تابناك انتشار يافت، ضمن اشاره به اختلافات با وزارت كشور و شورای نگهبان بر سر بازشماری، ميگويد: در يك بازشماری از برخي صندوقها توسط وزارت كشور، "مشخص شد كه ٧٠ تا ٨٠ درصد آرا با يك نوع خودكار و با يك خط مشترك به نفع يك كانديدای خاص، به صندوقها ريخته شده است." لذا روشن است كه محسن رضائي هم راه ديگری نداشت، جز اين كه انصراف بدهد و در برود. ايستادگي بر سر اين مسئله، از هر دو جهت برای اين پاسدار جمهوری اسلامي خطرناك بود. اما موسوی و كروبي چه ميتوانستند بكنند؟ آنها نيز از يك سو نگران پيدايش جنبشي بودند كه در روند رشد و تكاملاش ديگر با انتخابات سر و كار نداشت، بلكه شعار مرگ بر جمهوری اسلامي را سر ميداد و از سوی ديگر نگران از دست رفتن منافع و موجوديت جناحشان با ادامه دوره رياست جمهوری احمدینژاد بودند. اينان جنبشي را ميخواستند كه گوش به فرمان آنها باشد، تا با تكيه بر آن بتوانند رقيب را به عقبنشيني وادارند. از يك سو، شادمان از اين كه امواج جنبش راديكال و انقلابي مردم عجالتا فروكش كرده و از ديگر سو، مايوس و سرخورده از اين كه ديگر هيچ پشتوانهای ندارند. لذا، برای اينان نيز راه ديگری باقی نمانده بود، جز اين كه در ظاهر و لفظا اعلام پيروزی احمدینژاد را نپذيرند، اما در واقعيت و به طور ضمني، به خواست ولي فقيهشان گردن نهند و شورای نگهبان، احمدینژاد را پيروز به اصطلاح انتخابات اعلام كند.
لذا شورای نگهبان جمهوری اسلامي، روز دوشنبه اين هفته، قضيه را مختومه اعلام نمود. احمد جنتي دبير شورای نگهبان، طي نامهای به وزير كشور نوشت: "بدين وسيله اعلام مينمايد كه شكايات و اعتراضات نسبت به روند رایگيری و برگزاری انتخابات، مورد بررسي و رسيدگي دقيق و همه جانبه قرار گفت، اما از آن جایی كه بخش عمدهای از موارد اعلامي از مصاديق تخلف يا تقلب انتخاباتي خارج بود و بعضا تخلفات مختصری كه وقوع آن در اغلب انتخابات مشهود و غير قابل اعتناست، سرانجام شورای نگهبان، شكايات و اعتراضات را وارد ندانست و صحت انتخابات را مورد تائيد قرار داد."
بزرگترهای كانديداهای معترض، پيشاپيش، اين بار، پرچم سفيد را بلند كردند. مجمع تشخيص مصلحت تحت رهبری رفسنجانی با صدور بيانيهای همه را دعوت كرد كه به "رهنمودهای حكيمانه و راهگشای رهبر معظم" گوش فرا دهند و فرمايشات و توصيههای "معظم له را نصب العين فعاليتهای خود قرار دهند." از كليه نامزدهای انتخاباتي نيز خواست كه "نهايت همكاری را با شورای محترم نگهبان معمول دارد." مجمع روحانيون تحت رهبری خاتمي كه گويا هنوز توهم دارد كه مردم ايران منتظر رهنمودهای آنهاست، در بيانيهای از مردم خواست كه بيش از اين هزينه نپردازند و همگان را دعوت به آرامش نمود. كروبي در نامهای كه انتشار داد، آنچه كه به طرفدارانش گفت، اين بود كه "دولت برآمده از اين انتخابات را دارای مشروعيت و مقبوليت نميدانم و در هيچ برنامهای از جمله تنفيذ و تحليف آن شركت نخواهم كرد." موسوی هم در بيانيه خود، پس از يك مشت داستانسرایی بي محتوا، چيزی جز اين نداشت كه بگويد: "از اين پس ما دولتي خواهيم داشت كه از نظر ارتباط با ملت در ناگوارترين شرايط به سر ميبرد و اكثريتي از جامعه كه اينجانب نيز يكي از آنان هستم، مشروعيت سياسي آن را نميپذيرد." ايشان در عين حال خواهان "بازگشت به اسلام ناب محمدیست كه تا قيام قيامت برای معضلات جديد بشريت پاسخهای بكر و نو دارد." گويا ايشان در اين چند روز دچار كسالت هم شده و به هذيانگویی افتاده است. اسلام ناب محمدی كه به ادعای ايشان تا قيام قيامت برای معضلات جديد بشر پاسخهای بكر و نو دارد، حالا ٣٠ سال است كه نصب العين عمل دولت ديني جمهوری اسلامي حاكم بر ايران است. لااقل تا مرگ خميني يعني دوران فجيعترين كشتارهای توحش اسلامي، جناب مهندس، يكي از اركان اصلي و تصميمگيرنده اين اسلام ناب محمدی بوده است. موسوی در ادامه بيانيه خود اذعان ميكند كه جنايتكاران پس از وی نيز اعضاي همين خانواده و پرچمدار اسلام ناب محمدی بودهاند. لذا ميگويد: "ماجرای ما هر چقدر تلخ، يك اختلاف خانوادگي است كه اگر خامي كنيم و بيگانگان را در آن دخالت دهيم، به زودی پشيمان خواهيم شد." "چرا به كوچكترين بهانه، هر كسي را از دايره خودیهای مان دور ميكنيم؟" موسوی نگران از هم پاشيدن خانواده بر سر اختلافات و بيرون رانده شدن افرادي از دايره خودیهاست. او به التماس و تمنا در مقابل جناح رقيب افتاده است. وی در اين بيانيه شهامت حرف زدن حتا به اندازه كروبي را ندارد. كروبی لااقل اين را گفت كه از "مردم ايران عذرخواهي ميكنم و اذعان ميكنم كه بسياری از شما پيشتر و دقيقتر ميدانستيد كه چه خواهد شد و متوجه شده بوديد، همان گاه كه ميپرسيديد چه تضميني برای آراي ما وجود دارد، يا زماني كه ميگفتيد نتيجه انتخابات معلوم است و شما در هاون ميكوبيد." موسوی اما در بيانيه خود تا همين حد نيز جرات و شهامت حرف زدن ندارد.
موسوی، پي در پي در بيانيهاش به مردم هشدار ميدهد كه مبادا كسي در پي ساختارشكني باشد. او مينويسد: "مبادا كسی فريب شعارهای ساختارشكنانه را بخورد. اينجانب قويا با چنين وسوسهای مخالفم... جا دارد كه ما حتا به جسد قانون احترام بگذاريم." او به جناح رقيباش نيز هشدار ميدهد و ميگويد: بسته شدن مجاري "تهديد ساختارشكني را به عنوان تنها بديل مطرح خواهد كرد و اين بديلي است كه همه ما هزينه سنگين آن را ميدانيم و قاطعانه با آن مخالفيم."
البته تودههای مردم پاسخشان را پيشاپيش در شعارها و مبارزات چند هفته گذشته به موسوی دادهاند. جناح رقيب موسوی هم، با نشاندن احمدینژاد بر صندلي رياست جمهوری، پاسخ خود را داده است، بعد از همه اين حرفها، موسوی چه ميخواهد بكند؟ بشنويد و بخنديد!
بيانيه موسوی در پايان ميگويد: "گروهي از نخبگان بر سر آنند كه گرد هم آيند و با تشكيل جمعيتي قانوني صيانت از حقوق و آرای پايمال شده مردم در انتخابات گذشته را از طريق انتشار مدارك و اسناد تقلبها و تخلفهای انجام گرفته و نيز رجوع به محاكم قضایی پيگيری كنند." اين "جمعيت قانوني" عزم جزم كرده است كه "اجرای اصول معطل مانده قانون اساسي را در دستور كار" قرار دهد و به خير و خوشي آزادی برقرار گردد. جالب است كه اين "گروهي از نخبگان" زورشان نرسيد كه فقط با تقلب انتخاباتی جناح رقيبشان برخورد كنند و حالا ميخواهند از طريق رجوع به همان محاكم قضایی جناح رقيب، دادخواهي كنند و فراتر از آن اصول گويا معطل مانده قانون اساسي را به مرحله اجرا درآورند. آزادی برقرار كنند، مداخلات دولت را در فضای ارتباطي ممنوع سازند. كانالهای مستقل تلويزيوني در خارج و داخل كشور برپا سازند. قانون انتخابات را اصلاح كنند. مجوز برای تشكيل جمعيتهای سياسي، فرهنگي، اقتصادی و اجتماعی صادر كنند و همه دستگيرشدگان سياسي را آزاد كنند. اينها مواردی است كه در خاتمه بيانيه موسوی به آنها اشاره شده است.
اين ادعاها فقط ميتواند موجب خنده تودههای مردم ايران گردد. به همين علت نيز ما در اينجا به آنها اشاره كرديم تا وسط بحث جدی، تنوعي هم ايجاد شده باشد.
اما، برگرديم به اصل مطلب. آيا مختومه اعلام شدن نزاع جناحها بر سر انتخابات رياست جمهوری توسط شورای نگهبان و بلند كردن پرچم سفيد توسط جناح رقيب بر سر اين مسئله، پايان درگيری و نزاع در بالا خواهد بود؟ نه! نزاع بر سر اين مسئله فروكش ميكند، اما نزاع و اختلاف بر سر مسائل ديگر در ابعادی وسيعتر رخ خواهد داد. چرا كه بحران حكومت و قدرت، همچنان برجای مانده و باقيست. اين بحران، تحت تاثير شكاف دروني طبقه حاكم مدام عميقتر خواهد شد. و از آن رو اين شكاف دروني به ناگزير عمق و وسعت بيشتری به خود ميگيرد كه جمهوری اسلامي با بحرانهای متعددی در عرصههای مختلف رو به روست كه توان حل آنها را ندارد. در نتيجه اين تضادها و بحرانها، پيوسته بر دامنه و وسعت مبارزات مردمي كه به مبارزه عليه نظم موجود برخاستهاند افزوده ميگردد.
رشد و اعتلای مبارزات توده مردم در ميان طبقه حاكم بازتاب مييابد و مدام اختلافات و تضادهای آنها را تشديد و شكاف درونيشان را عميقتر ميسازد. لذا كشمكشها و نزاعهای دروني طبقه حاكم پايان يافته نيست، بلكه منازعهای كشدار است كه خود را از اين پس بر سر هر مسئلهای آشكارتر برملا خواهد ساخت.
مبارزات علنی و مستقیم تودههای مردم ایران علیه جمهوری اسلامی كه از ٢٣ خرداد با راهپیماییها و تظاهرات آغاز گردید و متجاوز از دو هفته با سنگربندیهای خیابانی و درگیری با نیروهای مسلح رژیم ادامه داشت، در این هفته فروكش كرد. صدها هزار نیروی پلیس، بسیج، سپاه، وزارت اطلاعات كه مامور سركوب مردم بودند، اكنون "ناآرامیها" را تحت كنترل درآوردهاند. در اواخر این هفته، فرمانده پلیس جمهوری اسلامی در حاشیه اجلاسی كه سران و فرماندهان پلیس برای ارزیابی ابعاد اعتراضات مردم و نقش پلیس در سركوب آنها تشكیل داده بودند، گفت: در تهران یك هزار و ٣٢ نفر بازداشت و ٢٠ تن كشته شدند. وی آماری از بازداشتشدگان و كشتههای سراسر ایران ارائه نداد. در حالی كه در این مدت، به ویژه در نخستین هفته اعتراضات، صدها تن از مردم ایران در شهرهای مختلف بازداشت و حتا خبر از تعدادی كشته در شهرستانها انتشار یافت. اما همین آمار اعلام شده در مورد تهران هم اعتبار ندارد و تعداد مردمی كه به قتل رسیدند، بیش از این تعداد است كه پلیس اعلام میكند. فرمانده پلیس در عین حال ادعا كرد كه گروهی از بازداشت شدههای تهران آزاد شدهاند و پرونده متهمان اصلی به گفته وی، اغتشاشات به دادسرا ارجاع میشود.
نمایندگان مجلس ارتجاع، كه از ترس و وحشت نجات یافتهاند، بیانیهاى انتشار دادند و از نیروهاى سركوب جمهورى اسلامی در "برقراری آرامش تشكر كردند". آنها در بیانیه خود گفتند: آرامش فراهم شده "در روزهای اخیر در خیابانها، ناشی از مدیریت مقتدرانه نیروهای امنیتی و انتظامی در كنترل عوامل اغتشاشگران است". آنها ضمن تقدیر از سركوبگریهای پلیس، بسیج، سپاه، وزارت اطلاعات، "حمایت و پشتیبانی قاطع خود را" از آنها اعلام نمودند.
در اجلاس مجلس ارتجاع كه به قدردانی از نیروهای سركوب رژیم اختصاص یافته بود، ابوترابی نایب رئیس مجلس، به نمایندگی از تمام مرتجعین گفت: "از شورای عالی امنیت، قوه قضائیه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بسیج، نیروهای انتظامی، وزارت اطلاعات و همه عزیزانی كه در ایجاد این امنیت و آرامش جامعه نقش ایفا كردند، تشكر میكنیم."
احمدینژاد، شخصا به وزارتخانه شكنجه، كشتار و جاسوسی اطلاعات رفت و با حضور در جمع این مزدوران آدمكش، از آنها تقدیر و تشكر كرد.
وزیر اطلاعات به قم رفت، تا به فسیلهای به جا مانده از قرونوسطا اطمینان دهد، خطر رفع شده است و حكومت الله و اسلام ناب محمدی یك بار دیگر با سركوب و كشتار مردم به حیات خود ادامه داده است. اما وی كه گویا تردید دارد قضیه پایان یافته است، میگوید: "در حال حاضر قضایا پیچیده است. كسانی كه آشنایی به ماهیت فتنه دارند باید به تنویر افكار عمومی بپردازند تا ابعاد فتنه و مرزهای حق و باطل روشن شود."
وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، همین قدر فهمیده است كه قضیه، آنقدر ساده نیست كه با كشتار و سركوب پایان یافته اعلاماش كرد. اما برخلاف ادعای وی، فتنهای در كار نیست. بحران عظیمیست كه حكومت الله با آن روبروست. قیام مردمیست كه به ستیز و جنگ با حكومت بیرحم و ستمگری برخاستهاند كه خود را عالیترین تجسم حكومت الله بر روی زمین مینامد با دیكتاتور خون آشاماش كه نایب امام زمان است. وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، اما چگونه میتواند نارضایتی، اعتراض و مبارزه اكثریت بزرگ مردم ایران را كه تنها یك جلوه علنی و آشكار آن در طول چند هفته گذشته، راهپیماییهای میلیونی و تظاهرات گسترده تودهای، لااقل در شهرهای بزرگ ایران بود، نسبت به رژیمی كه خود را حكومت الله بر روی زمین میخواند، توجیه كند؟ توسل به خزعبلاتی كه مختص یك رژیم ورشكسته و رسواست. میلیونها تن از مردمی كه جانشان از ستمگریهای رژیم جمهوری اسلامی به لب رسیده است، در روز روشن، در خیابانها فریاد میزنند، مرگ بر خامنهای، مرگ بر دیكتاتور، مرگ بر جمهوری اسلامی. وزیر اطلاعات رژیم، اما همچون دیگر مقامات و سران ورشكسته حكومت اسلامی میگوید: فتنهایست كه از پشت مرزهای ایران، توسط انگلیس و آمریكا برپا شده است. انقلاب مخملیست كه آنها از طریق ماهواره برپا كردهاند و كارمندان سفارت انگلیس، در رأس به ادعای آنها، اغتشاشگران بودهاند.
جمهوری اسلامی البته رسواتر از آن است كه بتواند حركت انقلابی مردم ایران را كه به نبرد برای سرنگونی این رژیم برخاستهاند، لوث كند و آن را فتنهای كه انگلیس و آمریكا برپا كردهاند جا بزند. تنها نتیجهاش این است كه خشم تودههای مردم را علیه رژیم افزونتر سازد و رسوایی و ورشكستگی آن را نه فقط در ایران، بلكه در سراسر جهان جار بزند. جنایات جمهوری اسلامی در طول این ٣٠ سال بیشمارند. اما اكنون، وقتی كه میلیونها تن از مردم ایران به جنگ رو در رو با رژیم برخاستند و رژیم با وحشیگری تمام به مقابله با مردم برخاست، ابعاد اين مبارزه مردم چنان بزرگ و وحشيگری رژيم چنان عريان بود، كه ميلياردها تن از مردم سراسر جهان را تحت تاثير قرار داد. چگونه ممكن است، در كشوری كه رژيماش، دهها هزار تن از مردم ايران را تيرباران كرد، دهها هزار تن را در طول اين ٣٠ سال در سياهچالهای قرون وسطایی اسلامي در زير شكنجه به بند كشيد، در هر گوشهاش داری برپاست و هر روز انسانهایی را به دار ميكشند و خيابانهای شهرهايش پر از انواع و اقسام مزدوران سركوبگر پليس، بسيجی، سپاهی، اطلاعاتيست، تا با اختناق و سركوب و ديكتاتوري عريان، حكومت الله را بر روي زمين جاودانه سازد، ميليونها انسان آگاه و شجاع، به پا ميخيزند و با دست خالي در برابر دهها هزار مزدور مسلح، دو هفته تمام، رو در رو ميجنگند؟ اين شجاعت چنان كه سزاوار بود، تحسين و همبستگي صدها ميليون از مردم سراسر جهان را برانگيخت و نفرت و انزجار عموم مردم سراسر جهان را از حكومت الله در ايران، دهها و صدها برابر ساخت. اين شجاعت، قهرماني و از خود گذشتگي، تنها ميتواند، ريشه در جنبشي داشته باشد كه از اعماق يك جامعه برخاسته، قائم بالذات بوده و انفجار خشم انباشته توده مردم عليه ستمگران باشد. راز شجاعت مردمی كه در برابر گلوله سينه سپر كردند، فقط و فقط در همين است.
ارتجاع حاكم، اما با اراجيفاش، فقط و فقط زبونی و رسوایی خود را جار زد. با كشتار و سركوب مردم عجز و ورشكستگیاش را عريانتر كرد و هنگامي كه در اين هفته به توزيع مدال عدالت اسلامی در ميان قاتلان مردم ايران دست زد، كوس رسواییاش را بلندتر به صدا درآورد. احمدينژاد در اين هفته به پابوس آيتالله گيلانی رفت، تا به پاس خدمات وی به جمهوری اسلامي، مدال درجه يك عدالت اسلامي را بر سينه او نصب كند. اما اين خدمات چه هستند و چرا در اين هفته، اولين مدال درجه يك عدالت اسلامی بر سينه محمدیگيلاني نصب شد.
احمدینژاد در سخنراني خود به هنگام اعطای مدال به گيلاني گفت: آيتالله محمديگيلاني منشاء خدمات بزرگيست و من "با افتخار اعلام میكنم كه آيتالله گيلاني شخصيتیست كه عدالت را از خود شروع كرد و از اين رو توانست منشاء خدمات بزرگي به نظام اسلامي گردد"، "والا ريشهكن كردن گروهكهای ضد عدالت محال بود." وی با اشاره به كشتارهای سال ٦٠ گفت: "در آن ايام گروهكهای خبيث آن قدر قوی و منسجم بودند كه قادر بودند چندين حكومت را ساقط كنند، اما علمای اهل عدالت از جمله آيتالله گيلاني با شجاعت و صلابت ايستادند و با عنايت الهی همه آنها ريشهكن شدند. خوشبختانه امروز عدالتگستری امثال آيتالله گيلانی در قوه قضائيه جاری شده و قضات عادلی كه از روحيات و انديشه آيتالله گيلانیها بهره بردهاند در خدمت نظام اسلامياند."
احمدینژاد در همين چند جمله توضيح ميدهد كه آيتالله گيلاني كيست و چرا اكنون مدال افتخار درجه يك عدالت اسلامي به وی داده ميشود. اما براي مردمي كه سال ٦٠ را نديدهاند، يا سن و سالشان آنقدر نبود كه اين سال كشتار و خون را به ياد بياورند، مختصراً توضيح دهيم كه در سال ٦٠، خمینی، محمدیگيلاني را به عنوان قاضي شرع مامور كشتار مخالفين كرد. گيلاني حكم اعدام هزاران تن از مردم ايران را در دادگاههای چند دقيقهای صادر كرد. اين حيوان خونآشام، حتا دستور اعدام دو تن از فرزندان خود را صادر كرد. اشاره احمدینژاد به اين كه وی عدالت را از خود شروع كرد به همين جنايت است. گيلاني همراه با اين اعدامها در تلويزيون جمهوري اسلامي، برنامهای داشت كه در آن عدالت اسلامي و عدل علي را توضيح ميداد. از جمله وی ميگفت: عدالت اسلامي، بيرحمانهترين برخورد با هر مخالف اسلام و حكومت اسلاميست. به عنوان نمونه اشاره ميكرد كه علي، امام شيعيان، آهن گداخته در چشمان مخالفين فرو ميكرد و جمهوری اسلامي بايد همچون عدالت علي با مخالفان خود برخورد كند. گيلاني خطاب به شكنجهگران و ماموران رژيم میگفت، مخالفان را آنقدر بزنيد تا اقرار كنند. اگر كسی در كوچه و خيابان نيمهكش شده است، او را رها نكنيد و تمامكش كنيد. اين حيوان، سمبل عدالت اسلامیست و طبيعتا لايق مدال درجه يك عدالت اسلامي كه احمدینژاد در اين هفته به وی اعطا كرد.
احمدینژاد با اعطای مدال عدالت اسلامياش به گيلاني در اين هفته، ميخواست بار ديگر اعلام كند كه عدالت اسلامي چيزی جز آنچه كه گيلانی انجام داد، نيست، او سمبل عدالت اسلاميست و تمام قضات رژيم، بايد او را سرمشق قضاوت خود قرار دهند. در عين حال، به مردم ايران هم بگويد كه فراموش نكنيد، ما سال ٦٠ را داشتيم و آيتالله گيلانيها را و امروز هم دستگاه قضایی ما پر از گيلانيهاست. اما احمدينژاد و تمام عمله و اكره و جيرهخوار حكومت اسلامي كه در اين هفته به يكديگر تبريك ميگفتند كه ناآرامي فروكش كرده است، هنوز نفهميدهاند كه سال ٨٨، سال ٦٠ نيست.
در سال ٦٠، دهها هزار عضو و هوادار سازمانهای سياسي، رو در روی مستقيم رژيم حاكماند و امروز، ميليونها تن از مردم ايران، اكثريت بزرگ مردم ايراناند كه به رو در رویی مستقيم با جمهوری اسلامي برخاستهاند. فقط آدمهاي كودن و ابلهي نظير احمدینژاد و احمد خاتمي امام جمعه تهران هستند كه تصور ميكنند سال ٨٨، همان سال ٦٠ است. آنها نفهميدهاند كه خرداد سال ٦٠ پاياني بر يك دوران سياسي، در زندگي سياسي مردم ايران بود، خرداد سال ٨٨، يك دوران سياسي جديديست كه تازه آغاز شده است و مضمون و قدرتاش را در همين چند هفته به نمايش گذاشت.
ایران در هفتهای كه گذشت
پس از گذشت نزديك به سه هفته از كشمكش و نزاع ميان دو جناح جمهوری اسلامي، بر سر تقلب و رأیسازی در جريان انتخابات رياست جمهوری رژيم، شورای نگهبان، بالاخره در اين هفته، كار را يكسره كرد و احمدینژاد را برنده اعلام نمود. واقعيت قضيه اين است كه كار ديگری هم جز اين نميتوانست بكند. نه صرفا از آن رو كه شورای نگهبان رژيم، وابسته به خامنهای و جناح اوست، بلكه هر چه ماجرا بيشتر ادامه پيدا ميكرد، گند قضيه، بيشتر در ميآمد. در روزهای نخست، شورای نگهبان سرانجام پذيرفت كه بله! در ۵۰ شهرستان، حوزههای رأیگيری، گاه تا ١٥٠ درصد واجدين حق رأی، به صندوقها رأی ريخته شده است، اما چون تعداد آرای آنها حدود ٣ ميليون است، تاثيری بر نتيجه ندارد و قضيه پايان يافته است. اما ماجرا، بيشتر بيخ پيدا كرد وقتي كه نامزدهای جناح رقيب، از وجود بيش از ١٧٠ حوزه اخذ رأی با ميزان آرای ماخوذه بين ٩٥ تا ١٤٥ درصد سخن گفتند. علاوه بر اين، پاسخی هم بر اين مسئله نبود كه تكليف ١٢ ميليون تعرفه اضافي و چاپ حدود ٥/٢ ميليون تعرفه جديد بدون شماره سريال با مجوز یکی از اعضای شورای نگهبان چه ميشود؟
بن بست بروز كرده بود، نه موسوی و كروبي، ميتوانستند كوتاه بيايند و چيزی كمتر از ابطال انتخابات را بخواهند و نه جناح رقيب و شورای نگهباناش ميتوانست، به خواست آنها تن دهد. مسئله آنجایی بيشتر گره ميخورد كه خامنهای تقلب را انكار كرده بود و ديگر كسی نمیتوانست، كاری خلاف نظر وی بكند. علاوه بر اين ابطال انتخابات، ضربه ديگری به جمهوری اسلامي و از هم گسيختگي بيشتر آن بود.
محسن رضائي كه ديد، وضع از دو سو خراب است، از يك طرف مردمي كه به خيابانها ريختهاند، خواهان سرنگوني رژيم هستند و از طرف ديگر، رأیسازیها هم بيش از آن است كه پيگير شمارش آراء گردد، زودتر از همه انصراف داد و به مجمع تشخيص مصلحت بازگشت. اميدوار رضائي، نماينده مسجد سليمان و عضو ستاد انتخاباتي محسن رضائي، در گفتگویی كه اين هفته در سايت تابناك انتشار يافت، ضمن اشاره به اختلافات با وزارت كشور و شورای نگهبان بر سر بازشماری، ميگويد: در يك بازشماری از برخي صندوقها توسط وزارت كشور، "مشخص شد كه ٧٠ تا ٨٠ درصد آرا با يك نوع خودكار و با يك خط مشترك به نفع يك كانديدای خاص، به صندوقها ريخته شده است." لذا روشن است كه محسن رضائي هم راه ديگری نداشت، جز اين كه انصراف بدهد و در برود. ايستادگي بر سر اين مسئله، از هر دو جهت برای اين پاسدار جمهوری اسلامي خطرناك بود. اما موسوی و كروبي چه ميتوانستند بكنند؟ آنها نيز از يك سو نگران پيدايش جنبشي بودند كه در روند رشد و تكاملاش ديگر با انتخابات سر و كار نداشت، بلكه شعار مرگ بر جمهوری اسلامي را سر ميداد و از سوی ديگر نگران از دست رفتن منافع و موجوديت جناحشان با ادامه دوره رياست جمهوری احمدینژاد بودند. اينان جنبشي را ميخواستند كه گوش به فرمان آنها باشد، تا با تكيه بر آن بتوانند رقيب را به عقبنشيني وادارند. از يك سو، شادمان از اين كه امواج جنبش راديكال و انقلابي مردم عجالتا فروكش كرده و از ديگر سو، مايوس و سرخورده از اين كه ديگر هيچ پشتوانهای ندارند. لذا، برای اينان نيز راه ديگری باقی نمانده بود، جز اين كه در ظاهر و لفظا اعلام پيروزی احمدینژاد را نپذيرند، اما در واقعيت و به طور ضمني، به خواست ولي فقيهشان گردن نهند و شورای نگهبان، احمدینژاد را پيروز به اصطلاح انتخابات اعلام كند.
لذا شورای نگهبان جمهوری اسلامي، روز دوشنبه اين هفته، قضيه را مختومه اعلام نمود. احمد جنتي دبير شورای نگهبان، طي نامهای به وزير كشور نوشت: "بدين وسيله اعلام مينمايد كه شكايات و اعتراضات نسبت به روند رایگيری و برگزاری انتخابات، مورد بررسي و رسيدگي دقيق و همه جانبه قرار گفت، اما از آن جایی كه بخش عمدهای از موارد اعلامي از مصاديق تخلف يا تقلب انتخاباتي خارج بود و بعضا تخلفات مختصری كه وقوع آن در اغلب انتخابات مشهود و غير قابل اعتناست، سرانجام شورای نگهبان، شكايات و اعتراضات را وارد ندانست و صحت انتخابات را مورد تائيد قرار داد."
بزرگترهای كانديداهای معترض، پيشاپيش، اين بار، پرچم سفيد را بلند كردند. مجمع تشخيص مصلحت تحت رهبری رفسنجانی با صدور بيانيهای همه را دعوت كرد كه به "رهنمودهای حكيمانه و راهگشای رهبر معظم" گوش فرا دهند و فرمايشات و توصيههای "معظم له را نصب العين فعاليتهای خود قرار دهند." از كليه نامزدهای انتخاباتي نيز خواست كه "نهايت همكاری را با شورای محترم نگهبان معمول دارد." مجمع روحانيون تحت رهبری خاتمي كه گويا هنوز توهم دارد كه مردم ايران منتظر رهنمودهای آنهاست، در بيانيهای از مردم خواست كه بيش از اين هزينه نپردازند و همگان را دعوت به آرامش نمود. كروبي در نامهای كه انتشار داد، آنچه كه به طرفدارانش گفت، اين بود كه "دولت برآمده از اين انتخابات را دارای مشروعيت و مقبوليت نميدانم و در هيچ برنامهای از جمله تنفيذ و تحليف آن شركت نخواهم كرد." موسوی هم در بيانيه خود، پس از يك مشت داستانسرایی بي محتوا، چيزی جز اين نداشت كه بگويد: "از اين پس ما دولتي خواهيم داشت كه از نظر ارتباط با ملت در ناگوارترين شرايط به سر ميبرد و اكثريتي از جامعه كه اينجانب نيز يكي از آنان هستم، مشروعيت سياسي آن را نميپذيرد." ايشان در عين حال خواهان "بازگشت به اسلام ناب محمدیست كه تا قيام قيامت برای معضلات جديد بشريت پاسخهای بكر و نو دارد." گويا ايشان در اين چند روز دچار كسالت هم شده و به هذيانگویی افتاده است. اسلام ناب محمدی كه به ادعای ايشان تا قيام قيامت برای معضلات جديد بشر پاسخهای بكر و نو دارد، حالا ٣٠ سال است كه نصب العين عمل دولت ديني جمهوری اسلامي حاكم بر ايران است. لااقل تا مرگ خميني يعني دوران فجيعترين كشتارهای توحش اسلامي، جناب مهندس، يكي از اركان اصلي و تصميمگيرنده اين اسلام ناب محمدی بوده است. موسوی در ادامه بيانيه خود اذعان ميكند كه جنايتكاران پس از وی نيز اعضاي همين خانواده و پرچمدار اسلام ناب محمدی بودهاند. لذا ميگويد: "ماجرای ما هر چقدر تلخ، يك اختلاف خانوادگي است كه اگر خامي كنيم و بيگانگان را در آن دخالت دهيم، به زودی پشيمان خواهيم شد." "چرا به كوچكترين بهانه، هر كسي را از دايره خودیهای مان دور ميكنيم؟" موسوی نگران از هم پاشيدن خانواده بر سر اختلافات و بيرون رانده شدن افرادي از دايره خودیهاست. او به التماس و تمنا در مقابل جناح رقيب افتاده است. وی در اين بيانيه شهامت حرف زدن حتا به اندازه كروبي را ندارد. كروبی لااقل اين را گفت كه از "مردم ايران عذرخواهي ميكنم و اذعان ميكنم كه بسياری از شما پيشتر و دقيقتر ميدانستيد كه چه خواهد شد و متوجه شده بوديد، همان گاه كه ميپرسيديد چه تضميني برای آراي ما وجود دارد، يا زماني كه ميگفتيد نتيجه انتخابات معلوم است و شما در هاون ميكوبيد." موسوی اما در بيانيه خود تا همين حد نيز جرات و شهامت حرف زدن ندارد.
موسوی، پي در پي در بيانيهاش به مردم هشدار ميدهد كه مبادا كسي در پي ساختارشكني باشد. او مينويسد: "مبادا كسی فريب شعارهای ساختارشكنانه را بخورد. اينجانب قويا با چنين وسوسهای مخالفم... جا دارد كه ما حتا به جسد قانون احترام بگذاريم." او به جناح رقيباش نيز هشدار ميدهد و ميگويد: بسته شدن مجاري "تهديد ساختارشكني را به عنوان تنها بديل مطرح خواهد كرد و اين بديلي است كه همه ما هزينه سنگين آن را ميدانيم و قاطعانه با آن مخالفيم."
البته تودههای مردم پاسخشان را پيشاپيش در شعارها و مبارزات چند هفته گذشته به موسوی دادهاند. جناح رقيب موسوی هم، با نشاندن احمدینژاد بر صندلي رياست جمهوری، پاسخ خود را داده است، بعد از همه اين حرفها، موسوی چه ميخواهد بكند؟ بشنويد و بخنديد!
بيانيه موسوی در پايان ميگويد: "گروهي از نخبگان بر سر آنند كه گرد هم آيند و با تشكيل جمعيتي قانوني صيانت از حقوق و آرای پايمال شده مردم در انتخابات گذشته را از طريق انتشار مدارك و اسناد تقلبها و تخلفهای انجام گرفته و نيز رجوع به محاكم قضایی پيگيری كنند." اين "جمعيت قانوني" عزم جزم كرده است كه "اجرای اصول معطل مانده قانون اساسي را در دستور كار" قرار دهد و به خير و خوشي آزادی برقرار گردد. جالب است كه اين "گروهي از نخبگان" زورشان نرسيد كه فقط با تقلب انتخاباتی جناح رقيبشان برخورد كنند و حالا ميخواهند از طريق رجوع به همان محاكم قضایی جناح رقيب، دادخواهي كنند و فراتر از آن اصول گويا معطل مانده قانون اساسي را به مرحله اجرا درآورند. آزادی برقرار كنند، مداخلات دولت را در فضای ارتباطي ممنوع سازند. كانالهای مستقل تلويزيوني در خارج و داخل كشور برپا سازند. قانون انتخابات را اصلاح كنند. مجوز برای تشكيل جمعيتهای سياسي، فرهنگي، اقتصادی و اجتماعی صادر كنند و همه دستگيرشدگان سياسي را آزاد كنند. اينها مواردی است كه در خاتمه بيانيه موسوی به آنها اشاره شده است.
اين ادعاها فقط ميتواند موجب خنده تودههای مردم ايران گردد. به همين علت نيز ما در اينجا به آنها اشاره كرديم تا وسط بحث جدی، تنوعي هم ايجاد شده باشد.
اما، برگرديم به اصل مطلب. آيا مختومه اعلام شدن نزاع جناحها بر سر انتخابات رياست جمهوری توسط شورای نگهبان و بلند كردن پرچم سفيد توسط جناح رقيب بر سر اين مسئله، پايان درگيری و نزاع در بالا خواهد بود؟ نه! نزاع بر سر اين مسئله فروكش ميكند، اما نزاع و اختلاف بر سر مسائل ديگر در ابعادی وسيعتر رخ خواهد داد. چرا كه بحران حكومت و قدرت، همچنان برجای مانده و باقيست. اين بحران، تحت تاثير شكاف دروني طبقه حاكم مدام عميقتر خواهد شد. و از آن رو اين شكاف دروني به ناگزير عمق و وسعت بيشتری به خود ميگيرد كه جمهوری اسلامي با بحرانهای متعددی در عرصههای مختلف رو به روست كه توان حل آنها را ندارد. در نتيجه اين تضادها و بحرانها، پيوسته بر دامنه و وسعت مبارزات مردمي كه به مبارزه عليه نظم موجود برخاستهاند افزوده ميگردد.
رشد و اعتلای مبارزات توده مردم در ميان طبقه حاكم بازتاب مييابد و مدام اختلافات و تضادهای آنها را تشديد و شكاف درونيشان را عميقتر ميسازد. لذا كشمكشها و نزاعهای دروني طبقه حاكم پايان يافته نيست، بلكه منازعهای كشدار است كه خود را از اين پس بر سر هر مسئلهای آشكارتر برملا خواهد ساخت.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen