Samstag, 18. Juli 2009

ایران در هفته‌ای که گذشت

رژیم‌های مرتجع و ستم‌گر برای بقای حیات ننگین‌شان، از هیچ جنایتی فرو گذار نمی‌کنند و کشتار مردم، جزئی جدایی‌ناپذیر از موجودیت آن‌هاست. یک دولت مذهبی، سرآمد تمام رژیم‌های مرتجع و جامع جمیع تمام وحشی‌گری آن‌هاهست. لذا تعجب‌آور نیست که در سراسر جهان، نمونه‌ای برای جمهوری اسلامی ایران، نتوان یافت و حکومت اسلامی خون‌خوارترین و بی‌رحم‌ترین رژیم در تمام جهان ‌باشد. و باز، حیرت‌آور نیست که جمهوری اسلامی، یک قصاب‌خانه اسلامی برای کشتار مردم ایران دائر کرده است و هر روز گروهی از مردم را به قتل می‌رساند. این در ذات و ماهیت هر دولت مذهبی‌ست.

در این هفته، دستگاه عدالت اسلامی خبر کشتار ۱۳ تن از مردم بلوچستان را انتشار داد. در اوایل هفته رئیس کل دادگستری استان سیستان و بلوچستان در گفت و گو با خبرنگاران خبرگزاری دولتی ایسنا گفت: "حکم اعدام ۱۱ نفر از اعضای گروهک تروریستی جندالله به اتهام محاربه صادر و یک نفر از این متهمان به تبعید در زندان یکی از شهرستان‌ها به مدت ۵ سال محکوم شده است." وی افزود: "اتهام محاربه چهار نوع مجازات، شامل اعدام، قطع دست و پا، تبعید و به صلیب کشیدن را دارد که تشخیص نوع مجازات با قاضی است."

ببینید یک رژیم سیاسی تا چه حد باید مرتجع و رسوا باشد که نه فقط با افتخار اعلام کند که انسان‌ها را به دار می‌کشد، بلکه برای زجرکش آن‌ها دست و پایشان را قطع می‌کند، آن‌ها را به صلیب می‌کشد، از بلندی پرتاب می‌کند، یا سنگسار می‌نماید. تصور نشود که این وحشی‌گری، مختص جمهوری اسلامی ایران و سران خون‌خوار آن، خمینی و خامنه‌ای‌هاست. این وحشی‌گری در ذات دولت مذهبی‌ست. دوران سلطه کلیسا و دولت‌های دینی در اروپای قرون وسطا مملو از جنایت و کشتار مردم است. و مردم اروپا هنگامی توانستند از شر این جنایتکاران رها شوند که دولت‌های دینی را سرنگون کردند، دین و دولت را از یکدیگر جدا ساختند. دولت‌های غیر دینی برپا کردند که دیگر هیچ مذهبی را به عنوان دین رسمی پذیرا نگردید، هر گونه کمک از خزانه دولت به دستگاه مفت‌خور و انگل روحانیت ممنوع گردید، و مذهب امر خصوصی مردم اعلام شد.

این وحشی‌گری را که در ذات و ماهیت هر دولت مذهبی‌ست، هم اکنون می‌توان در کنار جمهوری اسلامی ایران، در رژیم سلطنتی عربستان سعودی هم دید. در آن‌جا هم همین وحشی‌گری‌ها وجود دارد، منتها نه در ابعاد جمهوری اسلامی ایران. در آن جا هم با شمشیر جلاد، انسان‌ها را گردن می‌زنند و می‌کشند. دیدیم که رژیم اسلامی طالبان هم در افغانستان چه بر سر مردم این کشور آورد. اما این وحشی‌گری فقط مختص دولت‌های اسلامی نیست. گروه‌های اسلام‌گرا نیز از همین قماشند. گروه طالبان پاکستان، گروه القاعده، و همین گروه موسوم به جندالله بلوچ و ده‌ها گروه ریز و درشت اسلام‌گرای دیگر چیزی کم و کسر از دولت‌های اسلامی ندارند، فقط این مانده است که به قدرت برسند و پس از آن که رئیس دادگستری استان سیستان و بلوچستان خبر محکومیت ۱۱ تن را به اعدام اعلام کرد، روز سه‌شنبه، همین دستگاه بی‌دادگری جمهوری اسلامی، با انتشار اطلاعیه‌ای اعلام کرد: وعده الهی محقق شد و ۱۳ نفر از اعضای گروهک تروریستی جندالشیطان به دار مجازات آویخته شدند. در حالی که اعلام شد، برادر رهبر گروه جندالله که جزء این محکومین به اعدام بوده است، فعلاً به عللی اعدام نشد، اما تعداد کسانی که اعدام شدند، در فاصله ۳ روز به ۱۳ نفر افزایش یافت. این نشان می‌دهد که مسئله دادگاه و محاکمه و مسایلی از این دست، در میان نیست، بلکه برای ایجاد رعب و وحشت در منطقه، هر که را که دم دست‌شان هست اعدام می‌کنند. اتهام آن‌ها چه بود؟

اطلاعیه دادگستری استان سیستان و بلوچستان می‌گوید: محاربه و افساد فی‌الارض از طریق عضویت و همکاری مؤثر با گروهک تروریستی عبدالمالک، آدم‌ربایی مسلحانه، تخریب و به آتش کشیدن اموال و خودروهای عمومی و خصوصی، بستن راه بر مردم بیگناه در تاسوکی و دارزین، اخلال در امنیت و غیره. اما اخبار انتشار یافته حاکی‌ست که اغلب این افراد رابطه‌ای با گروه جندالله نداشتند، بلکه مردم معترض و مخالف جمهوری اسلامی هستند که در تظاهرات مدتی پیش در زاهدان حضور داشته‌اند. اعترافاتی هم که دادگستری منطقه به آن اشاره می‌کند، نظیر اعترافات جعلی‌ست که در سراسر ایران، بازجویان وزارت اطلاعات، زیر شکنجه می‌گیرند.

اطلاعیه دادگستری سیستان و بلوچستان که یک کپی‌برداری از اطلاعیه‌های جلادان حکومت اسلامی در سال ۶۰ است، سپس می‌گوید: دستگاه قضایی با قاطعیت تمام با کوچک‌ترین تحرک عوامل ناامنی شدیداً برخورد می‌کند و در اجرای حدود الهی ذره‌ای درنگ نخواهد کرد. اغفال‌شدگان قبل از آن که گرفتار دستان پرتوان عدالت، قانون و حکم الهی شوند، از رأفت نظام جمهوری اسلامی استفاده کنند و به آغوش اسلام بازگردند.

اما جمهوری اسلامی نه با کشتار مردم استان سیستان و بلوچستان و نه با این تهدیدات، می‌تواند مردم را مرعوب سازد. اعدام‌ها و تهدیدهای پیش از این هم نشان داده است که کارساز نیست. مردم ستم‌دیده بلوچ هم مثل تمام سراسر ایران از ستم‌گری جمهوری اسلامی به تنگ آمده و علیه آن به پا خاسته‌اند. این مردم مطالباتی دارند و خواهان تحقق آن‌ها هستند. مردم بلوچ، هم‌چون تمام ملیت‌های تحت ستم در ایران، می‌خواهند تبعیض و ستم‌گری ملی برافتد. از یک خودمختاری وسیع منطقه‌ای برخوردار گردند، حق داشته باشند آزادانه به زبان خود سخن بگویند، تحصیل کنند و در محل کار و مجامع عمومی از آن استفاده نمایند. مردم بلوچ خواهان برافتادن تبعیض نسبت به اقلیت‌های مذهبی هستند. آن‌ها خواهان نجات از فقر و بدبختی هستند که جمهوری اسلامی جز تشدید آن کاری نکرده است. مردم بلوچستان همانند تمام مردم ایران خواهان آزادی‌های سیاسی و حقوق دمکراتیکی هستند که جمهوری اسلامی از مردم سلب کرده است.

تا وقتی که این مطالبات مردم بلوچ تحقق نیابد، اوضاع آرام نخواهد گرفت. جمهوری اسلامی با این اعدام‌های وحشیانه و سرکوب‌های بی‌رحمانه، به گروه رقیب خود، جندالله خدمت می‌کند. مردم بلوچ، اما دست در دست توده‌های کارگر و زحمتکش سراسر ایران با مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار یک حکومت شورایی می‌توانند به تمام مطالبات خود دست یابند.

اعدام‌های جمهوری اسلامی در این هفته محدود به بلوچستان نبود، بلکه در زندان مرکزی ارومیه نیز یک نفر اعدام شد که گویا از پیروان فرقه مذهبی اهل حق بوده است.

در این هفته منابع حقوق بشری، اخبار جدیدی از فجایع و کشتار مردم تهران توسط نیروهای سرکوب رژیم انتشار دادند. کمپین بین‌المللی برای حقوق بشر در ایران اعلام کرد که در جریان درگیری‌های اخیر، تنها سه بیمارستان تهران که در نزدیکی محل اعتراضات بودند، ۳۴ نفر را که در این درگیری‌ها به قتل رسیده‌اند، در سردخانه‌های خود پذیرفته‌اند. در همین حال اخبار جدیدی از فجایع شکنجه‌گران وزارت اطلاعات انتشار یافته است. مأموران وزارت اطلاعات، روز ۷ تیر در جریان تظاهرات، یک زن را که نام وی نیز در صفحات اینترنت اعلام شده است، دستگیر می‌کنند و چند روز بعد در حالی که بی‌رحمانه مورد تجاوز قرار گرفته بود، در بیمارستان یافت می‌شود.

اما تمام این اقدامات جنایتکارانه حکومت اسلامی، نمی‌تواند اندک خللی در مبارزات توده‌های مردم ایران برای برانداختن این رژیم ارتجاعی و ستم‌گر ایجاد کند. برعکس، این وحشی‌گری‌ها خشم مردم را افزون‌تر می‌کند و هر جنایت رژیم با اعتراض و مبارزه گسترده‌تر و علنی‌تری همراه خواهد بود.

پایانی بر این منازعات تا سرنگونی جمهوری اسلامی وجود نخواهد داشت.
ایران در هفته‌ای که گذشت

اگر برای توده‌های مردم ایران، هفته‌ای که گذشت، همانند هفته‌های گذشته هر روزش در همه جا در خانه، محل کار، خاکسپاری جان‌باختگان راه آزادی در بهشت زهرا، تجمعات در پارک‌ها، عرصه مخالفت و مبارزه با جمهوری اسلامی بود، برای طرفداران حکومت اسلامی، هفته‌‌ی نامه‌پراکنی‌های رنگارنگ بود.

سردسته باند چماقداران و چاقوکش‌های موسوم به بسیج و رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، فیروزآبادی، نامه‌ای به امام زمان نوشت تا گزارشی از وخیم بودن اوضاع نایب امام را به عرض برساند. در این نامه آمده است، ای صاحب و آقای ما، چه نشسته‌ای که "جبهه‌ای با هدایت استکبار، جنگ خود را در پوشش انتخابات ریاست جمهوری آغاز کرد." فتنه‌ای برپا شد با "ظاهری مخملی و باطنی خشک و زبر" "در ۳۰ خرداد ۸۸، ۳۰ خرداد سال ۶۰ را بازسازی کردند. با تخریب، کشتار و آشوب به پایگاه‌های بسیج و مسجد خدا یورش آوردند." دیگر چه کردند؟ در ۳۰ خرداد، "این آشوب‌گران از خدا بی‌خبر بر تن بسیجیان و نیروهای انتظامی زخم زدند، با قمه و ضربات سنگ و شعله‌های آتش"، "به پای مصنوعی و سینه خسته جانبازان و حتا بانوان و کودکان رهگذر هم رحم نکردند." عجب اتفاقاتی افتاده است، پس این انسان‌هایی که هنوز اجساد ده‌ها تن از آن‌ها در سردخانه‌ها باقی مانده، چیست؟ این همه کشته و زخمی و معلول از کجاست؟ این گلوله‌هایی که به سوی مردم شلیک شد چه بود؟ همه‌اش دروغ است به عرض می‌رسانم که این‌ها "سلاح اهدایی آمریکا و اسرائیل و انگلیس را به سوی مردم شلیک کردند تا به خیال خام خود با کمک رسانه‌های بیگانه، ناجا و بسیج را متهم کنند. غافل از این که مسئولان با حکمت و تدبیر، به کار بردن سلاح را به خاطر پیشگیری از هر گونه آسیب به مردم منع کرده بودند و نیروهای حافظ امنیت هیچ‌گاه اسلحه در دست نداشتند و به کار نبردند. ماموران حفظ امنیت و مدافعان حریم قانون کتک خوردند، زخمی شدند، شهید شدند، بی‌رحمانه آن‌ها را زیر چرخ‌های ماشین گرفتند." اما مردم خودشان در خیابان‌ها ناظر و شاهد قضایا هستند. جواب آن‌هایی که فرزندشان را با دست خودشان به خاک سپردند، چه بدهیم. آقا، قضیه خیلی ساده است. همه‌اش دروغ است به عرض می‌رسانم "آن‌ها برای کشته‌های دروغی خود عزاداری کردند... ملت فهیم خود به این موضوع واقفند."

واقعاً که هیچ کس نمی‌تواند بهتر از خود این اسلام‌گرایان، ماهیت تمام این دستگاه فریب، دروغ و تحمیق را به توده‌های مردم نشان دهد. این مزدور جیره‌خوار حکومت اسلامی شنیده است که می‌گویند، دروغ را هر چه بزرگ‌تر بگویی، توده‌های مردم راحت‌تر باور می‌کنند. اما گویا هنوز نفهمیده است که مردم ایران آنقدر آگاه شده‌اند که برای سرنگونی رژیم به پا خاسته‌اند و به زودی پاسخ اراجیف وی را با عمل خود خواهند داد. گزارش پاسدار فیروزآبادی به امام زمان هنوز به پایان نرسیده است. او گزارش می‌کند که اتفاق دیگری هم رخ داده و گروه‌هایی از درون جمهوری اسلامی علیه نایب امام شوریده و منافق شده‌اند و می‌گوید: "منافقان، با چهره‌ای جدید که چندان هم بی‌ارتباط با منافقان سابق نیستند."

نامه که به این جا رسید، سردار پیشین سپاه و دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت، محسن رضایی را سخت عصبانی کرد. او هم نامه‌ای سرگشاده انتشار داد و گفت: "باید این کارخانه را تعطیل کرد. این کارخانه در شرایط کنونی سم مهلک برای جامعه و نظام اسلامی است" که "عده‌ای به برخی از اعضای این خانواده، منافقین جدید لقب می‌دهند. عده‌ای دیگر بخشی از این خانواده را خوارج لقب می‌دهند. آیا این یک توطئه نیست که نیروهای طرفدار نظام را به جان هم بیاندازند و یک فروپاشی درونی صورت بدهند؟ من معتقدم پشت سر این فتنه یک توطئه است." محسن رضایی که نگران وخیم‌تر شدن روزافزون جمهوری اسلامی، گسترش اعتراضات مردم و نزاع درونی هیئت حاکمه است، می‌نویسد: "ادامه این وضعیت ما را به سوی فروپاشی می‌برد." ادامه این وضع ما را به "سراشیبی می‌برد" و "با شکست مواجه می‌کند."

محسن رضایی سپس همه گروه‌های هیئت حاکمه را دعوت به آشتی و "کنار هم نشستن" می‌کند. اما گویا ایشان نمی‌داند که نزاع درونی گروه‌های هیئت حاکمه، نزاعی شخصی نیست که به گفته ایشان موسوی، کروبی و احمدی‌نژاد کنار هم بنشینند. این یک نزاع درونی طبقه سرمایه‌دار حاکم بر ایران است که هم نزاع‌شان بر سر منافع اقتصادی و سیاسی‌ست، و هم برخاسته از بحران‌هایی که تمام عرصه‌های اقتصادی – اجتماعی و سیاسی را فرا گرفته است. این نزاع با کدخدامنشی و امر و فرمان، نصیحت و تهدید این و آن به سادگی حل شدنی نیست.
مهدی کروبی هم که زمانی ادعا می‌کرد تا آخر قضیه ایستاده است، اما همین که توده مردم وارد عرصه مبارزات خیابانی شدند، او هم مثل موسوی در رفت و حالا برای این که خودی نشان دهد و بگوید بله! هستیم، به دیدار خانواده‌های جان باختگان می‌رود، در این هفته، او هم به فکر نامه‌نگاری افتاد. لذا نامه‌ای به رئیس قوه قضاییه نوشت و گفت: "هیچ کس مخالف اصل نظام جمهوری اسلامی نیست. همه معترضان به نتیجه انتخابات با اصل نظام موافقند و مدافع آن می‌باشند... لذا از جناب عالی به عنوان رئیس قوه قضاییه خواهشمندم که دستور فرمایید تا هر چه سریع‌تر مقدمات تبدیل قرار بازداشت شدگان فراهم شود."

رئیس قوه قضاییه هم که دست نشانده خامنه‌ای‌ست و در همین چند روز اخیر به منظور تشدید اختناق، بخشنامه‌ای صادر کرد و دستور دستگیری، محاکمه و مجازات کسانی را صادر کرد که به نحوی از انحا با شبکه‌های ماهواره‌ای همکاری می‌نمایند، لابد منظورشان مصاحبه‌هاست و یا از طریق سایت‌های اینترنتی به قول ایشان هسته‌های سازمان تشکیل می‌دهند، پاسخی به ایشان نداد.

گروهی از جناح موسوم به اصلاح‌طلب که از بی‌عملی موسوی و کروبی سرخورده شده‌اند، راه دیگری در پیش گرفتند. محسن کدیور از اعضای این گروه، در این هفته متن سؤالانی را که برای منتظری فرستاده و پاسخ آن‌ها را انتشار داد. در این پاسخ‌ها، منتظری به شکلی سربسته فتوا به عزل خامنه‌ای داده است. از جمله وی در پاسخ به سؤال مربوط به از دست رفتن عدالت، امانتداری و برخورداری از رأی اکثریت گفته است: "از بین رفتن شرایط مذکور... خود به خود و بدون حاجت به عزل موجب سقوط قهری ولایت و تصدی امر اجتماعی و عدم نفوذ احکام صادره از سوی آن متولی و متصدی می‌گردد." پاسخ دوم‌اش نیز می‌گوید: که چنین افرادی هیچ گونه مشروعیتی ندارند و مردم باید آن‌ها را برکنار کنند. نامه‌نگاری‌ها ادامه یافت. اما این بار نوبت مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق بود که او هم خودی نشان دهد. او به مجلس خبرگان جمهوری اسلامی نامه نوشت و از آن‌ها خواست که خامنه‌ای را برکنار کنند و منتظری را به جای وی بنشانند که او هم انتخابات برگزار کند؟ چه انتخاباتی؟ حتماً منظور، انتخابات ریاست جمهوری‌ست.

رجوی در نامه‌اش نوشت: با تشکیل جلسه فوق‌العاده خبرگان، خامنه‌ای را برکنار و موقتاً آقای منتظری را که اعلم همه شمایان است، جایگرین کنید تا مقدمات انتخابات آزاد، تحت نظارت بین‌المللی بر اساس اصل حاکمیت مردم ایران فراهم شود. ثانیاً، پس از اتخاذ این تصمیم بلادرنگ مجلس خبرگان را منحل کنید. گویا مجلس خبرگان جمهوری اسلامی منتظر اوامر و نصایح مسعود رجوی‌ست که عزل کند، برگمارد و خود را منحل نماید.

هر آدم ساده‌لوحی هم می‌داند که مجلس خبرگان وابسته به خامنه‌ای‌ست. اگر هم یک روزی بخواهد حرفی بیش از قد و قواره‌اش بزند، ده تا پاسبان می‌فرستند و همه‌شان را به زندان می‌فرستند. از این گذشته گویا این لشکر عریض و طویل دستگاه نظامی و امنیتی و در رأس آن‌ها سپاه، بسیج، وزارت اطلاعات هیچ کاره‌اند و مردم می‌توانند انتخابات آزادی داشته باشد. پس چرا رجوی به فکر نامه‌نگاری و نصیحت به مجلس خبرگان جمهوری اسلامی افتاده است؟ بالاخره رجوی هم طرفدار حکومت اسلامی بوده و هست، منتها با یک پسوند دمکراتیک. اما حالا که مردم به خیابان‌ها ریخته‌اند و مدام شکل مبارزه و شعارهایشان رادیکال‌تر می‌شود، معلوم شده است که آن‌ها دیگر هیچ رژیم اسلامی را برنمی‌تابند. پس برای امثال مسعود رجوی چه بهتر از این که همین جمهوری اسلامی موجود، "دمکراتیک" شود. منافع طبقاتی و فکری مجاهدین خلق چنین چیزی را ایجاب می‌کند. آن‌ها خواهان جمهوری دمکراتیک اسلامی بوده و هستند. دلیل نامه‌نگاری مسعود رجوی هم به مجلس خبرگان جمهوری اسلامی برای عزل و نصب همین است. او هم نگران است و می‌بیند که مردم ایران خواهان استقرار دولتی در ایران هستند که دیگر نام و نشانی از مذهب و اسلام در آن نباشد.

Keine Kommentare: